محمدرضا نیک نژاد، روزنامه فرهیختگان، 3 مردادماه 95 

( این یاداشت با نام" مدرسه و معضلی به نام خشونت" به چاپ رسید)

  1. بر کسی پوشیده نیست که خشونت دارای ریشه های اجتماعی و فرهنگی است و از میان برداشتن آن و یا دست کم کاهش اش نیازمند برنامه ریزی های دراز مدت و پیگیرانه آموزشی- فرهنگی است. چرخه خشونت در دوری بی پایان همه را مانند گردابه ای به سوی خویش می کشد. چرخه خشونت شهروندان را روزی در جایگاه خشونت کننده و روز دیگر در جایگاه خشونت پذیر قرار می دهد. کودکی که در نهاد خانواده و از روزهای نخستین زندگی اش با شکل های گوناگون خشونت – فیزیکی یا زبانی- روبرو بوده است اگر روزی دست بالاتر را داشته باشد به احتمال فراوان خشونت خواهد نمود. کسانی که در فرهنگی خشونت گرا زندگی می کنند و در سپهر آن رشد می کنند روزی کوک اند و خشونت می بینند، روز دیگر کارفرما و معلم و پلیس و کاسب و ... می شوند و بر زیر دست خویش خشونت می کنند. از این هم نباید گذشت که فرهنگ آموزشی ما دارای ریشه های توانمندی از خشونت است. از چوب معلم که گل است و هر که نخورد خُل! بگیر تا شعرهایی کهن از بزرگان شعر ایران مانند سعدی که می گوید" استاد معلم چو بود بى آزار/ خرسک بازند کودکان در بازار". هنوز هم خانواده هایی هستند که با این باور فرزندان خویش را به مدرسه و یا به استادکار می سپارند که " گوشت اش برای شما استخوانش برای ما!" به هر روی از میان بردن خشونت و پایان دادن به چرخه آن نیازمند یک کار فرهنگی ریشه دار، گسترده و برنامه ریزی شده است و در رهگذر خشونت ورزی، آموزگار و دانش آموز از خطا بر کنار نیستند.

  2. در انتشار خبرهای وابسته به خشونت در مدرسه با توجه به گستردگی مدرسه ها- چه در شمارش و چه از نظر جغرافیایی- نیازمند آمارهای موشکافانه و تحلیل بردار هستیم. شوربختانه آموزش و پرورش در زمینه انتشار آمارهای درونی بسیار بسته عمل می کند و تا اندازه فراوانی در هیچ زمینه ای آمارهای درست و شفافی در آموزش و پرورش نداریم! آمار از این رو مهم است که ما بدانیم خشونت، آن هم از نوع آموزگار به دانش آموز چند درصد است و اگر بحرانی به نظر می رسد به گونه ای جدی به آن پرداخته شود. گرچه به باور نگارنده حتی یک مورد خشونت هم زیاد است! اما برای تحلیل و بررسی ریشه های آن نیازمند آمارهای شفاف هستیم.

  3. خشونت در مدرسه ها دارای سه شکل است. از آموزگار به دانش آموز، از دانش آموز به دانش آموز و از دانش آموز به آموزگار. آنچه در جامعه به درستی و با حساسیت فراوانی پیگیری می شود، شکل نخست آن است. اما دو شکل دیگر آن با بی توجهی آزار دهنده ای روبروست. بارها در دوران آموزگاری ام شاهد درگیری دانش آموزان با یکدیگر بوده ام که در یک نمونه به کشته شدن یکی از دو سوی درگیری انجامید و پس از دو سال دانش آموز دیگر هم به دار آویخته شد! در همین راستا در دوران کاری ام چندین مورد کتک خوردن معلم را شاهد بوده ام و باز چندین سکته همکار در کلاس به سبب فشار و استرس و شیطنت بیش از اندازه دانش آموزان که در یک مورد همکارِ پا به بازنشستگی در کلاس درگذشت. اگر جامعه به خشونت آموزگار به دانش آموز – باز تاکید می کنم به درستی و به خاطر دست بالای آموزگار در کلاس و مدرسه- حساس است، نباید چشم به دیگر گونه های خشونت در مدرسه ببندد و شمار و ریشه های آن را نادیده بگیرد. بی گمان دو گونه ی دیگر می تواند بخش مهمی از چرخه خشونت در مدرسه و باز تولید آن در جامعه باشد.

  4. یکی از ریشه های خشونت در کلاس و از سوی آموزگار شرایط فیزیکی حاکم بر کلاس و آموزگار و دانش آموز است. از سر تجربه می توان گفت که کلاس های پر تراکم زمینه بیشتری برای بروز خشونت پدید می آورد. دانش آموزان بی انگیزه و شرایط سنی و شیطنت آنها، درونمایه های دور از زندگی واقعی و از دید دانش آموز به درد نخور، بی نتیجه بودن درس و مشق و سواد و مدرک در زندگی آینده دانش آموزان و بی کاری فراوان دانش آموختگان، گرفتاری های صنفی- آموزشی آموزگاران و حس فقر و فرق میان میان آنان، آشنا نبودن دانش آموزان و آموزگاران با حقوق و تکالیف شهروندی و ناکارآمدی آموزش های تربیت معلم، نبود شادی و برخوردهای شدید دست اندرکاران مدرسه با کمترین رفتارهای بیرون از عرف سنتی چه درباره دانش آموز و چه درباره آموزگار  و .... خود به خود زمینه بیرون روی از چارچوب های سنتی کلاس و مدرسه را برای دانش آموزان به ویژه در دوره های متوسطه اول و دوم فراهم کرده و خواه ناخواه فضا را به سوی رویارویی میان آموزگار که وظیفه اش نگهداشت نظم کلاس است با دانش آموزان خسته از محدودیت های فراوان فراهم کرده و احتمال بروز خشونت را بالا می برد. از فیلم های منتشر شده هم چنین بر می آید که بیشتر آنها با برنامه های از پیش تعیین شده بوده و دانش آموزان در آنجا منتظر بروز چنین رفتارهایی از سوی معلم بوده اند.

به هر روی این که خشونت در مدرسه هست و بسیاری از آنها رسانه ای نمی شود، گمانی نیست اما پرداختن به آن نیازمند برخوردی ریشه ای و هدفمند و دور از احساس دارد و این وظیفه دولت و نهادهای مدنی و رسانه هاست تا در فضایی آرام راه های از میان بردن آن را به بررسی بنشینند.    

http://www.farheekhtegan.ir/newspaper/page/1999/13/83809/0            

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد