پرورش شهروندان(بخش پایانی)

 فرناندو ریمرز

                                                 برگردان : مهدی بهلولی

پس آموزش و پرورش دولتی به عنوان راهی برای آموزش همه ی مردم برای مشارکت در سپهر همگانی به منظور کمک به پیشرفت جامعه آغاز گردید. میان ایده های پیرامون آنچه که مدرسه ها باید در راستای آنها باشند و ایده هایی پیرامون این که چگونه اطمینان یابیم که آموزش به آن هدف ها دست می یابد و چگونه آموزش با بسیج اجتماعی و  سیاست های دست یابی به زمینه های مشترک میان گروه های اجتماعی گوناگون درهم می آمیزد،کنش و واکنش هایی بود. این میانکنش ها بود که پدید آمدن آموزش و پرورش دولتی را امکان پذیر ساخت. برای نمونه،در آمریکا و در ایالت ماساچوست،هوراس مان،میان آموزش و پرورش دولتی ِ تثبیت شده با بینشی اخلاقی برای مدرسه ها، پیوندی زد. این نگرش،به مردم با ریشه های گوناگون فرهنگی کمک می کرد تا احساس اعتماد را گسترش دهند و ریشه هایی مشترک با همدیگر بیابند. بدین خاطر است که در سراسر جهان،مردمی که هوراس مان و دیگرانی همچون او را دوست دارند،رفته رفته،بافتی آموزشی پدید آوردند که این امکان را برای همه ی کودکان فراهم می سازد تا مهارت هایی به دست آورند که به آنها امکان دست یابی به واژه های نوشتاری را می دهد، امکان رسیدن به دانش،به امکاناتی که آنها بسا به گونه ای دیگر نتوانند داشته باشند،و به تبدیل شدن به معماران زندگی خودشان. این امر،در سراسر جهان،پیامد حق برخورداری از آموزش و پرورش به عنوان یکی از سی حق بیانیه جهانی حقوق بشر بود- بیانیه ای که پس از جنگ جهانی دوم به تصویب رسید. این بیانیه،از جنبش جهانی گسترش سامانه های دولتی آموزش و پرورش و فراهم ساختن فرصت آموزش دیدگی برای همه کودکان،پشتیبانی می نماید.    

اما با وجود پیروزی های چشمگیری که نشان از حق جهانی برخورداری از آموزش دارند ما نیازمند به بهبود کارآمدی مدرسه ها در پرورش شهروندان توانمند هستیم. شماری از پژوهش ها،خبر از افت سرزندگی آموزش های مدنی و درگیرشدن های دموکراتیک می دهند و کاهش در سرمایه ی اجتماعی،سطوح پایین اعتماد میان و درون گروه های قومی،سطوح پایین درگیر شدن در امور مدنی،اعتماد پایین به حکومت های دولتی،کارایی پایین سیاسی و گستره ای از نتیجه های منفی مدنی دیگر را نشان می دهند. شواهد بررسی ارزش های جهانی،سطوح پایین دلبستگی به سیاست در سراسر جهان را تآیید می کنند. همچنان که در جدول 2 دیده می شود درصد بالایی از جمعیت،سیاست را مهم نمی پندارند و به آن گرایشی ندارند.

جدول 2

 

 [مترجم : برای دیدن بهتر و بزرگ تر جدول 2به پیوند زیر بروید :

http://postimg.org/image/608fnszvz/]

داده های بررسی ارزش های جهانی،همچنین نشان می دهند که اقلیتی از مردم،عضو کنشگر بخش سیاسی،اتحادیه ی کارگری،سازمان محیط زیستی،یا سازمان خیریه انسان دوستانه هستند. همانگونه که در جدول 3 دیده می شود سطوح پایین معناداری از اعتماد در مردمی وجود دارد که در دین یا ملیت متفاوت اند.

جدول 3. تا چه اندازه اعتماد دارید به ...

  

[مترجم : برای دیدن بهتر و بزرگ تر جدول 2به پیوند زیر بروید :

http://postimg.org/image/6rls21kub/]

 این نبود اعتماد،امکان درگیر شدن در سپهر همگانی به عنوان افراد برابر را محدود می کند،به ویژه در زمانه ای که با پدیده ی جهانی شدن،مهاجرت و فرصت های دیگر و نیاز همکاری مردم ِ با زمینه های فرهنگی گوناگون ،چشمگیرانه افزایش یافته است. درخور درنگ این که این سطوح پایین اعتماد مدنی،حتی در کشورهایی رخ داده که دانش آموزان،سطوح بالایی از موفقیت آموزشی در آزمون هایی همانند پیزا(PISA) دارند. برای نمونه،در کانادا،یا در فنلاند،پیرامون یک چهارم جمعیت،خیلی زیاد،یا به هیچ رو،به کس دیگری از دین یا ملیتی متفاوت،اعتماد نمی ورزند.

 اگر ما باید به شایستگی،نسل های آینده- هم بومی ها،و هم مهاجران و کودکان شان- را مجهز به کردارهای فرهنگی کنیم که به آنها اجازه می دهند تا کارآمدانه،به سپهر همگانی یاری رسانند،بایستی دفاع جانانه تری از آموزش و پرورش مدنی در مدرسه هایمان کنیم. ما باید بار دیگر بیندیشیم که چه نوعی از آموزش و پرورش مدنی،کارآمدانه،به توسعه توانمندی دانش آموزان برای پیوستن به دیگران- بر روی خط های ضربدری- و در پذیرش مسئولیت برای همکاری با دموکراسی در برنامه های شهروندان معمولی،یاری می رساند. این کار نیازمند این است  که رهیافت آموزشی به آموزش و پرورش مدنی به سوی یادگیری برنامه- بنیاد و تجربی،گسترش یابد؛یادگیریی که برای گسترش نه تنها دانش،بلکه منش و توانایی عمل کردن بر بنیاد دانش شخصی،طراحی شده باشد. ما باید با فراخواندن دانش آموزان به درک چالش های مدنی و توسعه مهارت ها برای پرداختن به آن چالش ها در فرآیند پژوهش بر روی آنها،دانش آموزان را توانمند سازیم. در سده ی بیست و یکم،مفهوم آموزش و پرورش مدنی،نیازمند این است که ما،همزمان،دریافت های شناختی را به همراه مهارت های درون فردی و میان کسانی،پرورش دهیم تا مردم توانا به عمل بر بنیاد این دریافت ها و دانسته ها گردند. در چارچوب فراگیری فرمان راندن بر خود و همکاری با دیگران و راهنمایی و اثرگذاری بر آنها است که ما نسل آینده را آماده ی هدف های پیشرفته همگانی خواهیم ساخت.

 مساله ی بزرگ آموزش مدنی سده ی بیست و یکم،بایستی پشتیبانی از پرورش شناختی،توانمندی های درون فردی و میان کسانی باشد تا دانش آموزان نه تنها در سپهر همگانی شرکت جویند و سنجشگرانه با ایده هایی که برای دموکراسی مهم اند همانند آزادی مذهبی،درگیر شوند بلکه دست به نوآوری های اجتماعی بزنند و با همکاری همدیگر- همکاری با کسانی متفاوت،در میان خط های بسیاری که هویت های چندوجهی ما را تعریف می کنند- به حل چالش ها بپردازند.

 آموزش کیفی،باید آن گونه از آموزش تعریف شود که به پدید آوردن گستره ی بی کم و کاستی- و نه تنها شماری-  از مهارت ها و بروندادهایی یاری می رساند که هر کدام بخشی از این بینش بلندپروازانه اند. پدید آوردن چنین آموزش کیفی،وظیفه ی پیشه ی آموزگاران است،پیشه ای که باید تعریف ساز و کارهای پدیدآوردن بهسازی های بایسته برای زنده نگه داشتن چنین آموزش کیفی را در دست گیرد.

 این هدف ها همچنین باید به سیاست ها و کردارهایی شکل بخشند که داوطلبان پیشه ی آموزش را جذب می کنند، پرورش داوطلبان را پیش می برند،فرآیند آموزش،و آماده سازی آموزگاران برای واکنش بر بنیاد کارآمدی شان در پرورش شهروندانی توانمند را ارزشیابی می کنند. ارزشیابی اینچنین آموزش کیفی،اگر می خواهد داد سرشت چند بعدی آموزش کیفی را به تمامی بدهد،خود بایستی چند بعدی باشد،و نیازمند گرفتن داده ها از منابع گوناگون اطلاعات و سهم دارندگان گوناگون[در آموزش] است.

 آموزشگران و دیگر سهم دارندگان،در پیش بردن تلاش ها برای پشتیبانی از پرورش شهروندانی توانمند- شهروندانی که می توانند به یکدیگر،برای همکاری با هم  در پیش برد پیشرفت اجتماعی،اعتماد ورزند- بایستی فرآیند همسانی از همکاری در ساختن فضاهای عمومی در آموزش و پرورش را به نمایش بگذارند. اگر اعتماد،برای دموکراسی، بنیادین است،برای بهسازی آموزشی هم بایسته است. در هسته ی بهسازی آموزشی،آموختن نهفته است،آموختن با دانش آموزان،با آموزگاران،با مدیران و با سیاست گذاران. هیچ کس،با هراس از قانون،چیز زیادی فرانمی گیرد.

 هم پیمان و همسو کردن کنش هایمان،برای این که با بینش اخلاقی ِ پرورش ِ شهروندان ِ توانمند ِ روادار،به پیشه ی آموزش جان تازه ای بخشیم،ما را با آرمان های بنیادین آموزش و پرورش دولتی،و در واقع،با آرمان های بنیادین فرمان روایی دموکراتیک،همبسته خواهد ساخت.

 http://worldsofeducation.org/en/magazines/articles/190         

برای دیدن بخش نخست برگردان :  

http://bohluli.blogsky.com/1392/12/02/post-642

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد