گریز از آموزش و بیزاری از مدرسه


محمدرضا نیک نژاد - ،روزنامه همدلی،ص 1 و جامعه،3 مهر 95
گزارشگر صدا و سیما در خراسان جنوبی از احساس یک دانش‌آموز دبستانی در نخستین روز سال آموزشی می‌پرسد. دانش‌آموز با
بی آلایشی کودکانه‌اش پاسخ می‌دهد: احساس خاصی ندارم! خبرنگار ادامه می‌دهد: مگه خوش‌حال نیستی؟ کودک می گوید: نه! چه احساس خاص و خوش‌حال کننده‌ای!؟ این که هر روز شش صبح از خواب بیدار بشَم و برَم مدرسه، چه احساس خوش‌حالی‌ای باید داشته باشه!؟ گرچه پاسخِ دانش‌آموز دبستانی برای شوخی و سرگرمی در فضای مجازی دست به دست می‌شود اما بی‌گمان نشان از یکی از گرفتاری‌های نگران‌کننده و خطرناک در ساختار آموزشی کشور دارد که به سادگی می‌توان با طرح چنین پرسشی از دانش‌آموزان، دانشجویان و حتی آموزگاران به فراگیری آن پی برد! اما ریشه چنین احساسی در کجاست؟ چرا بیشترِ گروه‌های درگیر با آموزش از آن گریزان و بیزارند؟ و چه باید کرد تا این احساس، گام به گام کم رنگ تر شود و انگیزه برای رفتن به مدرسه و یادگیری انگیزه مند افزایش یابد؟
نخست آن که برنامه‌های آموزشی در کشور بر پایه تکیه بر برآوردهای کمی و نمره‌ای دانش‌آموزان و برخاسته از رقابت‌های آموزشی است. خانواده‌ها با توجه به کامیابی‌های کارنامه درسی، فرزندان‌شان را به بررسی و داوری می‌نشینند و توانایی‌های او را در مقایسه و رقابت با دیگران می‌سنجند. بی‌گمان چنین سنجه‌ای افزون بر این که با دستاوردها و پژوهش‌های دانش‌بنیادِ نوین فاصله دارد، تن و جان دانش‌آموزان را می‌فرساید و آزار می‌دهد. در این گونه رقابت‌ها و سنجش‌ها انسان به عنوان آمیخته‌ای پیچیده از اندیشه و احساس و تن و جان، دچار آسیب‌های جدی شده و دست کم از موضوع رقابت و سنجش بیزار و دل‌زده می‌شود. برای رویارویی با این گرفتاری، می‌توان با به کارگیری اندیشه‌ها و تجربه‌های جهانی، باید ارزیابی‌ها را کیفی کرد و سنجش‌ها را به سوی دگرگونی‌های فردی در فرآیندهای زمانی و مکانی آموزش برد. به این معنی که پیشرفت‌های آموزشی را در دگرگونی‌های اندیشگی و رفتاری دانش‌آموز با خودش به ارزیابی نشست و سنجید. این روش از رقابت های کور و بیهوده و آزارنده جلو گیری می‌کند.
از دیگر سو درونمایه‌های آموزشی با زندگی روزمره نوآموزان کمترین پیوند را دارد و این سبب می‌شود که درس خواندن نه برای زندگی و تجربه افزایی برای آن، که برای به دست آوردن نمره و مدرک باشد و بی‌گمان این نمی‌تواند انگیزه‌های درونی انسان را برانگیزد و حس خوشنودی و آرامش درونی را به همراه داشته باشد. گرچه در چند سال گذشته برخی عنوان‌های درسی در پیوند با زندگی دانش‌آموزان وارد برنامه درسی شده‌اند اما دو نکته نگذاشته آن‌چنان که شایسته است گرهی از این بی‌پیوندی بگشاید. نخست این که افزایش این درس‌ها سبب کاهش درس‌های دیگر نشده و برنامه درسی را سنگین‌تر کرده است که خود بر آتش بی‌انگیزگی و خستگی دانش‌آموزان می‌افزاید. دوم این‌که آموزگاران در این درس‌ها آموزش‌های درخور را ندیده و آگاهی‌های ضروری برای آموزش درونمایه‌های آن را ندارند. اگر برای این دو دشواری اندیشه‌ای شود بی‌گمان ورود این درس‌ها به برنامه درسی را باید به فال نیک گرفت و تلاش کرد که روند بهسازی آموزش گام به گام و با انگیزه پیشرفت.
اما روندِ انگیزه‌کش دیگر در ساختار آموزشی، ناشاد بودن فرآیند آموزش در ایران است. ریشه‌های آموزشی خشک و هراس‌زا برای کنترل فرایند آموزش دارای ته نشست‌های توانمند سنتی است که به آسانی ساختار و فرایند آموزش را رها نمی‌کند. تلاش‌های آموزگار، معاون و مدیر و... همه بر پایه ترس در دانش آموز و فشار بر او طراحی و اجرا می‌شود. کلاس‌های پر جمعیت و غیر استاندارد و ده‌ها دشواری دیگر زمینه‌ساز گریز از شادی و شور و نشاط در ساختار آموزشی است. شوربختانه با کمترین بیرون روی از این ساختار خشک و خشن، از هراس فراگیری و از دست رفتن کنترل کلاس و مدرسه، برخورد می‌شود. این خود زمینه‌ای دیگر برای ناخوشنودی دانش‌آموزان از مدرسه و آموزش است.
واپسین چیزی که باید به آن اشاره کرد و بهانه‌ای شد بر نوشتن این یاداشت، آغاز ساعت آموزشی برای دانش‌آموزان است. پژوهش‌های جهانی در برخی کشورها که به وسیله یکی از پژوهشگران آموزشی کشور به فارسی برگردانده شده بود نشان می‌دهد که آغاز زودهنگام ساعت آموزشی افزون بر بی انگیزگی دانش‌آموزان برای به مدرسه آمدن و گریز از درس و مدرسه، در ناکارآمدی آموزش نیز بسیار موثر است. شاید اکنون زمان دگرگونی ساعت آموزشی در کشور نباشد اما بی‌گمان می‌توان در این زمینه به پژوهش‌های کشوری پرداخت و کارآیی آن را بررسی کرد.

http://hamdelidaily.ir/?newsid=19093

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد