محمدرضا نیکنژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،3 مهر 95
مَشت حسن بر دیوار کلاس «ماما» میکند. بچههای گریزان از چارچوبه تنگ کلاس ادا و اطوار درمیآورند و بیصدا میخندند. اما او همچنان که سرش به دیوار تکیه دارد، خواب است. دانشآموزی جلوی کلاس تاریک و درحالی که عزتالله انتظامی و علی نصیریان و جمشید مشایخی، تن و چهرهاش را درمینوردند، میرقصد و همشاگردانش ریسه میروند، اما او همچنان که سرش به دیوار تکیه دارد، خواب است. دانشآموزی خود را به چهره خستهاش نزدیک میکند و با گوشی همراهش عکس میگیرد و کِیفاش کوک میشود، اما او همچنان که سرش به دیوار تکیه دارد، درخواب است. چند روز پیش و هنگامی که درباره «عزاداران بیل» از غلامحسین ساعدی سخن گفته بود، اقتباس سینماییاش یعنی «گاو» را نیز درکلاس به نمایش درآورد. او خواب است اما کسی ریشه خستگیاش را نمیداند و نمیپرسد. شاید هم میپرسد! اما او پاسخی ندارد! شبِ پیش خوابش نبرده بود. یکی- دو روز نیست که از سر ناچاری به خانه تازهشان آمدهاند. خانهای اجارهای که به خاطر مستأجر بدنام پیشیناش، انگشتنمای همسایههاست. همسرش تنها درحمام و مرد بیگانه ناجوری در خانه و... آری دبیرِ ادبیات هنرمند و دوستداشتنیِ دبیرستان، مدتی است پرخاشگر شده است. برخلاف همیشه درکلاس بیقرار است و به همه گیر میدهد و داد و فریاد میکند. رنجور است و هیچ کس از او نمیپرسد که چه مرگت شده؟ شاید هم میپرسد! او باید چه پاسخی بدهد؟ همسری با سرشکافته و دردی خفقانآور در آستانه بیماری و او گرفتار و سرگردان در شهر به دنبال مردِ بیگانه ناجور، یک پایش در کلاس و یک پایش روی صحنه بازیگری شبانه! آری صحنه بازیگری. دبیر ادبیات دوستداشتنی و باسواد، بازیگر تئأتر هم هست. آن هم بازیگری توانا! البته نمیدانیم که از سرِ عشق بازی میکند یا برای پرکردن شکاف ژرف حقوق دریافتی با هزینههای زندگیاش! سالهاست که معلمان دو یا سه شغلهاند و از شدت گسترش در میانشان، دیگر برای خودشان و دیگران عادی شده است و...
به سفارش دوستی کارگردان و تأکید بر اینکه نقش نخست فیلم معلم است، به تماشای «فروشنده» اصغر فرهادی رفتم. پیش از این هم «جدایی نادر از سیمین»، «درباره الی» و... از او را دیده بودم. فیلمهای فرهادی را میتوان از زاویههای گوناگون به بررسی نشست، اما برای من بهعنوان تماشاگر عادی، چند ویژگی فروشنده برجستهتر است. با بازی خوب شهاب حسینی در نقش یک معلم، با فروشنده بیش از فیلمهای دیگرش احساس نزدیکی کردم. فرهادی استادِ پرداختن به لایههای اجتماعی متوسط و دلنگرانیهای آنهاست. معلم بهعنوان شاخصهای از طبقه متوسط درچالشی ناموسی قرار گرفته و تماشاگر درپی واکنشِ این نماینده طبقه خویش در داستان است. فرهادی به شدت در پروراندن شخصیتهای خاکستری کامیاب است و از قهرمانسازی گریزان. اوج این توانایی را در مرد بیگانه ناجور میبینیم که در لحظههای دلسوزی ما را برمیانگیزد. از همه اینها گذشته فیلمنامه شگفتآور فروشنده است. باورکردنی نیست که صحنههای فیلم زمان و مکان را پشت سر میگذارند و همه درخدمت به هدف کارگردان قرار میگیرند. اوج این توانایی را میتوان درهمیاری کممانندِ صحنههای تئأتر به داستان فیلم دید و... فروشنده فیلمی است که روزها میتواند اندیشه را به بازی بگیرد و بزرگترین خدمتش طرح پرسشهایی است که پاسخشان آموزههای فرهنگی- اجتماعی ما ایرانیان را به چالش میکشد. چالشی ارزشمند و تأثیرگذار. باید رفت و فروشنده را دید. آن هم از نگاه یک معلم بهعنوان نماینده طبقه متوسط. از دید یک معلم، یا بازیگرِ تئأتر یا فروشنده یا همه اینها شاید!
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/76047/%d9%81%d8%b1%d9%88%d8%b4%d9%86%d8%af%d9%87%d9%90-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%85-%db%8c%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%85%d9%90-%d9%81%d8%b1%d9%88%d8%b4%d9%86%d8%af%d9%87%d8%9f