زنان، فرهیختگی و امید به ته فردا!


محمدرضا نیک‌نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 21 اسفندماه 95
١- چند سالی است که گسترش فناوری‌های نوین و شبکه‌های اجتماعی به یاری‌مان آمده‌اند تا رویدادهای خبری را زودتر و دقیق‌تر ببینیم و بشنویم. از دیگرسو، جهان شگفت‌آور صفحه کلید و صفحه نمایش و چند چراغ چشمک‌زن و حتی یک گوشی همراه سبب شده که درجریان رویدادها و مناسبت‌هایی قرار بگیریم که گرچه کهنه‌اند، اما جهانی و انسانی و اخلاقی بوده و بی‌گمان می‌توانند بر آگاهی‌های کلیدی‌مان بیفزایند. یکی از این مناسبت‌های دیرینه روزجهانی زن است که ده‌ها‌ سال است در جای‌جای جهان گرامی داشته می‌شود و خوشبختانه ما نیز آهسته‌آهسته داریم به جریان جهانی آن پیوند می‌خوریم و از پیامدهای آگاهی‌بخش آن بهره می‌بریم. البته نه به شکل رسمی و دولتی که زیرپوست جامعه و در رگ‌های به هم‌پیوسته‌ای که قلب و مغزش اینترنت و جهان مجازی است. از این‌روست که درفضای مجازی برای روز زن جشن می‌گیریم و پشت هم برایش گل و دسته‌گل حواله می‌کنیم و سخنان زیبا از زن، عشق‌اش، احساساتش، عاطفه‌اش، حقوق‌اش، محدودیت‌هایش و از حضور ارزشمندش درگستره اجتماع می‌گوییم و می‌خوانیم و بازنشرش می‌دهیم و یاد می‌دهیم و یاد می‌گیریم؛ چه به خود، چه به دیگران و چه خوب است یادگیری که بزرگی می‌گفت؛ «بهترین تغییر، تغییر از راه یادگیری است». من دراین چند روز یاد گرفتم که زن‌ها حتی برای نشستن درتاکسی هم به اندازه برابر با مردان سهم می‌خواهند! این روزها یاد گرفتم که همسرم به اندازه دیدن دلسوزی‌ها و مهربانی‌ها و از خودگذشتگی‌هایش از من انتظار دارد و چه کم! این روزها دریافتم که روزی یک تلفن به مادرم او را به خاطر زن‌بودن و مادربودنش خرسند می‌کند و این روزها... بی‌گمان ما مردها درباره زنان باید فراوان بیاموزیم؛ به اندازه همه تاریخ!
٢- دوست خوش‌قلمی به فراخور روزجهانی زن داستان خواهرش که عاشق درس خواندن بود و پدرش سد راهش شده بود را با قلمی تأثیرگذار نوشته بود. خواهری مانند بسیاری از خواهرها و مادرها و دخترها و... که به خاطر چیرگی تاریخی پدرسالاری و برادرسالاری و مردسالاری ازطعم شیرین بسیاری از میوه‌های مشروع مانند درس‌خواندن محروم مانده بود. با خواندن این یادداشت زیبا غم بر سرم آوار شد! به یاد مادرم افتادم. زنی توانا، باهوش و تیزبین که یادگیری‌اش هنوز هم همچنان آفرین‌برانگیز است. هربار که درباره درس و درس‌خواندن سخن به میان می‌آید، مادر کلنگ برمی‌دارد و به نبش قبر پدر می‌رود و روبه‌رویش می‌نشیند و از او می‌پرسد که چرا درس‌خواندن برای دختر بد و آبروریز بود، اما برای پسر نه!؟ مادر من و البته مادران بسیاری از ما می‌توانستند چشمه‌ای سرشار از فرهیختگی و خرد و آموزش و یادگیری باشند؛ اما شوربختانه پدرانِ آموخته با سنت‌های نادرست فرهنگی- اجتماعی، آنان را از رفتن به سوی یادگیری باز داشتند. برکسی پوشیده نیست که مادران فرهیخته، فرزندان فرهیخته پرورش می‌دهند و فرزندان فرهیخته، جامعه فرهیخته می‌سازند و جامعه فرهیخته کشور فرهیخته و... آری نگاه تاریخی- اجتماعی ما راهِ فرهیختگی را برای همه‌مان نه‌تنها هموار نکرد که آن را بست. به این خاطر بست که راه نیمی از شهروندانی بسیار موثر را بست و هچنان می‌بندد! نمی‌دانم شعر سیمین بانو بهبهانی چقدر با یادداشت هماهنگ است! اما بی‌گمان برای یادگیری‌مان درباره زنان آموزنده است: زنی را می‌شناسم من/ که شوق بال و پر دارد/ ولی از بس که پُرشور است/ دوصد بیم از سفر دارد/ زنی را می‌شناسم من/ که در یک گوشه‌ خانه/ میان شستن و پختن/ درون آشپزخانه/ سرود عشق می‌خواند/ نگاهش ساده و تنهاست/ صدایش خسته و محزون/ امیدش در ته فرداست...
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/95299/زنان،-فرهیختگی-و-امید-به-ته-فردا!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد