شریعتی و آموزش و پرورش

مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،29 خرداد 92

دکتر علی شریعتی،در جامعه ما،نامی آشناست و بیش از سه دهه است که درباره ی اندیشه های او،به ویژه میان اندیشه وران و روشنفکران،گفت و گوست. سخنان و نوشته های شریعتی،جنبه های گوناگونی داشته،و بسیار گسترده اند و از همین رو،از زاویه های متفاوتی نیز نگریسته شده اند. اما میزان توجه به دیدگاه های وی،یکسان و هم اندازه نبوده و به پاره ای از آنها بیشتر و به برخی دیگر کمتر- و یا بسیار کمتر- پرداخته شده است. یکی از موضوعاتی که در اندیشه ی شریعتی هست،اما آنچنان که باید،به میان نیامده،مسآله ی آموزش و پرورش است. گرچه خود شریعتی نیز،اندیشمندی آموزشی به شمار نمی رود و به جز یک پژوهش صد صفحه ای " مکتب تعلیم و تربیت اسلامی" که پس از تصفیه از دانشگاه مشهد در سال 48 برای وزارت علوم نگاشته است،گویا کار دیگر به سامانی،روی آموزش و پرورش انجام نداده،اما به هر رو،جا داشته و دارد که به این سویه ی اندیشه ی شریعتی نیز،بیشتر پرداخته می شد و بشود.

به ویژه این که،شریعتی،جسته- گریخته ولی بسیار،درباره ی آموزش و هدف های آن،سخن گفته است. اما این نادیده گرفتن دیدگاه آموزشی شریعتی،چه بسا،خود بخشی از یک آسیب اندیشگی فراگیر جامعه ای باشد که مسآله ی آموزش،چندان جایگاهی در گستره ی اندیشیدن و واکاوی هایش ندارد. به سخن دیگر،کمتر روشنفکر و یا اندیشه ور ایرانی را می توان یافت که درباب آموزش و پرورش بیندیشد و آموزش و پرورش را سنجشی موشکافانه نماید. از این رو،شاید بتوان گفت سویه ی آموزشی اندیشه ی شریعتی،در میان انبوه گفت و گوها درباره ی او،برجستگی و اهمیت نیافته است از آن رو که در سپهر اندیشگی روشنفکران ایرانی،روی هم رفته،جستار آموزش و پرورش برجسته و مهم نیست.

اما برای بررسی نگرش آموزشی شریعتی،هم می توان به جستاره ی "مکتب تعلیم و تربیت اسلامی"- که نخستین بار با نام "مکتب و تعلیم و تربیت" در اوایل انقلاب به چاپ رسید- پرداخت و هم می توان پایه های بنیادین اندیشگی شریعتی : انسان شناسی،شناخت شناسی،هستی شناسی،اسلام شناسی و ... را در نظرگرفت و از دل آنها،نگرش آموزشی او را بدست آورد. به ویژه این که برخی از اندیشه های مهم شریعتی،از سال 50 به بعد و در سخنرانی های حسینیه ارشاد بیان شده و پس از دوران کوتاه تدریس ایشان در مشهد بوده است. اما روی هم رفته می توان گفت که شریعتی از آموزش،آموزشی جهت دار و ایدئولوژیک می خواست که "پرورش" را بر "آموزش"- البته اگر بتوان این دو را از هم جدا دانست- اخلاق انسانی را بر رفتار اجتماعی،زیبایی و کمال را بر آسایش و سعادت،تآمین فضیلت را بر تآمین لیاقت،تعهد را بر جهت گیری آزاد،ایده آل گرایی را بر واقع گرایی،و...(این ها را خود شریعتی در جدولی تنظیم کرده است)برتر نشاند. اما شاید به آسانی هم نتوان درون مایه ی راستین این دلخواست های شریعتی را دریافت و الگوسازی نمود. در اندیشه های شریعتی،از آزادی انسانی و مسئولیت فردی نیز،سخن ها رفته و بسیار بر انتخاب های شخصی،پای فشرده شده است. یعنی،هم هسته هایی از آموزش سنجشگرانه در اندیشه های شریعتی هست و هم هسته هایی از آموزشی که می تواند به تلقین و اجبار راه ببرد،و یا دست کم در همین راستا تفسیر گردد. این که در این سامانه ی اندیشگی،در نهایت،کدام برتر می نشیند نیز،به درستی و به آسانی روشن نیست،اما برداشت من- گرچه در این فضای اندک،نمی توانم به آن بیشتر و بهتر بپردازم- این است که در رهیافت شریعتی به آموزش،انسان و آزادی او،بنیادی ترند. البته شریعتی،که دل نگران سنت نیز می باشد و آهنگ برجسته سازی بخش هایی از آن را دارد و می خواهد که گذشته ی ما،یکسره،تاریک و میان تهی ارزیابی نشود،در نظریه پردازی آموزشی اش،به سراغ نهادهای آموزشی گذشته می رود و از آن میان به "مکتب خانه" می پردازد. در اینجا و از سر روحیه و نگرش آرمان گرایانه،و تیپ ایده آل ساز خود،مکتب خانه به گونه ای ایده آل سازی می شود و آنچنان از آن سخن می رود که آدمی یاد برخی سخنان ایوان ایلیچ در "مدرسه زدایی از جامعه" و حتی پاره ای پسا مدرن ها می افتد! مکتب خانه،جایی می شود که فراگیرانش،آزادانه و به دور از فشار و تنبیه و تلقین،آموزش می بینند و در آن از اجبارهای نهادهای نوین آموزشی،هیچ خبری نیست. بی گمان آنچه که شریعتی از مکتب خانه می نمایاند با سیمای تاریخی آن،ناهماهنگ است،افزون بر این با فرهنگ استبدادی گذشته ی ما هم،سراسر ناسازگار. یعنی نمی توان در دل فرهنگ و اجتماع استبدادی گذشته،مدرسه ای اینچنین آزاد و پیشرفته و پیشرو داشت. من براین باورم که شریعتی از سر دلبستگی به انسان و آزادی از یک سو،و از سوی دیگر تاریخ گذشته و ارزش های آن،دست به این نظریه پردازی رویایی از مکتب خانه زده است و بدون در نظر گرفتن واقعیت آن،به زیبا سازی آن پرداخته است.

اما گذشته از نا- واقعی بودن سخنان شریعتی درباره ی مکتب خانه،می توان با خرده های او درباب آموزش متمرکز همنوا شد. این که در آموزش متمرکز،همه ی دانش آموزان،با توانایی های گوناگون در یادگیری،روی هم رفته وادار می شوند که به یک گونه و در یک دوره ی زمانی یکسان آموزش ببیند و یا به زبان خود شریعتی : "معلم،پلیس راه نیست که رانندگان را مقید کند که سبقت نگیرند و فاصله ی دو ساعته ی مبداء تا مقصد را شش ساعته طی کنند!" و یا درباب یکریخت سازی انسان ها که با فردی سازی،که از هدف های آموزش سنجشگرانه به شمار می رود،ناساز است : "یکی از برجسته ترین خصائص نوع انسان "فردیت" و به عبارت بهتر،"شخصیت" است. هیچ نوعی چون انسان،فاصله ی میان دو "فرد"ش،تا این اندازه نیست... بنابراین درست است که ضرورت های عملی و اداری،نظم های ثابت،قالب های تعیین شده و احکام یکنواخت و ملاک های مشترک را اقتضا دارد ولی،در این ضرورت های عملی و اداری- که متآسفانه هر چه پیشتر می رویم،بیشتر می شود- انسان ها،قالب ریزی می شوند و آنچه از دست می رود"رشد آزاد و متنوع انسان" است. "

به هر رو،می توان گفت که نگرش رادیکال شریعتی به آموزش،سخنان درخور اندیشیدن،و سنجشگری های ارزنده ای از آموزش و پرورش متمرکز دارد،که چه بسا بتوان پاره ای از آنها را- که آرمانی و دست نیافتنی می نمایند- با پیشرفت ابزارهای ارتباطی،شدنی تر دید و دانست.

http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=338&pageno=7#

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد