آموزگار جان باخته بلوچ و چند پرسش!

                    محمدرضا نیک نژاد، روزنامه روزان، 6 اردیبهشت 95

آموزگار بلوچ در روستای زادگاهش" نوکجو" از شهرستان خاش در استان سیستان و بلوچستان به خاک سپرده شد. "حمیدرضا گنگوزهی ریگی" و همکارش "عبدالرئوف شهنوازی" در هنگام فرو ریختن دیوار فرسوده همسایه بر سر دانش آموزانشان گرفتار آوار شدند. حمیدرضا جان باخت و عبدالرئوف آسیب دید. حمیدرضا آموزگاری "خرید خدمتی" بود. این آموزگاران رسمی نیستند و تنها به ازای کار و آن هم در روزهای حضور در مدرسه دستمزد ناچیزی دریافت می کنند-حتی روزهای تعطیلی پایان هفته و تعطیلی های رسمی و ... حمیدرضا نخستین سالِ آموزگاریش را تجربه می کرد و میزان حقوق ماهانه اش 450 هزار تومان! بود. آن هم در نقطه صفر مرزی ایران و پاکستان. در شش ماه و نیمی که در سمت آموزگار به کار می پرداخت دستمزدی دریافت نکرده و اینگونه آموزگاران هنوز و در هفته های پایانی سال آموزشی دستمزدی دریافت نکرده اند! افزون بر این که او آموزگاری بیتوته ای بود. فرهنگیان بیتوته ای، آموزگارانی هستند که به خاطر دوری راه یا سختی مسیر و ... هفتگی در محل مدرسه می مانند. حمیدرضا برای رفتن به روستای محل کارش 260 کیلومتر راه های بیابانی و نا امن خاش – میرجاوه – نوکجو را در هفته دستکم دو بار می پیمود. افزون بر هزینه های آمد و شد، او و آموزگارانی مانند او هزینه های اجاره محل زندگی، خورد و خوراک، نیازهای روزمره و حتی سوخت مدرسه و محل زندگی و ...  را از جیب می پردازند! کنار هم گذاشتن هزینه های اشاره شده و پرداخت نشدن حقوق، بی گمان بسیار پرسش برانگیز و نگران کننده است. آموزگار از خود گذشته ی 27 ساله، دارای دو فرزند خردسال است که یکی از آنان از بیماری رنج می برد و برای درمان نیاز به هزینه و پشتیبانی همیشگی دارد. اما با توجه به غیر رسمی بودن گنگوزهی و وضع آموزگاران مدرسه های خرید خدمت، امید چندانی به پشتیبانی موثر از سوی آموزش و پرورش نیست، مگر امید به قول های وزیر- مانند استخدام همسر او در آموزش و پرورش و ...

اما چند نکته و چند پرسش.

  1. بر پایه مصوبه حداقل دستمزد در سال 94، کمترین دریافتی برای یک حقوق بگیر در ماه نباید کمتر از ۷۱۲۴۲۵ هزار تومان می بود– البته این عدد در سال 95 به 812165 تومان افزایش یافت و با توجه به این که بخشی از سال آموزشی در سال 95 قرار می گیرد، این تقسیم بندی نیازمند تغییر است! اما پرسش اینجاست که چرا آموزگاران خرید خدمت نزدیک نصف مصوبه را دریافت می کنند؟ مگر کار آموزگاری کمتر و یا کم اهمیت تر از کارهای دیگر است؟ آیا آموزش و پرورش به عنوان نهاد پاسخگو نسبت به وضع کارمندان خویش، نباید پیگیر چنین ستمی باشد؟ آیا حقوق 450 هزار تومان در ماه می تواند پاسخگوی هزینه های معلمی در نقطه صفر مرزی و بیتوته ای باشد؟ چرا باید ستمی به این آشکاری در حق آموزگاران از سوی آموزش و پرورش نادیده گرفته شود؟ و ...

  2. پاسخ دست اندرکاران آموزش و پرورش به نقدها درباره مدرسه های خرید خدمت، این بود که این مدرسه ها به موسسین مدرسه های غیر دولتی اجاره داده شده و قرار است در راستای برقراری عدالت آموزشی در دورترین و محروم ترین جاهای کشور خدمات آموزشی ارائه دهند. اما گویا فراموش شده است که نخستین و در اولویت ترین عدالت، دادن حق الزحمه آموزگارانی ست که تدریس در دورترین نقطه کشور را پذیرفته و با همه سختی ها در پی اجرای عدالت آموزشی برای نوباوگان این سرزمین هستند. چرا باید این آموزگاران با توجه به سختی کارشان هم از حداقل دستمزد محروم باشند و هم ماه ها از دریافت آن؟ آموزگار خرید خدمتی و بیتوته ای چه گناهی کرده است که باید هفت ماه، بار همه هزینه های آموزشی و غیر آموزشی را به دوش بکشد؟ باور کردنی نیست که حمید رضا و حمید رضاها در دورترین نقاط کشور در ازای هفت ماه کار حتی یک ریال نیز دریافت نکرده باشند!

  3. با توجه به وضعیت خانوادگی حمیدرضا گنگوزهی و همسر و کودکان خردسالش، از سویی جامعه فرهنگی به شدت پیگیر قول های وزیر و حتی بیشتر از آن است و از سوی دیگر خواست به حق خانواده و البته خانواده بزرگ فرهنگیان گنجاندن نام این آموزگار در جمع شهیدان عزیز کشورمان است. امید است دست اندرکاران به ویژه وزیر از توانایی های خود برای برآوردن این خواست به حق بهره گرفته تا به ویژه فرزندان خردسال او بتوانند از مزایای آن بهره مند شوند.   

http://www.roozannews.ir/mobile/detail/34867

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد