آموزش وتربیت دینی و جنبش اخلاقی

 چشم انداز ایران -  شماره 84 اسفند 92 و فروردین 1393

میزگردی با طاهری، ایمان‌زاده، یوسف‌زاده و میثمی(بخش نخست)

 

میثمی: آقای احمدی‌نژاد گفت که کتاب‌های دینی و معارف اسلامی دانشگاه، یک آدم تربیت نکرده؛ شاید  جمله خوبی گفت. می‌خواهیم ببینیم که چرا وضعیت دینی مدارس ما به این صورت درآمده؟ آیا ریشه آن در کتاب‌‌های دینی است یا در مسائل بیرون از آموزش و پرورش؟ اگر مشکل از کتاب‌های دینی است، نقایص آن چیست و ما چگونه می‌توانیم آنها را برطرف کنیم؟

 ایمان‌زاده: در رابطه با اطلاعات، آگاهی و بینش دینی یکی از مسائلی که به نظر من می‌تواند کمک‌کننده باشد، بحث آگاهی و شناخت است. هر موضوعی که آگاهی و شناخت، نسبت به آن درونی شود یعنی تنها در حد ذهن باقی نماند و فرد بتواند با استفاده از استدلال به اعتقادی راسخ دست یابد، عامل مهمی خواهد بود که شخص را وادار به عمل کند. برای نمونه در زمان جنگ، کمتر سخنرانی یا صحبتی مطرح می‌شد؛ زمانی‌که فرد شرایط را می‌دید و در آن فضا قرار می‌گرفت و آن ایثارها و گذشت‌ها را در عمل می‌دید، به‌طور طبیعی از آنجا که انسان به دنبال الگو است و الگوپذیری قوی‌ای دارد و این هم باعث می‌شود در بیشتر مواقع اسطوره بسازد ؛ استعدادهای دینی و فطری او بیدار می شد، آگاهی ایجاد می‌کرد ،پرده‌های غبار کنار می‌رفت و این باعث می‌شد زمانی‌که در آن صحنه قرار می‌گیرد، به دور از شعارزدگی و فضاهای احساسی، ، حاضر بود خود را در صحنه خطر قرار دهد.

 اما این مسئله که اگر صرفاً بحث‌های نظری را مطرح کنیم ،بستر و فضای آن ضعیف‌تر است تا بخواهد به آن نتیجه برسد. از این‌رو اعتقاد من بر این است که بینش و آگاهی و شناخت بیرونی که بعد به صورت درونی و یک اعتقاد دربیاید، بسیار می‌تواند تأثیرگذار باشد چنانچه در نقطه‌ منفی این قصه که مثبت آن جریان جنگ ما بود، حرکت‌های انتحاری توسط مسلمان‌ها از فرقه‌های مختلف را در گوشه و کنار دنیا به‌ویژه در منطقه خاورمیانه می‌بینیم.  

 

 میثمی: درستی آن چگونه تشخیص داده می‌شود؟ زمانی‌که چیزی به صورت اعتقاد دربیاید، در القاعده به صورت اعتقاد درمی‌آید در بچه‌های جبهه هم همین‌طور!

 ایمان‌زاده: به ملاک و میزان بستگی دارد. برای نمونه ما که شیعه و پیرو اهل‌بیت(ع) هستیم و به قرآن باور داریم، ملاک قرآن و سیره اهل‌بیت(ع) و جدا از اینکه به‌نام تشیع هم خشونت و تندروی‌هایی صورت گرفته و می‌گوید عامل قوی در کنار قرآن، اهل‌بیت(ع) است که شاید میزانی قوی برای ما هست که به انحراف کشیده نشویم و بتوانیم مسیر را درست تشخیص دهیم. به احادیثی که مورد شبهه هستند کاری نداریم اما احادیثی را که موثق است، صراحت وجود دارد و فطرت انسانی هم آنها را می‌پذیرد، اگر برای هر انسانی بخوانید می‌بینید که در درون او چه‌قدر نورانیت، جلا و بیداری ایجاد می‌کند.

 میثمی: منظور شما این است آیا دین عینیت پیدا کرده و الگو شده؟

 

 ایمان‌زاده: بله، چه‌بسا اگر این سیره را نداشتیم، به احتمال قوی زمینه انحراف در ما خیلی زیاد بود و شاید دست به خیلی از کارها می‌زدیم؛ اینجا نشان می‌دهد که نقش اهل بیت(ع) از جنبه‌های مختلف ـ چه سیره عملی و چه بیانات ـ ‌آن‌‌قدر نقش مهمی است که باعث شده آنها برای ما میزان قوی‌ای باشند و اینکه برخی تنها بحث‌های شکلی را در نظر می‌گیرند به خود ما در شیعه برمی‌گردد اما برخی جنبه‌های درونی و معرفتی دین را در نظر می‌گیرند؛ این که دین واقعی باید از درون تحول ایجاد کند اما شاید در اکثر مسلمان‌ها این تحول ایجاد نشده است.

 طاهری: شما گفتید که آقای احمدی‌نژاد گفته‌ که چرا کتاب‌های دینی ما دیندار، تحویل نداده است؛ من فکر می‌کنم فرآیند تدریس، صرفاً یک کتاب و معلم نیست. خیلی از عوامل، دست به دست هم می‌دهند و فرآیند تعلیم و تربیت را جلو می‌برند. این سیستم آموزشی ماست که بیمار است و من فکر می‌کنم اگر بخواهیم این را ریشه‌یابی کنیم باید خیلی عمیق‌تر شویم به این معنا که تنها بحث دین، مطرح نیست. مگر کتاب‌های زبان انگلیسی ما به بچه‌ها توانمندی صحبت‌کردن با زبان انگلیسی می‌دهد؟ دانش‌آموز، این همه سال عربی می‌خواند اما نمی‌تواند آن را درست بفهمد! حتی فیزیک و شیمی کاربرد آن‌چنانی در زندگی آنها ندارد یعنی علت بیماری سیستم آموزشی ما این است که تنها در حیطه شناختی کار می‌کند و بچه‌ها را وادار می‌کند که محفوظات را طوطی‌وار بخوانند و تحویل دهند. حتی برای درس‌های عملی ما مانند زیست‌شناسی، زمین‌شناسی، فیزیک و شیمی، آزمایشگاه وجود ندارد! پس مشکل ما تنها بحث کتاب‌های دینی نیست. درست است که بحث دینی خیلی حادتر است و زمانی که بچه از طریق مدرسه تغذیه نشود، خیلی آسیب می‌بیند اما این معضل یک اپیدمی است که در کل سیستم پخش شده یعنی ما بچه‌ها را برای غولی به‌نام کنکور تربیت می‌کنیم. حتی امتحانات نهایی ما هم همین‌طور  است؛ سؤالات امتحانات نهایی اصلاً جنبه استدلالی ـ تحلیلی ندارد و تنها حیطه شناختی بچه‌ها را می‌سنجد. معلم هم مقصر نیست چراکه مجبور است در آن حیطه‌ای که از او انتظار می‌رود کار کند. از این‌رو برای بررسی این معضل، اگر صرفاً روی کتاب‌های دینی دست بگذاریم، درست نیست و اتفاقاً من جزو مدافعین کتاب‌های تازه تألیف «دین و زندگی» هستم و همیشه از این تغییر دفاع کرده‌ام چراکه آن را بسیار تغییر ارزشمندی می‌دانم. هرچند بسیاری از معلم‌های دینی با این تغییر مخالف هستند. چون ما از ابتدا به عنوان یک معلم، یاد گرفته‌ایم که کتاب‌هایمان موضوع‌محور باشند؛ یعنی یک موضوع در کتاب طرح می‌شود و معلم در کسوت یک سخنران درمی‌آید. دانش‌آموز فقط شنونده است و کلام معلم را تأیید می‌کند و من به‌عنوان یک معلم، یک بله قربان‌گو در کلاسم تربیت می‌کنم. سیستم جدید کتاب‌های دین و زندگی دانش‌آموز را در تمام سطوح به عرصه فعالیت می‌کشاند. البته من از مقطع ابتدایی و راهنمایی اطلاعی ندارم و منظورم بیشتر دوره دبیرستان است به این دلیل که هر چهار پایه را تدریس کرده‌ام، هرچند این کتاب‌ها صددرصد هم قابل تأیید نیست و اشکالاتی دارد که باید رفع شود اما تمام این ایرادات به کتاب‌ها برنمی‌گردد. بخشی از آن به معلم برمی‌گردد که باید انگیزه ایجاد کند، روش‌های فعال تدریس را بیاموزد و در کلاس به اجرا درآورد و دانش‌آموزان را در امر تدریس مشارکت دهد. در اینجا لازم می‌دانم به روش‌های متفاوت تدریس اشاره کنم. سه روش وجود دارد؛ در سیستم تعلیم و تربیت یکی روش تحول منطقی ذهن است که کتاب‌های قدیم ما روی این محور تنظیم شده بود. یک کتاب جامع تخصصی که از یک موضوع، شروع می‌شد و مطلبی را اثبات می‌کرد، درواقع یک سیر تفکر منطقی‌ را دنبال می‌کرد. برای نمونه خدا را با یک سری برهان‌ها اثبات می‌کرد و بعد از اثبات وجود خدا به صفات او می‌پرداخت و سپس مراتب توحید و شرک را می‌گفت در کتاب‌های قبلی نقش معلم خیلی پررنگ بود یعنی تمام مدت، معلم سخنران بود، متکلم وحده‌ای که بالای منبر می رفت و دانش‌آموز فقط شنونده بود و بیشتر نقشی انفعالی داشت.

 روش دوم، بیشتر، تحول رفتار است. به این معنا که دانش‌آموز را بیشتر در جنبه عملی تقویت می‌کند مانند درس‌هایی که جنبه مهارتی دارد؛ رشته‌های هنری، یا در بحث دینی، کاری که در میان زاهدان یا اهل تصوف اتفاق می‌افتد. تصوف خیلی به بُعد شریعت نمی‌پردازد بلکه فرد را با یک سری لذت‌های ریاضتی درگیر می‌کند. زاهدان و عابدان بیشتر جنبه عبادت و بندگی خدا را تقویت می‌کنند و باز هم به جنبه‌های شناختی کاری ندارند. مانند اعتکاف که بیشتر احساسی ‌است.

 کتاب‌های جدید، این دو شیوه را با هم تلفیق کرد، یعنی هم فرآیند تحول منطقی ذهن را آورد و هم تحول رفتار را؛ یعنی هم موضوع‌محور است و هم در زمینه عمل و رفتار کار کرده است.

 ساختار کتاب‌های دینی به این‌گونه است که اولاً کتاب دینی و قرآن را تلفیق کرده که به نظر من شیوه خوبی است که البته خیلی از معلم‌ها با آن مخالف هستند. به نظر من این تلفیق خوب است اما زمان کم است و حجم کتاب خیلی زیاد است و یکی از اشکالات من به کتاب‌های جدید این است که حجم کتاب با زمانی که در اختیار معلم است همخوانی ندارد. یک شیوه خوب دیگر این است که ترجمه برخی آیات را بر دوش دانش‌آموز قرار می‌دهد یعنی این‌طور نیست که دانش‌آموز، آیه و ترجمه آن را بخواند و حفظ کند. بلکه باید از آموزش‌های عربی‌ای که در طی تحصیل داشته استفاده کند و برخی از آیات را ترجمه کند یا در هر درسی که به دانش‌آموز آموخته می‌شود، یک فعالیت عملی هم به او ارائه ‌شود مانند اینکه پس از خواندن آیات، پیام آن را استخراج کند و ارتباط منطقی بین آیات برقرار کند؛ اجازه می‌دهد که دانش‌آموز پس از خواندن مطالب، بتواند سؤال طرح کند و جواب آن را از آیه قرآن بگیرد. برای نمونه، خود کتاب، آیه‌ای را داده و بعد سؤال کرده که مثلا محدوده تاریخی و جغرافیایی قرآن تا چه حد است؟ و دانش‌آموز باید این سؤال را بر اساس آیات قرآن جواب بدهد یعنی در آیات بگردد و ببیند کدام آیه کتاب است که به این موضوع اشاره می‌کند یا از دانش‌آموز سؤال می‌کند که هدف از نزول قرآن چیست؟ به او گفته می‌شود که رجوع کند به آیاتی که خوانده و ببیند کدام آیه به این موضوع اشاره می‌کند. در این روش، معلم باید خیلی تعلیم ببیند و یکی از ضعف‌های ما این است که معلم‌های ما به این دلیل که با سیستم قبلی بار آمده‌اند، دوست دارند، تمام مطالب را خود به دانش‌آموز ارائه دهد. یکی از دلایلی که من به بیماربودن سیستم اشاره کردم این است که منِ معلم فکر می‌کنم که تمام ریزه‌کاری‌های کتاب را باید در اختیار دانش‌آموز قرار دهم درحالی‌که نقش معلم تنها نقش هادی و راهنماست. باید انگیزه ایجاد کند تا دانش‌آموز خود به نتیجه دست یابد. کتاب‌های دینی جدید، اندیشه و تحقیق دارد؛ دانش‌آموز باید تحقیق کند و برخی مطالب را پیدا کند. این کتاب‌ها یک‌سری پیشنهاد دارد که بر اساس آنها ممکن است برای نمونه یک‌سری فعالیت‌های هنری هم انجام دهد. البته قلم کتاب اصلاً خوب و روان نیست و درواقع، دانش‌آموز، جذب نمی‌شود. زمانی‌که من در کلاس، درس می‌دهم، دانش‌آموز ممکن است لذت ببرد اما زمانی‌که به کتاب مراجعه می‌کند با آن مشکل پیدا می‌کند. من فکر می‌کنم شاید نویسنده کتاب، بیشتر، فیلسوف بوده تا یک ادیب. بخش‌هایی از کتاب که بازمانده کتاب‌های قدیم است، شیوا و رساست اما بخش‌هایی که توسط مؤلفان جدید نوشته شده، فاقد رسایی است و این یکی دیگر از ضعف‌های کتاب‌های دین و زندگی است. یکی دیگر از مشکلات معلم‌های دینی این است که دانش‌آموز در دوره دبیرستان خود را برای کنکور آماده می‌کند و معلم نمی‌تواند فعالیت عملی زیادی از او بخواهد و باید نکات تستی را هم به او یادآوری کند که ممکن است لذت درس را از بین ببرد یا اگر دانش‌آ‌موزان کلاس را گروه‌بندی کنیم، سرو صدای گروه‌ها زیاد می‌شود و من معلم با تذکر مدیر، مجبورم دوباره متکلم وحده شوم! باز شاید در مدارس دخترانه راحت‌تر بشود فعالیت‌های گروهی را هدایت کرد اما فکر می‌کنم در مدارس پسرانه این کار خیلی مشکل است.

 ایمان‌زاده: من بخش زیادی از مطالبی را که گفته شد، تأیید می‌کنم اما من فکر می‌کنم زمانی که کتاب قرآن از کتاب دینی جدا بود، بهتر بود. به این معنا که مطالب بیشتری در قران مطرح می‌شد، برخی از مطالب، تفسیر و باز می‌شد و بیشتر مورد استفاده دانش‌آموز قرار می‌گرفت اما با توجه به اینکه محور ما قرآن است، الان که در کتاب دینی قرار گرفته، محدودتر شده است.

 میثمی: مگر دین غیر از قرآن است؟ یعنی مسائل فقهی یا احکام عبادی در آن می‌آید؟

 طاهری: کتاب‌‌های دین روی سه محور تنظیم شده‌اند؛ بخش اول کتاب‌های دینی، بخش آمادگی در اندیشه و قلب است که در کتاب‌های قدیم به آن اعتقادات می‌گفتند، برای نمونه کتاب دینی اول، در گذشته، درباره توحید بود، کتاب دینی دوم در مورد نبوت و امامت بود، سال سوم، معاد و سال چهارم، بحث انسان‌شناسی بود؛ جبر و اختیار، انسان و سرنوشت، سنت‌های الهی و... الان بخش اول به آمادگی در اندیشه و قلب، تغییر نام داده، از آیات قرآن بهره گرفته و بیشتر روی بُعد فلسفی و اعتقادی کار می‌کند اما با ترفندی کمی با کتاب‌های قدیم متفاوت است. بخش دوم که به اسم آهنگ سفر است، در کتاب‌های قدیم به اسم اخلاقیات بود؛ در هر پایه‌ای یکی دو درس اخلاقی داریم. بخش سوم کتاب‌‌های دینی که در قدیم به اسم احکام بود و یک‌سری از احکام را از رساله‌های عملی آورده بودند و دانش‌آموزان آن را می‌خواندند و حفظ می‌کردند، الان به اسم قدم در راه، آمده است و خیلی مستقیم، احکام را آموزش نمی‌دهد. برای نمونه در کتاب اول بحث نماز، بحث تقلیدکردن یا بحث مطهرات و وضو را خود دانش‌آموز باید از رساله استخراج کند. به این معنا که معلم به او این آموزش را می‌دهد که در نماز، یک رکن داریم و یک غیر رکن، دانش‌آموز باید از رساله در بیاورد که رکن و غیررکن چیست؟ در این راستا دانش‌آموزان کمی پژوهشگر و جست‌وجوگر می‌شوند. این مطالب را از هر رساله‌ای می‌توانند استخراج کنند. در کتاب پایه دوم در مباحث احکام عملی، بحث حجاب، امر به معروف و نهی از منکر و احکام اقتصادی اسلام مانند زکات و خمس، خیلی صریح و مستقیم احکام را بیان نکرده است بلکه تا حدی سعی ‌کرده آنها را با استدلال توضیح بدهد یا در سؤال سوم بحث احکام بیشتر در حوزه ازدواج مطرح شده چون دانش‌آموز کم کم وارد عرصه زندگی می‌شود.

 ایمان‌زاده: و من فکر می‌کنم که باید به عنوان یک اصل روی قرآن توجه بیشتری شود. در کتاب‌های گذشته که جدا بود، بیشتر به قرآن پرداخته می‌شد و برخی مباحث را مطرح می‌کرد که شاید در اینجا به آن صورت مطرح نمی‌شود یعنی احساس می‌کنم که در کتاب‌های جدید، باید توجه به مسائل قرآنی و تفسیر آن بیشتر شود. از سوی دیگر در بحث مسائل حکومتی، بیش از آنکه بخواهیم آن چیزی را که اصل و اساس دین است را مطرح کنیم، سعی بر این بوده که مطالبی آورده شود که به نوعی صحه بر وضع موجود بگذارد. برای نمونه حدیث امام صادق(ع) درباره ویژگی‌های مرجع که می‌فرماید؛ این ویژگی‌ها وجود ندارد مگر در بعضی از فقها، از سال گذشته حذف شده است زمانی‌که بحث امامت توسط پیامبر در صدر اسلام مطرح شد، شاید بیشتر، جنبه‌های معنوی و هدایتی آن مطرح بود. نه ‌اینکه جنبه سیاسی آن مطرح نبود اما هرچه جلوتر رفتیم این کلمه تحریف شد. یکی مانند یزید به عنوان خلیفه مسلمین هست که هرکس که با او مخالفت کند یعنی با دین، مخالفت کرده؛ امام حسین(ع) هم از دین خارج شد و علیه خلیفه وقت، خروج کرده بود. به نظر من در بحث حکومتی کمتر از نهج‌البلاغه استفاده شده است. اگر در بحث حکومتی از منابع مختلف به‌ویژه نهج‌البلاغه که قوی‌ترین منبع است، استفاده کنیم، دانش‌آموز با یک جامعه دینی درست، آشنا می‌شود و شناخت درست پیدا می‌کند نه آن شناختی که با وضع فعلی ممکن است برای دانش‌آموز جا بیفتد.

 مطلب بعد اینکه ما می‌توانیم از صحیفه سجادیه در بحث‌های اخلاقی استفاده خوبی داشته باشیم. من احساس می‌کنم که در کتاب‌های ما در درجه اول، جای نهج‌البلاغه و در درجه دوم، صحیفه سجادیه خالی است و بیشتر باید از آنها استفاده کرد و قرآن هم باید تقویت شود؛ اگر می‌تواند به صورت یک کتاب مستقل باشد که به مباحث بیشتری بپردازد و ساعت آن هم بیشتر شود، که دانش‌آموز، ذهنیت بهتری نسبت به مباحث دینی و قرآن پیدا کند و انس پیدا کند بهتر است. من اعتقاد دارم اگر انس با قرآن از طریق شناخت و ارتباطی که فرد با قرآن پیدا می‌کند، ایجاد شود، قطعاً ارتباط با خدا بیشتر می‌شود.

 نکته دیگر آنکه من فکر می‌‌کنم باید در این کتاب‌ها به مسائل و مشکلات جوان‌ها و مسائل اخلاقی، فردی و اجتماعی بیشتر توجه شود چرا که ریشه و اساس اخلاق است و اگر به آن پرداخته نشود دانش‌آموز در خیلی از صحنه‌های زندگی‌اش دچار لطمه می‌شود. برای نمونه بزرگترین عاملی که باعث شد ما در این هشت سال گذشته ضربه بخوریم، با توجه به رفتارهای اشتباهی که صورت گرفت، دروغ‌گویی بود. شاید مهمترین ویژگی دولت قبلی، دروغگویی بود. در لوای این دروغ‌گویی ما آسیب‌های بسیار زیادی دیدیم. اینکه من می‌گویم به مسائل اخلاقی دررابطه با جوانان، توجه بیشتری شود به این دلیل است که آنها با توجه به شرایط سنی‌شان نیاز به شناخت و اطلاع از این مسائل دارند. برای نمونه، یک‌سری مسائل احکامی، اخلاقی هم هستند؛ ارتباط پسر و دختر، مسئله بسیار مهمی است که باید در این کتاب‌ها به آن توجه شود. گفته می‌شود مسائلی مثل ایدز مطرح نشود که مشکلات زیادی را به بار می‌آورد. باید با آموزش از گسترش این بیماری پیشگیری کنیم. عدم آموزش به جایی می‌رسد که کسی را که ایدز دارد، طرد می‌کنند. رابطه جنسی باید برای جوانان شرح داده شود. اینکه چرا اجازه پدر و دیگران مهم است مسائل مطرح ‌شود. باید این مسائل برای جوانان توضیح داده شود و علت‌هایی که در برخی موارد آنها را از انجام کاری نهی می‌کند، گفته شود. نباید صرفاً به این موضوع به‌عنوان مقوله‌ای خشک و سطحی نگریست بلکه باید دید که آسیب‌‌هایی که از آن به‌وجود می‌آید کدام است. جامعه نه می‌تواند نسبت به این موضوع بی‌حساب و کتاب باشد و نه کاملاً آن را ببندد و من احساس می‌کنم که این مباحث باید در این کتاب‌ها بارزتر شود و دانش‌آموزان هم از این مباحث خوششان می‌آید و شاید گرم‌ترین درس‌ها، درس‌های آخر کلاس سوم در رابطه با ازدواج و صیغه و...  باشد. 

 ما چه‌کاری انجام بدهیم که باور دانش‌آموزان نسبت به مسائل دینی کمی عوض شود؟ دانش‌آموزان از کتاب دینی و از مطالب دینی فرار می‌کنند. چه روشی را باید پیاده کنیم که دانش‌آموزان جذب این دروس شوند؟

 ایمان‌زاده: این به نیاز دانش‌آموزان برمی‌گردد. البته بحث‌های اساسی مانند توحید و معاد به‌عنوان زیربنا حتما باید باشند اما نسبت‌ به نیازهای دانش‌آموز، بی‌توجهی شده، باید به این مباحث بیشتر توجه شود که هم کتاب دینی جاذبه بیشتری داشته باشد و هم زمانی که این مباحث مطرح می‌شود، بخشی از مشکلات آنها را حل کند.

 بحث ما الان این است که آموزش دینی چگونه باشد و جنبش اخلاقی چگونه به وجود بیاید؟ با این تضاد چه‌طور می‌توانیم این جنبش را در او به وجود بیاوریم!

 ایمان‌زاده: من فکر می‌کنم توجه به احکام در کتاب‌های دینی باید بیشتر شود. احکامی که بیشتر مورد نیاز جوان است و در رأس آن نماز، روزه و... اما چگونگی مطرح‌کردن آن برای جوان، جاذبه ندارد مانند رساله. باید برای جوان، مسائل احکام به صورتی زیبا و استدلالی مطرح شود. درست است که جوان در این سن و سال، حال و هوای خاصی دارد و ما توقع نداریم که آن‌چه را که می‌گوییم، صددرصد بپذیرد اما زمانی که شما بحثی را برای جوان مطرح می‌کنید که پشت آن استدلال و منطق است، آن را می‌پذیرد و این نشان می‌دهد که او روحیه و تفکر استدلالی و منطقی را دارد هرچند علی‌رغم میلش باشد.

 میثمی: من احساس می‌کنم که دنیای امروز، دنیای عقلانیت و استدلال و دیالکتیک و هرمنوتیک و... است. جوان می‌گوید که جایگاه اوامر و نواهی در نظام عقلانیت دنیا چیست؟ عقلانیت و استدلال این امور دستوری کجاست؟ اگر به گفته شما مباحثی که مطرح کردید، وجود داشته باشد، جذاب خواهد شد و قرآن یعنی خواندنی و جذاب.

 ایمان‌زاده: بله برای نمونه، در شب عاشورا، زهیربن قین و کسانی‌که در لحظات آخر به امام حسین(ع) پیوستند، امام حسین(ع) را ترغیب و تشویق کردند که برای اینکه دشمن را غافلگیر کنیم شبانه بجنگیم اما امام حسین(ع) گفت که ما شبانه حمله نمی‌کنیم و فردا هم اولین شروع‌کننده جنگ، ما نیستیم. وقتی این را برای دانش‌آموز می‌گویی، ممکن است او بگوید که اینها افرادی بودند که سیاست و درایت نداشته‌اند اما زمانی که بگویی امام حسین(ع) آمده بود تا اخلاق را زنده کند، مفهوم انسانیت و انسان کامل را جامه عمل بپوشاند و مروت و جوانمردی را نشان دهد، او می‌پذیرد. در ذهن جوان، پیروزی، شمشیر و جنگجویی و زدن مطرح است به این دلیل که این عقیده جاافتاده. اگر با استدلال پیش برویم، جوان، مباحث دین را حتی در مسائل جنسی هم می‌پذیرد. 

 در بحث احکام اگر دانش‌آموز را به خواندن نماز ترغیب کنیم بسیاری از مشکلات دیگر را نیز حل خواهیم کرد.

 یکی از سؤالاتی که دانش‌آموزان همواره می‌پرسند، فلسفه نماز شکسته و صحیح است، شما این را چه‌طور برای دانش‌آموز، توجیه می‌کنید؟ آنها می‌گویند یک زمانی مسافت‌ها طولانی بود اما الان با وسایل نقلیه مدرن رفت‌وآمد میان مسافت‌ها کوتاه شده پس به چه دلیل باید نماز شکسته خوانده شود؟ شما جواب آن را چه می‌دهید؟

 ایمان‌زاده: من در بحث منطقی و استدلالی می‌گویم که شما درست می‌گویید اما ما معیاری داریم که با توجه به کتاب و آیات و روایات باید فتوا صادر کند. ما نمی‌توانیم در جایگاه کسی که این کنکاش را انجام می‌دهد و فتوا صادر می‌کند و مرجع تقلید است، قرار بگیریم و اگر این‌گونه شود، قدم اشتباهی را برداشته‌ایم که سبب می‌شود در مسائل دیگر بخواهیم اظهارات شخصی خود را غالب کنیم. اگر این‌گونه برای دانش‌آموز توضیح داده شود به اعتقاد من می‌پذیرد به این دلیل که بحث تخصص مطرح می‌شود و متوجه می‌شود که طرح یک‌سری مسائل در اختیار او نیست ضمن اینکه گفته او تأیید هم شود. می‌‌توان از دانش‌آموز خواست که خودش به مرجع، مراجعه کند و استدلال را از او بخواهد.  

 

طاهری: می‌توانیم بحث نماز شکسته و کامل را این‌طور برای دانش‌آموز، مطرح کنیم که شاید خدا می‌خواهد وقتی که تو به مسافرت می‌روی از سفر لذت ببری پس به تو مجوزی داده که نماز را کامل نخوانی. من به دانش‌آموزان می‌گویم خداوند هیچ‌گاه برای بنده‌اش سختی نخواسته به این معنا که نهایت احکام دین برای رسیدن به راحتی است پس مطمئناً اگر در جایی به انسان دستوری می‌دهد، می‌خواهد او به آرامش برسد. درواقع انسان بهانه‌جویی می‌کند. اگر می‌گفتند کامل بخوان می‌گفت چرا بخوانم حالا که می‌گویند شکسته بخوان، می‌گوید چرا شکسته بخوانم!

http://meisami.net/Cheshm/Cheshm/Cheshm/ch84/ch84-20.htm

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد