چشم انداز ایران - شماره 84 اسفند 92 و فروردین 1393
میزگردی با طاهری، ایمانزاده، یوسفزاده و میثمی
میثمی: نهتنها در آموزش و پرورش بلکه در کل نظام و جامعه ما یک تقسیمبندی بهنام اصول دین و فروع دین صورت میگیرد. وقتی نماز، روزه، خمس، زکات، حج و جهاد را در فروع دین تعریف کنیم، کمی ارزش آن پایین میآید. اصول دین، توحید و نبوت و معاد است درحالیکه من معتقدم در نماز زمانی که اللهاکبر میگوییم، از این بالاتر در اصول دین نداریم. خدا از هرچه که فکر کنیم، بزرگتر است؛ هر تصوری که داشته باشیم، خدا از آن هم بزرگتر است که این، دینامیزم فکری ما را تا ابد، تضمین میکند. یا آیا از ایاک نعبد و ایاک نستعین، چیزی بالاتر هست؟ چرا اینها در فروع جای گرفتهاند؟
یوسف زاده: در مورد نماز شکسته که صحبت شد، من گمان میکنم که شرایط زیستی دوران پیامبر، به این صورت بوده که زمانی که به سفر میرفتند، چیزی حدود دو ماه طول میکشیده و سفر با شتر و پیاده واقعاً مشقت داشته و نمازخواندن و همه کارها هم با مشقت همراه بوده است. برای اینکه بتوانند سریعتر کارهایشان را انجام بدهند، چنین دستوراتی داده شده و الان، علما میتوانند روی آن استدلال، استنباط و اجتهاد کنند و مسئله را تغییر دهند. در اهل سنت، آنطور که من اطلاع دارم، نماز شکسته یا اختیاری است یا اصلاً برداشته شده و احتمالاً اختیاری است که میتوانند روزه بگیرند یا نگیرند یا نماز را در سفر به صورت تمام بخوانند یا شکسته. اهل سنت معمولاً نماز شکسته نمیخوانند. پس به نظر من، فلسفه وضع حکم نماز شکسته آن شرایط بوده بهعلاوه مسئله خوف که شرایط ترسناکی بوده که نمیتوانستند خیلی نماز را طول بدهند. اما در شرایط کنونی، علما میتوانند شرایط را تغییر دهند کمااینکه برخی از مجتهدین غیررسمی، این حکم را دادهاند مانند آیتالله صادقی تهرانی که فتواهایی منطبق با شرایط روز، صادر کردهاند که میتواند جوابگوی بسیاری از مسائل باشد. همه اینها بحث است و اعتقاد نیست.
طاهری: من فکر میکنم یکی از عوامل جداشدن اصول و فروع دین از یکدیگر این است که در اصول، پایههای اعتقادی مطرح میشود که باید با تحقیق و مطالعه به آن برسیم به این معنا که وقتی تو معتقد به خدای واحد باشی، آخرت را قبول داشته باشی و بپذیری که در مسیر زندگی باید کسی هادی و راهنمای تو باشد، زمانیکه این مسائل با اعتقاد و تحقیق، پذیرفته شد، از اینجا به بعد تعبدی عمل میکنی یعنی وقتی خدا را با استدلال، کشف و باور کردی، حالا با تمام وجود، در مقابل آن سر تسلیم فرود میآوری و میپذیری که در مقابل او نماز هم بخوانی. حال اینکه چگونه نماز بخوانم باید براساس دستورالعملی که داده شده، این کار را انجام دهم و این تقلیدی است. اصول و فروع به این معنا نیست که حکم یکی برتر است و دیگری از درجه پایینتری برخوردار است بلکه به این معناست که یکی تقلیدی و دیگری تحقیقی است.
میثمی: معنای عرفی آن چه میشود؟ با توجه به اینکه اصل نماز هم که تقلیدی نیست. تمام اوراد و ذکرهای نماز، همه اصولی هستند. تمام آن یا در مورد خداست یا صفات او. چرا به آن عنوان فرعی را اطلاق میکنیم؟
طاهری: اگر شما خدا را باور کنید، عبادتها را هم میپذیرید و شکل آن تقلیدی میشود.
ایمانزاده: من فکر میکنم اِشکال در ذهن آدمهاست که گاهی برخی از چیزها را مهم و برخی چیزهای دیگر را غیرمهم میدانند. برای نمونه در قرآن بیش از آنکه از نعمتهای معنوی صحبت کرده باشد از نعمتهای مادی صحبت کرده است و این بهدلیل آن است که با ذهنیت انسان، همخوانی بیشتری دارد با توجه به اینکه نعمتهای مادی آنجا با اینجا خیلی متفاوت است اما انسان میخواهد از هر چیزی یک تصویر در ذهن خود بسازد. روی این حساب است که به عقیده من باید ذهنیت آدمها اصلاح شود و توضیح داده شود که این به معنای کماهمیتبودن نیست. برای نمونه در شرع گفته میشود که دستدادن با یک خانم مسلمان، اشکال دارد. من به دانشآموزانم میگویم که شاید اصل این قصه اشکال نداشته اما از آنجا که انسان دارای یک روحیه بینهایتطلبی در همه زمینهها است، اینطور بیان شده تا این ارتباط، به دستدادن ختم شود و طوری نباشد که دستدادن، شروعکننده مسائل دیگر باشد. از این نظر است که گفته میشود، مقدمه گناه، گناه است. زمانیکه اینگونه توضیح بدهی، برای دانشآموز، جا میافتد و یک سری مسائل هستند که اینگونه هستند و شاید ما نتوانستهایم در بحثهای دینی برخی مسائل را برای جوانان جا بیندازیم. در حال حاضر، ما چهقدر معلم دینی توانمند داریم که مفاهیم دینی را برای جوان، خوب جا بیندازد؟ نه اینکه صرفاً سؤال بدهد یا تعریفی از یک مفهوم، ارائه دهد. این خیلی مهم است که دانشآموز، ذهنیت درستی نسبت به مفاهیم مطرحشده داشته باشد. یک بخش از این ذهنیت به معلم ارتباط دارد اما این دانش آموز در جامعه زندگی میکند؛ آنها هم ذهنیتهای دیگری برای او درست میکنند. برای نمونه دانشآموز میپرسد که آیا ارتباط بین پسر و دختر، اشکال دارد یا نه؟ من به او میگویم ارتباط بین آنها زمانیکه با هم صحبت میکنند اصلاً از نظر شرعی اشکال ندارد. او میگوید که از روحانی مسجد محلهشان پرسیده و او گفته که اشکال دارد. من به او گفتم که او به سایر جنبههای مطلب، توجه نداشته. اینگونه است که من با توجه به مسائلی، مطلبی را برای دانشآموز توضیح میدهم و یک امام جماعت محله میگوید که اشکال دارد. کسی از من سؤال میکند که میت را به چه دلیل، میشویند؟ من برای او استدلال میآورم اما امام جماعت، به او گفته که این سنت رسولالله است در حالیکه من به او گفتم که جایگاه روح در آسمان است و جایگاه جسم در خاک، زمانیکه بدن، غسل داده میشود، خداوند میخواهد ما را متوجه این مطلب کند که جسم به واسطه روح، ارزش و قداست داشته، حالا که روح از جسم، خارج شده، جسم دیگر ارزشی را که پیشتر داشت ندارد بنابراین مرده را غسل میدهیم. با این استدلال، دانشآموز، غسلدادن میت را پذیرفت. من به او گفتم که این استدلالی را که میآورم، صددرصد، درست نیست؛ شاید درست باشد به این دلیل که همه چیزهایی را که ما بیان میکنیم، نسبی است. یک استدلال دیگر که برای او آوردم این بود که برای نمونه در شب عروسی، همه لباس مرتب و خوب میپوشند، عروس و داماد هم لباس خوب میپوشند. میت، میخواهد پیش خدا برود پس غسل میکند و طهارت پیدا میکند برای اینکه میخواهد در محضر خدا قرار بگیرد. درست است که روح بالا میرود اما متعلق به جسم بوده.
یوسفزاده: بحث توجیه احکام دینی و شرعی که معمولاً مورد سؤال دانشآموزان هست، نمونههای فراوانی دارد که بعضاً هم سؤالهایی هستند غیرمنطقی که ارتباطی هم با دین ندارند و به این دلیل که بین جامعه مسلمان، مرسوم شده، آن را بهعنوان دین، تلقی میکنند. من معتقدم که ما اصولاً دین و آموزش دینی برای نسلهای جدید را از زاویه بدی نگاه کردهایم. دیدگاه من این است که دین قصد دارد آدمهایی را بسازد که دارای خصوصیات، رفتارها و نوع برخوردهایی باشند که آن را اخلاق شخصی و اجتماعی مینامیم. پیامبر اکرم ص هم به این مطلب اشاره صریح کرده و گفته که من آمدهام تا مکارم اخلاقی را به اتمام برسانم یا بهتر بگوییم؛ توسعه بدهم. ما چه در مدارس و چه بیرون آن، بیشتر تکیه بر آموزه ها واستدلالهایی کردهایم که اعتقادی را اثبات کند یا موارد مختلف دین را برای مردم، توضیح بدهد بدون اینکه مشخص شود که هدف از اعتقاد به توحید، معاد و نبوت و... در نهایت، چیست و ما میخواهیم از همه اینها چه چیزی را به دست بیاوریم. به همین دلیل است که جامعه ما پر از مفاهیم دینی است؛ اما تمام سیستمهای رسانهای و سیستمهای آموزشی ما به لحاظ توسعه اخلاق عملی، بسیار ضعیف و فقیر است. همه علما و بزرگان و کسانیکه دیندار و مبلغ دین هستند، از این شکایت دارند که چرا مردم، رعایت مسائل دینی را نمیکنند؟ بنابراین، یک جای کار، اشکال دارد و از نظر من اشکال در این هست که ما اعتقادات واحکام دینی را توضیح می دهیم و انتظار داریم که آن را یاد بگیرند و حداکثر فردی نمازخوان بشوند؛ در صورتی که دین میخواهد یک انسان اخلاقی بسازد که با اعتقاد به خدا و پیشوایان دینی بتواند در جامعه رفتارهای اخلاقی داشته باشد. ما باید این رفتارهای درست را به مردم، آموزش بدهیم و دین را از این کانال به مردم معرفی کنیم یعنی بگوییم دروغ گفتن بد است، باید امانتدار بود، باید حقوق دیگران را رعایت کرد، باید به تعهدات و قول و قرارها عمل کرد و... و بعد از اینکه نسبت به این مسائل، تفهیم شدند، بگوییم که دین برای این آمده که مردمانی تربیت کند که این ویژگیها را داشته باشند. اما متأسفانه نشانههای زیادی از این موضوع در کتابهای درسی وجود ندارد. در این کتابها به توضیح مباحث پرداخته شده اما در آخر توضیح نداده که من چه کاری باید انجام بدهم. یک جوان در قبال اعتقادات، چه کاری باید انجام بدهد و چه نوع رفتاری باید داشته باشد؟ به همین دلیل است که در خانوادههای ما که خیلی هم متدین و اهل عزاداری و مسجد و... هستند، همه جور افرادی پرورش پیدا میکنند و در جامعه میبینید که چهقدر تخلفات و پروندههای قضایی و... وجود دارد. این نشانه سقوط اخلاقی است. به نظر من جامعه باید نهضت اخلاقی را تجربه کند. نهضت دینی را تجربه کرده و نتیجه آن همین شرایطی شده که ما الان شاهد آن هستیم. لازمه بهوجودآمدن نهضت اخلاقی این است که رعایت اخلاق در جامعه مرسوم شود و همه به این مسئله توجه کنند. من معتقدم که باید از ابزار شیوع یک مطلب باید استفاده کنیم تا موضوع اخلاق را در جامعه گسترش دهیم. رادیو و تلویزیون، رسانهها و... این موضوع را گسترش بدهند. طوری باشد که اگر کسی بیاخلاقی میکند، دیگران به او نگاه چپ کنند.
برای نمونه عنوانهای کتاب دینی سوم دبیرستان را نگاه میکردم تقریباً همگی مربوط به مسائل اعتقادی مانند امامت ، ولایت ،تاریخ اسلام و... است. حتی یکی از عناوین کتاب، ارزشهای راستین است که اصلاً به جنبههای اخلاقی نپرداخته. پیش از انقلاب هم کتاب بینش دینی، با اینکه بزرگانی مثل آقایان بهشتی و باهنر آن را نوشته بودند، اما آنها هم به اموری مثل توحید و... پرداخته بودند. من نمیگویم که این بحثها نباید باشد اما به نظر من این مباحث، در ارائه مسائل دینی و آموزش آنها به جوانان، باید اولویت را به اخلاق بدهیم که شاید 80 درصد توصیههای دین، جنبههای اخلاقی دارد. در سال های اخیر بحثی به نام ذاتی و عرضی در دین مطرح شده که معتقد است دیندارای بخشهای ذاتی است که قابل تغییر نیست، یکسری عرضیات هم دارد که به نسبت زمان و مکان، مطرح شده که میتواند با تغییر زمان و مکان، تغییر کند و زیانی هم به دین وارد نمیشود. ما در مورد اشاعه دین و آموزش دین به جوانان، باید زاویه دید، زاویه حرکت و نقطه شروع را تغییر دهیم و از جنبههای اخلاقی آغاز کنیم و بعد به دین برسیم. من حدس میزنم که زمانیکه اخلاق را در جامعه جا انداختیم و گفتیم که دین آمده تا پشتوانه اخلاق باشد، گرایش مردم به دین طبیعیتر میشود.
میثمی: اخلاق را بهطور فردی جا بیندازیم یا سیستماتیک؟ یعنی اینکه هرکسی خودش اخلاق را رعایت کند یا اینکه مثلاً بخواهیم نظام جمهوری اسلامی را اخلاقی کنیم که کار بسیار بزرگی است.
یوسفزاده: نظر من این نیست که آن را به موضوع حکومتی تبدیل کنیم بلکه باید آن را به موضوعی فرهنگی و عمومی در جامعه تبدیل کنیم.
ایمانزاده: من این مطالب را تأیید میکنم اما فکر میکنم که از هر دو بعد باید عمل شود؛ اگر ما بخواهیم اخلاق را به صورت فردی در جامعه رواج بدهیم اما مجموعه سیستمی که در تعلیم و تربیت نقش دارد، نخواهد در این زمینه حرکتی کند، ابتر خواهد ماند. برای نمونه ما میگوییم که آشغال را بیرون نریزید در این صورت، باید تهمیدات اجتماعی را در نظر بگیریم؛ تلویزیون تبلیغ کند و سیستم دست به یکسری کارهای اینچنینی بزند، بخشی از آن هم به صورت فردی است. فرد زمانی در این جامعه اخلاق را رعایت میکند، احساس میکند مجموعه یا فردی، اخلاق را رعایت کرده و آسیب دیده درنتیجه میگوید، اخلاق را رعایتکردن چه سودی داشته که امروز بهجای اینکه من را تشویق کنند، من ضرر کردهام! پس من فکر میکنم که هردوی اینها باید با هم باشند؛ تا یک سیستم و مجموعهای دست بهدست هم ندهند و این موارد را تقویت نکند، صرفاً مسائل فردی نمیتواند تأثیرگذار باشد. باید نگاه کنیم که در مسائل اخلاقی، کجاها درگیر و دستاندرکار هستند؟ اینها را بیشتر درگیر کنیم و به صورت کلان، به اجرا دربیاید ضمن اینکه به صورت فردی هم اقدام شود و تشکلها و تشکیلات هم در مراحل بعدی پشتیبانی کنند. در رأس آن، آموزش و پرورش است که باید به این مسئله توجه ویژه کند. برای نمونه وقتی در جامعه، صحبت از دفاع از مظلوم و حق میشود که بحثی اعتقادی و هم اخلاقی است، کسانی که دستاندرکارند، این مسئله را رعایت نمیکنند، برای فرد، سؤال ایجاد میشود و بعد علیابنابیطالب را میبیند زمانیکه آن زره دزدیده میشود و آن فرد غیرمسلمان در دادگاه حاضر میشود، که رفتار او در اوج قدرت، تا چه حد فرد را متحول میکند. در این حال شما این تضاد بهوجود آمده را چگونه میخواهید حل کنید؟ امام حسین(ع)، حضرت علی(ع) یا مسلمابن عقیل نمیتوانستند خیلی کارها کنند؟ الان برخی دانشآموزان مطرح میکنند که واقعه کربلا میتوانست اتفاق نیفتد. زمانیکه برای فرد جا بیفتد برای اخلاق بود که یک انسان کامل این کار را انجام داد این سؤال پیش نمیآید و اگر اخلاق را بخواهی نشان بدهی، خیلی جاها هزینه هم خواهد داشت. پس این نشان میدهد که ترویج اخلاق به صورت فردی نمیتواند کارساز باشد بلکه باید هم فردی و هم اجتماعی باشد و اولویت هم با سازمانهایی است که نقش کلیدی و اساسی در مسئله تعلیم و تربیت دارند که نگاهی کلان داشته باشند که چه باید کرد؟ مثل بحث همیار پلیس که به بچهها آموزش رانندگی و رعایت ایمنی آن را دادند و حالا بچهها هستند که به والدین خود متذکر میشوند که برای نمونه کمربند را نبستهای و...
میثمی: خانم طاهری، بعد از 34 سال که از جمهوری اسلامی میگذرد و مرتب کتابهای دینی را درس دادهاند، به این رسیدند که روش جدید روش خوبی است یعنی تلفیق مطالب نظری با عملی. بهتر است کمی بیشتر راجع به دستاوردهای این روش صحبت کنیم ببینیم روش کاملتر از این هم هست و چه کار کنیم که بهتر بشود؟
طاهری: تعلیم و تربیت یک بحث فردی نیست که ما یک بخش را محکوم کنیم بلکه یک فرآیند است یعنی کتاب درسی، معلم، دانشآموز، والدین، جامعه و فرهنگ آن و سیستم آموزشی مهم است و همه اینها دست به دست هم میدهند. شاید ضعیفترین مهره در جامعه ما معلم است که مظلوم واقع میشود حتی زمانیکه به مؤلفهای کتاب هم ایراد میگیرند، توپ را در زمین معلمها میاندازند. اتفاقاً در کتاب دینی سوم بهویژه احادیثی از نهجالبلاغه آورده میشود که مباحث اخلاقی را بیان میکند اما همانطور که آقای ایمانزاده هم اشاره کردند، من معلم یک چیزی را بیان میکنم و دانشآموز در محیط بیرون از جامعه، ضد آن را میبیند. من بهعنوان معلم، به دانشآموز میگویم حق نداری تقلب کنی اما زمانیکه از من یک آزمون میگیرند، متقلبترین آدم میشوم. میگویم دروغ نگویید، خودم دروغ میگویم. باورها زمانی جا میافتد که من برای دانشآموز، الگو باشم. زمانی من طراح سؤال در یکی از مناطق آموزش و پرورش بودم و یکی از سؤالاتم حکم سیلیزدن بود. به من گفتند که آن سؤال را حذف کنم چون در مدارس پسرانه مشکلساز میشود وقتی علت آن را پرسیدم گفتند، اگر اینطور شود هر روز بچهها از ما دیه میخواهند!
ایمانزاده: من بارها این را گفتهام که اگر یک استاد روانشناس که در دانشگاه تدریس میکند در مدرسه بگذاریم، نمیتواند بچهها را جمع کند. من طرفدار تنبیه بدنی دانشآموزان نیستم اما گاهی اوقات، دانشآموز به هیچ صراطی مستقیم نیست، باید با او چه کرد؟ چهقدر فرصت هست؟ آموزش و پرورش، چهقدر این فضا را برای کار مشاورهای و تربیتی آماده کرده؟ الان اگر من برای دانشآموز، وقت بگذارم که استرسهای روحی او را کم کنم، کسی متوجه نمیشود و میگوید که تو چه کار کردهای؟ به این دلیل که اینها عددی نیستند که آنها را بتوانم نشان بدهم اما گروه سرود را میتوانی نشان بدهی. پس نوع نگاه مهم است و تا زمانی که این نگاه درست نشود شما هیچ کاری نمیتوانی انجام بدهی. برای نمونه، نیاز نیست که به 13 آبان، به این شکل بپردازیم بلکه باید تحلیلی برخورد کنیم و آگاهی ایجاد کنیم. امروزه در مدارس ما بین مدرسه و سیستم، فاصله زیادی وجود دارد. تشکلهایی که مسئول هستند باید برخوردی منطقی با 13 آبان داشته باشند.
یوسفزاده: مسئله آموزش دینی یا کتابهای درسی و معلمها توضیح داده شد و من قبول دارم که کتابها از رفتار عمومی جامعه بهتر است اما نکتهای که در مورد مکانیزم عمل در آموزش دینی در مدارس باید مورد توجه قرار بگیرد این است که درست است که آرمان ما این است که انسان کاملی با همه خصوصیات، ساخته شود اما ما نمیتوانیم این انتظار را داشته باشیم که معلم بتواند دانشآموزان را به صفات آرمانی مجهز کند. بهترین کار این است که در مراتب مختلف تحصیلی دانشآموزان با یک یا دو خصوصیت اخلاقی خوب که هم بر آنها و هم بر جامعه تأثیر مثبت داشته باشد، آشنا شوند و مراحل آموزشی و عملی آن را در قالب فیلمها، نمایشها و... طی کنند. برای نمونه معلم تعلیمات دینی یا معلم پرورشی تصمیم بگیرد که امسال ما میخواهیم دانشآموزان بفهمند که خلف وعده، بد است. تأکید من این است، که ضمن اینکه باید اخلاق را در مدارس و رسانهها و محافل مختلف اجتماعی جا انداخت و به یک حرکت عمومی تبدیل کرد در عین حال، در تألیف کتابها هم نباید تعداد زیادی از خصوصیات اخلاقی را بیان کرد و انتظار داشت که دانشآموز به آنها عمل کند. اگر آموزش و پرورش، موفق شود فردی را تربیت کند که زمانی دیپلم گرفت، حقوق دیگران را رعایت کند، حتی اگر در نماز هم کاهل باشد، همین برای موفقیت آن معلم کافی است! به این دلیل که جنبه اجتماعی اخلاق، بسیار بیشتر از جنبههای فردی است. در جنبههای فردی، باید تزکیه نفس داشت، نماز خواند و... که نمود آن برای دیگران، همان جنبههای اجتماعی آن است که باید اهل مدارا باشد، خشمش را کنترل کند و در برخورد با دیگران برخوردی اصولی داشته باشد، حقوق آنها را رعایت کند و... این از جنبه مکانیزم ورود به موضوع در آموزش اخلاقی در آموزش و پرورش یا جاهای دیگر که جنبه آموزشی دارند مهم است.
میثمی: شنیدم که در یک مدرسه دخترانه میخواستند بفهمند که در ذهن دخترها چه میگذرد، به آنها مسابقه دومیدانی دادند. آنها کیفهایشان را گذاشتند کیفها بدون اطلاع آنها مورد بازرسی قرار گرفت تا براساس یافتهها برنامهریزی شود. به نظر من این کارهاست که دانشآموز را بدبین میکند و طبیعی است تعدادی از آنها میفهمند که در کیف آنها، دست برده شده هر چند نیت خیر باشد.
ایمانزاده: البته راهکار هم دارد که میتواند استارت آن از همینجا زده شود.
یوسفزاده: این موضوع باید به یک رویکرد تبدیل شود. افراد مسئول در آموزش و پرورش باید دیدشان را نسبت به موضوع تغییر بدهند و این میتواند راهنمایی باشد برای کسانیکه کتاب را تألیف میکنند.
میثمی: بحث در نگاهی که مطرح شد از اهمیت زیادی برخوردار است. من از مرحوم پرورش شنیدم که میگفت باید آنقدر به دانشآموز تکلیف داد که فرصتی برای فکرکردن نداشته باشد. اگر فکر کند، منحرف میشود. این چه تبیینی است از جانب وزیر آموزش و پرورش که میگفت میخواهیم حزبالله را بر آموزش و پرورش حاکم کنیم. نیوتن کمی فکر کرد، به قانون جاذبه، دافعه رسید یا ارشمیدس با فکر، قانون شناوری را درآورد، چرا با دانشآموز این برخورد را داشته باشیم؟
ایمانزاده: علمای ما هم که سردمداران دین محسوب میشوند، زیاد با جامعه در ارتباط نیستند. زمانیکه یک جوان میخواهد اخلاق را از علما یاد بگیرد به این ارتباط نیاز دارد و در صحنههای مختلف ببیند که او چه رفتاری را از خود بروز میدهد؟ برای نمونه سید محمد خاتمی را میبینید که بهعنوان یک روحانی چگونه با اقشار مختلف جامعه در ارتباط است.
یوسفزاده: یکی از دلایل پذیرش حضرت علی این بود که خداوند از علما این پیمان را گرفته که بر ظلم ظالم و گرسنگی مظلوم، ساکت ننشیند. آن کسی که ساکت بنشیند اصلاً عالم نیست.
http://meisami.net/Cheshm/Cheshm/Cheshm/ch84/ch84-20.htm