شعر ماندگار مهدی اخوان ثالث برای دکتر محمد مصدق

شعر ماندگار مهدی اخوان ثالث برای پیر احمد آباد،محمد مصدق. یادش گرامی و نامش همچنان ماندگار باد

دیدی ، دلا، که یار نیامد ؟

گرد آمد و … سوار نیامد

بگداخت شمع و سوخت سراپای

و آن صبح زرنگار نیامد

آراستیم خانه و خوان را

و آن حنیف نامدار، نیامد

دل را و شوق را و توان را

غم خورد و غمگسار نیامد

آن کاخ ها ، ز پایه فرو ریخت

و آن کرده ها، به کار نیامد

سوزد دلم به رنج و شکیب

ای باغبان بهار نیامد

بشکفت پس شکوفه و پژمرد

اما، گلی ، به بار نیامد

خوشید چشم چشمه و دیگر

آبی به جویبار نیامد

ای شیر پیر بسته به زنجیر

کزبندت ایچ عار نیاید

سودت حصار و پیک نجاتی

سوی تو و آن حصار نیامد

زی تشنه کشتگتاه نجیبت

جز ابر ز هر بار نیامد

یکی از آن قوافل بر پا…

…ران گهر نثار ، نیامد

ای نادر نوادر ایام

کت فرو بخت، یار نیامد

دیری گذشت و چون تو دلیری

در صف کارزار، نیامد

افسوس ، کان سفاین حری

زی ساحل قرار نیامد

و آن رنج بی حساب تو درداک

چون هیچ ،در شمار نیامد

و ز سفله یاوران تو در جنگ

کاری بجز فرار نیامد

من دانم و دلت که غمان چند

آمد، ور آشکار نیامد

چندان که غم بجای تو بارید

باران به کو همسار نیامد ….


اخوان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد