دانش آموزان و آشنایی با ایدز

محمدرضا نیک نژاد،عضو انجمن کارشناسان آموزش و پرورش

روزنامه ی شهروند،20 شهریور 93

"رئیس مرکز تحقیقات ایدز با بیان این‌ که متاسفانه به علت عدم آگاهی جوانان، HIV/AIDS  از طریق تماس جنسی محافظت نشده به سرعت رو به افزایش است، گفت: آموزش مداوم و شفاف به جوانان و آموزش مهارت‌های زندگی به دانش‌آموزان از مهم‌ترین وظایف مسئولان بهداشتی،مولفان کتب درسی،مسئولان فرهنگی و اجتماعی و از همه مهم‌تر رسانه ملی است.  دکتر مینو محرز افزود: تماس جنسی با فرد آلوده،استفاده از سرنگ مشترک به‌ویژه در معتادان و انتقال از مادر آلوده به نوزاد ازجمله راه‌های انتقال HIV/AIDS است".(روزنامه شهروند 18 شهریور)

کارشناسان با نگرش علمی- تجربی بیش از دو دهه درگیری با ایذر،یگانه روش مبارزه با این بیماری را بالا بردن آگاهی شهروندان می دانند. آمارها نشان می دهند که 1/46 درصد از بیماران در بازه سنی 25 تا 35 سال اند. با به شمار آوردن 5 تا 10 سال دوره نهفته بیماری،جایگاهِ پیشگیری از راه آموزش و آگاه سازی نوجوانان و جوانان از اهمیت بالایی برخوردار می شود. آموزش این گروه سنی،در خانواده و مدرسه انجام پذیر است. اما بیشتر خانواده ها،چندان با این بیماری یا آشنا نیستند و یا آغازِ گفتگو درباره راه های انتقال بیماری،آنها را به لکنت زبان می اندازد. از این رو در بیشتر کشورها،وظیفه آشناسازی نوجوانان با رفتارهای پر خطر آمیزشی بر عهده آموزش و پرورش است. 

  اما پرسش این جاست که رویکرد ساختار آموزشی ما به چنین آموزه هایی چگونه است؟ گفتگو درباره رشد جسمی- جنسی همواره چه برای برنامه ریزان و چه برای آموزگاران دشوار بوده است. این دشواری ها،سن نوآموزان،چگونگی طرح رفتارهای بلوغ در کلاس و هراس از آشنایی زودهنگام آنها را در بر می گیرد. بخشی از این ترس به واکنش پدر و مادرها بر می گردد. اما همه می دانیم که سن آشنایی بیشتر نوجوانان با رفتارهای آمیزشی،سال های پایانی دوره دبستان و نخستین سال های دوره ی راهنمایی است. تاکنون در آموزش وپرورش برنامه فراگیری برای آشنایی نوجوانان با بیماری وجود نداشته و تنها به چسباندن چند بروشور و نمایه دیواری بسنده شده است. اما دو - سه سال پیش و با ترس از فراگیری ایدز،برنامه ریزان آموزشی بر آن شدند که برای آشنا سازی نوجوانان با این بیماری، گفتگو درباره آن را وارد کتاب های درسی کنند. از این رو آشنایی با ایدز در کتاب "علوم زیستی و بهداشت" سال نخست دبیرستان وارد شد. فصل پایانی کتاب با عنوان "سلامتی و بیماری" به برخی از بیماری های ویروسی، واگیردار یا اجتماعی پرداخته است. فصل،نزدیک بیست صفحه و بخش ایدز آن پنج صفحه را در بر می گیرد. نخستین ضربه به آموزش برای مبارزه با ایدز در آغازِ همین بخش است. بخش با جمله " طرح سؤال از مبحث ایدز در آزمون های پایانی مجاز نیست! آغاز می شود. همه می دانیم که آوردن این جمله در آغاز یک عنوان درسی چه معنایی دارد. این جمله انگیزه یادگیری در دانش آموزان برای آموختن درونمایه های آن را از میان برده و آموزش دهند را از شرِ آموزش یک بحث دردسر آور،آسوده می کند. اما چیزی که بر نگرانی از بی اثری این بخش دامن می زند آن است که در آن هیچ اشاره ای به راه های پیشگیری از ایدز نکرده است. آشنایی با ویروس ایدز و راه های آلودگی به آن و ... پسندیده است،اما تاهنگامی که راه های پیشگیری از آن بیان نشده باشد،دانش آموزان بهره ای از آن نمی برند. از دیگر دشواره های برنامه های آشنایی دانش آموزان با ایدز،روش آموزش آنهاست. آموزش های بهداشتی،اخلاقی و اجتماعی،روش های آموزش سنتی را برنمی تابند. این که آموزگار جلو کلاس بنشیند یا راه برود و دانش آموزان مانند تندیس هایی زنده،چشم به دهان او بدوزند،سال هاست که از ساختارهای آموزشی پیشرفته کنار گذاشته شده است. به ویژه آن که با این روش بخواهیم یکی از دشواری های جهان کنونی را به دانش آموزان بیاموزانیم. این آموزش ها نیازمند کلاس های حلقه ای،گفتگوی آزاد،انشاء،پژوهش دانش آموزی و ارائه  آن به دیگر دانش آموزان و نمایشنامه و بازی .... است. بی گمان کلاس های شلوغ و آشفته با دانش آموزان گریزان از آموزش و با انگیزه فراوان برای شنیدن "رازهای مگو" از دهان آموزگار و  ... نمی تواند آموزشی کارا را در پی داشته باشد.  

      اما چه باید کرد؟ آموزش و پرورش در یک همراهی جهانی باید روش های آشنایی با رشد جسمی- جنسی و پیشگیری از ایدز را در برنامه های درسی خود گنجانده و برای آن کتاب و زنگ ویژه ای در هفته پیش بینی نماید. کلاس های آشنایی آموزگاران با این بیماری را برگزار و چگونگی آموزشِ پیشگیری از آن را به آنها بیاموزاند. همچنین دانش آموزانی را آموزش داده تا بتوانند این درونمایه را به روش های گوناگون مانند سخنرانی، نمایش، بازی و ... به دوستان خویش آموزش دهند. انجام کارهایی مانند گسترش طرح های سازمانی و ساختاری - مانند یک معاونت برای پیشگیری از این بیماری،فراهم کردن زمینه مورد نیاز برای آموزشِ پدرومادرها و توجیه آنها بخاطر آموزش مسائل جنسی به فرزندانشان و آشنایی آنها با رشد روحی و جسمی فرزندان،آگاهی از روش های پیشگیری و درمان و همچنین برخورد با بیماران،درگیر نمودن دانش آموزان با راه های کامجویی دیگر مانند ورزش و هنرهایی مانند موسیقی،نقاشی و نمایش و... می تواند در این زمینه سودمند افتد.

http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=5932

مجلس به جای «چماق سازی» از اعتراض مربیان پیش‌دبستانی، ردیف بودجه تعریف کند

گفتگو با خبرگزاری ایلنا/سرویس کارگری

عضو کانون صنفی معلمان ایران گفت اگر استخدام ۱۱۶ هزار نفری که در دولت احمدی‌نژاد خارج از ضابطه در وزارت آموزش و پرورش استخدام شدند، لغو شود، مشکل استخدام مربیان پیش دبستانی حل می‌شود.

«محمدرضا نیک‌نژاد» با اشاره به شروع به کار مربیان پیش دبستانی در وزارت آموزش و پرورش از سال پایانی دولت اصلاحات (سال ۸۳)، در تشریح تفاوت شرایط کاری این مربیان با معلمان رسمی به ایلنا گفت: معلمان رسمی به دلیل آنکه حقوق خود را از دولت می‌گیرند، به مدیر، معاون و... نیازی ندارند. چه خوب کار کنند، چه بد، چه به حرف مدیر گوش بدهند، چه گوش ندهند، آموزش و پرورش موظف است با فراهم کردن شرایط کاری برای آنان، حقوقشان را به موقع پرداخت کند مگر در شرایطی که اعتیاد داشته باشند یا انحراف اخلاقی، که آنهم بیشتر مواقع تحمل می‌شود.

او افزود: اما مربیان پیش دبستانی و معلمان حق التدریس شرایط کاری بسیار سختی دارند چرا که زیر نظر معاون و مدیر مدرسه کار می‌کنند و مجبورند به هر شرایطی تن بدهند، حتی خواسته‌های های غیر قانونی یا خلاف اخلاق. شرایط کاری مربیان پیش دبستانی به شدت غیر انسانی است، چرا که چارچوب آموزش و پرورش از بالا به پایین طراحی شده است.

این فعال صنفی معلمان با اشاره به بیمه ۱۵ روزه و حقوق‌ کمتر از نصف مزد پایه مربیان پیش دبستانی، گفت: معلمان پیمانی با چندین سال سابقه کار نزدیک به یک میلیون تومان حقوق می‌گیرند، اما مربیان پیش دبستانی در قیاس با معلمان پیمانی و حق التدریس خیلی ضعیف ترند، آنهم در حالی که انتظارات از آنان بالاست و کارشان به مراتب حساس‌تر است.

نیک‌نژاد تصریح کرد: من در دبیرستان تدریس می‌کنم. دانش آموز من چه درس بخواند، چه درس نخواند، یقه مرا نمی‌گیرند. اما مربیان پیش دبستانی موقعیت بسیار حساسی دارند و باید پاسخگو باشند.

او با اشاره به قول‌هایی که از سال ۸۳ به مربیان پیش دبستانی داده شده است، بیان کرد: مثلا به آنان گفته شده بود با ۵ سال سابقه کار و نصاب ۲۴ ساعت کار درهفته رسمی می‌شوند، اما این وعده وعید‌ها با روی کار آمدن دولت احمدی‌نژاد و تصدی علی‌احمدی بر وزارت آموزش و پرورش همزمان شد. علی‌احمدی سیاست دولت قبلی را پیگیری نکرد، بالعکس تعدیل نیرو کرد و یکسری از معلمان را پیش از موعد بازنشسته کرد. آشفتگی که او در آموزش و پرورش ایجاد کرد، در ‌‌نهایت به زیان مربیان پیش دبستانی و معلمان حق التدرس تمام شد.

عضو کانون صنفی معلمان ایران ادامه داد: حاجی بابایی، وزیر آموزش و وپرورش دولت دوم احمدی‌نژاد بخشی از مربیان پیش دبستانی با سابقه را بخاطر تغییر ساختار آموزشی به حالت شش، سه، سه استخدام کرد، اما شمار زیادی از آنان که همین سابقه را داشتند، استخدام نشدند، چرا که نتوانسته بودند نصاب میانگین ۲۴ ساعت در هفته را بدست آورند. مثلا همسر دوست من‌‌ همان زمان ۹ سال سابقه کار داشت، اما بخاطر آنکه یکبار وضع حمل کرده بود، استخدام نشد.

او افزود: حدود ۹۵ درصد مربیان پیش دبستانی خانم هستند که گرفتاری‌های خاص خود را دارند، از بچه داری تا خانه داری، بنابراین عمدتا نتوانسته‌ بودند میانگین ۲۴ ساعت در هفته را پر کنند.

او با اشاره به استخدام خارج از ضابطه حداقل ۱۱۶ هزار نفر در وزارت آموزش و وپرورش در دوران تصدی حاجی بابایی بر این وزارتخانه، گفت: مجلس و دولت وظیفه دارند این استخدام‌ها را بررسی کنند چرا که ارزش آن از ۳ هزار بورسیه غیر قانونی وزارت علوم کمتر نیست. ۱۱۶ هزار نفر در حالی استخدام شده‌اند که بیش از ۳۰ هزار مربی پیش دبستانی با سابقه بالا در انتظار استخدام بودند. این ۱۱۶ هزار چه کسانی بوده‌اند و با کدام مجوز استخدام شده‌اند؟

نیک‌نژاد ادامه داد: وزیر فعلی آموزش و پرورش پیش‌تر قول داده بود آزمون استخدامی مربیان پیش دبستانی ۱۷ مرداد برگزار می‌شود، اما به ۵ هزار میلیارد تومان کسری بودجه برخورده است. کسری بودجه ۵ هزار میلیارد تومانی این فکر را به ذهن دولت انداخته است که نیروهای خود را تعدیل کند، بنابراین نمی‌خواهند به استخدام مربیان تن دهند.

او افزود: دولت حتی اگر چنین قصدی دارد، راهش این نیست که مربیان پیش دبستانی را بی‌سواد خطاب کند، یا بگوید مدرکشان پایین است و توانایی ندارند. اکثر این دوستان لیسانس دارند و دست کم ۵ سال سابقه کار.

این فعال صنفی معلمان گفت: مجلس که استخدام مربیان پیش دبستانی را به چماقی سیاسی بر سر وزارت آموزش و پرورش تبدیل کرده است، می‌تواند ساز و کاری برای استخدام این مربیان تعیین کند اما از تعیین چنین ساز و کاری دریغ می‌کند. مثلا می‌تواند برای استخدام مربیانی که به گردن ما حق دارند و فرزندان ما و آنها را آموزش داده‌اند، ردیف بودجه تعیین کند.

او تصریح کرد: یک دید اقتصادی وجود دارد و یک دید اخلاقی و انسانی. البته که دولت با دید اقتصادی می‌تواند مربیان پیش دبستانی را از خود براند، مربیانی را که سال‌ها زحمت کشیده ‌اند، فشار کاری بالایی را تحمل کرده‌اند، آنهم با کمترین دستمزد. اگر چه دولت بودجه ندارد و سعی می‌کند صرفه جویی کند، اما آیا صرفه جویی به قیمت زیر پا گذاشتن اخلاق درست است؟

عضو کانون صنفی معلمان ایران در پایان با اشاره به رد طرح دو فوریتی استخدام مربیان پیش دبستانی در مجلس، گفت: دولت و مجلس جز استخدام مربیان پیش دبستانی هر راهکار دیگری که داشته باشند، با هر بهانه‌ای از جمله کوچک سازی دولت، صرفه جویی، تعدیل نیرو و... موجه نیست، آنهم وقتی به این مربیان قول داده‌اند، استخدام شوند.

http://www.ilna.ir/news/news.cfm?id=203400

دولت برای دوره ی پیش دبستانی هزینه کند

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،19 شهریور 93

در چند روز گذشته، شاهد گردهمآیی اعتراض آمیز شماری از مربیان پیش دبستانی روبروی وزارت خانه ی آموزش و پرورش بودیم. به نقل از خبرگزاری ایلنا،معترضان " به صدور بخشنامه اخراج مربیان پیش دبستانی،اجرا نشدن قانون تعیین تکلیف آنان،استنکاف دولت از تخصیص ردیف بودجه استخدامی و توهین آقای عسگری آزاد،معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رییس جمهور در صحن علنی مجلس - که مربیان پیش دبستانی را بی‌سواد خوانده بود- معترض‌اند."  یکی از اعتراض کنندگان نیز به همین خبرگزاری گفته  :"تا زمانی که آقای فانی در جمع ما حاضر نشود و تکلیف استخدام ما را روشن نکند، به تجمع ادامه می‌دهیم."

  در برنامه درسی ملی،که سال گذشته به تصویب شورای عالی آموزش و پرورش رسید درباره ی دوره ی پیش دبستانی چنین آمده است : "دوره پیش دبستانی به دوره دو ساله رسمی و غیر اجباری اطلاق می شود که کودکان گروه سنی 5 و 6 سال را تحت پوشش برنامه های آموزشی و تربیتی قرار می دهد. برنامه های آموزشی و تربیتی این دوره و میزان حضور نوآموزان در مراکز پیش دبستانی،با توجه به ویژگی های کودکان منعطف و سیال است". اما از چندی پیش و از زبان برخی از کاربه دستان آموزش و پرورش در رسانه ها شنیده شد که دولت در نظر دارد که پیش دبستانی را در سال های آینده اجباری و البته پولی نماید. در واقع دولت هم می خواهد دوره ی پیش دبستانی را داشته باشد و زیر نظر خودش درباره ی آن تصمیم گیری کند و هم از زیر بار هزینه های مالی آن،و از آن میان استخدام نیرو،شانه خالی نماید. مربیان پیش دبستانی معترض کنونی،البته از این مسآله هم دارند آسیب می بینند که در ایران،دولت هایی که بر سر کار می آیند چندان به تصمیم ها و قول و قرارهای دولت های پیشین توجهی ندارند. دولت یازدهم،که یکی از شعارهای اصلی اقتصادی آن،کوچک تر کردن دولت است،با نگرشی صرفا اقتصادی به آموزش و پرورش می نگرد و در پی صرفه جویی اقتصادی هر چه بیشتر است. در حالی که آموزش و پرورش ایران در سنجش با حتی برخی از کشورهای منطقه،از نظر اقتصادی نهادی است بسیار فقیر. در ایران و در طول یک سال،چیزی نزدیک به 7-6 میلیارد دلار خرج آموزش و پرورش می شود اما برای نمونه در سال گذشته و در کشور ترکیه بیش از 52 میلیارد یورو،هزینه آموزش و پرورش شده است. وانگهی،به زبان زنده یاد دکتر حسین عظیمی،اقتصاددان سرشناس ایرانی،در سال 69 و در کتاب مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران : "اگر به واقع به دنبال توسعه ی اقتصادی جامعه هستیم،یکی از جاهایی که باید قویا و وسیعا مورد توجه باشد،مدارس ابتدایی و راهنمایی است [و هم اکنون می شود افزود : پیش دبستانی]. در اینجاهاست که باید پول خرج کرد،باید منابع را تخصیص داد،نیروی انسانی دلسوز را در مدارس به کار گمارد،به زندگی و به تعلیم و تربیت معلمان رسیدگی کرد و مدارس را به محل هایی تبدیل کرد که کودکان با ذوق و شوق به آنجا سرازیر شوند... مسآله این است که دولت باید به تفکری عمیق در جهت بازنگری و اصلاح الگوی تخصیص منابع خود بپردازد. این بازنگری،احتمالا به این نکته خواهد انجامید که دولت در برخی از بخش ها،آزادی های وسیعی را اعمال کند و شرایط فعالیت موثر و مفید بخش خصوصی در آنها را فراهم آورد. آن گاه منابع آزاد شده ی خود را به سوی استراتژی های توسعه،از زمره استراتژی های مورد بحث[ استراتژی توسعه ی اقتصادی با نگاه به تحول فرهنگی]معطوف کند."

 باری، دوره پیش دبستانی در جهان و به ویژه در کشورهای توسعه یافته،یکی از دوره های بسیار مهم به شمار می رود. از همین روست که می بینیم اغلب این کشورها،این دوره را کیفی و رایگان برگزار می کنند تا جایی که با وجود اجباری نبودن،درصد بالایی از مردم،کودکان خود را به این دوره ها می فرستند. از این رو،به نظر می آید که آموزش و پرورش بهتر است دست از برنامه پولی کردن پیش دبستانی بردارد و رفته – رفته و با اختصاص بودجه ی فراخوری که دولت و مجلس،در اختیار آموزش و پرورش می گذارند به جذب نیروهایی بپردازد که چندین سال است در این دوره مشغول به کار هستند. 

http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=47&pageno=17#

طرح استیضاح فانی در آستانه بازگشایی مدارس منطقی نیست

در واکنش به استیضاح وزیر آموزش و پرورش مطرح شد؛

طرح استیضاح فانی در آستانه بازگشایی مدارس منطقی نیست

خبرگزاری ایلنا

جنس انتقادات و گلایه‌های بدنه آموزش و پرورش از جنس گلایه‌های نمایندگان مجلس نیست/ از سویی انتظارات از آموزش و پرورش بالا است و از سویی دیگر بودجه‌ای که به آن اختصاص می‌دهند، بسیار ناچیز است.

یک عضو کانون صنفی معلمان معتقد است؛ جنس انتقادات و گلایه‌های‌ فرهنگیان به آموزش و پرورش از جنس گلایه‌های نمایندگان مجلس نیست.

نیک‌نژاد در گفت‌و‌گو با خبرنگار ایلنا با اشاره به درخواست عده‌ای از نمایندگان برای استیضاح وزیر آموزش و پرورش در آستانه سال تحصیلی جدید اظهار داشت: البته پیگیری‌های مجلس در مورد آموزش و پرورش قابل تقدیر است و آن سازوکارهای قانونی که از سوی مجلس برای آموزش و پرورش پیش بینی شده به طورحتم موثر بوده اما اینکه در شرایط خاص امروز و در آستانه سال تحصیلی جدید این درخواست تا چه اندازه منطقی است با اما و اگرهای فراوانی رو به رو است.

این عضو کانون صنفی معلمان تاکید کرد: آموزش و پرورش دولت تدبیر و امید میراث‌دار دولت‌های گذشته است و همچنان با کم و کاستی‌هایی نظیر کمبود بودجه، ضعف ساختاری و کمبودهای نرم افزاری و سخت افزاری مواجه است.

وی گفت: اگرچه بدنه آموزش و پرورش نیز انتقاداتی به وضعیت فعلی آن دارند، اما واقعیت این است که نوع رویکرد مجلس با نوع رویکرد بدنه آموزش و پرورش که‌‌ همان معلمان هستند، در استیضاح وزیر آموزش و پرورش متفاوت است.

نیک‌نژاد با بیان اینکه درخواست استیضاح وزیر آموزش و پرورش، یک برخورد سیاسی است، تصریح کرد: اگرچه به طور طبیعی کم و کاستی‌هایی در آموزش و پرورش وجود دارد و معلمان و به طور کلی بدنه آموزش و پرورش انتقادات جدی به این وضعیت دارند اما اینکه در آستانه بازگشایی مدارس و تنها بعد از یک سال روی کار آمدن آقای فانی انتظار داشته باشیم که همه این مشکلات به سرعت مرتفع شود، به دور از منطق است.

وی با تاکید بر اینکه جنس انتقادات و گلایه‌های بدنه آموزش و پرورش از جنس گلایه‌های نمایندگان مجلس نیست، افزود: به نظر می‌رسد؛ برخی نمایندگان مجلس صرفا اهداف سیاسی خود را در طرح استیضاح وزیر دنبال می‌کنند، تا اینکه نگاهی تخصصی به این موضوع داشته باشند.

نیک‌نژاد تصریح کرد: از سویی انتظارات از آموزش و پرورش بالا است و از سویی دیگر بودجه‌ای که به آن اختصاص می‌دهند، بسیار ناچیز است.

http://www.ilna.ir/news/news.cfm?id=203014

اعتیاد ناهنجاری یا بحران اجتماعی!

محمد روزبهانی،روزنامه ی گسترش صمت،15 شهریور 93

از دیدگاه متخصصان جامعه شناسی هر گاه یک ناهنجاری اجتماعی  در یک جامعه به گونه ای باشد که از حالت طبیعی و نرمال خودش خارج شد، می گویند به آسیب اجتماعی تبدیل شده است و اگر همین آسیب اجتماعی را چاره ای برایش اندیشیده نشود به مرور به یک مسئله ی اجتماعی و در نهایت به بحران اجتماعی و فروپاشی اجتماعی در همان عرصه منجر می شود.به عنوان نمونه طلاق یا اعتیاد در هر جامعه ای وجود دارد و به عنوان یک ناهنجاری  محسوب می گردد. اگر  طلاق یا اعتیاد از حالت طبیعی همان جامعه که یک درصد مشخصی است کمی بیشتر مشاهده گردد،متخصصین  آنرا یک آسیب اجتماعی تلقی می کنند و به دنبال راهی برای این مشکل و آسیب می گردند.در صورت بر طرف نشدن و یا کاهش میزان آسیب و حتی رشد ان اعلان به وجود امدن یک مسئله ی اجتماعی را دارند و ان زمانی است که تقریبا اکثریت افراد یک جامعه با کمی دقت می توانند بودن این مسئله ی اجتماعی را بدون داشتن هیچ گونه تخصصی بفهمند. مشکل زمانی بسیار حاد می شود که یک مسئله ی اجتماعی به سمت تبدیل شدن به بحران اجتماعی در همان زمینه پیش می رود و یا آن  مسئله به یک بحران تبدیل شده است. ان وقت است که قریب به اتفاق افراد یک جامعه از یک نابهنجاری  دچار مشکل و دردسر می شوند و بر زندگیشان تاثیر مسقیم یا غیر مستقیم دارد. در حال حاضر با کمی دقت می توان فهمید که اعتیاد در جامعه ی ما نه یک آسیب و مسئله ی اجتماعی، که یک بحران اجتماعی است. گواه این ادعا آمارهای رسمی و بعضا غیر رسمی است که وضعیت اعتیاد و مشکلات ناشی از ان را توضیح می دهد. مثلا در جدیدترین خبر در این مورد آمار زندانیان کشور است که بنا به گفته ی...... بیش از 75 درصد از زندانیان کشور را زندانیان مواد مخدر تشکیل می دهند و یا در نهاد ها و سازمانهای مسئول  مختلف صحبت از بیش از 2 یا سه میلیون معتاد در کشور می شود.  این امار را اگر به واقعیت نزدیک بدانیم می توان گفت که جامعه ما در زمینه ی اعتیاد با بحران اجتماعی درگیر است. اگر هر معتاد در یک خانواده 4 نفره زندگی کند، جمعیت 3 میلیونی معتادین را در 4ضرب کنیم می شود 12 میلیون نفر از جمعیت کشور  که به طور مستقیم و روزانه با این مشکل و بحران اجتماعی دست به گریبان هستند. این دوازده میلیون نفر در ارتباطات اجتماعی و خانوادگی خود بر جمعیتی دو برابر خودشان تاثیر گذار هستند که جمعا در حدود 30 تا 35 میلیون نفر می شوند . تقریبا نزدیک به نصف جمعیت کشورمان را شامل می شود را تحت تاثیر قرار می دهند و به شکلهای مختلف متاثر می کنند. آیا این  مسئله ی اجتماعی به یک بحران فراگیر اجتماعی تبدیل نشده است؟ به جرات می توان گفت که موضوع اعتیاد امروز در کشور یک چالش مهم اجتماعی است که جامعه ی ما با آن روبروست و به یک بحران اجتماعی تبدیل شده که باید هر چه سریعتر به آن پرداخت. البته تا امروز تلاشهای بسیاری از طرف نهادها و سازمانهای مرتبط و حتی غیر مرتبط برای رفع این چالش انجام شده است اما  هیچگونه مشکلی برطرف نشده است. چرا که با نگاه به روند حرکت و رشد اعتیاد در کشور، می نوان گفت روند اعتیادی نه تنها در سالهای گذشته کاهش نیافته، بلکه روندی افزایشی داشته است.

 

 شاید یکی از دلایل ناکامی در برخورد با موضوع اعتیاد و یا سایر موضوعات اجتماعی دیگر ،نگرش مسئولین امور به این موضوعات است.نگرشی که  از جنبه ی اجتماعی و فرهنگی به موضوع نپرداخته است.بلکه نگاهی سیاسی امنیتی به آن داشته است. نمی توان یک  آسیب یا مسئله ی اجتماعی فرهنگی را با روشهای  اجتماعی و فرهنگی درمان و یا برطرف کرد. یک مشکل اجتماعی، درمان اجتماعی می خواهد. یک آسیب فرهنگی نیز راهکاری فرهنگی دارد. همانگونه که برای برطرف کردن مشکلات اقتصادی باید از روشهای اقتصادی استفاده کرد نه مثلا از روشهای سیاسی  و سایر روشها! برای مقابله با  ناهنجاری اجتماعی- فرهنگی نیز لازم است که در همان حوزه به مقابله پرداخته شود. اگر از همان  روشی استفاده کنیم که همیشه استفاده می کنیم. به طور قطع همان نتیجه را خواهیم گرفت که همیشه گرفته ایم.

مربیان پیش دبستانی و گره استخدام!

محمدرضا نیک نژاد،روزنامه ی آرمان،17 شهریور 93

(شوربختانه بخش هایی از یاداشت در هنگام چاپ حذف شده است)

در تاریخ 12 شهریورماه بخش هایی از نامه سرگشاده مربیان پیش دبستانی به رییس جمهور در روزنامه آرمان منتشر شد. در این نامه آمده بود که:اینجانبان مربیان پیش‌دبستانی مدارس دولتی سراسر کشور همه دارای مدارک دانشگاهی بوده و زیر نظر معاونت ابتدایی و پیش‌دبستانی آموزش‌وپرورش سال‌های متوالی مشغول به خدمت بوده و از حق و حقوق و بیمه کافی برخوردار نبوده‌ایم. ما دارای سابقه و تجربه بالا و نیز همه ما گزینش شده آموزش‌وپرورش هستیم. بنابر مصوبه 19 مهرماه 1391 بایستی مربیان طی دو سال به استخدام آموزش‌وپرورش درمی‌آمدند اما فعلا چنین نشد و به دلایل مختلف آزمونی که قرار بود 17 مرداد برگزار شود، منتفی گردید. نمایندگان محترم کمیسیون آموزش با طرح دوفوریتی خواستند ما به ‌صورت حق‌التدریس به جای بازنشستگان به کار گرفته شویم که هیچ‌گونه بار مالی نیز نداشت. اما با تلاش های نماینده ی دولت نظر نمایندگان عوض شده و دو فوریت طرح رد شد.

       در هفته های  گذشته،خبرهایی از گردهمایی های اعتراضی مربیان پیش دبستانی در برابر مجلس در رسانه ها منتشر شده است. این نامه گویا واپسین تیر ترکش آنان برای شنیدن صدایشان از سوی فرادستان است. شاید اگر کسی برای لحظه ای خود را بجای این مربیان که با امید و انگیزه،نوباوگان این کشور را زیر پر و بال مهر خویش می پرورانند،بگذارد،نگرانی و فشارهایی که در این سال ها بر این بخش از پیکره آموزشی کشور وارد می شود،را بیشتر حس کرده و بتواند دست کم با آنها همدردی کند. برخی از این خانم معلم ها،بیش از ده – یازده سال از زندگی خود را در فرآیند آموزش کودکان ما گذرانده و تجربه های ارزنده ای اندوخته اند و اکنون سرنوشتشان در پیچ و خم لایحه ها،طرح ها و دعواهای سیاسی بیش از هر زمان در تاریکی فرو رفته است.

در هفته های گذشته سخنان گوناگون و گاه شگفت آوری از کاربدستان آموزشی درباره شمار کارکنان سامانه آموزشی و تعدیل نیروهای آن شنیده ایم. از نسبت ساده انگارانه یک به دوازده کارکنان به دانش آموزان و نسبت دو آموزگار به یک کارمندِ پشتیبان گرفته تا واقعیت تلخ استخدام بی سرو صدای بیست هزار مربی قرآن و نیروی خدماتی و  پیشخور کردن ردیف های استخدامی در دولت پیش و وارد نمودن شوک استخدام بی حساب و کتابِ 116هزار نیرو از سال 88 تا 92 و بار مالی دوهزارمیلیاردی آن و ناتوانی سامانه آموزشی کنونی در استخدام های تازه به دلیل کسر بودجه پنج هزار میلیاردی و .... همه و همه از آشفتگی و بی برنامگی کاربدستان آموزشی دولت پیش خبر می دهند. بی گمان با پافشاری بر اجرای طرح های شتاب زده و بدون زمینه سازی های نرم افزاری و سخت افزاری درخور،نباید پیامدهایی بهتر از این را انتظار کشید.

اما امروز- مانند چندین سال گذشته – سرنوشت چندین هزار مربی پیش دبستانی در پیچ و خم دعوای دولت و مجلس گیر کرده است. از سویی دولت با توجه به گرفتاری های مالی فراوان توان استخدام این نیروها را ندارد و از سوی دیگر برخی از نمایندگان مجلس – به ویژه برخی اعضای سیاسی کمیسیون آموزش- استخدام این نیروها را چماقی کرده و هر دم بر سر کابدستان آموزشی فرود می آورند. اما آنچه که به چشم نمی آید روزگار سخت این مربیان است. آنان از کمترین دستمزد – گاه بسیار تحقیر آمیز- برخوردار بوده و دارای بیمه های بسیار ضعیفی می باشند. بیمه طلایی آنها را در بر نمی گیرد و روزهای بیمه آنها تنها پانزده روز را شامل می شود. با توجه به ساختار تمرکز گرا و از بالا به پایین سامانه آموزشی،این مربیان از امنیت شغلی بسیار پایینی برخوردار بوده و گاه در انجام وظایف شغلی تن به شرایط غیر قانونی و سختی می دهند. بسیاری از مربیان این شرایط را تنها به امید استخدام رسمی تاب می آورند. بی گمان دولتی که با شعار تدبیر و امید دل از رای دهندگان ربوده است،می باید برای این دسته از شهروندان چاره ای بیندیشد و آنها را از گرفتاری های چندین ساله برهاند. برای این کار دولت می تواند با انجام بررسی های درخور،روند استخدام های دولت پیشین را بازبینی نموده و دست کم نمایندگان مجلس و مردم را در جریان آن استخدام های بی سر و صدا! قرار دهد و اگر تخلفی انجام گرفته است – که گرفته است- با زمینه سازی های درست حق را به حقدار- مربیان پیش دبستانی – برساند. بی گمان گره کور گرفتاری های این مربیان تنها بدست دولت باز نمی شود و نیاز به همکاری دولت و مجلس دارد. برای نمونه مجلس می تواند با قرار دادن بودجه ای اضافی و جداگانه در بودجه ی سال آینده،دولت را یاری و البته وادار نماید که در یک روند چند ساله آنان را به استخدام درآورد. مجلس باید بداند که بی مایه فطیر است و دست دولت در استخدام های تازه به شدت بسته. پس چماق سیاسی را زمین بگذارد و برای سامان یابی این فرهنگیان به همکاری با دولت بپردازد. باشد که سرنوشت این گروه از فرهنگیان کوشا هر چه زودتر سامان یابد و گرفتاری های آنان کاهش.             

http://armandaily.ir/?News_Id=89097

هر چه پول بدهی آش می خوری؟

                         مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،17 شهریور 93

1.  چند روز مانده به جشن نوروز گذشته،خبردار شدم که دست یکی از بستگان نزدیکم از آرنج شکسته. رفتم بیمارستان،دیدم باندی به دستش پیچیده اند و منتظر پزشک اند. پیش از ظهر بود. تا شب ماندیم،اما از پزشک خبری نشد. بیمارستانی دولتی بود در مرکز تهران،اما حتی برای شستن دست،مایع دستشویی نداشت. پس از پرس و جو دریافتیم که یکی از بیمارستان های خصوصی،بیمه تکمیلی بیمار ما را می پذیرد. فردا صبح رفتیم آنجا. رفتم پذیرش و پرسیدم که آیا بیمه تکمیلی را می پذیرد یا نه؟ گفت می پذیریم اما نکته این است که در این بیمارستان،پزشکان ما "دستمزد" خود را جداگانه از شما می گیرند. گفتم مثلا چقدر؟ گفت بستگی به عمل دارد ولی چون شما می گویید دست از آرنج شکسته و عمل آرنج عمل ظریف و سختی است چیزی پیرامون 6- 7 میلیون تومان باید کنار بگذارید. آمدم جریان را گفتم. بیمار ما توان پرداخت این پول را نداشت. به تکاپو افتادیم و پس از دو سه ساعت،و البته به یاری یکی از بستگان دیگر،توانستیم نوبتی در بیمارستان دولتی طالقانی بگیریم. روز بعد،بدون هیچ پول اضافه ای- که البته هنگامی که پذیرش بیمارستان رک و راست به آدم می گوید هفت میلیون تومان باید به پزشک بدهید دیگر نمی توان به آن "زیرمیزی" گفت- عمل انجام گرفت و خوشبختانه نتیجه،رضایت بخش هم بود.

2.  چند سال پیش در مدرسه ای پولی – غیرانتفاعی- درس می دادم. دانش آموزی داشتم از نظر درسی خیلی ضعیف. یک روز به مشاور گفتم به پدر- مادر او بگوید که به مدرسه بیاید. چند روز بعد مادرش به مدرسه آمد. مشاور آمد مرا به اتاق مشاوره برد و دو نفره درباره ی درس پسرش با او صحبت کردیم. در میان گفت و گو متوجه شدیم یکی دو تا از چک های شهریه پسرش هم پاس نشده. خانواده ای بودند چهارنفره که در یک واحد 50 متری زندگی می کردند. گفتم چرا بچه ات را به مدرسه دولتی نمی بری؟ گفت شنیده ام که در مدرسه های دولتی،خوب درس نمی دهند. می خواهم پسرم به جایی برسد. جالب این بود که در همان مدرسه،دبیر فیزیک،در واقع،دبیر نبود و دانشجو بود و مدرسه به خاطر این که پول کمتری به او می داد درس فیزیک دو سه پایه از مدرسه را به او داده بود. که البته میانه سال هم،پس از اعتراض های پیاپی دانش آموزان،به ناگزیر او را کنار گذاشتند و یک دبیر رسمی آموزش و پرورش آوردند.

3.  مسآله ی خصوصی شدن درمان و بهداشت،و آموزش و پرورش،مسآله ای است چالش برانگیز، و مخالف و موافق،بسیار دارد. این نگارنده البته نمی خواهم با آوردن این دو نمونه،به اثبات دیدگاه خودم بپردازم اما منطق "هرچه پول بدهی آش می خوری" در گستره ی درمان و آموزش،درست نیست. 

 http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=45&pageno=20 

جورچین خوش آب و رنگ فرهنگی!

 

                محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه ی شهروند،15 شهریور 93

 

 "فیروز بهرام" دبیرستانی پرآوازه و ماندگار زیر نظر انجمن زرتشتیان ایران با بیش از 80 سال تلاش ارزنده در گستره آموزشِ کشور است. بر تارکِ "فیروز بهرام" ستارگانی چون ایرج افشار،پرویز شهریاری،احمد شاملو،ذبیح الله صفا،هانیبال الخاص و....، به دانش آموزی بر خود بالیده اند و اکنون دبیرستان نیز به پروراندن چنین ستارگانی بر خود می بالد. دانش آموزان کنونی دبیرستان،آمیخته ای از هم میهنان زرتشتی و ارمنی اند. فضای ویژه "فیروز بهرام" سبب شده است تا پس از نزدیک بیست سال آموزگاری،گستره تجربه اندوزی تازه ای برایم فراهم شود و شور تازه کاری به سراغم آید. باری،گاهی با بچه ها خوش و بشی می کنم و برای شکستن فضایِ سنگین درس،گپ و گفتی براه می اندازم و دقیقه هایی به دانش آموزی می پردازم. در میانه یکی از گفت و شنودها،دانش آموزی ارمنی گفت،چندین سال است آمار هم کیشانش رو به کاهش باور نکردنی ای نهاده است. از این رو بسیاری از مدرسه های آنان از شدت کمبود دانش آموز بسته شده اند. بسیاری از خانواده ها در اثر فشار جوان ترها زادگاه خویش را رها کرده و به بی ریشگی درکشورهای بیگانه تن می دهند. ارامنه در دوران شاه عباس با هدف گسترش صنعت و مهارت به ایران کوچ داده شدند. گرچه ستمی سخت بر آنان رفت!اما بی گمان خدمات ارزنده ای را به میزبانان ایرانی خویش پیشکش کردند. از سوی دیگر وضع برای هم میهنان زرتشتی نیز بهتر از این نیست و بسیاری از آنان ریشه های چندین هزار ساله خویش را از خاک پر بار مادری درآورده و در خاکِ سستِ گلدان های خوش آب و رنگ بیگانگی فرو می برند.  این هم میهنان با کوله باری ارزشمند از فرهنگ و آموزه های ایرانی،بیش از هزار سال- با همه نامهربانی ها - این سرزمین را همراهی و همیاری نموده اند. زیبایی و چشم نوازی ایران- افزون بر گوناگونی اقلیمی- به گوناگونی فرهنگی و بخش های جدا نشدنی آن،یعنی فرهنگ های دینی،قومی و نژادی است. یک رنگی خسته کننده و دل آزار است. جورچین فرهنگی ایران هنگامی از زیبایی و شکوه دل را می رباید که تکه های رنگارنگ آن در کنار هم چیده شوند و در بده – بستان های فرهنگی،ارزش ها و شایستگی های انسانی و جهانی یکدیگر را دریافت و زشتی های یکدیگر را بپوشانند – به رسم هزاران سال گذشته. مسیحی،زرتشتی،کلیمی،مسلمان،شیعه،سنی و ... از سویی،و لر،کرد،ترک، بلوچ،عرب،گیلک و ... از دیگر سو،هر کدام بخشی از فرهنگ موزائیکی ایران را رنگ و جلایی ویژه بخشیده اند و کم شدن هر یک از رنگ ها بر چشم نوازی این سامانه هزاران ساله آسیب خواهد رساند. بی گمان همان اندازه که کیارستمی و شجریانِ مسلمان در گسترش فرهنگ این مرز و بوم کارا بوده اند،پرویز شهریاری زرتشتی و چاک ناواریان ارمنی نیز سهیم هستند. چه باید کرد تا شهریاری ها و چاک ناوریان های آینده از دل این فرهنگ نگریزند؟ و چاره چیست تا از خالی شدن بخش هایی ارزشمند و زیبا از جورچینِ خوش آب و رنگ فرهنگی مان جلو گیری شود؟        

http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=5254

گفتمان تازه نیاز آموزش و پرورش

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،12 شهریور 93

در جامعه کنونی ما،بی گمان نمی توان پیوند سفت و سختی میان دانایی و توانایی برقرار نمود؛همان پیوندی که از دیرباز بر سر زبان هاست : "توانا بود هر که دانا بود." یعنی چه بسا افرادی دانا باشند اما چندان توانا به شمار نروند- یا دست کم جامعه اینگونه ارزیابی کند. از این رو شاید درست نباشد که  ریشه هر ناتوانی را در نادانی جست و جو کرد. اما این واقعیت،دلیل نمی شود که در آسیب شناسی هایمان از وضعیت افراد و نهادها،سراسر،چشم بر کاستی های اندیشگی شان ببندیم با این استدلال که در این شرایط کنونی،این دانایی نیست که توانایی می آورد. داستان کند و کاو در ریشه های کاستی های آموزش و پرورش امروزه ما هم اینچنین است. برخی همه ی مسئولیت را بر ناتوانی و ناآگاهی فرادستان آموزش و پرورش یکی دو دهه گذشته می اندازند و بر این باورند که اگر آموزش و پرورش،به دست افرادی دانا و توانا اداره می شد،وضع اینگونه نبود. برخی هم هیچ نقشی برای کارگزاران آموزش و پرورش در نظر نمی گیرند و می گویند فرقی نمی کند که در آموزش و پرورش چه کسی مسئول بوده و باشد،وضع همین است که هست!

 اما در این میان شاید بهتر باشد هم به درون آموزش و پرورش نگریست و هم به برون آن. یعنی نه از بنیاد،به انکار همه ی مانع های بیرونی پرداخت و نه سراسر،همه ی تقصیرها را به گردن آنها انداخت. باری، آموزش و پرورش تنها در ایران نیست که با دشواری های گوناگون،دست به گریبان است. کمابیش از سراسر جهان،ندای بهسازی آموزشی و دردسر و گرفتاری های آن،به گوش می رسد. در بسیاری از دیگر کشورها هم،افزون بر جامعه مدنی،گهگاه خود سامانه های آموزشی هم در کشمکش با دیگر نهادهای قدرت بسر می برند تا با گرفتن امکانات بیشتر و تغییر دیدگاه ها به سود آموزش و پرورش،به اصلاح های های آموزشی دست بزنند. اما تفاوت چشمگیر میان ایران و کشورهای پیشروی آموزشی،این است که در ایران و در این کشاکش ها،چندان خبری از سخن و پژوهش تازه نیست. یعنی نه آنچنان کار تازه و ابتکار ویژه ای از جامعه مدنی دیده می شود و نه چندان پژوهش نو و اثرگذاری از خود سامانه ی آموزشی.

 چندی پیش،علی اصغر فانی،وزیر آموزش و پرورش،در میان نمایندگان مجلس،درباره ی وضعیت نابسامان آموزش و پرورش کشور هشدارهایی جدی داد و از مجلس و از دیگر بخش های دولتی درخواست نمود که به بهبود این وضعیت بیندیشند و بسیار بیش از پیش به حل دشواری ها و چالش های آموزش و پرورش دل بسوزانند و یاری رسانند. کار وزیر آموزش و پرورش و بیان اعتراض به این شرایط،بی هیچ گفت و گو،پسندیده بود اما سخن بر سر کیفیت این اعتراض است. با نگاهی به سخنانی که از ایشان در رسانه ها منتشر شد بیشتر آمارهایی دیده می شود که کمابیش همگان می دانند : " حدود یک سوم دانش آموزان در حال حاضر در فضاهای آموزشی تخریبی نیازمند مقاوم‌سازی مشغول تحصیل هستند ... یکصد و سی هزار کلاس درس فاقد وسایل گرمایشی مناسب هستند...  99 درصد اعتبارات وزارت آموزش و پرورش به حقوق و دستمزد پرسنل اختصاص پیدا می‌کند و تنها یک درصد از این اعتبارات برای کارها و حوزه‌های دیگر باقی می‌ماند. ما با همین بودجه یک درصدی بسیار اندک مجبوریم همه برنامه‌های خود از قبیل برگزاری مسابقات و جشنواره‌ها و برنامه‌های بهسازی نیروی انسانی، بهسازی فضای آموزشی و توسعه آن انجام فعالیت‌های پژوهشی و ارتقای کیفیت و خدمات را انجام دهیم." سخن این است که بخش های پژوهشی آموزش و پرورش ایران،گویا توانایی انجام پژوهش های جدی و نو را ندارد؛پژوهش هایی که به برهان و استدلال هایی نیرومند بینجامد و راه را برای اثرگذاری بیشتر بر همه رکن های سیاسی و تصمیم گیرنده ی جامعه باز نماید تا نگرش شان را به آموزش و پرورش تغییر دهند. آری،آموزش و پرورش نیازمند،پژوهش،نظریه و گفتمان های تازه است. این مهم هم بر گردن سامانه ی آموزشی است و هم بر عهده ی جامعه مدنی.   

http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=40&pageno=17

نقل و انتقالات فرهنگیان،داستانی پر آب چشم

مهدی بهلولی،روزنامه صمت،10 شهریور 93

داستان نقل و انتقالات فرهنگیان،داستان دیرینه و آشنایی است. داستانی است که هرگاه هوس شنیدن دوباره اش به دل تان می افتد می توانید نزد آموزگاری کمابیش با سابقه بنشینید و تنها به خط نخست آن اشاره کنید؛ به آسانی دوباره - و البته با خوانشی نوین- آن را خواهید شنید. اما هم اکنون گویا شما هم هوس شنیدن دوباره آن به دل تان افتاده که به سراغ این نوشته آمده اید؟ باری، "بشنوید ای دوستان این داستان / خود حقیقت نقد حال ماست آن".

  من از یکی از استان های محروم کشور آغازش می کنم و چیزی بیش از 15 سال پیش. به عنوان آموزگاری که باید دوره ای را در منطقه محروم سپری کند رفتم به یکی از محروم ترین نقطه های ایران. دو سه سالی گذشت. دیدم کسانی پس از من می آیند و سالی،گهگاه ماهی،نکشیده،به شتاب بازمی گردند به مرکز استان. هی می پرسیدم چرا و فلانی چه شد و کجا رفت؟ می گفتند از مرکز آنها را خواسته اند و دست ما نیست. پنج سال گذشت. دوری از خانواده و زندگی در منطقه ای سخت محروم از بسیاری چیزها،و در کنارش دیدن تبعیض ها و پارتی بازی ها،آهسته- آهسته داشت وجودم را خانه ی امنی برای نفوذ انواع و اقسام بیماری های روحی می کرد- از شما چه پنهان،تا اندازه ای هم کامیاب شدند!  باز،درخواست انتقالی دادم. گفتند ما مبداء هستیم،موافقت نمی کنیم،به نیرو نیاز داریم. گفتم پس چگونه فلانی و فلانی و فلانی آمدند و حتی چند روزه رفتند؟ باز هم گفتند آنها را از مرکز بردند و دست ما نبوده و نیست. رفتم مرکز استان و اعتراض کردم اثری نداشت. آخر سال بعد،نزدیک به فصل نقل و انتقالات که شد،دو تا هفته نامه پیدا کردم یکی سراسری و دیگری استانی،و دو سه تا یادداشت اعتراضی و "افشاگرانه" در آن نوشتم. باز رفتم سراغ انتقالی. کارگزار مربوطه کشیدم کنار و گفت : "امسال می فرستیمت بروی،این همه سر و صدا نکن." گفتم : "دوستم هم هست. من ریاضی درس می دهم و او فیزیک. شش سال است که با هم در اینجاییم. می خواهد برود شهرستان خودشان و پیش خانواده اش،باید به او هم انتقالی بدهید." نام او را هم یادداشت کرد. یک ماهی نگذشت که دو نفره انتقالی گرفتیم؛من به تهران و او به بوکان.    

 باری،مسآله این است که در نقل و انتقالات فرهنگیان،تقریبا همه ی منطقه های مبداء،در آغاز و در برابر درخواست انتقالی آموزگاران،مخالفت می کنند. اگر طرف اعتراض کرد و به ستاد نقل و انتقالات رفت و توانست با "ابزاری" کاری کند چه بسا بتواند انتقالی بگیرد،و گرنه چندین و چند سال هم که تنها درخواست انتقالی به منطقه ای بهتر را بدهد بسا که به کام خویش نرسد. من البته نمی خواهم بگویم نقل و انتقالات فرهنگیان،سراسر،بدون حساب و کتاب و بدون قانون و ضابطه است اما واقعیت این است که سراسر،با حساب و کتاب هم نیست،و شرایط در آموزش و پرورش به گونه ای است که روند انتقالی را با حاشیه های بسیار زیاد و شنیده های شگفت همراه ساخته و می سازد. 

 همین امسال از دوستان و همکاران این نگارنده،چند نفری توانسته اند از منطقه ای میانی انتقالی بگیرند و به منطقه ای بالا بروند. چند روز پیش از دو نفر از آنها پرسیدم که چگونه توانستید بروید؟ گفتند سابقه و شرایط اش را داشتیم اما مبداء مخالفت می کرد. رفتیم "از جایی دیگر درست اش کردیم." می گفتند بهترین راهکار برای جلوگیری از حق خوری این است که قدرت را از مبداء بگیرند و در مرکز نقل و انتقالات،شفاف و برابر شرایط و قانون،با همه ی درخواست ها برخورد کنند. یکی از آنها می گفت چگونه به هنگام بازنشستگی،می توانند نیرو جایگزین کنند اما چهار سال پیش از بازنشستگی نمی توانند؟ می گفت من 26 سال سابقه دارم و چندین سال است که دارم درخواست انتقالی می دهم اما همواره با پاسخ رد روبرو می شدم. اما امسال با یک "تلفن" کار درست شد! این ادعا،البته گذشته از  درستی یا نادرستی اش،از زبان بسیاری از فرهنگیان دیگر هم شنیده شده و می شود که حرف آخر را شرایط نمی زند و بلکه مساله جوری دیگر باید درست شود. گرچه این پیشنهاد هم که قدرت را به کلی از منطقه های مبداء بگیرند و به ستاد نقل و انتقالات بدهند می تواند به افزایش تمرکز بیش از پیش بینجامد. اما به هر رو،هم اکنون بسیاری از فرهنگیان،از آموزش و پرورش دولت یازدهم،انتظار دارند که در جهت شفاف سازی نقل و انتقالات،گام هایی استوار بردارد و قانون و ضابطه را،بسیار بیش از پیش،بر رابطه بنشاند. این مهم البته با بهره گرفتن از خود فرهنگیان،شدنی می نماید. هم اکنون در برخی از کشورهای توسعه یافته،نمایندگان آموزگاران،بر بسیاری از تصمیم های آموزشی نظارت می نمایند. برای نمونه در نروژ،به هنگام قرارداد سالانه مدرسه با آموزگار،یکی از نمایندگان جامعه مدنی آموزگاران،بایستی حضور داشته باشد. در برخی از سندهای آموزش و پرورش کشور خودمان نیز به گونه ای بر این حضور فرهنگیان تآکید رفته است. این که فرهنگیان باید در شورای عالی آموزش و پرورش،نمایندگان خودشان را داشته باشند نمونه ای از همین تاکید است. از این رو پیشنهاد می شود که آموزش و پرورش دولت یازدهم در جهت شفاف سازی بیش از پیش مساله ی نقل و انتقالات،در هر منطقه و ستادی،از شماری از نمایندگان راستین فرهنگیان بهره بگیرد. 

http://smtnews.ir/repository/26/17.pdf