آموزش و پرورش،حق و قانون

کارلوس روبرتو جمیل کیوری

برگردان : مهدی بهلولی 

صفحه اندیشه روزنامه اعتماد،2/2/92

ریشه ی واژه ی حق به فعل لاتین dirigere به معنای "راهنمایی کردن و به چیزی سروسامان دادن" برمی گردد. این اصطلاح دیری است که درگستره ی حقوق،پذیرفته شده و معناهای گوناگونی یافته است. حق،یک قاعده است،قاعده به معنای " راهنمایی که کنش های فردی و اجتماعی را روشن می سازد". هنگامی که قاعده به قانون تبدیل می شود معنای حق،هم آگاهی از امتیازی ویژه را دربرخواهد گرفت و هم امکان دریافت پشتیبان را،البته چنانچه رعایت نشود. همچنین،واژه ی حق، با درون مایه های دیگری،افزون بر "دسترسی به حمایت در برابر تهدید" یا "بهره مندی از امتیازی بنیادین برای افراد یا گروه ها" پربار گردیده است.

کارلوس روبرتو جمیل کیوری

برگردان : مهدی بهلولی 

صفحه اندیشه روزنامه اعتماد، 2/2/92

ریشه ی واژه ی حق به فعل لاتین dirigere به معنای "راهنمایی کردن و به چیزی سروسامان دادن" برمی گردد. این اصطلاح دیری است که درگستره ی حقوق،پذیرفته شده و معناهای گوناگونی یافته است. حق،یک قاعده است،قاعده به معنای " راهنمایی که کنش های فردی و اجتماعی را روشن می سازد". هنگامی که قاعده به قانون تبدیل می شود معنای حق،هم آگاهی از امتیازی ویژه را دربرخواهد گرفت و هم امکان دریافت پشتیبان را،البته چنانچه رعایت نشود. همچنین،واژه ی حق، با درون مایه های دیگری،افزون بر "دسترسی به حمایت در برابر تهدید" یا "بهره مندی از امتیازی بنیادین برای افراد یا گروه ها" پربار گردیده است.

در میان روش های گوناگون به رسمیت شناخته شدن حق،برخی همبسته ی رسم ها می باشند،اما شکل نوشته شده،معمول ترین روش می باشد. هر روش به رسمیت شناخته شدن حق،به نمودی خبری نیازمند است تا همگانی شود. بیانیه های حقوق بشر،ریشه های تاریخی دارند. می توان بیانیه ی ایالت ماساچوست آمریکا در سال 1978 را نمونه آورد یا بیانیه ی حقوق انسان و شهروند انقلاب فرانسه،یا بیانیه ی حقوق بشر سازمان ملل متحد در سال 1948.

یکی از پژوهش هایی که به خط سیر حقوق می پردازد،و آن را،هم دسته بندی می کند و هم فرگشت[تکامل]اش را نشان می دهد،پژوهشی است از تی. مارشال(1967). او بر تجربه ی انگلیس تمرکز کرد و با توجه به آن کشور،میان حقوق،فرق گذاشت و آنها را در درون دوره ها نشاند. برابر این تجربه،او بر آن شد که حقوق شهروندی[مدنی]در سده ی هجدهم،حقوق سیاسی در سده ی نوزدهم،و حقوق اجتماعی در سده ی بیستم،پایه ریزی شده است.

نوبرتو بوبیو،جست و جو را تا چشم انداز تاریخی بلند مدتی پیش برد و از یک نظر،پژوهش ِ تاریخی بدست آمدن حقوق را،با نتیجه گیری های تحریک آمیزی بازآفرینی نمود. هر کشوری،بخت این را خواهد داشت تا برابر ویژگی های تاریخی خودش،خود را بسازد. هم بخش بندی پیشنهادی مارشال و هم نتیجه گیری های بوبیو،به دسته بندی و بازشناخت حقوق، یاری خواهند رساند.

شایسته ی یادآوری این که هر دو نویسنده،به آموزش و پرورش برمی گردند- به سان حق بنیادین برای شهروندی و برای کار حرفه ای. این که حق آموزش و پرورش،به سان یک قانون بیان شود،پدیده ی تازه ای است و به پایان سده ی نوزدهم و آغاز سده ی بیستم برمی گردد. این حق،ثمره ی فرآیندهای اجتماعی است که جنبش های کارگری به پیش بردند؛کارگرانی که خطر حضور در زندگی اقتصادی،سیاسی و اجتماعی را به جان خریدند. آموزش و پرورش،همچون راه دستیابی به سودهای اجتماعی و پیکار سیاسی دانسته شد،و به معنای دقیق کلمه،راه رهایی فردی از نادانی. آموزش،برای برخی گروه های اجتماعی و بخشی از هرکدام از گروه های دیگر،آمیزه ای از این ایده ها به شمار رفت. در نمونه های بسیاری،همچون در آلمان(قانون اساسی وایمار)،قانون اساسی مکزیک و اسپانیا،بیانیه ی حقوق شهروند،به سان وظیفه ی نهادهای حکومتی درآمد و به عنوان یک قانون بیان گردید. به عنوان ضمانتی دولتی،هدف بیانیه ی حقوق شهروند،کاهش خطری بود که از گذشته،نابرابری موجود،بدل به شکل های نوین امتیازهای ویژه می گردید. همان گونه که از قدرت دولتی خواسته شد تا روابط کار را قانونی سازد،در آموزش و پرورش رسمی هم،به ویژه تحمیل اجبار و پاداش بدست آمده از مدرسه،درخواست گردید. در شماری از کشورها،برای نمونه در فرانسه،آموزش و پرورش به سان خدمتی همگانی و بخشی از اصول عامه(Laity Principle) شناخته می شود.

بیان یک حق،امری بسیار پرمعناست و نشان از نشستن آن در مرتبه ای می دهد که به جد حق را به عنوان یک اولویت در سیاست اجتماعی می پذیرد. حتی پرمعناتر می شود هنگامی که آن حق،با قدرت دخالتگر دولت اعلام و تضمین گردد. قدرت دولت،تحقق حق را هدف می گیرد و اطمینانی اضافی می بخشد. بیان و ضمانت حق،برای کشورهایی همچون برزیل،بایسته شده است؛کشوری که سنت نخبه سالارانه ی سرسختی دارد و دستیابی به رفاه اجتماعی را برای ترازهای اجتماعی امتیازمند نگه می دارد. به همین دلیل،بیان و ضمانت حق،چیزی بیش از یک اعلام جدی است. چنین کاری،حق را از فراموشی بیرون می آورد و به گوش کسانی می رساند که آن را نمی شناسند،یا فراموش کرده اند که آنها هنوز سوژه ی انسانی یک حق ارزشمندند. به عنوان ره آوردی از آنچه آمد،تضمین درست و حسابی یک حق،بایستی به کسانی که آن اصل را پاس نمی دارند،تحمیل شود.

حق برخورداری از آموزش و پرورش رسمی،از این شناخت برخاسته است که دانش سامانمند،چیزی بیش از یک میراث فرهنگی ارزنده می باشد. بخشی از دانش سامانمند،شهروند را توانا می سازد تا الگوهای شناختی و سازنده ای را به دست آورد که از رهگذرشان،برای نقش بازی در جامعه و مشارکت در دگرسانی آن،بخت بیشتری بیابد. داشتن کنترل شناخت،همچنین "شرطی بایسته" است تا زمینه و افق های اطلاعات،گسترش یابد. دستیابی به آموزش و پرورش،سرآغازی است که به فرد،کلید خودسازی را می دهد و به او قدرت گزینش را می بخشد. حق آموزش،به حق شهروندی می انجامد،با خود امکان های گزینش می آورد و کلید رشد را به دست می دهد. به زبان بوبیو،شخص هر چه بیشتر در گزینش آزاد باشد،گزینه های بیشتری خواهد داشت. باری،شرط آزاد بودن در گزینه ها،نابودی تبعیض هاست،تبعض می تواند از کردار همسان،و برابری برای همه ی انسان ها،جلوگیری نماید. پایان تبعیض،سازه ای از آزادی است و برای برابری،بنیادین است. این ترازمندی میان زدودن تبعیض ها،آزادگری و برابر ساختن،همان چیزی است که آزادی و برابری را سازگار و هماهنگ می سازد. آزادی،به دور از تبعیض ها،رویاروی برابری نمی نشیند؛بگذریم از این که حقی مدنی است. به همین دلیل،حق آموزش،از هنگامی که به گونه ای قانونی اعلام گردید،نشانه ی ویژه ی شهروندی گردید. حق آموزش،بخشی از حقوق شهروندی است که این واقعیت شهروندی را جهانی و اثرگذار می سازد،افزون بر این که از سوی دولت،پشتیبانی و اطمینان می یابد.

در اینجا،میان دولت و شهروندی،کشاکشی پدید آمده است. دولت نمی تواند خودش را از وظیفه ی سنتی اش به کنار بگذارد،وظیفه ای که به دنبال برابری فرصت ها برای همه است. از سویی این وظیفه ی جامعه است تا همکاری نماید و در ساختن گستره ی آموزش،آگاهانه مشارکت نماید. در بیشتر کشورهای کنونی،قانون اساسی،این حق را بیان می کند و می پذیرد. گرچه همه ی ضمانت های آن در قانون اساسی نیست اما آنها می توانند با قانون های فروتر از قانون اساسی،این ضمانت ها را پدید آورند. کشورهایی هستند- مانند برزیل با قانون اساسی 1988- که در سطحی پایه و بنیادین،این امر را،به سان حق همگانی شخصی می پذیرند. امروزه،بیش از پیش،آموزش و پرورش خودش را به سان پاره ای از مشارکت راهبردی،تحمیل می نماید. می توان گفت آموزش،در جهانی که فاصله ها کوتاه می شود و آگاهی ها،شتاب بیشتری می گیرد،همچون یک برتری بنیادین اندیشگی است. جهانی که ریزفنآوری،از رهگذر در هم آمیختن شماری از اطلاعات سامانمند سرسپرده ساز،به خانه،محل کار،و در زندگی های خصوصی و اجتماعی تحمیل می شود. اما در کشورهایی که فرصت های راستین برای مردم فراهم نشده،این فراگیری فنآوری،جست و جو برای روش های دموکراتیک را،حتی بیشتر با درخواست روبرو می سازد. بی گمان،بدون کمینه ای از عدالت اجتماعی،شدنی نخواهد بود که دستآوردهای بی کم و کاستی از آموزش و پرورش بگیریم. در زمانه ای که کشورها به هم می پیوندند و به شیوه های فدراتیوتر،رو به زندگی اجتماعی می گذارند،بازآفرینی حق بنیادی آموزش،و چیرگی بر دشواری های پدید آمده در زندگی با یاری از کآرامدی های تازه ی آموزش و پرورش،بایسته تر می شود. دولت باید،در ارزش آموزش و پرورش رسمی و قانون جهانی بازنگری نماید،تا دولتی فراخور روزگار نوین گردد.

حق برخورداری از آموزش و پرورش،حق برخورداری از شناخت بایسته ی چند سویه برای رویارویی با چندگانگی،گوناگونی و فرد- بنیادی است و برای رو در رو شدن با چالش های پیوسته ای است که هزاره ی نوین،پیش روی شیوه های زندگی ما می گذارد.

http://etemadnewspaper.ir/Released/92-02-02/226.htm#235939

http://www.ffst.hr/ENCYCLOPAEDIA/doku.php?id=education_and_right

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد