جامعه شناسی روابط استاد و دانشجو

  

              محمد روزبهانی،روزنامه فرهیختگان،14 و 26 بهمن،5 و 20 اسفند 92

  محمد روزبهانی دبیر آموزش و پرورش  و تحصیل کرده ی جامعه شناسی گروههای اجتماعی است. وی بیست سال است که در مدارس و مراکز دانشگاهی به تدریس مشغول است. درحال حاضر سر دبیر نشریه تخصصی راستان  است که در زمینه ی علوم نسانی منتشر می گردد. ایشان در روزنامه ها  نیز به صورت جسته گریخته درباره ی موضو عات اجتماعی و مخصوصآ  مسائل اموزش و پرورش یاداشت می نویسد. دغدغه ی اصلی او آموزش و پرورش است.در گفته ها ونو شته هایش می توان به نارضایتی وی از وضعیت موجود تعلیم و تربیت در مدارس و دانشگاهها پی برد. روزبهانی  اعتقاد دارد که  مدارس و دانشگاههای ایران می بایست   از نو ساخته شوند  و آموزش و پرورش نوین جایگزین نظام اموزشی فعلی گردد. مهمترین ویژگی اموزش و پرورش نوین به باور  وی  آزادی انتخاب برای یادگیرنده است ، یعنی دانش اموز و دانشجو. او می گوید که دانش اموز و دانشجو باید در روند تحصیل کاملا در یک زمینه  و محیط  دموکراتیک پرورش یابند.

بخش 1 : در این یاداشت قصدم این است به نقد روابط استاد -دانشجو در دانشگاه های ایران بپردازم. روابطی که به نظر می رسد  از نوع روابط عمودی یا از بالا به پایین است و نه افقی و هم سطح!  با توجه به اینکه دانشگاه  یک نهاد مدرن و در بیشترجوامع مدافع برابری ودموکراسی به حساب می آید. آیا این نهاد در درون خود نیز به این روش پایبند است؟آیا روابط استاد- دانشجو  در دانشگاهای ایران از نوع روابط هم عرض و افقی است یا از نوع روابط عمودی طولی و غیر دموکراتیک ؟در نظام تعلیم و تربیت جامعه ی ما از دیر باز نقش استاد و معلم،بسیار با اهمیت بوده است. روابط استاد  وشاگرد بر اساس اقتدار و قدرت بالای استاد شکل گرفته بود.استاد کاملا در چرخه ی  رابطه دست بالا را داشت و هرطور که خودش صلاح می دانست می توانست با شاگردش برخورد نماید. در  جامعه نیز این نوع روابط بین استاد و شاگرد کاملا پذیرفته شده  بود . هنجارها و ارزشهای بین شاگرد و استاد در هر صورت حق را به استاد می داد. روابط انها از نوع روابط  عمودی بود یعنی استاد در بالای این چرخه واقع شده بود و شاگرد  در پایین آن! از بالا دستور صادر می شد و کسی که در انتهای  این چرخه قرار داشت ملزم به پیروی بود.

     با ورود اندیشه های جدید برابر خواهی  و آزادی خواهی  به جامعه ایران،چرخه رابطه ی استاد- شاگردی نیز تحت تاثیر قرار گرفت و اندکی دچار تغییر گردید. در یکصد سال گذشته با گسترش بسیار زیاد مدارس و دانشگاههای جدید در کشور انتظارات بیشتری می رفت که اندیشه ی برابری خواه در روابط سنتی استاد- شاگرد  یا دانشجو تغییر و تحول عمیقی صورت دهد،اما متاسفانه این انتظار بر آورده نشد. تجربه بسیاری از دانشجویان در دانشگاههای امروز ایران این ادعا را تایید می کند. در سطح دانشگاه های کشور(دولتی و  غیر دولتی) با نگاه به روابط بین دانشجویان  و اساتید نوعی از روابط عمودی مشاهده می شود.در روابط عمودی بین دو یا چند نفر همیشه یک نفر تصمیم می گیرد  و یکنفر دیگر می بایست تبعیت نماید همانند  رابطه ی پدر و فرزند  یا مرد  و زن در یک رابطه ی پدر سالار یا مردسالار! در دانشگاه های ایران در چند بخش می توان این نوع رابطه را  مشاهده نمود  1- در بعد آموزش  2- در بعد پژوهش  3- در بعد روابط فرهنگی 3- در بعد روابط بین فردی

در قسمت اول این نوشته بیشتر بر نوع رابطه ی استاد- دانشجو در بعد اموزشی تمرکز می شود ودر قسمت های بعد  به ابعاد دیگر این نوع رابطه پرداخته خواهد شد.در سیستم آموزش و یادگیری در کشورما(مدارس و دانشگاهها) که نمود آنرا در سطح دانشگاهها به وفور می بینیم.  روند اموزش و یادگیری به صورت یکطرفه   است .   در شیوه آموزشی یک طرفه استاد یا معلم  منبع اطلاعات است و دانشجو خالی از ا طلاعات ،بایست اطلاعات از سمت استاد به دانشجو منتقل گردد و ذهن دانشجو از اطلاعات انباشته گردد. در ضمن استاد برای اینکه بفهمد که آیا این انتقال به درستی صورت گرفته است  یا نه! می تواند از دانشجو بپرسد  یا امتحان بگیرد. این شیوه ی تعلیم و تربیت که به آن یادگیری  می گوییم از قدیم و الایام در سیستم آموزشی ما وجود داشته و هنوز هم وجود دارد.  در این نوع از آموزش چون استاد دارای اطلاعات مهم مورد نیاز دانشجو است،دارای قدرت و اقتداری است که می تواند در روابط آموزشی بین خود  وشاگردش از این قدرت به نفع خود استفاده نماید . در فرهنگ ما نیز دقیقا به همین خاطر است که جایگاه بسیار بالایی برای استادان در نظر گرفته ایم. نقشی که در برخی مواقع می تواند زندگی شاگردش را در جهت های مثبت یا منفی هدایت نماید. قدرت  همراه با اقتداری که فرهنگ پدر سالار در جامعه ی ما به استادان داده است مانند سایر نهاد ها و ار تباطات اجتماعی که نه در یک رابطه ی هم عرض  و برابر قرار گرفته است بلکه در رابطه ای غیر عم سطح و نا برابر شکل گرفته!

این شکل از روابط در امر یادگیری بسیار مخرب است. خلاقیت را از بین می برد. دانشجو را پرسشگر بار نمی اورد. ترس پایه ی این روابط می گردد، چرا که دانشجو از برخورد استاد با خودش ترس دارد . ترسی که ممکن است باعث شود به اهداف تحصیلیش ضربه وارد گردد.در بیشتر  کلاس های دانشگاه در ایران از دانشگاههای دولتی گرفته تا دانشگاه آزاد همیشه حق با استاد است. این استاد است که تصمیم می گیرد که دانشجو چه مطلبی را باید بیاموزد  و چگونه! دانشجو ی خوبی از دیدگاه استاد دانشجویی است که به بهترین نحو ممکن حرف استاد را گوش کند و به همان شکل ارائه دهد و به دیگران انتقال دهد . اما اگر بخواهد خودش در زمینه ی تخصص استاد اظهار نظر نماید برایش عواقبی خواهد داشت. متاسفانه به عنوان دانشجو در همه ی مقاطع تحصیلی از کارشناسی تا دوره ی دکتری با کمتر استاد برخورد داشته ام که در رابطه ی بین خود و دانشجویان اصل برابری را رعایت نماید. شاید در لفظ همه ی ایستادان دانشگاه از برابری و آزادی در امر آموزش و یادگیری می گویند! اما  در مرحله عمل بیشتر آنها از شخصیت اقتدار طلبی برخوردارند که اجازه ی ابراز وجود و حرف نو از طرف دانشجویان را نمی دهند. این روش در روابط  آموزشی به نظر می رسد که چلش مهمی در امر تعلیم و تربیت ایجاد نموده است. و باعث بازتولید همین روابط غیر هم سطح ونابرابر در جاهای دیگر و حتی بین استادان و دانشجویان نسل های بعدی می گردد. در یک جامعه دمکرات همه ی شهرونددان با هم برابر فرض می شوند و همه حق اظهار نظر دارند. این اصل نه برای تفنن ،بلکه به علت نیاز است که گفته می شود. هر خلاقیت و نوآوری در یک فضا و محیط و رابطه ی برابر و سالم  وآزاد است که شکل می گیرد. در  کار علمی و امر آموزش ،رابطه ی برابر  و آزاد بین شاگرد  واستاد ضروری است.  یکی از استادان دانشگاه تهران در جلسه ی انجمن جامعه شناسی  می گفت از ابتدای ترم تا انتهای ان اکثر دانشجویان بخصوص دانشجویان دختر  حتی یکبار  سوال نمی پرسند. ایشان معتقد بود که علت آن  این است که دانشجویان یاد نگرفته اند که سوال بپرسند و نمی دانند که چگونه ود ر چه قالبی سوالات خود را طرح نمایند.البته سوال نپرسیدن دانشجو بیشتر به چرخه ی رابطه ی او با استاد بر می گردد. در فضای کلاسی که استاد اجازه ی اظهار نظر به دانشجویان می دهد و در باره ی اظهار نظر انها قضاوت نمی کند و سریع موضع گیری نمی نماید. دانشجو به مرور احساس وجود می کند و پرسشگر می شود.   اما اغلب استادان از این ترس دارند که اگر به دانشجویان اجازه ی طرح پرسش بدهند،بعث شود که اقتدار آنها فرو بریزد. این نوع نگاه در بازتولید  رابطه ی سنتی استاد – دانشجو در دانشگاهها ی ما بسیار موثر است

 ما باید بپذ یریم که 1- استاد  و دانشجو هر دو در چرخه ی اموزش  از هم یاد می گیرند. 2- رابطه ی استاد – دانشجو می بایست  رابطه ای افقی  برابر و هم سطح باشد  3- نگاه پدر سالارانه بین استاد  و دانشجو کنار گذاشته شود 4- استاد به عنوان یک تسهیل گر در امر یادگیری شناخته شود نه یک منبع اطلاعات

در بخش اول از این نوشته به روابط استاد – دانشجو در دانشگاههای ایران پرداخت شد. در این رابطه ی عمودی و بر مبنای اقتدار وقدرت استاد، تصمیم گیر اصلی در باره ی چگونگی آموزش و پژوهش استاد است. دانشجو اساسا در این رابطه،جایگاه فرودست را داراست و منفعل است!در بخش دوم در این نوشته به چگونگی امر پژوهش  و آسیب شناسی آن در سطح دانشگاهها پرداخته می شود. پژوهش بخش مهمی از فرایند آموزش و یادگیری است.در واقع روند آموزش بدون پژوهش و تحقیق به یادگیری مفید منتهی نمی گردد. اگر دانشجو در هر رشته  ای برای یادگرفتن مفاهیم علمی و چگونگی کاربرد آنها، روش تحقیق علمی را فرا نگیرد پس از مدتی از آموزش همه مطالب را فراموش می کند

 در دانشگاه برای اینکه دانشجویان بهتر با استفاده و کاربرد مفاهیمی که فراگرفته اند آشنا شوند ،واحد های به عنوان پژوهش ، تحقیق عملی ، تز و یا     پایان نامه به آنها ارائه می شود.  هدف از ارائه ی این واحدهای درسی در واقع مسلط شدن دانشجو به استفاده ازمفاهیم تخصصی رشته ای که فرا گرفته است می باشد تا بتواند پس از فارغ اتحصیل شدن از این مهارت استفاده نماید. اجرا ی این واحد های پژوهشی به عهده ی استادان است. اساتید می بایست روش تحقیق علمی را به دانشجویان بیاموزند و در کنار هم یک پروژه ی علمی را به نتیجه برسانند. اما متاسفانه در اغلب موارد، همانند روند آموزش که در آن استاد از قدرت و اقتدار بسیاری برخوردار است و دانشجو کاملا بایست مطیع امر باشد. در این روند نیز همین اتفاق افتاده است.بعضی از  دانشجویان و فارغ اتحصیلان تجربه ی خوبی از انجام پروژه، تز یا پایان نامه ی خودشان ندارند.  برخی ازاساتید تصور می کنند که در روند پژوهش دانشجو،  وظیفه ی آنها صرفا نظارت است. یعنی فقط مراقب باشند که دانشجو چه می کند! در صورتی که تهیه تز توسط یک دانشجو،با همراهی و کمک استاد امکان پذیر است. زمانی که  به استاد ، استاد راهنما می گویند، منظور این است که او می باست در تمام مراحل کار در کنار دانشجو باشد تا هر زمان که دانشجو از مسیر درست پژوهش خارج شد،استاد او را کمک نماید تا به مسیر اصلی برگردد. آیا همه ی اساتید دانشگاههای ما همینگونه عمل می کنند؟ به نظر من خیر! تجربه ی من و بسیاری دیگر از فارغ التحصیلان دانشگاه که تز  یا پایان نامه داشته اند،حاکی از این است که اساتید راهنما در روند پژوهش خود را به عنوان کسی که همه چیز را می داند تصور می کنند و دانشجو را فردی که هیچ چیز نمی داند. در نتیجه  به اینجا می رسند که هر چه گفتند باید دانشجو بپذیرد و هیچگونه اعتراضی نداشته باشد. درواقع پایان نامه یک دانشجو یعنی یک جستجوی جدید در یک زمینه ی جدید علمی که حتی خود استاد هم در آن مورد خیلی اطلاع ندارد و تنها تفاوتش با داشجو در این است که روش علمی پژوهش را بهتر می داند.آنهم نه اینکه دانشجو از روش تحقیق علمی آگاه نیست!  بلکه دانشجو از بعد نظر تحقیق با مفاهیم آشناست و نیاز به تجربه ی عملی در امر پژوهش دارد. استاد کسی است که هم جنبه ی نظری تحقیق علمی را می داند و هم جنبه ی عملی را  که در تجربه های پیشین یادگرفته است. در تهیه پایان نامه در واقع استاد می باست در کنار دانشجو و هماهنگ با او باشد. هر کجا که دانشجو بر اساس روش تحقیق علمی کار  را انجام نداد  با توجه به تجربیات پیشینی خود او را  راهنمایی نماید تا از ازار و تکنیک ها به درستی استفاده نماید. اما در بسیاری از موارد استاد راهنما حتی در نتایج پژوهش ها وارد می شوند و چون نتایج پژوهش با دیدگاههای پیشین او متفاوت است. دانشجو را وادار می کند که نتایج را دستکاری نماید. در برخی از موارد نیز با راهنمایی اشتباه عمدی باعث نتایج غلط تحقیق می شود.

این مشکلات و ایراداتی که در روابط دانشجو و استاد در تهیه پایان نامه ها یا پژوهش ها به ساختار روابط استاد دانشجو بر می گردد. ساختار ععمودی این روابط! ساختاری که دانشجو به ندرت می تواند در مقابل استاد بایستد و نظر علمی خود را در روند پژوهش بیان نماید.استاد هم با توجه به قدرتی که از ساخت همین روابط کسب کرده است. در هر زمان از تحقیق که احساس نماید در  جایگاه قدرتش به عنوان استاد خللی وارد شده است. واکنش نشان می دهد و دانشجو را مجبور به اصلاح روش و روند تحقیقش می نماید. اساتید بیشترشان تصور می کنند که صاحب پژوهش و دانشجو هستند. آنها به این باورند که خودشان بهتر از دانشجو می فهمند که چگونه کار را باید انجام داد.اما در واقع علم و نو اوری جدید زمانی به وجود می آید که پژوهشگر (و در اینجا دانشجو) کاملا در یک روند آزاد برای انتخاب موضوع پژوهش و حتی روش پژوهش باشد. استاد یا راهنما( که به نظر من بهتر است به آن استاد همکار گفته شود،) به عنوان کسی که استفاده از ابزار تحقیق را می داند صرفا نقش همکار در پژوهش را داشته باشد،نه تصمیم گیر نهایی روند پژوهش را !

در جامعه ی ما از همان دوران کودکی در خانواده  روابط اقتدارگرایانه و عمودی به فرد به صورت مستقیم و غیر مستقیم آموخته می شود.این روند در ادامه وارد ساختار مدرسه می رسد. در مدارس می بینیم که روابط کاملا اقتدارگرایانه است و نه برابر! معلم و دانش آموز  در روابط عمودی قرار  گرفته اند . معلم است که تشخیص می دهد چه مطلبی  یادگیری برای دانش آموز خوب است و چه مطلبی خوب نیست! معلم است که به دانش اموز تحکم می کند که چگونه باید درس بخواند، حرف بزند، بنشیند و هر گرفتاری را چگونه انجام دهد. در امر پژوهش هم این ساخت روابط در مدارس کاملا حکم فرماست. در دانشگاه هم درزمینه ی اموزش در قسمت اول این یاداشت گفتیم که چگونه است. می شود گفت دانشگاههای ما   از مدارس  الگو گرفته اند. در زمینه ی روابط بین استاد و دانشجو به راحتی می توان باز تولید روابط دانش آموز معلم  رد مدارس را مشاهد نمود. تا زمانی که این روابط در جامعه ما و مدارس  وجود دارد، در سطح دانشگاه باز تولید می شود. راه به هم زدن چرخه ی روابط اقتدار گرایانه از خانواده و سپس مدارس است و در نهایت دانشگاهها!

 تا زمانی که در زمینه ی پژوهشی در دانشگاهها برای دانشجویان قدرت انتخاب موضوع و روش و چگونگی  انجام تحقیق  به رسمیت شناخته نشود. تا زمانی که استاد راهنما خود را همکار دانشجو در یک پژوهش نداند ، برونداد پژوهش های دانشجویان چیز به درد بخوری نخواهد بود.پیشنهاد من این است که دانشگاهها و اساتید نگاه خودشان را به رابطه ی  عمودی  و اقتدار گرایانه موجود بین  استاد  و دانشجو  تغییر دهند.بهتر است از جایگاه برابری با دانشجو یان وارد رابطه پژوهشی شوند. آنها را در انتخاب موضوع و روند پژوهش کاملا آزاد بگذارند. خود شان را به عنوان همکار پژوهش بداند نه صاحب پژوهش یا پایان نامه!

بخش 3

در دو بخش قبلی این نوشتار بر نوع روابط استاد  و دانشجو در  زمینه ی آموزش  و پژوهش تمرکز کردیم. گفتیم که روابط استاد  -دانشجو  در دانشگاههای ایران از  نوع روابط  عمودی است. یعنی استاد در این رابطه فرا دست است  و  دانشجو فرودست. در زمینه ی آموزش استاد است که تصمیم می گیرد  ، انتخاب می کند و حتی می گوید که دانشجو  چه مطلبی را باید یاد بگیرد  و چه مطلبی برای او مفید نیست. در بحث پژوهش هم همینطور! یعنی استاد همه کاره ی یک تحقیق دانشجویی است. اوست که حتی موضوع و روش پژوهش را برای دانشجو مشخص می کند.دانشجو بدون نظر استاد قدرت عکس العملی ندارد. حتی نتایج پژوهش هم بهتر است نظر استاد را تایید نماید  تا اینکه نظر استاد  را رد کند.در دو قسمت قبل بطور خلاصه به اینجا رسیدیم که اغلب اساتید و دانشجویان دانشگاههای ایران در یک رابطه ی عمودی  گرفتار آمده اند. رابطه ای که دو طرف از حقوق و فرصت های برابر بر خوردار نیستند و دست بالا را استاد دارد. در بخش سوم  از نوشته روابط بین استاد و دانشجو را با همان چارچوب نظریمان یعنی روابط عمودی همراه با قدرت استاد  و بی قدرتی دانشجو در زمینه ی روابط فرهنگی مورد بررسی قرار می دهیم.   من در این نوشته به طور خلاصه فرهنگ را به عنوان سبک  و شیوه ی زندگی گروهی انسانها تعریف می کنم.به طور مثال وقتی من از فرهنگ دانشجویی صحبت می کنم،منظور سبک  وشیوه ی زندگی مختص دانشجویان است. یا اگر می گویم فرهنگ شهر نشینی ،شیوه ی زندگی کردن شهروندان در شهر است. که البته ممکن است در مان و مکان مختلف این شیوه های زندگی و عناصر آن کم یا  زیاد با هم متفاوت باشد.در ایران فرهنگ(شیوه  و سبک زندگی) اساتید دانشگاه با دانشجویان وجوه اشتراک بسیار کمی دارد.  در خیلی موارد  اگر به عناصر و اجزاء فرهنگ اساتید     دانشگاه نگاه  کنیم،با شیوه و نوع فرهنگ قشر دانشجویان متفاوت است. این تفاوت باعث می شود که ارتباطات آموزشی ، پژوهشی و فردی بین اساتید و دانشجویان دچار خلل گردد و دانشجویان و اساتید نتوانند از این  دل این روابط به انتقال دانش  و اگاهی بین هم بپردازند.به عنوان مثال اگر باورها و اعتقادات اساتید را مورد بررسی قرار دهیم. به نکاتی جالب پی خواهیم برد. بسیاری از استادان دانشگاه بر این باور اند که اکثر  دانشجویان درس نمی خوانند، توجه نمی کنند، به اساتید احترام نمی گذارند،  فقط می خواهدن نمره بگیرند،تقلب می کنند، خلاقیت ندارند، تنبل هستند و بسیار باورها ی قالبی دیگر! استاد با توجه به این باورها و ا یستارهای قالبی روابط خود را با دانشجویان تنظیم می نماید و از همان اول شروع یک ترم تحصیلی با این دید با دانشجویان برخورد می کند که انگار دانشجو می خواهد از زیر کار در برود.گاهی به بهانه ی برقراری نظم کلاسی اعمال قدرت و اقتدار می کند.یادم هست که در دوره ی دکتری استادی داشتیم که خیلی راحت می گفت: هر جلسه تاخیر نیم نمره از نمره شما را کم می کنم. ویا استادی دیگر که بسیار به رفت و آمد دانشجویان حساس بود. در نمونه دیگر یکی از استادان  همیشه از نمره و امتحان  و اینکه ممکن است خیلی از شماها قبول نشوید ، حرف می زد.اینها در یک رابطه ی استاد –دانشجویی حکایت از این دارد که بین استاد  و دانشجو رابطه ای همسطح و افقی و برابر وجود ندارد و استاد به این امر واقف است . هر لحظه می خواهد اقتدار و قدرت خودش را به دانشجو بفهماند  و به او بگوید که یادش نرود که در این رابطه اوست که همیشه درمرتبه ی  بالا قرار دارد. به دانشجو بفهماند که اگر می خواهد در رابطه فی مابین شان به سلامت به مقصد برسد! و نتیجه بگیرد! چاره ای ندارد جز اینکه به اقتدار و قدرت استاد گردن نهد. از این نوع روابط  در دانشگاه های ما به     وفور وجود دارد. در واقع دانشگاه های ما نمونه ی کوچکی از جامعه ی بزرگتر هستند. اما انتظاری که همه از دانشگاه به عنوان یک نهاد مدرن با نوع فرهنگ و شیوه ی زندگی جدید دارند این نیست. فرهنگ (شیوه ی زندگی) مدرن که  فرهنگ دانشگاه  و روابط استاد- دانشجو  نیز زیر مجموعه ی ان به حساب می آید ،شیوه ی زندگی است بر اساس برابری  و آزادی.  در این نوع فرهنگ همه ی شهروندان و یا اعضای نهاد های فرهنگی و مدنی از حقوق و فرصت های برابر برخوردارند. حتی در فرهنگ مدرن،افراد یک خانواده از حقوقی برابر برخوردار می باشند و همانند فرهنگ سنتی این پدر نیست که از حقوق ویژه و بیشتر نسبت به دیگر اعضای خانواده برخوردار باشد. همه ی اعضا در روابط هم سطح و افقی درگیرند . هر زمان که پدر یا مادر خانواده بخواهند از اقتدار و قدرتشان  در رابطه با فرزندان سوء استفاده کنند،قانون با انها برخورد خواهد کرد.سایر نهادهای فرهنگی دیگر هم از این قاعده نباید مستثنی نیستند. دانشگاه شاید یکی از نهاد های مدرن است که هنوز درگیر روابط سنتی است. در واقع دانشگاه پوسته ی مدرن به خود گرفته است اما در خیلی از مواقع از محتوای سنتی برخوردار است. از جمله این محتوای سنتی می توان به باورها ،ارزشها وهنجارهای  سنتی در  روابط بین استاد  و دانشجو اشاره نماود.ارزشها و هنجارهای فرهنگی حاکم بر روابط استاد –دانشجو در اغلب دانشگاههای ایران سنتی است. در فرهنگ سنتی، معلم  یا استاد همان جایگاه پدر را برای فرزند دارد. استاد در فرهنگ سنتی به هر روش و طریقی که صلاح بداند می تواند با دانشجو و یا شاگرد برخورد نماید  و بر عکس شاگر د و یا دانشجو باید کاملا مطیع باشد.استاد می تواند از دانشجو بپرسد که شما چرا دیر آمده اید، چرا غیبت کرده اید، چرا این کار را انجام دادید و ...! اما دانشجو حق هیچ گونه سوال کردن از استاد را ندارد. این نمونه ها یعنی روابط  فرهنگ سنتی ! در بیشتر موارد اساتید، به این باور هستند که از نظر جایگاه اجتماعی و فرهنگی از دانشجویان سرتر هستند و خیلی نمی توانند با دانشجویانشان ارتباطات صمیمانه و حتی خارج از چارچوب کلاس و تدریس داشته باشند. در بسیاری از موراد حتی از دادن شماره تماس به دانشجویان خوداری می کنند. هر چه بیشتر سعی دارند که ارتباطات شان را با دانشجویان مختصر تر نمایند. حتی در محیط کلاس از محتوا درسی در خیلی ازمواقع فرا تر نمی روند. اینها همه نشانه های این است که شاید ا ساتید دانشگاه از نظر فرهنگی و اجتماعی برای خودشان یک دایره ی بسته ی ای تصور کرده اند ک ه بهتر است دانشجویان که از جنس دیگری هستند به درون این دایره نوفذ نکنند زیرا ممکن است برای اساتید مشکل ایجاد نمایند.  با این همه نمونه هایی از اساتید هم هستند که خود را از چرخه ی فرهنگ بسته ی سنتی روابط استاد- دانشجو در آورده اند و باورها، ارزشها و هنجارها ی مدرن را جایگزین باورها و ارزشهای قبلی نموده اند . توانسته اند روابطی برابر و هم سطح از نظر فرهنگی و اجتناعی با دانشجو یان بر قرار نمایند.این نوع ارتباط موثر  توانسته است در زمینه ی آموزشی و پژوهشی به آنها بسیار کمک نماید.

بخش 4

در بخشهای پیشین  به روابط استادان و دانشجویان در زمینه ی آموزش،پژوهش و روابط فرهنگی اشاره کردیم. دراین بخش  که بخش پایانی است به روابط بین فردی استاد- دانشجو خواهیم پرداختسوال اصلی این است آیا روابط بین فردی دانشجویان  و اساتید روابطی گرم و صمیمی است  و همراه با اعتماد ،اهمیت و احترام است  یا نه؟ نمی توان با قطعیت آری یا نه گفت ! اما به نظر من در مجموع روابط بین استادان  و دانشجویان صمیمی،دوستانه و همراه با اعتماد نیست.زیر بنای روابط صمیمی و همراه با اعتماد و احترام، وجود نوعی روابط هم سطح و افقی است بین اشخاص. اگر بین دو یا چند شخص روابطی بر مبنای اقتدار و قدرت شکل گیرد و یکی از انها در جایگاه فرا تری بنشیند و دیگران فرو تر از او قرار گیرند،رابطه ای صمیمی و محترمانه شکل نمی گیرد. بلکه نوعی رابطه بر مبنای ترس یک شخص از شخصی دیگر به وجود می آید... 

 

در روابط غیر آموزشی و اجتماعی  بین  استاد – دانشجو در دانشگاههای ایران اگر دانشجویان به اساتید به صورت ظاهری احترام می گذارند ، اکثرا بر مبنای دوستی وصمیمیت نیست  بلکه  بیشتر بر مبنای ظاهر سازی و تعارفاتی است که در فرهنگ ایرانی ما بسیار به چشم می خورد.  شکل گیری آن بیشتر به دلیل نوع نگاه استادان است به رابطه بین فردی  تا دانشجویان!  اغلب دانشجویان با استادی که بیشتر با آنها از نظر روابط شخصی نزدیک تر است احساس دوستی می کنند. اما با اسایتد ی که دایره ی ارتباطات خود را بسیار محدود تعریف کرده اند خیلی رابطه ای گرم  و صمیمی ندارند. به عنوان نمونه بیشتر استادان از زندگی شخصی و گذشته ی خود به هیچ عنوان با دانشجویان حرف نمی زنند( البته نه اینکه یک استاد می بایست حتما با دانشجو رابطه ای دوستانه  و خیلی نزدیک داشته باشد!) منظور این است که بیشتر استادان تصور می کنند که دانشجویان در نقطه مقابل انها قرار دارند و هر چه بیشتر برای دانشجویان ناشناس باقی بماند، در رابطه ی اموزشی و پژوهشی فی مابین موفق ترند. برای اینکه بین دو یا چند شخص روابط مثبت و صمیمی بر مبنای احترام متقابل شکا گیرد می بایست طرفین به مهارتهای ارتباطات اجتماعی آگاهی داشته باشند. آنها بایست اصول رابطه  و ارتباط اجتماعی را بداند و به کار گیرند. تا بتوانند رابطه ای خوب برقرار نمایند. یک رابطه ی خوب اجتماعی زمانی شکل می گیرد که یک شخص از افکار، احساسات و خواسته های خود با صداقت سخن بگوید و طرف مقابل نیز هم به همین شکل عمل نماید. درنهایت دو طرف رابطه به مرور زمان با هم احساس نزدیکی و اعتماد خواهند کرد و بهتر می توانند با هم هماهنگ و همساز باشند. اما اگر یک طرف رابطه از احساسات، افکار و خواسته های خود حرف بزند و طرف دیگر چیزی نگوید  این رابطه به نهایت خوبی ختم نمی شود. متاسفانه در نظام آموزشی ما چه در سطح مدارس و چه دانشگاهها ارزشها و هنجارهایی برای روابط استاد- شاگرد تعریف شده است که به رابطه ای مثبت و صمیمی ختم نمی شود، الا در مواردی که استاد و شاگرد از این هنجارهای رسمی و عرفی تبعیت نکنند و وارد رابطه ای برابر و همراه با صداقت شوند. آنموقع این روابط حتی از نظر زمانی بسیار طولانی مدت و محکم می شود.

برای نمونه در سیستم آموزشی کشور ما که بر اقتدار استاد نسبت به شاگرد بنا شده است و رابطه ای عمودی و از بالا به پایین است.استاد بهتر است که با شاگرد دوستانه و همسطح نه حرف بزند  نه رفتار کند و نه افکارش را به طور کاملا شفاف و واقعی بروز دهد. در این سیستم قالبا سنتی، جایگاه استاد مقدس است . شاگرد یا دانشجو برای این جایگاه مقدس می بایست بسیار احترام قائل شود. در برخی ار موارد حتی باید همیشه دو زانو و با  احرتام بنشیند  یا رفت و آمد نماید.این نوع هنجارها و ارزشهای قدرت مدار از روزگاران گذشته تا امروز بر روابط بین فردی استاد – دانشجو حکمفرماست. خود استادان اگر استاد بیش از حد مجاز از نظر عرف اساتید با دانشجویان وارد رابطه ای صمیمانه شود از سوی بقیه مورد سرزنش و مواخذ به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم قرار می گیرد. ترس از قضاوت استادان باعث شده است حتی در بسیاری از موارد جزئی رابطه های آموزشی و پژوهشی را نیز خیلی ادامه ندهند، چرا که می ترسند ، روابط بیش از حد آموزشی با دانشجو نکند در نهایت به روابط صمیمانه و دوستانه منتهی گردد و باعث دردسر گردد. در تجربه ی چندین ساله به عنوان دانشجو در مقاطع مختلف کاملا این موارد را که گفتم تجربه کرده ام.  من به عنوان یک معلم و مدرس در بسیاری از مراکز تدریس نموده ام و رفتار بسیاری از همکارانم را با شاگردان چه دانش اموزان و چه دانشجویان زیر نظر گرفته ام و موارد  فوق را  به صورت مستقیم مشاهده نموده ام.

یکی از مهم ترین مهارتهای بین فردی برای ارتباطات اجتماعی گوش دادن به طرف مقابل است. متاسفانه بیشتر استادان از این هنر در ارتباط آموزشی و غیر آموزشی استفاده نمی کنند. در بیشتر مواقع استاد خودش سخن می گوید و دیگر هیچ! چه از درس و چه مواردی غیر درسی یگانه سخنران می شود استاد! در صورتی که موفق ترین استادان و حتی اشخاص کسانی هستند که به حرف دیگران با تمرکز گوش فرا می دهند و توجه دارند. اما اسنادی که  نه اجازه ی سخن گفتن به دانشجو می دهد و چه اینکه به حرف او گوش نمی دهد چگونه می تواند یک رابطه ی مثبت و سالم را با دانشجو داشته باشد. در نتیجه استفاده نکردن از این مهارت، پیامدش می شود رابطه ای  بر مبنای اقتدار و ناسالم بین دانشجوو استاد ! این رابطه منفی بطور مستقیم در آموزش  و یادگیری و به طور غیر مستقیم به روابط نسل های آینده استادان و دانشجویان اثرات منفی خواهد گذاشت.نکته دیگری که یک استاد می بایست برای یک ارتباط سالم و ماندگار با دانشجو داشته باشد صبوری است. استادی که صبوری را پیشه خود نمیک ند در نهایت  نمی تواند  در یک رابطه ی مناسب و همراه با احترام با دانشجویان به موفقیت برسند.چرا که تا صبور نباشی نمی توانی به احساسات و افکار دیگران توجه نمایی! نمی توان خواسته های دیگران را فهمید! اگر اینطور باشد که به این موارد دقت نشود رابطه ای نا امن و خالی از اعتماد به وجود می آید که زیر بنای آن ترس  یک طرف و قدرت طرف دیگر است.

اگر بخواهیم مباحث مطرح شده در چهار بخش این یاداشت را خلاصه نماییم و نتیجه گیری کنیم، این می شود که وضع موجود روابط بین استاد و دانشجو  در دانشگاههای ما نا مطلوب است. این روابط در چهار بعد آموزشی ، پژوهشی، فرهنگی و بین فردی کاملا یک طرفه و عمودی است. بر مبنای قدرت و اقتدار استادان از یک طرف و ضعف و ترس دانشجویان از سوی دیگر است. تا زمانی که بین استادان و دانشجویان روابطی افقی و هم سطح  در تمام ابعاد چهار گانه شکل نگیرد، وضع موجود برقرار خواهد ماند. وضع موجودی که نه از نظر آموزش مطلوب است  نه پژوهشی ونه از بعد فرهنگی  و نه روابط و ارتباطات اجتماعی! کلید این تغییر در برابری، همسطح بودن و آزادی روابط دانشجویان در رابطه با استادان است.

http://roozbahany.blogsky.com

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد