نقش آموزگاران در دشواری های ساختار 6-3-3

 محمد رضا نیک نژاد،روزنامه ی آرمان،۲۰/۸/۱۳۹۱    

  "... معلمان باید خودشان را با این نیاز بچه ها هماهنگ کنند و برای تدریس فقط منتظر کامپیوتر نمانند. وقتی در نظام آموزشی کشور صحبت از تحول می شود این تحول فقط شامل کتاب های درسی نمی شود،بلکه معلمان را هم در بر می گیرد،به این معنی که آنها به جای این که منتظر باشند همه چیز مطابق آموخته های قبلی آنها پیش برود این بار خودشان را با تغییر منطبق کنند" این سخنان چند روز پیش فاطمه قربان- معاون ابتدایی وزیر آموزش و پرورش- در گفت و گو با روزنامه جام جم است. وی این سخنان را در پاسخ به پرسش های خبرنگار درباره ی ریشه ی دشواری های پیش آمده در اجرای ساختار 6-3-3 و سال ششم دبستان و خرده های آموزگاران این پایه گفته است.

      تراکم دانش آموزان در دبستان و پایه ی ششم،نبود امکانات درخور و فضای مورد نیاز برای برخی درس های تازه مانند "تفکر و پژوهش" و "کار و فن آوری"،نا آشنایی و کم آشنایی بسیاری از آموزگاران با درون مایه های آموزشی این پایه،ناکافی و ناکارآمدی کلاس های ضمن خدمت، کندی پیشرفت فرآیند آموزش در این پایه به شکلی که برخی از درس ها پس از بیش از یک ماه،پانزده تا بیست صفحه پیش رفته اند،بی برنامگی برخی آموزگاران در برخی از درس ها مانند"کار و فن آوری- به گونه ای که از زمان کلاس آن برای پیشبرد درسی مانند ریاضی بهره می گیرند و... برخی از دشواری ها اجرای ساختار 6-3-3 است.

 محمد رضا نیک نژاد،روزنامه ی آرمان،۲۰/۸/۱۳۹۱    

  "... معلمان باید خودشان را با این نیاز بچه ها هماهنگ کنند و برای تدریس فقط منتظر کامپیوتر نمانند. وقتی در نظام آموزشی کشور صحبت از تحول می شود این تحول فقط شامل کتاب های درسی نمی شود،بلکه معلمان را هم در بر می گیرد،به این معنی که آنها به جای این که منتظر باشند همه چیز مطابق آموخته های قبلی آنها پیش برود این بار خودشان را با تغییر منطبق کنند" این سخنان چند روز پیش فاطمه قربان- معاون ابتدایی وزیر آموزش و پرورش- در گفت و گو با روزنامه جام جم است. وی این سخنان را در پاسخ به پرسش های خبرنگار درباره ی ریشه ی دشواری های پیش آمده در اجرای ساختار 6-3-3 و سال ششم دبستان و خرده های آموزگاران این پایه گفته است.

      تراکم دانش آموزان در دبستان و پایه ی ششم،نبود امکانات درخور و فضای مورد نیاز برای برخی درس های تازه مانند "تفکر و پژوهش" و "کار و فن آوری"،نا آشنایی و کم آشنایی بسیاری از آموزگاران با درون مایه های آموزشی این پایه،ناکافی و ناکارآمدی کلاس های ضمن خدمت، کندی پیشرفت فرآیند آموزش در این پایه به شکلی که برخی از درس ها پس از بیش از یک ماه،پانزده تا بیست صفحه پیش رفته اند،بی برنامگی برخی آموزگاران در برخی از درس ها مانند"کار و فن آوری- به گونه ای که از زمان کلاس آن برای پیشبرد درسی مانند ریاضی بهره می گیرند و... برخی از دشواری ها اجرای ساختار 6-3-3 است.

     اما چقدر از این دشواری ها به ویژه دردسرهای سال ششم،به آموزگاران - و به گفته قربان"مقاومت" آنان در برابر این دگرگونی ها- بر می گردد؟ در یک نگاه کلی تر،سهم معلمان در دگرگونی های آموزشی چقدر است؟ و چه اندازه باید باشد؟

   نقش آموزگاران در فرآیند آموزش بر هیچ کس پوشیده نیست. آنها از یک سو،در چارچوب روش های آموزشی و چهار دیواری کلاس،هدف های پیش بینی شده در آموزش و پرورش را پیاده می کنند و از سوی دیگر بر خلاف بسیاری از حرفه ها،مواد اولیه ای به نام دانش آموز- انسان- دارند که در بهترین دوران شکوفایی و پویایی جسمی و روحی قرار داشته و باید با توانایی ویژه هر یک از آنها را با روشی کارا به بیشترین توانایی علمی،اجتماعی و فردی برساند. اوست که با جایگاه بی همتای خود در آموزش می تواند هدف های آموزشی را با بهترین استاندارها،اجرایی کرده و یا کارایی روش ها و هدف ها را به صفر برساند.

   اما سال هاست معلم و جایگاه بی همتای او دیده نمی شود. سال هاست فرادستانِ سامانه ی آموزشی بنا بر سلیقه  خود،سازی کوک می کنند و می نوازند و از نوای خود دلشاد می شوند و می روند. دیگری می آید و همه رشته های بافته  مدیر پیشین را پنبه می کند و از نُو در پی اختراع چرخ خود می رود. اما شگفتا که همه آنها در به حساب نیاوردن معلم همداستانند. تغییر ساختار آموزشی در دوران سازندگی،حذف معاونت پرورشی در دوران اصلاحات و برگرداندن آن در دولت بعدی،دگرگونی های پر دامنه ی دوران حاجی بابایی مانند تعطیلی پنجشنبه ها و اجرای ساختار6-3-3 و .. بخش هایی از این داستان دراز دگرگونی ها در آموزش و پرورش است.

      آیا نباید معلمان را برای این گونه تغییرات آماده و دست کم اغنا نمود؟چرا فرهنگیان بیشترِ برنامه ریزان را نا آشنا با فرآیند های آموزشی می پندارند؟آیا در صورت به حساب آمدن فرهنگیان در فرآیند برنامه ریزی،آنها خود را بیگانه با تحول ها می دانستند؟آیا الفبای مدیریت سازمانی- برای دست یابی بهتر و کاراتر به هدف های سازمان- سفارش به درگیری همه عضوها با برنامه نمی کند تا از این رهگذر عضوها،خود را بخشی از سازمان و برنامه بپندارند؟

     البته ساز و کار بازتابِ دیدگاه های آموزگاران- بعنوان خُبرگان آموزشی- به نهادهای تصمیم ساز،آن است که تصمیم سازان از نهادهای مدنی درون آموزش و پرورش یاری گرفته و آنها را بعنوان پل های پیوند دهنده ی آموزگاران و نیروهای ستادی و فرادستان بپذیرند. با این کار تصمیم گیرندگان از دغدغه های درون مدارس آگاهی می یابند و آموزگاران نیز پس از آگاهی از دغدغه های آموزشی فرادستان،آنها را برای رسیدن به هدف های پیش بینی شده یاری خواهند رساند. به این منظور و بنا به قانون،باید در شورای عالی آموزش و پرورش،دو معلم بعنوان نماینده واقعی فرهنگیان حضور داشته باشد،اما گویا مسئولان بجای این دو تن،از دو نیروی ستادی یا مدیر مدارس بهره می گیرند! که آنها نیز به دلیل های فراوان،چندان بازتاب دهنده ی دیدگاه های درون مدرسه ها نمی باشند. هنگامی که در هر برنامه ای- هرچند هم سودمند- دغدغه های آموزگاران دیده نشود،آنها نیز با دل و جان در اجرای آن همکاری نکرده و برنامه با ضعف های فراوان به اجرا درآمده و کارایی خود را از دست می دهد. برخلاف گفته ی خانم قربان،آموزگاران در برابر تغییرات مقاومت نشان نمی دهند،چرا که اگر چنین بود نباید هیچ برنامه ای در آموزش و پرورش طراحی و اجرا می شد. بلکه بسیاری از معلمان در تغییرات انجام گرفته از ضرورت،نیاز و هدف های این برنامه ها بی خبر بوده و در نتیجه با مدیران فرادست- که خود نیز چندان ضرورت تغییرات را نمی دانند!- همکاری بی کم و کاستی نمی کنند.

   اما این سخنان فاطمه قربان را می توان از زاویه ای دیگر هم نگریست. او می گوید که معلمان بخشی از تغییرات بوده و باید همپای دگرگونی ها،خود را تغییر دهند و در زمان های بی کاری با مطالعه و کوشش،ضعف های خود و برنامه را برطرف کنند و سپس به دانش آموزان بیاموزانند!

       اما درخواست معاون وزیر،آن هم با این لحن تحکمی،تا چه اندازه بجا و رواست؟ سال ها است که فرهنگیان از ناکافی بودن دریافتی خود به شدت گلایه دارند و آن را با زبان های گوناگون به گوش مسئولان رسانده اند. امسال با آن که نرخ رسمی تورم بیش از 24 درصد است،حقوق فرهنگیان- بر خلاف قانون خدمات کشوری که دست کم باید برابر نرخ تورم باشد- تنها 15 درصد افزایش یافت. تازه این افزایش با توجه به حذفِ بند بدی آب و هوا در شهرستان ها حتی به 3 درصد رسید! از سوی دیگر آموزش و پرورش و دولت،در دوران خود شاهد کاهش دانش آموز از نوزده میلیون به کمی بیش از دوازده میلیون است. آیا کاهش هفت میلیونی دانش آموزان و رشد بودجه سالانه در دوران حاجی بابایی،نباید بر سطح زندگی فرهنگیان اثر بگذارد؟ آیا وزیر و معاون او،به دنبال فراهم کردن زمینه های اقتصادیی فراخور شآن فرهنگیان هستند تا از این رهگذر فرآیند های آموزشی بهتر اجرا شود؟ آیا معلمی که از بامداد تا میانه روز در مدرسه است و پس از آن نیز تا شب به شغل های دوم و سوم رو می آورد،می تواند آغازگر خوبی برای دگرگونی های آموزشی باشد؟ بسیاری از فرهنگیان از دریافتیِ خود راضی نیستند و این گونه تغییرات را در سرنوشت حرفه ای خود بی اثر می دانند،چه ضرورتی دارد که همه توان خود را در اجرای آن بکار بندند؟بسیاری از معلمان آنقدر حقوق خود را کم می دانند که حاضر به  تصحیح ورقه های دانش آموزان در خانه نمی باشند،چه رسد به این که بخشی از زمان استراحت خود را برای فراگرفتن کتاب های درسی تازه صرف نمایند. این سخن خانم قربان،انسان را یاد مَثل"آفتاب و لگن ..." می اندازد. شوربختانه سال هاست مسئولان چشم خود را بر گرفتاری های مالی فرهنگیان بسته اند و نمی دانند که پیامد این نارضایتی چه قدر می تواند بر آموزش کشور فاجعه آمیز باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد