آموزش و پرورش توسعه

                           مهدی بهلولی،روزنامه ی شهروند،14 تیرماه 93


این‌که در معنای سواد، سنجه‌هایی همچون چند کلاس نخست دبستان یا آشنایی با رایانه را در نظر بگیریم کار چندان ثمربخشی نیست. به‌ویژه در شرایط جهانی شدن، آنچه که در معنای سواد، مهم‌تر از سنجه‌هایی اینچنین صوری هستند کیفیت آموزش و یادگیری است. سنجه‌های صوری، در راستای مدرک‌گرایی است که خود می‌تواند به گسترش «بی‌سوادی» بیشتر بینجامد. در ایران کنونی مدرکدار بیسواد کم نداریم. بایستی از سنجه‌های صوری دور شویم و به درون مایه و کیفیت آموزش بنگریم. کسی تعریف می‌کرد که چند‌ سال پیش برای کار به یکی از کشورهای اروپایی رفته است. می‌گفت در آغاز استخدام، آزمونی از من گرفتند که انجام کاری عملی بود. هنگامی که به درستی انجام دادم پذیرفته شدم و با توجه به سطح مهارت و توانایی‌ام، حقوق‌ام را مشخص کردند، بی‌آن‌که از من مدرک تحصیلی بخواهند. اندیشه‌وران آموزش و پرورش توسعه
(Development Education) و آموزش و پرورش برای توسعه پایدار
(Education for sustainable development که به اختصار به آن ESD هم می‌گویند) نیز، بیش از تأکید روی سنجه‌های صوری، به کیفیت آموزش نظر دارد. برای نمونه داگلاس برن، یکی از همین اندیشه‌ورزان، در جستاری به نام «آموزش و پرورش توسعه در زمانه جهانی شدن» آموزش و پرورش توسعه را آموزشی می‌بیند که از رهگذر آن، مردم آن جامعه بتوانند به این کیفیت و ویژگی‌ها دست یابند: «وضعیتشان را در بستر گسترده‌تری ببینند. میان رخدادهای بومی و جهانی پیوند بزنند. برای تفسیر رویدادهای اثرگذار بر زندگی‌هایشان، دانش و مهارت‌هایشان را پرورش دهند. ریشه‌های نابرابری، عدالت و همبستگی جهانی را دریابند. از تجربه‌های دیگر جاهای جهان بیاموزند. دلبستگی‌های مشترک را بشناسند و همبستگی با جامعه‌های گوناگون را گسترش دهند. با نژادپرستی و بیگانه‌هراسی، پیکار کنند. افق دیدشان را گسترش دهند و رشد شخصی‌شان را پی گیرند. با مشارکت در جامعه، جهانشان را دگرگون سازند.» 

 
ناگفته پیداست که با سنجه‌های بالا، آموزش و پرورش کنونی ایران، آموزش و پرورش توسعه نیست. آموزش و پرورش ایران، حتی در انتقال مهارت‌ها هم، کامیاب نیست تا چه رسد به پرورش سنجشگرانه اندیشی و افق باز جهانی. در زمانه جهانی شدن و انفجار دانش، کار آموزش و پرورش، انتقال داده نیست، پرورش انسان پژوهشگر است. کسی که برای تولید و زندگی پویا، ارزش قایل است و آموزش و یادگیری را تنها در محدوده تنگ مدرسه و دانشگاه، جست‌وجو نمی‌کند. دانــش‌آمـوز آموزش و پرورش توسعه، یادگیرنده همه - عمر (life-long learner) می‌شود نه کسی که تنها با مجموعه‌ای از اطلاعات آشنایی یافته است - اطلاعاتی که بسا در دوره‌ای کوتاه، بخش‌های چشمگیری از آنها دگرگون شوند و کسی که توان اندیشیدن در شرایط تازه را ندارد. دانش‌آموز ما، کمتر لذت یادگیری راستین، نوآوری و نواندیشی را می‌چشد و به درون مایه کتاب‌های درسی، به‌سان حقیقت‌های همیشگی و پایدار می‌نگرد. چنین شخصی، در جامعه دگرگون شونده کنونی، انسانی کارآمد و آفرینشگر نخواهد شد و نمی‌تواند آنچنان در توسعه کشور نقش‌آفرین باشد. در آموزش و پرورش ما، سویه‌های القایی و یادگیری‌های طوطی‌وار، بر سویه‌های اندیشگی و سنجشگرانه، سخت، می‌چربد. اما باز از زبان داگلاس برن: «آموزش و پرورش توسعه، باید گستره‌ای از چشم‌اندازها و دیدگاه‌ها را به میان آورد. بدین معنا که از چشم‌انداز و نگرش گروه‌های اجتماعی و فرهنگی گوناگون در سراسر جهان پشتیبانی کند، اما به گونه‌ای که گفت‌وگوها در چارچوبی سنجشگرانه انجام پذیرند. این کار بایستی به‌عنوان پیوند زدن میان امر محلی و امرجهانی در درون ارزش‌های پایه برابری، عدالت اجتماعی و حقوق بشر، فهمیده شود.»
ناگفته پیداست که در این دیدگاه، آموزش و پرورش توسعه، بیش از این‌که بعدی اقتصادی داشته باشد بعدی اندیشگی و فرهنگی دارد. البته کسانی که پیوند میان بازار کار و آموزش و پرورش توسعه را سفت و سخت‌تر می‌بینند هم، بیشتر بر دوره متوسطه نظر دارند و نه دبستان. یعنی در نگاه و نگرش آنها، آموزش و پرورش توسعه، آموزشی است که به‌ویژه در دبیرستان، با نگاه به بازار کار به پیش می‌رود و بیش از هر چیز، به دنبال مهارت‌آموزی به دانش‌آموزان است. اما همان‌گونه که در کتاب «آموزش و توسعه» آمده این نگرش پیامد چندان مثبتی نیافته است: «در اکثر کشورهای درحال توسعه، آموزش متوسطه همچون دروازه‌ای برای ورود به دنیای کار تلقی شد، در حالی که توانایی دولت‌ها برای انطباق بین بازار کار و آموزش متوسطه روزبه‌روز محدود‌تر شد. امروزه نیاز اولیه دستگاه بروکراسی (دیوان‌سالاری) به نیروی دانش‌آموخته آموزش متوسطه اشباع شده است. درعین‌حال، یافته‌های پژوهشی سازمان‌های بین‌المللی، مانند بانک جهانی، نشان می‌دهند که بهتر است آموزش مهارت‌های تخصصی به کارفرمایان (استخدام‌کنندگان) واگذار شود و آموزش متوسطه قادر نیست که توانمندی موردنیاز بنگاه‌های اقتصادی و سازمان‌های اداری را در افراد ایجاد کند. با توجه به دلایل بالا، ایده آماده‌سازی نسل جوان برای ورود به دنیای کار از طریق آموزش‌های دوره متوسطه روزبه‌روز اعتبار خود را از دست داده و این دوره آموزشی به منزله یک دوره عمومی تکمیل‌کننده آموزش عمومی، بیش از پیش مورد استقبال و پذیرش همگان قرار می‌گیرد. (آموزش و توسعه، عباس معدن‌دارآرانی و محمدرضا سرکارآرانی، ص ۱۹۴)
در پایان بجاست که یادآور شویم تبدیل آموزش و پرورش کنونی ما به آموزش و پرورش توسعه، راهی دراز و پرپیچ و خم است. آموزش و پرورش و کارگزاران آن هم به تنهایی از عهده آن برنمی‌آیند. همتی ملی و فراگیر می‌خواهد که متاسفانه دیده نمی‌شود. شوربختانه در این فضا، حتی طرح‌های ارزشمندی هم که گهگاه در ایران پیاده می‌شود به دلیل فراهم نبودن بسترهای بایسته فرهنگی، اقتصادی و آموزشی آن، به بدتر شدن اوضاع می‌انجامد. چندی پیش یکی از همکاران فرهیخته دبستانی، تعریف می‌کرد که مادر یکی از دانش‌آموزان کلاس پنجم دبستان، در پایان‌ سال به مدرسه آمد و گفت که می‌داند فرزندش، کم و کسری‌های درسی بسیار دارد و درخواست تکرار پایه فرزندش را کرد. اما مدیر مدرسه به ایشان گفت که در این مدرسه تکرار پایه نداریم و اگر چنین درخواستی داری باید بچه‌ات را از این مدرسه به مدرسه‌ای دیگر ببری! باری، ارزشیابی توصیفی، که هم‌اکنون چند‌ سال است در دبستان‌های ایران دارد انجام می‌گیرد در اصل روشی بهتر از ارزشیابی کمی است اما هم‌اکنون و در ایران به این‌جا انجامیده که دانش‌آموز به کلاس پنجم می‌آید و پایه‌ای‌ترین مهارت‌های نوشتاری و محاسباتی را بلد نیست. آموزش و پرورش توسعه، آموزش و پرورش یادگیری و عشق به یادگیری است نه آموزش و پرورش مدرک‌گیری و عشق به مدرک!

http://shahrvand-newspaper.ir/default/default.aspx?no=322&dn=0&pid=11&rnd=2OqSZB&p=&y=93&m=04&d=14


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد