حرفه آموزگاری همچنان الگو ساز است

                    محمدرضا نیک نژاد، 8 اردیبهشت ماه 95

گمانی نیست که در چیستی جایگاه و وظیفه های حرفه ی معلمی دیدگاه های گوناگون و گاه مخالفی وجود دارد. گروهی وظایف حرفه ای معلم را آموزش در چارچوب های ساختار آموزشی و درونمایه های درسی می دانند و بیرون روی از این چارچوب ها را سرپیچی و حتی جرم می پندارند. از دیگر سو گروهی وظایف این حرفه را در گستره ای بی مرز از کنش های آموزشی، اجتماعی، سیاسی، مدنی، حزبی و ... می دانند و کم کاری در این گونه کنش ها را خیانت به حرفه آموزگاری می دانند! راستی حرفه آموزگاری در کدامیک از دسته های بالا جا می گیرد!؟

تجربه زیست فرهنگی - تاریخی ما ایرانیان و البته نشانه هایی در کشورهای دیگر حکایت از جای گرفتن حرفه آموزگاری در میانه های طیفی دارد که دو دسته ی بالا در دو سر آن قرار می گیرند. البته گذرگاه های تاریخی، سیاسی، اجتماعی و ... زمینه گرایش حرفه ی آموزش را به سوی هر یک از دو سر طیف فراهم نموده است. نمونه های فراوانی از این گذرگاه ها در تاریخ ما وجود دارد. برای نمونه در رخدادهای ده ی بیست، انقلاب مشروطه، رویدادهای وابسته به دوران مصدق، چند قطبی شدن جامعه در دهه ی پنجاه و رویدادهایی در پیوند با انقلاب اسلامی و پس از آن جنگ و ... برخی از رویدادهای سیاسی – اجتماعی بودند که آموزگاران را با توجه به جایگاه ویژه شان میان جوانان و مردم، به سوی کنش های سیاسی – اجتماعی کشاند و حتی از برخی الگوهایی سیاسی و اجتماعی ساخت. برای نمونه نیز می توان از دکتر علی شریعتی و آیت الله مطهری و ... نام برد گرچه نمونه های معلم آن نیز کم نیست مانند خانعلی، صمد بهرنگی و ....  از سوی دیگر آموزگار و آموزگاری برآمده از درونی ترین بخش های جامعه با همه خوبی ها و بدی ها و زشتی ها و زیبایی هاست. معلمی که درد جامعه را ندارد چوبِ الفی است برای آموزشی خشک و بی مایه و بی تاثیر و موتوری خودکار است برای انتقال آگاهی هایی که یک شبه آموخته می شوند و یک شبه هم فراموش می شوند. بی گمان بسیاری از ما یک یا دو آموزگار داشته ایم که اثرشان بر اندیشه و رفتار و گفتار ما به درازای یک عمر بوده است. گاه در گفت و گوهای مان می گوییم "فلانی واقعا معلم بود!" پس چه بخواهیم چه نخواهیم آموزگار در جایی در صدر کنش های اخلاقی – رفتاری و حتی اجتماعی نشسته است که با همه نا مهربانی ها به این جایگاه، همچنان رفتارهایش می تواند الگوساز و رفتار آفرین باشد. نمونه هایش هم فراواند. "حمیدرضا گنگوزهی" و عبدالرئوف شهنوازی" به تازگی و کمی پیش تر امید زاده و صفر زاده و ... اینان افزون بر این که قهرمانان حرفه آموزگاریند، قهرمانان اجتماعی و اخلاقی جامعه ی ما نیز به شمار می آیند و همچنان ستایش می شوند. اما این که در حرفه آموزگاری درد دانش آموز و جامعه را داشتن، تنها ویژه ی ایران است نیز بیهوده می نماید. سریال "معلم" ساخت مشترک فرانسه و سوئد که بارها نیز از شبکه های صدا و سیما پخش شده است به شکستن کلیشه "معلم به عنوان کسی که تنها دلنگران تدریس بچه هاست"، می پردازد. این معلم موتور سوار بسیار بیش از آن چه که ما معلم فرض می کنیم پیگیر وضع بچه ها و خانواده های آنان است. بی گمان در نگاه تهیه کنندگان یا حتی بخش گسترده ای از مردم آن جامعه ها، آموزگار آرمانی باید چنین آدمی باشد. به هر روی نام و حرفه آموزگاری در جهان نوین نیز به دگرگونی های اندیشگی، رفتاری، اخلاقی، اجتماعی و حتی سیاسی گره خورده است و جدا نمودن آن از این دگرگونی ها آب در هاون کوفتن و زیره به کرمان بردن است.           

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد