باز هم بی مهری نهاد آموزش به فرهنگیان

محمدرضا نیک نژاد، روزنامه جهان صنعت، 28 مهرماه 95

6 مهرماه بود که خبر کشته شدن دو آموزگار خانم در تصادف مینی بوسی که 11 آموزگار را از محل زندگی شان در اراک به محل کارشان در روستاهای شازند می رساند، منتشر شد. پس از یکی – دو روز دیگر خبری از جانباختگان و آسیب دیدگان، دیده و منتشر نشد و گویا مانند خبرهایی از این دست به فراموشی سپرده شد. اما شوربختانه خبر کشته شدن و آسیب دیدن فرهنگیان در زمان انجام وظیفه ی آموزشی شان پر شمارتر از این هاست. 15  فروردین  95"حمیدرضا گنگوزهی ریگی" آموزگار روستایی از شهرستان خاش در استان سیستان و بلوچستان در اثر آوار شدن دیوار کاهگلی و در زمان نجات جان دانش آموزانش جان باخت.  24 فروردین نیز مینی بوس دانش آموزان و آموزگاران ازنایی در هنگام بازگشت از خرم آباد واژگون شد و "منصوره یاری" مدیر هنرستان درگذشت. هنوز ماه نخست سال نگذشته بود که آمار آموزگاران جان باختگان فرهنگی به دو رسید! اما فرهنگیان چندان با این رخدادهای فداکارانه و غمبار بیگانه نیستند. حسن امیدزاده – آموزگارِ گیلانی که در هنگام نجات دانش آموزانش از آتش جان باخت. "کاظم صفرزاده" آموزگار لرستانی که در راه رساندن دانش آموزانِ بیمارش به درمانگاه گرفتار سیل شد و جان سپرد. "محس خشخاشی" دبیر فیزیک بروجردی با چاقوی دانش آموزَش در کلاس کشته شد و ... با جستجوهای دامنه دارتر درمی یابیم که: در فروردین 92 یک فرهنگی در بروجرد، دی ماه سه تن در سبزوار، آذرماه 5 تن در لردگان در تصادف جاده ای و در راه مدرسه جان باخته اند. در سال 93، آبان یک تن، دی ماه 2 تن، بهمن ماه 5 تن و اسفندماه 4 تن از فرهنگیان در جاده، و  3 تن نیز در استان سیستان و بلوچستان و در ترور جان سپرده اند. به آمار این سال باید محسن خشخاشی را نیز افزود. در سال 94 یک تن در خردادماه، حسن امیدزاده در اردیبهشت، شهریورماه سه دانشجو- معلم، آذرماه یک تن در تصادف و علی نوروزی - آموزگاری که در راه بازگشت از مدرسه عشایری به خانه یخ زد، دی ماه نیز سه تن در دو تصادف جاده ای جان خویش را از دست دادند. این 32 آموزگار، با 4 آموزگار جان باخته در سال 95، فرهنگیانی هستند که در جستجوی اینترنتی یافت شدند و این جدا از کسانی ست که جان باختن شان یا رسانه ایی نشده و یا به گونه ای جان باخته اند که در جستجوی واژه های"معلم" و "کشته" یافته نشدند. برای نمونه نگارنده در مدتِ بیست و چند سال آموزگاری خویش شاهد سکته چندین همکار در کلاس، از سر استرس و فشار کاری بوده که دستکم دو تن از آنان جان باختند. و بی گمان باید آنها را نیز به جمع فرهنگیان جان باخته در راه آموزش افزود. در یک برآورد ساده می توان پی برد که چندین برابر جان باختگان، می توان آسیب دیدگان و کسانی که تا پایان عمر درگیر آسیب های چنین حادثه هایی هستند را به این سیاهه آزار دهند افزود. جدای از بررسی ریشه های جان باختن آموزگاران در هنگام انجام وظیفه- که بخشی درون سازمانی و بخشی برون سازمانی است- برخورد کاربدستان آموزشی در این رویدادها چندان دلچسب و پذیرفتنی نیست. در ادامه به نمونه هایی از این برخوردها اشاره می شود.

با جان باختن حمیدرضا گنگوزهی در زیر آور، وزیر آموزش و پرورش با رفتن به مراسم ختم او کاری ارزشمند انجام داد و در همان زمان وعده هایی به خانواده ایشان داد. یکی از وعده ها این بود که همسر مرحوم با پایان دوره دانشگاهش، جایگزین ایشان می شود. همسر آموزگار جانباخته در مردادماه درس دانشگاهش را به پایان رسانده و با آغاز سال آموزشی هنوز از جایگزینی اش به جای همسر مرحومش خبری نیست! این در حالی است که ایشان دو فرزند دختر خردسال دارند و با بیماری مادرزاد دختر دوم و هزینه های بالای درمان دست و پنجه نرم می کند. اما همچنان نهادی که باید مسئولیت این آموزگار فداکار و خانواده اش را بر عهده بگیرد در این زمینه گامی برنداشته است.

از این نگران کننده تر برخورد دست اندرکاران آموزشی با فرهنگیان جان باخته و آسیب دیده در راه های رفت و برگشت به مدرسه می باشد. برای نمونه علی اسدزاده آموزگار عشایری لرستانی و علی نوروزی آموزگار کهکیلویه و بویر احمدی که در راه بازگشت از محل کار دچار سرما شده و اولی پایش را از دست داد و دومی جان باخت، به گفته مسئولان استانی شان چون در مدرسه و محل کار دچار آسیب نشده اند شامل کمک های آموزش و پرورش نمی شوند و تنها بیمه است که باید هزینه های احتمالی را پرداخت کند! این سخن شگفت زمانی گفته می شود که فرض کنیم معلم برای خرید میوه به جاده زند و کشته شده و یا آسیب دیده است! آیا همین دو آموزگار نو گذشته اراکی به جز برای رسیدن به محل کارشان به جاده زده اند و جان باخته اند!؟ شگفتا از این بی مبالاتی و بی اخلاقی!

شوربختانه نمونه چنین برخوردهایی فرراوان است و نمی توان در یاداشتی کوتاه به همه آنها پرداخت. اما می شود گفت که نارضایتی صنفی فرهنگیان تنها در میزان دستمزد و مزایا و حتی شرایط آموزشی ناکارآمد آشکار نمی شود. بی گمان چنین برخوردهایی بیش از حقوق و مزایا و مدرسه های فرسوده و نبود امکانات آموزشی درخور و ... فرهنگیان را می آزارد و به حرفه آموزگاری بی انگیزه می کند. آیا برای آن درمانی هست یا همچنان در بر پاشنه پیشین خواهد چرخید!؟          http://www.jahanesanat.ir/67927-باز-هم-بی‌مهری-نهاد-آموزش-به-فرهنگیان.html

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد