نیمه خالی ترِ مهاجرت نخبگان!

محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه شهروند،18 بهمن 93

1-دکتر مرتضی از سرشناس ترین پژوهشگران ژنتیک آمریکا است. سال ها در آنجا درس خوانده بود و درس داده بود. میانه جنگ به ایران آمد و گفت دیگر می خواهم به کشورم خدمت کنم. به وزارتخانه جهاد سازندگی – جهاد کشاورزی کنونی – رفت تا بتواند با دانش و توانایی های خویش،ایران جنگ زده را یاری نماید. به گفته خودش بسیار تحویلش گرفته بودند و پس از یک ماه به ریاست بخش ژنتیک جهاد سازندگی برگزیده شد،با اتاقی بزرگ،شیک،مبله و درخور. می پرسد پس کجا کار کنم!؟ پاسخ می شنود همین جا! می گوید من می خواهم پژوهش هایم را ادامه دهم و دست آوردهایم را به نام ایران منتشر کنم. از این رو نیاز به آزمایشگاه درخوری دارم. می گویند امکانات چنین کاری فراهم نیست! می گوید آزمایشگاهش در آنجا بیست هزار متر است با کلی تکنیسین و همه جور امکانات برای ماه ها زندگی و ... ولی اینجا باید ماشین امضا شود! پس از چند ماه پیگیری و سرگردانی بازگشت و دیگر بازنیامد.

2-پروفسور ناصر یکی از نام آوران سرطان شناسی در آمریکا است. از سال های جوانی و پس از پایان دوره پزشکی به آمریکا می رود و در سرطان پوست تخصص می گیرد. زادگاهش یکی از فقیر ترین روستاهای لرستان است. از همان آغاز آرزویش این بود که در شهرستان کوچکشان بیمارستانی برای مردم فقیر بسازد. اعتبار خویش را بکار می اندازد و رایزنی با فرادستان را می آغازد. تامین بخشی از هزینه ها و امکانات را می پذیرد،اما بی گمان بیمارستان چیزی نیست که یک تنه از پسش برآید. گرهِ کار از تهران گشوده می شود،می ماند مرکز استان! با بهانه های گوناگون و شگفت روبرو می شود و گاه از سختی کار آنچنان ناامید،که می خواهد قید همه چیز را بزند و به آمریکا برگردد اما باز انگیزه خدمت رسانی به مردم او را برمی انگیزد و پس از سال ها با پیگیری و سخت کوشی پروفسور،ساخت بیمارستان آغاز می شود. می گوید زن و بچه من سال هاست در آمریکا زندگی می کنند و پدر و مادر پیری دارم که گمان نکنم این بیمارستان دردی از دردشان دوا کند. می خواهم مردم ندار شهر و روستایم از بیمارستان بهرمند شوند. خیلی خشنود است اما خسته!می گوید انرژی فراوانی صرف کردم. سنگ اندازی ها جانم را آزرد و تنم را فسرد. سال ها دوندگی کردم و سخت جانی نشان دادم تا توانستم. امیدوارم که گره گشای دشواری های مردم منطقه باشد. مدتی است به ایران نیامده و تلفنی کارها را پی می گیرد!           

هر سال 150 هزار نخبه کشور را ترک می کنند. این یعنی روزی 410 تن از نخبگان کشور سفری بی بازگشت را می آغازند. سفرِ بدون بازگشتی که «سالانه 150 میلیارد دلار» به جیب کشورهای دیگر می ریزد یعنی برای هر یک دانش آموخته مهاجرت کرده،یک میلیون دلار. ضرری که باعث شده که بر پایه پژوهش صندوق بین المللی پول،ایران در زمینه فرار مغزها در میان کشورهای جهان در رتبه دوم و در کشورهای توسعه یابنده در جایگاه نخست قرار گیرد. به گونه ای که اکنون تنها 250 هزار مهندس و فیزیکدان ایرانی و بیش از 170 هزار ایرانی با مدارک بالا در آمریکای شمالی زندگی می کنند. مهاجرت بی رویه نخبه،در سال های آینده کشور را دچار بحران میانگینِ ضریب هوشی می کند! 308 المپیادی و درصد بالایی از رتبه های خوب کنکور به کشورهای دیگر رفته اند. و این داستان ادامه دارد و باز هم زمینه حتی برای خدمتِ انسان دوستانه آنها فراهم نیست. روزی فرادستی گفت در مهاجرت نخبگان باید نیمه پر لیوان نگریسته شود! اما گویا در این بحران،نیمه پری باقی نمانده باشد.

http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=22683

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد قاضی زاده شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 08:03 ب.ظ

فقط باید بگم: قدر زر، زرگر شناسد قدر گوهر، گوهری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد