ساده فرضم نکن!

محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه شهروند،5 اردیبهشت 94

  1. چند سال پیش یکی از نزدیکانم در مسافرت به منطقه آزاد، تلفن زد و گفت فلان چیز اینجا خیلی ارزان است. می خواهی برایتان بخرم؟ گفتم لطف می کنید. آورد و در جا پولش را گرفت. ما هم خشنود از این که دیگر تا یک سال به خرید آن نیاز نداریم، هر جا می نشستیم از لطف او سخن می گفتیم و از مهر او بر خود می بالیدیم. آشنایی دیگر با شنیدن این موضوع با شگفتی گفت فلان چیز که این جا خیلی ارزان تر است! با کمی پرس و جو به درستی سخنش پی بردم. رویم نشد که به فامیلم بگویم اما هرگاه که به یاد این رفتار می افتادم عرقِ سرد بر بدنم می نشست و روانم آشفته می گشت. او مرا چه فرض کرده بود؟

  2. زنگ تفریح آمد کنارم نشست و گفت داستان مقرری ماه اول را شنیده ای؟ گفتم نه! مقرری ماه اول چیست!؟ گفت مگر دولت بنا به تورم، هر سال مبلغی به دستمزد کارمندانش نمی افزاید؟ گفتم چرا. گفت مگر از زمانی که استخدام آموزش و پرورش شده ای همه یا بخشی از این افزایش دستمزدِ ماه اول - یعنی فروردین-  کم نمی شود؟ گفتم چرا. گفت مگر در فیش حقوقی و در کنار مبلغ کسر شده، نمی نویسند مقرری ماه اول؛ به حساب صندوق بازنشستگی کشور!؟ گفتم ندیدم. گفت عجب آدمی هستی تو! گفتم حالا چه شده؟ گفت نامه ای در رسانه ها و فضای مجازی منتشر شده که مقرری ماه اول تنها و تنها از فرهنگیان کاسته می شود و تازه اصلا قرار نبوده از کسی کم شود و به کل، غیر قانونی است! در گوشی همراهش نامه ای را نشانم داد که بر غیر قانونی بودن آن تاکید شده بود. با کمی پرس و جو درستی سخنانش برایم هویدا گشت. حالم خراب شده بود. نه به خاطر پولی که سال های سال از حقوقم کسر شده بود – که بی گمان در درازای 24 سال، بسیار چشم گیر است – بلکه به سبب تحقیری که شده بودم. به عنوان فرهنگی سال هاست که به کمی دستمزدمان معترض ایم و بارها گفته ایم و نوشته ایم و فریاد زده ایم. با این حال درد مقرری ماه اول بدجوری جانم را خراشید و شخصیتم را لگدکوب کرد. آخر با چه استدلالی باید از منِ فرهنگی کم شود و از کارمندان دیگر نه! آن هم به شکلی غیر قانونی! چند روزی است خشمگین و کلافه ام! باز هم عرق های سردِ گاه و بی گاه به سراغم آمده است و تنم را می لرزاند و می آزارد.

 اما راستی این رفتارها از سادگی ماست یا از هفت خطی دیگران و یا هر دو!؟ دیگر می شود به کسی اعتماد کرد؟ آیا درست است که در برخورد با هر کس، با داوری پیشینی و با شک و گمان به او نگریست؟ آیا در جامعه پیچیده کنونی که گردآیه ای از نیازها، همه یمان را به هم پیوسته است، باید روابط مان را بر پایه عدم اعتماد استوار کنیم؟ اگر چنین باشد، آیا کارها پیش می رود و سنگ روی سنگ بند می شود؟ دوستی به زیبایی می گفت " اعتماد ذره ذره و در دراز مدت شکل می گیرد،اما ناگهانی و در یک لحظه فرور می ریزد" و چه سخن زیبایی. و باز در فضای مجازی و در این باره خواندم که " اگر موفق شدی به من خیانت کنی،مرا ساده فرض نکن! فقط بدان که بیش از لیاقتت به تو اعتماد کرده بودم!" نمی دانم تا چه اندازه این سخن درست باشد. شاید می خواهم سادگی ام را توجیه کنم. نمی دانم. این که در نگاه دیگران ساده فرض شوم، آزارم می دهد. چند روزیست عرق سرد می کنم و حس بدی دارم.

             http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=29619

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد