راهی برای بهبود آموزش

 

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،14 شهریور 92

افت آموزشی و کیفیت پایین آموزش،از بزرگ ترین آسیب های بیشتر سامانه های آموزشی جهان می باشند. به ویژه از سه ده پیش تاکنون که آزمون هایی جهانی،همانند آزمون های تیمز و پرلز،برای ارزیابی فرآیند آموزش در سطح جهان راه اندازی شدند،پدیده ی آموزش و پرورش کم و یا بدون کیفیت،و راه و روش برخورد با آن،بیش از پیش،در میان سیاست گذاران و برنامه ریزان آموزشی مطرح گردید. نتیجه های نخستین به دست آمده از این آزمون های جهانی،تا آن اندازه شوک آور و باور نکردنی بود که در برخی کشورهای جهان،حتی تا برکناری وزیران آموزش و پرورش هم پیش رفت. این نتایج در بسیاری از کشورها،جوش و خروشی پدید آورد و کارگزاران حکومتی و آموزشی را وادار به گرفتن تصمیم هایی در راستای اصلاح و بهبود سامانه ی آموزشی نمود. اما پس از گذشت سال ها و انجام بهسازی های گوناگون آموزشی،سطح آموزش بسیاری از کشورهای جهان،آنچنان که باید و شاید،دگرگون نگردید و هم اکنون نیز در بسیاری از این کشورها،در ِ آموزش همچنان بر همان پاشنه ی پیشین چرخیده و می چرخد.

نمونه ی کشورهای برجسته ای که سال هاست بهسازی های آموزشی را آغاز نموده اما چندان ثمری به کف نیاورده،آمریکاست. این کشور هم اکنون چندین سال است که در تکاپوی بهبود سطح آموزش خود برآمده اما همچنان در میانه های جدول کشورهای جهان جای دارد. در یکی از واپسین گزارش ها درباره ی سطح آموزشی آمریکا چنین می خوانیم : "

در آغاز سال 2012،نیویورک،میزبان نخستین نشست سران جهانی آموزش بود. گزارش پایانی این نشست را،سازمان همکاری و توسعه ی اقتصادی (OECD) برنامه ای برای ارزشیابی جهانی دانش آموزان (PISA) نوشت.  این گزارش،سامانه ی آموزشی آمریکا را،در سنجش با دیگر کشورها،"متوسط" ارزیابی نمود. از امتیازهایی که تا 1000 بالا می روند،آمریکا،میانگین امتیازی پیرامون 500 دریافت کرد؛امتیاز 502 در علم ( 17 م از 34 کشور) امتیاز 500 در خواندن (14 م از 34 کشور) و امتیاز 487 در ریاضی (25 م از 34 کشور). برای کشوری که بیشتر،در زمینه های گوناگون به عنوان یکی از کشورهای پیشرو در جهان شناخته می شود،این امتیازها،بی گمان،نگران کننده است. و اگر به میزان هزینه کرد آمریکا در آموزش و پرورش دقت کنیم،حتی نگران کننده تر می شود. این رخداد،البته به دلیل آن نیست که آمریکا- در سنجش با دیگر کشورها- در آموزش و پرورش سرمایه گذاری نکرده باشد. راست این است که آمریکا،با بیش از 800 میلیارد دلار در سال،پیشگام برجسته ی هزینه های آموزشی است- پنج برابر بیش از ژاپن،دومین کشورهزینه کننده ی آموزشی. هنگامی که ما این عدد را با هزینه  آموزشی کشوری همچون کانادا می سنجیم،در می یابیم که اوضاع به راستی تا چه اندازه خراب است. کانادا سالانه چیزی پیرامون 65.4 میلیارد دلار در آموزش و پرورش هزینه می کند(حتی کمتر از 10 درصد هزینه ی آمریکا)،اما روشن شد که دانش آموزان 15 ساله ی کانادایی،در درس ریاضی،یک سال از دانش آموزان آمریکایی جلوترند،و در خواندن و در علم،بیش از نیمی از یک سال آموزشی،پیش هستند. این روند تا سطح دبیرستان نیز،متوقف نمی شود. آمریکا،نسبت به دیگر کشورهای پیشرو،پذیرای دانش آموخته ی دانشکده ای[کالج] کمتری بوده است؛فروافتادن از جایگاه دوم در 1995 به سیزدهم در 2008."

 اما در برابر آمریکا،کشورهایی مانند ژاپن،کره جنوبی و آلمان وجود دارند که از سطح آموزشی برجسته ای برخوردارند. این کشورها نیز،هزینه های آموزشی بالایی دارند اما سطح کیفی آموزشی شان هم بالاست. این تفاوت های آموزشی،هم اکنون سال هاست که بسیاری از پژوهشگران آموزشی آمریکایی را به اندیشه  فروبرده،تا هم علت را بیابند و هم راهکار فراخور ارائه دهند. برای نمونه جیمز استیگلر و جیمز هیبرت،دو پژوهشگر آمریکایی هستند که با وارسی آنچه که در کلاس های درس ریاضی سه کشور آمریکا،ژاپن و آلمان می گذرد از دید خودشان به راز این پدیده پی برده اند. این دو تن،به همراه شماری دیگر از پژوهشگران و دستیاران ژاپنی،و با تماشا و بررسی فیلم هایی که از کلاس های درس ریاضی پایه ی هشتم در آمریکا،ژاپن و آلمان گرفته شده بود،دریافتند که سخن پایانی آموزش،در کلاس درس زده می شود و به "فرهنگ آموزش" آموزگاران برمی گردد(همین جا بگویم که کاش این فیلم ها در اختیار آموزگاران ایرانی هم قرار گیرد). دستاورد بنیادی پژوهش آنها در این سخن خلاصه گردید که :"آموزش،کنشی فرهنگی است"،و به فرهنگ آموزشی ای برمی گردد که آموزگاران کشور،خود در آن آموزش دیده اند و به آن خو گرفته اند. این پژوهش،راز پیشرفت آموزش و پرورش ژاپن را،در درس پژوهی (مطالعه ی درس، lesson study ) می داند،یعنی کار گروهی آموزگاران ژاپنی در مدرسه و پژوهش گروهی بر درس هایشان. کتاب ارزنده ی "شکاف آموزشی" - که در ایران هم توسط محمدرضا سرکار آرانی و علی رضا مقدم به فارسی برگردانده شده- فراز و فرود خواندنی این پژوهش ارزشمند را نشان می دهد.

 باری درس پژوهی،نشان می دهد که دگرگونی و بهبود آموزشی،به هیچ رو آسان نیست و فرآیندی زمان بر است. پس سخن از انقلاب یا انقلاب های آموزشی- که متآسفانه در ایران و به ویژه در دوران حاجی بابایی،فراوان و شاید همه روزه شنیده شد- سخنی کارشناسانه نیست. افزون بر این،راه بهبود آموزش از خود مدرسه و از کلاس درس می گذرد و این مدرسه است که بایستی مرکزی باشد برای پژوهش بر درس ها،و پژوهش گران این پژوهش هم کسی نیستند جز خود آموزگاران. پس می توان گفت بهبود آموزش و یافتن راهکارهای فراخور آموزش کیفی،بیش از آنکه به دانشگاه آموزش و پرورش و به مدرک های بالای آموزگاران و پژوهشگران برگردد به تلاش های اندیشگی و کاری خود آموزگاران در کلاس های درس و پژوهش بر درس هایشان برمی گردد. در درس پژوهی، آموزگار،افزون بر آموزش،وظیفه ی پژوهش میدانی را هم بر عهده می گیرد و مدرسه نیز،به آموزگار،هم زمان آموزش می دهد و هم زمان پژوهش و گفت و گو با دانش آموزان و دیگر همکاران. آموزگاران هر درس،با برپایی نشست های آموزشی،و وارسی شیوه های عملکرد آموزشی خود،به طرح درس هایی سنجیده و شدنی می رسند که در فرآیند آموزش و یاددهی- یادگیری،به یاری شان می آید.

 گرچه در این باره سخن بسیار است اما بگذارید این یادداشت کوتاه را با پاره ای از کتاب "شکاف آموزشی" به پایان بریم که گواه و شواهدی  دیگر می آورد بر درستی سخنان بالا : " جان دیویی،به عنوان یک معلم و فیلسوف،مدرسه ی تجربی را در دانشگاه شیکاگو برای تجربه ی روش های بهبود آموزش تآسیس کرد... معلمان و محققان با برنامه ریزی و آزمایش گروهی،دانش فعالیت کلاسی اثربخش را توسعه دادند و آن را وارد سیستم کردند. مرز میان معلمان و محققان از بین رفت و همه ی آنها در یادگیری درباره ی آموزش و نحوه ی بهبود آن در شرایط کلاس های واقعی مشارکت کردند. البته بعدها همه چیز تغییر کرد. دیویی شیکاگو را ترک گفت و چارلز جاد،جانشین او،روش جدیدی را پیشنهاد کرد. روشی که با هدف به همراه آوردن اعتبار و دقت برای علم در آموزش و پرورش طراحی شده بود.  هسته ی رویکرد جاد،تمایز میان دانشمندان یا محققان و معلمان بود. به عقیده ی آنها دانشمندان و محققان بهترین ایده ها را تولید می کنند و معلمان آنها را به کار می گیرند. جاد تنها نبود. متخصصان زیادی از جمله ادوارد ثرندایک،تحت تآثیر پیشرفت های علم قرار گرفته بودند و آرزو داشتند که آموزش را بیش از پیش علمی کنند. محققان بهترین روش ها را کشف می کنند و معلمان آنها را در کلاس های درس به اجرا درمی آورند.  به مرور رویکرد جاد و دیگران حاکمیت یافت؛تحقیق به فعالیتی اختصاصی و جدا از آموزش تبدیل شد و محققان از معلمان کلاس متمایز شدند. آنها حتی در موقعیت های متفاوتی قرار گرفتند؛محققان به دانشگاه ها رفتند و معلمان در مدارس باقی ماندند...این فرآیند هیچ تآثیری بر فعالیت آموزشی معمول ندارد."

http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=402&pageno=7

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد