محمدرضا نیک نژاد، روزنامه شهروند، 12 امرداد 95
24 تیرماه در صفحه جامعه روزنامه شهروند آمده بود: "انتقال ایدز از طریق روابط جنسی در سالهای گذشته دوبرابر شده است."این را معاون بهداشتی وزیر بهداشت اعلام کرد و گفت: «آمارها نشان میدهد که انتقال جنسی ایدز از ١٥درصد به ٣٠درصد در سالهای گذشته افزایش یافته است.» علیاکبر سیاری که در نشست معاون مدیرکل سازمان بهداشت جهانی با معاونین آموزشی و بهداشتی وزارت بهداشت، صحبت میکرد، با بیان اینکه یکی از مشکلات ما در زمینه ایدز، انتقال آن از طریق تماس جنسی است، گفت:"افزایش انتقال جنسی ایدز، بر ضرورت اطلاعرسانی عمومی در این حوزه تأکید میکند، چراکه باید در این زمینه کار شود".
در خبر تاکید شده است که گسترش کنونی بیماری در ایران پیامد موج سوم آن یعنی تماس جنسی است. نگرانی آن جاست که افزون بر دو برابر شدن انتقال بیماری از راه تماس جنسی، چند سالی است که میانگین گسترش ایدز در جهان رو به کاهش است و تا اندازه زیادی کنترل شده است اما شوربختانه در ایران رو به افزایش!
چند دهه مبارزه جهانی با ایدز و تجربه های برآمده از آن نشان می دهد که یگانه راه مهار و کنترل این بیماری آموزش است. آمارهای جهانی نشان می دهد که نزدیک 50 درصد از بیماران در بازه سنی 25 تا 35 سال اند و با به حساب آوردن 5 تا 10 سال دوره نهفته بیماری، اهمیت پیشگیری با آموزش و آگاه سازی نوجوانان دو چندان می شود. شمار فراوان این گروه سنی، آسیب پذیری بیشتر، نیاز فراوان به یاری رسانی پس از بیماری، آرمان گرایی و خوش بینی، آشنایی تازه با ویژگی های فیزیولوژیک بدن و از همه مهم تر پاکی نسبی از بیماری در گروه سنی 5 تا 14 سال، آنها را برای آموزش از هر گروه دیگری سزاوارتر می کند. آموزش این گروه سنی در دو نهاد، خانواده و مدرسه انجام پذیر است. اما بیشتر خانواده ها با این بیماری چندان آشنا نیستند و از سویی آغاز گفتگو درباره راه های انتقال بیماری، پدر و مادرها را به لکنت زبان می اندازد. در بیشتر کشورهای پیشرفته، وظیفه آشناسازی نوجوانان با رفتارهای آمیزشی خطرناک بر عهده آموزش و پرورش است. پیمان نامه های جهانی نیز کشورها را به آموزش راه های پیشگیری از ایدز فرا می خواند. برای نمونه، در برنامه گسترده آگاه سازی عمومی سازمان ملل UNAIDS در سال 1999 می خوانیم "وزارت آموزش و پرورش کشورها باید با همکاری انجمن های خانه-مدرسه و همیاری دانش آموزان، اطلاعات اجتماعی مربوطه، بهداشت جنسی و اطلاعات مربوط به ایدز را در برنامه های آموزشی خود بگنجانند. کودکان و نوجوانانی نیز که به مدرسه نمی روند باید به این اطلاعات و آموزش ها دسترسی داشته باشند."
یکی از دردسرهای سامانه آموزشی ما، تابوهایی است که درباره مسائل جنسی وجود دارد. گفتگو درباره رشد جسمی-جنسی همواره چه برای برنامه ریزان و چه برای آموزگاران دشوار بوده است. این دشواری ها، سن نوآموزان، چگونگی طرح رفتارهای بلوغ در کلاس و هراس از آشنایی زودهنگام آنها را در بر می گیرد. بخشی از این ترس به واکنش پدر مادرها بر می گردد. دولت و نهادهای آن وظیفه امنیت جانی شهروندان را برعهده دارند. از این رو برای تندرستی جامعه و شهروندانش باید با بسترسازی درخور، زمینه گفتگو درباره این تابو را فراهم کرده و از برنامه درستی که پیش می برد، نهراسد. برای جلوگیری از واکنش پدر ومادرها می توان کلاس هایی برای گفتگو با آنها فراهم و آنها را بر اهمیت این برنامه ها آگاه نمود. دشواری دیگر بودجه است. آموزش و پرورش از پس هزینه های اجرای این برنامه برنمی آید. دولت باید بخشی از هزینه های پیشگیری در وزارت بهداشت را به نهاد آموزشی بدهد تا آنها را برای دستیابی به هدفی یکسان توانا سازد.
آموزش و پرورش باید روش های آشنایی با رشد جسمی-جنسی و پیشگیری ایدز را در برنامه های درسی خود گنجانده و برای آن کتاب و زنگ ویژه ای پیش بینی کند. کلاس های آشنایی آموزگاران با این بیماری و چگونگی آموزش درونمایه کتاب را بیاموزاند. همچنین دانش آموزانی را آموزش داده تا آنها بتوانند این درونمایه را به روش های گوناگون مانند سخنرانی، نمایش، بازی و ...آموزش دهند. همچنین گسترش طرح های سازمانی و ساختاری- مانند یک معاونت برای پیشگیری از این بیماری. فراهم کردن زمینه مورد نیاز برای آموزش پدرومادرها با رشد روحی و جسمی فرزندان خود و آگاه سازی از روش های پیشگیری و برخورد با بیماران ایدزی. درگیر کردن دانش آموزان با راه های کامجویی دیگر مانند ورزش و هنرهایی مانند موسیقی و نمایش و...
بی گمان این پیشنهادها می تواند بخشی از راه حل ها در کنترل و پیشگیری ایدز در سامانه آموزشی باشد اما مهمتر از آن گوش سپردن و عملی سازی پیشنهادهای کارشناسان در راستای کاهش بیماری و کنترل آن است. که شوربختانه تاکنون ناکام مانده است.
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/71060/%d9%86%d8%a7%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a2%d9%85%d8%af%db%8c-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d9%88-%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%88-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d8%a7%db%8c%d8%af%d8%b2
گفت و گو با محمدرضا نیک نژاد، کنشگر صنفی معلمان
زهرا داستانی، تارنمای ایسکانیوز، 11 امرداد 95
فرقی ندارد در چه زمانی باشد، دیروز یا امروز، جبر حرف اول انتخاب رشته در ایران را می زدند. جبری که حکایت از این دارد که هدایت تحصیلی در ایران دچار نقصان است. انتخاب رشته و هدایت تحصیلی چه آن زمان که آموزش و پرورش دچار تحول نبود راه و رسم درستی را نداشت و چه امروز که آموزش و پرورش نوین این کار خطیر را برای آینده کشور و آینده سازانش برعهده گرفته است.
همه خوب به یاد داریم و آن را تجربه کرده ایم که تا چند سال پیش نمره و معدل شرط اول انتخاب رشته را برای دانش آموزان بود. هر کسی معدل پایین تری داشت مسلما از تحصیل در رشته های علوم تجربی و ریاضی کنار گذاشته می شد و کسی که نمره معدل خوبی داشت بدون هیچ تاملی رفتنش به رشته علوم انسانی با تباهی زندگی برابر می شد. تفکری که نارضایتی بسیاری را به همراه داشت اما دیگر همه به آن عادت کرده بودند و کمتر کسی با آن مبارزه می کرد. اما امروز شیوه جدید هدایت تحصیلی گرچه با هدف تغییرات مثبت و ایجاد تحولی عمیق آغاز به کار کرده است اما در همین ابتدای راه شکسته خورده است.
از ساختار 6-3-3 تا ساختار نوین تحصیلی
محمدرضا نیک نژاد، آموزگار و کنشگر صنفی در گفت و گو با ایسکانیوز به بررسی ریشه ها و پیامدهای طرح هدایت تحصیلی در کشور پرداخته و می گوید: در ساختار آموزشی 6-3-3 دانش آموزان به جای سال اول دبیرستان می باید در پایه نهم، رشته درسی خویش را برگزینند. شیوه تازه انتخاب رشته و گلایه ها و اعتراض های برآمده از آن دردسر تازه دست اندرکاران آموزشی کشور شده است. فرادستان مدعی اند که شیوه تازه هدایت تحصیلی در راستای هدف های سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است که در همین راستا دبیر شورای عالی آموزش و پرورش سنجه های هدایت تحصیلی تازه را چهار شاخصه استعداد فردی، علاقه، نیاز کشور و ظرفیت آموزش و پرورش کشور می دادند.
او ادامه می دهد: به گفته مدیرکل امور تربیتی و مشاور وزارت آموزشوپرورش، در چند سال گذشته گرایش دانش آموزان به رشته تجربی بیشتر شده است و آموزش و پرورش ظرفیت 500 هزار دانش آموز رشته تجربی را ندارد! باید " توزیع متوازن" باشد. اما گویا روشِ دست اندرکاران برای " توزیع متوزان" زور کردن خانواده ها و دانش آموزان برای رفتن به رشته هایی است که سامانه آموزشی توان پاسخگویی به آنها را دارد!
مدارس غیر دولتی راهی برای انتخاب رشته مورد علاقه
نیک نژاد با بیان اینکه آموزش و پرورش رفتن به مدرسه های غیر دولتی را راهی برای انتخاب رشته مورد علاقه خانواده ها و دانش آموز می داند، می گوید: از سوی دیگر معاون پرورشی وزیر خبر از همراهی با خانواده هایی می دهد که به این روش اعتراض دارند و سفارش به نرمش در برابر آنها می کند. موضوع که گفت و گو درباره هدایت تحصیلی در رسانه ها را داغ تر می کنند و دست اندرکاران نیز با پاسخگویی با واژه درخور "توجیه" درماندگی ساختار آموزشی در هدایت تحصیلی را بیشتر می کنند.
این آموزگار و کنشگر صنفی اجرای پایلوت طرح هدایت تحصیلی را یکی از بهترین راه ها برای تغییرات در سیستم آموزشی کشور می داند و می گوید: برای بررسی موشکافانه یک دشواری و حل آن باید به ریشه های پدید آورنده آن دشواری پرداخت. و البته از آنها درس گرفت. در اجرای طرح های گسترده و حساس، روشی شناخته شده هست که آن را اجرای "پایلوت" یا آزمایشی می نامند.
او ادامه می دهد: در این شیوه طرح در بخشی از گستره مورد مطالعه اجرا می شود و در میان مدت پیامدهای مثبت و منفی اش واکاوی و پس از کاهش پیامده های منفی برای اجرای گسترده در اختیار مجری قرار می گیرد. این روش به ویژه در طرح های آموزشی و بهداشتی – پزشکی بسیار کاربرد دارد.
تحولی که همه چیز را خراب کرد
نیک نژاد به ماه های نخستین اجرای ساختار آموزشی 6- 3- 3 برمی گردد و می گوید: حاجی بابایی وزیر آن زمان آموزش و پرورش با فشار بر نهادهای سیاست گذار و نظارتی آموزش و پرورش و با نادیده گرفتن نقدهای فراوان افزون بر تصویب شتابزده سند تحول بنیادین – که البته با سند اولیه نیز بسیار تفاوت داشت- دست به دگرگون کردن ساختار آموزشی ای زد که نزدیک 50 سال اجرا شده بود و همه امکانات سخت افزاری و نرم افزاری در خدمت خود داشت. ساختار 50 ساله در یک سال تغییر کرد و در همان زمان نیز آشفتگی بی مانندی بر نهاد آموزش سایه افکند و همه چیز در فاصله دو سه ماهه به هم ریخت.
او با بیان اینکه تغییر ساختار باید از نخستین پایه های آموزشی آغاز و به آرامی و با گذشت سال ها به بالاترین پایه برسد، می گوید: در حالی که حاجی بابایی، وزیر آموزش و پرورش آن دوران دگرگونی ساختار را از پایه ششم آغاز کرد و به دیگر پایه ها گستراند. این دگرگونی های ناگهانی سبب کمبود شدید نیروی ماهر در دوره دبستان و افزایش بی رویه نیروهای مازاد در دوره راهنمایی شد. افزون بر این فضای فیزیکی دبستان ها نیز آمادگی شش کلاسه شدن را نداشت و بسیاری از مدیران وادار به ساخت و ساز و یا بهره گرفتن از کانکس و دیوار پیش ساخته و تراکم بیش از اندازه کلاس ها و ... شدند. از این مهمتر طرحی به این اهمیت و گستردگی، باید به شکل پایلوت به اجرا در می آمد که وزیر با فشار جلو آن را گرفت. اما برتری اجرای پایلوت ساختار تازه، امروز خود را بیش از پیش نشان می دهد.
این آموزگار ادامه می دهد: اگر آن روز دست کم حاجی بابایی کمی حوصله می کرد و طرح را آزمایشی اجرا می کرد. امروز به جای این که همه دانش آموزان پایه نهم به گرفتاری هدایت تحصیلی دچار شوند، بخش کوچکی از جمعیت دانش آموزی و خانواده ها و سامانه آموزشی درگیر می شد و به آسانی می شد آن را کنترل کرد و پیامدهای منفی آن را به کمترین میزان رساند. گرچه گناه شورای عالی آموزش و پرورش، اعضای وقت و همچنین دبیر، اعضا و رییس پیشین و کنونی کمیسیون آموزش مجلس نیز در همراهی با این برنامه ها کمتر از حاجی بابایی نیست!
آشفتگی امروز پیامد شتابزدگی دست اندرکاران دیروز
او بیان می کند: امروز می بینیم که آموزش و پرورش، مدیران، خانواده ها و دانش آموزان و حتی مشاوران در اجرای طرح هدایت تحصیلی دچار آشفتگی و سردرگمی هستند. بی گمان آشفتگی امروز پیامد شتابزدگی دست اندرکاران دیروز است. گرچه از این زاویه که تیم امروز هم به خاطر عدم پیش بینی چنین بحرانی سزاوار سرزنش هست.
این آموزگار و کنشگر صنفی به نکته دیگر اشاره می کند و می گوید: این که سیاست کلی آموزش و پرورش دیروز و امروز، فرستادن دانش آموزان به رشته های کار و دانش و فنی و حرفه ای است، شاید این در دراز مدت سیاست درستی باشد – به ویژه با توجه به شمار فراوان دانش آموختگان رشته های نظری و مهندسی و ... و بی کاری فزاینده آنها- اما بی گمان بدون فرهنگ سازی میان فرهنگیان، خانواده ها، دانش آموزان و حتی فرادستان و فراهم کردن بستر درخور برای اجرای چنین طرح هایی، افزون بر بازی با سرنوشت شهروندان آینده و پایمال شدن حق انسانی آنها در ادامه تحصیل در رشته مورد علاقه شان باید شاهد آشفته بازاری مانند اکنون باشیم. امید است که دست اندرکاران بتوانند آسیب های شتابزدگی های گذشته و کنونی را به کمترین میزان برسانند.
http://www.iscanews.ir/News/666364
دایان راویچ، وال استریت ژورنال، مارس 2010
برگردان : محمدرضا نیک نژاد، دو ماهنامه "چشم انداز ایران"،تیر و مرداد 95، شماره 98
آزمون هایی که دولت فدرال برگزار می کند آموزش را ناتوان کرده اند. مدرسه های منشوری در وفادار ماندن به پیمان هایشان شکست خورده اند.
مترجم : در جهان نوین دسترسی آسان به داده ها و دستیابی به دانش انسانشناسی و روانشناسی و پداگوژی (آموزش شناسی) و .. اصلاح آموزشی فرآیندی ناگزیر بلکه ضروری به نظر می رسد. ساختارهای آموزشی نوین برای به روز بودن و کارایی بیشتر نیازمند دگرگونی های نرم افزاری و سخت افزاری همیشگی است. گرچه دست اندرکاران آموزشی برای بهسازی آموزش باید به دستاوردهای انسانی و جهانی توجه داشته باشند اما این توجه نباید به تقلید و کپی برداری صرف محدود شود. در یکی دو سال گذشته برنامه های پیشنهادی و اجرایی در سامانه آموزشی کشور و همانندی فراوان آن با اصلاحات آموزشی در برخی کشورها به ویژه آمریکا، این گمان را پدید آورده است که کاربدستان آموزشی چشم بسته در پی اجرای برنامه هایی هستند که حتی امتحان خویش را در کشورهایشان پس نداده اند و همچنان مورد نقد کارشناسان و آموزش شناسان آن کشورها هستند. یکی از این موردها واگذاری مدرسه ها به بخش خصوصی است که در آمریکا به آنها مدرسه های منشوری (charter schools) می گویند و در ایران خرید خدمات. یا برای نمونه ای دیگر سیاست خصوصی سازی و کالایی شدن آموزش که در دولت یازدهم به شدت دنبال می شود همانندی پرسش انگیزی با این سیاست در آمریکا دارد. اما پرسش آزار دهند این است که چرا آمریکا- به عنوان کشوری که در کارایی آموزش در سطح کشورهای متوسط است - برای الگوبرداری برگزیده شده است؟ و مثلا چرا کشورهای اسکاندیناوی که در قله کارآمدی جهان آموزشند دیده و بررسی نمی شوند!؟ آمریکا کشوری لیبرال است که فشار نهادهای قدرتمند بازار، دست آزادی اقتصادی را در عمومی ترین خدمات، دراز کرده و کمتر گستره ای از این دست درازی در امان مانده است. اما آموزش در کشورهای اسکاندیناوی عموما رایگان است و دانش آموزان افزون بر نوشت افزارهای رایگان، سرویس های آمد و شد رایگان، پرداخت یارانه های آموزشی به خانواده های نیازمند، صبحانه و ناهار رایگان نیز دریافت می کنند. به هر روی آزمون گیری به عنوان یک شاخصه آموزشی ناکارآمد، امروزه به آرامی از گستره آموزش نوین کنار زده می شود. اما در یگ روند وارونه در کشورهایی مانند آمریکا و ایران هنوز هم به شدت پیگیری، تقویت و اجرا می شود. یاداشت زیر به بزرگترین دشواری آزمون گیری و نمره مداری در ساختار آموزشی آمریکا می پردازد که شوربختانه در ایران هم گرچه به شکل ظاهری از دوره ی دبستان کنار گذاشته شده است اما فرهنگ آن به ویژه در دوره های متوسطه اول و دوم همچنان جولان می دهد و دانش آموزان، آموزگاران و خانواده ها را آزار می دهد و آموزش را ناکارآمدتر از همیشه می کند. اما همچنان فرادستان آموزشی بر آتش آن می دمند و دست کم در عمل مدرسه ها را وادار به گزارش های نادرست به ادارات می کند. با هم این یاداشت از آموزش شناس منتقد آمریکایی دایان راویچ در نقد آزمون گیری و رویکرد مدرسه های منشوری را می خوانیم.
از سال 1975 و هنگامی که دکترایم را از دانشگاه کلمبیا گرفتم، مورخ آموزش و پرورش آمریکا بوده ام. درباره تاریخ آموزش و پرورش نوشته ام و به فراوانی در پیوند با بایسته های بهبود درس های تاریخ، ادبیات، جغرافی، علوم، تعلیمات اجتماعی و زبان های خارجی دانش آموزان قلم فرسایی کرده ام. همچنین در 1991 دستیارِ وزیر آموزش و پرورش در دولت جرج دابلیو بوش پذیرفتم، به این امید که امکان ارتقای داوطلبانه استاندارهای ایالتی و ملی در موضوع های برشمرده شده را خواهم داشت.
در ژانویه 1993 در حالی خدمت دولتی را ترک کردم که نه تنها مدافع استانداردها بودم بلکه مدافع گزینش مدرسه هم بودم. من به این خاطر بسوی این باور رفتم که استانداردها و گزینش مدرسه می توانند همزیستی داشته باشند- همان گونه که در بخش خصوصی این همزیستی را دارند. با همراهی دوستانم کتاب ها و نوشتارهایی که می توانست این وضع را برای مدرسه های منشوری و پاسخگو پدید آورد، نوشتم و ویرایش کردم.
من عضوی از هیات موسس بنیاد توماس بی فوردهام و عضو هیات موسس گروه ضربت کورت در موسسه ی هاور شدم. هر دو این بنیادها طرفدار پرشور انتخاب [ خانواده ها می توانند مدرسه ی فرزندان خویش را خود انتخاب کنند ] و پاسخگویی [به این معنی که مدرسه ها برای عملکردشان(نمره های بچه ها) باید پاسخگوی مقامات آموزشی و خانواده ها کشور باشند] هستند. گروه کورت شامل برخی از شناخته شده ترین و محافظه کارترین متخصصان در انتخاب از جمله جان چاب، تری مو، کارولین هوگسبی و پل پیترسون در سطح ملی است.
برنامه "هیچ بچه ای جا نماند" ( (NCLBدر دوران جرج دبلیو بوش حکم مسئولیت مدرسه های ملی را بر عهده گرفت و بیش از پیش مدرسه های منشوری راه اندازی شد و من پیشگامِ پشتیبانی از آن ها بودم. اما پس از مدتی از این راهکارها که به نظر امیدوار کننده می رسید، سرخورده شدم. به این باور رسیدم که آنچنان که ما امید داشتیم هیچ کدام از این رویکردها، اندک بهبودی در آموزش و پرورش آمریکا پدید نمی آورد.
هنگامی که NCLB با امضای رییس جمهور بوش قانونی شد به شکل چشمگیری از سوی دو حزب پذیرفته شد و از آن حمایت گردید. این قانون مستلزم این بود که مدرسه ها از همه دانش آموزان در پایه های سوم تا هشتم آزمون بگیرند و نمره هایشان را جداگانه و با توجه به نژاد، قومیت، میزان درآمد خانواده، سطح معلولیت، میزان مهارت در محدوده زبان انگلیسی گزارش کنند. NCLB دستور داد که باید تا سال 2014 ، صد درصد دانش آموزان به مهارت خواندن و ریاضی دست یابند و این کار با آزمون گرفتن از آنها در هر ایالت انجام می شد.
گرچه این هدف در کل به عنوان یک ایده آل به رسمیت شناخته شد، اما اگر هر گروه از مدرسه ها پیشرفت درخوری نمی داشتند با مجازات های سختی روبرو می شدند – که سخت ترین مجازات برای آنها بسته شدن مدرسه یا خصوصی سازی آن بود. تا سال 2008، 35 درصد مدرسه های دولتی به عنوان " مدرسه های شکست خورده" برچسب خوردند و هر سال به شماری از آنها که به نظر به رشد نزدیک شده بودند مهلت کوتاهی داده می شد.
قانون NCLB به هر ایالت اجازه داد " مهارت " را به عنوان یک گزینه در نظر بگیرد،از این رو بسیاری از ایالت ها دستاوردهای خود را اعلام کردند. اما ادعای ایالت ها از بهبودهای جهشی شان [ در شاخصه هایی] که به وسیله دولت مرکزی در" ارزیابی ملی پیشرفت آموزشی" ( NAEP ) پیشنهاد شده بود، متناقض بود. دانش آموزان پایه هشتم حتی با این که به وسیله ایالت هایشان در سال های 2003،2004،2005،2006 و 2007 آزموده شده بودند به هیچ رو در آزمونِ سواد خواندن، بهبود نیافته بودند.
گزارش های ایالت ها به NAEP [ارزیابی ملی پیشرفت آموزشی] به گونه ای بود که با پایین آوردن سطح استانداردهایشان، مدعی می شدند که در حال رشدند. برخی ایالت ها اعلام کردند که دانش آموزانشان بین 80 تا 90 درصد مهارت دارند، اما در آزمون های فدرال فقط در یک سومِ پایین بودند. از آن جا که قانون تنها در سواد خواندن و ریاضی خواستار پیشرفت بود، مدرسه ها برای نشان دادن دستاوردهایشان تنها در این دو درس انگیزه مند بودند.
صدها میلیون دلار برای آماده سازی زمینه این آزمونها هزینه شده بود و هیچ انگیزه ای برای یادگیری هنر، علوم، تاریخ، ادبیات، جغرافیا، علوم اجتماعی، زبان های خارجی یا تربیت بدنی وجود نداشت.
خلاصه آن که پاسخگویی به کابوسی برای مدرسه های آمریکا تبدیل شد. دانش آموختگانی پرورش یافتند که به شکلی سامان یافته در مهارت های پایه آموزش داده شده بودند اما اغلب شان کم وبیش درباره هر چیزی نا آگاه بودند. کالج ها گلایه هایشان را درباره ضعف آمادگی دانشجویان ورودی ادامه دادند چرا که این دانشجویان نه تنها دانشی از جهان نداشتند بلکه حتی نیازمند توانمندسازی در مهارت های پایه نیز بودند و این تصور من از آموزش و پرورش خوب نبود.
هنگامی که مدرسه های منشوری در اوایل سال 1990 آغاز به کار کردند، حامیانشان وعده دادند که دوره ی تازه ای از نوآوری و اثرگذاری را آغاز خواهند کرد. اکنون نزدیک 5000 مدرسه منشوری وجود دارد، که به 3 درصد دانش آموزان کشور خدمات می دهند و دولت اوباما برای گسترش بیش از پیش آنها فشار می آورد.
اما این وعده ها برآورده نشده است. مطالعه بیشتر بر مدرسه های منشوری تایید می کند که به شکل گسترده ای در کیفیت متفاوتند. تنها ارزیابی عمده ی ملی از مدرسه های منشوری، به وسیله اقتصاد دان دانشگاه استنفورد یعنی مارگارت ریموند و موسسات طرفدار این مدرسه ها انجام گرفت. گروه او پی برد که در مقایسه با مدرسه های دولتی معمولی، 17 درصدِ مدرسه های منشوری نمره های آزمون بالاتر داشتند، 46 درصد برابر ، و 37 درصد به گونه ای چشمگیر بد بودند.
اغلب در ارزشیابی های مدرسه های منشوری توجه می شد که با مدرسه های عمومیِ همسایه مقایسه شوند. منشوری ها بخش های کوچکی از دانش آموزان با مهارت انگلیسی محدود و دانش آموزان معلول را نام نویسی می کنند. دانش آموزان که آموزش شان سخت است به مدرسه های دولتی معمولی سپرده می شوند؛ کاری که مقایسه میان این دو بخش را ناعادلانه می سازد. نرخ بالاتر فارغ التحصیلان که [ از سوی منشوری ها] گزارش می شود اغلب بازتاب دهنده این واقعیت است که آنها توانایی دارند که دانش آموزان با پایین ترین عملکرد را " با مشاوره، توصیه به ترکِ" [مدرسه] کنند؛ بسیاری از منشوری ها نرخ بالای ریزش دارند (نزدیک به 50 تا 60 درصد از آنها که شروع به افت [تحصیلی] می کنند). دانش آموزانی که جان سالم بدر می برند تنها دانش آموزان خوب هستند، اما این مدل برای آموزش و پرورش عمومی مدل خوبی نیست، جایی که در آن باید همه بچه ها آموزش ببینند.
NAEP مدرسه های منشوری را با مدرسه های دولتی معمولی در سال های 2003،2005 ، 2007، و 2009 مقایسه کرد. گهگاه یکی بر دیگری برتری کوچکی داشت اما در کل، تفاوت عملکرد میان آنها خیلی اندک بود.
با توجه به وزن پژوهش ها، ارزیابی ها و اطلاعات آزمون های فدرال، من نتیجه گرفتم که حذف نظارت دولت و اداره خصوصی مدرسه های منشوری پاسخی برای گرفتاری های ریشه دار آموزش و پرورش آمریکا نیست. گرچه آنها نشان دادند که برای بهسازی نظام آموزشی می کوشند و بر زندگی شمار اندکی از دانش آموزان اثر گذاشتند اما هیچ کاری در اصلاح ساختاری که 97 درصد دانش آموزان را در بر می گرفت، نکردند.
پافشاری کنونی بر پاسخگویی در مدرسه ها فضایی تنبیهی پدید آورده است. به نظر می رسد دولت اوباما گمان می کند اگر ما معلمان را بیرون اندازیم و درِ مدرسه ها را ببندیم، مدرسه ها بهبود خواهند یافت. آنان این را تشخیص نمی دهند که اغلب، مدرسه ها لنگرگاه جامعه هایشان هستند، ارزش ها، آرمان ها و سنت هایشان را نمایندگی می کنند و در طول دهه ها پایدار نگه می دارند. آنها همچنین ناکام اند در تشخیص این که بهترین پیشگویی کننده ی عملکرد علمی پایین، فقر است – نه معلمان بد.
آنچه که ما نیاز داریم یک بازار نیست، بلکه یک برنامه درسی به هم مرتبط است که همه دانش آموزان را آماده سازد. دولت ما باید این آماده سازی را به یک مدرسه خوب در هر محله در کشور بسپارد، درست آن گونه که تلاش می کنیم که یک ایستگاه آتش نشانی خوب در هر جامعه ای ارائه دهیم.
در دوره کنونی، ما دچار گسیختگی اجتماعی هستیم، پایین آوردن سطح مدرسه ها یمان، دادن گزارش نادرست از پیشرفت دانش آموزان و ساختن بخشِ خصوصی ای که زیرپای آموزش عمومی را بدون پیشرفت، خالی خواهد کرد. ما آشکارا داریم نسلی از دانش آموزان پرورش می دهیم که آگاه تر و آماده تر برای مسئولیت های شهروندی نیستند. این است علت این که من ذهنم درباره جهت کنونی اصلاحات مدرسه را تغییر دادم.
سرویس اجتماعی، تارنمای فانوس - موضوع «هدایت تحصیلی» در پایه نهم به چالشی تمام عیار برای دانشآموزان و سیستم آموزشی کشور تبدیل شده است و برخی خانوادهها با برنتابیدن اجباری که از سوی آموزش و پرورش برای انتخاب رشته تحصیلی به دانشآموزان تکلیف میشود، این موضوع را گمراهی تحصیلی مینامند.
به گزارش گروه اجتماعی فانوس: این روزها هدایت تحصیلی پس از بحث و بررسیهای فراوان در شورای عالی آموزش و پرورش به تصویب رسیده است. اما طرح جدید آموزش و پرورش به گونهای در حال اجراست که برخی دانشآموزان معتقدند در رشتهای باید درس بخوانند که علاقهای به آن ندارند.
این در حالی است که موضوع هدایت تحصیلی اتفاق جدیدی نبوده و نیست اما چه چیزی موجب شده تا این موضوع اکنون به یک چالش جدی در زندگی خانوادههایی که دانشآموز پایه نهم دارند، تبدیل شود؟
امسال انتخاب رشته دانشآموزان پس از ۲۳ سال دوباره در پایان پایه نهم انجام میشود و دانشآموزان از پایه دهم در رشتههای تخصصی خود مشغول به تحصیل میشوند.
انتخاب رشته تحصیلی دانشآموزان بر اساس ملاکهایی که در آییننامه مربوطه مطرح شده است، در پایان دوره اول متوسطه انجام میشود که شامل این موارد است: نمرات درسی با ۳۵ امتیاز و امتیازات مشاورهای با ۶۵ امتیاز که جزییات آن نیز بدین صورت است: نظر والدین با ۵ امتیاز، نظر مشاوران مدارس با ۱۰ امتیاز، نتایج آزمونهای استعداد سنجی با ۳۰ امتیاز، نمرات تحصیلی دانشآموز با ۳۵ امتیاز و نظر معلمان ۱۰ امتیاز و نظر دانشآموز ۱۰ امتیاز.
اما مروری بر سیل اعتراضاتی که اکنون در ارتباط با اجرای آئیننامه جدید تحصیلی افتاده است، نشان میدهد، برخی دانشآموزان با وجود معدلهای بالا به گونهای برخورد شده که آنها را ملزم به تحصیل در رشتههایی نظیر فنی و حرفهای یا رشته ریاضی شدهاند.
با این مقدمه اگر در سالهای گذشته انتخاب رشته تحصیلی از سوی مشاوران به دانشآموزان تحمیل میشد و دانشآموزان مجبور میشدند با سکوت این انتخاب را قبول کنند، اما امروز شرایط تغییر کرده است و دانش آموزان آگاهتر از سالهای گذشته نسبت به انتخاب رشته تحصیلی خود اعتراض نشان میدهند و صدای خود را از طریق شبکههای اجتماعی و رسانهها به گوش مسئولان میرسانند.
ادامه تحصیل رشته مورد علاقه با پول!
واقعیت این است که موضوع اصلی برای اجرای این طرح بر سر تعداد علاقمندان رشته تجربی است به طوری که بیش از 63 درصد دانش آموزان را شامل میشود. این رشد نامتعادل علاوه بر آسیبهایی که دارد، چالشی را برای نظام آموزشی و در آینده اشتغال این دانشآموزان ایجاد خواهد کرد.
از سوی دیگر صندلی بسیاری از هنرستانها خالی است و از ظرفیت آنها استفاده نمیشود. از این رو مسئولان آموزش و پرورش تصمیم گرفتهاند، بیش از 54 درصد دانش آموزان را ولو اجباری به سمت هنرستان هدایت کنند تا به این نحو آموزش و پرورش از فراگیر شدن سندروم گرایش به رشته تجربی جلوگیری کند.
در این میان مسئولان آموزش و پرورش راه حلی را برای آن دسته از علاقمندان رشته تجربی که البته پولدار هم هستند، باز گذاشتهاند که در صورت ثبتنام در مدارس غیرانتفاعی بتوانند در رشته مورد علاقه خود ادامۀ تحصیل بدهند که این تصمیم علاوه بر آن که شکاف بین ندار و دارا را بیشتر میکند، با آرمانهای تربیتی آموزش و پرورش تناقض دارد. اگر آموزش و پرورش به درست بودن طرح هدایت تحصیلی ایمان دارد، چرا راه حل پولی برای دور زدن آن گذاشته است؟
هدایت تحصیلی اجباری نیست
مسعود شکوهی، مدیر کل امور تربیتی و مشاوره وزارت آموزش و پرورش در این باره معتقد است: ما قبول داریم که بخشنامه دادیم تا همه دانشآموزان در پایه نهم هدایت تحصیلی شوند. اما اجباری در این کار نیست. اگر خانوادهای میخواهد تا دانش آموزش در رشتهای که استعداد ندارد تحصیل کند، میتواند در منطقهای دیگر فرزند خود را در آن رشته ثبتنام کند. ما با توجه به ظرفیت هر مدرسه دانش آموزان را ثبتنام میکنیم.
به گفته وی هدایت تحصیلی دانشآموزان با یک کار کارشناسی دقیق انجام شده است و خانوادهها نمیدانند که چقدر این موضوع به نفع آنها است.
شکوهی همچنین درباره جزئیات هدایت تحصیلی دانش آموزان میگوید: هدایت تحصیلی بر اساس دو فاکتور سوابق تحصیلی دانشآموز و بررسیهای مشاورهای، امتیازبندی و محاسبه شده است.
مشاوران ما طی یک سال چندین ارزشیابی را از دانش آموزان گرفتهاند، بر اساس این ارزشیابی ۳۵درصد امتیازات به سوابـــــــــــــــــقتحصیلی دانشآموز تعلق میگیرد که شامل نمرات سه سال متوسطه اول میشود و ۶۵ درصد دیگر به بررسیهای مشاورهای که شامل 6 بخش: نظر خود دانشآموز10 درصد، نظر اولیای او 5 درصد، نظر دبیران 10 درصد و نظر مشاور10 درصد به علاوه نمرات آزمون سنجش استعداد 15 درصد و آزمون رغبت دانش آموز 15 درصد محاسبه میشود.
او با تأکید بر اینکه در برگه هدایت تحصیلی ۱۲ رشته بر اساس اولویتبندی مشخص میشـــــــــــــــــــــود، میگوید: این اولویتبندی نشان میدهد دانشآموز در کدام رشته بالاترین امتیاز و در کدام رشته پایینترین امتیاز را میگیرد.
این ۱۲رشته در سه شاخه: نظری (ریاضیوفیزیک، علومتجربی، ادبیاتوعلومانسانی، علوم و معارفاسلامی)، فنی و حرفهای (صنعت، خدمات، کشاورزی و هنر) و کار و دانش (صنعت، خدمات، کشاورزی و هنر) تقسمبندی میشوند.
شکوهی با اشاره به اینکه برای سنجش سوابق تحصیلی به همه دروس (بجز آمادگی دفاعی) ضریب تعلق میگیرد، تأکید میکند: ما در آموزش و پرورش نمیخواهیم کاری انجام دهیم که به ضرر دانش آموز باشد. برخی از دانش آموزان رغبت دارند که مثلاً در رشته علوم تجربی یا ریاضی درس بخوانند، معدل آنها هم در پایه نهم بالا است اما همین دانشآموز با همین معدل وقتی رشته ریاضی را میخواند در طول سال تحصیلی با مشکلات بسیاری مواجه میشود.
این دانش آموز استعداد رشته ریاضی را ندارد. خانوادهها هم متوجه این موضوع نیستند.
وی با اشاره به اینکه تنها 48 درصد دانش آموزان باید در هنرستان کار و دانش تحصیل کنند، میگوید: این موضوع اصلاً درست نیست که ما با اجبار دانش آموز را به هنرستان یا کار و دانش میفرستیم.
خانوادهها بدانند که در طول سال تحصیلی گذشته در پایه نهم 2 آزمون استعدادیابی برگزار کردیم و در راستای همین آزمون استعدادیابی 16 خرداد آزمون برای دانش آموزان برگزار شد که حدود 700 سؤال داشت.
بر اساس یک کار کارشناسی میگوییم که دانش آموزان شما بهتر است کدام رشته ثبتنام کنند. هم اکنون رقابت عجیبی بین دانش آموزان است که در رشته تجربی تحصیل کنند اما ظرفیت این رشته در دانشگاه محدود است.
تضیع حقوق دانش آموزان در طرح هدایت تحصیلی
اظهارات مدیرکل امور تربیتی و مشاوره وزارت آموزش و پرورش در حالی بیان میشود که "محمد رضا نیک نژاد"، کارشناس صنفی آموزش و پرورش در گفتوگو با خبرنگار اجتماعی فانوس میگوید: صرف نظر از دیدگاه خانوادههای ایرانی، عملکرد یک باره آموزش و پرورش برای انتخاب رشته تحصیلی دانش آموزان و هدایت تحصیلی آنان با اشکالات جدی مواجه است که تضعیع حقوق شهروندی آنان به حساب میآید.
