محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 6 شهریورماه 95 

1- برای رونق اقتصادی نرخ سود بانکی از ١٨ به ١٥‌درصد کاهش یافت. در ارزیابی‌های نه‌چندان کارشناسانه با تصمیم‌گیران همراه بودم و با خود می‌گفتم این کار درست است، زیرا باید سپرده‌ها وارد چرخه اقتصاد و تولید شوند و آرام‌آرام ویرانی‌های ٢ دوره جنگ مهرورزانه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... سروسامانی بگیرد. تا این‌جا هم بَه‌بَه و چَه‌چَه‌ام به راه بود. با گذشت ٤-٥ماه قرارداد خانه‌ اجاره‌ای‌مان پایان یافت و مالک که در ٢‌سال مستأجری‌مان، از خوبی کم نگذاشته بود، زنگ زد و با کلی رودرواسی و ببخشید- ببخشید! خواست خانه‌اش را خالی کنیم. خب چاره‌ای نماند به جز گشتن برای خانه‌ای درخور زندگی آبرومندانه کارمندی و ٢ بچه با فاصله سنی و رفت‌وآمد میهمانان شهرستانی و... این‌جا بود که پی بردم کاهش نرخ سود بانکی، سنگی بوده برای پای لنگِ کارمندان و دستمزدبگیران طبقه متوسط و فرودست با حقوق زیر خط فقر! می‌پرسید چگونه!؟ خب پاسخ ساده است. برای مالکان، سپرده‌های بانکی، دیگر صرف گذشته را ندارد و از این پس به دنبال پولِ پیش کمتر و اجاره‌بهای بیشترند. به ناچار با همراهی همسر پشت کفش‌ها را ورکشیدیم و به دنبال یافتن خانه، بنگاه‌های پیرامونمان را گشتیم. این‌جا بود که با همه وجود درک کردیم که پایمان لنگ‌تر از آنی است که این سنگ بزرگ را به آسانی پشت سر بگذاریم. نزدیک ١٠٠‌درصد خانه‌های اجاره‌ای با پولِ پیشِ کمتر از گذشته، از ٦٠ تا ٩٠‌درصد حقوق ماهیانه‌مان را لازم داشت! اکنون به جایی رسیده‌ایم که دعا می‌کنیم یا مالک‌مان باز هم مهربانی کند یا خانه‌ای حاشیه‌ای‌تر بیابیم یا پیگیر خانه‌ای کوچکتر از ٦٠متر باشیم یا... خب این همه یک‌سوی سیاست‌های اقتصادی   است و کمتر گمان داشتم که گریبان خودم را بگیرد، اما الان گرفته و ول‌کن هم نیست!
٢- المپیک ریو با تلخی‌ها و شیرینی‌ها و زشتی‌ها و زیبایی‌هایش پایان یافت. به گفته همسرِ لیلا رجبیِ «کم غیرت»، لیلا بدون مربی و هزینه‌کرد بهای حتی یک پراید! به المپیک راه یافت و بدون روانشناس، ٢ شب را از فشار روحی مسابقه بی‌خوابی کشید. بهداد سلیمی درمیان ناباوری ده‌ها ‌میلیون ایرانی و در نبود نفوذِ حداقلی ورزش ایران در فدراسیون‌های جهانی، از حقش باز ماند و... اما باورش شاید سخت باشد که رخدادی در المپیک، پای لنگم درخانه پیدا کردن و درکنش‌های صنفی و مدنی‌ام را بیش ازپیش استوار کرد. «محمد جعفر مرادی» نخستین دونده ماراتن ایران پس از ١٢٠‌سال افزون بر به دست آوردن سهمیه المپیک توانست خود را به خط پایان برساند. درچند متر پایانی، دچار تنگی‌نفس شد و ناچار، چهار دست و پا و سینه‌خیز خود را به خط پایان رساند و توانست مانند «کیمیا علیزاده» تاریخ‌ساز شود. شکل به پایان رساندن مسابقه و تلاش و اراده‌اش دلم را لرزاند و اشکم را درآورد و اندیشه‌ام را گرفتار کرد و باورم به سخن «خواستن توانستن است» را محکم‌تر کرد. بی‌گمان این ورزشکار هم مانند دیگر قهرمانان شرکت‌کننده در مهم‌ترین گردهمایی ورزشی جهان با اراده و تلاش شخصی و با کمترین امکانات- که مزه‌اش را ما نیز در آموزش‌وپرورش به فراوانی چشیده‌ایم- خود را به این سطح رسانده و همه سزاوار سپاسگزاری و قدردانی‌اند. نمی‌دانم تا چه اندازه این انرژی درونی می‌تواند بر دشواری‌های بیرونی چیره شود اما مهم آن است که «خواستن توانستن است». دست‌کم امیدوارم که چنین باشد.

http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/73364/%d9%be%d8%a7%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%84%d9%86%da%af-%d9%88-%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%be%d8%b1-%d8%b2-%d8%b3%d9%86%da%af!-

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد