برای خودم و دانش آموزم!


محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 9 اردیبهشت ماه 96
1-  پشت هم، و مانند همیشه در آرامش کلاس آقا آقا آقا را تکرار می کرد. من هم می گفتم نه بشین! چند لحظه می گذشت و دوباره دستش را بالا می آورد و اجازه می خواست و ... از هراس این که دوباره کلاس را به هم نریزد، اجازه نمی دادم. چراکه نزدیک زنگ بود و نمی خواستم کلاس از کنترلم خارج شود. او رهبر شیطنت های کلاس بود و من هم معلمی جوان و کم تجربه. زنگ خورد. نفس راحتی کشیدم و کیفم را برداشتم و از کلاس گریختم. چند گامی برنداشته بودم که آقا گفتنش دوباره تنم را لرزاند! با خشم و هم زمان که برمی گشتم گفتم دیگه چی می خوای؟ کلاس کافی نیست!؟ این جا هم رهایم نمی کنی!؟ همین که چشمم به چشمش افتاد برخلاف شوخ چشمی های همیشگی اش، نسیم مهر و شرم را به چهره ام کوفت! حرکت دستش و چیزی که لای روزنامه پیچیده بود نگاهم را به چرخاند. آرام گفت آقا این هدیه روز معلمت. روزت مبارک! عرق تنم را خیس کرد. دستی روی شانه هایش کشیدم و بریده بریده چیزی گفتم و رفتم. هنوز هم پس از بیست سال از خودم دلخورم و...
2-  بسیار پیش آمده که می پرسند از تکرار معلمی خسته نمی شوی؟ از بارها گفتن یک درس در چندین کلاس!؟ آخر این چه کاری ست؟ همه اش تکرار و تکرار و تکرار! آری، آموزگاری تکرار فراوان دارد و بی گمان نه تنها خستگی دارد، که آزار دهنده است. تکرار کم توجهی خانواده ها، نخبگان، اندیشمندان، دولت ها، نهادهای حاکمیتی و ... به نهاد انسان ساز و شهروند پرورِ مدرسه بی گمان آزار دهنده است. تکرار کمبود فزاینده بودجه و بی توجهی باور نکردنی به نارضایتی شغلی معلمان کشنده است. تکرار نادیده گرفتن خطرخیز 35 درصد مدرسه های فرسوده از سوی جامعه زجر آور است. تکرار کلاس های شلوغی که حتی فرصت ارتباطِ چند دقیقه ای با هر دانش آموز را از معلم می گیرد و بی تفاوتی دست اندرکاران بر این فشارِ دمادمِ آسیب زایِ جبران ناپذیر چندش آور است. تکرار گله های همیشگی همکاران از تازه کار تا بازنشسته، از معلم تا معاون و مدیر، از نیروهای آموزشی تا نیروهای ستادی، خسته کننده و اندوه بار است و ... اما کلاس نه! هر روز مدرسه و هر روز کلاس و هر روز همراه شدن با دانش آموزان، آموزنده است و برانگیزاننده. شاید باور کردنی نباشد حتی هر دانش آموز از یک زنگ به زنگ دیگر تغییر می کند و گونه گون می شود! شور و تازگی او را سازنده ی گوناگونی، رنگارنگی،  نو به نویی و تغییر مدام کرده است. بیش از بیست سال است معلمم اما هیچ ساعتی با ساعت دیگر و هیچ کلاسی با کلاس دیگر و هیچ مدرسه ای با مدرسه ای دیگر برایم یکسان نبوده و نیست، اما دردها و گلایه ها ...!
این روزها که به روز معلم نزدیک می شویم باز به یاد آن پسر بازیگوش افتادم و دوباره بر خود لرزیدم. ای کاش همین فردا دم کلاس، آقا آقا گفتنش را بشنوم. اما این بار با مهربانی برگردم و دستش را بگیرم و رویش را ببوسم. ای کاش شرایط معلمی چنان نبود که هنوز 4 سال مانده به پایان خدمت، نگران گذران دوران پیری ام، در اندیشه یافتن شغل دوران بازنشستگی باشم. ای کاش معلمی، همان معلمی بود و آموزش و یادگیری و پیش از همه این ها پرورش و پرورش و پرورش. ای کاش معلمی همچنان عشق بود و مدرسه همچنان شادی زا و انگیزه بخش و پرورش دهنده. ای کاش از امتحان خبری نبود و همه اش تجربه های زندگی فردی و اجتماعی  ... و ای کاش دانش آموز بیست سال پیشم امروز شغلی داشته باشد و خانواده ای و خوشی و تندرستی و ... و به خاطر کمترین چیزی که یادش دادم به خاطرم آورد و .... هر سال در چنین روزهایی به یادش می افتم و به خاطرِ مهر پیچیده در روزنامه، سپاسش می گویم. سپاس عزیزم. زنده باشی!  

  http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/98134/برای-خودم-و-دانش‌آموزم!

از اجرای طرح رتبه‌بندی تا تعدیل نگاه امنیتی

بررسی عملکرد وزارت آموزش و پرورش دولت یازدهم
از اجرای طرح رتبه‌بندی تا تعدیل نگاه امنیتی

الهام کاظمی، صفحه شهر روزنامه فرهیختگان ، 10 اردیبهشت ماه 96
 13 میلیون و 300 هزار نفر، تعداد دانش‌آموزانی است که مهر 95 وارد کلاس‌های درس شدند. این آمار نشان می‌دهد وزارت آموزش و پرورش یکی از نهادهای دولتی است که با قشر بزرگی از جامعه در ارتباط است و باید برنامه‌ریزی‌های مدونی برای تربیت آنها انجام شود.
اگرچه بسیاری از کارشناسان معتقدند که مسائل آموزش و پرورش در کشور، ریشه‌ای و وابسته به نهادهای مختلف است و آمدن و رفتن دولت‌ها تاثیر کمی د‌ر آن دارد، اما با این حال به گواه خود آنها، وزارتخانه آموزش و پرورش دولت یازدهم توانسته است آرامش نسبی را به معلمان و دانش‌آموزان هدیه کند. اجرای طرح رتبه‌بندی معلمان در جهت افزایش حقوق معلمان، حذف نگاه‌های امنیتی به فعالیت‌های صنفی و افزایش فوق‌العاده شغل معلمان از مواردی است که باعث شده اندکی از دغدغه معیشتی معلمان کاهش یابد. البته برخی مشکلات آموزش و پرورش در دولت یازدهم حل نشده باقی مانده است. هنوز هم بیش از 95 درصد بودجه این وزارتخانه صرف هزینه‌های جاری و حقوق معلمان می‌شود و این دولت از این حیث توفیق چندانی نداشته است. به‌ویژه آنکه مساله گرفتن وجه از والدین دانش‌آموزان در این دوره هم همچنان ادامه دارد. در این میان بیمه تکمیلی معلمان موسوم به بیمه طلایی معلمان هم در این دولت پیگیری نشد.
 حذف نگاه امنیتی
محمدتقی سبزواری از اعضای سازمان معلمان ایران با اشاره به اینکه با روی کارآمدن علی‌اصغر فانی، نگاه امنیتی از آموزش و پرورش برداشته شد، در گفت‌وگو با «فرهیختگان» می‌گوید: «این توفیق به حدی بود که برخی همکاران ما که به دلیل فعالیت‌های صنفی حکم داشتند و حتی دوره‌ای در زندان به سر می‌بردند به کار برگشتند.» موضوعی که محمدرضا نیک‌نژاد، عضو شورای صنفی معلمان هم در گفت‌وگو با «فرهیختگان» آن را تصدیق می‌کند. به گفته او، شوراهای صنفی پل ارتباطی مسئولان با گروه‌های مختلف مردم هستند و فانی سعی کرد که این پل را ترمیم کند و پس از او احمدی‌دانش‌آشتیانی هم مخالفتی با آن نداشته است.
 حذف طرح‌های غیرکارشناسی
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش سندی است که 120 اولویت دارد و قرار است با اجرای‌ آن سیستم آموزش و پرورش کشور ترمیم شود. دو مورد هوشمند‌سازی مدارس و تغییر ساختار آموزش و پرورش به سیستم 6، 3، 3 در این سند آمده است که البته در اولویت‌های میانی و پایانی سند گنجانده شده است. در دولت دهم تغییر ساختار که اولویت 112 بود به صورت ناقص اجرا شد، بدون اینکه پیش‌نیازهای آن اجرا شود. در کنار این تغییر ساختار هوشمند‌سازی غیرکارشناسی مدارس نیز وجود داشت. به‌طوری که به گفته سبزواری با روی کار آمدن دولت یازدهم هوشمندسازی غیرکارشناسی مدارس حذف شد، چرا که بدون آموزش لازم به معلمان و دانش‌آموزان و ایجاد امکانات لازم در حال اجرا بود.
 افزایش حقوق معلمان
سبزواری به افزایش حقوق معلمان نیز اشاره می‌کند. افزایش فوق‌العاده شغل از 800 امتیاز به 1500 امتیاز و اجرای رتبه‌بندی معلمان که به افزایش حقوق 30 درصدی آنها منجر شد از اقدامات مثبتی است که به گفته سبزواری، دولت یازدهم در جهت افزایش حقوق انجام داده است. براساس آیین‌نامه رتبه‌بندی معلمان با سابقه بالای 6 سال براساس امتیاز و سابقه کار مشمول افزایش حقوق شدند. نیک‌نژاد در این باره می‌افزاید که در راستای این طرح حقوق معلمان به‌طور میانگین تا 250 هزار تومان افزایش یافت. موضوعی که به اعتقاد او اگر تا چند سال آینده ادامه یابد، باعث می‌شود شکاف دریافتی بین معلمان و سایر کارکنان دولت و نیز عدالت پرداختی کارکنان دولت میسر شود.
 ناکام در جذب بودجه
با این حال به اعتقاد این دو معلم با سابقه کشور این وزارتخانه همچنان در تلاش خود برای افزایش بودجه ناکام بوده‌ و اختصاص یافتن بیش از 95 درصد از بودجه به هزینه‌های جاری و کسری هزار میلیاردی بودجه در سال 95 اجرای هدف‌های آموزشی و پرورشی را مشکل کرده است. کاهش بودجه تجهیز و نوسازی مدارس و تخصیص نیافتن سرانه مدارس از مهم‌ترین این مسائل است که به گفته آنها باعث شده است مدارس دست به دامن والدین دانش‌آموزان شوند، به طوری که در حال حاضر اغلب مدارس در کلانشهرها خودگردان شده‌اند. به گفته نیک‌نژاد، قبح پول گرفتن از والدین دانش‌آموزان در دولت دهم ریخت و به صورت یک عرف درآمد و در دولت یازدهم هم ادامه پیدا کرد. موضوعی که باعث شده است مدارس جایگاه متعالی خود را از دست بدهند و وارد مسائل اقتصادی و مالی شوند که گاه ممکن است فسادی هم در آن اتفاق افتد. در این میان پرداختی بازنشستگان هم منظم نبوده است به‌طوری که مطالبات 95 هنوز پرداخت نشده است. مطالباتی که به گفته سبزواری دولت قول داده است تا پایان بهار پرداخت کند.
 نگاه نو در آموزش و پرورش
با این حال سبزواری و نیک‌نژاد هر دو معتقدند که وزیر فعلی آموزش و پرورش نگرش نویی در آموزش و پرورش دارد، به‌طوری که با روش‌های نوین دنیا و روش‌های تطبیقی آشناست و معتقد است که باید تمرکززدایی در آموزش و پرورش ایجاد شود که این نگاه در درازمدت به نفع آموزش و پرورش کشور است.
در این میان اسدالله عباسی، عضو کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی به‌عنوان یکی از نهادهای حاکمیتی دخیل در آموزش و پرورش در گفت‌وگو با «فرهیختگان» موضوع واگذاری مدارس به بخش خصوصی، ساماندهی معلمان حق‌التدریس، موضوعات مربوط به صندوق ذخیره فرهنگیان و حذف چهره‌های ملی و مذهبی از کتب درسی اشاره می‌کند و معتقد است که دولت یازدهم در این موارد درست عمل نکرده است و باید روند خود را اصلاح کند.

http://fdn.ir/news/5178/از-اجرای-طرح-رتبه‌بندی-تا-تعدیل-نگاه-امنیتی

زنان، توانمندسازی و آموزش و پرورش

              

محمدرضا نیک نژاد، دوماهنامه چشم انداز ایران، شماره 102، اسفند 95 و فروردین 96

در بررسی کمی و کیفیِ توانمندسازی زنان در آموزش و پرورش می توان دو رویکرد را پیش گرفت. نخست آن که فرض کنیم که دشواری های کلی در این حوزه برای زنان و مردان چندان تفاوتی ندارد و از این رو به دنبال کارآمد کردن آموزش برای همه دانش آموزان چه دختر و چه پسر بود. دوم، رویکردی که باور دارد با نگاهِ فرهنگیِ ویژه مان به جنسیت، نخواسته یا نتوانسته ایم به شکل تاریخی شرایط یکسانی در زمینه توانمندسازی، پیش پای زنان قرار دهیم و آنان را خود به خود به سوی شکلی از تبعیض برده ایم؛ که در این صورت باید به دنبال شکلی از آموزش باشیم تا این ناکارآمدی را جبران کند. گرچه بر کسی پوشیده نیست که آموزش در کل، و آموزش زنان به شکل ویژه نتوانسته در توانمندسازی کامیاب باشد و همچنان پیامد آزاردهنده این نگاه فرهنگی به زنان گریبان گیر زنان جامعه ایران است. گمانی نیست که بخش مهمی از این نگاه پس از خانواده در ساختار آموزشی بازتولید می شود و همچنان در این ساختار نگاه جنسیتی و تبعیض آمیز حتی در گستره توانمندسازی زنان در جریان است و به شکل های گوناگون آن را می بینیم و حس می کنیم و آسیب هایش را می چشیم. به خاطر همین آسیب ها نگارنده در این نوشتار تلاش می کند با نگاهی گذرا به چالشِ توانمندسازی زنان در آموزش و پرورش بپردازد.

1-      به باور برخی از کنشگران زن، نخستین ایرادی که به توانمندسازی در ایران وارد است و سر راست نوع نگاه به آموزش زنان در راستای توان افزایی آنان را در بر می گیرد، خودِ واژه توانمندسازی است. واژه توانمندسازی از برگردان واژه ی " Empowerment " به دست آمده است. گرچه ""Empowerment را می توان در فارسی توانمندسازی نیز ترجمه کرد اما برگردان درست تر آن شاید " قدرتمندسازی" باشد. به گفته برخی کنشگران زن واژه توانمندسازی دارای بارِ منفی و یا حتی کوچک شماری ظریفی در مورد زنان است. در این برداشت از توانمندسازی،  فرض بر این است که فرد- زن- از پیش ناتوان و یا کم توان است و راهکارهایی را باید جست که او را توانمند ساخت! اما قدرتمندسازی می تواند به معنی قدرت افزایی برای فردی باشد که از پیش توانایی های داشته و اکنون در پی قدرت افزایی اش هستیم. دستِ بر قضا تفاوت برداشت از این دو واژه، در آموزش و پرورش بیش از هر جای دیگری نمایان می شود. در انگاره های آموزشی نوین، نوآموز، جدا از جنسیت اش، دارای توانایی هایی در یادگیری است و استعدادهای نهفته و البته متفاوت اش، ابزاری ست برای شکوفایی شخصیت فردی و اجتماعی او. این ویژگی نشان از وجود قدرتی آشکار نشده در نهادِ تکِ تک نوآموزان دارد. در این رویکرد، آموزش و پرورش در پی آشکار ساختن این توانایی های نهفته و بهره گیری از آن ها، برای آینده فرد و جامعه است. بنابراین برگردانِ درخور برای واژه ی " Empowerment" به ویژه در آموزش و پرورش همان قدرتمندسازی نوآموزان دختر برای آینده ای بهتر خواهد بود.

2-      اما قدرتمندسازی از ارزش ها و دستاوردهای جهان نوین است که در ساختار آموزشی ما چندان به آن توجهی نشان داده نمی شود. بر کسی پوشیده نیست که از هدف های مهم آموزش و پرورش، دست کم در سده های 20 و 21، افزایش قدرتِ فردی و اجتماعی شهروندان و آماده کردن آنان برای زیستی سودمند در جامعه بوده و هست. اما شوربختانه ساختار سنتی، فرهنگِ آموزشی نمره مدار و کنکور محور، درونمایه ها و کتاب های درسی دور از زندگی روزمره ی نو آموزان، پدران و مادرانی که فرزندان خویش را از کودکی در روپوش سپید پزشکی و یا با کلاه ایمنی مهندسی می بینند، پندارِ فراگیر و نادرستی که کامیابی را تنها گذر از یک پایه به پایه بالاتر می داند و .... بزرگ ترین سد در برابر قدرتمند ساختن نوآموزان امروز و شهروندان فرداست. این رویکرد فراگیر و دهها زمینه اجتماعی، فرهنگی و آموزشی دیگر توانمند شدن را تنها در دستیابی به کامیابی های آموزشی می بیند. از این روست که امروزه می بینیم که حتی شهروندانی که به بالاترین مدرک های دانشگاهی دست یافته اند در رفتارهای فردی، خانوادگی، اجتماعی و حتی تخصصی خویش از پیشِ پا افتاده ترین آگاهی ها بی بهره اند و همچنان در اندیشه ها و رفتارهای نکوهیده گذشته و سنتی در جا می زنند. این گرفتاری که زن و مرد هم ندارد و شمار بسیاری از دانش آموختگان مدرسه ای و دانشگاهی را در بر می گیرد یکی از آسیب رسان ترین فرآینده های آموزشی می باشد. در این آسیب بیش از این که شهروندان مقصر باشند ساختار آموزشی کشور متهم است. البته کاستی نهادهای آموزش در این زمینه جدا از کاستی های جامعه و فرهنگ نیست.

3-      نکته دیگر در زمینه توانمندسازی به ویژه درباره زنان، محدود کردن آن به توان افزایی اقتصادی ست. گرچه توانایی مالی می تواند تا اندازه ای بر قدرت فردی و اجتماعی شهروندان موثر باشد اما نمی توان با تمرکز بیش از حد بر این بخش، دیگر توانایی ها را سست کرد و یا کنار نهاد. برای نمونه آموزش حقوق به زنان، حق مالکیت و خرید و فروش، آموزش های بهداشتی و پیشگیری از بارداری و یا رعایت بهداشت در هنگام بارداری و پس از آن، قدرتمند ساختن آنها در پرورش کودکانی توانا و تندرست، آگاهی های تئوری و عملی بازدارنده در برابر اعتیاد و پیامدهایش، روش های درست برخورد با انواع خشونت علیه زنان پیش از خشونت، در هنگام خشونت و پس از آن و ... از بخش های مهم درباره توانمندسازی زنان هستند و نمی توان آنها را نادیده گرفت. اما شوربختانه حتی با گسترش روزافزون سازمان های مردم نهاد و ورود سازمان های دولتی به این گستره، شاهد چیرگی نگاه اقتصادی بر روند توان افزایی و بی توجهی به نیازهای مهم و ریشه ای تر دیگر هستیم. ساختار آموزشی نیز با این رویکرد همراه بوده و در بخش هایی که آموزش های مهارتی پر رنگ تر می شوند، آموزش ها بر توانمندسازی اقتصادی تمرکز می یابند و دیگر جنبه های آن نادیده گرفته می شود. گرچه بی توجهی به مهارت های زندگی، یکی از شاخصه های آموزش و پرورش ایران است و زن و مرد نمی شناسد اما بی گمان با توجه به جایگاه زن در جامعه و پیوند عاطفی– اخلاقی او با فرزندان و پرورش نسل های آینده، چنین آموزش هایی برای آنان ضروری تر به نظر می آید. 

4-      آموزش در ایران تا پایه نهم عمومی است. به این معنی که همه دانش آموزان در روند آموزش خویش درونمایه آموزشی یکسانی را می خوانند – به جز موردهای ویژه ای مانند درس های حرفه ای و مهارتی که در آنها با توجه به نگاه جنسیتی، کتاب ها و درونمایه های متفاوتی برای دختران و پسران در نظر گرفته می شود. اما در دوره متوسطه دوم، آموزش تخصصی شده و به دو بخش کلی "نظری" و " فنی و حرفه ای، کار و دانش، هنر و.." تقسیم می شود. در هر دو گرایشِ آموزشی، درس هایی با عنوان پرورشی یا مهارت های زندگی وجود دارد. هدف از زنگ های پرورشی یا مهارت های زندگی، بهبود و توان افزایی مهارت های فردی و اجتماعی نوآموزان است. ولی در کل و به شکل عرفی در مدرسه ها توجهی به این درس ها نشده و از زنگِ چنین درسهایی بیشتر برای یادگیری درس های تخصصی مانند ریاضی و فیزیک و شیمی بهره می گیرند! پس این بخش از برنامه درسی در عمل در توان افزایی نوآموزان چه پسر و چه دختر به شکل سازمانی ناکام است. به ویژه در رشته های نظری که در دوران تحصیل از آموزش های عملی بی بهره اند. اما در رشته های فنی و حرفه ای و هنرستانی و ... که بنیادشان بر آموزش حرفه، هنر و کار نهاده شده است نیز فرایندِ آموزش در بیشتر موارد نمی تواند درونمایه های آموزشی را به گونه ای ارائه دهد که نوآموزان در زندگی آینده بتوانند به شکل کارآمدی از آنها بهره گیرند و زیست اجتماعی و اقتصادی خویش را با آنها سامان بخشند. بنابراین داستان آفتابه و لنگ و شام و ناهار همچنان رویه چیره بر آموزش و پرورش است و شوربختانه همچنان در مهارت های زندگی به ویژه برای دختران گرفتار دوری ناکارآمد در ساختار آموزش هستیم.

5-      از نگاه درون سازمانی نیز آموزش و پرورش در ادامه نگاه جنسیتی حاکم بر فرهنگ و سیاست کشور افزون بر تمرکز بر توانمندسازی اقتصادی زنان، با تقسیم بندی خودساخته ای درونمایه های آموزشی و رشته های درسی را زنانه – مردانه کرده و از دسترسی زنان به برخی از توانایی های عمومی جلوگیری می کند. این در حالی است که در بازارِ کار بسیاری از توانایی هایی که دختران و زنان در زمان آموزش در مدرسه فرا می گیرند چندان کاربردی ندارند و گره گشای زندگی اجتماعی آنان نخواهند بود. برای نمونه مهارت هایی مانند دوخت و دوز، بافندگی، گلدوزی، یا رشته هایی مانند خانه داری و آشپزی و .... در بازار کار چندان نمی تواند باری از دشواری های زندگی زنان بردارد و تکیه گاهی شود برای حضور قدرتمند در زندگی فردی و اجتماعی آنان. از دیگر سو در رشته های آموزشی پسرانه رشته هایی مانند نجاری، جوشکاری، هتل داری، ساختمان، نقشه کشی، عمران، برق و ... دیده می شود که بازار کارِ فراوان و همیشگی دارند و دست کم از جنبه اقتصادی زمینه بهتری برای آینده آنان فراهم است. این رویه بی گمان ریشه در نگاه جنسیت زده ی دست اندرکاران آموزشی دارد و زمینه تبعیض میان دو جنس را فراهم تر خواهد نمود.

6-      سال هاست که سازمان نهضت سوادآموزی به عنوان تنها نهاد آموزش بزرگسالان در کشور به سوادآموزی شهروندانِ بالاتر از سن آموزش می پردازد. این سازمان زیر مجموعه وزارت آموزش و پرورش است و هر سال ردیف بودجه ویژه ای از کل بودجه آموزش و پرورش را هزینه می کند. بنا بر آمارهای رسمی در کشور، ده میلیون بیسواد مطلق و در کل بیست میلیون بیسواد و کم سواد وجود دارد که با توجه به نگاه فرهنگی- اجتماعی- اقتصادی به زنان، سهم بیشتری از این بیست میلیون را بانوان در بر می گیرند. اگر با کمی چشم پوشی، قدرتمندی زنان در زندگی فردی و اجتماعی را در پیوند به سواد آنان بدانیم، می توان بخش بزرگی از این بیست میلیون بیسواد را زنانی دانست که در خطرِ آسیب های فردی و اجتماعی به سر می برند. از این رو ضروری است که سازمان نهضت سوادآموزی با همکاری آموزش و پرورش و سازمان های مردم نهاد افزون بر باسواد کردن این گروهِ گسترده از زنان، زمینه ای را فراهم آورند که آموزش های فردی و اجتماعی مورد نیاز آنها در ساختار و درونمایه های آموزشی سازمان نهضت سواد آموزی بگنجد. تا از این رهگذر آموزش به هدف پایه ای خویش یعنی قدرتمندسازی شهروندان برای زیست کنونی و آینده دست یابد.

به هر روی آموزش در کشور در روند کنونی اش نه در دانش افزایی کامیابی های چشم گیری داشته است و نه در آموزش مهارت های زندگی و توان افزایی فردی و اجتماعی. اما در کنار تلاش های ساختاری در آموزش و پرورش مانند راه اندازی درس هایی مانند «تفکر و سواد رسانه‌ای»، «انسان و محیط زیست» و «سلامت و بهداشت» زمزمه هایی از آموزش های شهروندی و کنش های آموزشی در راستای جامعه پذیری به ویژه برای زنان از زبان دست اندرکاران سیاسی شنیده می شود که می تواند امید بخش باشد. یا به تازگی انتشار منشور حقوق شهروندی رییس دولت یازدهم با درنوردیدن فضای عمومی – رسانه ای، امیدهایی را پدیدار ساخته است. با همه این ها باید دید در سطح قانون گذاری، روش ها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی و رویکردهای ریشه ای چه تفاوت هایی را شاهد خواهیم بود. به هر روی کنش های تازه در دولت یازدهم گامی ست که باید از آن استقبال کرد و برای اجرایی شدنشان آن ها را به خواستی عمومی تبدیل کرد.   

«روز زمین» و سواد محیط‌ زیستی شهروندان


محمدرضا نیک‌نژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،2 اردیبهشت 96
 چند روز پیش از امروز، یعنی دوم اردیبهشت‌ماه برابر با  ٢٢ آوریل، متن‌هایی درباره «روز زمین» خواندم. هدفم این بود که بتوانم در کلاس بچه‌ها را درباره روز زمین به چالش بکشم و آگاهی‌هایمان را اندکی بیفزایم. با توجه به تجربه بیست و چندساله آموزگاری‌ام می‌دانستم که مدرسه و آموزش و پرورش برنامه‌ای برای چنین روزی ندارند، از این‌رو برای پرسش از آنان خود را به زحمت نینداختم. می‌خواستم مانند بیشتر مناسبت‌های اینچنینی، توان و فرصتم را صرف دانش‌آموزان کنم. از بچه‌ها خواهش کردم که به من توجه کنند. هنگامی که سکوت کلاس را فرا گرفت، پرسیدم: «بچه‌ها کسی می‌داند روز زمین چه روزی است؟»... سکوت بود که موج می‌زد و چشمانی که کنجکاوانه روی چهره‌ام قفل شده بود، زمان را که مناسب دیدم، برایشان گفتم که :
١- «روز زمین، روزی برای افزایش آگاهی و قدردانی نسبت به محیط‌زیست کره‌‌زمین است. این روز دوبار در سال، یک‌بار درفصل بهار در نیمکره‌شمالی و یک‌بار درفصل پاییز در نیمکره‌جنوبی (که فصل بهار آن نیمکره محسوب می‌شود) برگزار می‌شود. سازمان ملل متحد نیز هر‌سال در اعتدال بهاری، این روز را جشن می‌گیرد. این رسمی بود که توسط فعال صلح یعنی جان مک‌کانل در ‌سال ۱۹۶۹ در اجلاس یونسکو معرفی شد و توسط سناتور آمریکایی گیلورد نلسون به‌عنوان یک جلسه آموزشی درمورد محیط ‌زیست بنیان گذاشته شد. درخیلی ازکشورها روز ۲۲ آوریل همزمان با ٢ یا ٣ اردیبهشت، روز زمین است و جوامع بسیاری نیز هفته زمین را با آغاز روز زمین جشن می‌گیرند و تمام هفته را به فعالیت‌های زیست‌محیطی اختصاص می‌دهند.»
٢- «پویش روزِ زمین در ‌سال ٢٠١٧، سواد محیط ‌زیستی و آب و هوایی است. آموزش و پرورش ‌بنیان پیشرفت است. ما نیازمند پرورش شهروندان جهانی و چیره به مفاهیم دگرگونی آب و هوا و آگاه از تهدید بی‌مانند این دگرگونی‌ها در سیاره‌مان هستیم. ما نیازمند توانمندسازی همه شهروندان با این دانش برای الهام‌بخشیدن به عمل درحمایت از حفظ محیط‌ زیست هستیم. سواد محیط‌زیستی و آب و هوایی نه‌تنها موتور محرکه‌ای برای ساختن رأی‌دهندگان سبز و پیشبرد سیاست‌ها و قوانین زیست‌محیطی و آب و هوایی است بلکه برای افزایش شتاب در آفرینش فناوری‌ها و حرفه‌های سبز است. روز زمین امسال، با جامعه خویش برای آموزش سوادی محیط زیستی و آب و هوایی گرد هم آیید و طرح دیگری با تمرکز بر آموزش و پرورش را (پیگیری کنید)...» (پیام روز زمین ٢٠١٧ در تارنمای این سازمان به آدرس
http: //www.earthday.org)
 پس ازپایان حرف‌هایم، زمینه برای گفت‌وگو فراهم بود. مانند همیشه از برخی دیدگاه‌های هوشمندانه بچه‌ها شگفت‌زده شدم و با هم آموختیم و آموزاندیم. اگر این گفت‌وگوی کلاسی توانسته باشد دریک هم کنش گروهی، پرسش‌هایی اندیشه‌برانگیز در ذهن بچه‌ها بیافریند، بی‌گمان کنشی کامیابانه بوده است- دست‌کم امیدوارم چنین بوده باشد، اما پرسش‌های پایه‌ای‌تر و آزاردهنده‌تر این‌که چرا ساختار آموزشی که بنابر هدف‌های نوین‌اش باید پرورش‌دهنده شهروندان محیط ‌زیست دوست باشد، همچنان بر هدف‌ها و روش‌های سنتی خویش یعنی تمرکز افراطی بر دیدگاه‌های کمی- نمره‌ای از رهگذر حفظ درونمایه‌های درسی پای می‌فشارد؟ در زمانی که وزیر و وکیل و حتی بسیاری از شهروندان بر بیهوده‌بودن بسیاری از آموزه‌های مدرسه‌ای تأکید می‌کنند؛ چرا برای ساختار فرهنگی- آموزشی ما همچنان مرغ یک پا دارد!؟ چرا درسالی که شعار جهانی روزِ زمین، افزایش سواد محیط زیستی است و مهمترین نهاد در سوادافزایی شهروندان همین نهاد آموزش است، یکی از بی‌عمل‌ترین نهادها باید آموزش و پرورش باشد؟ چرا و چرا و چرا... شرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقت دگر!
yon.ir/s9CFJ
yon.ir/kVmwZ

روز زمین و ناکارآمدی آموزش های مدرسه ای


محمدرضا نیک نژاد، روزنامه وقایع اتفاقیه، 2 اردیبهشت 96
در تارنمای شبکه "روز زمین" افزون بر شعار سال 2017 این سازمان که سواد زیست محیطی است می خوانیم "پویش روزِ زمین در سال 2017 ، سواد محیط زیستی و آب و هوایی است. آموزش و پرورش بنیان پیشرفت است. ما نیازمند پرورش شهروندانی جهانی و چیره به مفاهیم دگرگونی آب و هوا و آگاه از تهدید بی مانند این دگرگونی ها در سیاره مان هستیم. ما نیازمند توانمندسازی همه شهروندان با این دانش برای الهام بخشیدن به عمل در حمایت از حفظ محیط زیست هستیم. سواد محیط زیستی و آب و هوایی نه تنها موتور محرکه ای برای ساختن رای دهندگان سبز و پیشبرد سیاست ها و قوانین زیست محیطی و آب و هوایی است، که برای افزایش شتاب در آفرینش فن آوری ها و شغل های سبز است. روز زمین امسال، با جامعه خویش برای آموزش سواد محیط زیستی و آب و هوایی گرد هم آیید و یا طرح دیگری با تمرکز بر آموزش و پرورش را (پیگیری کنید)..."( http://www.earthday.org)  افزون بر این بسیاری از نهادهای زیست محیطی جهان این روز را گرامی داشته و برایش برنامه های ویژه ای ترتیب داده اند. برای نمونه (European Christian Environmental Network ) شبکه زیست محیطی مسیحی اروپا درباره این روز نوشته است "سال 2017 یک موقعیت محوری برای کره زمین است. در این سال "روزِ زمین" برچسبی از نخستین سالگرد امضای پیمان نامه پاریس را بر خود دارد. با وجود این دستاورد چشمگیر، ما نمی توانیم از تدارک تلاش های مان دست بکشیم. برای ساختن جهانی که به حفظ محیط زیست ارج می نهد و گسترش جوامع پایدار برای همه انسان ها، ما باید شهروندان پرورش یافته داشته باشیم. شبکه ی روزِ زمین به خاطر کمک به پیشبرد رویدادهای کامیابانه و معنی دار برای روزِ زمین در سراسر جهان هیجان زده است. موضوع روز زمین در سال  2017، سوادِ محیط زیستی و آب و هواست.... " (http://www.ecen.org/ )
یکی از علت های نامگذاری روزهای ملی و جهانی توجه بیشتر جامعه به آن هاست تا چشم و دل و اندیشه افراد با آن موضوع درگیری بیشتری بیابد. از سال 1969 که جان مک کانل کنشگر صلح در اجلاس یونسکو این روز را پیشنهاد داد و با پیگیری برخی کنشگران محیط زیستی به تصویب رسید هر ساله به فراخور این روز در سراسر جهان روزِ زمین پاس داشته می شود. اما همچنان که در متن های بالا نیز به آن اشاره شد شعار امسال روز زمین، سواد محیط زیستی و آب و هوایی است. طرح این شعار از سویی نشان می دهد که هنوز شهروندان بسیاری از کشورها سواد درخوری درباره محیط زیست و گرفتاری های آن ندارند و از دیگر سو اهمیت نهادهایی مانند خانواده و آموزش و پرورش در افزایش این سواد را یادآور می شود. در کشور ما نیز گرفتاری های زیست محیطی و آگاهی های شهروندان نشان از کم سوادی و یا بی سوادی در زمینه های زیست محیطی دارد و بی گمان راه برای رفتن در این مسیر بسیار دراز و پر پیچ و خم است. اما آن چه که آزار دهنده است این است که دو نهاد تاثیر گذار بر آموزه های زیست محیطی آن چنان که باید وظیفه خویش را انجام نمی دهند و شهروندان کشور همچنان در دوری از کم سوادی و بی سوادیِ محیط زیستی می گردند و به زمین به عنوان تک نگین فیروزه ای کهکشانمان آسیب می رسانند. در کشورهای پیشرو در آموزش های زیست محیطی، تمرکز بر آموزش نوآموزان در مدرسه و افزایش آگاهی های آنان از جهان پیرامون و پاسداشت و نگهداشت زیست بوم شان یعنی همان سواد محیطی زیستی، به شکل جدی و سازمان مند پیگیری و انجام می شود. گرچه در کشور ما و به ویژه در درونمایه های کتاب های درسی 9 سال نخست، توجه به آموزش های زیست محیطی افزایش یافته است و این جای خرسندی دارد اما شوربختانه فرهنگ آموزشی ریشه دار و آسیب زای معدل محور و اولویت نگاه کمی در آموزش، همچنان جلو فضای درخور برای گسترش و ژرفابخشی آموزش های زیست محیطی را می گیرد و همچنان ما درگیر دهه ها بی توجهی به زمین و گرفتاری های آن هستیم. با توجه به نگاه ویژه وزیر آموزش و پرورش به آموزش های شهروندی و همچنین گسترش نگاه و رفتارهای مهربانانه نسبت به طبیعت و محیط زیست انتظار می رود که روزهایی مانند روز زمین در کشور و به ویژه در نهادهای آموزشی، بازتاب بیشتر یافته و در این روز مدرسه ها با برنامه های ویژه ای به گسترش سواد زیست محیطی نوآموزان امروز و شهروندان فردا بپردازند. با این کار شاید بتوان بیش از گذشته به نگهداشت و پاسداشت زیست بوم کشور و جهان امیدوار شد.  
http://www.vaghayedaily.ir/fa/newspaper/2390

کتاب های درسی تلفیقی و چند پرسش


محمدرضا نیک نژاد، صفحه پرونده روزنامه فرهیختگان، 2 اردیبهشت ماه 96
در روزهای گذشته ازسوی دو فرادست آموزشی تهیه "کتاب های تلفیقی" برای نخستین بار در فضای رسانه ای-آموزشی طرح شد. فخرالدین دانش آشتیانی وزیر آموزش و پرورش گفت "کتاب های تلفیقی کاری است که در نظام آموزشی کشورهای دیگر مطرح شده و ما نیز قصد داریم این کار را بطور آزمایشی برای دانش آموزان مقطع ابتدایی انجام دهیم. دانش آموزان باید مطالبی را که در زمان تحصیل می آموزند با زندگی خود ارتباط دهند." محی الدین بهرام محمدیان رئیس سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی نیز این موضوع را چنین طرح کرد که:".... برخی می‌گویند حجم کتاب‌ها زیاد است و برخی نیز بیان می‌کنند حجم کتاب‌ها در برابر کتاب‌های دیگر کشورها کم است.... تعدد کتاب‌های درسی در نظام آموزش و پرورش زیاد است بنابراین می‌خواهیم به صورت آزمایشی دروس دوره‌های ابتدایی را با یکدیگر تلفیق کنیم. به عبارتی پنج کتاب برای نمونه ریاضی و علوم در یک کتاب جایگذاری شود." به جز این دو خبر چیز دیگری درباره کتاب های تلفیقی یافت نمی شود و چندان اطلاعاتی از رویکرد تازه نهاد آموزش به کتاب های درسی در اختیار جامعه و به ویژه فرهنگیان قرار نگرفته است.
گویا قرار نیست که فرهنگیان به عنوان مجریان برنامه های آموزشی و خانواده ها به عنوان لایه های درگیر با یادگیری و آموزش، در جریان دگرگونی های خرد و کلان آموزشی قرار گیرند! فرآیندی که شوربختانه دست اندرکاران آموزشی چند ده سال است در پیش گرفته و نمی خواهند از آن درس بگیرند. تهیه طرح های این چنینی در پشت درهای بسته سازمان پژوهش های آموزش و پرورش و تا اندازه ای کپی برداری از سیاست های کامیاب کشورهای دیگر، بدون هماهنگ سازی با فرهنگ بومی و حتی همراه کردن لایه های درگیر با طرح ها و برنامه های تازه آموزشی، پیامدی دارد مانند برخورد فرهنگیان با بخشنامه های فراوانی که تنها تا تابلو اتاق آموزگاران دوام می آورد و پس از چند روز به آرامگاه همیشگی خویش یعنی بایگانی مدرسه می رسند و از یادها می روند. آموزش و پرورش نوین و البته نمونه های کامیاب آن در برخی کشورها به درستی دریافته اند که  حل دشواری های آموزشی بدون یاری و برهم کنش آموزگاران، خانواده ها و فرادستان اجرایی - پژوهشی امکان پذیر نیست. فاصله فراخ سه محور یاد شده بی گمان پیامدی جز گرفتاری های امروز نهاد آموزش یعنی زمین گیر شدن و ناکارآمدی را در پی ندارد. آموزگاران- یا به گفته دکتر محمدرضا سرکار آرانی"صحنه پردازان یادگیری"- نمی توانند مجریان دست و پا بسته فرادستان آموزشی باشند و گمانی نیست حتی اگر قصد یاری گرفتن از این صحنه پردازان را نداریم، دست کم باید آنان را برای اجرای برنامه های تازه توجیه و همراه سازیم. شوربختانه چنین رویکردی ده ها سال است در نهاد آموزش دیده نمی شود و سیاست های کلان آموزشی نیز در این زمینه دورنمای دلگرم کننده ای را نشان نمی دهد.
از دیگر سو در خبرهای بالا می خوانیم که تهیه کتاب های تلفیقی به خاطر شمار بالای کتاب های درسی و البته هماهنگ کردن درونمایه ها و آموزه های آنان با زندگی فراگیران است. پرسش این جاست که آیا راهکار برگزیده شده برای کاهش کتاب های درسی پاسخگوی فراوانی آسیب زای کتاب های آموزشی هست؟ در چه پژوهشی دست اندرکاران به این نتیجه رسیده اند که این راهکار پاسخ درخور را می گیرد؟ آیا در برگزیدن راهکار کتاب های تلفیقی به دیدگاه های آموزگاران به عنوان پیاده نظام آموزش و اجرا کنندگان طرح توجه شده، یا می شود؟ آیا در برابر دشواری فراوانی کتاب های درسی به راهکارهای دیگری نیز اندیشیده شده است؟ در دبستان هایی که طرح به شکل پایلوت اجرا می شود آموزگاران چگونه برای آموزش کتاب های تلفیقی آماده شده اند و یا می شوند؟ و این آمادگی با توجه به گرفتاری های پرشمار نهاد آموزشی با چه راهکاری به شکل کشوری اجرا خواهد؟ و ...
گرچه تاکید می شود که فرایند اجرای محدود و پایلوت چنین برنامه ای در برابر اجرای شتاب زده، فراگیر، بی برنامه و عوام گرایانه ی طرح های آموزشی در دولت های نهم و دهم قابل دفاع است، اما جا دارد که دست اندرکاران به پرسش های بالا و حتی پرسش های بیشتر بیندیشند و یا اگر اندیشیده اند تلاش کنند که طرح های تازه آموزشی- از آن میان کتاب های تلفیقی- را برای فرهنگیان و خانواده ها بیشتر توضیح داده و ضرورت اجرای آن ها را توجیه کنند؛ تا زمینه کامیابی بیشتر آن ها را فراهم کنند.  
yon.ir/xJnqa

جناب رییس، آموزش تخصصی ست نه سیاسی!


محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی، 31 فروردین ماه 96در کانال تلگرامی رییس کمیسیون آموزش مجلس با نام "پروفسور محمد مهدی زاهدی" خبری با این درونمایه منتشر شده بود که "استیضاح وزیر آموزش و پرورش کلید خورد. زاهدی رئیس کمیسیون آموزش وتحقیقات مجلس اعلام داشت: کمیسیون از توضیحات دانش آشتیانی وزیر آموزش وپرورش قانع نشد وطرح استیضاح تقدیم هیئت رئیسه مجلس شده است و فردا در صحن علنی پارلمان اعلام وصول خواهد شد. دلایل این استیضاح: تاخیر در پرداخت حق و حقوق فرهنگیان. تاخیر در پرداخت حقوق معلمان حق التدریس و بازنشستگان فرهنگی. عدم توجه به سرانه مدارس دولتی.عدم توجه به مدارس مناطق محروم و وجود. مدارس کپری در این مناطق. عدم پیگیری مطالبات فرهنگیان در تخلف بزرگ صندوق ذخیره فرهنگیان. عزل و نصب های غیرکارشناسی در بدنه وزارتخانه آموزش و پرورش و صندوق ذخیره فرهنگیان.عدم داشتن برنامه مشخص در حوزه پرورشی. تاخیر در پرداخت حقوق معلمین اعزامی به خارج از کشور." در این که پرسش از وزیران و پایش همیشگی دولت حق و بلکه وظیفه نمایندگان مجلس است، گمانی نیست و البته پاسخ به پرسش های چندین باره نمایندگان و تن دادن به استیضاح وظیفه وزیران و دولت. اما مشکل دیدگاه جناب رییس در جای دیگری ست.
1- محمد مهدی زاهدی 25 آذرماه 95 در پانزدهمین هم‌اندیشی دبیران کانون تربیت اسلامی کشور که در مجتمع آموزشی معلم منطقه 2 گفته بود که: "نوزاد سند تحول از نظر عملیاتی زودتر از آنچه لازم بود در رحم مادر پرورش پیدا کند متولدش کردند.  ما هنوز معلم پایه ششم تربیت نکرده بودیم و ارتباط پایه‌های چهارم، پنجم و ششم را مشخص نکرده بودیم و آثار این موضوع سه سال دیگر مشخص می‌شود و در اجرای آن عجله کردیم و ما با حاجی‌بابای وزیر آموزش و پرورش سابق در اجرای سند تحول اختلاف داشتیم و گفتیم دانش‌آموز کلاس ششم در آینده آسیب‌پذیرترین خواهد بود اما آنها عجله کردند." اگر این گفته ها را در کنار گفتار و رفتار زاهدی در دولت دهم که با ایشان دارای خاستگاه جناحی یکسان است بگذاریم به نتایج شگفت و ناامید کننده ای می رسیم. در زمان اجرایی کردن ساختار 6-3-3 و دگرگونی های بی بنیاد و شتاب زده آن و حتی نبود کمترین زمینه و پژوهش میدانیِ طرحی به این بزرگی و اهمیت، و در هنگامی که همه کارشناسان و دست اندرکاران آموزشی از رییس کارگروه تهیه سند تحول بنیادین یعنی دکتر مهرمحمدی تا نهادهای صنفی و کنشگران صنفی- رسانه ای و ...  همه بر شتاب زده و بی فایده بودن تغییر ساختار سخن می گفتند جناب زاهدی و کمیسیون تحت مدیریت شان بر خلاف گفته های بالا به خاطر منافع جناحی سکوت کرده و با وزیری که بی گمان باید به خاطر به هدر دادن هزینه های فراوان مادی و معنوی فراوان در آموزش و پرورش به شدت مورد پرسش گرفته می شد و شود، همراهی می کردند.
2- همه می دانند که بسیاری از دشواری های آموزش و پرورش ریشه های تاریخی دارد و بیشتر آنان برآمده از بی توجهی حاکمیتی به مهمترین نهاد توسعه ای در جهان نوین است. چه کسی نمی داند که گلایه های فراوان فرهنگیان از کمی دستمزد به بیش از  دو دهه پیش باز می گردد؟ چه کسی نمی داند که پرداخت نشدن سرانه مدرسه ها به آرامی از دولت نهم و دهم آغاز شد و به این جا رسید؟ آیا بی توجهی به مشکلات مناطق محروم مخصوص دولت یازدهم و به ویژه وزیری ست که شش ماه است پا به این وزاتخانه نهاده است؟ آیا به کار گماری نیروهای غیر کارشناس به تنهایی دست پخت این وزیر و این دولت است؟ آیا همفکران شما در دوران سکانداری دولت و آموزش و پرورش چنین کاری نکردند؟ اگر پاسخ منفی است لطف کنید استخدام بیش از 120 هزار نیرو در سال های پایانی دولت دهم را به خاطر آورید! آیا واقعا ریشه سوء استفاده و دزدی در صندوق ذخیره فرهنگیان، در دولت کنونی و در دستان دانش آشتیانی است یا ریشه اش سال ها بی توجهی و عدم پایش درست از سوی نهادهای نظارتی از جمله کمیسیون تحت فرمان شماست؟ و آخر این که در دوره سکانداری همفکران شما در آموزش و پرورش چه گلی به سر پرورش نوباوگان این کشور زنده شد که اکنون از بی توجهی به پرورش گلایه دارید؟
3_ در دوران ریاست شما بر کمیسیون آموزش ده ها برخورد اداری _ امنیتی با کنشگران کانون های صنفی معلمان شد و شوربختانه نه تنها از سوی شما کاری انجام نگرفت که در جاهایی با این برخوردها همراهی نیز شد. حال با شگفتی تمام کانال شما خبر منتشر شده استیضاح را برای اثرگذاری بیشتر با عکس هایی از اعتراض های معلمان و بنر کانون صنفی همراه کرده و موجب شگفتی شده است.
به هر روی هیچ کس مخالف پرسش از وزیران و حتی استیضاح آنان نیست اما آن چه که آزار دهنده است ترجیح نگاه جناحی-سیاسی به کار کارشناسی و تخصصی، بهره برداری سیاسی و ابزاری از هر چیزی به جای حق و انصاف است که بی گمان از چشم جامعه و از آن میان معلمان به دور نمی ماند.
http://www.hamdelidaily.ir/index.php?year=1396&month=01&day=31&category=9&#