مدارس،همچنان چشم به راه سرانه ی دانش آموزی

محمد رضا نیک نژاد، روزنامه ی بهار،4/10/1391

برف به آرامی می بارد،پنجره های کدر از گرد و خاک و دود،به سختی، دانه های سفید و زندگی بخش برف را نمایان می کنند. دانش آموزان سال سوم دبیرستان مان برای برگزاری آزمون تاریخ به سالن آزمون ها راهنمایی می شوند. با ورود به سالن،هوایی سرد سر و رویم را با تازیانه ای سخت می نوازد. گوشه ای از سقف سالن از شدت بارش های گذشته فرو ریخته و از لا- به-لای کاه گِل های بیرون زده،چکه های ریزان آب،جویی باریک را بر کف سالن روان نموده است. بچه ها یک – یک در صندلی ها جا می گیرند و برگه های آزمون میانشان پخش می شود. سرما به آرامی و خزنده بر تن و جان همه می نشیند. رادیاتورهای سالن و دست های دانش آموزان،چندان اختلاف دمایی ندارند! با گذر زمان،بیشترشان درون صندلی هاشان کِز کرده و چند ثانیه ای یک بار از گرمای دهانشان بهره گرفته و بر دستانشان"هایی" می کنند و باز نوشتن را پی می گیرند. نمایه ای زشت و چندش آور از مدرسه ای در مرکز پایتخت. پس از آزمون به مدیر گلایه می کنم که چرا شوفاژهای سالن آزمون ها را باز نکرده اید؟

 

 محمد رضا نیک نژاد، روزنامه ی بهار،4/10/1391

برف به آرامی می بارد،پنجره های کدر از گرد و خاک و دود،به سختی، دانه های سفید و زندگی بخش برف را نمایان می کنند. دانش آموزان سال سوم دبیرستان مان برای برگزاری آزمون تاریخ به سالن آزمون ها راهنمایی می شوند. با ورود به سالن،هوایی سرد سر و رویم را با تازیانه ای سخت می نوازد. گوشه ای از سقف سالن از شدت بارش های گذشته فرو ریخته و از لا- به-لای کاه گِل های بیرون زده،چکه های ریزان آب،جویی باریک را بر کف سالن روان نموده است. بچه ها یک – یک در صندلی ها جا می گیرند و برگه های آزمون میانشان پخش می شود. سرما به آرامی و خزنده بر تن و جان همه می نشیند. رادیاتورهای سالن و دست های  دانش آموزان،چندان اختلاف دمایی ندارند! با گذر زمان،بیشترشان درون صندلی هاشان کِز کرده و چند ثانیه ای یک بار از گرمای دهانشان بهره گرفته و بر دستانشان"هایی" می کنند و باز نوشتن را پی می گیرند. نمایه ای زشت و چندش آور از مدرسه ای در مرکز پایتخت. پس از آزمون به مدیر گلایه می کنم که چرا شوفاژهای سالن آزمون ها را باز نکرده اید؟ پاسخ می دهد: نمی شود که برای برگزاری یک آزمون،شبانه- روز رادیاتورها باز بوده و هزینه های مدرسه را بالا ببرند. در پاسخ اش دردی ژرف و حقیقتی درد آور تر نهفته بود. دبیرستان،ساختمانی پنجاه ساله دارد و هنوز هم پس از این کهن سالی،نوزده کلاس،567 دانش آموز و 44 دبیر و معاون و... را در خود جای داده است. دیرینگی ساختمان چنان است که هرگاه دانش آموزی به شتاب در کلاس ها راه رود،آشکارا کف کلاس زیر پاهایمان می لرزد! تنها برای راه اندازی شوفاژ این دبیرستان،نزدیک به یک و نیم میلیون تومان هزینه پرداخت گردیده است. فیش های برق،آب،گاز و تلفن هم هر ماه ردیف می شود،هزینه ی تهیه ی نوشت افزارها و بسته های ورقه های مورد نیاز،تعمییر و نگهداری ساختمان دبیرستان و ابزارهایی مانند دستگاه های تکثیر و فتوکپی،تهیه ی مواد شوینده و بهداشتی،برگزاری آیین های فرهنگی و مذهبی و ...  در دو- سه سال گذشته،چندین برابر شده است و این بجز هزینه های ناگهانی است که اندوخته های مدرسه را هر از گاهی به چالش می کشد. همه این هزینه ها را از کجا باید تامین نمود؟

اکنون ماهِ سوم سالِ آموزشی به پایان خود نزدیک می شود و از پرداخت سرانه ها- پولی که آموزش و پرورش به ازای هر دانش آموز،باید به مدیران آموزشگاه ها پرداخت کند و آنها آن را برای پرداخت هزینه های جاری مدرسه به کار برند- خبری نیست. این برخلاف وعده ی وزیر آموزش و پرورش در نخستین روزهای مهر است. اگرچه پرداخت آن نیز گره ای از دشواری های مدارس ما باز نمی کند زیرا بنا به گفته ی کاربدستان آموزش و پرورش،با افزایش 10 درصدی سرانه،این مبلغ به 30 هزار تومان در سال رسیده است از این رو در بهترین حالت،شاید با چنین پولِ ناچیزی بتوان،فیش های آب و برق و ... آموزشگاه را پرداخت نمود. اما سخنان حاجی بابایی تنها بخشی از سخنان فرادستان سامانه ی آموزشی درباره ی هزینه های مدرسه ها است. آنها در سخنان بازتاب یافته در رسانه ها،همواره بر قانونی نبودن دریافت کمک های مردمی در آموزشگاه ها تاکید کرده اند و این در حالی است که در گفتگوهای منطقه ای و خودمانی تر،به مدیران مدارس سفارش می کنند که دریافت کمک های مردمی به گونه ای باشد که به اعتراض خانواده ها منجر نشود! این رویکرد،مدیران را در برزخی از گرفتاری های مالی تنها می گذارد. آنها با بسیج معاونان و بهره گیری از انجمن اولیا و مربیان،در گردهمایی های پدر و مادرها به رایزنی با آنها پرداخته و ایشان را وا می دارند که پول هایی با عنوان های کمک های مردمی،کلاس های تقویتی و کنکور و ... پرداخت نمایند. برخی مدیران نیز با رفتن به شهرداری های مناطق،آبروی خویش بر کف دست ها گرفته و آن را برای دریافت وسایل ورزشی  و فرهنگی و یا بهسازی آسفالت زمین های بازی و یا ایزوگام پشت بام و ... هزینه می کنند و چه کاری می تواند سخت تر و آزاردهنده تر از این باشد؟ آیا راهی جز یاری گرفتن از پدر و مادرها می ماند؟ آن هم در میانه ی ناسازه هایی مانند قانون اساسی و رایگانی آموزش از سویی و رویه ای دو گانه در گفتار و رفتار کاربستان آموزش  و پرورش از دیگر سو.

در دهه ی گذشته شمار دانش آموزان کشور از نوزده میلیون در دوران اصلاحات،به نزدیکی دوازده میلیون رسیده است. بودجه ی این وزارتخانه،از دوازده هزار میلیارد ریال در سال گذشته،به نزدیک چهارده هزار میلیارد افزایش یافته است. اما آن کاهش و این افزایش،هیچ دگرگونی های کیفی و کمیِ تعریف شده ای در سامانه ی گسترده و تاثیر گذار آموزش و پرورش در پی نداشته است. ساخت و ساز مدرسه ها را بیشتر خیرین مدرسه ساز انجام می دهند و وضع بیشتر مدارس نیز همانند دبیرستان اشاره شده در بالاست. روند هوشمند سازی مدارس و بهسازی آزمایشگاه ها نیز دگرگونی های چشمگیری را نشان نمی دهد. گویا- و به گواه به برخی کاربدستان- بخش فراوانی از بودجه آموزش و پرورش برای پرداخت دستمزد فرهنگیان به کار می رود و این در حالی است که در چند سال گذشته،توان اقتصادی این گروه از کارمندان دولت به شدت کاهش یافته و بیش از گذشته زیر فشار تورم لگام گسیخته کمر خم کرده اند و این روز ها هیچ فرهنگی ای را نمی توان یافت که از معلمی و دستمزد آن راضی باشد. این نشان از درماندگی آموزش و پرورش در سامان بخشی به تنها وظیفه اش،یعنی پرداخت دستمزد کارمندان خویش است. و همه این ها در حالی است که امسال حساب بانکی مدرسه ها آنلاین شده و هر زمان که اداره مناطق بخواهند می توانند موجودی هر مدرسه را ارزیابی کرده و از اندوخته های آن بهره گیرند و با فشار بر مدیران بخشی از هزینه های اداری را از کمک های مردمی تامین کنند!- بارش از زمین به آسمان.

اما در میان ساختمان های فرسوده،بخاری های نفتی،دست های یخ زده دانش آموزان،نارضایتی های شغلی و حقوقیِ  فرهنگیان،کمبود بودجه ی آموزش و پرورش،فشارهای مالی مدرسه و مدیر و بازتاب این فشارها بر خانواده ها و دانش آموزان و .... آیا جایی برای آرامیدن و درس خواندن و درس دادن می ماند؟ آیا فرایند های آموزشی و پرورشی، در چنین مدرسه ای،با چنین مدیر و آموزگارانی به شکوفایی دانش آموزان خواهد انجامید؟ آیا حاجی بابایی که پایی در مجلس و سری در دولت داشت،توانست یک بار برای همیشه دشواره ی کمبود بودجه را در این نهاد گسترده و آینده ساز حل کند؟ و آیا نباید فرادستان آموزشی و ناآموزشی،وزارتخانه ی آموزش و پرورش را نهادی زاینده ی انسان های آینده ساز این کشور بدانند نه نهادی مصرف کننده و از بین برنده ی بودجه؟ 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد