"جوانه زدن درد دارد"

           مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،31 تیر 93

 گفتم کره زمین را در نظر بگیر و فرض کن که هیچ پستی و بلندی ندارد؛کره ای صاف صاف. بعد روی خط استوا طنابی در نظر بگیر که یک دور کامل زده و در همه جا به زمین چسبیده است. طول این طناب، می شود محیط بزرگترین دایره ای که می شود روی کره زمین کشید- به آن دایره عظیمه می گویند. گفتم حالا طناب را باز کن و به طولش تنها دو متر اضافه کن و دوباره به دور کره زمین ببند. به نظرت،طناب چقدر از زمین فاصله می گیرد؟ گفت : خیلی کم،اصلا شاید نتوان گفت فاصله ای می گیرد. گفتم : عزیزم تو که این اندازه به باورهای "شهودی" ات چسبیده ای و به هر آنچه که از کودکی شنیده ای سفت و سخت باور داری و همه را سراسر درست می دانی و هیچ امکان خطایی در آن نمی بینی،به همین آسانی خطا کردی! بهش گفتم تو لیسانس داری و با فرمول محیط دایره آشنایی. بعد با همین فرمول و کمی محاسبه ریاضی نشانش دادم که طناب نزدیک 30 سانتی متر از زمین فاصله می گیرد. یعنی طناب جدید می تواند دور تا دور کره ای بچسبد که شعاع آن حدود 30 سانتی متر از شعاع کره زمین بزرگ تر است. دهانش باز مانده بود و چند بار پشت سر هم گفت چه جالب! گفتم تازه اگر طناب دور کره زمین نبود و دوره یک توپ پینگ پونگ هم بود،و همین دو متر را به آن می افزودی،بازهم حدود سی سانت از سطح توپ فاصله می گرفت. این بار،راستی راستی داشت شاخ درمی آورد.

 گفتم مساله این است که تاکنون یک طرفه به قاضی رفته ای و همیشه هم راضی برگشته ای. آیا تاکنون شده که "بدیهی" – یا به زبان فارسی،خودپیدا- های ذهنت را به پرسش بگیرند. بعد برای اش چند نمونه دیگر آوردم از ریاضی،که چگونه به آسانی خلاف چیزی درست درمی آید که خود- پیداست. گفت شاید تنها در ریاضی اینگونه باشد. گفتم نه. انگار فراموش کرده ای که قرن ها همگان می پنداشتند که زمین صاف است و دلیل درستی سخن شان هم شهودشان بود. تازه کافی است سری بزنی به یکی از کتاب های تاریخ و یا فلسفه علم و ببینی که چه میزان از آنچه همگان روزگاری می پنداشتند درست است نادرست از آب درآمده اند. از این رهگذر شاید هم پی ببری که زیستن در آرامش دگم های کودکی،تا چه اندازه "کودکانه" است. گفت اما اگر اینجوری پیش برویم سنگ روی سنگ بند نمی آید و هر چیزی می تواند تلقین باشد و خطا. زندگی هم معنای خودش را از دست می دهد. کار آسانی هم نیست،هم وقت گیر است و هم سخت،همیشه که نباید چرخ را از اول ساخت؟ گفتم عزیزم "جوانه زدن درد دارد" اما جوانه زدن است و بی گمان بر پژمردن،کهنه اندیشی  و غرق در خرافه زیستن،برتری دارد. و اما معنای زندگی هم،شاید همین پا گذاشتن به قلمروهای ناشناخته و تازه باشد. مارکوزه البته قیدی اضافه می کند که نباید آوانگاردی بی بنیاد بود.     

 http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=7&pageno=20  

وزیر آموزش و پرورش و چند گلایه!

                 محمدرضا نیک نژاد،تارنمای حقوق معلم

  1. در دوران وزارت حاجی بابایی به دنبال نام نویسی فرزندم در یکی از مناطق تهران بودم. در آن زمان بخشنامه ای از وزارتخانه،به مناطق فرستاده شده بود که در آن،نام نویسی فرزندان فرهنگی،بدون توجه به محل زندگی در هر منطقه آموزشی امکان پذیر بود. فرزندم بی هیچ دست اندازی نام نویسی شد. در دولت تازه و مدیریت وزیر آموزش و پرورش با توجه به مقطع تازه ی فرزندم،به منطقه و سپس به آموزشگاهی دیگر رفتم. با شگفتی دیدم و شنیدم که بخشنامه ی گذشته باطل شده است. در شرایط تازه،اولویت نام نویسی برای فرهنگیان مشغول در همان منطقه آموزشی است. برای نمونه،من که منطقه زندگی ام با منطقه ی کاری ام یکسان نیست،اولویتی برای نام نویسی ندارم. یعنی عملا فرهنگی بی فرهنگی! این شاید گله ای شخصی به نظر آید،اما نشان دهنده ی دیدگاه وزارت تازه درباره شان و جایگاه فرهنگیان می باشد.

  2. چند ماهی از وعده های فانی برای اجرایی کردن بیمه طلایی می گذرد و هنوز از اجرای آن خبری نیست! تاخیر پرسش برانگیز در اجرای بیمه طلایی،درگیری فرهنگیان با فرایند کمرشکن و آزار دهنده ی درمان های پر هزینه است. بیمه طلایی با همه ی کاستی هایی که داشت،از کم شمار ترین دست آوردهای دولت پیشین در زمینه ی کارهای رفاهی برای فرهنگیان بود. 

ادامه مطلب ...

نسل مدرسه های دولتی، در خطر انقراض!

                                

                         مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،31 تیر 93

چندی پیش رفتم حوزه ی ثبت نام یکی از منطقه های تهران،نامه ثبت نام بگیرم تا نام فرزندم را در سال نخست متوسطه دوم در یکی از دبیرستان های دولتی بنویسم. گفتند برای مدرسه ی دولتی ای که تقاضا دارید باید درخواست بدهید و یک هفته بعد بیایید ببینیم درخواست تان پذیرفته شده یا نه؟ درخواست دادم و یک هفته بعد رفتم تا نتیجه را بگیرم. گفتند مدیر دبیرستان،همه ی درخواست ها را رد کرده،چون ظرفیت سال نخست مدرسه اش پر است. باید بروید مدرسه ای دیگر. گفتم کدام مدرسه؟ مدرسه ای را گفت که با منزل ما،فاصله ی بسیار زیادی دارد. از خیرش گذشتم. آمدم رفتم به دبیرستانی نزدیک منزل مان که هیآت امنایی است. پرسیدم شهریه شما چند است؟ گفتند 540 هزار تومان. دوباره برگشتم و نامه ی ثبت نام را برای آن مدرسه گرفتم.

 هنگامی که به خانه آمدم در اینترنت جست و جویی کردم و دیدم که در منطقه ما،روی هم رفته در همه ی مقطع ها،نزدیک به 270 مدرسه وجود دارد که تنها حدود سی درصد آنها دولتی عادی هستند.  ادامه مطلب ...

دو ریالی گم شده در برف!

                    محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه ی شهروند،30 تیر 93

کودکی 5 – 6 ساله بودم،با دو ریالی ای که از پدرم گرفته بودم برای خرید خوراکی به کوچه زدم. برف آنچنان باریده و در کوچه انباشته شده بود که بلندی آن از قدم بالاتر زده بود. در بازیگوشی های بچگانه،دوریالی ام گم شد!هر چه گشتم آن را نیافتم. آن رویداد فراموشم می گشت تا برفی دیگر که دوباره آن را به یادم می آورد. تا چند سال با هر برف،شتابان به محل گم شدن دو ریالی می رفتم و به دنبال آن می گشتم! و احساس از دست دادنش دوباره آزارم می داد. گذر زمان و گرفتاری های روزمره،گاه گرد فراموشی بر رخدادهای تلخ سالیان می پاشد و انسان را از تجربه های مثبت و منفی آن غافل می نماید. اما گاه رویدادهایی آن ها را به یاد می آورد و تن و جان را می آزارد.

سال های پایانی جنگ بود. شهرم – بروجرد - هر سال در اوج درگیری های زمستانه ی ایران و عراق مورد حمله های هوایی و موشکی قرار می گرفت و هر سال آواره روستاها و بیابان هایمان می کرد. گاهی هم بمب یا موشکی نزدیک خانه فرود می آمد و شماری از دوستان و آشنایان را به کام مرگ می کشاند. تلخی آن روزها چیزی نیست که به آسانی از پس اندیشه ها پاک شود،اما انسانیم و فراموشکار! این روزها بمب باران غزه و آسیب های ناگوارِ آن بر کودکان و نوجوانان،بد جوری مرا به سال های تلخ آن دوران می برد. سال های بمب و موشک و ترس و دلهره و آوارگی و .... بی گمان پیامدهای شومِ جنگ،بیش از هر کس بر کودکان آسیب زا و ماندگار است. کودکانی که به چیزی جز شادی و بازی و زیستی شادمانه نمی اندیشند. کودکانی که از زندگی تنها خواب و خوراکی ناچیز و جهانی پر از شادی و بازی را می خواهند و کمترین سهمی در بازی های سیاسی و زیاده خواهی های بجا و نابجای بزرگ ترها ندارند. اما شوربختانه سهمگین ترین هزینه ها را می پردازند. این موجودات بی گناه،یا در کودکی به خاک و خون کشیده می شوند و یا دوران کودکی را بی گذر از نوجوانی و جوانی به بزرکسالی می رسانند و درگیر بازی های شوم بزرگ ترها می گردند. ای کاش گرفتاری ذهنی همه کودکان جهان،دو ریالی گم شده در برف و اسباب بازی شکسته شده در هنگام بازی و آلودگی سر و دستشان در خاک بازی و بازیگوشی های کوکانه و ... بود. بی گمان سهم آنان از زندگی،خون و جنگ و آوارگی و گرسنگی و تشنگی و بمب و موشک نیست. آنان از بزرگ ترها تنها شادی می خواهند،شادی! آیا این کار از دست سیاستمداران و جنگ سالاران بر می آید؟ یا باز بجای جستجوی دو ریالی گم شده در زیر برف،باید به جستجوی تن های پاره پاره ی کودکان بی گناه در زیر آوارها رفت!؟

تشکل های صنفی چراغ راه معلمان

                     

                              محمد خاکساری،بازرس کانون صنفی معلمان ایران،

                                         روزنامه ی آرمان، 24 تیر 93

                      (این یاداشت با حذف بخش هایی از آن در رزونامه به چاپ رسید)

سال هاست که مشکلات صنفی و معیشتی معلمان را می شنویم و عموما این مشکلات را به گردن دولت و وزیر و ... می اندازیم. اما یکی از دلایل تثبیت مشکلات معیشتی معلمان،شانه خالی کردن خودِ معلمان از بار مسئولیت های صنفی است،به این معنا،ما معلمان نیز در وضعیت موجود آموزش و پرورش مسئول و مقصر هستیم. جرم ما این است که با وجود آگاهی از روش های رسیدن به خواسته هایمان و نقش موثر تشکل های صنفی در تحقق اهداف صنفی، با بی تفاوتی منتظر قهرمان هستیم. ما می توانیم و باید با حضورفعال خویش در تشکل های صنفی و غیر سیاسی به دستاوردهای ارزشمندی دست یابیم. همراهی و همیاری معلمان باعث می شود  که مسئولان تشکل ها با گام هایی استوار تر حرکت کنند و اهداف خویش و معلمان را پیگیری نمایند.

  معلمان علاوه بر حضور در تشکل ها و شناخت راه  و روش آنها، باید برعملکرد تشکل ها نظارت کنند تا اگراز مسیر صنفی خود خارج شدند به آنها تذکر دهند.  لازمه ی برقراری و تداوم رابطه با تشکل ها،آگاهی از قواعد و اصول کار تشکل های صنفی است که تنها با حضور فعال در آنها امکان پذیر می باشد.

برای شناخت بهتر تشکل ها چه باید کرد؟

1-   اهداف و روش کار تشکل را  با مطالعه عمیق اساسنامه بررسی کنیم.

2-   عملکرد آن تشکل را زیر نظر داشته باشیم. شایستگی، صداقت و لیاقت  فعالین وهیأت مدیره تشکل ها را در عمل مشاهده کنیم و در صورت لزوم به آنها نقد بزنیم. مثلا این که: آیا در بدست آوردن اهداف صنفی ابتکار دارند؟ یا تحمل، پشتکار و تلاش آنها در بدست آوردن اهداف صنفی چگونه است؟ هیات مدیره در انجام امور صنفی بر موازین اساسنامه عمل می کند یا خیر ؟ و ....  ادامه مطلب ...

آموزش و پرورش نیازمند وزیری نیرومندتر از فانی است

مهدی بهلولی،تارنمای "حقوق معلم"

 با گذشت یکسال از آغاز دولت یازدهم و ریاست علی اصغر فانی بر وزارت خانه آموزش و پرورش،روز به روز،بیشتر نمایان می گردد که فانی،وزیر نیرومندی نیست و توان اثرگذاری بر دیگر رکن های قدرت را ندارد و خودش و گروه اش خسته و "قدیمی" تر از این هستند که بتوانند کاری مفید برای آموزش و پرورش انجام دهند . ایشان و تیم تصمیم گیرنده اش،از اندیشه آموزشی به روز و تازه ای برخوردار نیستند و بهترین کاری که بلدند این است که بروند صندلی های خالی مدرسه های غیرانتفاعی ورشکسته را بخرند تا این مدرسه ها،که ادعای رقابت در بازار آزاد دارند و بایستی از قانون بازار آزاد پیروی کنند را با رانت دولت،از ورشکستگی نجات دهند!   ادامه مطلب ...

طرحی خوب، اجرایی نامناسب

                       

              بررسی نظام ارزشیابی توصیفی مدارس در گفت‌وگو با کارشناسان

                                          مریم بابایی

                            گزارش،روزنامه اعتماد،26 تیرماه 93

اجرای آزمایشی طرح ارزشیابی توصیفی در مقطع ابتدایی از سال تحصیلی 83-82 با تحت پوشش بردن 200 کلاس پایه اول آغاز شد و?در سال تحصیلی 84-83، 500 کلاس درس شامل 300 کلاس پایه اول و 200 کلاس پایه دوم و در سال تحصیلی 85-84 نیز یک هزار کلاس درس شامل 500 کلاس اول، 300 کلاس دوم و 200 کلاس سوم را تحت‌ پوشش برد

 والدین نیز در مورد نظام ارزشیابی توصیفی نظرهای متفاوتی دارند. عده‌یی این شیوه را به دلیل کاهش استرس خود و فرزندان‌شان ترجیح می‌دهند و تعداد بیشتری که نگرانی بیشتری از وضعیت واقعی تحصیلی فرزندشان دارند، نمره را مناسب‌تر می‌دانند. شریفی، ولی یک دانش‌آموز ابتدایی در این زمینه به «اعتماد» می‌گوید: با توجه به نبودن فضای شاد در مدارس و سختگیری بعضی از والدین در مورد نمره و سخت بودن محتوای کتاب‌های درسی توصیفی بودن، ارزشیابی می‌تواند از بار فشار روانی دانش‌آموزان کم کند.  

 مریم بابایی / 10 سالی می‌شود که نظام نمره‌دهی در مدارس کشور کمرنگ شده و امتیازدهی کیفی در قالب نظام ارزشیابی توصیفی جایگزین آن شده است. اگرچه این شیوه در بسیاری از کشورها به عنوان روش معمول ارزیابی دانش‌آموزان در مدارس به کار گرفته می‌شود اما در کشور ما شلوغی مدارس دولتی و پایین بودن سرانه دانش‌آموزی باعث کم و کاستی‌هایی‌ در اجرا و ناکارآمدی این شیوه ارزیابی شده است. درحال حاضر بسیاری از والدین و معلمان از این شیوه نمره‌دهی ناراضی و خواستار بازگشت نمره به کارنامه دانش‌آموزان هستند.

ادامه مطلب ...

ورای پاداش : چگونه به کارکنان مان حقوق بدهیم؟ *

                                                 الفی کهن

                                                برگردان : اکرم کرمی

                                        تارنمای کانون صنفی معلمان ایران

 تصمیم برای کنار زدن پرداخت در ازای عملکرد (merit pay) این پرسش را پیش می کشد که خب،در این صورت پرداخت دستمزد چگونه باید باشد؟ نکته ای که باید در اینجا بر آن تآکید کنیم این است که پرسش مذکور آن قدر که اغلب مدیران تصور می کنند اهمیت ندارد. گرچه برای دستمزد در ازای عملکرد باید جایگزین دیگری پیدا کرد اما این جایگزین،هر چه باشد،تآثیری در ایجاد انگیزه در افراد ندارد.

 ادواردز دمینگ،حاصل نیم قرن تجربه ی مشاهده و مشاوره را چنین خلاصه می کند : "حقوق و دستمزد،ایجاد انگیزه نمی کند." فردریک هرزبرگ گفته ی دمینگ را با یادآوری این نکته اصلاح می کند که پول در هر صورت عاملی است که انگیزه را از بین می برد. این بدان معناست که برنامه های تشویقی ارائه دستمزد،اغلب مانع باروری،کیفیت و انگیزه درونی می شوند و نمی توانند ما را در نیل به اهدافمان یاری دهند. این یعنی کتاب هایی که بر اهیمت روش "درست" پرداخت پول نآکید می ورزند ما را از مسائل مهم و ریشه ای منحرف می سازند و مشاورانی که سعی در قبولاندن برنامه های تشویقی پرداخت دستمزد دارند در واقع می خواهند کالای خود را به فروش برسانند.

 در اینجا اصول اولیه ای را برای سیاست گذاران و برنامه نویسان پیشنهاد می کنیم :

گام نخست : مشوق ها را کنار بگذارید

 به مردم دستمزد کافی و یکسان دهید. اطمینان حاصل کنید که آنان احساس بیگاری نمی کنند و بعد هر چه در توان دارید انجام دهید تا آنها موضوع پول را از ذهن خود بیرون کنند.  ادامه مطلب ...

دو گفت و گو در یک نگاه

                           مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،22 تیر 93

 تعطیلی پنجشنبه مدرسه ها،طرحی است که گویا قرار نیست به این زودی ها سخن گفتن درباره ی آن به پایان برسد. راست هم این است که این تعطیلی،از آغاز،کاری کارشناسانه و حساب شده نبود و بدون مقدمه و به یک باره در دولت دهم به اجرا گذاشته شد. اما اگر از نادرستی این برنامه و پیامدهای آن بگذریم نکته ها و حاشیه های پیرامون آن هم درخور درنگ است،همچنین آزمونی می باشد برای سنجش دیدگاه های فرادستان آموزش و پرورش کشور که سمت و سوی این سامانه ی بزرگ آموزشی را با تصمیم های خود رقم می زنند. برای نمونه در زیر نگاهی می اندازیم به دو گفت و گوی گوناگون از یکی از همین فرادستان آموزشی. در 30 فرودین سال 91،مهدی نوید ادهم،دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش آن زمان و هم اکنون،در گفت و گویی با خبرگزاری ایسنا و در دفاع از "تعطیلی" پنجشنبه ی مدرسه ها گفت : « طرح "تعطیلی" پنجشنبه ها از بخش‌های طرح تحول بنیادین آموزش و پرورش است و هدف از اجرای آن، ایجاد ارتباط بیشتر دانش‌آموزان به ویژه در دوره ابتدایی با والدین است.  ادامه مطلب ...

سوزن و جوالدوز!

محمد رضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه ی شهروند،22 تیرماه 93

ماه های نخست دولت " تدبیر و امید" بود و برخی از نهادهای دولتی در بالاترین سطح دچار دگرگونی هایی می شدند. در یک شب نشینی دوستانه،گفتگو از آمدن و رفتن فرادستان بود. یکی از دوستان کارمندم گفت: "رییس تازه ما از مدیران پیشین اداره یمان است و در زمینه کاری خویش بسیار کار کشته و خوش نام است. تیغش در نهادهای حکومتی دیگر بُرنده است و از این رو با رایزنی می تواند آسان تر به هدف های سازمانی دست یابد. ورودش با استقبال کارمندان اداره هم روبرو شده است و البته امیدواریم حقوق ها نیز افزایش چشم گیری پیدا کند. ولی من می خواهم جابجا شوم! زیرا احتمالا فشار کاری در دوران تازه،رویَم افزایش یافته و اذیت می شوم! نمی خواهم این فشار را تحمل کنم،می خواهم مانند گذشته آسایش داشته باشم. برای همین درخواست جابجایی داده ام".

 سخنانش برایم شگفت و کمی چِندش آور بود. با خودم گفتم: چگونه ممکن است فردی از توانایی های مدیرش چنین مشتاقانه بگوید و او را دوست بدارد و کامیابی های او را پیش بینی و البته آرزو کند،اما نخواهد او را یاری دهد و در تلاش هایش همرا و همکارش باشد؟

 در جستجوی پاسخ به این پرسش،به خاطر آوردم که از زیرکی و تن آسایی ما ایرانیان بسیار گفته اند و شنیده ایم! همواره می گویند ما ملتی شگفتیم،در حالی که انتظار داریم که کارهایمان بسامان و روبراه شود،کمتر تن به سختی و تلاش می دهیم. از این گذشته هر جا که می نشینیم،تحلیل گرانی توانا و سخنورانی سخندان هستیم. از هر چیزی و هر کسی ایراد می گیریم و راهکار ارائه می دهیم. تیغ نقدهای بجا و نابجایمان همواره آخته است و سنگدلانه بر فرق هر کس و ناکس و خودی و غیر خودی فرود می آید،غافل از این که به این بیاندیشیم که اگر خود بودیم چه گلی به سر جامعه می زدیم. بر لب گود نشینی و چپ و راست غر زدن و دستور دادن های آنچنانی،بد عادتمان کرده است! به دوستم گفتم: می گویی مدیر تازه ات در توانایی،همتا نداشته و ندارد. خوب! این مدیر یار و همراهی می خواهد یا نه؟ بی یار و یاور،چگونه کارها و برنامه هایش را آن گونه که تو می گویی و می خواهی پیش ببرد؟ اگر تو تن به سختی ندهی،من از بار مسئولیت شانه خالی کنم و دیگری هم کلاه خویش را بچسبد،آیا کارها پیش می رود؟ آیا در این میانه،انتظار بهبود و اصلاح،امیدی بی بنیاد و بی ریشه نیست؟ اگر ما به جای آن مدیر توانمند باشیم،چه کار می کنیم و به چه خواهیم اندیشید؟ آیا پس از مدتی دلسرد و بی انگیزه نخواهد شد؟ و باز در بر پاشنه پیشین نخواهد چرخید؟ چه هنگام،زمان آن می رسد که خود را بجای دیگران بگذاریم و از پای گود نشینی،خود و جامعه را برهانیم؟ به گمانم برای هر کاری باید " نخست سوزنی به خود زد و سپس جوالدوزی به دیگران".   

   http://shahrvand-newspaper.ir/default/default.aspx?no=329&dn=1&pid=20&rnd=Dws9HU&p=&y=93&m=04&d=22#