هفته آموزگار و "بازگشت به پداگوژی"

                              

                 محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 11 اردیبهشت ماه 95

  1. "محمدرضا سرکارآرانی" از مفاخر ایرانی ست که نامش با آموزش شناسی– پداگوژی- گره خورده و از نامداران جهانیِ برخی انگاره های آموزشی– مانند درس پژوهی- است. تنها نام بردن از تلاش های قلمی اش نیازمند چندین ستون این چنینی است. ایشان این روزها به فراخور هفته معلم نوشتار ارزشمندی با نام" بازگشت به پداگوژی" نگاشته و به معلمان پیشکش کرده است. در بخشی از این نوشتار می خوانیم" تعریف آموزش دشوار است و موقعیت های پداگوژیکی مدام تغییر می کنند. به ویژه آنکه در دنیای امروز آموزش "طراحی فرصت های یادگیری" است و به تعبیری طراحی یعنی گفت و گوی فکورانه با موقعیت. بنابراین آموزش، صحنه پردازی یادگیری دانش آموزان است و معلمان طراحان و سناریو نویسان این صحنه هستند!... "  

  2. بیش از بیست سال است آموزگارم. روزهای تلخ و شیرین به فراوانی داشته ام. گاه شاد بوده ام و گاه غمگین، گاه داغدار بوده ام و گاه خشنود از یک کامیابی یا شادی ... گاهی از شادی هایم در کلاس گفته ام اما نخواسته ام گرفتاری هایم را برای دانش آموزانم آشکار کنم و آنان را دچار پیامدهای ناخواسته اش بگردانم. گاهی برای پیشبرد آموزش با این که عصبانی یا غمگین بوده ام، خندیده ام و گاهی هم با این که شاد بوده ام، اخم کرده ام و ادای آدم های خشمگین را درآورده ام. گویی با همه کمبودهای آموزشی و بی ریشگی اندیشه در آن، در نمایش یادگیری، "صحنه گردانی و صحنه پردازی" می کنم. اما جدای از این بازیگری ها، آموزگاری زیستن در تناقض ها هم هست. این تناقض ها معلمی را آزار دهنده و لذت بخش کرده است. دلنشینی و دل آزاری. از شرایط کاری ات راضی نیستی اما دلت برای بچه ها و کلاس می تپد. همواره هشت ات گرو نُه ات است، اما در جامعه و مدرسه و کلاس "سیلی و سرخی" دست افزار همیشگی ات. بازیگوشی همزاد جوانی و دانش آموزی ست، اما تو نمی خواهی ترمزی شوی برای شادکامی ها. گاهی رفتار و گفتارشان سوهان می شود بر جانت اما خودت را به ندیدن و نشنیدن می زنی! تا حرمت ها ترک برندارد. گاهی می گویی کاش بروم، این همه سختی ارزشش را ندارد. اما معلمی چسبنده است و مهر بچه ها دامن گیر! به ویژه هنگامی که کیلومترها دور از میهن، کسی می آید و می گوید"سلام استاد!" و تو به سرعت درمی یابی که معلمش بوده ای. هاج و واج می مانی از این حرفه و از آدم های به هم رسیده و کوه های به هم نرسیده! هنگامی که دانش آموزِ سال ها پیش ات زنگ می زند و می گوید در فلان کشور اروپایی دکتری می خواند و سپاس می گوید برای تلاش های سال های دورت ... پیام تلگرامی دریافت می کنی از یک کارمند شرکت نوکیا در فلان کشور که از تو در گذشته ای دور فیزیک آموخته است و آن را زمینه ساز کامیابی های کنونی خویش می داند ...  در مراسم عروسی بانویی با دو بچه پیش می آید و می گوید در فلان مدرسه و فلان سال دانش آموزت بوده و اکنون استاد دانشگاه است و ... شادی بر تن و جانت چیره می شود و به خودت و معلمی ات می نازی و می گویی، خوب شد که معلم شدم! شگفتا از این حرفه دوست داشتنیِ زجرآور! و از همزیستی تناقض ها در آن! و تو همچنان "صحنه پرداز" این زیست تناقض آمیز برای یادگیری دانش و اخلاق و انسانیت می مانی و ....

 آموزگاری درآمیخته ای از شرایط "مادی و معنوی" است. مادی اش زاینده دژمی است و معنوی اش شادخواری. و چه راست می گوید دکتر سرکار آرانی که " پداگوژی کنش تربیتی است، تربیت امری فرهنگی است و تدریس امری اخلاقی، نظری و عملی ... " روز و هفته آموزگار بر همه "صحنه پردازان" یادگیری با همه دژمی ها و شادخواری ها خجسته باد.          

http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/62629/%d9%87%d9%81%d8%aa%d9%87-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%da%af%d8%a7%d8%b1-%d9%88-%c2%ab%d8%a8%d8%a7%d8%b2%da%af%d8%b4%d8%aa-%d8%a8%d9%87-%d9%be%d8%af%d8%a7%da%af%d9%88%da%98%db%8c%c2%bb-

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد