شریعتی اسطوره ای متناسب با زمان

محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 29 خردادماه 95

دانش آموزی به گروه تلگرامی کلاس شان افزودم. گروه آمیخته ای بود از پسرها و دخترها- این را می شد از پیام های صوتی شان فهمید. باورم نمی شد که این اندازه پسرها و دخترها با هم راحتند! بیشتر گفت و گوها، عکس ها و نماهنگ ها و یاداشت های کوتاه و بلند گروه بر مدار لذت جویی و خوشگذرانی های دورِهمی و عکس ها و فیلم های آنچنانی و ....می چرخید. با شرم و عرق ریزان از گروه بیرون زدم. گمانم این بود که تنها این گروه چنین است و دیگر گروه ها چنین نیست! روزی دانش آموز چند سال پیشم بی هماهنگی به گروه دیگری واردم کرد. چشمتان روز بد نبیند! برای پدر گروه پیشین آرزوی آمرزش کردم و گریختم! با همکار و دوست دیرینه ای، موضوع را در میان گذاشتم. تجربه های همسانی داشت. لا به لای گپ و گفت مان از گسترش و دسترسی آسان به فضای مجازی و شبکه های اجتماعی برای کودکان و نوجوانان، تا بی مایگی آموزش های رسمی و غیر رسمی و بزرگ شدن هدف ها و نیازهای کاذب اقتصادی خانواده ها، فرمانفرمایی فردگرایی و لذت جویی و از همه مهمتر بی بنیادی آموخته های اخلاقی در میان جوانان سخن رفت. گفت "بزرگترین محرومیت نسل کنونی بی الگویی و بی اسطوره ای است. اینان مانند ما الگوهای اخلاقی، رفتاری و اندیشگی ندارند. بزرگترین شانس من و تو آشنایی با شریعتی بود و الگوها و اسطوره هایی که برایمان ساخت و ... ". آری درست می گفت. در خانواده ها و مدرسه ها، برای جوانان الگوسازی نمی شود. جوانان مانند برگی می مانند جدا افتاده از ریشه بر دریای بیکرانِ داده های فراوان، بی سامان و کم عمق فضای مجازی. هر دم موجی کم توان آنان را به سویی می راند و از پاگرفتن اندیشه ای بنیادین در آنان جلوگیری می کند. با این سخنان به سال های کودکی و اسطوره ای به نام شریعتی بازگشتم. "کودکی بودم که در آشفته بازار سیاستِ نخستین سال های دهه 60 بالیدم. فضای خانه پر بود از ایسم های گوناگون. ناگزیر باید یکی از گرایش ها را بر می گزیدم. برادر بزرگترم، شریعتی می خواند و جمله به جمله آن را از بَر می کرد و مانند نقال ها با شور بازگو می کرد. این گونه بود که کتاب خواندن را از "یک جلوش تا بی نهایت صفرها"، "پدر مادر ما متهمیم"، "حسن و محبوبه"، "از کجا آغاز کنیم"، "نیاش" و ... آغاز، و تا "امت و امامت"، "تاریخ ادیان"،" گفتگوهای تنهایی" و " کویر" ادامه دادم. شریعتی برایم نان و آب و هوا شده بود. شریعتی سپهری گیرا و انگیزه بخش بود. با شریعتی نوجوانی را گذراندم و به دانشگاه رسیدم. تشنه ای را می مانستم که در دریای پهناور و بی کناره اندیشه های او با سرکشیدن یک جرعه آب دریا، تشنه و تشنه تر می شدم. می گویند یکی از پیامدهای ایدئولوژی، دگماتیسم است. اما گفتمان ایدئولوژیک شریعتی دگمم نکرد. اندیشه های شریعتی مانند جمله های دراز و پر شور و پر ز استعاره و شعرگونه اش، مرا به دنبال خویش می کشاند و پرسش می آفرید و تشنه ام می کرد و اندیشه ام را سنباده می زند و برای رویارویی با اندیشه های دیگر سنجشگرم می ساخت. شریعتی روشنفکر زمانه اش بود و در هوای زمانه اش نفس کشید و با فرهنگ زمانه اش به گفتگو نشست و از آن تاثیر گرفت و بر آن تاثیر گذاشت و .... " شریعتی الگویی درخور برای دوران گذار نوجوانی و جوانی ام بود. از این رو باید برای جوان امروز نگران بود. جوان امروز اسطوره ندارد. شاید هم درست این باشد! می گویند دوران اسطوره ها به سر آمده! اما اسطوره ها و الگوهای تاریخی– اجتماعی ای مانند شریعتی و البته متناسب با زمانه از نان و آب برای جوانان ضروری تر است. می گویید نه!؟ نگاهی دقیق تر بیافکنید به جوانان دور برتان. 

http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/66907/%d8%b4%d8%b1%db%8c%d8%b9%d8%aa%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d8%b7%d9%88%d8%b1%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%aa%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%a8-%d8%a8%d8%a7-%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86

شریعتی داستان ناتمام

 

(این یاداشت سال گذشته در سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی در روزنامه به چاپ رسید)

محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه هروند، 30 خرداد 94

کودک 7 – 8 ساله ته تغاری و چهار برادر 13 تا 19 ساله، مادری سختگیر و پدری آرام و کارگر پیشه، که نماز و روزه و کارِ کم مزدش و کتاب های شعراش مهمترین دغدغه اش بود و خانه ای نقلی با یک اتاق که از میانه با دری چوبی به دو نیم شده بود. سال 59 – 60 بود و اوج درگیری های سیاسیِ گروه ها و حزب های رنگارنگ و هر یک از سه برادرِ بزرگتر طرفدار یکی از آنها. هنگام ناهار یا شام، گفتگو از ایسم های گوناگون بود. کودک یا چیزی از آن نمی دانست و اگر هم می دانست کج و معوج. بر سر سفره، گاهی گفتگو از بازگوییِ رویدادی سیاسی در شهر و یا پایتخت آغاز می شد. آرام آرام صدای دو، یا سه سوی درگیری بلند و به پرخاش زبانی کشیده می شد. دیری نمی پایید که دستِ یکی بلند می شد و زیر گوش دیگری می نشست. کاسه – کوزه، هر یک به سویی پرتاب می شد و گردن یکی در دستان دیگری و پای آن یکی در دستان این یکی و ..... پدر بر سر می کوفت و مادر نفرین کنان، عمو حیدرِ همسایه را به یاری فرا می خواند.... شیشه در به زمین ریخته، ظرف های شکسته، گوشت – نخودهای به سقف چسبیده، مادر از حال رفته، کودک به کنجی خزیده و .... پیامد این گفتمان سیاسی!

خب! کودک در این آشفته بازار می بالد و بی گمان باید یکی از گرایش های مطرح را بپذیرد. برادر بزرگتر، شریعتی می خواند و جمله به جمله آن را از بر می کرد و مانند نقال ها با حرارت آنها را باز گو می کرد. این گونه بود که کودک، کتاب خواندن را از "یک جلوش تا بی نهایت صفرها"، " پدر مادر ما متهمیم"، "حسن و محبوبه"، "نماز تسلیم انسان عصیانگر"، "از کجا آغاز کنیم"، "نیاش" آغاز، و تا "امت و امامت"، "تاریخ ادیان"،" گفتگوهای تنهایی" و " کویر" و کویر و کویر .... ادامه داد. این گونه بود که شریعتی برایش نان و آب و هوا شد. شریعتی اتمسفری گیرا و آغازگاهی پیشبرنده و انگیزه بخش بود. کودک که با شریعتی دوره راهنمایی و دبیرستان را گذراند و به دانشگاه رسید، تشنه ای را می مانست که در دریای پهناور و بی ساحلِ اندیشه های شریعتی با خوردن یک جرعه آب دریا، تشنه و تشنه تر می شد. یکی از  پیامدهای ایدئولوژی، دگماتیسم است. اما گفتمان شریعتی با این که ایدئولوژیک است اما دگم کننده نیست. اندیشه های شریعتی مانند جمله های دراز و پر شور و پر ز استعاره و شعر گونه اش، آدم را به دنبال خویش می کشاند و پرسش می آفریند و تشنه ات می کند و اندیشه ات را سنباده می زند و تیز می کند و برای رویارویی با اندیشه های دیگر حساس و سنجشگر می نماید. شریعتی روشنفکر زمانه اش بود و در هوای زمانه اش نفس کشید و با فرهنگ زمانه اش به گفتگو نشست و از آن تاثیر گرفت و بر آن تاثیر گذاشت. بی گمان شریعتی را نمی توان به خاطر در جا زدن یک جامعه در گفتمان ده ها ساله اش مقصر دانست، گرچه برای توجیه کم کاری هایش می توان به دیوار کوتاه شریعی گیر داد و همه ناتوانی های خویش را، پیامد اندیشه ای دانست که یکی از بزرگ ترین جنبش های نوگرایانه زمانه خویش بود. هنوز هم یک قفسه کامل از کتابخانه کودکِ پا به سن گذاشته، کتاب های شریعتی است و  با این که در میان سالگی از برخی از اندیشه های شریعتی گذشته است اما باز هم شریعتی بخشی از وجود و بخشی از اندیشه و بخشی از روح اوست. شریعتی "دوست داشتنی" است، که از "عشق" برتر است. شریعتی آغاز اندیشه است نه پایانش، شریعتی چه باید کردیست برای همیشه ی انسان ایرانیِ پا در سنت و سر در مدرنیته، شریعتی ....    

کانون صنفی معلمان و دور تازه کنش ها

محمدرضا نیک نژاد، روزنامه جهان صنعت، 27 خردادماه 95

ایران جامعه‌ای در حال گذار است. جامعه‌ای که فناوری‌های نوین آن را به سوی اجتماعی به هم پیوسته می‌برد. از دیگر سو همین جامعه در حال پیوند خوردن با جهان کوچک و دهکده جهانی است. این به‌هم‌پیوستگی و گسترش باورنکردنی رسانه‌های همگانی، بی‌گمان گام‌های گذار را بلندتر و شتابان‌تر کرده است. این امکانات و زمینه‌های نوین توانسته است چشم‌انداز امیدوارکننده‌ای را پیش روی گروه‌ها و کنشگران مدنی بگشاید. از دیگر سو گام‌های رو به جلوی جامعه در حال گذار با آزمون و خطا همراه است. این ویژگی ما را برمی‌انگیزد که با هر چند گام بایستیم و نگاهی به راه پیموده‌شده بیندازیم و تجربه‌ها را وارسی کنیم و ناگزیر از آنها بهره ببریم. از این رو هر کنش مدنی در هر زمان باید موشکافانه بررسی، تحلیل و نقد شود تا وادار به دوباره‌کاری و صرف وقت و هزینه نشویم. با این مقدمه کلی قرار است یک تجربه جزئی را به بررسی بنشینیم و به یکی از نهادهای مدنی کم و بیش تاثیرگذار در گستره آموزش‌و‌پرورش در بیش از یک دهه گذشته بپردازیم. کانون صنفی معلمان ایران در سال 78 مجوز فعالیت گرفت و از آن زمان تاکنون در سه دوره اصلاحات، دولت‌های اصولگرا و دولت میانه‌رو روحانی افتان و خیزان و با پرداخت هزینه‌هایی سبک و سنگین و دستاوردهایی کوچک و بزرگ همچنان به کنش‌های مدنی خویش ادامه داده است. تمدید مجوز کانون از سال‌های آغاز دولت اصولگرا بنا به دلایل مختلف با دشواری‌هایی روبه‌رو شده و نزدیک 10 سال این روند ادامه یافت تا چند ماه پیش و در نیمه دوم دولت یازدهم با رایزنی‌های فراوان و اما و اگرهایی مجوز تمدید شد. گرچه جای قدردانی از دولت به‌خاطر دادن مجوز هست اما رنگ گلایه بی‌گمان بیشتر است. در هفته‌های گذشته و با دادن مجوز برگزاری مجمع عمومی در چند استان، این کانون‌ها توانسته‌اند هیات مدیره تازه‌شان را بشناسند و برای ادامه کنش‌های صنفی- مدنی خود را آماده کنند. سال‌ها کانون‌ها و انجمن‌های صنفی فرهنگیان جایی بود برای کم‌شمار معلمان با انگیزه‌ای که توانستند این تشکل نوپا را با تلاش‌های پیگیر، ارزشمند و شجاعانه به نهادی کم و بیش تاثیرگذار تبدیل کنند. اما در یکی دو سال گذشته با فضای تا اندازه‌ای باز در دولت یازدهم، گسترش شبکه‌های اجتماعی و البته نادیده گرفته شدن چند دهه‌ای خواسته‌های صنفی- آموزشی فرهنگیان، این تشکل‌ها بیش از گذشته به چشم آمدند. امروز کانون‌ها و انجمن‌های صنفی فرهنگیان چه در میان دولتمردان، چه میان فرهنگیان و چه از سوی کنشگران مدنی و حتی نهادها و سندیکاهای جهانی به رسمیت شناخته شده‌اند. این شرایط، بازخوانی تجربه‌های گذشته را بیش از پیش ضروری می‌کند. به ویژه آنکه در شرایط تازه‌شمار فرهنگیان جوان، پرشور و البته ناآشنا با گذشته کانون به آن روی آورده و گاه انتظاراتی بیش از هدف‌ها، توانایی‌ها و امکانات آن دارند. به هر روی نباید فراموش کرد که این نهاد مانند هر سازمان مردم‌نهاد دیگری قرار است نقشی واسطه‌ای میان بدنه و کارفرما(دولت- حاکمیت) بازی کند. این کارکرد سبب می‌شود که اعضای هیات مدیره کانون مانند هر سازمان مردم نهاد دیگری خواسته‌های بدنه را بی‌کم و کاست و بزرگنمایی به گوش فرادستان رسانده و با پشتیبانی بدنه و همراستا با اهداف و امکانات با نهادهای قدرت وارد گفت‌و‌گو شوند. باید توجه داشت کانون‌ها باید پرچمدار خواسته‌های اصیل صنف باشند - که البته باید در دور تازه کنش‌ها تا اندازه‌ای بررسی و تعریف شوند- نه اینکه ابزارهایی باشند در دست جناح‌های درون و بیرون دولت و حاکمیت. باید افزود، بار کردن هدف‌هایی بیش از خواسته‌های اصیل و تعریف‌شده فرهنگیان می‌تواند خطر دور شدن از بدنه و البته حساسیت نهادهای قدرت را برانگیزد و در درازمدت به آفت و آسیبی بزرگ برای حرکت صنفی، آموزشی تبدیل شود. بنا بر این تعریف از کنش‌های صنفی، کنشگران صنفی باید از هر فرصتی برای برآورده کردن خواسته‌های بدنه بهره گرفته و با دوری از نگاه سیاه و سفید و صفر و صدی وارد گفت‌و‌گو و چالش با کارفرما یعنی دولت شوند. فرصت‌ها از رسانه‌ای کردن خواسته‌ها، تئوریزه کردن آنان، دیدار با فرادستان دولتی و نهادهای تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر، ورود و عدم ورود هوشمندانه در انتخابات، رایزنی و فشار بر دست‌اندرکاران و ... آغاز و به عنوان واپسین تیر ترکش و در راستای خواسته‌های بدنه اعتراض، ادامه خواهد یافت. در فضای کنونی مهم‌ترین اولویت، برگزاری مجمع عمومی پرقدرت و تشکیل هیات‌مدیره‌ای آمیخته با تجربه‌های ارزشمند گذشته، و تازگی و انرژی جوانی با رویکردی نوگرایانه به کنش‌های صنفی- آموزشی است. امید است در فضای فراهم‌شده این مهم به زودی و به خوبی انجام شود.

http://www.jahanesanat.ir/55751-کانون‌های-صنفی-معلمان-و-دور-تازه-کنش‌ها.html

تمدید مجوز کانون های صنفی معلمان

محمدرضا نیک نژاد، ص 16 روزنامه شرق، 23 خردادماه 95

(این یاداشت با کمی حذف در روزنامه به چاپ رسید)

در ماه های گذشته پس از سال ها خبرهای خوبی از تمدید مجوز کانون های صنفی معلمان سراسر کشور به گوش رسید. ضمن قدردانی از دولت برای بازگشایی فضا کنونی، این رویداد را باید آغازی دانست برای کارآمدتر کردن کنش های فرهنگیان در گستره تلاش های صنفی – آموزشی. کانون صنفی معلمان به عنوان سازمانی مردم نهاد(NGO) قرار بود و البته هست تا نقشِ پل ارتباطی بدنه فرهنگیان و نهاد آموزش باشد. در نزدیک 15 سال گذشته این نهاد افتان و خیزان چنین نقشی را به عنوان مستقل ترین تشکل فرهنگیان بازی کرده و تجربه های گرانبهایی برای کنشگران، فرهنگیان پیگیر و تا اندازه ای مسئولان بر جای گذاشته است. اما در دور تازه و با توجه به گسترش فراوان رسانه های مجازی و شبکه های اجتماعی و ورود فرهنگیان کنشگری که آگاهی چندانی از گذشته ندارند، نگرانی هایی را نیز بر می انگیزد. این یاداشت گذرا به دنبال طرح برخی از این نگرانی هاست.

1-      کم تجربگی مان در کنش های تشکیلاتی سبب شده است که نخستین گرفتاریِ آسیب زای کارِ گروهی- نه تنها در کانون ها بلکه در همه تشکل ها- مهمتر شدن برخی اعضا نسبت به تشکل است. این مهمتر شدن، زمینه ای می شود که برخی از این افراد خود را پاسخگوی تشکل ندانند و در بسیاری موارد کنش هایی بیرون از چارچوب های سازمانی و تشکیلاتی انجام دهند و البته چشم براه حمایت های تشکیلاتی باشند! باید تلاش شود که تشکل جایی باشد برای هویت بخشی به افراد، نه افراد اعتبار تشکل شوند! شوربختانه تجربه بیش از یک و نیم دهه ای کانون ها نشان می دهد که برخی اعضای پر نفوذ در زمان هایی چشم بر تصمیم های تشکیلاتی بسته و رفتارهایی تک روانه را در پیش گرفته اند. گاهی این تک روی ها بحران های هزینه خیزی بر تشکل و بدنه وارد کرده است. گمانی نیست که تشکل باید همواره ابزارهایی برای مهار تک روی ها و کیش شخصیت داشته باشد.

2-      تشکل به ویژه صنفی آن باید پلی باشد میان خواسته های بدنه و فرادستان. تشکل و اعضای آن نمی توانند پا در بدنه داشته باشند و سودای رهبری جامعه در سر بپرورانند! سازمان مردم نهاد باید همواره با فاصه معناداری پرچمدار خواسته های بدنه خود بوده و بیش از آن که یک تنه برای به دست آوردن خواسته ها دست به کار شود در اندیشه آگاهی بخشی به بدنه و همراه نمودن آنان با خود برای خواسته های مشخص، خرد و ماندگار باشد. بی گمان کنش های احساسی و هزینه بر، افزون بر این که می تواند پیامدهایی ناخواسته ای برای تشکل و اعضا داشته باشد خطر بزرگتری را در پی خواهد داشت و آن جدا افتادگی از بدنه و دوری از خواسته های واقعی فرهنگیان است. تشکل باید خواسته های بدنه خویش را پیگیری و البته با نگاهی هوشمندانه لایه های نهفته این خواسته ها را در سطحی بالاتر– کمی بالاتر- مطرح و پیگیری نمایند. بی گمان بزرگترین سرمایه هر تشکل اعتماد عمومی و انگیزش بدنه برای همراهی با آن است. 

3-      شوربختانه در فضایی که کنش های حزبی- مدنی راه های چندان همواری برای بروز ندارند، گاهی تشکل های صنفی ناخواسته بار این کاستی را بر دوش می کشند. در این زمینه افرادی با هدف های بزرگتر سیاسی جذب تشکل های صنفی شده و هدف های خویش را که بیرون از هدف ها و توان این نهادهاست را بر دوش تشکل می گذارند. این گروه از افراد بازی صنفی – مدنی را به سوی بازی صنفی –سیاسی برده و به دنبال گرفتن ماهی خویش از آب گل آلود صنف و سیاست هستند. اما باید تاکید کرد تشکل صنفی به ویژه نوع فرهنگی آن به دنبال خواسته های شفاف و تعریف شده است و در دراز مدت بهره گیری ابزاری از آن برای بالا بردن دروغین سطح خواسته ها، هم به صنف آسیب می رساند و هم به فرایند تشکل یابی. 

به هر روی کم اثر نمودن کنش های صنفی و یا گسترش بیش از اندازه هدف ها برای سازمان مردم نهادی مانند کانون، سمی کشنده است که کانون ها و بدنه را با آسیب های جدی روبرو خواهد کرد. امید است کنشگران و دست اندرکاران از این فرصت بهره گرفته و کنش های صنفی- مدنی را یک گام به پیش ببرند.    

 http://www.sharghdaily.ir/News/95131/تمدید-مجوز-کانون‌های-صنفی-معلمان       

"زوتوپیا" آرمان شهر حیوانات

                        

محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 22 خردادماه 95

برخی از کارتون های نامدار را در کنار پسرانم می بینم و از آنها درس ها می گیریم. "لوراکس" داستان توانمندی در انگیزش کودکان به پاسداشت زیست بوم، "پاندای کونگ فوکار" انیمیشنی پر نکته برای پدیدآوری خودباوری در کودکان و نوجوانان و .... گاهی برخی از کارتون ها آنچنان آموزنده اند که می توان ادعا کرد کار سال ها آموزش رسمی را پر می کند! این بار هنگامی که در کنار پسر هفت ساله ام کارتون "زوتوپیا" را تماشا می کردم به نکته های ارزنده ای برخوردم. زوتوپیا- هم وزن اتوپیا، آرمان شهر افلاتون- شهری رویایی است که در آن همه حیوانات از درنده و چرنده تا خزنده و جونده در کنار هم زندگی آرام و شادی را می گذرانند. خرگوش خانمی به نام "جودی" پس از سال ها رویا پردازی برای پلیس شدن، در زوتوپیا به آرزویش دست می یابد. داستان پیرامون این پلیس باهوش و شاگرد اول دانشکده افسری می چرخد. دست اندرکاران زوتوپیا با مهارتِ ویژه ای گرفتاری های دوره کنونی جامعه های چند فرهنگی و آمیخته از نژادهای گوناگون را در داستانی شاد و هیجان انگیز مطرح و در آن به ارزش هایی مانند همدردی و دلسوزی، احترام، پاسخگویی و شجاعت – که از جانمایه های شهروندی در جهان نوین به شمار می آیند- می پردازند. گرچه بنیان داستان بر مبارزه با نژادپرستی نهاده شده است و در چندین جای فیلم در گفت و گوها از "ذات" و "ساختار ژنتیکِ" کاراکتورها- شهروندان- سخن به میان می آید اما روند داستان به گونه ای است که به بیننده نشان می دهد افراد می توانند در یک جامعه جدای از تفاوت های نژادی، زندگی خوشحال و آرامی در کنار هم داشته باشند. در این آرمان شهر حیوانی "احترام دو سویه" یکی از پایه های پرتوان رشد افراد و شادی و پیشرفت جامعه به شمار می آید. منتقدی درباره این انیمیشن می نویسد" زوتوپیا احتمالا یکی از انیمیشن های مهم در فصل اسکار 2017 خواهد بود. انیمیشنی که علاوه بر تاکید همیشگی بر ارزش دوستی و خانواده، مفاهیم تازه ای از جمله مبارزه با نژاد پرستی و پذیرش تفاوت ها و همچنین وظیفه حکومت در قبال مبارزه با تبعیض نژادی را به خوبی مطرح کرده است. «زوتوپیا» از این جهت می تواند انیمیشن ارزشمندی باشد که نسل کودکان را به پذیرش تفاوت های نژادی دعوت می کند و به آنها می گوید که مهم نیست چه نژاد یا چه رنگی داشته باشید، همه شما از حق مساوی برخوردارید و باید جامعه ای شاد تشکیل دهید." بی گمان ارزش های درونی این گونه انیمیشن ها هنگامی می توانند کارآمدتر و آموزنده تر باشند که پس از تماشای خانوادگی یا کلاسی درباره نکته های آن به گفت و گو بنشینیم و ارزش هایش را برای خود، دانش آموزان و فرزندانمان بازبگوییم. در سکانس پایانی فیلم، جودی که برای افسران پلیس سخنرانی می کند می گوید" وقتی که بچه بودم، فکر می کردم زوتوپیا جایی ست که همه با هم مهربونن و هر کسی می تونه هر چیزی که می خواد باشه. اما معلوم شد که زندگی کمی پیچیده تر از این شعارهای دهن پر کنه! زندگی واقعی در هم و برهمه. همه مون محدودیت هایی داریم همه مون مرتکب اشتباه می شیم. این یعنی دیدن نیمه پر و خالی لیوان. ما همه چیزهای مشترکی داریم و هر چه بیشتر تلاش کنیم تا همدیگر درک کنیم، استثنایی تر خواهیم شد. اما باید تلاش کنیم. مهم نیست که چه حیونی هستیم. ازتون خواهش می کنم تلاش کنید دنیا رو جای بهتری کنیم. به درون خودتون نگاه کنید و متوجه بشید که تغییر از خود شما شروع می شه. از من شروع می شه از همه مون شروع می شه". زوتوپیا را باید دید. چه کودکان چه بزرگترها. شاید ما بزرگترها نیازمان برای درک ارزش های گنجانده شده در آن بیش از فرزندانمان باشد!

http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/66183/%c2%ab%d8%b2%d9%88%d8%aa%d9%88%d9%be%db%8c%d8%a7%c2%bb%d8%8c-%d8%a2%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b4%d9%87%d8%b1-%d8%ad%db%8c%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%aa

مرگ هایی که دیگر خاموش نیست!

روزنامه ابتکار، زهرا داستانی، گروه جامعه و شهروند، 20خردادماه 95                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                   خبر خودکشی دختری در سرویس بهداشتی مدرسه پس از گرفتن عکس یادگاری با همکلاسیان و معلمانش، شمار خودکشی‌ دانش‌آموزان را در آخرین روزهای سال تحصیلی 94-95 به رقم 18 رساند. آماری که هر سال بر شمار آن افزوده می‌شود و زنگ خطر را زیر گوش جامعه ایران به صدا در می‌آورد. کارشناسان معتقدند که خودکشی در یک دهه اخیر همگام با زندگی مدرن تغییر شیوه داده و نوجوانان که قشر حساس و آسیب پذیر جامعه اند در برابر این آسیب اجتماعی بیش از سایرین کمر خم کرده‌اند. اما این دانش‌آموزان با خودکشی خود انگشت اتهام را به سوی چه کسانی نشانه می‌روند؟ والدین، معلم یا جامعه؟!
هرچند براساس گفته‌های احمد شجاعی، رئیس سازمان پزشکی قانونی کشور در سال گذشته آمار تلفات خودکشی در کشور 1.8 درصد کاهش یافت اما خبرهایی پیاپی از خودکشی دانش‌آموزان حکایت از آن دارد که خودکشی به سنین پایین تر جامعه رسوخ کرده و آنها را بیش از سایرین تهدید می کند. تنها آماری که از خودکشی دانش آموزان در سال های گذشته به صورت رسمی منتشر شده مربوط به آمارهایی است که فاطمه دانشور از اعضای شورای شهر 8 آبان سال 94 در اختیار رسانه ها قرار داده است. بر طبق سخنان او در سال‌های 1381 تا 1383 عدد 111 برای اقدام به خودکشی کودکان در کشور به ثبت رسیده است. طبق این آمار این 111 نفر 8 تا 13 سال داشته‌اند و 59 نفر آن‌ها پسر و 52 نفرشان نیز دختر بودند. از‌سوی‌دیگر در حالی با این آمار روبه‌رو‌ هستیم که عمده خودکشی‌های ناموفق به رسانه‌ها راه نمی‌یابند.
با ثبت هجدهمین خودکشی یک نوجوان دیگر در تهران، می‌توان سال تحصیلی 94-95 را رکورددار ثبت بیشترین خودکشی در سن نوجوانی اعلام کرد. آماری که در مقایسه با سال گذشته اش نشان از رشد صعودی آن در میان دانش آموزان و نوجوانان دارد. اما به راستی چه شده که آستانه صبر و تحمل نوجوانان ما به صفر رسیده و یکی پس از دیگری برای رهایی از مشکلاتشان، غیرمنطقی‌ترین و کوتاه‌ترین راه را انتخاب کرده و به زندگی خود پایان می‌دهند؟ چه افراد و چه نهادهایی در رابطه با این آسیب اجتماعی در معرض اتهام قرار می‌گیرند؟ آیا عدم آموزش مهارت‌های زندگی به نوجوانان آنها را به کام مرگ می کشاند؟
خودکشی دانش آموزان چه پیامی برای جامعه دارد؟
محمد عاملی، جامعه شناس و استاد دانشگاه در گفت و گو با روزنامه «ابتکار» معتقد است که شیوه و علل خودکشی دو موضوع متفاوت و مهم در این آسیب اجتماعی به شمار می‌آید. او در این رابطه می‌گوید: شاید یکی از علل خودکشی نوجوانان را می توان به حساب سخت بودن نظام آموزشی گذاشت. استفاده از مکانیزم‌هایی که جبران را برای دانش آموز سخت یا غیر ممکن می‌کند.
به گفته این جامعه شناس نکته قابل تامل در خودکشی‌های صورت گرفته در یک سال گذشته روش یا شیوه آنها است. او در این رابطه می‌گوید: در شیوه‌های خودکشی نوعی تظاهر، اعلام و بیان عمومی وجود دارد. گویا فرد با این انتخاب قصد دارد به جامعه ای که او را مجبور به انتخاب مرگ کرده است، پیامی دهد.
عاملی معتقد است که این گونه خودکشی‌ها، مرگ‌های خاموش نیست بلکه نوعی مرگ عمومی به حساب می‌آید و میل به تظاهر جمعی کاملا در آن آشکار است. این جامعه شناس گرفتن عکس یادگاری با دیگران قبل از خودکشی را دارای معنای خاصی می‌داند و می گوید: گرفتن عکس با همکلاسی‌ها و معلم پیش از خودکشی یک خداحافظی جمعی و گذاشتن ردی از خود است.
او با بیان اینکه علت‌ خودکشی‌ها بسیار متفاوت است، می‌گوید: علت خودکشی فردی که خود را از پل عابر پیاده حلق آویز می‌کند با نوجوانی که خود را در سرویس بهداشتی مدرسه به دار می آویزد بسیار متفاوت است. اما شیوه های خودکشی یک پیام واحد را می رساند. کسانی که خود را در برابر جامعه قرار می دهند و دوست دارند جامعه مرگ آنها را ببیند. از نظر آنها جامعه متهم است.
خودکشی‌ها دیگر خاموش نیستند
عاملی در پاسخ به این سوال که آیا فرد با خودکشی از جامعه تاوان می‌گیرد؟ بیان می‌کند: مرگ وقتی از یک مکان خلوت به یک عرصه عمومی راه پیدا می کند نوعی اعتراض معنی می گیرد. جان آدم آخرین سرمایه ای است که در زندگی دارد. کسی که خودکشی را انتخاب می‌کند تمامی راه‌ها را پیش روی خود بسته می‌بیند و آخرین راه حل را گرفتن جان خود می‌داند. حال علت رسیدن فرد به این تنگنا می‌تواند جامعه، خانواده ، مدرسه و... باشد. فرد با خودکشی می خواهد بگوید که تمام راه‌ها را آزمودم ولی به نتیجه دست نیافته‌ام. این موضوع در خودکشی افراد در تمامی سنین صدق می‌کند.
او با اشاره به اینکه روش‌های خودکشی در ایران تابع جغرافیا است، می‌گوید: عمده خودکشی‌هایی که در سایر مناطق ایران به جز تهران و شهرهای مدرن اتفاق می‌افتد خودکشی‌های خاموش است که با روش‌های خاموش به وقوع می پیوندند. مثلا عمده روش خودکشی در جنوب کشور خودسوزی است و بیشترین خودکشی‌هایی که در شمال و شرق ایران رخ می‌دهد به وسیله برق و قرص است اما خودکشی‌هایی که در تهران به وقوع می‌پیوندد مبتنی بر سازه‌های مدرن است. این خودکشی‌ها خودکشی‌های خاموش نیست بلکه خودکشی‌هایی آشکار با ابزاری مدرن است.
فرزندان به مثابه یک کالای لوکس
این جامعه شناس معتقد است که خودکشی 18 دانش‌آموز را نمی‌توان به معنی خودکشی چندین هزار دانش‌آموز تعبیر کرد و ایران را در مرحله بحرانی انگاشت اما نکته ای در این میان وجود دارد این است که خانواده ها به شدت کارنامه خود را براساس موفقیت‌های تحصیلی فرزندان می سنجند. خانواده‌ مدرن امروز فرزند خود را در کنار وسایل و ابزار‌های مدرنی مانند خودرو و خانه لوکس به رخ دیگران می‌کشد. به همین خاطر فرزندان مجبورند به کارها و رفتن به کلاس‌هایی تن دهند که والدین از آنها طلب می‌کنند. کلاس‌هایی که به خواست نوجوانان نزدیک نیست و عموما آرزوهای والدین را دنبال می‌کنند. این موضوع عملا به شاخصه ای برای پیشرفت و رفاه تبدیل شده همه به نوعی آن را از فرزندان طلب می‌کند. این موضوع سبب شده تا نوجوانان زمانی را برای خود نداشته باشد. خانواده امروز برای فرزندان بسیار تنگ و ترش است و دیگر جایی برای بچه‌ها در خانواده نیست.
نهادی که در پرورش کودکان و نوجوانان ناکام است
هجدهمین خبر خودکشی «دانش آموز» در مدرسه از جمله اخباری است که می‌تواند آموزش و پرورش را درگیر گرفتاری های ناخواسته و سهمگینی کند. گرچه این خودکشی ها در سن دانش آموزی رخ داده اند اما بی گمان فرایند خودکشی بسیار پیچیده تر از آن است که آن را تک عاملی فرض کنیم و همه آن را بر دوش ناکارآمدی ساختار آموزشی و یا فشار برآمده از درس و یا سخت گیری یک آموزگار و حتی راهنمایی های یک آموزگار فلسفه بدانیم. با این حال مهارت زندگی و آموختن آن به دانش آموزان موضوع بسیار مهمی است که در سال‌های اخیر لزوم اجرای آن در نظام آموزش کشور به گوش می رسد اما همچنان مغفول مانده است.
محمدرضا نیک نژاد، کارشناس آموزشی در گفت و گو با روزنامه «ابتکار» در رابطه با علل و عوامل خودکشی دانش‌آموزان در مدارس بیان می‌کند: شاید بهتر باشد به جای پر بسامد کردن خودکشی دانش آموزان، خبرهای دردناک در این زمینه را با عنوان خودکشی نوجوانان منتشر کرد.
او به نقش آموزش و پرورش در کاهش این آسیب اجتماعی اشاره می‌کند و می گوید: بی گمان نمی توان چشم بر ناکارآمدی ساختار آموزشی در پدید آوری فضایی شاد و برانگیزاننده برای آموزش و البته بستری درخور برای خودشناسی دانش آموزان بست. ساختار آموزشی ما با گذشت نزدیک یک سده همچنان درگیر نمره و معدل و از بر کردن و شب امتحان است و آموزشِ نتیجه گرا به جای آموزش فرایند محور همچنان در این ساختار فرمانفرمایی می کند. او ادامه می‌دهد: امروزه آموزش و پرورش نوین به دنبال پرورش شهروندانی دانا و تواناست تا افزون بر مدیریت زندگی خویش بتوانند در کنار دیگر شهروندان زندگی فردی و اجتماعی شاد و کامیابی را تجربه کنند و جامعه خویش را به سوی زایندگی و پیشرفت رهنمون شوند.
نیک نژاد با اشاره به لزوم آموزش مهارت‌های زندگی به دانش آموزان بیان می‌کند: اگر از استثناها– که در هر شرایطی رشد می‌کنند- بگذریم، ساختار آموزشی کمترین برنامه‌ای برای آموزش‌های مهارت‌های زندگی ندارد و شوربختانه این ساختار نه در آموزش دانش کامیاب است و نه در پرورش شهروندانی کامیاب در زمینه های فردی و اجتماعی.
او ادامه می دهد: گرچه در سال های گذشته عنوان‌های درسی ای مانند مهارت های زندگی، تفکر و سواد رسانه‌ای، سلامت و بهداشت و ... به دوره های آموزشی گوناگون افزوده شده‌اند اما چیرگی فرهنگ آموزشی نتیجه گرا بر بخش های گوناگون جامعه مانند فرادستان آموزشی، پدر و مادرها، آموزگاران و دانش آموزان هیچ فضایی برای بالیدن هدف های نوین آموزشی نمی دهند و شوربختانه در همچنان بر پاشنه پیشین می‌چرخد و آسیب های انسانی و اجتماعی بر جامعه ما بر جای می گذارد.
این کارشناس آموزشی می‌گوید: نهاد آموزش از آغاز تاکنون در پرورش کودکان و نوجوانان ناکام بوده و این ناکامی آنچنان همه گیر و عادی شده است که چندان به چشم نمی آید. اما گاه گداری با رخدادهایی دردناک مانند خودکشی یک نوجوان مانند زخمی کهنه دهان باز می کند و جامعه مانند رازی مگو با داروهای آرامبخش و ضد چرک رویش را می پوشاند و پس از اندک زمانی باز هم همچنان در می ماند و پاشنه پیشین! گمانی نیست که ساختار آموزشی در زمینه”پرورش” نیازمند یک دگردیسی بنیادین است. اما آیا اراده ای برای این دگر دیسی وجود دارد!؟ تا کنون که نبوده است!

http://www.ebtekarnews.com/?newsid=44830

اعتراض به آزمون های نهایی و چند نکته

 محمدرضا نیک نژاد، روزنامه جهان صنعت، 12 خردادماه 95

 از آغاز آزمون‌های پایه سوم دبیرستان دانش‌آموزان در چندین شهر با تجمع برابر اداره‌های آموزش و پرورش به دشواری آزمون برخی درس‌ها اعتراض کردند. اینکه سطح دشواری پرسش‌ها چگونه بوده است، آیا اعتراض در این گستره‌ها پذیرفتنی است، ریشه‌های چنین اعتراض‌هایی چیست و... را باید بررسی کرد. در ساختار آموزشی ما جز سال سوم دبیرستان در هیچ پایه‌ای آزمون نهایی نداریم. آزمون‌های نهایی، آزمون‌هایی هستند که طرح سوال، کشوری است و برگزاری و تصحیح برگه‌ها در مکانی غیر از دبیرستانِ خودِ دانش‌آموز انجام می‌شود. معدل به دست آمده از این آزمون‌ها در مدرک دیپلم آورده می‌شود. گرچه دانش‌آموزان در ساختار کنونی قرار است تنها در سال سوم آزمون نهایی دهند اما در عمل بسیاری از آنها، از سوی آموزگاران و مدرسه با برگزاری آزمون‌های پرشمار استاندار و سفت و سخت روبه‌رو می‌شوند و می‌توان گفت از نظر سطح آزمون‌ها دانش‌آموزان در آزمون نهایی چندان با پدیده متفاوت و تازه‌ای روبه‌رو نمی‌شوند اما چون در آزمون‌های داخلی برگزاری و تصحیح معمولا با آموزگار کلاس است، می‌توان گفت آزمون‌های نهایی برای دانش‌آموزان سال سوم روند تازه و استرس‌زایی به شمار می‌آید.

 از گذشته تاکنون عرف و قانونی برای طرح پرسش‌های آزمون‌ها وجود دارد. این عرف و قانون طرح دو تا سه نمره از پرسش‌های هر آزمون را مفهومی، ژرف‌تر و از سطح متوسط بالاتر مجاز می‌داند. هدف این پرسش‌ها جدا کردن دانش‌آموزان سختکوش از دانش‌آموزان متوسط بوده و 18-17 نمره باقی مانده برای قبولی دانش‌آموزان متوسط به پایین بسنده است. از این رو همواره وجود 3-2 نمره پرسش‌های مفهومی و دردسرساز در عرف آموزشی معمولی و گاه بایسته است.

 در گفت‌وگوهایی که با چند نفر از آموزگاران درس‌های مورد اعتراض انجام شد، تقریبا همه بر معمولی بودن پرسش‌ها تاکید کردند اما نکته‌ای که نمی‌توان بر آن چشم پوشید، آن است که فرهنگ آموزشی ما با نمونه سوال‌های آزمون‌های پیشین گره بدی خورده است و از درس‌خوان‌ترین دانش‌آموزان تا درس‌نخوان‌ترین‌شان همگی شب آزمون نمونه سوال‌های سال‌های پیش را می‌خوانند و بیشتر نمره خویش را از آنها به دست می‌آورند. دانش‌آموز خوگرفته به نمونه سوال با کمی انحراف در طرح سوال دچار مشکل می‌شود و در پاسخ به پرسش‌ها در‌می‌ماند. گمانی نیست که این فرهنگ «نمونه‌سوالی» یکی از ریشه‌های اعتراض در سال‌های گذشته است. درباره آزمون‌های مورد اعتراض آنچه باید تاکید شود، آن است که پرسش‌ها از درون کتاب درسی هستند اما مفهومی و متفاوت از نمونه سوال‌های سال‌های پیش طرح شده‌اند ولی فرهنگ «نمونه سوالی» طرح سوال‌های متفاوت در آزمون را بر‌نمی‌تابد و در برابرش می‌ایستد. شگفت‌آورتر آنکه در میانه سال آموزشی نیز پیش می‌آید که اگر آموزگاری بخواهد بر یادگیری مفاهیم درسی کتاب و البته به دور از نمونه‌سوال‌های سال‌های گذشته بپردازد، با واکنش دانش‌آموزان، خانواده‌ها و حتی کادر اداری مدرسه روبه‌رو می‌شود.

 اما نکته مهم دیگر در اعتراض‌های دانش‌آموزی این روزها تاثیر نمره آزمون‌های نهایی در کنکور است. بی‌گمان این تاثیر، اعتراض‌ها را به‌گونه‌ای شگفت‌آور افزایش داده است. اگر در بخش نخست یادداشت نباید هیچ حقی برای دانش‌آموز در نظر گرفت اما در این زمینه باید به دانش‌آموز حق داد. این رویکرد به اعتراض‌ها، بیشتر از سوی دانش‌آموزان درس‌خوان مطرح و پیگیری می‌شود. از سال‌های خیلی دور همواره آن عرف اشاره‌شده در طرح پرسش‌های آزمون وجود داشته است و دانش‌آموزان در هر دوره بدون توجه به نمره و معدل به پرسش‌ها پاسخ داده و نمره می‌گرفتند. آسان و دشوار بودن پرسش‌ها و معدل دیپلم نیز چندان تاثیری در آینده آموزشی و کاری دانش‌آموزان نداشت. اما از زمانی که تاثیر مثبت و گام به گام نمره آزمون‌های نهایی مطرح شد نگرانی از بد دادن آزمون‌ها به ویژه برای دانش‌آموزان درسخوان افزایش پیدا کرد. در این زمینه باید دو نکته را به دانش‌آموزان و خانواده‌ها گوشزد کرد. نخست آنکه نمره آزمون نهایی به شکل یک امتیاز و تاثیر مثبت برای دانش‌آموزان در نظر گرفته می‌شود و آنها می‌توانند با تلاش در سال چهارم حتی با معدل کم در کنکور بهترین نتیجه را به دست آورند. دوم آنکه این تاثیر آنچنان نیست که بتواند دانش‌آموزان را از فرآیند کنکور کنار بگذارد و آینده آنان را ویران کند. در این شکل ارزیابی بی‌گمان تفاوت نمره در سطح 17 تا 20 حتی به اندازه چند تست کنکور نیست چه برسد به تغییر سرنوشت آنها.

 به هر روی دست اندرکاران همزمان که باید در برابر این اعتراض‌ها از کیان آموزش و نهاد آموزشی دفاع کنند، باید به دنبال تغییر رویکرد نمره‌مدار و کنکور محور در آموزش و پرورش باشند افزون بر آنکه این نهاد را از بیماری کشنده کنکور می‌رهانند و آن را به سوی هدف‌های نوین آموزشی که همانا پرورش شهروندان دانا و تواناست، رهنمون شوند. رفتن به سوی این رویکرد بی‌گمان اعتراض‌هایی از جنس این روزها را از سوی دانش‌آموزان در پی نخواهد داشت.

http://www.jahanesanat.ir/54211-اعتراض-به-آزمون‌های-نهایی-و-چند-نکته.html

آموزش و پرورش، نیازمند تغییر نگاه است

                     

                       گفت و گو با تارنمای جماران، 11 خردادماه 95

یک کارشناس آموزش و پرورش به جماران گفت: آموزش و پرورش نیازمند تغییر نگاه است

گرفتاری آموزش و پرورش ایران از آغاز

محمد رضا نیک نژاد، کارشناس آموزش و پرورش و فعال رسانه ای با اشاره به پیشینه ی آموزش و پرورش در ایران، به خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران گفت: «آموزش و پرورش ایران، از نخستین سال های پایه گذاری، دچار گرفتاری های ساختاری و ریشه داری بوده است. با پیشرفت های جهانی و پیچیدگی های آن، نه تنها گشایشی در آن ها دیده نشده است، بلکه هر روز بر دشواری های آن افزوده می شود.»

مشکلات آموزش و پرورش فراتر از وزیر و وزارت خانه است

وی افزود:« ریشه این دشواری ها را، باید فراتر از وزیر و وزارتخانه دید؛ گرچه ویژگی ها و توانایی های فردی و گروهی می تواند در کوتاه مدت و به شکل زودگذر از دشواری ها بکاهد، اما در دراز مدت،  گرفتاری ها همچنان پا بر جا خواهند بود.

زمزمه های برکناری وزیر

نیک نژاد با بیان این که  بررسی کارنامه ی تیم وزارتی آموزش و پرورش دولت یازدهم، هم زمان با زمزمه ها برای کنار گذاشتن این تیم، نیازمند بررسی ریشه دارتری از شخص و شخصیت وزیر و همکارانش است، اظهار کرد:« باید بسیاری از دشواری را فراتر از وزیر و وزاتخانه دید. گمانی نیست که این بررسی، نیازمند نقد نگاه حاکمیتی به آموزش و پرورش است. حاکمیت به معنای همه نهادهای سیاسی، نظارتی و حاکمیتی مانند دولت، مجلس، قوه قضاییه، نهاد های زیر نظررهبری و نهادهای تصمیم ساز و تصمیم گیری؛ مانند مجمع تشخیص و شوراهای های عالی و از آن میان انقلاب فرهنگی و آموزش و پرورش  و... است.»

نگاه حاکمیت به آموزش و پرورش تغییر یابد

نیک نژاد اضافه کرد:« تا نوعِ نگاهِ حاکمیتی، نسبت به آموزش و پرورش دچار دگرگونی نشود، تلاش های خُرد و ناپایدار یک فرد و یک گروه، به فرض مثبت بودن، چندان کاری از پیش نمی برد.»

کمبود بودجه ی آموزش و پرورش

نیک نژاد با اشاره به عملکرد تیم مالی فانی گفت:«نخستین اولویت آموزشی- صنفی، در آموزش و پرورش، بودجه است. در بررسی بودجه سال 95 دیده می شود که بودجه این نهاد از نزدیک 26 هزار میلیارد تومان در سال 94 به کمی بیشتر از 30 هزار میلیارد تومان افزایش یافته است. این در هنگامی است که به گفته وزیر، این وزاتخانه با 6 هزار میلیار تومان کسری بودجه دست و پنجه نرم می کند.»

نگاه دولت، مجلس و قوه قضاییه به آموزش و پرورش تغییر یابد

نیک نژاد با طرح این پرسش که در این وضع، آیا از وزیر و تیم همراهش، کاری جز حساب داری و دو- دو تا کردن، برای به پایان رساندن سال مالی، با کمترین پیامدها باقی می ماند، خاطر نشان کرد:« شوربختانه در این ستمِ آشکار بر کارآمدترین نهاد فرهنگ ساز و پرورش دهنده آینده سازان کشور، بی گمان افزون بر دولت، مجلس و نهادهای نظارتی مانند مجمع تشخیص مصلحت و حتی قوه قضاییه ، به خاطر نقش بازدارندگیِ آموزش در جلوگیری از بزه و کارکردهای مثبت آن در پرورش شهروندادن قانون مدار، مقصرند.»

ناکار آمدی تیم وزارتی در دریافت بودجه

وی اضافه کرد:« بسیاری از منتقدان، تیم وزارتی را در گرفتن بودجه ی بیشتر از دولت مقصر می دانند، اما این ناکارآمدی، نقش بسیار کمتری نسبت به دید نادرست حاکمیتی به آموزش و پرورش دارد.»

ضربه ای که در دولت دهم به آموزش و پرورش وارد شد

نیک نژاد با بیان این که آموزش و پرورش دولت یازدهم، میراث دار وزارت حاجی بابایی بود، افزود:« دوران وزارت حاجی بابایی، اوج درآمدهای نفتی برای کشور بود. اما در همین دولت، بودجه آموزش و پرورشی که در سال های پایانی دولت اصلاحات 12 میلیارد دلار، یعنی چیزی نزدیک 36 هزار میلیارد تومان، بود، در دولت نهم، به نزدیک 14 هزار میلیارد تومان رسید.»

اجرای برنامه های شتاب زده و اثرات مخرب آن بر آموزش و پرورش

وی ادامه داد:« در دوره ی این ضربه سهمگین به آموزش بود که وزیر دولت دهم، با برنامه های شتاب زده و بی بنیادش، آموزش و پرورش را دچار درگیری های ساختاری، مدیریتی، اجرایی و مالی مانند اجرای ساختار 6- 3- 3 و .... نمود، به گونه ای که بی گمان به سامان نمودن آن آشفتگی ها، به سال ها هزینه های زمانی و مالی نیازمند است.»

سهم علی اصغر فانی در آموزش و پرورش

 نیک نژاد به عملکرد فانی اشاره کرد و گفت:« بی گمان فانی، شخصیتی نیست که بتواند با یک تصمیم، روند ویران کننده پیشین را دگرگون کند. از سویی، رویکرد دولت روحانی نیز چنین برخوردهای سلبی را بر نمی تابید و بر نمی تابد. از این رو، شاید نقد بر این ایشان درباره برخوردش با دگرگونی های بی بنیاد دولت پیشین در زمینه ساختار آموزش و پرورش و حتی تایید ضمنی آنها، وارد است، اما دگرگونی ها آن چنان آسیب زا بودند که شاید هیچ کس یارای رویارویی با آنها را نداشت، چه برسد به دولت میانه روی روحانی و فانی وزیر آموزش و پرورش اش.»

سیطره ی مدیران باز نشسته بر آموزش و پرورش

وی ادامه داد:« فانی خود از نیروهای بازنشسته آموزش و پرورش است. شوربختانه بسیاری از تیم همراهش نیز، بازنشسته و یا در سال های پایانی کار خویش اند. همکاران بازنشسته دارای تجربه های ارزنده آموزشی و مدیریتی هستند و گمانی نیست که باید از این تجربه ها بهره برد. اما این تجربه ها می تواند در نقش مشاوره ای در دسترس وزیر و تیم همراه قرار گیرد نه در جامه مدیریت اجرایی ، آن هم در آموزش و پرورشی با این همه گرفتاری های نرم افزاری و سخت افزاری که نیاز به کار شبانه روزی، آن هم در دورترین نقاط کشوری به گسترگی ایران و پراکندگیِ بیش از 105 هزار مدرسه و بیش از 500 هزار کلاس »

مدیران ناکارآمدی که هنوز بر سر کارند

نیک نژاد اضافه کرد:«  از دیگر سو، اکنون و پس از گذشت نزدیک سه سال از عمر دولت یازدهم،  هنوز در مناطقی ،حتی در تهران،  مدیران هشت ساله ی دولت پیشین، بر سر کارند و ناکارآمدی های گذشته خویش، را در مدت 11 سال مدیریت خویش، بازتولید می کنند. گویا تیم وزارتی توانایی در خور، برای جا به جا کردن آنان را ندارد و دود آن همچنان به چشم آموزش کشور می رود.»

ارتباط خوب با تشکل های صنفی، برجسته ترین ویژگی وزات فانی

نیک نژاد با اشاره به ارتباط فانی، با فعالان صنفی و رسانه ای معلمان، گفت:« درخورترین ویژگی تیم وزارتی، برقراری رابطه ای بسیار بهتر با کنشگران صنفی و تشکل های معلمی بود، نسبت به دولت های پیشین. از نخستین ماه های سکانداری وزیر، تشکل های فرهنگیان دیدارهای کم و بیش منظمی با بخش های گوناگون وزارتخانه داشتند و تا اندازه ای، دلنگرانی های صنفی را به گوش تیم وزارتخانه می رساندند.»

وی اضافه کرد:« گرچه به این دیدارها و دستاوردهایش، نقدهای جدی وارد است، اما می توانست و می تواند، آغازگاه خوبی برای نهادهای مدنی، صنفی باشد تا نقش واسطه ای خویش، میان بدنه فرهنگیان و قدرت را، به انجام رسانند و پل کارآمدی باشند برای بهسازی آموزش.»

تشکل هایی که به اسم معلمان، در پی کسب قدرت اند

نیک نژاد با انتقاد از برخی تشکل های معلمان، گفت: «  شاید بیشترین نقد به خود تشکل ها وارد شود. برخی از تشکل ها سیاسی از این دیدارها، فرصتی ساختند برای ورود به قدرت و به دست آوردن جایگاه های اجرایی. برخی هم شوربختانه این فضا را، مناسب دیدارهای چند وقت یک بارِ دور همی یافتند که بزرگترین دستاوردش، حضور در نشست با بزرگان دولتی، سیاسی بود.»

وی افزود: « بسیاری از افراد شرکت کننده  در گفتگوها، به علت ضعف اطلاعات و پیچیدگی های مطالب ارائه شده، به حاشیه رانده شده و در کل، دیدارها هیچ دستاوردی برای فرهنگیان و آموزش کشور به دنبال نداشت.»

دیدار با سازمان مدیریت هیچ دستاوردی نداشت

نیک نژاد، با اشاره به دیدار تشکل های معلمان با محمد باقر نوبخت گفت:« نمونه ی این دیدارها، نشست با دست اندرکاران سازمان برنامه بودجه بود. در این نشست ها، از نمایندگان تشکل ها خواسته شد که احکام مورد نظر خویش برای برنامه ششم را ارائه دهند. پس از انتشار لایحه برنامه ششم، هیچکدام از احکام مورد نظر تشکل ها، در آن دیده نشد و این یعنی دستاورد هیچ، برای تشکل ها و بدنه ی فرهنگیان.»

تغییر افراد، باید همراه با تغییر نگاه باشد

 نیک نژاد در پایان به جماران گفت:« به هر روی بی گمان آنچه که مهم به نظر می رسد، آن است که جابه جا کردن افراد در هر نهاد دولتی، نیازمند دگرگونی در دیدگاه فرادستان درباره ی آن نهاد است. اگر چنین دگرگونی ای رخ نده،د بی گمان جابه جا کردن افراد در دراز مدت، هیچ دستاوردی نخواهد داشت.         

http://www.jamaran.ir/NewsContent-id_131921.aspx

اعتراض دانش‌آموزی؛ رشد مدنی یا تحرک هیجانی؟

دشوار بودن سوالات امتحانی دانش‌آموزان را جلوی ادارات آموزش‌و‌پرورش کشاند.


گفتگوی آساره کیانی با محمدرضا نیک نژاد، صفحه جامعه روزنامه همدلی ، ۹ خرداد ۹۵

در روزهای گذشته در تهران و چند شهر دیگر مثل مشهد،اصفهان،گرگان و ایلام،صدها دانش‌آموز سال سوم دبیرستان در اعتراض به دشوار بودن سوالات امتحانات نهایی تجمعاتی را برگزار کردند. به گفته آن‌ها سوالات درس‌هایی چون شیمی و ریاضی خارج از کتب درسی بوده است؛ موضوعی که البته مسئولان وزارت آموزش و پرورش آن را قبول ندارند و می‌گویند سوالات امتحانات نهایی تغییری نکرده و سخت‌تر نشده است.
عبدالرسول عمادی،رئیس مرکز سنجش وزارت آموزش و پرورش، گفته است: « از نظر ما،امتحانات سخت نیست و از محتوای کتابی است که دانش‌آموزان در طول سال، آن را خواندند.»
او دلیل دیگر اعتراضات اخیر را این دانسته که امکان اطلاع‌رسانی و هماهنگ کردن برای اعتراض در فضای مجازی به راحتی فراهم شده است.
اما چه اتفاقی رخ می‌دهد که شاید برای اولین‌بار در چند دهه اخیر،دانش‌آموزان دست به یک فعالیت گروهی و اجتماعی می‌زنند تا از آن طریق، خواسته‌های خود را به گوش مسئولان آموزش و پرورش برسانند؟ در راه رسیدن به این پرسش به ایراداتی که در نظام آموزشی وجود دارد می‌رسیم؛ این‌که چه ایرادات ساختاری سبب شده‌اند تا زمانی تعداد زیادی از دانش‌آموزان با نمره بالا امتحانات خود را بگذرانند و زمانی میانگین نمره مدرسه پایین بیاید و تعداد زیادی از دانش‌آموزان مجبور شوند در کلاس‌های تقویتی ثبت‌نام کنند.هزینه‌ این کلاس‌ها کجا صرف می‌شود؟
و این‌که آیا چنین تجمع‌هایی ثمربخش بودند و دانش‌آموزان توانستند امتحانات بعدی خودرا معقول‌تر بگذرانند؟ پاسخ به این سوال‌ها را می‌توان در گفت‌وگو با یک کارشناس مسائل آموزشی، دانش‌آموزانی که در این تجمع‌ها شرکت کرده‌اند و با اتکا به سخنان تنی چند از مسئولان آموزش و پرورش یافت.

اول سال نمره بالا می‌دهند و آخر سال؛ نمره پایین

محمدرضا نیک‌نژاد، کارشناس مسائل آموزشی،به همدلی،می‌گوید: همه ما در این ساختار اموزشی درس خوانده‌ایم؛ از قدیم همیشه سوالاتی سختی در میان سوال‌های امتحانی قرار می‌گرفت اما هیچ‌گاه اعتراض ما دانش‌آموزان را در پی نداشت؛ معلم‌هایمان هم سختگیرتر از الان بودند و در نمره دادن به دانش‌آموزان سختگیری‌های خاص خود را داشتند.
این آموزگار،با مقایسه فضای مدارس در گذشته و حال، تجمع‌های اعتراضی دانش‌آموزان را بی‌تاثیر از فضای رسانه‌های کشور نمی‌داند و می‌گوید: در حال حاضر،دانش‌آموزان هم مانند معلمان،پزشک‌ها و سایر اقشار، گروه‌های تلگرامی دارند و از این طریق، خیلی راحت می‌توانند دور هم جمع شوند.
او به یکی از گروه‌های ۱۰ هزار عضوی دانش‌آموزان در سراسر کشور، اشاره می‌کند و می‌گوید: به نظر می‌رسد مسئله اساسی که سبب جمع‌شدن دانش‌آموزان از طریق فضای مجازی شده، بحث کنکور باشد؛ پیش از این اگر کسی معدلش پایین می‌شد در کنکور تاثیری نداشت اما حالا به دلیل وجود ضریب حدود ۳۰ درصدی معدل در کنکور،این مسئله از حساسیت بالایی برخوردار شده است و همه این‌ها در حالی است که بسیاری اطلاع ندارند تفاوت چند نمره در یک درس نمی‌تواند تاثیر آن‌چنانی در کنکور داشته باشد.
با توجه به این‌که بحث اعتراض برای کسب نمره بالاتر معطوف به دانش‌آموزان قوی‌تر است؛ ضمن این‌که فرهنگ نمره‌محوری هم در میان دانش‌آموزان از رشد بالایی برخوردار بوده؛ نیک‌نژاد در این‌باره توضیح می‌دهد: عدم توجه والدین و اولیای مدارس به توانایی و علایق دانش‌آموزان و داشتن انتظارات ورای توانایی آن‌ها به این مسئله دامن زده است.
او در توضیح ایرادات ساختار آموزشی کشور در این زمینه می‌گوید: گاهی اوقات، آموزش و پرورش از اولیای مدارس گلایه می‌کند که چرا رِنج نمرات دانش‌آموزان پایین است و مدیران مدارس برای بالا بردن میانگین معدل دانش‌آموزان از معلمان می‌خواهند به دانش‌آموزان نمره بدهند؛ به این دلیل که والدین دانش‌‌آموزان حاضر نیستند فرزند خود را در مدارسی با میانگین معدل پایین،ثبت نام کنند.
نیک نژاد به مشکل اساسی‌تری در این زمینه اشاره می‌کند که متوجه ساختار آموزش و پرورش است و می‌گوید: اگر نهاد آموزشی بتواند استقلال مالی‌اش را حفظ کند و چشمش به جیب والدین نباشد،خیلی بهتر و آسان‌تر می‌تواند سیاست‌های آموزشی خود را پیش ببرد؛ زمانی که مدارس با کمبود منابع مالی برای رفع مایحتاج روزانه مدارس به مشکل برمی ‌خورند،این موقع است که سوال‌ها سخت‌تر طرح می‌شوند؛ تعداد دانش‌اموزانی که موفق به کسب نمره نمی‌شوند، بیشتر شده و مدرسه کلاس‌های تقویتی برای آن‌ها برگزار کرده و از آن طریق از والدین هزینه این کلاس‌ها را اخذ می‌کند؛ و این‌گونه می‌شود که هزینه آب و برق و تلفن مدارس و سایر هزینه‌ها تا حدی تامین می‌شود.

با این تقسیم بندی ، نمرات بالا و پائین دانش‌آموزان مربوط به دو دوره می‌شود؛ دوره نخست، اوایل سال است که مدارس باید نیازهای مالی مدرسه را از طریق والدین تامین کنند و دوره نمرات پایین؛ اخر سال و زمانی که ملاک ارزشیابی‌ها تغییر می‌کند به این دلیل که قرار است بیلانی از عملکرد خود را به آموزش و پرورش ارائه دهد و از سوی دیگر در سال جدید والدین بیشتری را ترغیب به ثبت‌نام کنند.

با این تقسیم بندی ، نمرات بالا و پائین دانش‌آموزان مربوط به دو دوره می‌شود؛ دوره نخست، اوایل سال است که مدارس باید نیازهای مالی مدرسه را از طریق والدین تامین کنند و دوره نمرات پایین؛ اخر سال و زمانی که ملاک ارزشیابی‌ها تغییر می‌کند به این دلیل که قرار است بیلانی از عملکرد خود را به آموزش و پرورش ارائه دهد و از سوی دیگر در سال جدید والدین بیشتری را ترغیب به ثبت‌نام کنند.

پرورش در آزادی

                                                

  محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 8 خرداد 95

1-       به ابتکار مربی پرورشی، در دبیرستان یک مسابقه عکاسی برگزار شد. با دودلی فراوان سه عکس فرستادم برای مربی پرورشی. یکی دو روز درگیر عکس های برگزیده و برنگزیده بودم. از خودم می پرسیدم که بهترین ها را برای مسابقه فرستاده ای!؟ در همین روزها از مربی پرورشی پرسیدم، می شود عکس ها را عوض کرد؟ گفت تا فلان روز می توانی. شب که به خانه رسیدم چند عکس را از لپ تاب انتخاب کردم و برگزیدنِ سه عکس از میان آنها را به رای خانوادگی گذاشتم. سه عکس برگزیده و فرستاده شد. در دبیرستان فرصتی برای گفت و گو با مربی پرورش پیش آمد. پرسیدم عکس ها چگونه بودند؟ گفت اگر قول بدهی عوض شان نکنی نظرم را می گویم. قول دادم. افزود اگر فلان عکس را عوض نمی کردی حتما عکس اول مسابقه می شد! آهی از هم اندیشی خانوادگی کشیدم! شب به خانه آمدم و با آمیخته ای از شوخی و جدی به پسرم- که کمی هم در عکاسی وارد است- غر زدم که این چه نظری بود دادی!؟ مقام اول از کفم رفت و.... خُب مسابقه را از دست دادم و البته خیلی هم جای نگرانی نبود چرا که انگیزه ای برایم شد برای عکاسی بیشتر. تنها کسی بودم که هر سه عکس اش به بخش مسابقه راه یافته بود! مهمتر این که گرچه نتوانستم برنده باشم اما بی گمان در پیروزی یا شکستم تنها نبودم و خانوادگی تجربه ای را از سر گذرانده بودیم. تجربه تمرین دموکراسی و آزادی در کوچک ترین نهاد اجتماعی مان. که دستاوردش می تواند بسیار ارزنده تر از مقام عکاسی باشد. افزون بر این که خودم در جایگاه انتخاب بودم، خانواده ام- حتی پسر 7 ساله ام- نیز در این جایگاه قرار گرفتند و زمینه تشخیص و آشنایی و انتخاب برای همه مان فراهم شده بود و ...

2-      یکی از دوستان به اجبار چند ماهی از خانواده دور شده بود. همسرش می گفت در این مدت توانسته است گواهینامه رانندگی بگیرد و مسیرهای درون شهری و برون شهری را به آسانی بپیماید و در مدیریت خانه و خانواده و .... تجربه های ارزنده ای به دست آورد. می گفت اگر فلانی بود بی گمان به اتکا و حضور او این تجربه ها را نمی توانستم به دست آورم. دست کم همچنان گواهینامه نداشتم! و ...

اریک فروم در کتاب گریز ازآزادی اش می گوید" آزادی: متحقق ساختن یا از قوه به فعل آوردن نفس فردی است. انسان می تواند به آزادی برسد به شرط اینکه نفس خویش را از قوه به فعل آورد. آزادی مثبت عبارت است از فعالیت خود انگیخته مجموع تمامیت یافته شخصیت. فعالیت خودانگیخته فعالیت آزادانه ی نفس است و از لحاظ روانشناسی اختیار در آن مستتر است بر عکس فعالیت اجباری و وسواسی که ناتوانی و تجرد فرد در آن پنهان است. با فعالیت خود انگیخته انسان بر وحشت تنهایی چیره می شود بی آنکه تمامیت نفس خود را قربانی کند. چون بعد از فعالیت خود انگیخته دوباره با دنیا و آدمیان و خودش اتحاد می یابد...."

بی گمان آزادی زمینه های گوناگونی برای تجربه های انسانی و اجتماعی فراهم می کند که پیامدش رشد فردی و اجتماعی است. رشد انسان در گرو شکست ها و پیروزی هایی است که در پی تجربه های گوناگون می آید و او را در زمینه های گوناگون آموخته و فرهیخته می کند. در فضایی که چه از سر لطف و دلسوزی و چه از سر زور و اجبار آزادی را بگیرند بسیاری از توانایی ها نهفته می مانند و در خاموشی می میرند. بی گمان امروز من و خانواده ام و همسر دوستم در سطح بالاتری از تجربه و اندیشه ایستاده ایم و این وامدار آزادی و انتخاب آزاد است.

http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/64957/%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c