به یک جنبش اجتماعی مبتنی بر فرهنگ نیاز داریم


گفت‌وگو با محمدرضا نیک‌نژاد به بهانه برگزاری همایش علمی «فقر و نابرابری آموزشی»

روزنامه آرمان ملــی/ 9 شهریور 1401 


همایش فقر و نابرابری آموزشی صبح روز دوشنبه، هفتم شهریورماه در خانه اندیشمندان علوم انسانی تهران برگزار شد. در این همایش که در چهار پانل تخصصی برگزار شد، تعدادی از وزرای اسبق آموزش و پرورش، وزیر اسبق رفاه، معاونان اسبق این دو وزارتخانه و کارشناسان تعلیم و تربیت، حضور داشتند. چالش‌های نظام آموزشی در ایران، سمن‌ها و فقر آموزشی تجارب مدرسه‌یاری، کرونا و فقر آموزشی و فقر آموزشی و کودکان با نیازهای ویژه، موضوعاتی بودند که در پانل‌های این همایش مورد بررسی قرار گرفتند. به این بهانه با محمدرضا نیک‌نژاد، یکی از سخنرانان پانل‌های تخصصی، به گفت‌وگو نشستیم. این کارشناس حوزه آموزش، پژوهشگر و مترجم، در این گفت‌وگو با «آرمان ملی»، به فقر آموزشی و نسبت آن با کمبود و کیفیت معلم در ایران می‌پردازد. او از سیاست‌هایی که بر آموزش و پرورش حاکم هستند یاد می‌کند و با آمار و ارقام به این نتیجه می‌رسد که «حتی با تغییر دولت‌ها و دست‌به‌دست شدن نهاد اجرایی، تغییر سیاستی در راستای بهسازی انجام نگرفته است.»


زمانی که از فقر و نابرابری آموزشی صحبت به میان می‌آید، ذهن ما بیشتر به سمت مناطق محروم کشور و عدم برخورداری امکانات آموزشی و مدرسه‌های صحرایی وغیره می‌رود. مراد از فقر و نابرابری آموزشی چیست؟


هنگامی که سخن از فقر و نابرابری آموزشی به میان می‌آید نخستین چیزی که به ذهن می‌رسد کودکان بازمانده از آموزش است. گرچه بازماندگی از آموزش، خشن‌ترین شکل فقر و نابرابری نه‌تنها در آموزش بلکه نابرابری اجتماعی، اقتصادی است اما به نظر می‌رسد با تمرکز بیش از اندازه بر بازماندگان از آموزش نباید گونه‌های دیگر فقر آموزشی را نادیده گرفت. شاید بتوان فقر و نابرابری آموزشی را به دو دسته‌ آشکار و پنهان تقسیم کرد. به احتمال فراوان آشکارترینش بازماندگی از آموزش و یکی از لایه پنهان آن «نابرخورداری از آموزش کیفی» است. نابرخورداری از کیفیت، ریشه‌های گوناگونی دارد که از مهم‌ترین‌ها آن‌ها تراکم بالای دانش‌آموزان در کلاس و عدم دسترسی به معلم با کیفیت و آموزش‌دیده است.


با توجه به اینکه موضوع سیاست تعدیل نیرو در آموزش و پرورش مد نظر شماست، آسیب‌های آن را بر کیفیت آموزش در کشورمان چطور ارزیابی می‌کنید؟ ضمن اینکه از یادداشت‌ها و مطالب پیشین شما اینطور برداشت می‌شود که کیفیت از دیدگاه شما، تنها نمره و معدل و رتبه کنکور و پذیرفته شدن در دانشگاه‌های نامدار و... نیست بلکه در همراهی با تعریف‌های نوین و جهانی آن، پرورش شهروندانی در تراز جهانی و آماده برای پذیرش دگرگونی‌های فزاینده در روزگاری‌ست که مهم‌ترین ویژگی‌اش نو‌به‌نو شدن‌های تند و باورنکردنی است.


بله درست است اما در اینجا و به ناچار و با توجه به گرفتاری‌های ساختار آموزشی کشور بر شاخص‌های کمی آموزش تمرکز خواهم کرد. باید اشاره کنم به بخش دوم مجموعه گزارش‌های وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی با عنوان فقر چند بعدی، به فقر آموزشی در ایران پرداخته شده است. در این گزارش که تابستان 1400 منتشر شده‌ می‌خوانیم‌: در سال آموزشی 98- 99 نسبت دانش‌آموز به معلم در کشور 28.3 بوده‌است. این آمار بالاترین نسبت را برای تهران والبرز با نزدیک 35 و کمترینِ آن با کمتر از 20 دانش‌آموز به ازای یک معلم را برای استان‌های ایلام، کهگیلویه و بویراحمد و کردستان برآورد می‌کند. این گزارش به سنجش این نسبت در ایران با جهان و اروپا نیز پرداخته‌است. در سال 2019 نسبت دانش‌آموز به معلم در جهان و در دوره دبستان 23.4  در اروپا 13 و در ایران 27.3 ، در دوره متوسطه نخست در جهان 17، در اروپا 11 و در ایران 27 و در دبیرستان به همین ترتیب در جهان 19 در اروپا 13 و در ایران 17 بوده است. اگر این آمار و ارقام را در کنار خبرهای پرشمار درباره کمبود معلم در کشور بگذاریم شاید بهتر بتوان آسیب این شاخص آماری را درک کرد. خرداد 1401 رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس گفت با کمبود 300 هزار معلم روبه‌رو هستیم. همین چند روز پیش نیز معاون پارلمانی وزیر آموزش پرورش گفت: با وجود ورود 40 هزار معلم از دانشگاه فرهنگیان و 34 هزار جذب از راه آزمون استخدامی همچنان با کمبود معلم روبه‌رو هستیم چراکه بیش از 80 هزار معلم بازنشسته خواهند شد. البته شاید این دو عدد به نظر متناقض باشند! اما چون همواره کمبود معلم را با دادن ساعت‌های حق‌التدریس به معلمان رسمی و شاغل و معلمان بازنشسته تا اندازه‌ای جبران می‌کنند این کمبود چندان به چشم نمی‌آید و البته این‌ها جدا از استفاده از انواع معلم همچون آزاد و پیمانی و قراردادی و خرید خدمات و سرباز معلم است. اما بد نیست اینجا بنا بر ضرورت خاطره‌ای بازگو شود. علی اصغر فانی، وزیر پیشین آموزش‌وپرورش در سال 94 طی سخنانی درباره شرایط نیروی انسانی آموزش و پرورش گفت: «من استخدام‌های کارشناسی‌نشده و بدون نیازسنجی در آموزش‌وپرورش را به‌دلیل بهره‌وری پایین نیروی انسانی، خیانت به نظام تعلیم‌وتربیت می‌دانم و راه‌حل اساسی برون‌رفت از این مشکل را کاهش نیروی انسانی آموزش‌وپرورش به تعداد 750 هزار نفر می‌دانم.» در همین راستا علی زرافشان معاون آموزش متوسطه ایشان نیز در سال 95 می‌گوید: «جهت گیری وزیر آموزش و پرورش این است که بتوانیم تناسبی بین تعداد فرهنگیان و دانش‌آموزان داشته باشیم و نسبتی که امروز به ازای 11 دانش‌آموز یک معلم داریم معقول‌تر شود به گونه‌ای که به ازای هر 15 دانش‌آموز یک معلم داشته باشیم.»


شما آن زمان در یادداشتی در روزنامه همدلی این برآوردها را ساده‌انگارانه و آسیب‌زا دانستید و نسبت به پیامدهای چنین نگاهی هشدار دادید. کمی بیشتر توضیح می‌دهید.


بله و دست برقضا نزدیک پنج‌سال بعد محسن حاجی‌میرزایی، واپسین وزیر آموزش‌وپرورش دولت روحانی گفت: «براساس شاخص‌های سازمان اداری استاندارد و شورای‌عالی وزارت، حدود 197 هزار نفر در آموزش‌وپرورش کمبود نیرو داریم.» اما چرا ساده‌انگارانه؟ نسبت یک به یازده معلمان به شمار دانش آموزان، از تقسیم نزدیک سیزده میلیون دانش آموزان آن زمان به کمتر از یک میلیون حقوق بگیرِ آموزش و پرورش به دست آمده‌بود که خود انحرافی در موضوع به شمار می‌آمد زیرا از یک میلیون حقوق بگیر آموزش و پرورش نزدیک به 350 هزار در ادارات، ادارات کل و وزارتخانه، کار می‌کنند یا مدیر، معاون، سرایدار، مشاور، مربی امور تربیتی و... بودند و هستند. بر پایه گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس در سال 93- 94، بیش از 125 هزار تن از کارمندان سامانه آموزشی نیروهای اداری و خدماتی بوده‌اند! پس معلم به شمار نمی‌آمدند. بنابر برآوردهای آن زمان و با کم کردن نیروهای غیر‌آموزشی، این نسبت یک به 19 می‌شد و با آن چیزی که جناب معاون فرموده‌اند بسیار فاصله داشت و دارد. البته در سال 96 به درستی به نسبت یک به 20 اشاره شده اما همانجا به برنامه آموزش و پرورش برای افزایش این نسبت به 25 نیز تاکید شده‌است.


با توجه به پراکندگی جمعیت ایران، این آمارها تا چه حد می‌تواند واقعی باشد؟


با توجه به پراکندگی جمعیتی و جغرافیایی ایران این آمارها نمی‌تواند بیانگر همه واقعیت باشد چراکه 70 تا 75 درصد مردم کشور در شهرها و کلانشهرها هستند و در بیشتر شهرها آمار کلاس‌ها از 30 تا 40 دانش‌آموز است؛ این شمار دانش‌آموز در یک کلاس آموزش را ناکارآمد کرده‌ و اینجاست که تعدیل نیرو در ساختار آموزشی برای کیفیت بسیار آسیب‌زا بوده و هست.. سیاست تعدیل نیرو در دوران وزارت علی‌اصغر فانی تا سال 1400 منجر به خروج 355 هزار نیرو از آموزش و پرورش از طریق بازنشستگی شد. اگر دوسوم این نیروها معلم بوده باشند 237 هزار معلم از چرخه آموزش خارج شده و در عوض و در بهترین حالت 100 هزار معلم از دانشگاه فرهنگیان و برگزاری آزمون وارد آموزش و پرورش شده‌اند. نکته مهم دیگر درباره تراکم دانش‌آموز این است که در روند افزایش جمعیت کشور در سال‌های جنگ و پس از آن بیشترین آمار دانش‌آموزی کشور مربوط به سال‌های پایانی دوره اصلاحات با بیش از 19 میلیون بود. پس از آن در یک دوره ده ساله شمار دانش‌آموز کشور با یک شیب کم‌و‌بیش ثابت به نزدیک 12 میلیون رسید. این کاهش بهترین فرصت را برای رفتن به سوی کاهش تراکم کلاسی در کشور فراهم کرد اما نگاه صرفه‌جویانه و پولی به آموزش جلو این فرصت تاریخی را گرفت و در این سال‌ها که جمعیت دانش‌آموزی یک‌سوم کاهش یافته بود مدرسه‌های کشور یکی پس از دیگری بسته شده، اجاره داده‌شده، تغییر کاربری داده و یا فروخته شدند؛ و این است سیاست حاکم بر آموزش و پرورش ما که شوربختانه حتی با تغییر دولت‌ها و دست‌به‌دست شدن نهاد اجرایی تغییر سیاستی در راستای بهسازی آن انجام نگرفته و نمی‌گیرد.


در دورانی که از سویی با کاهش معلم روبه‌رو هستیم و از سوی دیگر آمار دانش‌آموزی رو به افزایش است، سیاست تعدیل نیرو چه آسیب‌های دیگری را می‌تواند به‌همراه داشته باشد؟


بد نیست در این رابطه به یکی از آسیب‌های مهم این تعدیل پرداخته شود؛ گرچه در موضوعی که مطرح می‌شود آسیب‌ها تنها متوجه معلمان و کمبود آنان نیست. در دو دهه گذشته آزمون‌های جهانی‌ای مانند پیزا، پرلز و تیمز معیاری برای سنجش سطح سوادِ دانش‌آموزان در کشورهای گوناگون شده‌اند؛ گرچه شیوه، وارسی و نتیجه‌گیری‌های این آزمون‌ها در جهان منتقدهای توانمندی نیز دارد. در آزمون 2019 تیمز که به ارزیابی سواد علوم و ریاضی پایه‌های چهارم و هشتم می‌پردازد دانش‌آموزان ایرانی در ریاضیات پایة چهارم از 58 کشور شرکت کننده در جایگاه 50 و در علوم پایة چهارم نیز در جایگاه 48 قرار گرفته‌اند. در آزمون پایة هشتم نیز 39 کشور حضور داشتند که ایران در جایگاه 29 قرار گرفت. در سال 2016 و در واپسین دورة آزمون پرلز که سواد خواندن دانش‌آموزان پایة چهارم را می‌سنجد ایران رتبة 45 را در میان 50 کشور شرکت‌کننده به‌دست آورد. در ارزیابی‌های داخلی و بررسی آزمون‌های نهایی دانش‌آموزان دوازدهم- که تا اندازه‌ای قابل اعتنا و اعتماد است- میانگین نمرات در سال آموزشی 1397- 1398 نزدیک 12.6 بوده است. در گزارش فقر آموزشی وزارت تعاون آمده که تخصص کارمندان از جمله معلمان یکی از شاخص‌های کیفی برای ارزیابی میزان کامیابی در کار آنهاست. با توجه به این گزارش و با این شاخص 66.2 معلمان در دبستان، 68.4 درصد در متوسطه نخست و 73.8 درصد در متوسطه دوم دارای تخصص لازم برای آموزش در پایه خود بوده‌اند. از سوی دیگر میزان تحصیل معلم نه تنها در ارزیابی‌های ملی بلکه در برآوردهای جهانی به عنوان یکی از شاخص‌ها مورد توجه است. در گزارش فقر آموزشی با اشاره به بررسی‌های آزمون تیمز تنها 26 درصد از دانش‌آموزان تحت آموزش معلمانی با مدرک بالاتر از کارشناسی قرار گرفته‌اند. این نرخ در جهان 35 درصد بوده و در این شاخص ایران در میان 39 کشور در این آزمون در رتبه 22 قرار گرفته است. حال با این آمار می‌توان باز به سیاست تعدیل نیرو پرداخت. با کاهش معلم و از سوی دیگر سیر رو به افزایش دانش‌آموز، برای خالی نماندن کلاس ناچار به جذب نیروهای آموزش ندیده، دارای مدارک غیرمرتبط با آموزش و پرورش و رشته تدریس، بررسی نشده به لحاظ هوشی، جسمی و روانی، فراریان از غول بیکاری و عموما بی‌علاقه به شغل آموزش و... می‌شویم


با این اوصاف، چه باید کرد؟


راهکار گریز از شرایط کنونی در اولویت قرار گرفتن آموزش، تلاش برای ایجاد یک جنبش اجتماعی مبتنی بر فرهنگ برای بهسازی آن، حذف نگاه پولی و صرفه‌جویانه در آن، دیدن آموزش به عنوان پایه و محور توسعه و هزینه کردن برای آن به ویژه در بخش رضایتمندی معلم و نیروهای مدرسه است.


آدرس مطلب در روزنامه 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد