اخلاق و آموزش و پرورش

فلیسیتی هاینِس/روزنامه اعتماد،ص اندیشه،

24/12/91

برگردان : مهدی بهلولی

(این جستار،با عنوان"بنیاد اخلاق بر خردمندی است" در روزنامه چاپ گردید.)

گرچه در گذر زمان،افلاطون(از دریچه کانت) و ارسطو،اثرهای بنیادینی بر نظریه های اخلاقی نهاده اند اما،هم در اصول ذات باورانه ی کانتی،و هم در واقع باوری ارسطویی،دشواره هایی اخلاق- بنیاد وجود دارد. اخلاق،پیش از هر چیز،وابسته به گزینش هایی درباب پیوندهای میان بشری است(بارو 1982) و ما هم اینک،در فرهنگ جهانی چند فرهنگه،پر از رسانه های همگانی،جای گرفته ایم. فرهنگی که در آن نمی توانیم از رویارویی با ارزش های دیگر دوری کینم؛ارزش هایی به جز ارزش های غربی مردسالارانه ی بورژوایی چیره،که ما آنها را همچون حقیقت های منطقی یا واقعیت بی چون و چرا آموخته ایم.

فلیسیتی هاینِس/روزنامه اعتماد،ص اندیشه،

24/12/91

برگردان : مهدی بهلولی

(این جستار،با عنوان"بنیاد اخلاق بر خردمندی است" در روزنامه چاپ گردید.)

گرچه در گذر زمان،افلاطون(از دریچه کانت) و ارسطو،اثرهای بنیادینی بر نظریه های اخلاقی نهاده اند اما،هم در اصول ذات باورانه ی کانتی،و هم در واقع باوری ارسطویی،دشواره هایی اخلاق- بنیاد وجود دارد. اخلاق،پیش از هر چیز،وابسته به گزینش هایی درباب پیوندهای میان بشری است(بارو 1982) و ما هم اینک،در فرهنگ جهانی چند فرهنگه،پر از رسانه های همگانی،جای گرفته ایم. فرهنگی که در آن نمی توانیم از رویارویی با ارزش های دیگر دوری کینم؛ارزش هایی به جز ارزش های غربی مردسالارانه ی بورژوایی چیره،که ما آنها را همچون حقیقت های منطقی یا واقعیت بی چون و چرا آموخته ایم.

بویژه آموزشگران،به ساختن فضایی برای صداهای به حاشیه رفته ی گذشته،سفارش شده اند،تا ارزش هایی به جز ارزش های خودشان را پاس بدارند. اما تا چه اندازه بایسته است که آنها درستی ارزش های خودشان را به پرسش گیرند؟ ناتوانی در بیرون رویی از کردارها و پیش انگاره های احتمالی شخصی،می تواند آموزگاران را از بازشناخت کردارهای ستمگرانه،باز بدارد؛بویژه از کردارهای خودشان. اما،پذیرش نسبی باوری هم،می تواند به هراس از داوری آزاد در عمل بینجامد،تا آنجا که شخص در آیین های دیگران و پیمان های بومی چیره،پناه گیرد. به کاربستن حرفه ای آیین و قانون های قراردادی دستگاه [چیره]- که از قضا می تواند نااخلاقی باشد- به تحمیل های قدرت می انجامد که اگر همواره به کار گرفته شود،می تواند ناعادلانه به شمار رود. سرپرستی فرمانبری خواه،یکسر بر دیدگاهی استوار است وارون برداشتی از اخلاق،به مثابه تقسیم قدرت حرفه ای،گرچه هماهنگ است با- و اغلب پنهان می شود در درون- یک چارچوب خردگرای اقتصادی با بهره وری کنترل شده و افزایش یافته. هر نظریه ی اخلاقی سامانمند،خطر برچسب دار بودن را به جان می خرد،برچسب های نوخواه بودن،جزم اندیش یا خشک در برابر دیگر فرهنگ ها. چنین می نماید که نگاه کانتی به دستورهای مطلق آرمانی،یا رویکرد ارسطویی به هدف ها،که روش ها را توجیه می کند،سد راه رویکرد ساده نگرانه به منطق یا واقعیت می شود. اخلاق حرفه ای،به داوری های در جریان،و به تفسیرهای کدهای رفتاری،نیازمند است.

آموزشگر،کدهای اخلاقی رفتاری یا آیین های راهنمای رفتار را در کجا پیدا خواهد کرد؟ در اخلاق،ما چارچوبی خردمندانه،ساخته شده از مفهوم هایی همچون نیکی،درستکاری،دادورزی[انصاف]،گناه و آزار رسانی پدید می آوریم که یاری مان می دهد تا پیوندهای میانِ گونه های معین کنش و کردار را دریابیم،و برای همین،ما اغلب سربسته،از رهگذر سازش های اجتماعی،به اصولی برای رفتار نیک و بد،فراگیری می بخشیم. این مفهوم ها،پیش از این که ما بتوانیم تصوری از هستی اجتماعی را به مرحله اجرا در آوریم چه بسا،به گونه ای فراتجربی،بایسته بنمایند. همان گونه که راولز(1989) یادآور شد،گرچه ما می توانیم درباره ی مفهوم ها همنوا شویم،با این رو، آن برداشت هایی که این مفهوم ها را به کردار روزانه ما پیوند می زنند،از نظر فرهنگی،بخت بیشتری می یابند. آنچه اخلاق را در جایگاهی فراتر از موضوع تنها یک "دل آگاهی[شهود]" یا گزینشی دلبخواه می نشاند این است که اخلاق با این مفهوم های همگانی،پیوند می یابد،و به دنبالِ این پیوند،ما می توانیم با به کارگیری واژگان مفهوم های مشترک،درباره ی مفهوم های گوناگون مان به گفت و گو بنشینیم،و آنچه را که از برداشت هایمان منظور داریم،با آوردن نمونه هایی،هویدا سازیم.

نظریه و تبین های اخلاقی،سنت وار،رویاروی یکدیگر می نشینند : ارسطویی ها در برابر افلاطونی ها،فایده باوران در برابر کانتی ها،یا نتیجه گرایان در برابر بایا شناسان[deontologists وظیفه شناسان]. در زمانه ی پسا مدرن،چندان هم ثمربخش نیست تا با آنها،همچون نظریه های ناسازگار برخورد کنیم،به جای چارچوب هایی که تنها جنبه های گوناگون رفتار اخلاقی را می شناسانند.

رن(Wren) دو گونه اخلاق[مورالیته] بنیادین را شناسایی می کند : بایامند و اخلاقی. او می گوید چهره های کانونی گروه بایامند،با مفهوم کارِ درست(بیش یا کم،با سیمای خشکی از: عدالت،داوری،سنجه های انصاف،وظیفه ها،حق ها،خواسته ها و از این دست) هماهنگ می شوند،و از این رو مفهوم های حقوقی،آیین نامه ای و شهود باورانه را در بر می گیرند. آموزگاری که با اینها شناسایی می شود چه بسا که بر پرورش دانش آموزان،به عنوان شهروندانی شایسته،با احساسی از وظیفه ی مدنی،تآکید بیشتری بنماید.

گروه اخلاقی،غایت شناختی،خود- شکوفانی و رمانتیک،نامیده می شود،زیرا چهره های کانونی اش،با برداشت های شخصی از نیکی(همچون خوشبختی،شکوفانندگی خود،فضیلت شخصی،اصالت،خودرهبری و دیگر گونه های رشد انسانی)سازگار می گردند. آموزگاری که خوشبختی شخصی دانش آموزانش را جست و جو می کند چه بسا از این نگرش هواداری کند.

جدا ساختن رفتار اخلاقی از بایامند،خصوصی از همگانی،درون اخلاقی از برون اخلاقی- هرچند گذرا هم انجام پذیرد- می تواند حواس ما را از دیدن وابستگی های چند سویه میان آنها پرت کند. شخص خودرهبر یا خودشکوفان،باید به وظیفه ی همگانی،پای بندی شخصی داشته باشد تا برایش ارزشمند باشد. هم اکنون بسیاری از فیلسوفان،نظریه هایی سه بخشی از فلسفه پیش می کشند تا با آسانی بیشتری،خودشان را درگیر گفت و گو درباره ی تفاوت ها کنند نه کشمکش میان آنها. بک (1994)،از دل نگران بودن[caring]همچون دلبستگی بنیادین اخلاق نام می برد،اما می گوید هم با استدلال های بایامندانه و هم با برهان های نتیجه گرایانه،توجیه می شود. استریک و ترناسکی،چشم انداز ارسطویی،سنت لیبرال دموکرات،و نگرش فمنیستی را بازمی شناساند. نوزیک،برای ارزیابی پرسش ها،سه نگرش پایه ای را شناسایی می کند- خودخواهانه،مطلق و رابطه ای،که دو نگرش نخست را پیوند می دهد.

یک رده بندی سه گانی(triadic taxonomy) که در آن،هیچ ارزش پیشینی یا نقطه ی فرجامی نیست،به گونه ی یک مارپیچ رشد یابنده برای داوری،پیشنهاد می گردد.

1. سازواری[consistency] :: جنبه ی "ذهنی" که در شخص،عمل را برای شکل بخشیدن به کنش های آگاهانه،درونی می سازد. در اینجا کرد و کار اخلاقی،اندیشیده،گزینش شده و شکل گرفته شده است،و با همسازی شخصی آیین ها و مفهوم ها،معنا و ارزش های درونی شده،توجیه می شود.

2. پیامدها[consequences] :: جنبه "عینی" اخلاق،که عمل را همچون رفتار شخصی یا اجتماعیِ نمود یافته ارزیابی می کند،با سنج علت ها و پیامدهای شناخته و پیش بینی شده اش،هم بی درنگ و هم بلند مدت.

3. دل نگرانی[care]:: که در آن،شخصِ دل نگران،به شیوه ی ویژه ی توجه یا گیرایی ناارادی- که در سراسر شبکه ای گسترده از روابط،به بیرون گسترش می یابد- به سوژه ی نگرانی،می پردازد. این رویکرد،برای یاری رساندن به دیگران،در کنشی ویژه از پذیرندگی،پیوندهای همه جانبه نگر و پاسخ گویانه یِ دو سویه را می سازد.

کلبرگ،بر پایه انگاره ی پیاژه ای ِ دریافت همچون کنش درونی سازی شده،سلسله مراتبی نو- کانتی طرح نمود،رفتن از عملکرد های عینی به صوری،از خودمداری به خودرهبری خردورزانه،و ... او باور داشت که داوری اخلاقی و رفتار اخلاقی،هم از نظر مفهومی،و هم علی،[در پیوندی]دوسویه اند، دو لحظه از یک یگانگی شخصی،و این که یگانگی اخلاقی،سیر شناختی سوژه فردی یا خود است. هر کس،از رهگذر اندیشه به آشوب ها[ی ذهنی]،به تعادل از یک سطح خودمدارانه و عینی به سطح جهانی و انتزاعی خردورزانه،و از سه سطح جداگانه ی رشد اخلاقی(پیشا- عرفی،عرفی و پسا- عرفی) گذر می کند.

این دیدگاه،با شناخت شناسی ساختارگرا،سازگار است،که در آن،شخص در درگیری اش با واقعیت فیزیکی،چشم پوشی بر تآثیرات سیاسی و اجتماعی،سامانه های زبانی را می سازد.

مدل رشد عقلی همانندی،پیِ بیشترِ برنامه های درسی ملی را می ریزد. نیاز دانش آموزان به جداشدن از ویژه بودِ شرایط شان و نیاز آنها به اصول جهانی،گویی بنیاد هر زمینه ی درسی است. اصل پاسداشت انسان ها،کران سپهر اخلاقی را بازمی نماید. هرچه کنش های فرد،با اصول خود- ساخته اش،سازوارتر باشد،شخص اخلاقی تر است. اصل پاسداشت انسان ها،نیازمند درون مایه ای است تا همه انسان ها را از نظر اخلاقی،برابر بشمرد،که مایه های سازواری نیز می باشد. این اصل نشان می دهد که شما باید در حق دیگران آن گونه رفتار کنید که می خواهید آنها با شما رفتار کنند،انگاشتی که هیر(Hare) از آن به عنوان رَوایش پذیری [کلیت پذیری universalizability ] یاد می کند.

روایش پذیری،بدین معناست که شخص،هر زمان که اصطلاح "باید" را به کار می گیرد،بایستی آماده باشد تا برای همه ی موقعیت های همانند و برای همه ی افراد،آن را به کار بندد. در دیدگاه سازورای منطقی،دروغ گویی همواره و در هر شرایطی،نادرست است. آنچه که یک شخص،از نظر اخلاقی،وظیفه دارد تا در شرایط ویژه ای انجام دهد،دیگران هم،در شرایطی سنجش پذیر،بایستی که موظف به انجام آن باشند. گسترش بخشی یک تجربه به دیگران،معمول ترین شیوه ی معناسازی ماست،و ما در مدرسه،دانش آموزان را برمی انگیزیم تا این چنین کنند. این کار،خطرناک می شود اگر مفهوم ها و گستردن هایی که اینچنین،بر پایه ی تجربه های پیشین،شکل گرفته اند نرمش ناپذیر و بسته باشند- برای نمونه کلیشه سازی نژادی. نیرومندی مدلِ سازواری منطقی،در همان زمان،کاستی آن نیز می باشد،چرا که رده هایش[مقولات]از مفهوم های اخلاقی،انتزاعی و از این رو،دور از پیچیدگی های موقعیت های واقعی و تجربی اند.

در کارایی هر سامانه ای که از نظر منطقی،سازگار،و بدون ناسازه می باشد،دشواری هایی وجود دارد،زیرا،همان گونه که گودل در تاختن اش به سامانه های منطقی صوری می گوید چنین سامانه هایی خود- برحق- نما و دوری می شوند. اگر اخلاق تنها گردآیه ای از مفهوم ها یا اصول همساز باشد،نخواهیم دانست که به هنگام رویارویی این اصل ها با یکدیگر،چه کار می توان کرد. نو- کانتی ها(مانند اُ نیل 1996)نمی توانند با وارد کردن سامانه ای پیچیده تر از بازیگران،به درون این سامانه،از این دشواره بگریزند،یا با ردیف کردن دستورها در ساختاری سلسله مراتبی و مجرد،رویارویی میان آنها را بردارند،چراکه تنها راه حل دشواره ها را،به گردآیه ای انتزاعی تر از ایده ها،به پس می رانند.

از همین رو،رهیافت[نگاه به]پیامدها،تآکیدش را روی چیزهایی می گذارد که می توانند دیده شوند و میان- ذهنگانه[intersubjectively]،بر آنها همداستانی روی دهد؛و مانند فایده باوری،بر جنبه های علمی و اندازه پذیر اخلاق،تمرکز می کند. این نگرش،همچنین،فرجام شناختی است- یعنی،به جای آیین های درونی شده،بر هدف ها تمرکز می یابد. کنش ها با سنجی ارزشیابی می شوند که آنها را به هدف ها می رسانند. علت و معلول را می نگرد نه اصول را،پیامدها را می بیند نه نیت ها را.

بسیاری از آموزشگران،در بیشتر تصمیم هایشان،دیدگاه نتیجه باوران یا فایده گرایی را برمی گزینند. آنها می کوشند تا برای هر کاری،اندازه ی شادی آوری آن را بدست آورند،یعنی،همه ی پیامدهایِ سودمندِ ممکن را ارزیابی کنند و در برابر پیامدهای زیان بخش ممکن،وزن کنند،و آن کاری را انجام دهند که به بیشترین خوشبختی و بهروزی برای بیشترین کسان،یاری رساند. این دیدگاه " واقعی" نامیده می شود،زیرا از این باور پشتیبانی می کند که اینچنین محاسبه ای،می تواند به این همداستانی بینجامد که مردم گوناگون می توانند پیامدهای هر کاری را ببینند،آنچنان که گویی،[پیامدها]در این جهان،واقعی اند و این که واحدهایی که اندازه گیری می شوند،به واقع،واحدهایی در دست اند.

نظریه ی نتیجه باوران اخلاق،در حرکتش به بالا از سلسله مراتب اخلاق کلبرگی،ناهمخوان نیست،زیرا از نقطه نظر ذهنی،یک کودک نوپا،با یک دلبستگی جزیی و خودمدارانه ی نزدیک از خوشی و رنج همچون سودها و زیان های نزدیک آغاز می کند و از آنچه از یک آگاهی گسترده تر از پیامدهای کوتاه مدت و بلند مدت برآورد می کند، دلبستگی ای به پیامدهای مجرد پیدا می کند. از آنجا که انسان ها،آیین هایی را درونی می سازند که هم از رهگذر عملکردهای جزیی،و هم از دریافت از کردارهای اجتماعی از رهگذر زبان،پی می ریزند،کمتر و کمتر آسان می شود تا پیامدهای فیزیکی کنش هایشان،از ساختارهای زبانی و منطقی دانش و باور جدا گردد. آنچه به سان یک پیامد به شمار می رود،بیش از پیش مجرد می گردد،چراکه ناگزیر می شود تا گردآیه ای گسترده و پیچیده تر از شرایط واقعی و ممکن را دربربگیرد.

اگر چنین بپنداریم که بیشترین نیکی برای بیشترین شمار ممکن،می تواند جدا از هر ساختار مفهومی یا ساختار آرمانی دریافت شود،آنگاه نگاه پیامدی،به تنهایی،به عنوان پایه ای برای رفتار اخلاقی،نابسنده است. چنین ساختاری،بایسته است تا سنجه هایی را برای پیامدهای نیک و بد فراهم آورد. همان گونه که کانت گفت،دریافت ها بدون مفهوم ها،میان تهی اند و مفهوم ها بدون دریافت ها،کور. آنها،ژانوس- مانند،رودرروی یکدیگر نیستند،اما سویه های گوناگون کنش های همانندند.

مدل دو گانه انگار سلسله مراتبی که با نتیجه گرایی همراه می شود و به سوی سازواری منطقی پیش می رود نابسنده است زیرا این نگرش هنوز از بنیاد،مدلی نوگرا از فاعل اخلاقی را فرض می گیرد. شخص می تواند به "حقیقت" راه برد تنها از بیشینه کردن سودها یا از روایش پذیری در درون یک چارچوبی از برهان های ترافرازنده[متعالی]،که دستورهای بی چون و چرا و قانون های اخلاقی که نمی توان از انجام آنها سرپیچید یا حقیقت هایی که بیرون از شبکه ی تو در توی سودهایند را،فرض می گیرد. ما با ناسازه[پارادُکس]ی همه گیری چند زبانه[polyglot universalism ]روبرو می شویم،که اُ نیل (1996)و پس از او نوسبام(1997)،پیوسته به آن پرداخته اند.

گرچه اصول روایش پذیری از ارزش های فرهنگی فراتر می روند،با این رو نمی توان از این مفهوم ها نتیجه گرفت که کردار ها و دریافت ها،ارزنده ترین ها به شمار می روند. اندیشیدن بدون دردسر در درون سامانه ای همساز از ایده های مجرد،در فرونشاندن کشاکش های میان- فرهنگی کمکی نخواهد کرد. این دو فراگیرترین سامانه های اخلاقی- اخلاق کانتی وظیفه و فایده باوری- تآکید فراوانشان را روی خردمندی انسانی می گذارند. در یک جهان پیچیده،سامانه های همساز رقیب،درباره ی ارزش های رقیب دریافت های اخلاقی گوناگون،نیاز به گفت و گویی در جریان خواهند داشت که هرکدام بتوانند با مفهوم های انتزاعی شده ی خودشان هماهنگ گردند،اما با مفهوم های دیگری نا همخوان شوند(لیوتار،1988). خرد به تنهایی،راه رهایی از بطری مگس را نشان نخواهد داد.

هایدگر(1927) باور داشت که دل نگرانی،به عنوان یک ویژگی هستی شناختی،پیش نیاز خردمندی است... پاسخ دهی اخلاقی،چنین می نماید که سخت همبسته با دل نگرانی است... گیلیگان می گوید دل نگرانی،مساله ای از منطق یا دادورزی نیست،بلکه بیشتر،مسآله ی دل نگران بودن در درون حلقه یا شبکه ای تو در تو از پاسخ گویی است. پافشاری بر بافتارمندی و روایت گری،چارچوب نگرانی را به بیرون از چارچوب اندازه گیری شده عینی،یا به گونه ای منطقی ساخت یافته،می برد و در کانون پاسخ گویی شخصی می نشاند. دل نگران بودن،زیستن در زیست- جهان هابرماسیِ آگاه بودن است و نه باریک اندیش بودن.

برداشت گیلیگان از اخلاق،همچون چیزی همبسته با کنش دل نگرانی،کانون رشد اخلاقی را،فهم پاسخ گویی[مسئولیت] و رابطه می گیرد،درست همان گونه که دریافت اخلاق همچون انصاف،رشد اخلاقی را به فهم حق ها و دستورها،گره می زند.

از آنجا که اخلاق دل نگرانی،بر پاسخ گفتن به موقعیت تمرکز می یابد،بیشتر بر دریافت ها از موقعیت ها استوار است تا اندیشیدن انتزاعی،و سنجش موقعیت ها،هم به مدل سازواری و هم به مدل پیامدها نیازمند است. نیرومندی های رهیافت های سازواری و پیامدها،یعنی یاری آنها از شکل های مهم پاسخ گویی شناختی،در همان زمان ناتوانمندی شان می باشند- تآکید بسیار زیاد روی خردمندی و بسیار کم روی پاسخ گویی بی درنگ،که رفتاری شخصی است. دل نگرانی،با این که ویژه بودن را همچون ابزاری به کار می گیرد،آن را هدف اش به شمار نمی آورد.

هنگامی که ما به کسی سفارش می کنیم که دل بسوزاند،منظورمان چیست؟ این معنا،چگونه با انگاشت احساسی تر دل نگرانی،پیوند می یابد؟ گنجینه ی واژگان روشن می سازند که دل نگرانی،وابسته اند به آسیمگی،پاسخ گویی،دلواپس بودن،مواظب بودن...این ریسمان مشترک بسیاری از کسانی است که درباره ی نیاز به یک اجتماع اخلاقی،که اجتماعی دل نگران باشند،می نویسند.

اخلاق پاسخ گویی،برای کردار اخلاقی،نیازمند معناداری است،چراکه پاسخی همه جانبه نگر است نه پاسخی از دور یا تحلیلی. این اخلاقِ پاسخ گویی یا دل نگرانی،ریشه یابی پاسخ گویی را،به عنوان واکنش نشان دادن،بدست می دهد؛یعنی اخلاقی است که در آن،شخص به دلبستگی های دیگران،نه از احساس وظیفه،بلکه از احساس هم دَهشی پاسخ گویانه و پذیرا[responsive mutuality ]،واکنش نشان می دهد. تفاوت های جنسیتی ظاهری،بیشتر فریبنده اند تا به درد بخور،و اخلاق دل نگرانی- همان با توجه به موقعیت و همه جانبه نگرانه به جهان واکنش نشان دادن- به اندازه ای که سازه ای است برای رشد مفهومی،روشی متفاوت از مفهوم پردازی اخلاقی است.

اخلاق دل نگرانی،با جنبه های سازواری یا پیامدی،از بالا برخورد نمی کند- اینها همگی پارمایه های بایسته ی فرآیند گفت و شنودی و رابطه ای رشد اخلاقی اند...

هم دل نگرانی و هم سازواری،خبر از یکپارچگی و پای بندی شخصی می دهند،و در این باره،با نگرش پیامدی،ناهمخوانند که تمرکز می کند روی آنچه که روی می دهد بی توجه به روشی که هر شخص آن را درمی یابد. اما،هم در دل سوزاندن و هم در دل نگران بودن،شخص باید به دیگری توجه نماید،در حالی که سازواری،مسآله ی چارچوب مفهومی و منطقی درونی شده ی شخص است. از چشم اندازی دیگر،اندیشیدن به پیامدها و سازواری درونی،هم اندیشمندانه و هم تحلیلی اند،اما شناخت علت و معلولی که به ما اجازه می دهد تا پیامدها را بررسیم،اغلب،دست کم پیش- تئوریک است. دل نگرانی،از این نظر که کل نگر و حسی است و نه اندیشگی،با سازواری و پیامدی،ناسازگار است.

برای نشان دادن وابستگی های چند سویه شان،من استعاره ای را از لاکان وام می گیرم،گره های برومین[Borromean knots]،حلقه هایی آنچنان به هم پیوسته،که به هنگامی که هر کدام از آنها،بریده می شود سرتاسر دستگاه همبند،فرو می پاشد. آنچه که این استعاره،به ویژه،بر آن پای می فشارد از دست رفتن امتیاز خاصِ هر کدام از حلقه های سازنده ی گره است. نه سازواری و پیامدها،و نه دل نگرانی،بنیاد شایسته و بایسته ای را برای تصمیم گیری های اخلاقی،فراهم نمی آورد،اما آنها با هم،پایه ای برای تصمیم های اخلاقی،بنیاد می گذارند.

دور کردن اخلاق از پایه منطقی یا واقعی،آن را آشوب زده[anarchic] یا بی سامان نمی سازد. اخلاق بر خردمندانگی،بنیاد می شود و یک آموزشگر،اخلاقی خواهد بود تا اندازه ای که به این سه جنبه ی هر موقعیتی،سخت می اندیشد :

پیامدهای کوتاه مدت و بلند مدت آن- برای من و دیگران- چیست،و آیا فایده های هر کار ممکن،به پیامدهای زیان بارش،می چربد؟

* آیا همه ی کارگزاران این موقعیت،با کنش ها و باورهای گذشته ی خودشان،هماهنگ هستند؟ به زبان دیگر،آیا آنها برابر اصل اخلاقی/ اصول اخلاقی رفتار می کنند که در هر موقعیت همانند دیگری،خواهند خواست که این گونه به کار گرفته شوند؟

* آیا آنها به نیازهای دیگران،به عنوان انسان ها،پاسخ می دهند؟ آیا آنها،در این موقعیت ویژه،نگران کسان دیگر- همچون افرادی با احساس هایی همانند خودشان- می باشند؟ آیا آنها دلواپس دیگران هستند؟

http://etemadnewspaper.ir/Released/91-12-24/226.htm#233524

http://www.ffst.hr/ENCYCLOPAEDIA/doku.php?id=ethics_and_education

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد