زنان، توانمندسازی و آموزش و پرورش

              

محمدرضا نیک نژاد، دوماهنامه چشم انداز ایران، شماره 102، اسفند 95 و فروردین 96

در بررسی کمی و کیفیِ توانمندسازی زنان در آموزش و پرورش می توان دو رویکرد را پیش گرفت. نخست آن که فرض کنیم که دشواری های کلی در این حوزه برای زنان و مردان چندان تفاوتی ندارد و از این رو به دنبال کارآمد کردن آموزش برای همه دانش آموزان چه دختر و چه پسر بود. دوم، رویکردی که باور دارد با نگاهِ فرهنگیِ ویژه مان به جنسیت، نخواسته یا نتوانسته ایم به شکل تاریخی شرایط یکسانی در زمینه توانمندسازی، پیش پای زنان قرار دهیم و آنان را خود به خود به سوی شکلی از تبعیض برده ایم؛ که در این صورت باید به دنبال شکلی از آموزش باشیم تا این ناکارآمدی را جبران کند. گرچه بر کسی پوشیده نیست که آموزش در کل، و آموزش زنان به شکل ویژه نتوانسته در توانمندسازی کامیاب باشد و همچنان پیامد آزاردهنده این نگاه فرهنگی به زنان گریبان گیر زنان جامعه ایران است. گمانی نیست که بخش مهمی از این نگاه پس از خانواده در ساختار آموزشی بازتولید می شود و همچنان در این ساختار نگاه جنسیتی و تبعیض آمیز حتی در گستره توانمندسازی زنان در جریان است و به شکل های گوناگون آن را می بینیم و حس می کنیم و آسیب هایش را می چشیم. به خاطر همین آسیب ها نگارنده در این نوشتار تلاش می کند با نگاهی گذرا به چالشِ توانمندسازی زنان در آموزش و پرورش بپردازد.

1-      به باور برخی از کنشگران زن، نخستین ایرادی که به توانمندسازی در ایران وارد است و سر راست نوع نگاه به آموزش زنان در راستای توان افزایی آنان را در بر می گیرد، خودِ واژه توانمندسازی است. واژه توانمندسازی از برگردان واژه ی " Empowerment " به دست آمده است. گرچه ""Empowerment را می توان در فارسی توانمندسازی نیز ترجمه کرد اما برگردان درست تر آن شاید " قدرتمندسازی" باشد. به گفته برخی کنشگران زن واژه توانمندسازی دارای بارِ منفی و یا حتی کوچک شماری ظریفی در مورد زنان است. در این برداشت از توانمندسازی،  فرض بر این است که فرد- زن- از پیش ناتوان و یا کم توان است و راهکارهایی را باید جست که او را توانمند ساخت! اما قدرتمندسازی می تواند به معنی قدرت افزایی برای فردی باشد که از پیش توانایی های داشته و اکنون در پی قدرت افزایی اش هستیم. دستِ بر قضا تفاوت برداشت از این دو واژه، در آموزش و پرورش بیش از هر جای دیگری نمایان می شود. در انگاره های آموزشی نوین، نوآموز، جدا از جنسیت اش، دارای توانایی هایی در یادگیری است و استعدادهای نهفته و البته متفاوت اش، ابزاری ست برای شکوفایی شخصیت فردی و اجتماعی او. این ویژگی نشان از وجود قدرتی آشکار نشده در نهادِ تکِ تک نوآموزان دارد. در این رویکرد، آموزش و پرورش در پی آشکار ساختن این توانایی های نهفته و بهره گیری از آن ها، برای آینده فرد و جامعه است. بنابراین برگردانِ درخور برای واژه ی " Empowerment" به ویژه در آموزش و پرورش همان قدرتمندسازی نوآموزان دختر برای آینده ای بهتر خواهد بود.

2-      اما قدرتمندسازی از ارزش ها و دستاوردهای جهان نوین است که در ساختار آموزشی ما چندان به آن توجهی نشان داده نمی شود. بر کسی پوشیده نیست که از هدف های مهم آموزش و پرورش، دست کم در سده های 20 و 21، افزایش قدرتِ فردی و اجتماعی شهروندان و آماده کردن آنان برای زیستی سودمند در جامعه بوده و هست. اما شوربختانه ساختار سنتی، فرهنگِ آموزشی نمره مدار و کنکور محور، درونمایه ها و کتاب های درسی دور از زندگی روزمره ی نو آموزان، پدران و مادرانی که فرزندان خویش را از کودکی در روپوش سپید پزشکی و یا با کلاه ایمنی مهندسی می بینند، پندارِ فراگیر و نادرستی که کامیابی را تنها گذر از یک پایه به پایه بالاتر می داند و .... بزرگ ترین سد در برابر قدرتمند ساختن نوآموزان امروز و شهروندان فرداست. این رویکرد فراگیر و دهها زمینه اجتماعی، فرهنگی و آموزشی دیگر توانمند شدن را تنها در دستیابی به کامیابی های آموزشی می بیند. از این روست که امروزه می بینیم که حتی شهروندانی که به بالاترین مدرک های دانشگاهی دست یافته اند در رفتارهای فردی، خانوادگی، اجتماعی و حتی تخصصی خویش از پیشِ پا افتاده ترین آگاهی ها بی بهره اند و همچنان در اندیشه ها و رفتارهای نکوهیده گذشته و سنتی در جا می زنند. این گرفتاری که زن و مرد هم ندارد و شمار بسیاری از دانش آموختگان مدرسه ای و دانشگاهی را در بر می گیرد یکی از آسیب رسان ترین فرآینده های آموزشی می باشد. در این آسیب بیش از این که شهروندان مقصر باشند ساختار آموزشی کشور متهم است. البته کاستی نهادهای آموزش در این زمینه جدا از کاستی های جامعه و فرهنگ نیست.

3-      نکته دیگر در زمینه توانمندسازی به ویژه درباره زنان، محدود کردن آن به توان افزایی اقتصادی ست. گرچه توانایی مالی می تواند تا اندازه ای بر قدرت فردی و اجتماعی شهروندان موثر باشد اما نمی توان با تمرکز بیش از حد بر این بخش، دیگر توانایی ها را سست کرد و یا کنار نهاد. برای نمونه آموزش حقوق به زنان، حق مالکیت و خرید و فروش، آموزش های بهداشتی و پیشگیری از بارداری و یا رعایت بهداشت در هنگام بارداری و پس از آن، قدرتمند ساختن آنها در پرورش کودکانی توانا و تندرست، آگاهی های تئوری و عملی بازدارنده در برابر اعتیاد و پیامدهایش، روش های درست برخورد با انواع خشونت علیه زنان پیش از خشونت، در هنگام خشونت و پس از آن و ... از بخش های مهم درباره توانمندسازی زنان هستند و نمی توان آنها را نادیده گرفت. اما شوربختانه حتی با گسترش روزافزون سازمان های مردم نهاد و ورود سازمان های دولتی به این گستره، شاهد چیرگی نگاه اقتصادی بر روند توان افزایی و بی توجهی به نیازهای مهم و ریشه ای تر دیگر هستیم. ساختار آموزشی نیز با این رویکرد همراه بوده و در بخش هایی که آموزش های مهارتی پر رنگ تر می شوند، آموزش ها بر توانمندسازی اقتصادی تمرکز می یابند و دیگر جنبه های آن نادیده گرفته می شود. گرچه بی توجهی به مهارت های زندگی، یکی از شاخصه های آموزش و پرورش ایران است و زن و مرد نمی شناسد اما بی گمان با توجه به جایگاه زن در جامعه و پیوند عاطفی– اخلاقی او با فرزندان و پرورش نسل های آینده، چنین آموزش هایی برای آنان ضروری تر به نظر می آید. 

4-      آموزش در ایران تا پایه نهم عمومی است. به این معنی که همه دانش آموزان در روند آموزش خویش درونمایه آموزشی یکسانی را می خوانند – به جز موردهای ویژه ای مانند درس های حرفه ای و مهارتی که در آنها با توجه به نگاه جنسیتی، کتاب ها و درونمایه های متفاوتی برای دختران و پسران در نظر گرفته می شود. اما در دوره متوسطه دوم، آموزش تخصصی شده و به دو بخش کلی "نظری" و " فنی و حرفه ای، کار و دانش، هنر و.." تقسیم می شود. در هر دو گرایشِ آموزشی، درس هایی با عنوان پرورشی یا مهارت های زندگی وجود دارد. هدف از زنگ های پرورشی یا مهارت های زندگی، بهبود و توان افزایی مهارت های فردی و اجتماعی نوآموزان است. ولی در کل و به شکل عرفی در مدرسه ها توجهی به این درس ها نشده و از زنگِ چنین درسهایی بیشتر برای یادگیری درس های تخصصی مانند ریاضی و فیزیک و شیمی بهره می گیرند! پس این بخش از برنامه درسی در عمل در توان افزایی نوآموزان چه پسر و چه دختر به شکل سازمانی ناکام است. به ویژه در رشته های نظری که در دوران تحصیل از آموزش های عملی بی بهره اند. اما در رشته های فنی و حرفه ای و هنرستانی و ... که بنیادشان بر آموزش حرفه، هنر و کار نهاده شده است نیز فرایندِ آموزش در بیشتر موارد نمی تواند درونمایه های آموزشی را به گونه ای ارائه دهد که نوآموزان در زندگی آینده بتوانند به شکل کارآمدی از آنها بهره گیرند و زیست اجتماعی و اقتصادی خویش را با آنها سامان بخشند. بنابراین داستان آفتابه و لنگ و شام و ناهار همچنان رویه چیره بر آموزش و پرورش است و شوربختانه همچنان در مهارت های زندگی به ویژه برای دختران گرفتار دوری ناکارآمد در ساختار آموزش هستیم.

5-      از نگاه درون سازمانی نیز آموزش و پرورش در ادامه نگاه جنسیتی حاکم بر فرهنگ و سیاست کشور افزون بر تمرکز بر توانمندسازی اقتصادی زنان، با تقسیم بندی خودساخته ای درونمایه های آموزشی و رشته های درسی را زنانه – مردانه کرده و از دسترسی زنان به برخی از توانایی های عمومی جلوگیری می کند. این در حالی است که در بازارِ کار بسیاری از توانایی هایی که دختران و زنان در زمان آموزش در مدرسه فرا می گیرند چندان کاربردی ندارند و گره گشای زندگی اجتماعی آنان نخواهند بود. برای نمونه مهارت هایی مانند دوخت و دوز، بافندگی، گلدوزی، یا رشته هایی مانند خانه داری و آشپزی و .... در بازار کار چندان نمی تواند باری از دشواری های زندگی زنان بردارد و تکیه گاهی شود برای حضور قدرتمند در زندگی فردی و اجتماعی آنان. از دیگر سو در رشته های آموزشی پسرانه رشته هایی مانند نجاری، جوشکاری، هتل داری، ساختمان، نقشه کشی، عمران، برق و ... دیده می شود که بازار کارِ فراوان و همیشگی دارند و دست کم از جنبه اقتصادی زمینه بهتری برای آینده آنان فراهم است. این رویه بی گمان ریشه در نگاه جنسیت زده ی دست اندرکاران آموزشی دارد و زمینه تبعیض میان دو جنس را فراهم تر خواهد نمود.

6-      سال هاست که سازمان نهضت سوادآموزی به عنوان تنها نهاد آموزش بزرگسالان در کشور به سوادآموزی شهروندانِ بالاتر از سن آموزش می پردازد. این سازمان زیر مجموعه وزارت آموزش و پرورش است و هر سال ردیف بودجه ویژه ای از کل بودجه آموزش و پرورش را هزینه می کند. بنا بر آمارهای رسمی در کشور، ده میلیون بیسواد مطلق و در کل بیست میلیون بیسواد و کم سواد وجود دارد که با توجه به نگاه فرهنگی- اجتماعی- اقتصادی به زنان، سهم بیشتری از این بیست میلیون را بانوان در بر می گیرند. اگر با کمی چشم پوشی، قدرتمندی زنان در زندگی فردی و اجتماعی را در پیوند به سواد آنان بدانیم، می توان بخش بزرگی از این بیست میلیون بیسواد را زنانی دانست که در خطرِ آسیب های فردی و اجتماعی به سر می برند. از این رو ضروری است که سازمان نهضت سوادآموزی با همکاری آموزش و پرورش و سازمان های مردم نهاد افزون بر باسواد کردن این گروهِ گسترده از زنان، زمینه ای را فراهم آورند که آموزش های فردی و اجتماعی مورد نیاز آنها در ساختار و درونمایه های آموزشی سازمان نهضت سواد آموزی بگنجد. تا از این رهگذر آموزش به هدف پایه ای خویش یعنی قدرتمندسازی شهروندان برای زیست کنونی و آینده دست یابد.

به هر روی آموزش در کشور در روند کنونی اش نه در دانش افزایی کامیابی های چشم گیری داشته است و نه در آموزش مهارت های زندگی و توان افزایی فردی و اجتماعی. اما در کنار تلاش های ساختاری در آموزش و پرورش مانند راه اندازی درس هایی مانند «تفکر و سواد رسانه‌ای»، «انسان و محیط زیست» و «سلامت و بهداشت» زمزمه هایی از آموزش های شهروندی و کنش های آموزشی در راستای جامعه پذیری به ویژه برای زنان از زبان دست اندرکاران سیاسی شنیده می شود که می تواند امید بخش باشد. یا به تازگی انتشار منشور حقوق شهروندی رییس دولت یازدهم با درنوردیدن فضای عمومی – رسانه ای، امیدهایی را پدیدار ساخته است. با همه این ها باید دید در سطح قانون گذاری، روش ها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی و رویکردهای ریشه ای چه تفاوت هایی را شاهد خواهیم بود. به هر روی کنش های تازه در دولت یازدهم گامی ست که باید از آن استقبال کرد و برای اجرایی شدنشان آن ها را به خواستی عمومی تبدیل کرد.   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد