راپورت های شبانه دکتر مصدق

                محدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 2 مردادماه 95

بخشی از صحنه روشن و پیرمردی عصا زنان و لنگان لنگان در آن به پیش آمد. صدای گزارشگری در تالار پیچد. صدا از فرار دکتر مصدق و خیانت او بر میهن و شاه گفت. هر بار که واژه خیانت شنیده شد، پیرمرد ایستاد، برگشت و گوش تیز کرد و دوباره سر در گریبان و لنگان لنگان پیش آمد. به کمترین فاصله که رسید گفت"من محمد مصدق، متولد 1261 تهران ...." مو بر تنم سیخ شده بود. دکتر مصدق! شگفتا که واژه های تاثیر گذار مصدق از دهان کسی بیرون می آمد که بارها با طنزش ریسه رفته بودم. "فرهاد آییش" چنان در نقش دکتر مصدق جا افتاده و تاثیر گذار بود که انگار نه انگار یکی از توانمندترین کمدین های کنونی ایران است. بازی به یاد ماندنی آییش در کنار هنرِ ذاتی "ایرج راد" – که او و نقش هایش را از کودکی دوست داشته ام- نمایش "راپورت های شبانه دکتر مصدق" را یکی از دیدنی ترین نمایش های کنونی کرده است. ایرج راد با وقارِ همیشگی اش، نقش کرمیت روزولت- مامور سازمان سیای آمریکا و گرداننده کوتای 28 مرداد علیه دولت ملی دکتر مصدق- را باز آفرینی می کند. به لطف دوستی ارجمند در اجرای افتخاری این نمایش برای روزنامه نگاران و عکاسان خبری به دیدن این تئاتر رفته بودم. تماشاگر حرفه ای فیلم و تئاتر نیستم و بیشتر با نگاهی حسی به تماشای آنها می نشینم با این رو نمی توان از بازی زبردستانه ی "نرگس محمدی" در نقش خانم رییس، "خسرو احمدی" در نقش "گنده لات"، بازی احساس برانگیز "رویا میرعلمی" در نقش خدیجه دختر دکتر مصدق و چهره پیشکسوت هنرهای نمایشی"منوچهر علیپور" در نقش رییس دادگاه نظامی چشم پوشید. اگر بخواهم از توانایی گروه بازیگران و بازیگردانان بگویم بی گمان جا برای نوشتن بسیار اندک است. اما افزون بر موضوعِ پر کشش نمایش- که گذری تند بر سرگذشتِ پر افت و خیز نخست وزیر ملی ایران یعنی دکتر مصدق است- نمی توان بر کارگردانی خوب و بازی یکدست و گیرای گروه نمایشی و تلاش تاثیر گذار آنان آفرین نگفت. نمایش راپورت های شبانه دکتر مصدق دارای نکته های ظریف تاریخی و سیاسی فراوانی است که باید رفت و دید. اما "اصغر خلیلی" نویسنده و کارگردان نمایش درباره کارش به خبرگزاری مهر می گوید:" در حقیقت ساختاری که در پیرنگ نمایشنامه جاری است همان زندگینامه دکتر مصدق از بعد از ملی شدن صنعت نفت تا مرگ وی را در بر می گیرد اما زاویه دید من به زندگی مصدق به شکل نمایش صرف بیوگرافی وی نیست بلکه بیشتر عوامل رخ دادن کودتای ۲۸ مرداد و مرگ مصدق را از زاویه دید رسانه ها و افکار عمومی مورد بررسی قرار داده ام." با همه این ها شنیدن و خواندن درباره مصدق، کمتر برایم جایگزینی داشته است اما این که خود را در دادگاه او ببینم و سخنان، رفتار و کنش های او و مخالفانش را حس کنم بی گمان حسی کمیاب است. پیش از اجرای سکانس دادگاه نخست وزیر ملی، چندین آینه بزرگ به روی صحنه آورده شد. حضور آینه ها اندیشه ام را در گیر کرد! تا این که خود و انبوه تماشاچیان را در آن ها دیدم. راستی در دادگاه تاریخی این مرد بزرگ و شاید دیگر بزرگمردان، تماشاگرانِ ناچارِ همیشگی بوده ایم. چند روزی است که حضور آینه ها آزارم می دهد. نمی دانم چرا به یاد شعرِ "بیا ز سنگ بپرسیم" فریدون مشیری می افتم که در بخشی از آن آمده : درون آینه ها درپی چه می گردی؟ / بیا ز سنگ بپرسیم/ که از حکایت فرجام ما چه می داند/ بیا ز سنگ بپرسیم / زانکه غیر از سنگ/ کسی حکایت فرجام را نمی داند/ همیشه از همه  نزدیک تر به ما سنگ است / نگاه کن/ نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ ...

http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/70080/%d8%b1%d8%a7%d9%be%d9%88%d8%b1%d8%aa%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d8%a8%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%af%da%a9%d8%aa%d8%b1-%d9%85%d8%b5%d8%af%d9%82

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد