«دیگری» در پرانتز

مهدی بهلولی،ص آخر روزنامه ی شهروند،8 شهریور 93

1- زنگ‌زده می‌گوید نمی‌شود ٤ ماه زود‌تر خانه را تخلیه کنید، فرزندم در یکی از دانشگاه‌های تهران قبول شده و می‌خواهد بیاید تهران، گفتیم خانه دیگری برایش نگیریم و بیاید در خانه خودمان بنشیند. گفتم من شرایطش را ندارم و تا پایان قراردادمان ٤ ماه دیگر مانده. گفت اما برابر قرارداد، من می‌توانم به شما بگویم زود‌تر بلند شوید و شما هم یک‌ماه فرصت دارید خانه دیگری برای خودتان پیدا کنید. گفتم در قرارداد رضایت دوطرف هم شرط شده، و من هم‌اکنون، نه راضی‌ام و نه شرایطش را دارم. گفت پس نمی‌شود نصف رهن، یعنی ٢٠‌میلیون تومان را بگیری و به جایش ماهانه ٦٠٠‌هزار تومان اجاره بدهی؟ گفتم من همه حقوقم یک‌میلیون تومان است، الان هم دارم ٢٠٠‌هزار تومان اجاره می‌دهم، یعنی من از یک‌میلیون حقوق، ٨٠٠ هزار تومان اجاره بدهم؟ گفت نمی‌دانم ولی به هر صورت ما هم گرفتاریم، یک کاری بکن و خبرش را هم به من بده، تا ببینیم چه کار باید بکنیم.  

 ۲- صاحب خانه روز نخست مهر بود که زنگ زد. اما در‌‌ همان روز و پس از پایان مدرسه، خواستم بیایم خانه. پس از ٢٤ سال، برای نخستین بار بود که با کت و شلوار به مدرسه رفته بودم؛ کت و شلواری نو و تمیز تمیز. یکی از دکان‌داران نزدیک مدرسه داشت با جوی آب، موتورش را می‌شست. نزدیک که شدم سطل آبی روی موتورش ریخت. شلوار من و یکی دیگر از عابران خیس شد.   گفتم مرد حسابی نمی‌بینی ما داریم رد می‌شویم؟ نمی‌شد بگذاری ما برویم و بعد آب بریزی؟ خندید و گفت: «ببخشید کمی عجله دارم! مشتری آمده در دکان خواستم این سطل را بریزم و بروم ببینم چه می‌خواهد.»

 ۳- آمدم رفتم مترو. جای نشستن نبود. سرپا ایستادم. دو سه نفر آن ور‌تر، پیرمردی هم سرپا ایستاده بود. چند ایستگاهی که رفتیم مرد میانسالی که روبروی من نشسته بود- که اگر برمی‌خاست من می‌توانستم جایش بنشینم- خواست پیاده شود. نیم‌خیز شد و بدنش را کشید و دست پیرمرد را گرفت و به جای خودش نشاند.   مرد «بخشنده» که رفت پیرمرد با حالتی که می‌شد دریافت کمی خجالت کشیده گفت آقا جای شماست و شما باید بنشینید.    گفتم نه، خواهش می‌کنم. کناری‌ام آهسته در گوشم گفت از بالای خلیفه بخشید؛ مرد حسابی اگر می‌خواهی جایت را به کسی بدهی وقتی خودت نشسته‌ای باید بلند بشوی، نه زمانی که می‌خواهی بروی!

 ۴- ایمانوئل لویناس را فیلسوفی از فیلسوفان اخلاق می‌نامند.   هسته بنیادین رویکرد اخلاقی لویناس، «دیگری» است.  اخلاق به نزد او هستی‌شناسانه نیست بلکه از «دیگری» که باید دگربودگی او را بپذیری ریشه می‌گیرد. کاش ما هم کمی به «دیگری» بیندیشیم.

             http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=8088

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد