ز گهواره تا گور دانش به زور!

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه ی اعتماد،12/12/91

تخته کلاس را پاک می کردم که جمله"ز گهواره تا گور دانش به زور" را دیدم و چند روزی درگیرش بودم. طنز موجود در شعر،نیش خندی بر لبانم می نشاند و واقعیت نهفته در آن،پرسش های فراوانی را پدید آورد. دلزدگی و گریز از یادگیری،سال هاست که گربانگیر آموزش و پرورش،خانواده ها،آموزگاران و دانش آموزان ماست. بارها این سخنان پر بسامد را از پدر و مادرها و آموزگاران می شنویم که" بچه ها درس نمی خوانند،انگیزه ای برای یادگیری ندارند،ساعت ها با رایانه کار می کنند اما یک صفحه درس نمی خوانند،افت آموزشی بیداد می کند،بچه های بازمانده از آموزش رو به افزایش اند و ... اما به راستی چرا جامعه جوان ما به این اندازه از درس و مشق گریزانند و کمتر تن به یادگیری درس های مدرسه می دهند؟

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه ی اعتماد،12/12/91

          تخته کلاس را پاک می کردم که جمله"ز گهواره تا گور دانش به زور" را دیدم و چند روزی درگیرش بودم. طنز موجود در شعر،نیش خندی بر لبانم می نشاند و واقعیت نهفته در آن،پرسش های فراوانی را پدید آورد. دلزدگی و گریز از یادگیری،سال هاست که گربانگیر آموزش و پرورش،خانواده ها،آموزگاران و دانش آموزان ماست. بارها این سخنان پر بسامد را از پدر و مادرها و آموزگاران می شنویم که" بچه ها درس نمی خوانند،انگیزه ای برای یادگیری ندارند،ساعت ها با رایانه کار می کنند اما یک صفحه درس نمی خوانند،افت آموزشی بیداد می کند،بچه های بازمانده از آموزش رو به افزایش اند و ... اما به راستی چرا جامعه جوان ما به این اندازه از درس و مشق گریزانند و کمتر تن به یادگیری درس های مدرسه می دهند؟

       برای یافتن پاسخ این چرا،نیاز به پژوهش و بررسی های گسترده علمی- آماری است و بی گمان در نوشته ای به این کوتاهی این کار ناشدنی است. اما تجربه آموزگاری و حضور در درونی ترین لایه های این بحران- یعنی مدرسه- شاید بخش کوچکی از دشواره ها را بازنماید.

1-     شمار و درونمایه های کتاب های درسی،یکی از دشواری های کارگر بر این دلزدگی و گریز است. میانگین تعداد کتاب های درسی برای هر سه دوره دبستان،راهنمایی و دبیرستان،ده کتاب در سال است. این میانگین برای دبستان،هفت و نیم و در دبیرستان،سیزده تاست. فراوانی مواد درسی و حجم بالای درونمایه های آنها،سبب افزایش ساعت های آموزش هفتگی و کاهش زمان مورد نیاز برای آموزش هر درس گریده است. فشار بر دانش آموز و آموزگار برای به پایان رساندن درس- در زمان پیش بینی شده- از پیامدهای آسیب زای این گستردگی است. شمار بالای کتاب های آموزشی و درونمایه های کمتر هم پیوند با زندگی روزمره دانش آموزان،آنها را از هر درس و کتاب و آموزشی گریزان کرده و تنها درس ها خوانده می شوند تا نمره ای بدست آید و پس از اندک زمانی آموخته های حفظ شده،همان گونه که می آیند به سرعت نیز می روند. در برخی از کشورها برای کاهش این آسیب،یا شمار مواد درسی در یک سال را کاهش داده اند و یا برخی از درس ها را تنها برای یادگیری در برنامه هفتگی مدارس گنجانده و در پایان دوره،برای سنجش میزان یادگیری آنها،آزمونی گرفته نمی شود. با این روش از فشار روحی و جسمی وارد بر دانش آموزان کاسته شده است. اما در سامانه آموزشی ما به گونه ای وارونه،آموزگاران و پدر و مادرها تنها راه فشار به دانش آموز برای خواندن را برگزاری آزمون های پی در پی و پر شمار- و البته دشوار- می دانند تا دانش آموز را وادار به تلاش! کنند. اما شوربختانه بخشی فراوانی از بی انگیزگی دانش آموزان پیامد این فشارهایی است که وسیله را به جای هدف نشانده است.

2-     یکنواخت و سنتی بودن روش های آموزش و طولانی بودن زمان آن یکی دیگر از علت های دلزدگی و فرار دانش آموزان از مدرسه است. اگرچه روش های نوین آموزشی مانند به کارگیری آموزش گروهی و دانش آموز محوری- که در آنها نو آموزان خود در کشف مفاهیم علمی همیاری می کنند،بهرگیری از آزمایشگاه و کلاس های گفتگوی آزاد و ...  بسیار سفارش می شود. اما در بکارگیری این روش ها دست اندازهای فراوان و دردسر آوری وجود دارد. بیشتر آزمایشگاه ها ابزارهایی کهنه و از کار افتاده دارند،شمار دانش آموزان کلاس،اجازه آزاد گذاشتن آنان را نمی دهد،گرفتاری های اقتصادی فرهنگیان و بی انگیزگی آنان- که ناشی از بیهودگی تلاش های آموزشی آنان است- آموزش های نتیجه گرا و نمره مدار که تلاش یک ساله دانش آموزان و آموزگارانشان را در کارنامه های- نه چندان کیفی- پایانی آنها بازتاب می دهد و ... کلاس ها و دانش آموزان را از شوق یادگیری خالی کرده و گردآیه ای آزاردهنده از مدرسه،کلاس، درس، کتاب و معلم پدید می آورد.

3-     مدرسه ها فضاهای کسالت آور،سرکوب کننده ویژگی های جوانی و سرزندگی و بازی گوشی های دوران دانش آموزی،خالی از کنش های شادی زا و دارای مدیریتی پادگانی است. این فضا،کوچکترین آزادی دانش آموزان را بر نمی تابد و با هر گونه بیرون روی از چاچوب های عرفی مدرسه به شدت برخورد می کند و در این گونه برخوردها آنچه که  بیش از همه به چشم می آید برخوردهای سلیقه ای و از سر لجبازی و رو کم کنی است. دانش آموزان در این محیط حتی اجازه برگزیدن نوع پوشش را نداشته و همواره از سوی مسئولان مورد پایش های موشکافانه است.

4-     به سیاهه ی انگیزه کُش در فرآیند یادگیری،باید سرنوشت دانش آموزان دیروز را هم افزود. بسیاری از جوانان در خانواده و فامیل،آشنایانی دارند که با وجود آن که بسیار تلاشگر و با هوش بوده اند،چندین سال پس از پایان دانشگاه،همچنان در پی کاری درخور مدرک و آموخته های آموزشی خویش می گردند. فراگیری بیکاری در میان جوانان،یکی از کاراترین عامل کُشنده انگیزه های یادگیری و پیشرفت آموزشی است. همه ما آموخته ایم که درس برای به دست آوردن زمینه های اقتصادی فراخور جایگاه اجتماعی انسان است. امروز که این جایگاه اجتماعی و اقتصادی دیریاب شده است،آیا بازهم دلیلی برای تلاش و کوشش فراوان وجود دارد؟با همه اینها می توان با جسارت شعر ارزنده بالا را درست خواند و"بجوی " را بجای "به زور" نشاند؟ 

http://www.baharnewspaper.com/Page/Paper/91/12/12/10

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد