محمدرضا نیکنژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،10 مهر 95
١- راستههای به همپیوسته بازار را پشت سر میگذارم. ریختشان نسبت به دوران کودکیام دچار دگرگونیهایی شده است اما همچنان رنگ و بویِ دلانگیزِ گذشته را به جانم مینشاند. بازار زرگرها، مسگرها، بزازها، نجارها، چلنگرها، حلبیسازها- که سالهای نوجوانی و جوانیام را در آن به شاگردی گذراندهام- گیوهدوزها و... حسرتِ گذشتِ روزهای زندگی را به دل مینشاند. آهسته راه میروم تا هم، بیشتر ببینم و هم، دکانداران را ورانداز کنم و درتلاشی نهچندان کامیاب! آنها را به یاد آورم. این کارِ هربارهام در مسافرت به زادگاهم بروجرد است. تلاش میکنم پیاده راه بیفتم و یادگارهایی از گذشته را ببینم و جان و دل را شستوشویی دوباره دهم. با هربار گذار از بازار یک چیز دلم را چرکین میکند و آه بر آن مینشاند. گرمابه بازار بروجرد که در گویش محلی به آن حمامِ «راسا» میگفتند، چند سالی است که دیگر نیست. گرمابه- و البته بازار و مسجد امام یا شاه که برادر دوقلوی مسجد بازار تهران است- از سازههای دوره قاجار بود و تا همین ١٠-٢٠سال پیش، محلی بود برای پاکیزگی بازاریان و مردم دور و برش. درپی اختلاف میان مالک و دستاندرکاران شهری، شبانه با خاک یکسان شد و اکنون پاساژی بیریخت و ناساز با سازههای پیرامون، جایش را گرفته است. نبودش برای من که در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی در آن تنی به آب زدهام، دردآور و آزاردهنده است و نشان از بیتوجهی به فرهنگ و هنر و آثار باستانی بهعنوان هویت تاریخی، فرهنگی و اجتماعی یک قوم و یک شهر و یک ملت دارد و باز نشان از چیرگی سود و بهره اقتصادی بر هرچیز، حتی هویت ملی- تاریخی.
٢- چند ماهی است که دور و برِ میدان بهارستان و خیابانهای جمهوری و مصطفی خمینی- سرچشمه- و... در دستِ بازسازی و زیباسازی است. نکته دوستداشتنی این کار، آن است که- برخلاف رویه چند دهه گذشته- نماسازیها به شکل سنتی انجام میگیرد و گویا دستاندرکاران میخواهند جلوی ویرانی و دگرگونیِ بیشترِ ارگ قدیم تهران را بگیرند- دستکم امیدوارم چنین باشد! از کسی شنیدم که سر رشته این کار در دست «مسجد جامعی» عضو شورای شهر تهران است و البته پیش از این هم خبرهایی از بازسازی گرمابههای قدیمی تهران با پیگیری ایشان را شنیده بودم. به هر روی و به دست هرکس که انجام میشود، بیگمان کاری پسندیده و ارزشمند است و امیدوارم ادامه یابد. برای من که تا اندازهای تاریخ مشروطه و کودتای ٢٨ مرداد و انقلاب ٥٧ و... را خواندهام، گذر از کنار سازههای نامدار آن دوران و خیابانهایی که رخدادهای تاریخی را از سر گذراندهاند، شیرین و دلچسب و ویرانی یا دگرگونی شکلی آنها دردآور و زننده است.
تلاشها برای نگهداشت و پاسداشتِ سازههای تاریخی- فرهنگی که در تهران و چند شهر نامدار دیگر مانند همدان و اصفهان و شیراز و کرمان و یزد و... میشود، ستودنی است اما تنها این شهرها نیستند که دارای بافتها و ساختمانهای تاریخی و فرهنگی هستند! برای نمونه درهمین بروجرد ما، دبیرستان امام- پهلوی پیشین- بهعنوان یکی از نخستین دبیرستانهای غرب کشور، گرمابهها یا حمامهای آخوند، بهارستان، مهر صفا و نزدیک ٢٠٠٠ خانه تاریخی و... همگی رو به ویرانیاند و نیازمند نگهداری و پاسداشت و بیگمان بهعنوان بخشی از هویت قومی- ملی سزاوار توجه و هزینههای بیشتر. اینها ریشههای فرهنگی ما درجهانِ پرطوفان همسانساز و پرهجوم به شاخصههای فرهنگی- قومی ملتهاست. برای ماندن دراین جهان نیاز به ریشههای توانمند فرهنگی- تاریخی داریم. پس ریشهها را دریابیم.
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/76714/%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae%db%8c%d8%8c-%d9%86%db%8c%d8%a7%d8%b2%d9%85%d9%86%d8%af-%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d8%b1-%d9%85%d9%87%d8%b1