محمدرضا نیک نژاد، 28 مهرماه 95بی گمان دوره ای تازه برای کنش ها و کنشگران صنفی تهران و شهرستان های آن آغازید. مجمع عمومی این نهاد مدنیِ فرهنگیان روز 27 مهرماه 95 و پس از 11 سال فشار غیر قانونی برگزار شد. با نگاهی گذرا به برگزیدگان، می توان امیدوار بود که در کانون صنفی معلمان تهران آمیخته ای از تجربه و نیروی جوانی و ورود ارزشمند چند بانوی توانمند و پر تلاش و همکاری آنان با هسته اصلی کانون و ..... می تواند گره گشای بسیاری از دشواری های درونی و بیرونی این نهاد صنفی باشد.
امیدوارم برگزیدگان، این دوره را به عنوان دوره ی گذار به شمار آورند و تلاش کنند تا پایه های یک نهاد مدنی توانمند، اندیشه گرا، متمرکز بر دلنگرانی های واقعیِ صنفی – آموزشی، کاهش بار هیجانی و احساسی و رفتارهای پر هزینه ی فردی و گروهی، حفظ فاصله تعریف شده و هدفمند با بدنه فرهنگیان، مهار برخی هنجار شکنی های تشکیلاتی و بیرون روی از مشی تعریف شده نهادهای مدنی و تلاش برای ایفای نقش واسطه ای میان دولت و حاکمیت از سویی و بدنه فرهنگیان از دیگر سو، حفظ استقلال کانون از نهاد دولت و گرایش های سیاسی درون و بیرون از حکومت و ..... زمینه حضور دیگر فرهنگیان را به نهاد مدنی خودشان فراهم کنند. بی گمان همراه کردن فرهنگیان در پیگیری ها و دلنگرانی های صنفی – آموزشی می تواند گامی ارزشمند و مدنی باشد و گره گشای بسیاری از دشواری های بنیادین در آموزش و پرورش.
من به عنوان عضو کوچکی از کانون صنفی معلمان، پیش از هر چیز سپاس گزار دوستان هیات مدیره پیشین هستم که با کوشش های خستگی ناپذیر چندین ساله و هزاران بار رفتن و آمدن به وزارت کشور، رایزنی با دست اندرکاران و فرستادن نامه و پیام و .... سبب گرفتن مجوز مجمع کانون شدند.
از هیات رییسه و هیات اجرایی که تلاش کردند مجمعی خوب و کم حاشیه برگزار شود سپاس گزارم.
از همه کسانی که سختی رفت و آمد در تهران را به جان خریدند و برای پیگیری خواسته های صنفی خویش و عمل به وظیفه صنفی - آموزشی شان یا نامزد شدند و یا پای صندق رای آمدند ممنونم. به ویژه همکاران ارزشمند شهرهای دیگر استان که همواره در کنش های صنفی، حضوری ستایش برانگیزه داشته اند.
از دوستانی که در چند ماه گذشته و در نشست های هفتگی کانون با تلاشی ستونی زمینه برگزاری مجمع را فراهم کردند سپاس گزارم.
از همکاران بزرگواری که به من و دیگر کنشگران صنفی اعتماد کردند و رای ارزشمندشان را به این عضو کوچک کانون دادند سپاس گزارم و امیدوارم سزاوار این اعتماد ارزشمند باشم.
در پایان به دوستان دیرینه و تازه ام که به هیات مدیره و جمع بازرسان راه یافته اند به ویژه بانوان گرامی، شاد باش دوباره می گویم و با توجه به شناختی که از آنان هست گمانی ندارم که برای کنش های صنفی فرهنگیان سودمند خواهند بود.
اکنون روز همبستگی و همدلی و تلاش برای دستیابی به خواسته های صنفی – آموزشی مان است به امید روزهای بهتر.
گزارش از سمیه باقری، روزنامه روزان، 28 مهرماه 95
چندی پیش و همزمان با شروع مدارس، بردارزاده کوچکم راهی مدرسه شد و به
کلاس اول رفت؛ اما مشکل از اینجا شروع شد که هنوز چند هفته از شروع مدارس
نگذشته، کودک به شدت از مدرسه انزجار پیدا کرد و هر روز برای نرفتن به
مدرسه بهانههایی نظیر دلدرد و بیماری میآورد. این مسئله زمانی جدی شد که
کابوسهای شبانه نیز به سراغش آمد و مشکلاتی چون شبادراری را نیز به
دنبال داشت. پس از پیگیریهای متعدد از سوی ما مشخص شد که معلم سر کلاس به
خاطر جیغ زدن و فریاد کشیدن یا به اصطلاح شلوغ کردن، همه بچهها را با
جملات تحقیرآمیزی مورد خطاب قرار میدهد. نکته مهم اما اینجا شکل میگیرد
که وقتی از معلم مدرسه خواستیم تفاوتهای روحی و روانی بچهها را در نظر
بگیرد و اولا دست از تحقیر کودکان بردارد و دوما به این نکته که برخی از
بچهها از سایرین حساستر هستند، توجه کند؛ تنها پاسخ دریافتی این بود که او
در کلاس حضور دارد و گاهی برای کنترل شرایط مجبور به انجام چنین کارهایی
است.
* توجیه عجیب مدیر مدرسه برای توهین به دانشآموزان
به گزارش
«روزان»، این خانم معلم در پاسخ گفت که او بچهها را تنبیه بدنی نکرده و
تنها با لفظ و کلمات سعی در تنبیه بچهها و کنترل کلاس داشته است. خانم
معلم معتقد بود که مادران بسیاری وقتی با شیطنتهای بچهها رو به رو
میشوند آنها را شدیدا تنبیه بدنی میکنند، حالا چه شده که نسبت به چند
کلمه حرف اینقدر حساسیت ایجاد میشود؟ مسئله زمانی جذابتر شد که مدیر مدرسه
نیز به پشتیبانی از معلم مذکور گفت که قطعا برادر زادهام دچار مشکلات
روحی خاصی است و یا در خانه با مسائلی رو به روست که چنین مشکلاتی برایش
پیش آمده وگرنه هیچ بچهای طی سالهای خدمت ایشان به خاطر چند کلمه حرف به
این حد از تبعات رفتاری دچار نشده است؛ لذا بهتر است که خانواده در
ریشههای رفتاری خودشان دقت کنند که چرا فرزندشان تا این حد شکننده است!
* والدین امکانی برای پیگیری رفتارهای نامناسب مربیان ندارند
داستانی که ذکر شد، نمونهای از هزاران رفتار مشابهی است که در بسیاری از
مدارس کشور دیده میشود. رفتاری که گاها در جراید به شکل تیترهای بزرگ و در
قالب تنبیههای بدنی وحشتناک نیز چهره نشان میدهد. رفتارهایی که با وجود
قبح بزرگی که در نگاه جامعه دارند، امکان پیگیری چندانی به والدین نمیدهند
چه رسد به اینکه آنها نسبت به سیستم آموزشی و محتوای آن اعتراضی داشته
باشند. در چنین شرایطی نامگذاری هفته پیوند اولیا و مربیان، چالشی تازه را
پیش روی هر مخاطبی قرار میدهد. اینکه اگر ارتباط والدین با مربیان و مدارس
یک الزام است پس چرا در موارد نیاز و اعتراضات اساسا توجهی به این بخش
نمیشود. با وجود اینکه قانون برای والدین حقوقی را مبنی بر مطالبهگری
قرار داده است، اما متاسفانه عملا چنین مطالبهگری رخ نمیدهد چرا که مدارس
و مربیان به دلیل مشکلات بی شماری که در راستای کمبود امکانات، فضا و صد
البته مسائل اقتصادی با آن مواجه هستند وقتی برای والدین و به قول خودشان
سر و کله زدن با آنها ندارند.
* کمک مالی به مدرسه بیشتر وقتها اجباری است
در چنین شرایطی که والدین حق اعتراض به نحوه آموزش، محتوا و رفتار مربیان
را ندارند اما تنها مشارکتی که همواره ادامه دارد و همیشه نیز آموزش و
پرورش آن را اختیاری مینامد، کمکهای مالی و مردمی است. کمکهایی که
همواره گفته میشود کاملا در اختیار والدین است اما اینگونه نیست و در اغلب
مواقع با شرایط کاملا اجباری از آنان اخذ میشود. حال سئوال اصلی این است
که آیا کمکهای مالی به معنای مشارکتی است که باید بین والدین و مدارس رخ
دهد یا منظور بخش آموزش از نامگذاری چنین هفتهای بخشهایی فراتر از ابعاد
مالی ماجراست؟
* نظر اولیا برای مدارس مهم نیست
زهرا مادر دو فرزند
7 و 9 ساله است. وی با اشاره به اینکه عملا اظهار نظر کردن در مسائل
تربیتی و آموزشی مدارس کاری بیهوده است، گفت: طی این سالهایی که دخترم به
مدرسه میرود، تجربه کردهام که اظهار نظر کردن کار بیهودهای است زیرا در
نهایت آنها کار خودشان را انجام میدهند و هیچ توجهی به اعتراض شما
نمیکنند. به عنوان مثال من سال گذشته احساس کردم که دخترم در یادگیری
ریاضی با مشکل مواجه است اما وقتی به معلم او گفتم که دخترم سخت ریاضی را
میفهمد تنها پاسخ این بود که نه کار او خیلی خوب است و حتما نحوه آموزش من
در خانه با ایشان متفاوت است که دخترم در کارش موفق نیست. بعد از کلی بحث و
جدل خانم معلم راضی نشد که تفاوت یادگیری دختر مرا در ریاضی قبول کند ومن
هم مجبور شدم که به نمرههای الکی خوب ایشان توجه نکنم و با استفاده از
برنامههای آموزشی و کلاسهای خصوصی این نقص را جبران کنم؛ زیرا میدانستم
که این مشکل به ظاهر کوچک در سالهای بعدی برای فرزندم مسئلهساز
میشود.
این ولی دانشآموز افزود: نمونه دیگر رفتارهایی که من به آن اعتراض داشتم،
مقصدهایی است که عموما برای اردو رفتن بچهها انتخاب میشود. به نظر من
باید برای اردوهای بچهها هدف خاصی مشخص باشد نه اینکه صرفا آنها را به کوه
و دشت ببرند و رها کنند تا برای خودشان بگردند. من زمانی با اردوها موافق
هستم که به عنوان یک مادر بدانم در این اردو بچهها با ابعادی تازه از محیط
زیست، زندگی و حتی قوانین و زندگی شهروندی آشنا میشوند؛ اما هر بار به
این موضوع اعتراض کردهام تنها پاسخ دریافتی این بوده که شما فرزندت را به
اردو نفرست اگر راضی نیستی!
* تصمیمگیری در مدارس کاملا دیکتاتوری است
زهرا معتقد است که شرایط حاکم بر مدارس کاملا دیکتاتوری است و گاها بر
مبنای سلیقههای فردی مربیان استوار است. وی ادامه داد: دختر کوچکم سال قبل
مدام اصرار داشت که در خانه غذا بپزد و با گاز کار کند. وقتی مسئله را
ریشه یابی کردم، دیدم که معلم او مدام سر کلاس از خاطرات دوران کودکی خودش
که چه آشپز ماهری بوده تعریف میکند. ظاهرا این خانم معلم مدام به بچهها
میگفته که باید آشپزی یاد بگیرند تا همسران بهتری در آینده شوند. وقتی من
به این موضوع اعتراض کردم که الان وقت آموزش چنین مواردی برای دختران 8
ساله نیست و این امر تنها ذهن آنان را مخدوش میکند، تنها پاسخ خانم معلم
این بود که این یک نیاز است. در چنین شرایطی اعتراض کردن به مدیر هم کار
بیهودهای است زیرا او نیز به پشتیبانی از معلم مذکور بر میآید بنابراین
به نظر من عملا هیچ پیوندی وجود ندارد و صرفا دریافت پول از والدین در
جلسات اولیا و مربیان مسبب پیوند مالی میشود و لاغیر.
* برخی آموزههای مدارس به سن بچهها نمیخورد
محبوبه مادر دیگری است که یک دختر در مقطع متوسطه و کلاس هفتم دارد. وی
معتقد است که در مدارس هیچ توجهی به دوران سنی دانشآموزان نمیشود. محبوبه
در این باره به «روزان» گفت: دختر من و هزاران دختر دیگر نوجوان هستند؛
لذا باید مقتضیات سنی آنها را در نظر گرفت. این چیزی است که روانشناسان در
خود جلساتی که مدرسه تشکیل میدهد بر آن تاکید دارند اما خود مربیان به آن
بیتوجه هستند. مثلا بارها دیدهام که دخترها را با کلام تحقیر میکنند و
یا آنها را به مسائل نامناسبی نسبت میدهند؛ درحالی که واقعا این بچهها از
بسیاری از قبحها اطلاع کافی ندارند. متاسفانه به نظر میرسد که برخی از
مربیان علیرغم احترامی که برای آنان قائل هستم، به دلیل مشکلات و فشارهای
زیاد در حوزه آموزش وپرورش اصلا حوصله و صبوری لازم را برای رفتار با
دانشآموزان ندارند. این مسئله در مدارس پسرانه نیز به شکل بدتری وجود
دارد. مثلا چندی پیش برای کاری به مدرسه پسر کوچکم که در مقطع ابتدایی است
رفتم اما آنجا دیدم که آقای ناظم داخل صف راه میرود و با مشت به کمر
بچههایی که میخندند و اصطلاحا صاف نمیایستند، میکوبد.
* پولهای اجباری- اختیاری تنها ارتباط والدین با مدارس
وی ادامه داد: چشمهای پسر کوچک من ضعیف است برای همین از معلم خواستم که
او را از میز عقب جا به جا کند و در بخشهای جلوی کلاس جا دهد؛ اما با کمال
تعجب معلم گفت که قصد دارد بعد از چند هفته بچههای تنبل و زرنگ را تشخیص
دهد و بر این اساس آنها را بچیند. وقتی من اعتراض کردم، با خنده گفت که
مطمئن باشم که پسر من جزء بچههای زرنگ است. حالا چه فرقی دارد که مسئله
برای پسر من باشد یا دیگران. آیا این نحوه تفکر و رفتار اصلا درست است؟
* در ایران خانوادهها زیردست نظام آموزشی هستند
محمدرضا نیکنژاد، کارشناس آموزشی و معلم مدرسه نیز با اشاره به کمبود
مشارکت اولیاء و مربیان در ایران به «روزان» گفت: متاسفانه در ساختار نظام
آموزشی ما به صورت زبانی و در واقع شعاری بسیار روی مسئله مشارکت تاکید
میشود و بر اینکه باید خانوادهها در روند آموزش مداخله داشته باشند اما
عملا در واقعیت اینطور نیست. متاسفانه در ایران تنها یک نگاه تحکم مابانه
در این ارتباط وجود دارد یعنی خانوادهها زیر دست این ساختار هستند و عملا
تنها تعامل موجود در گرفتن پول از خانوادهها خلاصه شده است.
وی مشارکت
مالی خانوادهها را که بر اساس اجبار انجام میشود، تنها بخش تعاملی آموزش
کشور خواند و اظهار کرد: مشارکت در آموزش و پرورش صرفا در بخشی به نام کمک
به مدرسه و دریافت پول خلاصه شده که اصطلاحا به صورت اختیاری اما در عمل
اجباری است. یعنی طبق خواسته خانواده یا مخالف آن در نهایت پول از آنان اخذ
میشود اما در عمل خدماتی که باید به خانوادهها ارائه شود، وجود ندارد.
* کمکهای اجباری، عامل بدبینی والدین به مدارس
این کارشناس بخش آموزش عدم شناخت خانوادهها از حق و حقوق خود را یکی از
مشکلات اصلی خواند و بیان کرد: مباحث خشونت اخیر در مدارس بیانگر این است
که نه برخی از مربیان و معلمان و نه برخی از والدین از حق و حقوق خود مطلع
نیستند؛ اما اگر این دو آموزش لازم را داشته باشند، قطعا یک مطالبهگری
سازنده رخ خواهد داد که امروز اساسا وجود ندارد.
وی آموزش والدین را یک
الزام در جهت افزایش پیوند آموزش و خانواده خواند و گفت: از آنجایی که یک
هدف مشترک بین خانواده و مربیان وجود دارد باید آموزشهای لازم در این جهت
انجام شود اما متاسفانه این بخش نادیده گرفته شده است؛ ضمن اینکه مطالبه
دائمی پول از خانوادهها در هر جلسه اولیا و مربیان باعث بدبینی خانوادهها
و گاها کاهش مشارکت آنها شده است.
نیکنژاد افزود: متاسفانه در سیستم
آموزشی امروز ما خانوادهها عملا باید صرفا فرمانبردار باشند و این مسئله
مالی نیز صرفا در جهت جبران کمبود بودجه آموزش و پرورش است که رخ میدهد.
متاسفانه هنوز یک استاندارد درست برای تعریف محدوده روابط والدین و مربیان
مشخص نشده است لذا این امر باید واکاوی شود تا یک همکاری درست برای تربیت و
آموزش کودکان ایجاد شود.
* اهمیت شورای تصمیمگیری در مدارس
وی
ادامه داد: امروز ما در مدارس شورای تصمیمگیری را داریم که یک نفر از
والدین به نمایندگی از سایر آنها در این شورا حضور دارد. این شورا امکان
تصمیمگیری ومطالبهگری در حد بالاتر از مدیر را دارد اما متاسفانه از
آنجایی که والدین به حق و حقوق خود واقف نیستند عملا وارد ماجرا نمیشوند؛
درحالی که از این طریق میتوان بخشهایی چون آموزشهای شهروندی و جامعه
پذیری کودکان را دنبال کرد. اینکه کودکان چگونه اوقات فراغت خود را سپری
کنند و یا مسائلی نظیر اردوها و آموزشهای اینچنین مباحثی است که والدین
میتوانند وارد آن شوند و در آن دخالت داشته باشند.
* والدین در برابر مدارس مطالبهگر باشند
مجتبی همتیفر، کارشناس آموزش نیز در گفتگو با «روزان»، تعلیم و تربیت را
یک فرآیند پیچیده خواند که نیازمند تعامل بخشهای مختلف جامعه ازجمله
والدین است.
وی دلیل نامگذاری هفته پیوند اولیا و مربیان را اهمیت این
بخش خواند و گفت: از آنجایی که کودک به لحاظ فیزیکی زمان بیشتری در خانه
سپری میکند و به لحاظ روحی و روانی وابستگیهایی وجود دارد بعد از مدرسه،
والدین و حتی رسانهها و نهادهای دیگر نیز در تربیت کودک موثر هستند؛ اما
متاسفانه امروز جامعه ما به نحوی است که صرفا انتظار دارد که مدرسه تمام
وظایف مدیریتی کودک را بر عهده بگیرد در حالیکه چنین امری ممکن نیست.
این کارشناس آموزشی عدم توجه به تفاوتهای فردی در مدارس را یکی دیگر از
دلایل عدم حضور والدین در مدارس خواند و اظهار کرد: توجه به تفاوتهای فردی
کودکان نظیر استعدادها، مسائل خانوادگی، فردی و اجتماعی و... میتواند
تسهیلکننده شکل آموزش باشد همانطور که بی توجهی به این عوامل تخریب به
دنبال دارد؛ اما متاسفانه مشکلات کلی آموزش و پرورش نظیر کلاسهای شلوغ و
کمبود امکانات به رغم توجهات برخی از معلمان کار را دشوار ساخته است لذا
میطلبد که والدین یک مطالبهگری مناسب و مشارکت درست را دنبال کنند.
http://www.roozannews.ir/detail/News/42968
تارنمای فانوس، 26 مهرماه 95
از تارنمای teach-nology
برگردان: محمدرضا نیک نژاد
پیشه ی معلم یک کار حرفه ای است. به طور معمول معلمان در اتحادیه های معلمان سازمان داده می شوند. بیشترین معلمان به این اتحادیه ها می پیوندند؛ اما نه همه. اما هنوز بسیاری از مردم نمی دانند که اتحادیه های معلمان چیست یا چه کاری انجام می دهد؟ این یاداشت به بررسی این پرسش می پردازد و توضیح اندکی درباره آنها می دهد. به خواندن ادامه دهید تا اطلاعاتی هر چند اندک درباره اتحادیه های معلمی دریافت کنید.
هدف از اتحادیه های معلمان
هدف اتحادیه های معلمان به طور کلی توانمند بودن و هواداری یک دستِ بدنه از معلمان است. اتحادیه ها از معلمان دفاع می کنند، با وجود این علاقه ای هم به عملکرد کلی ساختار آموزشی دارند. اتحادیه ها از حرفه ای های عمیقا علاقه مند و پر شور به آموزش تشکیل شده اند. همچنین از رهگذر نیروی گرفته شده از تعدادشان، دست آنان در ارائه انبوهی از منابع به اعضای شان باز است. منابعی که اعضا این اتحادیه ها معمولا توان این که از عهده اش برآیند را ندارند. شاید این منابع انبوه، به تنهایی دلیل کافی برای پیوستن به اتحادیه باشد. منابعی که دسترسی به ابزارهای بسیار شگفت آوری که دسترسی به آنها به گونه ای دیگر ممکن نخواهد بود یا بدون اتحادیه ها مقرون به صرفه نیستند.
انجمن ملی آموزش و پرورش(National Education Association)
برخی از عضوهای فراوانی که انجمن ملی آموزش و پرورش را تشکیل می دهند شامل حرفه ای های پشتیبان آموزش، حرفه ای های آموزش عالی، آموزشگران بازنشسته، همچنین دانشجویان و معلمان جایگزین می باشند. مدیران مدرسه را نیز در بر می گیرد. از این رو این اتحادیه تشکلاتی بزرگ با مشارکت اعضایی با پس زمینه های تخصصی است.
انجمن آموزش و پرورش آمریکا به عضویت مزایای بسیاری ارائه می دهد. برای نمونه، آنها طرح های درسی آنلاین، امتیازها و پاداش ها و مسائل پرداختِ پیشرفته شغلی دارند. همچنین این انجمن توصیه عملی برای تمرین های مناسب مدیریت کلاس درس ارائه می دهد. افزون بر این در آن برنامه ای برای کمک به معلمان برای یافتن شغل تابستانی وجود دارد. همچنین کتاب های مهمی برای معلمان به منظور راهنمایی آنان برای ماندن در مسیر درستِ جریان اطلاعات و روندهای آموزشی، بررسی و سفارش می شود. انجمن ملی آموزش شمار زیادی ابزارهای رایگان را از طریق یک صفحه پیام در تارنمای شان ارائه می دهد. این انجمن این ابزارهای رایگان را برای استفاده آموزشگرها پُست می کند. معلمان می توانند بروند و چیزهای رایگان موجود را برای استفاده در کلاس های شان دریافت کنند.
فدراسیون معلمان آمریکا (American Federation of Teachers یا AFT)
اگر یک فرد از پیش دبستانی تا سامانه دوازده پایه ای، سامانه دانشگاهی، یک مرکز آمادگی کودکان، اداره دولتی یا در یک مرکز مراقبت های بهداشت روانی کار کند امکان پیوستن به فدراسیون معلمان آمریکا را دارد. برخی از هدف های بیان شده در فدراسیون معلمان آمریکا، توانایی رساندن صدای معلمان و دادن امکان دسترسی اعضا به منابع و همچنین بهتر کردن شرایط کاری برای افراد در زمینه آموزش و پرورش را شامل می شود. آنها همچنین مجله ای با اطلاعات، منابع و به روزرسانی تولید را به شکل مرتب برای اعضا منتشر می کنند.
یاداشت بالا اتحادیه معلمان را تعریف و برخی از مزایای پیوستن به آنها را توضیح می دهد. دو اتحادیه به شکل خاص، انجمن آموزش و پرورش آمریکا و فدراسیون معلمان آمریکا تا اندازه ای مفصل شرح داده شدند. پیوستن به اتحادیه به منظور کسب دسترسی به بسیاری از منابع ارزشمند اتحادیه برای آموزشگران سودمند است، اما پیوستن به اتحادیه برای هر کسی [فراهم] نیست. این به عهده هر آموزشگر و حرفه ای پشتیبان آموزش است که برای خودش تصمیم می گیرد که آیا پیوستن به اتحادیه معلمان به طور شخصی برایش ارزشمند است.
http://www.teach-nology.com/teachers/teacher_unions/
http://www.fanoosedu.ir/?p=1392
محمدرضا نیکنژاد،روزنامه شرق،26 مهر 95مجمع عمومی کانونهای صنفی معلمان سراسر کشور سالها به بهانههای گوناگون برگزار نشده و وزارت کشور دولتهای نهم و دهم با راهکارِ پا در هوا نگهداشتن این تشکلها، بیش از ١٠ سال از شکلگیری و گسترش این نهاد معلمی جلوگیری کردند. اگر از رفتارهای غیرقانونی و فراقانونی آن دولتها و بهسرچرخاندن سهساله دولت کنونی بگذریم، در یک سال گذشته دولت یازدهم صلاح را در آن دانست که مجوز برگزاری مجمع عمومی این نهادهای مدنی را بدهد و ازاینرو در ماههای گذشته و در چند استان، مجمع عمومی برگزار شده و کانونهای صنفی، هیأتمدیره تازه خود را شناختهاند. با همه اماواگرها بیگمان باید برگزاری مجمع عمومی کانونهای صنفی معلمان را به فال نیک گرفت و از آن بهترین بهرهها را برد. گرفتن مجوز برگزاری مجمع و انتخاب هیأتمدیره، دورهای تازه در کنشهای صنفی این نهادها و کنشگران صنفی- آموزشی آن خواهد بود. با یک نگاه راهبردی- استراتژیک- توانمندسازی تشکلهای معلمی و گسترش کمّی و کیفی آنها بهعنوان نهادهایی که به شکل حرفهای بهدنبال حق مادی و غیرمادی معلمان هستند، بیگمان به توانمندسازی و بهبود شرایط حرفهای فرهنگیان میانجامد. بهبود زمینههای مادی و غیرمادی پیشه آموزگاری بهعنوان یکی از ستونهای آموزش نوین، به بهبود آموزش بهعنوان محور توسعه انسانی خواهد انجامید و در درازمدت پیامدهای شایستهای برای کشور بههمراه خواهد داشت؛ بنابراین برگزاری این مجامع و البته خوببرگزارشدنشان در نگاهی راهبردی، یکی از نخستین گامهای حرکت بهسوی جامعهای توسعهیافته و پیشرفته است که سهم آموزشوپرورش و معلمان در پدیدآوری آن بر کسی پوشیده نیست و نمونههای آن را در کشورهای اسکاندیناوی، اروپای غربی، ژاپن و... میبینیم. در روندی کوتاهمدت و تاکتیکی نیز توانمندسازی تشکلهای مستقل معلمی میتواند گرهگشای بسیاری از دشواریهای آموزشی، صنفی، ساختاری و... باشد. گسترش کانونهای صنفی معلمان ایران بهعنوان مستقلترین و تا اندازهای گستردهترین تشکل معلمی کشور میتواند نماینده بامجوز و بیمجوزِ بسیاری از فرهنگیان در سراسر کشور باشد؛ فرهنگیانی که با گوشت و پوست خود با گروههای دانشآموزی کشور سروکار دارند و از کمبودهای نرمافزاری و سختافزاری آموزش باخبر هستند و مانند دانشآموزانشان قربانی ناتوانیها و ناکارآمدیهای آموزشیاند. در سالهای گذشته کانونها و انجمنهای صنفی معلمان کشور با همه نامهربانیها توانستهاند تا اندازهای بازتابدهنده گرفتاریهای خرد و کلان این بخش از جامعه معلمان باشند. نتیجه واکنش دستاندرکاران آموزشی و سیاسی به پیگیریهای تشکلهای صنفی و کنشگران پرتلاش و هزینهداده آنها، بازشدن گرههایی کوچک و اندک؛ اما امیدوارکننده بوده است؛ برای نمونه اجرای گام نخست رتبهبندی فقط در سطح افزایش دستمزدها- با همه ایرادهای وارد بر آن- مقاومت در برابر گسترش خصوصیسازی آموزش و دست به عصا کردن دست اندرکاران در این زمینه، دیدارهای همیشگی و پیگیرانه با فرادستان آموزشی برای بازکردن گرههای صنفی، آموزشی، پیگیری برخی فرهنگیان آسیبدیده در راه آموزش و یاریرسانی هرچند اندک به آنها، بازتاب بیپرده برخی رخدادها در گستره آموزش مانند جانباختن برخی فرهنگیان یا آزار جنسی بعضی دانشآموزان و حتی تنبیه بدنی آنها و... . بیگمان شرکت در مجمع عمومی کانونهای صنفی معلمان کشور و از آن میان تهران، راهکاری راهبردی و تاکتیکی در کنشهای صنفی فرهنگیان است. امید است همکاران استان تهران در روز ٢٧ مهر ٩٥ برای پیشبرد این نگاه راهبردی و تاکتیکی در مجمع شرکت کنند و در گامی دیگر، کنشهای صنفی معلمان هم در سطح و هم در ژرفا را گسترش دهند که بیگمان فرصتی کممانند است برای پیگیریهای صنفیمان.
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه جهان صنعت، 28 مهرماه 95
6 مهرماه بود که خبر کشته شدن دو آموزگار خانم در تصادف مینی بوسی که 11 آموزگار را از محل زندگی شان در اراک به محل کارشان در روستاهای شازند می رساند، منتشر شد. پس از یکی – دو روز دیگر خبری از جانباختگان و آسیب دیدگان، دیده و منتشر نشد و گویا مانند خبرهایی از این دست به فراموشی سپرده شد. اما شوربختانه خبر کشته شدن و آسیب دیدن فرهنگیان در زمان انجام وظیفه ی آموزشی شان پر شمارتر از این هاست. 15 فروردین 95"حمیدرضا گنگوزهی ریگی" آموزگار روستایی از شهرستان خاش در استان سیستان و بلوچستان در اثر آوار شدن دیوار کاهگلی و در زمان نجات جان دانش آموزانش جان باخت. 24 فروردین نیز مینی بوس دانش آموزان و آموزگاران ازنایی در هنگام بازگشت از خرم آباد واژگون شد و "منصوره یاری" مدیر هنرستان درگذشت. هنوز ماه نخست سال نگذشته بود که آمار آموزگاران جان باختگان فرهنگی به دو رسید! اما فرهنگیان چندان با این رخدادهای فداکارانه و غمبار بیگانه نیستند. حسن امیدزاده – آموزگارِ گیلانی که در هنگام نجات دانش آموزانش از آتش جان باخت. "کاظم صفرزاده" آموزگار لرستانی که در راه رساندن دانش آموزانِ بیمارش به درمانگاه گرفتار سیل شد و جان سپرد. "محس خشخاشی" دبیر فیزیک بروجردی با چاقوی دانش آموزَش در کلاس کشته شد و ... با جستجوهای دامنه دارتر درمی یابیم که: در فروردین 92 یک فرهنگی در بروجرد، دی ماه سه تن در سبزوار، آذرماه 5 تن در لردگان در تصادف جاده ای و در راه مدرسه جان باخته اند. در سال 93، آبان یک تن، دی ماه 2 تن، بهمن ماه 5 تن و اسفندماه 4 تن از فرهنگیان در جاده، و 3 تن نیز در استان سیستان و بلوچستان و در ترور جان سپرده اند. به آمار این سال باید محسن خشخاشی را نیز افزود. در سال 94 یک تن در خردادماه، حسن امیدزاده در اردیبهشت، شهریورماه سه دانشجو- معلم، آذرماه یک تن در تصادف و علی نوروزی - آموزگاری که در راه بازگشت از مدرسه عشایری به خانه یخ زد، دی ماه نیز سه تن در دو تصادف جاده ای جان خویش را از دست دادند. این 32 آموزگار، با 4 آموزگار جان باخته در سال 95، فرهنگیانی هستند که در جستجوی اینترنتی یافت شدند و این جدا از کسانی ست که جان باختن شان یا رسانه ایی نشده و یا به گونه ای جان باخته اند که در جستجوی واژه های"معلم" و "کشته" یافته نشدند. برای نمونه نگارنده در مدتِ بیست و چند سال آموزگاری خویش شاهد سکته چندین همکار در کلاس، از سر استرس و فشار کاری بوده که دستکم دو تن از آنان جان باختند. و بی گمان باید آنها را نیز به جمع فرهنگیان جان باخته در راه آموزش افزود. در یک برآورد ساده می توان پی برد که چندین برابر جان باختگان، می توان آسیب دیدگان و کسانی که تا پایان عمر درگیر آسیب های چنین حادثه هایی هستند را به این سیاهه آزار دهند افزود. جدای از بررسی ریشه های جان باختن آموزگاران در هنگام انجام وظیفه- که بخشی درون سازمانی و بخشی برون سازمانی است- برخورد کاربدستان آموزشی در این رویدادها چندان دلچسب و پذیرفتنی نیست. در ادامه به نمونه هایی از این برخوردها اشاره می شود.
با جان باختن حمیدرضا گنگوزهی در زیر آور، وزیر آموزش و پرورش با رفتن به مراسم ختم او کاری ارزشمند انجام داد و در همان زمان وعده هایی به خانواده ایشان داد. یکی از وعده ها این بود که همسر مرحوم با پایان دوره دانشگاهش، جایگزین ایشان می شود. همسر آموزگار جانباخته در مردادماه درس دانشگاهش را به پایان رسانده و با آغاز سال آموزشی هنوز از جایگزینی اش به جای همسر مرحومش خبری نیست! این در حالی است که ایشان دو فرزند دختر خردسال دارند و با بیماری مادرزاد دختر دوم و هزینه های بالای درمان دست و پنجه نرم می کند. اما همچنان نهادی که باید مسئولیت این آموزگار فداکار و خانواده اش را بر عهده بگیرد در این زمینه گامی برنداشته است.
از این نگران کننده تر برخورد دست اندرکاران آموزشی با فرهنگیان جان باخته و آسیب دیده در راه های رفت و برگشت به مدرسه می باشد. برای نمونه علی اسدزاده آموزگار عشایری لرستانی و علی نوروزی آموزگار کهکیلویه و بویر احمدی که در راه بازگشت از محل کار دچار سرما شده و اولی پایش را از دست داد و دومی جان باخت، به گفته مسئولان استانی شان چون در مدرسه و محل کار دچار آسیب نشده اند شامل کمک های آموزش و پرورش نمی شوند و تنها بیمه است که باید هزینه های احتمالی را پرداخت کند! این سخن شگفت زمانی گفته می شود که فرض کنیم معلم برای خرید میوه به جاده زند و کشته شده و یا آسیب دیده است! آیا همین دو آموزگار نو گذشته اراکی به جز برای رسیدن به محل کارشان به جاده زده اند و جان باخته اند!؟ شگفتا از این بی مبالاتی و بی اخلاقی!
شوربختانه نمونه چنین برخوردهایی فرراوان است و نمی توان در یاداشتی کوتاه به همه آنها پرداخت. اما می شود گفت که نارضایتی صنفی فرهنگیان تنها در میزان دستمزد و مزایا و حتی شرایط آموزشی ناکارآمد آشکار نمی شود. بی گمان چنین برخوردهایی بیش از حقوق و مزایا و مدرسه های فرسوده و نبود امکانات آموزشی درخور و ... فرهنگیان را می آزارد و به حرفه آموزگاری بی انگیزه می کند. آیا برای آن درمانی هست یا همچنان در بر پاشنه پیشین خواهد چرخید!؟ http://www.jahanesanat.ir/67927-باز-هم-بیمهری-نهاد-آموزش-به-فرهنگیان.html
محمدرضا نیکنژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 24 مهرماه 95
١- همکاری با گله میگفت مدیر دبیرستان امسال پایههای درسی مهم را از من گرفته و داده به یک معلم آموزشگاهی. گفتم آموزشگاهی یعنی چه؟ گفت کتاب درسی را با کلی بدگویی به نویسندهها و تهیهکنندگانش، کنار گذاشته و یکی از کتابهای کمک درسی که آلوده! به نکته کنکوری و تست و آمادگی برای آزمونهای موسسههای آموزشی است را به بچهها معرفی کرده است و با روشی که خواسته مدیر است، درس میدهد. پرسیدم با چه توجیهی کنارت گذاشت؟ گفت: روزهای پایانی تابستان پیشش رفتم. با کمی مِن و مِن گفت: خانوادهها از شما راضی نبودهاند! گفتم چرا؟ گفت: شما به شکلِ گروهی درس میدهید و در این روش خودِ بچهها باید درس را بخوانند و مفاهیم درسی را بیرون بکشند. یا در کلاس، بچهها را دایرهای مینشانید و خودتان هم درکنارشان، درباره درس گفتوگو میکنید. اصلا تست و نکته کنکوری هم در کلاستان نمیگویید. به بچهها سخت هم نمیگیرید! خانوادهها و من از کارهای شما راضی نیستیم و...
با این گفتوگو یادِ هزاران کتاب فلسفه آموزشوپرورش و روشهای نوین آموزشی و نظریههایی مانند مدرسه- جامعه جان دیویی و درسپژوهی و اقدامپژوهی و بخشنامههای پی درپی آموزشوپرورش و تأکیدهای فراوان بر روشهای نوین و... افتادم. این مدیر و مدیران همسطحاش و حتی بیشترِ مدیران فرادستش برخلاف یافتهها و انگارههای آموزشی نوین و همجهت با فرهنگ آموزشی دهها ساله ناکارآمد، درهماهنگی با بیشتر خانوادهها کار خویش را میکنند و مانند ١٠٠سال گذشته تیشه به ریشه تواناییها و استعدادهای آیندهسازان این کشور میزنند و... به این همکار گفتم: اعتراض نکردی؟ گفت: به چه؟ گفتم: به حرف زور و ناحسابیاش! گفت: کردم اما چارهای جز ماندن نداشتم. باز یاد چیز دیگری افتادم و با او درمیان گذاشتم. گفتم: درکشورهای پیشرو در زمینه آموزش، نهادهای صنفی توانمندی هست که در هر مدرسه نمایندهای دارند تا ازچنین برخوردهایی جلوگیری کنند. استادی میگفت، بیشتر اعضای این اتحادیهها کارشناسان کارکشتهای در آموزش هستند و مدیر، که چه عرض کنم، وزیر نیز بدون همراه کردن آنان نمیتواند آب بخورد! حتی در برخی از کشورها این اتحادیهها با رویکردی آموزشی بر روند دگرگونیهای سیاسی نیز تأثیر میگذارند. گفت: ما که نداریم! گفتم: داریم اما کمتجربهاند و نهچندان توانِ آموزشی درخوری دارند و نه توان سیاسیِ اثرگذاری! اما وضعشان دارد بهتر میشود و...
٢- زیر عکس تلگرامی نوشته شده بود: «دم این مدیر گرم». عکس را باز کردم. پارچه نوشتهای بود با چنین جملههایی «والدین عزیز. درس فرزندان شما به زودی آغاز میشود. من میدانم که چقدر اضطراب دارید که فرزندانتان بتوانند به خوبی از عهده امتحانات برآیند. اما لطفا درنظر داشته باشید که بین این دانشآموزان یک هنرمند وجود دارد که نیاز چندانی به دانستن ریاضیات ندارد. یک کارآفرین وجود دارد که نیازی به درک عمیق تاریخ و ادبیات انگلیسی ندارد. یک موزیسین وجود دارد که کسب نمرات بالای شیمی برایش اهمیتی ندارد. یک ورزشکار وجود دارد که آمادگی بدنی و فیزیکی برایش بیش از درس فیزیک اهمیت دارد. اگر فرزندتان نمرات بالایی کسب کرد، عالی است. در غیراین صورت لطفا اعتماد بهنفس و شخصیتش را از او نگیرید. به آنها بگویید مشکلی نیست این فقط یک امتحان بود و شما برای انجام کارهای بزرگتری در زندگی به دنیا آمدهاید و... با احترام فراوان، مدیر مدرسه».
