نقدی بر سخنان مدیرکل آموزش و پرورش تهران

محمدرضا نیک نژاد؛ ص مدرسه روزنامه اعتماد، 23 تیرماه 95       

استقبال از شجاعت و شفافیت
محمدرضا نیک‌نژاد ، کارشناس آموزش و پرورش و فعال رسانه‌ای در یادداشتی که سایت جماران آن را منتشر کرده است در واکنش به بخش‌هایی از سخنان مدیرکل آموزش وپرورش تهران نوشته: این گونه سخنان از سوی کاربدستان آموزشی کم‌مانند یا حتی بی‌مانند است. از این رو پیش از هر چیز، باید به ایشان و از آن بالاتر به آموزش و پرورش تبریک گفت که برای نخستین‌بار به گونه‌ای شفاف و شجاعانه، گرفتاری‌های ریشه‌دار ساختار آموزشی را مطرح و زمینه ژرف اندیشی، بررسی ریشه‌ای ناکارآمدی‌ها را فراهم کرده‌اند. بر کسی پوشیده نیست که تا دردی نباشد، نمی‌توان دارو و درمانی برای بیماری یافت. از این رو باید از این سخنان استقبال کرد و زمینه برای گفتن دردهایی اینچنینی را فراهم کرد.

تناقض‌گویی آقای مدیرکل و ضرورت خروج آمار و اطلاعات از صندوقچه اسرار
نیک نژاد اما در بخش دیگری از یادداشت خود پس از استقبال از شجاعت و شفافیت چهار بند به تناقضی از حرف‌های او اشاره می‌کند و می‌نویسد: در جایی، ایشان از سر ناچاری از دور زدن خبرنگاران می‌گوید و در جای دیگر، تاکید می‌کند که باید از مدیرانی بهره گرفته شود که بر گرفتاری‌ها سرپوش نگذارند! این دو سخن با هم نمی‌خواند! جناب چهاربند شما دارید به‌گونه‌ای عمل می‌کنید که مدیران‌تان، مدیران از سطح مدرسه گرفته تا وزیر باید بازتاب‌دهنده گرفتاری‌های آموزشی و پرورشی- نه‌تنها به بالادستان خویش که به رسانه‌ها- باشند. اینکه دردهای موجود در کالبد آموزشی را نادیده بگیرید یا با مسکن آرام کنید، بی‌گمان روزی فراخواهد رسید که اندام واره آموزش را زمینگیر می‌کند. فاش گویی دردها و گرفتاری‌ها، گرچه در کوتاه‌مدت ممکن است بحران زا باشد، اما در میان‌مدت و درازمدت راهگشا و سازنده خواهد بود پس بهتر است در گام نخست، آمارهای واقعی از صندوقچه اسرار آموزش و پرورش بیرون آورده شود تا کارشناسان و اندیشمندان آموزشی و اجتماعی با بهره‌گیری از آنها، بتوانند واقعیت‌های ساختار آموزشی را تحلیل و برای گرفتاری‌هایش راهکار ارایه دهند. انتظار می‌رود به عنوان یک مدیر میانی کشور، لاپوشانی نکنید و هم خودتان و هم مدیران زیردست تان، فرصتی فراهم کنید تا خبرنگاران بدون گذر از هفتخوان رستم، به مدرسه بیایند و از واقعیت‌های درونی مدرسه و آموزش آگاهی یابند و خبررسانی کنند.

سال‌هاست ما فریاد می‌زنیم
ولی گوش شنوایی نیست
ایشان در بخش دیگری از یادداشت خود آورده: گمانی نیست که وظیفه بنیادین ساختار آموزشی، پرورشِ شهروندان آینده و جلو‌گیری از هرز رفتن سرمایه‌های اجتماعی هر کشور است- که شما هم به درستی نگران آن هستید و به آن پرداخته‌اید. اما نکته‌ای که وجود دارد این است که سال‌هاست کارشناسان اجتماعی– آموزشی فریاد می‌زنند که آموزش از هدف بنیادین خود- یعنی پرورش شهروندان- دور شده است و شوربختانه، گوش شنوایی نیست! گاهی هم که بر اثر رخدادی تلخ صدایی شنیده می‌شود، یا صورت مساله پاک می‌شود یا مرور زمان دوباره همه را به خواب می‌برد.
راستی تعریف شما و دوستان‌تان از «تربیت» چیست؟ آیا دیدگاه‌های شما همخوان با ذهنیت و خواسته‌های خانواده‌هاست؟
این فعال رسانه‌ای و صنفی در ادامه یادداشت خود به یک چالش ریشه‌ای‌تر در نظام آموزشی کشور اشاره می‌کند و می‌آورد: آیا زلزله‌ای که امروز هشدارش را می‌دهید کنترل‌شدنی است؟ آیا همان روش‌های سنتی دور از روش‌ها و هدف‌های تربیتی خانواده و زندگی واقعی دانش‌آموزان می‌تواند جلویش را بگیرد؟ امروز بی‌شمار دانش‌آموختگان مدرسه و دانشگاه و فیزیک‌خوان و شیمیدان و ریاضی بلد داریم که با الفبای زندگی فردی و اجتماعی بیگانه‌اند! وجود و حضور این پرورش‌نایافتگان، دلیل خوبی برای اصلاح روش‌های ناکارآمد گذشته نیست؟ تا کی باید در گستره‌های گوناگون چشم به نارسایی‌ها و ناکارآمدی‌ها بست؟ و حتی توجیه‌اش کرد؟ راستی تعریف شما و دوستان‌تان از «تربیت» چیست؟ آیا دیدگاه‌های شما همخوان با ذهنیت و خواسته‌های خانواده‌هاست؟ همچنان که می‌دانید تربیت تنها دستپخت آموزش و پرورش نیست. پرورش پیامد همکاری درست یا نادرست سه ضلع خانواده و مدرسه و جامعه است- که شما به درستی به آموزش خانواده‌ها اشاره کرده‌اید. اما ساز و کار و ساز و برگِ همکاری نهاد زیردست شما با آن دو عامل دیگر چیست؟ روشن است که دست‌کم و با خوشبینی سه ضلع ناهماهنگ هستند. گمانی نیست برای جلوگیری از زلزله‌ای که آغاز شده است، نیاز به طرح آن به شکل ملی و گفت‌وگو و هم‌اندیشی درباره آن برای یافتن راهکارهای بهینه هستیم که نخستین شرطش پذیرش مسوولیت‌هاست. شما با شجاعت گام نخستش را برداشته‌اید. امیدوارم این گام‌ها ادامه یابد.

دلنگرانی‌های معیشتی- منزلتی فرهنگیان ریشه‌های چندین دهه‌ای دارند
محمدرضا نیک‌نژاد در بخش دیگری انتقاد تندی را متوجه مدیرکل پایتخت می‌کند و می‌نویسد: اما شما فرموده‌اید که «در این سه، چهار سال گذشته، کلاه بزرگی بر سر ما گذاشتند و آمدند معیشت معلم را، گفتمان کردند و همه را مشغول کردند و از ماموریت اصلی غافل شدیم.» چه کسی آمد و معیشت معلم را گفتمان این سه، چهار سال کرد؟ جناح مقابل را می‌فرمایید؟ یا دشمنان داخلی یا خارجی!؟ جناب مدیرکل، دلنگرانی‌های معیشتی-  منزلتی فرهنگیان ریشه‌های چندین دهه‌ای دارند و خوشبختانه یا شوربختانه، در بسامان کردن دستمزدهای تحقیرآمیز فرهنگیان، هر دو جناح شکست خورده‌اند! گویا شما محوریت آموزگار در آموزش را قبول ندارید، که پرداختن به گرفتاری‌های آنان را غفلت می‌خوانید! خب هنگامی که نگاه یک فرادست آموزشی به خواسته‌های فرهنگیان چنین باشد، آیا انتظاری بیش از این وضع خواهیم داشت؟دوست عزیز بهتر است بروید و هرم مزلو را بخوانید! نیازهای فیزیولوژیکی نخستین مرحله در شکوفایی توانایی‌های انسانی است. آیا معلمی که بیش از اینکه معلم باشد، راننده آژانس است، پادوی بنگاه معاملاتی است، یا خریدار و فروشنده ارز است، یا در بهترین حالت آواره آموزشگاه‌ها و خانه‌های دانش‌آموزان است، می‌تواند آموزش‌دهنده خوبی باشد!؟ جناب مدیرکل زیردستان‌تان در تهران دستمزدی به‌شدت پایین‌تر از خط فقر در این شهر می‌گیرند. اگر داستان کلاه باشد، کلاه بر سر فرهنگیانی رفت که از سر انگیزه و علاقه معلم شدند و حال باید فرزندان‌شان حسرت زندگی همکلاس‌های خود را بخورند؛ جناب چهاربند کلاه‌تان را کمی عقب بدهید تا معلمان زیردستان‌تان را ببینید.

http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=477&pageno=8

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد