با "همیاری" می توان آفتاب را باور داشت!

محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 3 بهمن ماه 94

 معلمی عشایری در راه بازگشت به خانه گرفتار سرما می شود و پس از چند روز پایش قطع می شود! وضع بیماری، گرفتاری های مالی و وام های سنگینی که حقوقِ ناچیزِ ماهیانه اش را می بلعد، اندیشه ام را درگیر می کند. خودم را جای او می گذارم، بر خود می لرزم. یکی دو روز آشفته ام و .... تلگرامم را باز می کنم. گروهی راه افتاده به نام "همیاری" با عکس این آموزگار، گزارش روزنامه، درخواستی کوتاه و یک شماره کارت بانکی. نگاهی گذرا به گروه و پیام های پر شمار و  پی در پی اش بس است تا شور و حرارتِ اعضا را حس کرد. بیشترشان فرهنگیانی هستند که با خواندن داستانِ معلم عشایری همراه می شوند. با هر واریزی، موجودیِ حسابِ همیاری در گروه به نمایش در می آید و این نشانه ی خوبی برای شفافیت است. با نمایش هر موجودی یا عکسِ فیش پرداختی، ده – بیست پیام همراه با سپاسگزاری و گل و کف زدن و چهره های خندانِ تلگرامی، گروه را سرشار از شادی می کند. در میانِ انبوه پیام ها، کسانی هم می آیند یا پیشنهاد پزشک و آدرس بیمارستان خوب می دهند و یا راهکار درخواست وام و یا .... تا کاری کرده باشند برای اویی که نیازمند است. و البته گاه گداری نیز پیام هایی از بی اعتمادی و ایرادها و بهانه های بنی اسرائیلی! اما در کل همیاری چشمگیر و شادی زاست. در بی پولیِ میانه ی ماه، در کمتر از سه روز 11 میلیون به حساب همیاری سرازیر می شود و هم زمان وامی ده میلیونی - بی بهره با قسط های کم- جور می شود. روز پنجم، چند تن از عضوهای گروهِ همیاری از تهران و لرستان راهی خرم آباد می شوند تا افزون بر دیدار با معلم آسیب دیده، دو کارت هدیه ده میلیونی– یکی وام و دیگری پول جمع شده- را به همکار آسیب دیده شان بدهند و می دهند. عکس های دیدار به گروه همیاری فرستاده می شود و دیگر اعضا در چند لحظه در شادی کارِ نیکوکارانه ی خویش شریک می شوند. شگفت آور است! آمیخته ای زیبا از اخلاق و فن آوری، تلگرام و نیکوکاری، سفری 500 کیلومتری برای یک کار خیر، در حالی که پشت رایانه ات هستی یا گوشی به دست روی صندلی یا فرش خانه ات لم داده ای! شاد کردن یک خانواده و این که نشان دهی در گرفتاری ها، می توانی پشتیبان باشی و پشتیبانت باشند و .... آری این آمیخته ای شیرین از انسانیت و تلگرام است. اکنون نیز این گروه تلگرامی دارد تلاش می کند تا گام دوم همیاری را بردارد و چه زیباست این گام های نمکین و دلربا و انسانی.

راستی اگر تلگرام نبود این کار شدنی بود!؟ اگر خبر رسانی های نوینِ حقیقی و مجازی نبود من و ما می توانستیم دریابیم چه بر سر این معلم عشایری رفته است!؟ آیا اگر گروه همیاری نبود، می شد شیرینی این کار نیکوکارانه را چشید و چشاند!؟ و اگر ...

شاید پاسخ این پرسش ها چندان دشوار نباشد اما چیزی که بیش از پیش خودنمایی می کند نیک اندیشی و نیک رفتاری نهفته در چنین کارهای انسانی ای است. با دیدن این همه مهربانی در جهان نامهربانی ها، این همه اعتماد در جهان بی اعتمادی ها و این همه همیاری در جهان تنهایی ها، باز می توان به انسان امیدوار بود و بر او باور داشت. مانند باور به آفتاب و دریا در شعر بامداد. " ... و من به تو نگاه می کنم،/ از پنجره های دل ام به ستاره های ات نگاه می کنم/ چرا که هر ستاره آفتابی ست/ من آفتاب را باور دارم/ من دریا را باور دارم/ و چشم های تو سر چشمه ی دریاهاست/ انسان سرچشمه دریاهاست".     

  http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/55083/%d8%a8%d8%a7-%c2%ab%d9%87%d9%85%db%8c%d8%a7%d8%b1%db%8c%c2%bb-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86-%d8%a2%d9%81%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%b1%d8%a7-%d8%a8%d8%a7%d9%88%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa!-

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد