پیشنهاد استیضاح ناشی از دلنگرانی های آموزشی – پرورشی نیست!

گفتگو،تارنمای جماران،21 دی ماه 93

محمدرضا نیک نژاد، فرو کاستن نقصان های کنونی آموزش و پرورش به سطح تیم فانی را ستمی دیگر به فرهنگیان و آموزش و پرورش و چشم بستن بر واقعیت های این نهاد موثر دانست.

محمدرضا نیک نژاد، کارشناس مسائل آموزش و پرورش ایران، درباره پیشنهاد استیضاح وزیر آموزش و پرورش به خبرنگار جماران گفت: «گر چه احتمال دارد این بار هم موضوع ختم به خیر شود، اما نباید از فضای پدید آمده برای گفت و گو و بحث در این باره گذشت و دست کم می توان به تحلیل عامل های درونی و بیرونی موثر بر آموزش و پرورش و دلایل ناکارآمدی گسترده ترین وزارتخانه کشور پرداخت.»

این فعال صنفی با بیان این که این استیضاح را می توان از دو زاویه مورد ارزیابی قرار داد؛ اول از دیدگاه نمایندگان درخواست کننده استیضاح و دوم از دیدگاه فرهنگیان و شرایط حاکم بر آموزش و پرورش، اظهار کرد: «بر کسی پوشیده نیست که مجلس همواره باید نفش نظارتی خویش بر قوای دیگر را پیگیری و اجرا نماید و این نقش آن جا تعریف می شود که بخش هایی از دو قوه دیگر دچار دشواری های مدیریتی و یا ناکارآمدی شده و می توان با تذکر، فراخواندن و در پایان استیضاح و برکناری مسئول آن، به نابسامانی مورد نظر پایان بخشید.»، اما «هر از چندی استیضاح وزیر آموزش و پرورش تیتر خبرها قرار می گیرد و مجلس شمشیر نظارتی خویش را آخته کرده و برقی از آن نشان وزیر می دهد و البته تاکنون موضوع به خیر و خوشی به پایان رسده است. »

نیک نژاد باتاکید بر این که به عنوان یک فرهنگی در استیضاح و پیگیری آن در یکی - دو سال گذشته هیچ گاه دلنگرانی هایی از جنس آموزشی – پرورشی در نمایندگان مطرح کننده،ندیده است تصریح کرد :« اگر هم اشاره ای شده است بی گمان به عنوان پوششی بوده برای بهانه های سیاسی نهفته در اندیشه های این نمایندگان»

وی در پاسخ به این سوال که دلیلتان برای این مدعا چیست گفت: «دلیل مدعایم این است که آموزش و پرورش گرفتاری های فراوانی دارد و سال هاست که سیر قهقرایی، مسیر ناگزیر آن است. این گرفتاری ها نمونه های فراوانی دارد که از آن میان می توان به مدیریت لگام گسیخته دوران دولت دهم اشاره کرد که بی گمان آموزش و پرورش را از نهادی برنامه محور و حساس به سازمانی بی برنامه،باری به هر جهت، احساسی، پیرو سیاست هایی غیر دموکراتیک و پوپولیستی و شتاب زده تبدیل نمود»

عضو کانون صنفی معلمان ایران  افزود: «همین مجلس و کمیسیون آموزشی آن – به ویژه رییس کمیسیون - در برابر این تغییرات سکوت کرده و همگرایی حزبی – جناحی مانع از حتی یک تذکر جدی به وزیر وقت گردید. برای نمونه ای دیگر می توان به صدها گرفتاری این وزارتخانه در زمان حال اشاره نمود که نمایندگان در پیگیری نقش نظارتی خویش چشم بر آن ها بسته و ناگهان گویا با اشاره ای، از خواب خود خواسته،برخاسته و فریاد وا آموزش و پرورش و وامعلم و وادانش آموز سر می دهند. »

عضو انجمن کارشناسان آموزش و پرورش با بیان این که متاسفانه برخورد نمایندگان استیضاح کننده سیاسی است و در یک گستره فراخ تر می توان این استیضاح را فشار بر دولت و برهم زدن تمرکز نهاد اجرایی در حرکت به سوی هدف های کلی اش ارزیابی نمود، گفت: «شاید بزرگترین ستمی که همین نمایندگان به دانش آموزان،فرهنگیان،آموزش و به دنبالش توسعه ای پایدار و پیش برنده ی کشور نمودند و دلخوری همیشگی فرهنگیان را بر خود روا داشتند،رای عدم صلاحیت به دکتر نجفی بود. بی گمان این رای یک فرصت تاریخی را برای بهبود آموزش کشور از بین برد. بنابر این مهمترین نهادی که در نابسامانی آموزش و پرورش باید مورد بازخواست قرار گیرد همین مجلس است.»

نیک نژاد با اشاره به این که این استیضاح از زاویه شرایط حاکم بر آموزش و پرورش و دید فرهنگیان ماهیتی متفاوت دارد، گفت: «بی گمان آموزش و پرورش در نگاه مسولان کشور در جایگاه در خور خویش قرار ندارد.»

وی افزود: «از مسئولان پیشین شنیده شده است که در هنگام تخصیص بودجه، آموزش و پرورش در اولویت های پایانی همه دولت ها قرار داشته و بر خلاف رویه جهانی و نوین آن، از بی توجهی، دچار گرفتاری های سخت افزاری و نرم افزاری فراوانی است. بهترین شاهد آن کاهش بودجه از 12 میلیارد دلار 14- 15 سال پیش به 7 میلیارد دلار امروزین آن است. »

این فعال صنفی با بیان این که همواره آموزش و پرورش از نبود وزیری قدرتمند که بتواند در کابینه حق میلیون ها دانش آموز، بیش از یک میلیون فرهنگی و البته جایگاه تاثیر گذارش را بازستاند، در رنج بوده است، تصریح کرد: « البته دکتر علی اصغر فانی از گزینه های نخستین دولت و بسیاری از فرهنگیان نبود اما دست انداز مجلس، بسته شدن دست دولت و البته دخالت های سیاسی برخی تشکل های فرهنگی - که دست بر قضا چندان پایگاه اجتماعی ای در میان فرهنگیان ندارند - سبب گردید که دکتر فانی به عنوان وزیر معرفی و سپس رای اعتماد بگیرد؛ با این وجود از سویی فانی را می شد در یک تصویر کلی تر و یکی از اعضای کابینه ی دولت تدبیر دید و از دیگر سو معلمی کار کشته که خاک کلاس و گچ تخته را خورده و با بیش سه دهه حضور در آموزش و پرورش با گرفتاری های سامانه آموزشی بیش از هر کس دیگری در بدنه مدیریتی کشور. پس می شد به او اعتماد کرد و البته اعتماد شد. »

عضو کانون صنفی معلمان با بیان این که  گرفتاری ها آن چنان ژرف و گسترده بود و هست که یکی – دو سال زمان درخوری نیست تا بتوان آنها را سر و سامان داد، گفت: «فانی در آموزش و پرورش ساختاری را تحویل گرفت که از هر جهت دچار مشکلات فراوانی بود و هست. از همه مهم تر گرفتاری های بودجه ای و هزینه های سر سام آور بود. اگر این گرفتاری را در کنار آن نگاه مسولان در بی توجهی به آموزش قرار دهیم، شاید بتوان بر فانی در برخی تصمیم گیری هایش مانند فروش مدرسه ها با موقعیت تجاری، واگذاری مدرسه ها به بخش خصوصی، تعدیل نیرو و .... دل سوزاند. اما از دید آموزشی به باور من همه این اقدام ها می تواند سامانه آموزش کشور را به ناکجا آباد ببرد و تاثیرهای ناگواری را بر آن تحمیل نماید.»

وی تصریح کرد: «اما تنها گرفتاری های بودجه ای نیست که فانی را دچار مشکل کرده است، بلکه برخی از رویکردهای آموزشی و پرورشی وزارتخانه و گروه مشاوران و معاونان آن نیز نقصانی است که دشواری های برآمده از آن، این نهاد توسعه ای را از کارکردهای نوین آن باز داشته است. برای نمونه برخی از رویکردهای فرهنگی کلیشه ای  وزارت خانه را می توان ادامه راه دولت دهم دانست و اصرار بر یک سری سیاست های تجربه شده و شکست خورده ارزیابی نمود و یا اصرار بر حفظ چهره های غیرمحبوب دولت پیشین در سطح وزارتخانه، ادارات کل و آموزش و پرورش استان ها و شهرستان ها و .... که گویا برخی از اعضای وزارتخانه برای به دست آوردن دل منتقدین اصولگرا انجام می دهند. یا اصرار بی دلیل بر سیاست های خشک در قبال آموزش و پرورش و گاه نگاه پادگانی بر آن .»

نیک نژاد در پاسخ به این سوال که آیا دکتر فانی مسول همه این نقصان هاست، گفت: «شاید نتوان همه این دشواری ها را به وزیر نسبت داد اما شوربختانه برخی از رویکردها و عملکرد تیم همراه سبب گردیده است که گروهی از فرهنگیان با استیضاح همراهی و با استیضاح کنندگان همدلی نمایند.»

این صاحب نظر مسائل آموزش و پرورش مواردی چون اصرار بر تعطیل نشدن مدرسه ها حتی در آلوده ترین روزها، اضافه شدن ساعت های آموزشی به رغم کمبود امکانات آموزشی و پرورشی، اصرار بر برگرداندن تعطیلی پنجشنبه ها و همچنین بستن قرارداد با بیمه آتیه سازان حافظ  و کاهش مزیت های بیمه طلایی و سقف و بیمارستان های طرف قرار داد، و از همه مهمتر منفعل بودن وزارتخانه در کاهش قدرت اقتصادی فرهنگیان و ضعیف عمل کردن در گرفتن سهم بودجه ناچیز از کل بودجه، را از موارد دلخوری فرهنگیان برشمرد»

وی با بیان این که فرو کاستن دشواری های کنونی آموزش و پرورش به سطح تیم فانی را ستمی دیگر به فرهنگیان و آموزش و پرورش و چشم بستن بر واقعیت های این نهاد موثر است، اظهار کرد: «بر این باروم که با تغییر یک فرد نمی توان رویکرد حاکمیتی به یک فرایند را تغییر داد. رفتن فانی نمی تواند دردی از درد های این نهاد توسعه ای را کاهش دهد، همچنان که ماندن او به تنهایی و بدون تغییر نگاه های دولتمردان نمی تواند تحولی ایجاد کند. باید نگاه دولتمردان و نمایندگان و به آموزش و پرورش را تغییر داد، گرچه این سخن پایانی دلیل بر منفعل بودن و تلاش نکردن نیست.»

نیک نژاد با انتقاد از برخی فعالان سیاسی و رسانه ای که به زعم خود برای مصلحت بزرگ تر- یعنی جلو گیری کردن از تضعیف دولت - انتقاد بر وضعیت نابسامان آموزش و پرورش را بر نمی تابند، گفت: «من به عنوان یک دوست دار دولت، نقد بر تیم آموزشی را تقویت دولت می دانم. بر کسی پوشیده نیست که شمار زیادی از فرهنگیان و البته گروه گسترده ی تحت تاثیر آنها، به عنوان یکی از گروه های مرجع، همواره در انتخابات از جمله انتخاب رییس جمهور دکتر روحانی موثر بوده و خواهند بود. جلوگیری از ناامیدی ایشان از برنامه ها و شعارهای دولت تدبیر و امید، بزرگترین مصلحت موجود در وضعیت کنونی آموزش و پرورش است.»

وی ابراز داشت: «بی گمان من به عنوان یک معلم نسبت به این ناامیدی حساسیت  فراوانی دارم و بیم آن دارم که سبب تغییر رویکرد به دولت گردد و آن گاه شاید آسیبی بزرگ تر متوجه دولت شود. بنابراین من و افرادی مانند من برای جلوگیری از گسترش چنین ناامیدی ای میان فرهنگیان باید دست به کار شده و بر روندهای ناجور و رویکردهای نابه جای کاربدستان آموزشی گله کنیم، تا از آسیب های جدی تر بر دولت جلوگیری نماییم.»

http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_70686.aspx

آن جا که عقاب پر بریزد!

محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه شهروند،20 دی ماه 93

همواره در مهمانی های فامیلی به گونه ای چندش آور تکرار می کرد،این مسئول دزد است،آن یکی از جایگاهی که قرار دارد بهره های فراوانی برده،فلان کس از رانت خواری به چه جاهایی که نرسیده،فلان مسئول همه فامیل های خود را سر کار برده،دیدی پیش از مسئولیتش   ماشینش فلان بود و اکنون بَهمان است،خانه اش فلان جا بود و اکنون بَهمان جا است و .... نمی دانم چرا همیشه این جور آدم ها از پله های قدرت بالا می روند؟ یارو تا دیروز خودش از همه بیشتر می دزدید،امروز برایمان رییس بازی در می آورد و .... هر بار شنونده ها هم با او همراهی می کنند و هر یک از تجربه های خویش داد سخن می دهند و کم  و بیش ناسزایی نصیب این و آن مسئول می کنند.

چند ماه پیش دیدمش. گفت برای دبیری فدراسیون یکی از رشته های ورزشی در شهرستان برگزیده شده است. کمی از جایگاهِ تازه اش گفت و دگرگونی های بزرگی که پس از وی رخ داده است! میانه سخنانش گفت "از استان نامه ای آمده بود که دو تن از بانوان ورزشکار شهرستان را برای دوره مربیگری برگزیده و به استان معرفی کنم. من هم نام همسر و برادر زاده ام را فرستادم". گفتم همسرت که هیچ پیشینه ای در ورزش ندارد. گفت خب می رود و یاد می گیرد!

مدتی درگیر سخنانش بودم که به یادِ دو سکانس ارزشمند از فیلم "زنده باد زاپاتا" برداشتی آمیخته به افسانه از زندگی انقلابی نام آور مکزیکی "امیلیانو ساپاتا" افتادم. در بخشی از فیلم،گروهی از دهقانان تهیدست که زمین‌هایشان را از دست داده‌اند،به دیدار رئیس جمهور می ‌روند و از اوضاع نابسامان خویش و ستم زمینداران بزرگ شکایت می‌کنند. ساپاتای جوان وقتی بی ‌تفاوتی رئیس جمهور را می‌بیند اعتراض می کند. رئیس جمهور هم که از دلیری او به خشم آمده است،روی کاغذ،دور نام ساپاتا را خط می‌کشد تا او را به خاطر بسپارد!

 

سالها می‌گذرد و سرانجام پس از جنگ های بی‌شمار،دهقانان به رهبری ساپاتا پیروز می‌شوند و حقشان را می‌گیرند. پس از مدتی همرزمان ساپاتا و از آن میان برادر او،اسیر مقام و قدرت می‌شوند و از مردم فاصله می‌گیرند. شماری از دهقانان برای گله گزاری به دیدار ساپاتا می ‌روند. این بار در سکانسی دیگر از فیلم،ساپاتای میانسال را می‌بینیم که بر جای همان رئیس جمهور پیشین نشسته ‌است،در پاسخ به اعتراض مردم،درست همانند رئیس جمهور پبشین تلاش می ‌کند که با وعده مردم را از سر خویش باز کند،اما جوانکی پردل و دلیر،همان فریادهای دیروز ساپاتا را بر سر او می‌ کوبد. ساپاتا که از پر دلی او به خشم امده،نامش را می‌پرسد و بر روی برگه کاغذ،دور آن خط می‌کشد تا سر فرصت حقش را کف دستش بگذارد! اما به یاد جوانی خویش و رفتار رییس جمهور پیشین می افتد و با دهقانان همراه می شود و دوباره انقلابی می شود و با دیکتاتورهای تازه و همرزمان پیشین در می افتد و البته جان خویش بر سر آن می گذارد - دروغ یا راستش به گردن کارگردان.

بی گمان میل به قدرت و بهره برداری درست و نادرست افراد از آن،ویژگی ذاتی قدرت و انسان است. این ویژگی به همراه ساختارِ سیاسی – اجتماعی - فرهنگیِ پیچیده ای که آن را می پروراند،چنبره ای قدرتمند ساخته است که کمتر کسی توان گریز از آن را دارد. قدرت – به هر شکلش – گستره خطر خیزیست که تنها عقابانی همچون گاندی،ماندلا و شاید هم ساپاتای افسانه ای،توانسته اند از دام آن بگریزند. گرچه ساختارهای نوین و توانمند سیاسی راهکارهایی همچون جدایی قوا و آزادی رسانه ها و حکومت قانون را برای آن اندیشیده اند اما جای گمانی نیست که این گستره،پُر است تناورانی،تن داده به بی آبرویی. من و فامیلم که....

 آنجا که عقاب پر بریزد / از پشه لاغری چه خیزد.        

             http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=19198

به احترام جان باختگان راه قلم و آزادی بیان در فرانسه

                     

          به احترام جان باختگان راه قلم و آزادی بیان در فرانسه

سواد آموزی و گره های ناگشوده!

محمدرضا نیک نژاد،روزنامه فرهیختگان،17 دی ماه 93

آمارهای گوناگونی درباره شمار بی سوادان در کشور منتشر می شود. جدای از این که این آمارها تا چه اندازه درست اند، کاربدستان دولتی به گونه ای خوشبینانه روند از میان برداشتن بی سوادی و روش های بکار گرفته شده را کامیاب می پندارند و از دیگر سو،منتقدان آنها را ناکارآمد و شکست خورده می دانند. برای ارزیابی یک پدیده،نخست باید سنجه ای پذیرفتنی برای آن تعریف نمود تا از سردرگمی و به بیراهه رفتن تحلیل ها جلوگیری کرد. اگر تعریف یونسکو از سواد را پایه برداشتی فراگیر از این دشواره بدانیم در آن می خوانیم : “باسوادی توانایی شناخت٬درک٬تفسیر٬ساخت،برقراری ارتباط و محاسبه در استفاده از مواد چاپ‌ شده و نوشته‌ شده مربوط به زمینه‌های گوناگون است. باسوادی زنجیره آموزشی را که توانایی رسیدن به اهداف،توسعه دانش و پتانسیل و شرکت کامل در جامعه‌ای بزرگتر را برای یک فرد فراهم می‌کند،دربر دارد”. بی گمان با پذیرش این تعریف، بسیاری از باسوادان و حتی دانش آموختگان ما نیز در جرگه بیسوادان قرار می گیرند. برای رسیدن به شاخص های یونسکو،نیاز به دگرگونی های گسترده در نهادهای آموزش و فرایندهای آن داریم.

 اما اگر نه تعریف یونسکو از با سوادی،بلکه دیدگاه کاربدستان سازمان نهضت سوادآموزی یعنی توانایی خواندن و نوشتن را سنجه باسوادی شهروندان قرار دهیم،امروزه نزدیک به ده میلیون تن از ایرانیان بی سواد مطلق به شمار می آیند و شوربختانه هر روز بر شمار آنها افزوده می شود!عواملی همچون فقر اقتصادی و فرهنگی- به ویژه در مناطق نابرخوردار- روز به روز بر این گرفتاری دامن می زند. اما راه چاره چیست؟ سازمان نهضت سواد آموزی یکی از نهادهای زیر مجموعه آموزش و پرورش است. امروزه آموزش و پرورش خود گرفتار دشواری های بنیادینی همچون اقتصاد،بی کیفیت بودن آموزش،ناکارآمدی روش های سنتی و از همه ریشه ای تر فاصله فراخ هدف های آن با هدف های نوین آموزشی است. وزارتخانه ای که چنین گرفتاری های زمین گیر کننده ای دارد،چگونه می تواند عصا کش دیگری شود! برای نمونه آمار نوآموزان آموزش و پرورش دولتی 6/12  میلیون و بودجه سال 94 این وزارتخانه نزدیک به 25 هزار میلیارد تومان است. بودجه نهضت سواد آموزی با شش‌ درصد افزایش،از دوهزار و480میلیارد ریال به دوهزار و632 میلیارد ‌ریال افزایش یافته است که یک ‌درصد از کل بودجه پیشنهادی آموزش و پرورش است! با در نظر گرفتن این که نزدیک 99 درصد بودجه آموزش و پرورش صرف پرداخت دستمزدها می شود،آیا آموزش و پرورش از پس باسواد کردن ده میلیون بی سواد بر می آید؟ از سویی این سازمان که قرار است آموزشِ طیف گسترده سنی- طبقاتی را بر عهده داشته باشد،نیازمند امکانات نرم افزاری و سخت افزاری ویژه است،آیا امکانات آموزش و پرورش می تواند گره ای از صدها دشواری خود و نهضت سواد آموزی و نزدیک 23 میلیون دانش آموز و سواد آموز را باز کند؟ فرایند سواد آموزی در کشور،چشم براه طرحی نو است که بی گمان از دل آموزش و پرورش در نمی آید. اگر کاربدستان این سازمان دلنگران سرنوشت آمار فزاینده بی سواد در کشورند،یا باید برای جدا کردن آن از آموزش و پرورش تلاش کنند و یا بودجه و امکاناتِ آموزش و پرورش را دست کم به دو برابر مقدار کنونی آن افزایش دهند! اما آیا این کار شدنی است!؟      

http://www.farheekhtegan.ir/newspaper/page/1566/11/20572/0

غمنامه ای درسوگ همکار فقیدم محسن خشخاشی

غلامرضا شمسی،عضو کانون صنفی معلمان بروجرد

روزنامه آرمان،15 دی ماه 93

حالا دیگر چهلم محسن خشخاشی هم برگزار شد و قدری فضای شهر و کشور و حتی دنیا از تکانة خبر قتل او روی آرامش به خود دید. اما هرچه در ذهنم جستجو می‌کنم در هیچ برگی از تاریخ ایران‌زمین نخوانده ام که معلمی در کلاس درس، بدین گونه سهمناک با تیغ جفا از پای به درآید. این رخ‌داد سهمگین نشان از پریشانی احوال آموزش و پرورشی دارد که در سیاست‌های خرد وکلان سال‌های اخیر بدان توجه نشده است. با وجود تمامی این نشانه‌های آشکار، گویی از همان ابتدای این حادثة شوم،که پیکر نیمه‌جان مرحوم خشخاشی را در آمبولانس نهادیم، برخی با کم‌اهمیت جلوه دادن این حادثه کوشیدند تا از گزندگی و تلخناکی آن بکاهند  و بعضی دیگر نیز با ژستی روشنفکرمآبانه، گناه این فاجعه را بر گردن محسن خشخاشی نهادند که چهره در نقاب خاک دارد و آنان که او را می‌شناسند به خوبی می دانند که اگر زنده بود قدرت استدلال و دفاع از عملکردش دهانشان را میخ‌کوب می‌کرد. اما حقیقت آن است که ابعاد این فاجعه تا بدان اندازه اندک نیست که با سرپوش‌نهادن بر آن بتوان اوضاع آموزش و پرورش را گلستانی خوش آب و رنگ جلوه داد و در انتظار گل‌ها ومیوه‌های آن به انتظار نشست بلکه این اتفاق را می‌باید تکانه‌ای بزرگ به نشانه ی ناکارآمدی نظام برنامه‌ریزی و مدیریت آموزش و پرورشی به شمار آورد که خالی از بنیان‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. این رخ‌داد سهمناک خطر تباهی اعتقاد به بنیان‌های دینی و ملی درخت تناوری را نشان می‌دهد که برای رسیدن به امروز خود، با خون شهیدانی آبیاری شده است که صادقانه برای دفاع از سرزمین خویش در برابر دشمنی معلوم و محسوس جنگیدند؛ اما ای شهان کُشتیم ما خصم برون/ ماند زو خصمی بتر در اندرون. در اوضاع امروز کشور عزیزمان و در میان هجمه‌ی ناآشکار فرهنگی و بی‌قدری وزارت آموزش و پرورش و کارکنانش، دانش‌آموزانی پرورش می‌یابند که جز اضطراب حاصل از فضای دلگیر مدرسه و امتحان و کنکور ثمره‌ای از کلاس‌های درس نمی یابند و از سخره‌گرفتن آن ابایی ندارند. این سخنان برای کسانی که در کلاس های درس مدارس، سال‌ها به تدریس نپرداخته باشند ، سخنانی بیهوده و بی‌معنی است اما برای کسانی که موهای خود را در آغاز جوانی، چون من، در آسیاب آموزش و پرورش سفید کرده باشند سخنانی ازسر درد و دل‌سوزی و نه به نشانه‌ی حمله به جبهه‌ی خودی است. همکارانی که چون بنده در مدارس این کشور به تدریس پرداخته‌اند به خوبی می دانند که سخنان معلمِ فاضلی که با لباس کهنه وارد کلاس های درس می شود برای دانش‌آموزان دلپذیر نیست. آری هر روز که می‌گذرد شاهد ضربه هایی هستم که پنهانی بر جان بسیاری دیگر از همکارانم می نشیند و حسرت ناتوانی دست‌های سیمانی‌ام مرا نیز چون آنان، بی‌قرار می‌سازد.درست بدان سان که از ناتوانیم در یاری همکار غرق در خونم، هنوز نالان و بی‌قرارم و در جستجوی مرهم زخم‌های خانواده‌اش به هر سو نگران.

http://armandaily.ir/?News_Id=101658

سال نو میلادی و زندگی نو

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،15 دی 93

پدر و مادر و پیشینانش همه عراقی اند اما خودش زاده ی تهران است. خانواده اش نزدیک به سه دهه است که به ایران آمده اند. نامش محمد است و دارد در یکی از مدرسه های بزرگسالان،در پایه چهارم دبیرستان درس می خواند. به گفته ی خودش زبان عربی را به چند گویش عراقی،عربستانی،لبنانی و خوزستانی خودمان به خوبی می داند و حرف می زند. بیست سال دارد و یک بار هم با مدرک جعلی رفته دانشگاه. یک ترم هم خوانده اما در پایان ترم،استعلام دانشگاه،جعلی بودن مدرکش را رو کرده است. می گوید سر این جریان،چهار میلیون تومان زیان داده است. سه میلیون داده مدرک جعلی خریده و یک میلیون هم خرج یک ترم دانشگاه کرده است. گفتم برای گرفتن مدرک جعلی کجا، چه جوری و به کی پول دادی؟ گفت دو سال پیش رفتم موسسه ای آموزشی که تقویتی درس بخوانم. پس از مدتی دریافتم که مدرک هم می دهند. گفتند مدرک ما صد درصد معتبر است و هیچ مشکلی ندارد. من هم پول دادم و پس از مدتی مدرک پیش دانشگاهی ام را به من دادند. رفتم کنکور دادم و قبول شدم دانشگاه. پس از پایان ترم نخست،که دانشگاه به جعلی بودن پی برد رفتم به آن موسسه اما دیدم درش پلمپ شده و کارگزاران آن دستگیر شده اند. 

  داشتیم حرف می زدیم که سیگارش را روشن کرد. گفتم چرا این همه سیگار می کشی و از کی شروع کردی به سیگار کشیدن؟ گفت من از دوره راهنمایی دارم سیگار می کشم. در دوره راهنمایی،سیگار بچه های سیگاری مدرسه را من تآمین می کردم. چون زود ریش درآورده بودم سن ام بزرگ می زد و به آسانی می توانستم از دکه های مطبوعاتی،سیگار بخرم. دکه ها به بچه های دیگر، سیگار نمی فروختند، چون سن شان کم بود. من سیگار می خریدم،کمی رویش می کشیدم و بعد به بچه ها می فروختم. گفتم الان وضع مصرف دخانیات در مدرسه ها چه جوری است؟ گفت تا جایی که من می دانم و از دوستانم می پرسم و می بینم در دبیرستان ها،مصرف سیگار و قلیان،و به ویژه چیزی به نام "گل" بالاست. گفت من،تنها و تنها،سیگار می کشم و "خلاف" دیگری ندارم اما متآسفانه برخی از بچه ها،خلافشان خیلی بالاست و باور کردنی نیست که با این سن و سال دارند چه کارهایی می کنند. گفتم خب حالا با چه هدفی می خواهی بروی دانشگاه؟ گفت آن یک ترم خیلی به من چسبید و از جو دانشگاه خیلی خوشم آمد. دانشگاه، روی شیوه اندیشیدن به زندگی و آنچه که در اجتماع می گذرد تآثیر می گذارد. به گمانم اگر نروم دانشگاه،تا آخر عمر نمی توانم "دانشگاهی" فکر کنم.    

گفتم سیگار را هم کنار بگذار حیف است که با بیست سال سن،دندان هایت اینجوری زرد باشند. توانایی و تجربه های زیادی داری و نوعی حساسیت ارزشمند نسبت به مساله های اجتماعی در نگرش و نگاهت هست که امیدوار کننده و نشانه ای از پختگی است. می توانی مترجم بشوی و از فارسی به عربی یا از عربی به فارسی ترجمه کنی. بیست سال سن داری و ده سال است که داری سیگار می کشی،خودش نوعی رکورد به شمار می رود! 

 دیروز زنگ زد و گفت از سال نو میلادی امسال،سیگار را کنار گذاشته ام و دو روز است که در ترکم. البته نه به خاطر حرف های شما،خودم دیگر از سیگار کشیدن بدم آمده و خسته شده ام. می خواهم زندگی تازه ای را آغاز کنم.   

http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=139&pageno=20


هوش،اخلاق،رفتار

 

 

محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه شهروند،13 دی ماه 93

 پیرامونمان کسانی هستند که همواره از اخلاق،آزادی و دموکراسی،حقوق بشر،حقوق زنان و .... دم می زنند،اما چنین ارزش هایی در زیست روزمره آنها نمودی ندارد. کسانی را می بینیم که هر چند روز،یک کتاب با درونمایه های سیاسی،اجتماعی یا فلسفی را به پایان می رسانند،اما در رفتارهای روزانه یشان آنچنان غریزی برخورد می کنند که انسان را شگفت زده می کند،آنها توانایی ارتباط سازنده و همیشگی با دیگران را ندارد و ... اما ایراد از کجاست؟ کجای چرخِ پرورش اخلاقی- اجتماعی ما لنگ می زند که در بسیاری از بزنگاه های فردی و اجتماعی،رفتار و گفتارمان دچار چنین دوگانگی ناامید کننده ای است؟ دوستی می گفت از پرورش نایافتگی هوشمان است! "زوهار" و "یان" سه گونه هوشِ عقلانی(IQ)،عاطفی یا هیجانی(EQ) و هوش معنوی(SQ) را برای انسان تعریف می کنند. (IQ) وابسته به مهارت های منطقی و زبانشناسی ماست که بیش از دیگر هوش ها،سنجه کامیابی های آموزشی به شمار می آید. (EQ)افراد را یاری می کند تا عواطف خود و دیگران را مدیریت کنند که نام دیگر آن هوش اجتماعی است. زوهار و یان (SQ) را هوش نهایی دانسته و آن را زمینه همه چیزهایی می دانند که ما به آنها باور داریم. اگر پایه بررسی رفتار افراد را این سه گانه بدانیم. بی گمان بسیاری از ما ایرانیان هوش اجتماعی پرورش یافته ای نداریم. ارزش های نهفته در فرهنگ اجتماعی ما تنها در سطح شنیدن یا خواندن مانده و در جان و روانمان نهادینه نشده اند. نهادهای کارا در پرورش هوش اجتماعی،مانند خانواده،آموزش و پرورش و دانشگاه  در وظیفه خود در این زمینه،ناکام بوده و هر یک پرورش را به دیگری وانهاده و از آن شانه خالی می کنند. ما در آمیخته ای از فرهنگ دیرینه و پر مایه گذشته،فرهنگ احساسی و غریزی خانواده و فرهنگ نوین جهانی،می لولیم و در جا می زنیم. یافته های انسان شناسی و روانشناسی،5- 6 سالِ نخست زندگی را کارا ترین دوران برای شکل گیری شخصیت انسان می دانند. این کودکان به مدرسه می آیند و با آموخته های پیش از مدرسه پس و از آن جامعه بزرگ می شوند،ازدواج می کنند و بچه دار می شوند و بچه در این خانواده ها رشد می کنند و مدرسه می آیند و...... این چرخه با روندی بیمارگونه و آسیب زا به دوری بی پایان می ماند که گذشته و حال و آینده را به نابودی می کشاند. اما راه چاره چیست؟ جان دیویی فیلسوف پراگماتیسم و اندیشه ور آموزشی بر این باور است که" تفاوتی میان خرد و عمل،اخلاق و سود،آموزش و کنش نیست. آموختن عمل کردن است؛یعنی با عمل کردن است که می آموزیم. بدین سان،اخلاق و عمل تفاوتی ندارند. بنابراین،اخلاق از تلاش انسان برای سازگاری با طبیعت و به ویژه سازگاری با انسان های دیگر سرچشمه می گیرد". از این رو تنها از گفتن و خواندن آموزه های اخلاقی کاری برنمی آید،باید این آموزه ها را به روز کرده با جهان کنونی همخوان نموده و وارد رفتارهای اجتماعی نمود. باید همه گستره اجتماعی،کلاسی باشد برای آزمودن و آموختن. آموختن با دو رویکرد،آموزش پدر و مادرهای کنونی و آموزش پدر و مادرهای فردا. بزرگسالان را با روش هایی مانند گفتگو،نمایش،کارهای خیریه،دعوت برای همکاری در فرایندهای سیاسی- اجتماعی،پاکیزه کردن فضاهای شهری و عمومی،با به چالش کشیدن آموخته های سنتی آنها و .... با آموزه های اخلاقی – اجتماعی درگیر نمود. و نو آموزان را نیز در چهاردیواری مدرسه به عنوان جامعه ای کوچک تر،با همان روش ها اما متناسب با سن و پایه آنها با آموزه های ارزشمند شهروندی،اخلاقی،انسانی و.... آشنا نمود. به این ترتیب هوش اجتماعی شهروندان کوچک و بزرگ را توانمندتر از پیش نمود و آینده ای اخلاقی تر،رفتارهایی انسانی تر و اجتماعی با پیوندهایی محکم تر را انتظار کشید. آیا این آرزو شدنی است؟ آیا کاربدستان چنین آرزوهایی دارند؟ آیا چنین دلنگرانی هایی درگیرشان می کند؟ اگر امروز آغاز کنیم چند نسل دیگر تلاش هایمان به بار خواهد نشست؟ پس بجنبیم که خیلی زود،دیر می شود، یا شاید هم شده است!          

  

                http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=18367  

آموزش و پرورش در گردابه بودجه!

                               

                          محمدرضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،11 دی ماه 93

                                          ( این یاداشت با حذف بخش هایی از آن در روزنامه چاپ شد)

وزیر آموزش و پرورش" تنبیه بدنی،جعل مدرک تحصیلی و سواستفاده مالی برخی از مدیران مدارس» را از مشکلات اصلی آموزش و پرورش عنوان کرد و ادامه داد: این موضوعات که در سال‌های اخیر،بیشتر در مدارس گسترش پیدا کرده است زیبنده آموزش و پرورش نیست......." (روزنامه آرمان 6 دی ماه )

 گویا گرفتاری هایی از این دست آنچنان در مدرسه ها گستردش یافته،که سبب شده است یک فرادست دولتی - آموزشی آن را به زبان آورد و برایش راهکار ارائه دهد. البته طرح چنین دشواری هایی از سوی وزیر جای خرسندی دارد و می تواند نخستین گام برای پیگیری و برخورد با آن باشد. اما بی گمان دادن راهکار بدون توجه به ریشه ها و زمینه های بروز چنین رفتارهایی،راه به جایی نبرده و آب در هاون کوفتن است. اما ریشه چنین رفتارهایی چیست و چگونه می توان از آنها جلو گیری نمود؟

سال هاست که در بسیاری از مدرسه های شهرهای متوسط و بزرگ،سرانه دانش آموزی پرداخت نمی شود. اگر هم پولی در این راستا پرداخت شود،نمی تواند پاسخگوی نیازهای مالی مدرسه ها باشد. پس از هدفمند کردن یارانه ها و پیامدهای تورمی آن،هزینه های جاری مدرسه چندین برابر گردید. این در دورانی بود که افزایش بهای دلار،بودجه سامانه آموزشی را از 12 میلیارد دلار،به 21 هزار میلیارد تومان – کمتر از 7 میلیارد دلار در سال گذشته رساند- یعنی به یک سوم ده سال پیش از آن! کمبودهای شدید مالی،فرادستان آموزشی را به سویی راند که به مدیران مدرسه سفارش کنند برای جبران کمبودها،به سوی خانواده ها دست دراز کنند. گرچه دهه ها کمک های مردمی در آموزش و پرورش دریافت می شد،اما پس از هدفمند کردن یارانه ها،چهره ای دیگر به خود گرفت. نخست آن که فرادستان در رسانه ها از آن دفاع می کردند و زشتی اش کم رنگ گردید. دوم،این کمک ها برای مدرسه ها به گونه ای مهم شد،که بدون آن،مدرسه ها نمی توانستند حتی از پسِ وظیفه های سنتی خویش برآید. به این ترتیب دستِ مدیران در دریافت این کمک ها آزاد گذاشته شد. بر کسی پوشیده نیست که در چنین شرایطی پایش بر رفتار نزدیک به 120 هزار مدیر مدرسه های دولتی بسیار دشوار خواهد بود.      

از دیگر سو جعل مدرک برآمده از ساختار نمره محور و مدرک گرای گسترده در جامعه است و ریشه های ژرفی در فرهنگ آموزشی ما دارد. هنگامی که دل نگرانی از نمره و معدل،در نگاه بالاترین کاربدستان آموزشی،سنجه کارآمدی و بالندگی ساختار آموزشی باشد،چه انتظاری می توان از پدر و مادرهای بیگانه با فرایندهای آموزشی داشت؟ زمانی که مدرک هدف شود،به دست آوردن آن به هر بهایی مجاز است– حتی با خریدنش! زمینه های اقتصادی آن هم که در ساختار آموزشی به فراوانی یافت می شود. نارضایتی شغلی،کمی دستمزد،کمبودِ فزاینده مالی و هزینه های بالای زندگی،هر کسی را به وسوسه می اندازد و بی گمان کسانی هم هستند که در برابر این وسوسه ها تاب نخواهند آورد.

 در پدیده زشت تنبیه بدنی نیز به کل نمی توان زمینه های اقتصادی و نارضایتی شغلی را کنار گذاشت. بارها دیده ام همکارانی را که پس از تنبیه بدنی و یا زبانی،می گویند "مگر چه قدر به ما پول می دهند،که انتظار داشته باشند،هر جور بچه ای را تحمل کنیم!" گرچه نمی توان با این توجیه،انسانی را آزرد،اما به هر روی نمی توان سر راست هم آن را رد کرد.

 به باور نگارنده که خود آموزگاری با بیش از بیست سال سابقه است،راه برون رفتِ آموزش و پرورش از گردابه این سه گانه نکوهیده،نه پیشنهاد وزیر،یعنی " ارزیابی صحیح و رسیدگی اصولی و منطقی به شکایات ...." بلکه از میان برداشتن زمینه های چنین رفتارهایی،یعنی گره اقتصادی است - دست کم در گام های نخست. بودجه آموزش و پرورش نمی تواند پاسخگوی هزاران نیاز این وزاتخانه باشد. شوربختانه با همه ناکارآمدی ها و ناکامی های آموزشی و پرورشی،فرادستان دولتی و حکومتی،همچنان توجه ویژه و درخوری به این نهاد توسعه ای ندارند! خبرها درباره بودجه 94 نیز چندان خوشایند نیست. بی گمان کارکردهای آموزش و پرورش در جهان کنونی چنان است که نمی توان چشم بر آن ها بست. نخستین گام در ساماندهی آموزشی کشور،برآورده کردن نیازهای اقتصادی آن است. آیا مجلس در هنگام بررسی بودجه می تواند در این راه به یاری این نهاد تاثیر گذار و البته بیمار بشتابد؟ 

http://armandaily.ir/?News_Id=101225

توپ منشور حقوق دانش آموزی در زمین دولت تدبیر و امید

                             

                                       محمد رضا نیک نژاد

 

                     دوماه نامه چشم انداز ایران،شماره 88،آبان و آذر 93

نزدیک به یک قرن از برپایی آموزش و پرورش نوین در ایران می گذرد و ده ها سال است که مهرماه آغازگاهِ جنبشِ یادگیری و یاددهی در کشور ماست.  مهرماه همواره در بردارنده حسی نوستالژیک و آکنده از خاطرات تلخ و شیرین از دوران مدرسه است. دوری از خانه و خانواده و نخستین گام های زندگی اجتماعی،حس دگرگونه ای است که کودکان می آموزند و تجربه می کنند. این حس،گاهی شادی زا و زمانی دردآور و آزار دهنده بوده و خاطره های تلخ و شیرین،پیامد آن خواهد بود. کودکِ دردانه ی پدر و مادر و خو گرفته به زندگی حق- مدار،در مدرسه،وادار به همزیستی تکلیف- مدار شده و در می یابد که گاهی برای رعایت حقوقِ دیگران باید از حقِ به رسمیت شناخته شدی خویش! در خانواده گذشت،تا سنگ زندگی اجتماعی،روی سنگ زیست فردی بند شود. برهم کنش های اجتماعیِ دورانِ کودکی در مدرسه،زیربنای رفتارهای اجتماعی در جامعه های بزرگتری مانند روستا،شهر،کشور و جهان خواهد بود. مدرسه،بعنوان دومین خانه ی کودک،محلی برای یادگیری و تمرین زندگی گروهی،همیاری برای رسیدن به هدف های کلان اجتماعی،مدارا با دیگران در اوج تفاوت در اندیشه و فرهنگ و ... می باشد. آموزش مهارت های زندگی اجتماعی،جامعه پذیری،آشنایی با حقوق فردی و جمعی،نهادینه نمودن رفتارهای شهروندی و شناخت و رعایت مفاهیم جهانی – انسانی مانند حقوق بشر،دموکراسی،مدارا و خشونت پرهیزی،جهان - شهروندی و .... اگر مهمترین هدف آموزش و پرورش نباشد،دست کم یکی از پایه ای ترین هدف های آن در جهان کنونی است. پیگیری این هدف ها در آموزش و پرورش ایران با فراز و فرودها و افت و خیزهایی همراه بوده و هر دولتی به فراخور دیدگاه های سیاسی - آموزشی خویش با آن روبرو شده است. یکی از تلاش های شایسته در این زمینه،تهیه ی منشور حقوق دانش آموزی بود که در سال های پایانی دوران هشت ساله ی اصلاحات در مجلس دانش آموزی نوشته شد و البته با برآمدن دولت اصول گرا کنار گذاشته شد. متنی که در مجلس دانش آموزی نوشته شد و قرار بود نقشه ی راهی برای آشنایی دانش آموزان،آموزگاران،دولت مردان و ... با حقوق دانش آموزی باشد،دارای مفاهیم و گزاره های ارزشمندی بود که می توانست دانش آموزانی را پرورش دهد که در آینده سنگ بنای جامعه ای حقوق- مدار باشند. در بند پنجم مقدمه ی این منشور می خوانیم: "بی تردید مسیر سعادت یک جامعه از میان افکار،اندیشه ها و میزان پایبندی افراد آن جامعه به میثاق های ملی می گذرد،با توجه به اینکه مهمترین رسالت آموزش و پرورش در یک کشور می بایست آماده ساختن دانش آموزان برای پذیرفتن نقشهای اجتماعی و حضور فعال و مشارکت جویانه در جامعه و تعیین کننده حدود روابط انسانی و اجتماعی و مشخص کننده ساز و کارهای این روابط در هر کشور قانون اساسی آن کشور می باشد،این منشور بر آن است زمینه های لازم برای پذیرش و آشنایی با حقوق فردی و اجتماعی را در دانش آموزان در غالب عناوین حقوقی مربوط به آنها علاوه بر پذیرش و آشنایی دانش آموزان با آیین نامه ها و مصوباتی که مستقیماً مربوط به آنها می باشد ( در قالب حقوق خود) زمینه های مناسب را جهت پذیرش و عملی تر شدن هر چه بیشتر این مصوبات ایجاد کند . از دیدی دیگر منشور در صدد آن است که دانش آموزان را به عنوان شهروندان جامعۀ جهانی با پیمان نامه ها،تعهدنامه ها و قوانین بین المللی مربوط به آنها آشنا کند تا دانش آموزان با دیدی فرای محدوده های مکانی و جغرافیایی در رابطه با حقوق خود بیاندیشند"

 همچنین در بند ششم مقدمه ی آن آمده است که "با توجه به جمعیت عظیم دانش آموزی کشور و نیروی بالقوه و بالفعل این طیف از جامعه ضروری می نماید،قوانینی در جهت معرفی بهتر و مشخص ساختن جایگاه ویژه ی این طیف در نظام اجتماعی،آموزشی و فرهنگی کشور تدوین شود. حال آنکه مجموعه ی قوانین و حقوق مربوط به این طیف وسیع هیچ گاه گردآوری نشده است که در صورت گردآوری،این مجموعه حقوق و تبیین جایگاه فردی و جمعی دانش آموزان در مناسبات فرهنگی،اجتماعی،حقوق دانش آموزان روشنتر خواهد شد و برنامه ریزی جهت به کارگیری توانمندی ها و ظرفیت های دانش آموزی در برنامه های کلان کشور بهتر دیده خواهد شد".

اگر از چرایی کنار گذاری این منشور و نادیده گرفتن آن در دولت هشت ساله ی اصولگرا بگذریم،امروز و با روی کارآمدن دولت "تدبیر و امید" و دیدگاه های رییس جمهور روحانی درباره ی آموزش و پرورش،شاید گاه آن رسیده باشد که درونمایه های این منشور ارزشمند به گفتمان روز آموزش و پرورش بازگشته و آموزش و پرورش و وزیر آن خود را برای فراهم نمودن زمینه های اجرای مواد این منشور آماده نمایند. نا گفته پیداست که ورود گفتمان حقوق- محور و ارزشمند این منشور با مانع های ساختاری و اجرایی همراه است. اما بی گمان برای نهادینه نمودن حقوق شهروندی و پرورش شهروندانی در تراز جهان کنونی- به سفارش سند بنیادین آموزش و پرورش- راهی جز نوشتن و پیگیری مفاهیم چنین منشورهایی نداریم. این منشور در هفت فصل - حقوق اساسی دانش آموز،حقوق آموزشی دانش آموز،حقوق ضمن آموزشی دانش آموز،حقوق مربوط به آزمون دانش آموز، حقوق بهداشتی دانش آموز،حقوق دادرسی دانش آموز و حمایت های خاص دانش آموزی - و 54 ماده تهیه شد و در دسترس شورای عالی آموزش و پرورش آن دوران قرار گرفت. ولی با پایان دروان اصلاحات،پرونده ی آن تا برآمدن دولت یازدهم بسته ماند. تا این که مدتی پیش دبیر شورای عالی آموزش و پرورش از گشوده شدن این پرونده سخن به میان آورد. ایشان با اشاره به این که منشور حقوق دانش آموزی پیشین،پایه ی تلاش های تازه قرار گرفته،تاکید کرد که با دگرگونی هایی نیز همراه بوده است. بی گمان این منشور در سنجش با آموزش و پرورش نوین دارای مواد پیشرفته و به روزی است که اجرا و پیاده سازی درست آن می تواند زمینه ای برای پدید آمدن جامعه ای حقوق- محور و مردم سالار باشد. برخی از کنشگران سیاسی- اجتماعی کشور بر این باورند که دولت " تدبیر و امید" و رییس آن،برای کامیابی و پیشروی به سوی هدف های مدنی – سیاسی خویش چاره ای جز حرکت در راستای نهاد سازی و گسترش آموزه های شهروندی ندارد. از این رو منشورهایی مانند حقوق دانش آموزی می توانند ابزاری باشند تا جامعه و کشور را بهتر و بیشتر به سوی کامیابی در این زمینه پیش ببرند. در پایان  با امید به نهادینه شدن حقوق مدنی و پرورش شهروندانی آگاه به حقوق خویش و دردمند و مسئول در برابر گرفتاری های جامعه و کشور،برخی از مواد منشور حقوق دانش آموزی را با هم می خوانیم.    

 

فصل اول : حقوق اساسی دانش آموز

ماده 1- دانش آموز دارای حق آزادی عقیده و بیان و مصونیت پس از بیان می باشد .

ماده 2 – دانش آموز مصون از تعرضات جسمانی ، روانی ، و حیثیتی می باشد و کرامت والای شخصیت انسانی وی باید مورد احترام قرار گیرد .

ماده 3- دانش آموز از حق حریم شخصی برخوردار است . هیچ دانش آموزی را نمی توان بی دلیل نسبت به مکالمات تلفنی و وسایل شخصی از قبیل کمدها و لباسها مورد تجسس قرار داد .

ماده 4- دانش آموز از حق رفتار منصفانه برخوردار است . اصل انصاف با وی در برخوردها باید دقیقاً رعایت گردد.

ماده 5- دولت مکلف است نیازهای دانش آموزان بی بضاعت و بی سرپرست را تأمین نماید .

فصل دوم : حقوق آموزشی دانش آموز

ماده 6- دانش آموز حق دارد از مدرسین توانمند و برجسته در ابعاد علمی و اخلاقی بهره مند شود .

ماده 7- دانش آموز از حق تناسب محیط آموزش با فعالیت های آموزشی برخوردار است . رعایت نسبت مطلوب معلم به شاگرد و سرانه فضای آموزشی به منظور تأمین کلیه امکانات آموزشی و پرورشی توسط سازمان آموزش و پرورش الزامی است . تشخیص نسبت های مطلوب فوق باید از نظر متخصصان آموزشی لحاظ گردد .

ماده 8- دانش آموزان حق دارند به طور یکسان از امکانات آموزشی بهره مند شوند .

ماده 9- دانش آموزان غیرفارسی زبان حق دارند پیش از ورود به دبستان از امکانات ویژه فراگیری زبان فارسی بهره مند شوند .

ماده 10- دانش آموزان حق دارند به طور آزادنه دربارۀ مسایل و امکانات آموزشی اظهارنظر نمایند . تذکرات آنها می بایست در حدود قوانین و مقررات مورد احترام قرار گیرد و به موقع به اجرا گذارده شود .

ماده 11- دانش آموزان استثنایی ( نیازمند حمایتهای ویژه ) حق برخورداری از آموزش ویژه و متناسب با توانمندی های جسمی و روانی را دارا هستند .

ماده 12- دانش آموزان از حق زبانهای خارجی به انتخاب خود برخوردار می باشند .

ماده 13- دانش آموزان به منظور تناسب آموزش ها و توانمندی ها باید قبل از ورود به دبستان مورد سنجش توانایی های جسمی و ذهنی قرار گیرند .

ماده 14- دانش آموزان حق برخورداری از آموزش معطوف به رشد کامل شخصیت را دارند .

ماده 15- دانش آموزان اقلیت های مذهبی حق دارند از آموزشهای متناسب با باورها و عقاید مذهبی و فرهنگی مربوط به خودشان بهره مند شوند .

ماده 16- دانش آموزان حق دارند از آموزش های ویژه جهت رویارویی با بلایا و حوادث طبیعی بهره مند شوند .

ماده 17- دانش آموزان حق دارند از آموزش های اجباری و رایگان تا پایان مقطع متوسطه بهره مند شوند .

ماده 18- دانش آموزان حق دارند با فرهنگ بومی و ملّی و همچنین فرهنگ سایر ملل،آشنا شوند .

ماده 19- دانش آموزان حق دارند از منابع کمک آموزشی از قبیل کتابخانه ها،اینترنت و فناوری های جدید علمی و آموزشی مطابق با شرایط روز و قوانین جاری بهره مند شوند .

ماده 20- دانش آموزان حق دارند از آموزش های مربوط به حقوق جنسی برخوردار شوند .ماده 21- دانش آموزان حق دارند در آموزش های رسمی نظام آموزش و پرورش از فراگیری اصول حقوق شهروندی و مهارتهای زندگی اجتماعی بهره مند شوند .

ماده 22- دانش آموزان حق دارند در آموزش های رسمی نظام آموزش و پرورش از فراگیری اصول حقوق بشر و سایر اسناد و مقررات بین المللی در مورد حقوق کودک و دانش آموز بهره مند شوند .

فصل سوم : حقوق ضمن آموزشی دانش آموز

ماده 23- دانش آموزان حق اطلاع از مقررات آموزشی را دارند . مراکز و مؤسسات آموزشی موظفند دانش آموزان را از مقررات آگاه نمایند .

ماده 24- دانش آموزان حق دارند آزادانه اجتماعات و تشکیلات آموزشی داشته باشند .

ماده 25- دانش آموزان حق انتشار نشریات دانش آموزی را دارند .

ماده 26- والدین دانش آموزان مکلفند هماهنگ با مقامات آموزشی بر فرایند آموزش فرزندانشان نظارت نمایند .

ماده 27- دانش آموزان حق دارند از فعالیت های فوق برنامه بهره¬مند شوند .

ماده 28- دانش آموزان دارای حق شادی و شاد بودن مطالب آموزشی و اجرای متنوع و شادی بخش آنها می¬باشند .

فصل پنجم : حقوق بهداشتی دانش آموز

ماده 33- دانش آموزان حق برخورداری از امکانات و تسهیلات بهداشتی و درمانی لازم در محیط آموزشی را دارند .

ماده 34- دانش آموزان حق برخورداری از مراقبت های بهداشتی و معاینات پزشکی و بهداشت روانی مستمر به منظور تشخیص ، پیشگیری ، پیش بینی و درمان را دارند .

ماده 35- دانش آموزان حق دارند در محیطی با تراکم فضایی متناسب با سن و مرحلۀ رشد خود ، تحصیل نماید

ماده 36- دانش آموزان حق برخورداری از محیط سالم و ایمن آموزشی به منظور تأمین بهداشت روانی و سلامت جسمانی را دارند .

ماده 37- دانش آموز ، در محیط آموزشی حق برخورداری از پرونده بهداشتی و شناسنامه سلامت را دارا است .

ماده 38- دانش آموزان حق برخورداری از فرصت های برابر و رایگان در امور ورزشی و تربیت¬بدنی را دارند .

 

ماده 39- دانش آموزان از حق تغذیۀ متناسب با نیازهای سنین رشد برخوردار هستند . در صورت ناتوانی خانوادۀ او سازمان آموزش و پرورش موظف به تأمین تغذیۀ مناسب برای وی می باشد .

فصل هفتم : حمایت های خاص دانش آموزی

ماده 47- دانش آموزان حق دارند ، از بیمه های مناسب در مقابل حوادث و بیماریها چه در محیط آموزشی و چه خارج از محیط آموزشی برخوردار باشند .

ماده 48- دانش آموزان حق دارند در مقابل اقدامات تروریستی و سایر جرایم سازمان یافته مورد مصونیت قرار گیرند .

ماده 49- دانش آموزان حق دارند در مقابل کلیه بهره کشی های اقتصادی و سوء استفاده های جنسی مورد حمایت های ویژه قرار گیرند .

ماده 50- دولت مکلف است از حضور دانش آموزان کمتر از 15 سال در مخاصمات مسلحانه بین المللی و یا درگیری های نظامی داخلی جلوگیری کند .

مراسم چهلم "محسن خشخاشی"

پیامکی از کنشگران صنفی - مدنی بروجرد:

به مناسبت چهلم شهادت مرحوم محسن خشخاشی از فرهنگیان و دانش آموزان بروجرد دعوت می شود ساعت 4 بعد از ظهر پنج شنبه 11 دی با همراه داشتن یک شمع بر سر تربت پاک آن مرحوم در دارالسلام حضور به هم رسانند.