با دیدن این عکس بیگمان باید به آینده امیدوار بود. گرچه شمار چنین مدیرانی اندک است اما مهم، گامهایی است که برداشته شده است. بیگمان کار این مدیر در رویارویی با فرهنگ آموزشی نادرست ارزنده و ستودنی است. «دم این مدیر گرم».
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/77795/-دمِ-این-مدیر-گرم!
محمدرضا نیک نژاد،ص اول و ص جامعه روزنامه همدلی،24 مهرماه 95
بیش از 17 سال از پایه گذاری کانونها و انجمنهای صنفی معلمان ایران میگذرد. نامدارترین نهادهای مدنی فرهنگیان با همه افت و خیزهایشان دستاوردهای ارزشمندی در گستره صنفی– آموزشی داشته و با همه فشارهای درونی و بیرونی و تحمیل هزینههای نه چندان متناسب با نوع و شکل فعالیت کنشگرانشان، به حرکت خود ادامه داده است. انجمنها و کانونهای صنفی سراسر کشور با وجود فرهنگ ضد تشکیلاتی ایرانیان و قدرتمندی آن، در 17 سال گذشته متشکلترین نهاد مدنی فرهنگیان، بلکه کشور بوده اند و توانستهاند در تلاش های شان به عنوان مستقلترین تشکل در گستره کنشهای صنفی– آموزشی و در همه دورههای سیاسی و با روشهای گوناگون مدنی، امتیازهای خوبی از دست اندرکاران بگیرند و با گامهای هرچند کوتاه اما ماندگار خواستههای صنفی فرهنگیان را به پیش ببرند. شاید یکی از مهمترین دستاوردهای کانونها در سالهای گذشته به رسمیت شناخته شدن و اعتبار یافتن نسبی در دو سوی جایگاه خود به عنوان واسطه میان بدنه و قدرت بوده است. امروز با همه کاستیهای کار مدنی در ایران و در کانونها، از سویی چند ده هزار تن از فرهنگیان کنشهای صنفی– آموزشی این تشکلها را پی میگیرند و به فراخوانهای آنان پاسخ مثبت میدهند و از دیگر سو نهادِ قدرت از هر فرصتی برای دیدار با نمایندگان و یا منتسبان آنان بهره گرفته، سخنان آنان را میشنوند و در پی رضایت نسبی آنان است. اما بی گمان راه برای رسیدن به تشکلی توانمند در هر دو گستره آموزش و صنف، بسیار دراز است و دشواریها برای دستیابی به شکل استاندارد چنین تشکلهایی فراوان.
از دشواریهای بیرونی که یک سرش حاکمیتی است بگذریم، مهمترین گرفتاری کانونهای سراسر کشور به عنوان تنها نهاد صنفی فرهنگیان، کم توجهی بدنه همکاران به آنان است. گرچه با گذشت زمان این کم توجهی کاهش یافته است، اما بیگمان نسبت به شمارِ فرهنگیان این اندازه توجه، بسیار اندک است. اگر به دنبال مقایسهای آگاهی بخش در این زمینه باشیم باید یادآور شد که در پیشروترین کشورها در زمینه آموزش، نهادهای معلمی دارای ریشههایی محکم و سازمان یافته هستند و در بیشتر این کشورها بیش از 90 درصد معلمان عضو اتحادیههای معلمی هستند. که از میان آنان میتوان از فنلاند، فرانسه، آلمان، ژاپن و .... و- در سطحی پایین تر از نظر آموزشی- آمریکا نام برد. نهادهای مدنی معلمی در این کشورها به گونهای هستند که معلمان را در همه دوران کاری در زمینههای حرفهای و رفاهی پشتیبانی میکنند. توان این نهادها آن چنان است که دست اندرکاران آموزشی و حتی سیاسی در کوچکترین دگرگونیهای آموزشی از واکنش آنان در هراساند و پیش از اجرای طرحها و برنامههای آموزشی به دنبال همراه کردن آنان
هستند.
اکنون برخی از کانونهای صنفی معلمان سراسر کشور پس از بیش از ده سال توانستهاند مجوز برگزاری مجمع عمومی را از دولت بگیرند و نیز در ماههای گذشته در استانهایی مانند آذربایجان شرقی، خراسان شمالی، گیلان و خمینی شهر به عنوان شعبهای از استان اصفهان، مجمع و به دنبال آن انتخابات هیات مدیره برگزار شده است و با این کار کانونها به دورهای تازه در توانمندسازی ساختاری و پیگیری خواسته های صنفی– آموزشی پا نهادهاند. کانون صنفی معلمان تهران نیز ماهها و هفتههای گذشته را به زمینهسازی برای برگزاری مجمع عمومی در روز سه شنبه 27 مهرماه 95 گذرانده است. در این روز قرار است اساسنامه تازه تصویب و انتخابات هیات مدیره برگزار شود. انتظار می رود که فرهنگیان استان تهران با توجه به نقش کلیدی این استاد در گسترههای مدنی، از فرصت به دست آمده بهره برده و با حضور خویش- چه به عنوان رای دهنده و چه به عنوان نامزد هیات مدیر و بازرسی- در بالا بردن نقش و جایگاه صنفی و آموزشی و حتی اجتماعی خود کوشا باشند. بیگمان با در نظر گرفتن همه بی مهریها به مستقلترین نهاد صنفی فرهنگیان، امروز کنشهای صنفی– آموزشی معلمان نیازمند هوایی تازه و چشم براه اندیشههایی نو و بالنده و آفریننده است برای دستیابی به یک تشکل استاندارد و توانا. امیدوارم فرهنگیان این فرصت را غنیمت شمرده و آن را همانند کنشهای صنفیِ پر رنگ در سالهای گذشته ببینند و دربارهاش عمل کنند.
http://hamdelidaily.ir/?newsid=20207
هوشمندسازی به بهای جدایی معلم و دانشآموز
فاطیما فردوس، روزنامه وقایع اتفاقیه،17 مهر 95
مدرسههای هوشمند، به زمان ما نرسید؛ نهایت تکنولوژی و استفاده از
ابزارهای کمک آموزشی در کنار تختهسیاه، تختههای وایتبرد بود و سیدیهای
آموزشی و فیلم و کل هفته را به عشق رسیدن به آن کلاس میگذراندیم که سر یک
کلاس هم شده، معلم کمتر حرف بزند و ما فیلم ببینیم و تفریح کنیم؛ همان
موقع هم ابزارهای کمکآموزشی ساده، برایمان حکم تفریح را داشت و توجهی به
محتوای درس نداشتیم. با هزار زور، امتحان، تست هوش و البته پارتیبازی،
معلم را راضی میکردیم که فلان درس را در اتاق کامپیوتر برگزار کند و ما از
فضای جدی و خشک کلاس درس، خارج شویم. از سال 86 بود که اولین طرح
راهاندازی مدرسههای هوشمند در مقاطع ابتدایی، کلید خورد. اگر آن زمان
گذرتان به مدرسههای غیرانتفاعی و با شهریههای بالا خورده باشد، حتما
دیدهاید کلاسهای مخصوصی را در مدرسه مشخص کرده بودند که بردهای هوشمند
بزرگی به جای تختهسیاه در آن بود و اسمش را کلاسهای هوشمند گذاشته بودند.
برخورد دانشآموزان و حتی معلمها با آن بردها، مثل شیئی بود که انگار
تابهحال ندیدهاند و تفریح دانشآموزان این شده بود که ساعاتی در روز را
یواشکی به این کلاسها سر بزنند و ته و توی این شیء عجیب را دربیاورند. در
نگاه اول، حضور تکنولوژی و ابزار کمک آموزشی دیجیتال در نظام آموزشی،
بسیار مثبت و کارآمد به نظر میآمد بهطوریکه شیوههای متفاوت و جدیدی را
برای آموزش در اختیار دانشآموزان قرار میداد و طبیعتا روند یادگیری را
لذتبخشتر میکرد. در یک کلاس هوشمند، دانشآموز و معلم میتوانستند در
لحظه از اطلاعات علمی استفاده کنند و این مسئله، نقطه امتیازی بود که معلم
میتوانست با طرح یک پرسش، امکان پاسخهای متفاوت را به دانشآموزان بدهد و
در واقع، فضایی برای گفتوگو و فکر کردن گروهی را بهوجود آورده بود و از
این نظر، ابزار بسیار مهمی بود اما این مسائل و امتیازها در حد همان طرح و
کلاسهایی با عنوان کلاسهای هوشمند باقی ماند و بهکارگیری هوشمندانه از
این مدرسهها با توجه به اینکه نیاز به معلم آموزشدیده و نظام آموزشی
درخوری داشت که رسیدن به این مطالبات، چندان هم آسان نبود و فقط هزینههای
زیادی برای هوشمندکردن صوری این مدارس، به همراه داشت.
مدارس هوشمند، جایگاهی در آموزش ندارند
مدارس هوشمند، عنوانی کلی بود که از سوی وزیر آموزشوپرورش در دولت دهم،
از سال 86 مطرح شد و هنوز که هنوز است پس از گذشت 9 سال، جایگاه
تعریفپذیری ندارد. محمدرضا نیکنژاد، معلم و عضو هیأتمدیره کانون صنفی
معلمان، با اشاره به اینکه در آن دوران با روشهای گوناگون از خانوادهها
پول گرفته میشد و در بیشتر موارد، یک رایانه دستدوم و یک تابلوی هوشمند و
یک کلاس رنگ شده و... در مدرسه تهیه میشد و برای این کلاس و مدرسه، نام
هوشمند برگزیده میشد، میگوید: «اکنون و پس از گذشت چند سال از آن دوران،
هنوز هم مدرسههای هوشمند، چندان جایگاهی در آموزش کشور ندارند و فقط نام
پر سر و صدایی را یدک میکشند که اسمی بیمسماست و حتی در مدرسههایی که
کلاسهایشان دارای این امکانات هستند نیز چندان بهرهای برای آموزش و
دانشآموزان ندارد.»مدرسه هوشمند، بسته به تعریفی که از آن داریم، میتواند
متفاوت باشد؛ در بسیاری از مدارس، از ابزارهای کمکآموزشی مثل تخته،
پوستر، نمودار و عکس استفاده میکنند و اسم آن را مدرسه هوشمند میگذارند
اما در برخی مدارس هم هوشمندسازی در مراتب بالاتری صورت گرفته و معلم و
دانشآموز از امکانات کامپیوتری و رسانههای هوشمند، در لحظه استفاده
میکنند و اطلاعات علمی و عمومی در دسترس آنها قرار میگیرد. در همین میان،
حسین دهقان، رئیس سابق انجمن جامعهشناسی آموزشوپرورش، میگوید: «اگر
هوشمندسازی مدارس، بهصورت پیشرفته صورت بگیرد و امکان استفاده از تمام
وسایل بهصورت دیجیتال باشد، این طرح بسیار کارآمد خواهد بود اما مدرسهای
را با این شرایط سراغ ندارم. حدودا بیشتر از 12 سال پیش، بررسیای انجام
دادیم و در آن قرار بود که IT و ICT به آموزش و پرورش وارد شود و در آن
پژوهش، عوارض و عواقب اجتماعی ناشی از آن را در تمام ابعاد بررسی کردیم ولی
بعدها ایدههایی مطرح شد که صرفا برای تغذیه رسانهای بود و عملا آثار
کارآمدی در آن ندیدیم.»
تقابل هوشمندسازی با وجود هزاران مدرسه خشتی
ا توجه به اینکه هوشمندسازی در شرایط ایدهآل میتواند بسیار کارآمد باشد و
تأثیر مثبتی در یادگیری دانشآموز و تعامل با معلم داشته باشد اما پیشتر
از آن باید زیرساختهای لازم برای شکلگیری این نوع مدارس را مورد بررسی
قرار داد. در واقع، زیرساختهای لازم برای شکلگیری مدارس هوشمند در ایران
نه در زمان شروع این طرح و نه درحالحاضر فراهم نیست. در نخستین سالهای
هوشمندکردن مدرسهها، این طرح با یک دوپینگ رسانهای وارد ادبیات آموزشی شد
و شتابزده و بدون ردیفهای بودجه مورد نیاز و زیرساختهای درخور و نیازها
و امکانات سختافزاری و نرمافزاری به اجرا درآمد. در همین زمینه،
نیکنژاد تصریح میکند: «گرچه درحالحاضر و با گذشت زمان، شمار اندکی از
مدرسهها بهویژه در شهرها به خیال فرادستان، هوشمند شدهاند اما همچنان
امکانات نرمافزاری آن همچون آموزشدیدگی آموزگاران و نمایههای آموزشی
متناسب با این طرح با کمبودهای شدیدی همراه بوده و به گرهای کور
دراینزمینه تبدیل شده است.»به گفته او، هنوز هم که هنوز است، گویا
آموزشوپرورش بهمنظور تهیه زیرساختهای درخور برای این طرح برنامهای
ندارد و اجرای بهینه آن را به گذشت زمان سپرده است. از این گذشته، چون
بیشتر این امکانات با کمک پولهای دریافتی از خانوادهها تهیه شده است در
مناطق کمتر توسعهیافته و نابرخوردار این فرایند در مدرسه و ساختار آموزشی
اصلا جایگاهی ندارد و در بسیاری از شهرهای کوچک و روستاها، هوشمندسازی حتی
در حد حداقل هم وارد آموزش نشده و آموزگاران و دانشآموزان با آن آشنایی
ندارند؛ البته این طبیعی است که وقتی 30 درصد مدرسههای کشور فرسودهاند و
بیش از هزار مدرسه خشتی هستند و چندین هزار مدرسه کانکسی داریم،
هوشمندسازی مانند جوک به نظر میرسد. دهقان نیز درباره زیرساختها معتقد
است آموزشوپرورش در زمینه تبادل اطلاعات بسیار پیشرفت کرده و امکان
زیرساختها کافی است اما اینکه چه چیزی میخواهد مبادله شود، اهمیت بالایی
دارد. به عبارت دیگر، امکانات بنیادی فراهم است ولی امکانی برای مبادله
اطلاعات به صورت هوشمند در این مدارس نداریم.
مکانیزم جایگزین تدریس تعاملی و رودررو نداریم
همانطور که اشاره شد، طبیعتا امکاناتی مثل مدارس هوشمند میتواند یادگیری
را تسهیل و تسریع کند اما به گفته دهقان، متغیرهای بنیادین دیگری وجود
دارد که مربوط به یادگیری است و اگر سواد رسانهای برای معلم و دانشآموز
فراهم نباشد، عملا کارایی نخواهد داشت. بهعنوان مثال، دانشآموزی که
میخواهد مباحث فیزیک، زیست و... را بهصورت چندرسانهای متوجه شود، از
طریق ابزار دیجیتال یادگیری لذتبخشتر خواهد بود اما این موارد تحتتأثیر
عوامل متعددی است که ایجاد انگیزه و پسزمینه طبقاتی از مهمترین موارد آن
است. در واقع، مکانیزم جایگزین شیوه تدریس تعاملی و رودررو بین معلم و
دانشآموز باید وجود داشته باشد که عملا چنین سیستمی بهعنوان رقیب وجود
ندارد.
در تکمیل این وضعیت، محمدرضا نیکنژاد ادامه میدهد: «پژوهشهای
جهانی و تا اندازهای داخلی نشان میدهد که حتی در هوشمندترین مدرسهها،
فناوریهای آموزشی اینچنینی، تأثیر معناداری در آموزش ندارند. در واپسین
کتابی که درباره آرا و اندیشههای پروفسور محمدرضا سرکارآرانی بهعنوان
شناختهشدهترین ایرانی در گستره آموزششناسی جهان، با عنوان «در تمنای
یادگیری» منتشر شد به این نکته مهم اشاره شده است که حتی در پیشرفتهترین و
نامدارترین کشورها در زمینه آموزش، هیچ پژوهشی، کارایی بیشتر در بهرهگیری
از این امکانات را حتی بهطور نسبی تأیید نمیکند. در واقع، ما بیش از
آنکه به امکانات اینچنینی نیاز داشته باشیم به فلسفه آموزشی برآمده از
تجربههای جهانی و بر پایه آموزههای بومی نیاز داریم. خود من نیز بهعنوان
یک معلم که هم در مدرسههای هوشمند کار کردهام و میکنم و هم مدرسههایی
که این فناوری را ندارند، شاهد چنین تفاوتی نبودهام.»
توقع بیجای هوشمندسازی با ساختار آموزشی نادرست
از آنجایی که محوریت «کار در کلاس» مشخصه اصلی آموزشی مدارس هوشمند است،
انتظار میرود این روند در مدارس هوشمند ایران نیز اجرائی شود اما نیکنژاد
با رد این مسئله در مدارس میگوید: «مشکل ما در اینباره، روشها نیستند
بلکه دیدگاهها هستند. روشها و ابزارهای نوین مورد نیازشان، بر پایه
روشهای خودیادگیری و پرورش فردی و اجتماعی دانشآموزان بنا شده است و شاید
دراینزمینه کلاسهای هوشمند تا اندازهای بتواند سرنخ آموزش را به دست
دانشآموزان بدهد اما هنگامی که ساختار آموزشی ما و درونمایههای آن
بهشدت سنتی، تستمحور و کنکورمدار هستند و همه آموزش و دستاندرکاران کلاس
و مدرسه، مدیر منطقه، وزیر و حتی خانوادهها به دنبال مهارتیابی
دانشآموزان در تست و حفظ نکته و آموختن روشهای کنکوری و در پایان کامیابی
در آن هستند، چگونه به بهرهگیری از این ابزارها در راستای آموزش نوین
دلخوش و امیدوار باشیم؟» رئیس سابق انجمن جامعهشناسی آموزشوپرورش نیز
معتقد است؛ وقتی مدرسهای هوشمند نباشد، طبیعی است که امکان کار در کلاس از
طریق ابزار هوشمند وجود نخواهد داشت و مدرسه هوشمندی را در ایران سراغ
ندارم که محور اصلی آن کار در کلاس باشد.
هوشمندسازی، آب در هاون کوبیدن است
با تمام این تفاسیر، میتوان گفت مدارس هوشمند در صورتی که در مراتب و سطح
بالایی فعالیت کنند، کمک خوبی در یادگیری و آموزش است اما نمیتوانند
جایگزین تأثیر معلم، دانشآموز و ارتباط رودررو باشند. در این میان، عضو
هیأت مدیره کانون صنفی معلمان با اشاره به اینکه تدریس به شیوه هوشمند چقدر
توانسته بر روش سنتی تأثیرگذار باشد، میگوید: «من بهعنوان معلم، کمتر
آموزگاران و مدرسههایی را دیده و تجربه کردهام که در این مسیر به
کامیابیهایی دست یافته باشند اما در کل نسبت به سروصدا و بودجههایی که از
خانوادهها گرفته و در این راه هزینه شده است، میتوان دستاوردها را صفر
ارزیابی کرد. بیگمان به گفته دکتر آرانی، مشکل آموزش ما، روشها و ابزارها
نیست بلکه فلسفه آموزشی و دیدگاهها و سیاستهای خرد و کلان دستاندرکاران
و از همه مهمتر فرهنگ آموزشی حاکم بر جامعه است. تا هنگامی که گامبهگام
در اندیشه بهسازی روشها و اصلاح بینشها نباشیم، ابزار و امکانات، گرهای
از کار آموزش ما نمیگشایند و چون اندیشهها و بینشهای آموزشی ما در عین
اینکه ابزارهای نوینی دارند اما دارای زیربناهای سنتی هستند و بیگمان
هوشمندسازی مدرسهها آب در هاون کوفتن است و کاری بیهوده.»
http://www.vaghayedaily.ir/fa/News/27968/%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%8A-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AC%D8%AF%D8%A7%D9%8A%D9%8A-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%E2%80%8C%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2
محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 17 مهرماه 95
این یاداشت با عنوان" دهه ی محرم و تمرین شهروندی" به چاپ رسیده است.
«دیشب نزدیکیهای ساعت ١٢ از هفتتیر میگذشتم اطراف یکی از این ایستگاههای صلواتی پر بود از لیوانهای یکبار مصرف! چندتا از کارگرهای شهرداری هم درگیر جمعآوری این لیوانها بودند. دلم براشون خیلی سوخت! این لیوانها سبکاند و با بیل یا... نمیشه جمعشون کرد و باید برای هر یکی، دو لیوان خم شد و... خیلی کار سخت و توانفرسایی هست و...» اینها را یکی از همکاران در دفتر دبیران میگفت. با شنیدن این سخنان یاد پیامی در تلگرام با این درونمایه افتادم که «پدر من یک رفتگر است و کمردرد دارد. شبها در خواب از درد مینالد، اما در روزها و شبهای محرم به خاطر ظرفهای یکبارمصرف اصلا خواب ندارد! و...»
در همین روزها و در برخی محلهها یا شهرها پویش (کمپین)های تازهای به راه افتاده با عنوان «کمپین جمعآوری پسماندهای نذری» که در آن کنشگران محیط زیستی شبها و گاه روزهای محرم در راستای پاک کردن خیابانها و کوچهها از زشتی ظرفهای یکبارمصرف تلاش میکنند. گرچه کار ارزشمندی است، اما بیگمان گستردگی پسماندها آنچنان است که باز هم رفتگران باید در تلاشی آزاردهنده زبالهها را از چهره محله و شهر بزدایند.
اما گیرِ ریشهای در این زمینه، آموزشنیافتگی بسیاری از مردم و نهادینه نشدن رفتارهای شهروندی در آنان است. کسی که در روزهای عادی سیگارِ به ته رسیده، پوست میوه و کاغذهای زباله و... را از خودرو یا پنجره خانه یا دکانش به بیرون پرتاب میکند، آیا میتواند در شبهای محرم لیوان چای یا ظرف خوراک خود را در کیسههای زباله بیندازد؟ آیا کسی که آموزه «شهر ما، خانه ما» در درونش نهادینه نیست و آموزشهای اخلاقی، شهروندی و انسانی را تنها در کتابها و درسهای مدرسه میبیند و بنابراین باید آنها را شب امتحان بخواند و نمره بگیرد و معدل بالا آورد! میتواند به این بیندیشد که بهرهگیری از ظرفهای یکبارمصرف، چه آسیبهای برگشتناپذیری به زیستبوم وارد میکند؟ آیا بچهای که پدر و مادرش رعایت هیچ یک از رفتارهای شهروندی را نمیکنند، میتواند شهروندی پاسخگو و خوشرفتار باشد؟... بیگمان رفتارهای شهروندی برای بسیاری از مردم ما «مسأله» نیست. برای «مسأله» کردن یک رفتار فردی و اجتماعی، نیاز به برنامه و نقشه راه و تلاش است و نهادهای آموزشی و رسانههای گروهی در این زمینه نقش نخست را دارند، اما شوربختانه از آغاز آموزشهای نوین در ایران، «مسأله» آموزش، نه پرورش شهروندانِ پاسخگو و انسانهای اخلاقی که پرورش ماشینهای نمرهآور و درسخوان! بوده است. ساختار آموزشی معدلمحور و کنکورمدار ما نمیتواند شهروند دانا، توانا و پاسخگو پرورش دهد. آیا بهتر نیست به جای این همه درسهای رنگارنگ و پرشماری ساعتهای خستهکننده آموزشی، بر پرورش شهروندان نوین تمرکز کرده و با «مسأله» کردن همین رفتارهای کوچک و خرد در اندیشه پرورش انسانهایی بزرگ باشیم؟ در پایان گمان کنم اگر شهرداریها بهعنوان متولی اصلی برپایی ایستگاههای صلواتی، درخواستکنندگان را وادار کنند که زبالهها را پس از پایان هر شب جمع کنند یا هنگام دادن چای یا خوراک، تنها با گفتن یک جمله، کیسه زباله کنار ایستگاه را به مصرفکنندگان یادآوری کنند یا مداحان پیش و پس از عزاداریها چنین یادآوریهایی داشته باشند، شاید گره کوچکی از گرفتاریهای زباله در این شبها باز شود، اما بیگمان و همچنان آموزش و پرورش در جایگاه نخست چنین آموزشهایی خواهد بود.