او میگوید: گرچه سیستم آموزش و پرورش در کشور ما کنکور محور است و از دیرباز به دلیل اهمیت زیادی که به رشتههای تجربی و ریاضی داده شده است، این تفکر در خانوادههای ایرانی رسوخ کرده که طبیعتا همه باید در دانشگاه رشته پزشکی یا مهندسی بخوانند، اما با این همه اجبار برای تحصیل در رشتههای فنی و کاردانش یا ایجاد محدودیت برای یک رشته خاص چاره حل مشکلات آموزشی کشور ما نیست.
او توضیح میدهد: متاسفانه اجرای این طرح اگرچه دارای مزیتهای نسبی برای سیستم آموزش و پرورش و اصلاح برخی ضعفهای سیستم آموزش و پرورش کشور است، اما اجرای برون مطالعه و شتابزده این طرح همه مزایای آن را تحتالشعاع قرار میدهد. مانند آنچه که در اجرای طرح نظام آموزشی 6.3.3 شاهد آن بودیم به گونهای که تا 20 سال آینده سیستم آموزش و پرورش کشور باید هزینه کار غیرکارشناسی و عجولانه دولت دهم را بپردازد.
انتقاد از ناکارآمدی آموزش در رشتههای فنی و مهارتی موضوع دیگری بود که این کارشناس صنفی آموزش و پرورش به آن اشاره میکند و میگوید: در حال حاضر بر اساس برنامه پنجم توسعه آموزش و پرورش موظف به توزیع متوازن رشتههای تحصیلی است.
به طوری که باید حداقل 45 درصد جمعیت دانشآموزی کشور در مقطع متوسطه و در رشته فنی و حرفهای مشغول تحصیل شوند. اما نبود امکانات ساختاری و نرم افزاری موجب میشود تا این برنامه نیز نتواند به اهداف خود دست یابد .
نیک نژاد در ادامه با اشاره به زمان اجرای طرح آموزش مدارس فنی و حرفهای و کار و دانش در زمان ریاست نجفی بر آموزش و پرورش میافزاید: در زمان ریاست وی برای رونق مدارس کار و دانش قدمهای بسیار خوبی برداشته شد و این مدارس از شارژمالی مناسبی برخوردار بودند، اما در حال حاضر کسری بودجه 6 هزار میلیاردی آموزش و پرورش موجب شده تا آموزش و پرورش توان لازم برای تجهیز این مدارس به ابزار و نیروی ماهر را در اختیار نداشته باشد.
او تاکید میکند: سیستم آموزش و پرورش نمیتواند بدون در نظر گرفتن علاقه دانشآموز و البته تواناییهای زیرساختی خود اقدام به اجرای طرح و برنامه اصلاحی کند .
گفتوگو با محمدرضا نیکنژاد:
آساره کیانی،روزنامه الکترونیکی "امید ایرانیان"،3 تیرماه 95
آموزش مسائل جنسی در مدارس جزو بخشهایی است که مورد توجه آموزش و پروش نوین در کشورهای پیشرفته قرارگرفته است؛ در کشور ما اما مسائل آموزشی همواره عقبتر از کشورهای پیشرفته بوده، این مسئله هم تحتالشعاع بسیاری از زمینههای دیگر قرارگرفته است و اینها بخشی از مشکلات فرهنگیای هستند که در کشور ما مطرح میشوند؛ یکی از جنبههای آن به میزان اطلاعات و آگاهی خانوادهها برمیگردد؛ به نظر میرسد چگونگی ورود به این بحثها برای خانوادهها یکی از چالشهای مهم به حساب میآید. یکی از معضلات مطرحکردن آموزشهای جنسی برای پدر و مادر، فاصلههای نسلی میان پدر و مادر و فرزندان است؛ از سوی دیگر خانوادهها به شکل تخصصی به این موضوع نمیپردازند؛ بسیار کم پیش میآید که خانوادهای تحقیق کند تا متوجه شود نیازهای آموزشی فرزندش در زمان بلوغ چیست؟ چناچه کسی بخواهد در مورد مسائل جنسی در میان کمبودهای و عدم وجود مشاورهای وجود، به دنبال وسایلی مثل کتابهای کمکآموزشی بگردید، بدون شک با مشکلاتی مواجه خواهید شد و اگر هم این اتفاق رخ دهد، محتوای کتابها با فرهنگ ما همخوانی ندارند. محمدرضا نیکنژاد، عضو کانون صنفی معلمان ایران، کارشناس مسائل آموزشی و پژوهشگر در زمینه بیماری ایدز که مقالات بسیاری در این زمینه به چاپ رسانده، در گفتوگو با «امید ایرانیان»، به بررسی زمینهها بروز بسیاری از آسیبهای اجتماعی و شخصیتی در دانشآموزان در اثر عدم آگاهی آنها از مسائل جنسی میپردازد؛ او با تاکید بسیار بر نقش موازی خانواده و آموزش و پرورش راهکارهایی برای از بین بردن آسیبهای ناشی از نا آگاهی ارائه میدهد.
-چرا در خانوادههای ایرانی مطرحکردن مسائل جنسی و آموزش آن به فرزندان، نوعی تابو محسوب میشود و نمیتوان به راحتی آن را به کودکان آموزش داد؛ مسائلی که مطرحنکردن آن حتی تا زمان بزرگسالی هم ادامه پیدا میکند. با در نظرگرفتن نقش مدارس، دلیل ادامهداشتن این مشکلات چیست؟
در این زمینه باید به فاصله بین نسلی در فرهنگ ما ایرانیها، عوامل دیگری هم اضافه کرد؛ ورود به بحثمسائل جنسی، ممنوعشدههایی هستند که حتی حکم زشتی هم پیدا کرده؛ در فرهنگ اجتماعی ما زمانیکه میخواهند به کسی برچسب بزنند، یا انگهای اقتصادی به فرد میزنند و یا بحث مسائل جنسی را پیش میکشند.
از سوی دیگر در آموزش و پرورش نوین بخشی از مهمترین مسائل، آمادهکردن کودکان برای ورود به مسئله بلوغشان است و چگونگی برخورد با این مسائل؛ در کنار این آمادگی، خانوادهها هم به مدارس فراخوانده میشوند تا اگردر این زمینه غیرفعال هستند مورد مشاوره قرار میگیرد تا در این زمینه با کودکانشان با افراط و تفریط برخورد نکنند و در نهایت اگر از دست خودشان کاری ساخته نبود به پزشک ارجاع میدهند. آموزش و پرورش ما اما به این شکل نیست؛ سیستم آموزشی ما از مشکلات بسیاری رنج میبرد؛ از همه مهمتر مشکلات بودجه است؛ مسئولان آموزش و پرورش ، دغدغه دارند که پولی که برای این سیستم هزینهشده به کمترین میزان کاهش پیدا کند و به نوعی دست به صرفهجویی بالایی در این زمینه میزنند؛ چنین فضایی کیفیت آموزشی را به شدت پایین میبرد.
-در نظر گرفتن مسائل جنسی به عنوان بخشی مهم برای آموزش به کودکان و والدین تا چه حد اهمیت دارد؛ برای نمونه، آموزش مسائل جنسی از زمان کودکی میتواند چشمانداز بلند مدتی باشد برای کاهش ایدز دز ایران؛ با توجه با آماری که وزارت بهداشت ارائه کرد؛ آماری که حامی از دوبرابر شدن انتقال ایدز از راه جنسی بود.
ما کیفیت در آموزش و پرورش را در نمره و معدل و کنکور محدود کردهایم در صورتیکه در بحث کیفیت آموزشی باید به سمت کیفیت پرورشی هم برویم؛ آموزش و پرورش به صورت صد در صد در کیفیت پرورشی ناکارآمد است؛ برای نمونه در مورد بیماریای مثل ایدز - با توجه به آماری که میگوید ابتلا از طریق تماس جنسی دوبرابر شده است- هیچ توضیحی در مدارس وجود ندارد و این میشود که کشور ما از معدود کشورهایی باشد که هنوز هم رشد ایدز داشته باشد. اگر قرار باشد کتابی یا درسی در این زمینه وارد آموزش و پرورش شود با اما و اگرهای بسیرای مواجه شده و در نهایت هم کتاب اجازه ورود به مدارس را پیدا نمیکند.
پرورش در واقع به پرورش شخصیت و جنبه اجتماعیشدن دانشآموزان بر میگردد و پرورش هم به مسائل جسمی و هم جنسی مرتبط است و متاسفانه به هیچیک از این زمینهها پرداخته نمیشود.
شاید راهکار آن الگو برداری از آموزش و پرورش کشورهای موفق، بومیسازی این آموزشها و استفاده صحیح از آنها باشد.
- این کار موانعی دارد و کار سادهای نیست و به نظر من یکی از موانع اصلی خانواهها هستند؛ به نظر میرسد اگر آموزش و پرورش یکسری مباحث را خیلی شفاف و البته با درنظرگرفتن حریمها، مطرح کند، به نظر میرسد با مخالفت خانوادها مواجه شود و حتی خانوادههایی که متوجه این قضیه در مدارس فرزندانشان شوند، ممکن است، مانع از تحصیل فرزندانشان در آن مدارس شوند.
درست است؛ به دلیل عدم ارتباط صحیحی که در بیشتر خانوادهها وجود دراد، این مسائل بروز داده نمیشود؛ از سوی دیگر والدین همیشه فکر میکند فرزندانشان از هر اشتباهی مبرا هستند یا زود است به یکسری مسائل ورود پیدا کنند؛ از سوی دیگر با توجه به آمار 70 درصدی استفاده از ماهواره (آماری که توسط وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مطرح شد) و با توجه به گستردگی استفاده از اینترنت و فضای مجازی میان دانشآموزان، آشنایی با بسیاری از مسائل جنسی بسیار زودتر از موقع خود صورت میگیرد.
از حدود کلاس پنجم دبستان، دانشآموزان نسبت به مسائل جنسی آگاهی پیدا میکنند و با افزایش سنشان این آشنایی بیشتر میشود؛ با توجه به تابو بودن این مسئله در جامعه و محدودیتهایی که به لحاظ فرهنگی و سیاسی در جامعه وجود دارد، تحریک و سرکوب دانشآموز بیشتر میشود و به این ترتیب آسیبهای شخصیتی و اجتماعی دانشآموزان را تهدید میکند.
-خانوادهها چگونه میتوانند آسیبهایی که به لحاظ عدم آگاهی جنسی در فرزندانشان به وجود میآید را کنترل کنند؟ نقش مدرسه و فعالان مدنی در این زمینه چگونه تعریف میشود؟
زمانی که پدر و مادرها به مدرسهها فراخوانده میشوند تنها تصورشان درخواست پول برای مدرسه است؛ اما اساس این کار به اینگونه نیست؛ والدین و مدرسه باید در ارتباطی مداوم باشند؛ و یکی از مهمترین مسائل، مشاوره در زمینه رشد دانشآموز از جمله رشد بلوغ او باشد. این مشاوره مختص افراد خاصی نیست و به همه ما مربوط میشود. این مراحل را پدر و مادر نمیدانند و مدرسه باید به آنها آموزش بدهد؛ این روش میتواند مانع استفاده والدین از روشهای ناصحیح شود.
در حال حاضر، رسانههای و فضای مجازی با این که آسیبهایی دارند اما از مزایایی هم برخوردارند؛ آنها که در زمینه حقوق کودک کار میکنند، نماهنگهای خاصی درست کردهاند که به کودکان، نوع برخودشان با غریبهها را نشان میدهد؛ بنابراین به راحتی هم میتوان والدین را در جریان این آسیبها قرار داد و روشهای پیشگیری از آسیب را به آنها نشان داد و از سوی دیگر میتوان این موارد را به کودکان آموزش داد؛ حساسیت ایجادکردن برای والدین از مسائل بسیار اساسی است.
از سوی دیگر اطلاعاتی که در جمع دوستان رد و بدل میشود را هم نباید نادیده گرفت؛ زمانی که کودکان در معرض گفتوگوهای مبالغهآمیز و ناسالم یکدیگر قرار میگیرند، تنها راه باقیمانده ورود صحیح خانوادهها و ساختار آموزشی است.
http://omidiraniannewspaper.ir/detail/2987
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه فرهیختگان، 3 مردادماه 95
( این یاداشت با نام" مدرسه و معضلی به نام خشونت" به چاپ رسید)
بر کسی پوشیده نیست که خشونت دارای ریشه های اجتماعی و فرهنگی است و از میان برداشتن آن و یا دست کم کاهش اش نیازمند برنامه ریزی های دراز مدت و پیگیرانه آموزشی- فرهنگی است. چرخه خشونت در دوری بی پایان همه را مانند گردابه ای به سوی خویش می کشد. چرخه خشونت شهروندان را روزی در جایگاه خشونت کننده و روز دیگر در جایگاه خشونت پذیر قرار می دهد. کودکی که در نهاد خانواده و از روزهای نخستین زندگی اش با شکل های گوناگون خشونت – فیزیکی یا زبانی- روبرو بوده است اگر روزی دست بالاتر را داشته باشد به احتمال فراوان خشونت خواهد نمود. کسانی که در فرهنگی خشونت گرا زندگی می کنند و در سپهر آن رشد می کنند روزی کوک اند و خشونت می بینند، روز دیگر کارفرما و معلم و پلیس و کاسب و ... می شوند و بر زیر دست خویش خشونت می کنند. از این هم نباید گذشت که فرهنگ آموزشی ما دارای ریشه های توانمندی از خشونت است. از چوب معلم که گل است و هر که نخورد خُل! بگیر تا شعرهایی کهن از بزرگان شعر ایران مانند سعدی که می گوید" استاد معلم چو بود بى آزار/ خرسک بازند کودکان در بازار". هنوز هم خانواده هایی هستند که با این باور فرزندان خویش را به مدرسه و یا به استادکار می سپارند که " گوشت اش برای شما استخوانش برای ما!" به هر روی از میان بردن خشونت و پایان دادن به چرخه آن نیازمند یک کار فرهنگی ریشه دار، گسترده و برنامه ریزی شده است و در رهگذر خشونت ورزی، آموزگار و دانش آموز از خطا بر کنار نیستند.
در انتشار خبرهای وابسته به خشونت در مدرسه با توجه به گستردگی مدرسه ها- چه در شمارش و چه از نظر جغرافیایی- نیازمند آمارهای موشکافانه و تحلیل بردار هستیم. شوربختانه آموزش و پرورش در زمینه انتشار آمارهای درونی بسیار بسته عمل می کند و تا اندازه فراوانی در هیچ زمینه ای آمارهای درست و شفافی در آموزش و پرورش نداریم! آمار از این رو مهم است که ما بدانیم خشونت، آن هم از نوع آموزگار به دانش آموز چند درصد است و اگر بحرانی به نظر می رسد به گونه ای جدی به آن پرداخته شود. گرچه به باور نگارنده حتی یک مورد خشونت هم زیاد است! اما برای تحلیل و بررسی ریشه های آن نیازمند آمارهای شفاف هستیم.
خشونت در مدرسه ها دارای سه شکل است. از آموزگار به دانش آموز، از دانش آموز به دانش آموز و از دانش آموز به آموزگار. آنچه در جامعه به درستی و با حساسیت فراوانی پیگیری می شود، شکل نخست آن است. اما دو شکل دیگر آن با بی توجهی آزار دهنده ای روبروست. بارها در دوران آموزگاری ام شاهد درگیری دانش آموزان با یکدیگر بوده ام که در یک نمونه به کشته شدن یکی از دو سوی درگیری انجامید و پس از دو سال دانش آموز دیگر هم به دار آویخته شد! در همین راستا در دوران کاری ام چندین مورد کتک خوردن معلم را شاهد بوده ام و باز چندین سکته همکار در کلاس به سبب فشار و استرس و شیطنت بیش از اندازه دانش آموزان که در یک مورد همکارِ پا به بازنشستگی در کلاس درگذشت. اگر جامعه به خشونت آموزگار به دانش آموز – باز تاکید می کنم به درستی و به خاطر دست بالای آموزگار در کلاس و مدرسه- حساس است، نباید چشم به دیگر گونه های خشونت در مدرسه ببندد و شمار و ریشه های آن را نادیده بگیرد. بی گمان دو گونه ی دیگر می تواند بخش مهمی از چرخه خشونت در مدرسه و باز تولید آن در جامعه باشد.
یکی از ریشه های خشونت در کلاس و از سوی آموزگار شرایط فیزیکی حاکم بر کلاس و آموزگار و دانش آموز است. از سر تجربه می توان گفت که کلاس های پر تراکم زمینه بیشتری برای بروز خشونت پدید می آورد. دانش آموزان بی انگیزه و شرایط سنی و شیطنت آنها، درونمایه های دور از زندگی واقعی و از دید دانش آموز به درد نخور، بی نتیجه بودن درس و مشق و سواد و مدرک در زندگی آینده دانش آموزان و بی کاری فراوان دانش آموختگان، گرفتاری های صنفی- آموزشی آموزگاران و حس فقر و فرق میان میان آنان، آشنا نبودن دانش آموزان و آموزگاران با حقوق و تکالیف شهروندی و ناکارآمدی آموزش های تربیت معلم، نبود شادی و برخوردهای شدید دست اندرکاران مدرسه با کمترین رفتارهای بیرون از عرف سنتی چه درباره دانش آموز و چه درباره آموزگار و .... خود به خود زمینه بیرون روی از چارچوب های سنتی کلاس و مدرسه را برای دانش آموزان به ویژه در دوره های متوسطه اول و دوم فراهم کرده و خواه ناخواه فضا را به سوی رویارویی میان آموزگار که وظیفه اش نگهداشت نظم کلاس است با دانش آموزان خسته از محدودیت های فراوان فراهم کرده و احتمال بروز خشونت را بالا می برد. از فیلم های منتشر شده هم چنین بر می آید که بیشتر آنها با برنامه های از پیش تعیین شده بوده و دانش آموزان در آنجا منتظر بروز چنین رفتارهایی از سوی معلم بوده اند.
به هر روی این که خشونت در مدرسه هست و بسیاری از آنها رسانه ای نمی شود، گمانی نیست اما پرداختن به آن نیازمند برخوردی ریشه ای و هدفمند و دور از احساس دارد و این وظیفه دولت و نهادهای مدنی و رسانه هاست تا در فضایی آرام راه های از میان بردن آن را به بررسی بنشینند.
http://www.farheekhtegan.ir/newspaper/page/1999/13/83809/0
محدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 2 مردادماه 95
بخشی از صحنه روشن و پیرمردی عصا زنان و لنگان لنگان در آن به پیش آمد. صدای گزارشگری در تالار پیچد. صدا از فرار دکتر مصدق و خیانت او بر میهن و شاه گفت. هر بار که واژه خیانت شنیده شد، پیرمرد ایستاد، برگشت و گوش تیز کرد و دوباره سر در گریبان و لنگان لنگان پیش آمد. به کمترین فاصله که رسید گفت"من محمد مصدق، متولد 1261 تهران ...." مو بر تنم سیخ شده بود. دکتر مصدق! شگفتا که واژه های تاثیر گذار مصدق از دهان کسی بیرون می آمد که بارها با طنزش ریسه رفته بودم. "فرهاد آییش" چنان در نقش دکتر مصدق جا افتاده و تاثیر گذار بود که انگار نه انگار یکی از توانمندترین کمدین های کنونی ایران است. بازی به یاد ماندنی آییش در کنار هنرِ ذاتی "ایرج راد" – که او و نقش هایش را از کودکی دوست داشته ام- نمایش "راپورت های شبانه دکتر مصدق" را یکی از دیدنی ترین نمایش های کنونی کرده است. ایرج راد با وقارِ همیشگی اش، نقش کرمیت روزولت- مامور سازمان سیای آمریکا و گرداننده کوتای 28 مرداد علیه دولت ملی دکتر مصدق- را باز آفرینی می کند. به لطف دوستی ارجمند در اجرای افتخاری این نمایش برای روزنامه نگاران و عکاسان خبری به دیدن این تئاتر رفته بودم. تماشاگر حرفه ای فیلم و تئاتر نیستم و بیشتر با نگاهی حسی به تماشای آنها می نشینم با این رو نمی توان از بازی زبردستانه ی "نرگس محمدی" در نقش خانم رییس، "خسرو احمدی" در نقش "گنده لات"، بازی احساس برانگیز "رویا میرعلمی" در نقش خدیجه دختر دکتر مصدق و چهره پیشکسوت هنرهای نمایشی"منوچهر علیپور" در نقش رییس دادگاه نظامی چشم پوشید. اگر بخواهم از توانایی گروه بازیگران و بازیگردانان بگویم بی گمان جا برای نوشتن بسیار اندک است. اما افزون بر موضوعِ پر کشش نمایش- که گذری تند بر سرگذشتِ پر افت و خیز نخست وزیر ملی ایران یعنی دکتر مصدق است- نمی توان بر کارگردانی خوب و بازی یکدست و گیرای گروه نمایشی و تلاش تاثیر گذار آنان آفرین نگفت. نمایش راپورت های شبانه دکتر مصدق دارای نکته های ظریف تاریخی و سیاسی فراوانی است که باید رفت و دید. اما "اصغر خلیلی" نویسنده و کارگردان نمایش درباره کارش به خبرگزاری مهر می گوید:" در حقیقت ساختاری که در پیرنگ نمایشنامه جاری است همان زندگینامه دکتر مصدق از بعد از ملی شدن صنعت نفت تا مرگ وی را در بر می گیرد اما زاویه دید من به زندگی مصدق به شکل نمایش صرف بیوگرافی وی نیست بلکه بیشتر عوامل رخ دادن کودتای ۲۸ مرداد و مرگ مصدق را از زاویه دید رسانه ها و افکار عمومی مورد بررسی قرار داده ام." با همه این ها شنیدن و خواندن درباره مصدق، کمتر برایم جایگزینی داشته است اما این که خود را در دادگاه او ببینم و سخنان، رفتار و کنش های او و مخالفانش را حس کنم بی گمان حسی کمیاب است. پیش از اجرای سکانس دادگاه نخست وزیر ملی، چندین آینه بزرگ به روی صحنه آورده شد. حضور آینه ها اندیشه ام را در گیر کرد! تا این که خود و انبوه تماشاچیان را در آن ها دیدم. راستی در دادگاه تاریخی این مرد بزرگ و شاید دیگر بزرگمردان، تماشاگرانِ ناچارِ همیشگی بوده ایم. چند روزی است که حضور آینه ها آزارم می دهد. نمی دانم چرا به یاد شعرِ "بیا ز سنگ بپرسیم" فریدون مشیری می افتم که در بخشی از آن آمده : درون آینه ها درپی چه می گردی؟ / بیا ز سنگ بپرسیم/ که از حکایت فرجام ما چه می داند/ بیا ز سنگ بپرسیم / زانکه غیر از سنگ/ کسی حکایت فرجام را نمی داند/ همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است / نگاه کن/ نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ ...
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/70080/%d8%b1%d8%a7%d9%be%d9%88%d8%b1%d8%aa%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d8%a8%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%af%da%a9%d8%aa%d8%b1-%d9%85%d8%b5%d8%af%d9%82