بیش از 9 میلیون ایرانی خواندن و نوشتن بلد نیستند

(این گزارش و گفت و گودر بیش از سه ماه پیش انجام گرفته است.)

مدرسه‌ای سوخته و نان آورانی کوچک

آساره کیانی / تارنمای نامه نیوز

عصر یک روز سرد زمستانی وقتی نمی‌دانی چطور شد که از خیابانی سر درآوردی که مدرسه ی ابتدایی ات آن جا بود، تابلوی رنگ و رو رفته ی مدرسه در میان انبوهی از شاخه های خشک درختان، جلوی چشمت ظاهر می شود. روبروی در می ایستی. باد و باران، جمله را ناقص کرده؛ از این بیت شعر نوستالژیک، تنها گور دانشش مانده...

مدرسه که آتش بگیرد، درس خواندن هم تعطیل می شود. از این پس، دست های نیم سوز، باید نقش‌های زندگی ای را گره بزنند که زلزله، ویرانش کرده. مریم، خودش هم نمی‌داند چند ساله است! بین هشت تا دوازده. وقتی برای حرف "کاف" جمله‌ای با "کراک" می ساخت! مادرش در حیاط مدرسه بود. می‌گفت او نان آور خانه است.

حالا شهر، پر شده از نان آوران کوچک که همه چیز می فروشند و هیچ کس نمی داند به طور واقعی چند نفرند. کودکانی که کم سوادان و بی سوادان بزرگسال آینده را می سازند.

با این که ظاهرا آمار دقیقی از تعداد کودکان بازمانده از تحصیل در ایران، در دست نیست براساس گزارش مرکز آمار ایران، تا (سال 1390) باید حدود 18 میلیون کودک ایرانی، مشغول به تحصیل باشند. اما در حال حاضر حدود 11 میلیون دانش آموز در مدارس تحصیل می کنند، و تکلیف نزدیک به شش میلیون کودک باقی مانده مشخص نیست!

از سوی دیگر، وعده های مسئولان آموزش و پرورش مبنی بر ریشه کن کردن بی سوادی در ایران در ظرف چند سال، بر اساس آماری که سازمان نهضت سوادآموزی ارائه کرده است، بیش از 9 و نیم میلیون ایرانی بالای شش سال توانایی خواندن و نوشتن ندارند.

رئیس سازمان نهضت سوادآموزی، آمار بی‌سوادی برای افراد بالای شش سال را نزدیک به 3/ 14 درصد -معادل 9 میلیون و 719 هزار نفر- اعلام کرده است.

(این گزارش و گفت و گو در بیش از سه ماه پیش انجام گرفته است.)

مدرسه‌ای سوخته و نان آورانی کوچک

آساره کیانی / تارنمای نامه نیوز

عصر یک روز سرد زمستانی وقتی نمی‌دانی چطور شد که از خیابانی سر درآوردی که مدرسه ی ابتدایی ات آن جا بود، تابلوی رنگ و رو رفته ی مدرسه در میان انبوهی از شاخه های خشک درختان، جلوی چشمت ظاهر می شود. روبروی در می ایستی. باد و باران، جمله را ناقص کرده؛ از این بیت شعر نوستالژیک، تنها گور دانشش مانده...

مدرسه که آتش بگیرد، درس خواندن هم تعطیل می شود. از این پس، دست های نیم سوز، باید نقش‌های زندگی ای را گره بزنند که زلزله، ویرانش کرده. مریم، خودش هم نمی‌داند چند ساله است! بین هشت تا دوازده. وقتی برای حرف "کاف" جمله‌ای با "کراک" می ساخت! مادرش در حیاط مدرسه بود. می‌گفت او نان آور خانه است.

حالا شهر، پر شده از نان آوران کوچک که همه چیز می فروشند و هیچ کس نمی داند به طور واقعی چند نفرند. کودکانی که کم سوادان و بی سوادان بزرگسال آینده را می سازند.

با این که ظاهرا آمار دقیقی از تعداد کودکان بازمانده از تحصیل در ایران، در دست نیست براساس گزارش مرکز آمار ایران، تا (سال 1390) باید حدود 18 میلیون کودک ایرانی، مشغول به تحصیل باشند. اما در حال حاضر حدود 11 میلیون دانش آموز در مدارس تحصیل می کنند، و تکلیف نزدیک به شش میلیون کودک باقی مانده مشخص نیست!

از سوی دیگر، وعده های مسئولان آموزش و پرورش مبنی بر ریشه کن کردن بی سوادی در ایران در ظرف چند سال، بر اساس آماری که سازمان نهضت سوادآموزی ارائه کرده است، بیش از 9 و نیم میلیون ایرانی بالای شش سال توانایی خواندن و نوشتن ندارند.

رئیس سازمان نهضت سوادآموزی، آمار بی‌سوادی برای افراد بالای شش سال را نزدیک به 3/ 14 درصد -معادل 9 میلیون و 719 هزار نفر- اعلام کرده است.

فقر، نبود امنیت در مدارس، اعتیاد والدین، کمبود مدیران متخصص در رده های بالای آموزشی، عدم استفاده از توانمندی های مردمی در سطح کلان، سیستم بسته آموزش در کشور، بیکاری و نداشتن انگیزه ی کافی برای ادامه ی تحصیل،و ... عواملی هستند با درجات متفاوت اهمیت ازدید افراد مختلف در بازداشتن کودکان ایرانی از تحصیل. هر چند علی باقرزاده، رئیس سازمان نهضت سوادآموزی، با اشاره به این‌که مشکلی برای ریشه‌کن کردن بی‌سوادی در کشور از جنبه برنامه‌ریزی وجود ندارد، بزرگ‌ترین مشکل را "عدم تمایل افراد به سوادآموزی" دانسته است.

به نظر می رسد برای ریشه کن کردن بی سوادی در ایران، باید ریشه یابی دلایل آن را در اولویت قرار داد. با وعده های آموزشی ای که هیچ گاه به واقعیت نزدیک نشده یا در بهترین حالت کمتر محقق شده است، فقر فرهنگی ای پدید خواهد آورد که محصول آن به احتمال زیاد افرادی خواهند بود فاقد حساسیت های فرهنگی.

نهضت سوادآموزی؛ وصله ای ناجور در آموزش و پرورش

در بررسی مشکلات سواد آموزی و دقیق شدن در آنچه مانع کاهش کم سوادی و بی سوادی در جامعه ی ما خواهد شد، با مشکلات ساختاری ای مواجه می شویم که کمتر مورد توجه قرار گرفته اند.

مهدی بهلولی، عضو کانون صنفی معلمان، در مورد وضعیت نامعلوم استخدام آموزگارانی که درحوزه سوادآموزی تدریس می کنند می‌گوید: آنها به شمار نمی آیند چون در آموزش و پرورش استخدام نمی شوند. از سوی دیگر، حقوق آنها نیز بسیار ناچیز است.

وی، ضمن تاکید بر این نکته که آموزش و پرورش در ایران از مشکلات بی‌شماری به ویژه در عرصه تالیف کتب آموزشی و نیز روش های آموزش رنج می برد، به طور کلی شیوه ی برخورد با نهضت سوادآموزی را بسیار نامناسب می داند؛ گویی این بخش وصله ی ناجوری در آموزش و پرورش ایران است.

بهلولی که 21 سال سابقه ی تدریس، در کارنامه ی کاری خود جای داده است، آموزش و پرورش را نماد انگیزه بخشی به کودکان و افراد جامعه برای کار فرهنگی؛کتاب خواندن؛ نوشتن؛ و ورود به فضاهای فرهنگی می داند. به باور وی با مشکلات عدیده ای که از جنبه ساختاری در سوق دادن افراد به فضای فرهنگی وجود دارد، آموزش و پرورش این کار‌کرد خود را تا حد زیادی از دست داده است.

وی با اشاره به کشورهایی که از کارکرد آموزشی بالایی برخوردارند، تجربه برزیل را نشان دهنده پیشرفت و شمول اجتماعی به واسطه داشتن تخصص مسئولین آن حوزه‌ها می داند. وی تعدادی از مسئولین امر را حداقل در حوزه ی آموزش، افرادی با کمترین آگاهی می داند که در زمینه های آموزش، روش های فعال آموزش نوین و روش های نوین آموزش بزرگسالان، از تخصص کافی برخوردار نیستند.

حدود شش سال تدریس در ایلام، عاملی شد که بهلولی با خانواده های پرجمعیتی آشنا شود که تعداد قابل توجهی از فرزندان آن ها همگی در سن تحصیل هستند. وی کار کردن کودکان و باز ماندن آن ها از تحصیل را مختص مناطق محروم نمی داند و معتقد است در شهرهای بزرگی مثل تهران هم تعداد این کودکان آمار پایینی ندارد.

البته از نظر او در کنار بحث حمایت مالی، مسائل دیگری هم درعدم انگیزه ی کافی برای تحصیل وجود دارد؛ زمانی که افرادی با مدارک تحصیلی دانشگاهی بیکار هستند چه انگیزه ای برای ادامه ی تحصیل نسلی که خیل عظیمی از بیکاران باسواد را پیش روی خود می بیند باقی خواهد ماند؟

وی همچنین علاوه بر عدم انگیزه بخش بودن سیستم آموزشی، یکی ازمهم ترین دلایل پایین بودن سطح کیفیت آموزشی در ایران را معطوف نبودن آن به زندگی نوین و عدم آشنایی با حقوق شهروندی می داند.

بهلولی با تاکید بر این نکته که در جهان معاصر، تعاریف جدیدی از سواد مطرح می شود که تا حد زیادی با مسائل حقوق بشر آمیخته است، یکی از اساسی ترین اهداف نظام آموزش و پرورش را با توجه به آن چه که در اعلامیه جهانی حقوق بشر هم به آن اشاره شده، حرکت افراد و دانش آموزان به سوی آشنایی با حقوق بنیادی خود می داند؛ بحثی که در سیستم آموزشی ایران مورد غفلت واقع شده و این امر سبب می شود آموزش و پرورش در ایران روز به روز جذابیت و گیرایی خود را از دست بدهد.

از سوی دیگر، زمانی که نظامی فراگیر و مردمی نباشد و مردم در آن نقش چشمگیری نداشته باشند، در زمینه ها و حوزه های مختلف دچار ضعف و نقصان خواهد شد و ایدئولوژی حاکم بر یک نظام سیاسی بر جهان بینی او تاثیرگذار خواهد بود.

یکی دیگر از اعضای کانون صنفی معلمان ایران، فقر و مشکلات اقتصادی را ازموانع تحصیل می داند اما معتقد است که فقر از نظام سیاسی حاکم ناشی می شود.

محمود ایمان زاده، نگاهی همه جانبه نگر را عاملی می داند که می تواند استعدادها و توانمندی های مردمی در حوزه های متفاوت به کار بگیرد. بنابراین معتقد است، تا زمانی که نظام سیاسی حاکم در سطح کلان، اصلاح نشود، نمی توان برای آموزش و پرورش برنامه ریزی کرد.

وی با اشاره بر این نکته که نمی توان وجود نیروهای کارآمد و توانا را که هر چند به صورت موقت که سبب پیشرفت و رشد در حوزه های مشخصی می شوند، نفی کرد، بر این نکته تاکید می کند که تا زمانی که کل نظام سیاسی نقدپذیر نباشد، هیچ ضمانتی برای پیشرفت های دوره ای و گذرا در حوزه های متفاوت، وجود ندارد.

ایمان زاده، برنامه های اجرایی در حوزه های مختلف را نیازمند تجدید نظر و اصلاحات می داند. به این دلیل که با گذر زمان بر آگاهی و اطلاعات تخصصی و علمی در حوزه های مختلف افزوده می شود، به اعتقاد وی در ایران نه تنها اصلاحاتی جهت باز شدن فضا صورت نمی گیرد، فضای کافی برای اجرای همین قوانین موجود هم مهیا نیست. ازنظر او حتی با وجود بهترین سیستم اجرایی حاکم، زمانی که دستورالعمل هایی که به منابع قدرت وصل هستند، نظرات مردم را وتو کنند، هیچ پیشرفتی حاصل نخواهد شد.

28 سال سابقه ی تدریس، او را به این باور رسانده که فعالیت در حوزه های مختلف بدون حمایت و پشتیبانی مردمی محکوم به شکست است. وی معتقد است، زمانی که فعالیت های مردمی در قالب اصناف و سازمان‌های مردم‌نهاد در سطحی وسیع مورد قبول حاکمیت واقع شود، ضعف ها و مشکلاتی که با زندگی مردم در هم تنیده شده راحت تر شناسایی شده و و فعالیت های مفید و موثرتری انجام خواهد گرفت. به اعتقاد وی، مردم می توانند با این روش، بار سنگین بسیاری از مسائل و معضلات اجتماعی را از دوش نظام حاکم بردارند و خود نیز به بسیاری از مطالباتشان دست پیدا کنند.

ایمان زاده تصریح می کند؛ اگر فضا برای فعالیت ایجاد شود می توان با کوچک ترکردن دولت، از توانمندی های معلمان و بسیاری از کارشناسان آموزش به صورت تخصصی برای کمک به آموزش و پرورش و مسائل تعلیم و تربیت بهره گرفت.

دولت به وظیفه خود در قبال اجرای قانون اساسی عمل نکرده است

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تکلیف را روشن کرده است. دولت وظیفه دارد تا پایان دوران دبیرستان به همه ی شهروندان ایرانی، سرویس تحصیلی رایگان ارائه دهد. محمد زاهدی اصل، معتقد است که حالا که پس ازگذشت سی و سه سال از انقلاب اسلامی با خیل عظیمی از افراد کم سواد و بی سواد مواجهیم، دولت به وظیفه ی خود در قبال اجرای قانون اساسی عمل نکرده است.

استاد مددکاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، با اشاره به سن واجب تحصیلی که بین شش تا 14 سال است، یکی از وظایفی را که دولت موظف است به آن عمل کند، حضوراین افراد در مدرسه می داند.

به تعبیر او اگر این افراد در مدرسه نباشند، هم خانواده و هم دولت مجرم است. خانواده اگر توان مالی به مدرسه فرستادن فرزندان خود را ندارد، دولت وظیفه دارد تسهیلات لازم را برای او فراهم کند تا کودک، دیگر نان آورخانواده نباشد.

زاهدی اصل، اعتقاد دارد که فقر، سبب شود کودکان ما به جای مدرسه به مزرعه بروند یا بزرگترها آن ها را با خود به کارگاه ها ببرند یا به کارهای دیگر وادار شوند. وی تعدا کم مدارس و نبود فضای آموزشی مناسب را نیز در این زمینه موثر می داند؛ در روستایی که مدرسه از پنجم ابتدایی به بالا وجود ندارد برای تحصیل باید به شهر یا روستای همجوار رفت و این برای بسیاری از خانواده ها قابل پذیرش نیست. اکثر خانواده ها ترجیح می دهند به دلایل امنیتی و دور بودن مسافت ها و یا مسائل مالی فرزندان و به ویژه دختران خود را به مدرسه نفرستند.

زاهدی اصل، با تاکید بر عدم وجود آماری صحیح از افراد کم سواد و بی سواد از سوی منابع رسمی، معتقد است که در آمار رسمی ارائه شده، افرادی که زمانی در نهضت سوادآموزی آموزش دیده ولی دانسته های آن ها مشمول مرور زمان شده و باز به جوامع روستایی برگشته اند، در شمار افراد کم سواد جای نمی گیرند.

فقر که باشد، تفاوتی ندارد، دختر باشی یا پسر، پدر یا مادرت معتاد باشند!، دروازه غار زندگی کنی یا در روستایی کوچک در ایلام، آذربایجان، سیستان و بلوچستان و... شناسنامه داشته باشی یا نه، دوره گرد باشی یا اصلن پا از روستا بیرون نگذاشته باشی، نان آور خانه خواهی شد که نامت حتی در لیست "کودکان بازمانده از تحصیل" هم ثبت نمی شود. البته ثبت نام تو انتظاری غیر معقول است زمانی که مدیری که سال هاست در عرصه ی آموزشی مسئولیت دارد، راجع به لزوم صیغه ی پسران جوان با زنان مطلقه صحبت کند!

به مدرسه که نرفته ای شاید بهانه ای در کار نبود! این روزها در مدرسه هم، امنیت جسمی و روحی وجود ندارد. فکرت مشوش است وقتی مدام منتظری بیاند تو را ازمدرسه بکشانند بیرون و بروی سر خیابان و تا عصر، گدایی کنی. می گویی سقف، فرو بریزد بهتر است تا از تشرهای ناظم مدرسه خودت را خیس کنی و سقف فرو می ریزد. مدرسه ی شما اصلن محکم نبود. قول داده اند دفعه های بعد محکمتر درستش کنند! امروز تصمیم گرفته ای با تمام وجود به درس گوش کنی، ازپنجره بیرون را تماشا می کنی، برف می بارد و ناگهان تو و آقا معلم و میز و تخته و سی و چهار نفرتان یک جا با هم می سوزید.

می دانم که باز می گردی و می نشینی کنار همان بخاری. همه ی کتاب ها سوختند معلم هم مُرد اما دار قالی برایت زیادی بزرگ است. می آیی مدرسه و سیبی را که در مدرسه به تو داده بودند، باز برای مادرت می بری.

http://namehnews.ir/News/Item/29929/4/%D8%A8%DB%8C%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-9-%D9%85%DB%8C%D9%84%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86-%D9%88-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A8%D9%84%D8%AF-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF.html

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد