محمدرضا نیکنژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،3 مهر 95
مَشت حسن بر دیوار کلاس «ماما» میکند. بچههای گریزان از چارچوبه تنگ کلاس ادا و اطوار درمیآورند و بیصدا میخندند. اما او همچنان که سرش به دیوار تکیه دارد، خواب است. دانشآموزی جلوی کلاس تاریک و درحالی که عزتالله انتظامی و علی نصیریان و جمشید مشایخی، تن و چهرهاش را درمینوردند، میرقصد و همشاگردانش ریسه میروند، اما او همچنان که سرش به دیوار تکیه دارد، خواب است. دانشآموزی خود را به چهره خستهاش نزدیک میکند و با گوشی همراهش عکس میگیرد و کِیفاش کوک میشود، اما او همچنان که سرش به دیوار تکیه دارد، درخواب است. چند روز پیش و هنگامی که درباره «عزاداران بیل» از غلامحسین ساعدی سخن گفته بود، اقتباس سینماییاش یعنی «گاو» را نیز درکلاس به نمایش درآورد. او خواب است اما کسی ریشه خستگیاش را نمیداند و نمیپرسد. شاید هم میپرسد! اما او پاسخی ندارد! شبِ پیش خوابش نبرده بود. یکی- دو روز نیست که از سر ناچاری به خانه تازهشان آمدهاند. خانهای اجارهای که به خاطر مستأجر بدنام پیشیناش، انگشتنمای همسایههاست. همسرش تنها درحمام و مرد بیگانه ناجوری در خانه و... آری دبیرِ ادبیات هنرمند و دوستداشتنیِ دبیرستان، مدتی است پرخاشگر شده است. برخلاف همیشه درکلاس بیقرار است و به همه گیر میدهد و داد و فریاد میکند. رنجور است و هیچ کس از او نمیپرسد که چه مرگت شده؟ شاید هم میپرسد! او باید چه پاسخی بدهد؟ همسری با سرشکافته و دردی خفقانآور در آستانه بیماری و او گرفتار و سرگردان در شهر به دنبال مردِ بیگانه ناجور، یک پایش در کلاس و یک پایش روی صحنه بازیگری شبانه! آری صحنه بازیگری. دبیر ادبیات دوستداشتنی و باسواد، بازیگر تئأتر هم هست. آن هم بازیگری توانا! البته نمیدانیم که از سرِ عشق بازی میکند یا برای پرکردن شکاف ژرف حقوق دریافتی با هزینههای زندگیاش! سالهاست که معلمان دو یا سه شغلهاند و از شدت گسترش در میانشان، دیگر برای خودشان و دیگران عادی شده است و...
به سفارش دوستی کارگردان و تأکید بر اینکه نقش نخست فیلم معلم است، به تماشای «فروشنده» اصغر فرهادی رفتم. پیش از این هم «جدایی نادر از سیمین»، «درباره الی» و... از او را دیده بودم. فیلمهای فرهادی را میتوان از زاویههای گوناگون به بررسی نشست، اما برای من بهعنوان تماشاگر عادی، چند ویژگی فروشنده برجستهتر است. با بازی خوب شهاب حسینی در نقش یک معلم، با فروشنده بیش از فیلمهای دیگرش احساس نزدیکی کردم. فرهادی استادِ پرداختن به لایههای اجتماعی متوسط و دلنگرانیهای آنهاست. معلم بهعنوان شاخصهای از طبقه متوسط درچالشی ناموسی قرار گرفته و تماشاگر درپی واکنشِ این نماینده طبقه خویش در داستان است. فرهادی به شدت در پروراندن شخصیتهای خاکستری کامیاب است و از قهرمانسازی گریزان. اوج این توانایی را در مرد بیگانه ناجور میبینیم که در لحظههای دلسوزی ما را برمیانگیزد. از همه اینها گذشته فیلمنامه شگفتآور فروشنده است. باورکردنی نیست که صحنههای فیلم زمان و مکان را پشت سر میگذارند و همه درخدمت به هدف کارگردان قرار میگیرند. اوج این توانایی را میتوان درهمیاری کممانندِ صحنههای تئأتر به داستان فیلم دید و... فروشنده فیلمی است که روزها میتواند اندیشه را به بازی بگیرد و بزرگترین خدمتش طرح پرسشهایی است که پاسخشان آموزههای فرهنگی- اجتماعی ما ایرانیان را به چالش میکشد. چالشی ارزشمند و تأثیرگذار. باید رفت و فروشنده را دید. آن هم از نگاه یک معلم بهعنوان نماینده طبقه متوسط. از دید یک معلم، یا بازیگرِ تئأتر یا فروشنده یا همه اینها شاید!
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/76047/%d9%81%d8%b1%d9%88%d8%b4%d9%86%d8%af%d9%87%d9%90-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%85-%db%8c%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%85%d9%90-%d9%81%d8%b1%d9%88%d8%b4%d9%86%d8%af%d9%87%d8%9f
گزارش و گفت و گو، تارنمای فانوس
به گزارش سرویس اجتماعی فانوس ،ترک تحصیل معضلی است که بدون شک تنها به کشور ما اختصاص ندارد و کم و بیش حتی در کشورهای پیشرفته جهان نیز مشاهده می شود. در این ارتباط پژوهشهای انجام شده دهه 90 میلادی در غرب نشان میدهد، جا به جایی محل سکونت، تغییر مدرسه، امکانات و ساختار مدارس و فرآیندهای آموزش در کنار بنیه ضعیف علمی دانشآموزان که قویترین محرک برای ترک تحصیل است، از مهمترین دلایل خروج دانشآموزان لازمالتعلیم از چرخه آموزش به شمار میرود.
اما نتایج پژوهشهایی که تاکنون در کشورمان انجام شده به عواملی قویتر از آنچه در کشورهای پیشرفته وجود دارد، اشاره میکند تا آنجا که در ایران فقر مالی، بیانگیزگی، محیط نامناسب خانه و مدرسه، خشونتهای خانگی و سیستم آموزشی، سختگیریهای بیهوده و کمبود امکانات آموزشی در صدر دلایل ترک تحصیل شناخته شده است.
آمارها چه میگویند؟
با این مقدمه؛ مجموع ضعفها و کاستیهای سیستم آموزش در ایران سبب شده تا بیش از 2 میلیون و 300 هزار کودک بین 6 تا 17 سال یکی از حقوق اساسی خود یعنی تحصیل محروم بمانند، آماری که آذرماه سال 1390 از پژوهشهای رسمی مجلس شورای اسلامی استخراج شده و نشان میدهد این تعداد دانشآموز بازمانده از تحصیل در کشور وجود دارد که یا اصلا به مدرسه نرفتهاند یا در طول سالهای تحصیل به دلایل مختلف از تحصیل بازماندهاند و ظاهرا تنها پژوهش رسمی انجام شده درباره کودکان محروم از تحصیل است.
گروهبندی کودکان بازمانده از تحصیل
این که یک دانشآموز لازمالتعلیم درس را رها میکند و راههایی جز تحصیل را میپیماید، دلایل متعددی دارد و طبیعی است تا علتها پابرجاست، معلول که ترک تحصیل دانشآموزان است، نیز ادامهدار است.
در همین رابطه "محمد رضا نیک نژاد،" کارشناس حوزه آموزش و پرورش در گفت وگو با خبرنگار اجتماعی فانوس، با تاکید بر این که برای مقابله با پدیده ترک تحصیل باید علتها را از بین برد و کاری کرد تا کمتر فرد در سن تحصیل، درس خواندن را رها کند، عنوان میکند: بررسیها نشان میدهد، کودکان بازمانده از تحصیل دو گروه هستند، گروهی مانند کودکان روستاهای دور افتاده و کم جمعیت که از اول وارد سیستم آموزشی نمیشوند و سپس گروههایی که از سیستم آموزشی سرخورده شدهاند و تحصیل را مانعی جدی برای پیشرفت خود میدانند.
او میگوید: اما به جز کودکان محروم مناطق عشایری و روستایی تعداد کمی از کودکان و به خصوص دختران در روستاها و حاشیه شهرها هم به دلیل ناآگاهی، تعصب و فقر والدین، رنگ مدرسه را نمیبینند اینها مطلقا بیسوادند.
به اعتقاد او گروه دوم کودکانی هستند که از آموزشهای رسمی آموزش و پرورش ناامید شدهاند و به دلایل مختلف به این باور رسیدهاند که برای پیشرفت باید وارد بازار کار شوند، تجربه البته نشان میدهد بخش زیادی از بازماندگان تحصیل از این گروه هستند.
علتهای ترک تحصیل
این کارشناس آموزشی اضافه میکند: یکی از علل باز ماندن کودکان از تحصیل، فقر مادی و معنوی خانوادههای شهری به ویژه اقشار حاشیهنشین است. اما بسیاری از دانشآموزان خانوادههای متوسط و بالای شهری هم به دلیل ناکارآمدی سیستم آموزشی مجبور به ترک تحصیل میشوند.
به اعتقاد نیک نژاد، در کشور ما سیستم آموزشی، جذابیتی برای بسیاری از دانشآموزان ندارد. برنامههای آموزشی کشور ما با روحیه کودکان سازگار نیست. محفوظات فراوان، مشق و تمرین و تکرار موضوعاتی که ارتباطی با زندگی و علایق دانشآموزان ندارد، کودکان را از درس و مدرسه بیزار میکند. همین امر منجر به افت تحصیلی، مردودی و سرانجام خروج دانشآموز از چرخه آموزشی میشود.
شناسایی کودکان بازمانده از تحصیل؛ راهی برای بازگشت
در این باره "محمد دیمه ور"، معاون ابتدایی وزارت آموزش و پرورش از شناسایی و بازگشت کودکان خارج از چرخه تحصیل خبر میدهد و میگوید: وزیر آموزش و پرورش با وزیر کشور تفاهمنامه ای را امضا کردند تا موانع و مشکلات پیش روی ادامه تحصیل کودکان بازمانده از تحصیل را برطرف کنند. بر این اساس سال 93 توانستیم موانع تحصیلی 35هزار کودک بازمانده از تحصیل را برطرف کنیم و آنها را به مدرسه برگردانیم.
او میگوید: طرح شناسایی کودکان خارج از چرخه تحصیل بر عهده مسئولان وزارت رفاه و سازمان بهزیستی است. مسئولان مربوطه در استانها بر اساس اطلاعات دریافتی و با توجه به امکاناتی که در اختیار دارند، به صورت خانه به خانه دنبال دانشآموزان میروند و پس از پیدا کردن آنها و با توجه به دلایل ترک تحصیل یا بازماندگی از تحصیل افراد، اقدامات لازم را انجام می دهند.
به گفته او اکنون وزیر کشور نیز نسبت به این موضوع حساس شده و براین اساس استانداران موظف شدهاند گزارشات سه ماهه اقدامات خود را در این زمینه به هر دو وزارتخانه ارائه کنند. وزیر آموزش و پرورش هم موظف است هر 6 ماه یکبار گزارشی را در هیأت دولت در این باره ارائه کند.
وی تأکید میکند: موضوع کودکان خارج از چرخه تحصیل برای دولت یازدهم بسیار مهم است. این موضوع جزو اولویتهای آموزش و پرورش است و ما هم به طور جدی این موضوع را پیگیری میکنیم.
معاون ابتدایی وزارت آموزش و پرورش ادامه میدهد: با این حال آمار دقیقی از ثبت نام کودکان خارج از چرخه تحصیل در کشور وجود ندارد و ما نمیتوانیم هم اکنون پیشبینی کنیم که چه تعداد از این کودکان و نوجوانان در مدارس ثبت نام میکنند. اما کودکان و نوجوانانی که خارج از چرخه تحصیل باشند و به مدرسه بازگردند بر اساس بودجهای که در اختیار مدیران مدارس قرار دارد برخی اقدامات آموزشی این کودکان همچون ثبت نام،خرید کتابهای درسی و لوازمالتحریر آنها رایگان تهیه میشود.
دیمهور تأکید میکند: مسئولان آموزش و پرورش در همه شهر ها و روستاها در تلاشند تا ریشه بیسوادی را از بین ببرند برای مثال ما، 110 مدرسه یک کلاسه و چهار هزار و 850 مدرسه با کمتر از پنج نفر دانشآموز در سطح کشور داریم و این نشان میدهد که ما به ورود کودکان و نوجوانان به مدرسه بسیار حساس هستیم.
او با بیان این که مقاومت خانوادهها در برابر تحصیل فرزندانشان بر اساس قانون جرم است، اظهار میدارد: «در قانون حمایت از کودکان و نوجوانان این موضوع پیشبینی شده است و اگر خانوادهای از حضور فرزند خود در مدرسه جلوگیری کند، هم از طرف سازمان آموزش و پرورش و هم به عنوان یک جرم عام از طرف مراجع مربوطه قابل شکایت و پیگیری است و مراجع قضایی نیز حکم مربوطه را صادر خواهند کرد.
با این حال این پرسش پیش میآید که سازمانهای مردمی چه تضمینی میدهند تا کودکان بازمانده از تحصیل دوباره به مدرسه برگردند. کودکانی که درگیر فقر خانواده هستند و مجبورند به جای مدرسه در خیابانها یا کارگاههای زیرزمینی کار کنند.
سوالی که ولیالله نصر مدیرکل پیشگیری از آسیبهای اجتماعی سازمان بهزیستی در پاسخ به آن میگوید: سازمان بهزیستی کشور با مؤسسات غیردولتی و کلینیکهای مددکاری اجتماعی تحت نظر بهزیستی با موضوع اجرای طرح بازگشت کودکان بازمانده از تحصیل به چرخه آموزش تفاهمنامهای امضا کردند. از آنجایی که تحصیل و آموزش از حقوق بنیادین کودکان است و همچنان تعدادی از کودکان بنا به دلایل مختلفی مثل فقر از نظام تعلیم و تربیت بازماندهاند، به همین منظور دستورالعمل اجرایی طرح بازگشت کودکان بازمانده از تحصیل تهیه و به ادارات بهزیستی شهرستانها ارسال شده است. ما همه تلاش خود را برای ساماندهی وضعیت این کودکان خواهیم کرد، اما نمیشود همه سازمانها نگاهشان به مسئولان بهزیستی باشد. خانواده این کودکان مشکل فقر دارند. بر اساس آمارهای سازمان بهزیستی 75 درصد کودکان کار و خیابان دارای سرپرست هستند، حدود 30 درصد از کودکان کار و خیابان به مدرسه نمیروند؛ همچنین حدود 31 درصد کودکان خیابانی 6 تا 11 سال و 9 درصد نیز زیر 6 سال سن دارند. مسئولان سازمان این کودکان را شناسایی میکنند و تا آن جا که بتوانند، حمایتهایی در ارتقای کیفیت زندگی کودکان بازمانده از تحصیل خواهند کرد. اما این موضوع یک عزم جدی میخواهد.
وی تأکید میکند: موضوع کودکان کار، موضوع بسیار جدی است که باید همه دستگاهها درگیر آن شوند، اما متأسفانه هر کجا نام کودک کار و خیابان میآید، همه ذهنشان به سمت بهزیستی میرود این در حالی است که بالای 18 سازمان و وزارتخانه درگیر کار ساماندهی این کودکان هستند.
شعار ندهیم واقعیت وجود کودکان بازمانده از تحصیل را نمیتوان انکار کرد. این روزها وضعیت اقتصادی برخی خانوادهها طوری رقم خورده که از تأمین حداقلهای یک زندگی معمولی عاجزند، بنابراین نخستین قربانیان این خانوادهها هم کودکان هستند که مجبورند با ترک تحصیل اجباری، ضمن کاهش هزینه تحصیل از سبد خانواده، به صورت نیروی کار ارزان وارد بازار شوند. در این میان دختران ترک تحصیلی، دختران خانوادههای مهاجر بدترین شرایط را دارند که به عنوان مهاجر و اقلیت تقریباً هیچ شانسی برای تغییر شرایط زندگی خود ندارند.
موضوعی که محمدرضا نیک نژاد، کارشناس مسایل آموزشی آن را تأیید میکند و میگوید: علاوه بر مشکلات زیر بنایی برخی ناکارآمدیهای نظام اداری و آموزشی نیز بر این امر موثر است.
به اعتقاد وی، وضع اقتصادی بد خانوادهها موجب شده دختران و پسران ترک تحصیل کنند. پسران وارد بازار کار ارزان میشوند و دختران هم ازدواج میکنند. این موضوع در استانهای محروم و مرزی کشور ماننند سیستان بلوچستان، هرمزگان و حتی شهرهای شمال و غرب ایران بیشتر خودش را نشان میدهد. با این حال در استان تهران هم چند مرکز حمایت از کودکان کار و خیابان وجود دارد. مراکزی که به شکل نهادهای مردمی آموزش کودکان بازمانده از تحصیل را بر عهده دارند.
مسئولان این مراکز میگویند تعداد دانش آموزانی که در سنین بالاتر به آنها برای آموزش مراجعه میکنند تا دست کم خواندن و نوشتن یاد بگیرند و در واقع جزو همان گروه بازمانده از تحصیل هستند، روز به روز درحال افزایش است.
وی تأکید میکند: با وجود آن که قانون در این زمینه نسبت به حق مسلم کودکان برای آموزش و برخورداری آنها از علم و دانش صراحت دارد، اما بعضاً وجود نگاه «اقتصادی» به سیستم آموزش و پرورش، عملاً زمینههای ایجاد فاصله طبقاتی میان کودکان را از سنین کودکی فراهم کرده و حتی به این مسأله دامن زده است و در عین حال سبب شده تا کودکان نتوانند از امکانات جامعه که دولت موظف به فراهم کردن رایگان آن بوده به طور یکسان برخوردار شوند.
نیکنژاد میگوید: بر اساس اصل سی ام قانون اساسی دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم کند و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. البته چندی پیش هم مسئولان آموزش و پرورش اعلام کردند که در برنامه ششم توسعه تحصیل در دوره ابتدایی اجباری میشود.
اما واقعاً مسئولان بر اساس چه مکانیزمی میخواهند آموزش را اجباری کنند. کودکی که در گیر کار است، چگونه میتواند صبح به صبح به مدرسه بیاید و درس بخواند؟ آیا فضای آموزشی فراخور استاندارد، شاد و ایمن آن گونه که باید برای کودکان عادی وجود دارد که کودکان کار هم به آن اضافه شوند؟ این ایده بسیار خوبی است که مسئولان حالا به فکر بازگشت کودکان خارج از چرخه تحصیل به مدرسه هستند، اما باید دید که آیا واقعاً این موضوعات قابل اجراست یا در حد شعار میماند؟
با این همه مسئولان وزارت آموزش و پرورش به عنوان متولی اصلی و رسمی آموزش، قبل از هر چیز به وجود پدیده کودکان بازمانده از تحصیل اعتراف کردند تا جایی که حالا برنامهها و طرحهایی را برای شناسایی کودکان خارج از چرخه تحصیل در دستور کار خود قرار دادهاند.
سازمانهای غیردولتی هم از وجود آمار بالای کودکان خارج از چرخه تحصیل میگویند آماری که به ادعای آنها به بیش از 4 میلیون نفر میرسد. حال این سؤال مطرح میشود که با این شمار بالا از کودکان بازمانده از تحصیل، آیا اصل سیام قانون اساسی که میگوید، دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم کند و وسایل تحصیلات عالی را به طور رایگان گسترش دهد، قابل اجراست؟
http://fanousnews.ir/Content/Detail/7767/4-
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه شرق، 28 شهریورماه 95
( بخش هایی از یاداشت در روزنامه حذف شده است. در این جا یاداشت کامل را می خوانید.)
هنگامی که از آموزش و آموزش شناسی- پداگوژی- به عنوان یک دانش نوین یاد می کنیم، کمتر نامی را در ایران می توان یافت که در گستره اجتماعی و فرهنگی شناخته شده باشد. با این که برخی در این زمینه پرچمداران دگرگونی های ارزشمندی در سطح ملی و حتی منطقه ای بوده اند اما شوربختانه همین انگشت شمار تلاشگران نیز آن چنان که شایسته و بایسته است در گستره فرهنگی- اندیشگی شناسانده نشده اند. اما رویدادی فرهنگی در نیمه های شهریورماه 95 امیدی تازه برای پرداختن به زندگی و اندیشه های بزرگانِ آموزش کشور پدید آورد. این رویداد پرده برداری از نخستین جلد از مجموعه کتاب های "اندیشه ورزان" بود. ناشرِ اندیشه ورزان در بخش سخن ناشر آورده است که" در مجموعه ای که جلد نخست آن پیش روی شماست، برآنیم که نقش و اهمیت عمل و تجربه اندیشه ورزان در حوزه تعلیم و تربیت را مستندسازی کنیم." بی گمان این کار افزون بر این که ارزشمند است می تواند به شکوفایی دانشِ پداگوژی در کشور یاری رساند و اگر به درستی اجرا شود، می تواند زمینه ای شود برای تبدیل این دانش، به گفتمانی اجتماعی- فرهنگی در کشور- آن چه که برای توسعه نیازمندش هستیم. در میان تلاشگران آموزشی، کسانی همچون میزا حسن رشدیه، محمد بهمن بیگی، دکتر غلام حسین شکوهی و .... را داریم که هر کدام می توانند موضوعی ارزشمند و آموزنده در مجموعه اندیشه ورزان باشند. امیدواریم این کار ادامه یابد.
اما نخستین جلد اندیشه ورزان با عنوان"در تمنای یادگیری/ جلوه هایی از زندگی و اندیشه های تربیتی محمدرضا سرکار آرانی" بود. پروفسور سرکار آرانی با ده ها نوشته و ترجمه و صدها نوشتار به زبان های فارسی، انگلیسی و ژاپنی یکی از نام آوران گستره آموزش نوین در جهان کنونی است. با این که از گذراندن دوره دکتری و دکترای تخصصی و اکنون استادی دانشگاه های گوناگون ژاپن- یعنی نزدیک 21 سال- در این کشور زندگی می کند اما هرگز پیوند خویش با سرزمین مادری را نگسسته و با همکاری با دانشگاه های کشور در پی خدمت به ساختار آموزشی میهن خویش بوده و هست.
کتاب "در تمنای یادگیری" را انتشارات "شرکت افست" با همکاری دفتر انتشارات و تکنولوژی آموزشی وزارت آموزش و پرورش در 304 صفحه مصور منتشر کرده است. کتاب شامل دو بخش است که بخش نخست آن با عنوان " صد و پنجاه سال زندگی ..." به کودکی، نوجوانی و ... این پژوهشگر در ایران تا دوران تلاش های آموزشی و اندیشگی اش در ژاپن می پردازد. بخش دوم با عنوان کلیِ اندیشه، هفت گفت و گو را در بر می گیرد که در آنها به دیدگاه های و اندیشه های ملی و جهانی دکتر آرانی پرداخته شده و کوشش های اندیشگی این پداگوژیست نامدار جهانی را به بررسی می نشیند. پروفسور سرکار آرانی در مقدمه کتاب و درباره تلاش های درون زا در گستره آموزش به عنوان بنیان توسعه و البته درباره کتاب می گوید: "نسخه های بیرونی اغلب تجربه ای به همراه دارند ولی همیشه نسخه درمان نیستند! تجربه یک صد ساله ی ما نشان می دهد که بعضا " پزشکی بدون درمان اند"! جهدی و اندیشه ای از درون لازم است. ایران زمین دست کم یکصد سال است که در تکاپوی فهم غصه عقب ماندگی و قصه توسعه است! اندیشه ای باید! چگونه آیا، و کی؟ "در تمنای یادگیری" را صفحه به صفحه بخوانیم؛ شاید روشنایی شمع دوستان و نوری که بر نماهایی از "زندگیِ سراسر حل مسئله" "غریبی در غربت" می اندازد، بهانه هایی برای تامل و سایه روشن هایی برای کند و کاو و نقد آگاهانه آموزش و یادگیری فراهم سازد! شاید!"
خواندن این کتاب نه تنها برای پژوهشگران در گستره آموزش بلکه برای دانشجویان رشته های تربیتی، فرهنگیان، و حتی پدر و مادرها و به ویژه سیاست گذران و تصمیم سازان آموزشی کشور سودمند، بلکه ضروری است.
http://www.sharghdaily.ir/News/103195/زیستی-سراسر-«در-تمنای-یادگیری»
گزارش و گفت و گو، تارنمای فانونس
به گزارش سرویس اجتماعی فانوس ،ترک تحصیل معضلی است که بدون شک تنها به کشور ما اختصاص ندارد و کم و بیش حتی در کشورهای پیشرفته جهان نیز مشاهده می شود. در این ارتباط پژوهشهای انجام شده دهه 90 میلادی در غرب نشان میدهد، جا به جایی محل سکونت، تغییر مدرسه، امکانات و ساختار مدارس و فرآیندهای آموزش در کنار بنیه ضعیف علمی دانشآموزان که قویترین محرک برای ترک تحصیل است، از مهمترین دلایل خروج دانشآموزان لازمالتعلیم از چرخه آموزش به شمار میرود.
اما نتایج پژوهشهایی که تاکنون در کشورمان انجام شده به عواملی قویتر از آنچه در کشورهای پیشرفته وجود دارد، اشاره میکند تا آنجا که در ایران فقر مالی، بیانگیزگی، محیط نامناسب خانه و مدرسه، خشونتهای خانگی و سیستم آموزشی، سختگیریهای بیهوده و کمبود امکانات آموزشی در صدر دلایل ترک تحصیل شناخته شده است.
آمارها چه میگویند؟
با این مقدمه؛ مجموع ضعفها و کاستیهای سیستم آموزش در ایران سبب شده تا بیش از 2 میلیون و 300 هزار کودک بین 6 تا 17 سال یکی از حقوق اساسی خود یعنی تحصیل محروم بمانند، آماری که آذرماه سال 1390 از پژوهشهای رسمی مجلس شورای اسلامی استخراج شده و نشان میدهد این تعداد دانشآموز بازمانده از تحصیل در کشور وجود دارد که یا اصلا به مدرسه نرفتهاند یا در طول سالهای تحصیل به دلایل مختلف از تحصیل بازماندهاند و ظاهرا تنها پژوهش رسمی انجام شده درباره کودکان محروم از تحصیل است.
گروهبندی کودکان بازمانده از تحصیل
این که یک دانشآموز لازمالتعلیم درس را رها میکند و راههایی جز تحصیل را میپیماید، دلایل متعددی دارد و طبیعی است تا علتها پابرجاست، معلول که ترک تحصیل دانشآموزان است، نیز ادامهدار است.
در همین رابطه "محمد رضا نیک نژاد،" کارشناس حوزه آموزش و پرورش در گفت وگو با خبرنگار اجتماعی فانوس، با تاکید بر این که برای مقابله با پدیده ترک تحصیل باید علتها را از بین برد و کاری کرد تا کمتر فرد در سن تحصیل، درس خواندن را رها کند، عنوان میکند: بررسیها نشان میدهد، کودکان بازمانده از تحصیل دو گروه هستند، گروهی مانند کودکان روستاهای دور افتاده و کم جمعیت که از اول وارد سیستم آموزشی نمیشوند و سپس گروههایی که از سیستم آموزشی سرخورده شدهاند و تحصیل را مانعی جدی برای پیشرفت خود میدانند.
او میگوید: اما به جز کودکان محروم مناطق عشایری و روستایی تعداد کمی از کودکان و به خصوص دختران در روستاها و حاشیه شهرها هم به دلیل ناآگاهی، تعصب و فقر والدین، رنگ مدرسه را نمیبینند اینها مطلقا بیسوادند.
به اعتقاد او گروه دوم کودکانی هستند که از آموزشهای رسمی آموزش و پرورش ناامید شدهاند و به دلایل مختلف به این باور رسیدهاند که برای پیشرفت باید وارد بازار کار شوند، تجربه البته نشان میدهد بخش زیادی از بازماندگان تحصیل از این گروه هستند.
علتهای ترک تحصیل
این کارشناس آموزشی اضافه میکند: یکی از علل باز ماندن کودکان از تحصیل، فقر مادی و معنوی خانوادههای شهری به ویژه اقشار حاشیهنشین است. اما بسیاری از دانشآموزان خانوادههای متوسط و بالای شهری هم به دلیل ناکارآمدی سیستم آموزشی مجبور به ترک تحصیل میشوند.
به اعتقاد نیک نژاد، در کشور ما سیستم آموزشی، جذابیتی برای بسیاری از دانشآموزان ندارد. برنامههای آموزشی کشور ما با روحیه کودکان سازگار نیست. محفوظات فراوان، مشق و تمرین و تکرار موضوعاتی که ارتباطی با زندگی و علایق دانشآموزان ندارد، کودکان را از درس و مدرسه بیزار میکند. همین امر منجر به افت تحصیلی، مردودی و سرانجام خروج دانشآموز از چرخه آموزشی میشود.
شناسایی کودکان بازمانده از تحصیل؛ راهی برای بازگشت
در این باره "محمد دیمه ور"، معاون ابتدایی وزارت آموزش و پرورش از شناسایی و بازگشت کودکان خارج از چرخه تحصیل خبر میدهد و میگوید: وزیر آموزش و پرورش با وزیر کشور تفاهمنامه ای را امضا کردند تا موانع و مشکلات پیش روی ادامه تحصیل کودکان بازمانده از تحصیل را برطرف کنند. بر این اساس سال 93 توانستیم موانع تحصیلی 35هزار کودک بازمانده از تحصیل را برطرف کنیم و آنها را به مدرسه برگردانیم.
او میگوید: طرح شناسایی کودکان خارج از چرخه تحصیل بر عهده مسئولان وزارت رفاه و سازمان بهزیستی است. مسئولان مربوطه در استانها بر اساس اطلاعات دریافتی و با توجه به امکاناتی که در اختیار دارند، به صورت خانه به خانه دنبال دانشآموزان میروند و پس از پیدا کردن آنها و با توجه به دلایل ترک تحصیل یا بازماندگی از تحصیل افراد، اقدامات لازم را انجام می دهند.
به گفته او اکنون وزیر کشور نیز نسبت به این موضوع حساس شده و براین اساس استانداران موظف شدهاند گزارشات سه ماهه اقدامات خود را در این زمینه به هر دو وزارتخانه ارائه کنند. وزیر آموزش و پرورش هم موظف است هر 6 ماه یکبار گزارشی را در هیأت دولت در این باره ارائه کند.
وی تأکید میکند: موضوع کودکان خارج از چرخه تحصیل برای دولت یازدهم بسیار مهم است. این موضوع جزو اولویتهای آموزش و پرورش است و ما هم به طور جدی این موضوع را پیگیری میکنیم.
معاون ابتدایی وزارت آموزش و پرورش ادامه میدهد: با این حال آمار دقیقی از ثبت نام کودکان خارج از چرخه تحصیل در کشور وجود ندارد و ما نمیتوانیم هم اکنون پیشبینی کنیم که چه تعداد از این کودکان و نوجوانان در مدارس ثبت نام میکنند. اما کودکان و نوجوانانی که خارج از چرخه تحصیل باشند و به مدرسه بازگردند بر اساس بودجهای که در اختیار مدیران مدارس قرار دارد برخی اقدامات آموزشی این کودکان همچون ثبت نام،خرید کتابهای درسی و لوازمالتحریر آنها رایگان تهیه میشود.
دیمهور تأکید میکند: مسئولان آموزش و پرورش در همه شهر ها و روستاها در تلاشند تا ریشه بیسوادی را از بین ببرند برای مثال ما، 110 مدرسه یک کلاسه و چهار هزار و 850 مدرسه با کمتر از پنج نفر دانشآموز در سطح کشور داریم و این نشان میدهد که ما به ورود کودکان و نوجوانان به مدرسه بسیار حساس هستیم.
او با بیان این که مقاومت خانوادهها در برابر تحصیل فرزندانشان بر اساس قانون جرم است، اظهار میدارد: «در قانون حمایت از کودکان و نوجوانان این موضوع پیشبینی شده است و اگر خانوادهای از حضور فرزند خود در مدرسه جلوگیری کند، هم از طرف سازمان آموزش و پرورش و هم به عنوان یک جرم عام از طرف مراجع مربوطه قابل شکایت و پیگیری است و مراجع قضایی نیز حکم مربوطه را صادر خواهند کرد.
با این حال این پرسش پیش میآید که سازمانهای مردمی چه تضمینی میدهند تا کودکان بازمانده از تحصیل دوباره به مدرسه برگردند. کودکانی که درگیر فقر خانواده هستند و مجبورند به جای مدرسه در خیابانها یا کارگاههای زیرزمینی کار کنند.
سوالی که ولیالله نصر مدیرکل پیشگیری از آسیبهای اجتماعی سازمان بهزیستی در پاسخ به آن میگوید: سازمان بهزیستی کشور با مؤسسات غیردولتی و کلینیکهای مددکاری اجتماعی تحت نظر بهزیستی با موضوع اجرای طرح بازگشت کودکان بازمانده از تحصیل به چرخه آموزش تفاهمنامهای امضا کردند. از آنجایی که تحصیل و آموزش از حقوق بنیادین کودکان است و همچنان تعدادی از کودکان بنا به دلایل مختلفی مثل فقر از نظام تعلیم و تربیت بازماندهاند، به همین منظور دستورالعمل اجرایی طرح بازگشت کودکان بازمانده از تحصیل تهیه و به ادارات بهزیستی شهرستانها ارسال شده است. ما همه تلاش خود را برای ساماندهی وضعیت این کودکان خواهیم کرد، اما نمیشود همه سازمانها نگاهشان به مسئولان بهزیستی باشد. خانواده این کودکان مشکل فقر دارند. بر اساس آمارهای سازمان بهزیستی 75 درصد کودکان کار و خیابان دارای سرپرست هستند، حدود 30 درصد از کودکان کار و خیابان به مدرسه نمیروند؛ همچنین حدود 31 درصد کودکان خیابانی 6 تا 11 سال و 9 درصد نیز زیر 6 سال سن دارند. مسئولان سازمان این کودکان را شناسایی میکنند و تا آن جا که بتوانند، حمایتهایی در ارتقای کیفیت زندگی کودکان بازمانده از تحصیل خواهند کرد. اما این موضوع یک عزم جدی میخواهد.
وی تأکید میکند: موضوع کودکان کار، موضوع بسیار جدی است که باید همه دستگاهها درگیر آن شوند، اما متأسفانه هر کجا نام کودک کار و خیابان میآید، همه ذهنشان به سمت بهزیستی میرود این در حالی است که بالای 18 سازمان و وزارتخانه درگیر کار ساماندهی این کودکان هستند.
شعار ندهیم واقعیت وجود کودکان بازمانده از تحصیل را نمیتوان انکار کرد. این روزها وضعیت اقتصادی برخی خانوادهها طوری رقم خورده که از تأمین حداقلهای یک زندگی معمولی عاجزند، بنابراین نخستین قربانیان این خانوادهها هم کودکان هستند که مجبورند با ترک تحصیل اجباری، ضمن کاهش هزینه تحصیل از سبد خانواده، به صورت نیروی کار ارزان وارد بازار شوند. در این میان دختران ترک تحصیلی، دختران خانوادههای مهاجر بدترین شرایط را دارند که به عنوان مهاجر و اقلیت تقریباً هیچ شانسی برای تغییر شرایط زندگی خود ندارند.
موضوعی که محمدرضا نیک نژاد، کارشناس مسایل آموزشی آن را تأیید میکند و میگوید: علاوه بر مشکلات زیر بنایی برخی ناکارآمدیهای نظام اداری و آموزشی نیز بر این امر موثر است.
به اعتقاد وی، وضع اقتصادی بد خانوادهها موجب شده دختران و پسران ترک تحصیل کنند. پسران وارد بازار کار ارزان میشوند و دختران هم ازدواج میکنند. این موضوع در استانهای محروم و مرزی کشور ماننند سیستان بلوچستان، هرمزگان و حتی شهرهای شمال و غرب ایران بیشتر خودش را نشان میدهد. با این حال در استان تهران هم چند مرکز حمایت از کودکان کار و خیابان وجود دارد. مراکزی که به شکل نهادهای مردمی آموزش کودکان بازمانده از تحصیل را بر عهده دارند.
مسئولان این مراکز میگویند تعداد دانش آموزانی که در سنین بالاتر به آنها برای آموزش مراجعه میکنند تا دست کم خواندن و نوشتن یاد بگیرند و در واقع جزو همان گروه بازمانده از تحصیل هستند، روز به روز درحال افزایش است.
وی تأکید میکند: با وجود آن که قانون در این زمینه نسبت به حق مسلم کودکان برای آموزش و برخورداری آنها از علم و دانش صراحت دارد، اما بعضاً وجود نگاه «اقتصادی» به سیستم آموزش و پرورش، عملاً زمینههای ایجاد فاصله طبقاتی میان کودکان را از سنین کودکی فراهم کرده و حتی به این مسأله دامن زده است و در عین حال سبب شده تا کودکان نتوانند از امکانات جامعه که دولت موظف به فراهم کردن رایگان آن بوده به طور یکسان برخوردار شوند.
نیکنژاد میگوید: بر اساس اصل سی ام قانون اساسی دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم کند و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. البته چندی پیش هم مسئولان آموزش و پرورش اعلام کردند که در برنامه ششم توسعه تحصیل در دوره ابتدایی اجباری میشود.
اما واقعاً مسئولان بر اساس چه مکانیزمی میخواهند آموزش را اجباری کنند. کودکی که در گیر کار است، چگونه میتواند صبح به صبح به مدرسه بیاید و درس بخواند؟ آیا فضای آموزشی فراخور استاندارد، شاد و ایمن آن گونه که باید برای کودکان عادی وجود دارد که کودکان کار هم به آن اضافه شوند؟ این ایده بسیار خوبی است که مسئولان حالا به فکر بازگشت کودکان خارج از چرخه تحصیل به مدرسه هستند، اما باید دید که آیا واقعاً این موضوعات قابل اجراست یا در حد شعار میماند؟
با این همه مسئولان وزارت آموزش و پرورش به عنوان متولی اصلی و رسمی آموزش، قبل از هر چیز به وجود پدیده کودکان بازمانده از تحصیل اعتراف کردند تا جایی که حالا برنامهها و طرحهایی را برای شناسایی کودکان خارج از چرخه تحصیل در دستور کار خود قرار دادهاند.
سازمانهای غیردولتی هم از وجود آمار بالای کودکان خارج از چرخه تحصیل میگویند آماری که به ادعای آنها به بیش از 4 میلیون نفر میرسد. حال این سؤال مطرح میشود که با این شمار بالا از کودکان بازمانده از تحصیل، آیا اصل سیام قانون اساسی که میگوید، دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم کند و وسایل تحصیلات عالی را به طور رایگان گسترش دهد، قابل اجراست؟
http://fanousnews.ir/Content/Detail/7767/4-
محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 27 شهریورماه 95
1- این روزها و با پیگیری گاه و بیگاه خبرهای پارا المپیک شگفت زده ام. تیر اندازی با کمان، با بهره گیری از پا، رقابت های شنا با شناگرانِ کم توانِ بی دست، یا بی پا، و حتی بی دست و پا! بازی کن تنیس روی میزی که با دندان هایش راکت را می گیرد، فوتبال پنج نفره، که در آن، بازی کنان نابینا و کم بینا با چشم های کاملا بسته و تنها با شنیدن صدای زنگوله ای که در توپ بکار رفته، گل هایی می زنند که باور کردنش دشوار است. "زهرا نعمتی" و "ساره جوانمردی" دو تیر اندازِ طلایی کشور و دیگر بانوان پاراالمپیکی که با همه سختی های فرهنگی – اجتماعی در برابرشان شیرزنانی شگفتی ساز هستند. و اما رستم دستان ایران و قهرمان دوست داشتنی "سیامند رحمان". جوان اشنویه ایِ بی ادعا که با بالا بردن وزنه 310 کیلوگرمی توانست عنوان قوی ترین مرد جهان را به دست آورد. اختلاف وزنه ی این پهلوان طلایی با رقیب نقره ای اش 65 کیلوگرم بود! و .... بی تعارف در برابر اینان- چه وطنی و چه رقیبانشان- احساس ناتوانی می کنم و به خاطر داشتن چنین پهلوانان وطنی ای- چه با مدال و چه بی مدال- بر خود می بالم و سر افرازم و از پشتکار و تلاش شان در گذر از کم توانی فیزکی و فراروی از محدودیت هایشان شگفت زده ام و از آنان می آموزم.
2- " .... و شگفتا از چنین مردی که با این نیم تنه خاکی خود و با آن نیم تنه ای که در بهشت است، کاسبی نمی کند..." این سخنِ یکی از نامدارانِ آموزش شناسِ جهان است درباره یکی از تلاشگرترین و شجاعترین منتقدین آموزشی کشور. این پژوهشگر آموزشی در سن 15 سالگی در جنگ آسیب نخاعی می بیند و ویلچر، می شود همراه همیشگی اش. پس از آن به تلاش های آموزشی باز می گردد و سال 67 در یکی از دانشگاه های اصفهان در رشته فلسفه پذیرفته می شود. در سال 73 در رشته کارشناسی ارشد دانشگاه علامه پذیرفته شده و با رتبه شاگرد اولی در سال 76 در همان رشته وارد دوره دکترا می شود. اکنون نیز عضو هیات علمی دانشگاه فرهنگیان است. دکتر "اسداله مرادی" گرچه دانش آموخته فلسفه است اما با نگاه به کارایی بنیادین آموزش و پرورش بر توسعه، بخشِ بزرگی از زندگی اش را بر نقد و بهسازی آموزش کشور نهاده است. با این که می توانست گوشه ای بماند و نان جانبازی بخورد و قدر بیند و در صدر نشیند اما از این ها گذشت و منتقدِ جدیِ ساختار آموزشی کشور شد. منتقدی سخت کوش، با نگاهی تاریخی - فلسفی. بی گمان از ماندگارترین تلاش های دکتر مرادی، گفت و گوی "آسیب شناسی تربیت دینی" در سال های 80 تا 82 و گفت و گوهایی پیشینی و پژوهش مدار درباره "سند تحول بنیادین آموزش و پرورش" در سال های 84 تا 86 است. گرچه شوربختانه فرادستان تاکنون چندان توجهی به دلنگرانی های دکتر و همراهانش نکرده اند اما این گفت و گوها می تواند زمینه ای باشد برای نگاهی نه آرمانی بلکه درست و واقعی به آموزش و پرورش ایران و گرفتاری هایش و ... از دکتر مرادی گفتم تا تاکیدی شود بر این که افزون بر قدردانی از تلاش های پهلوانان پارا المپیکی باید قدرشناس پهلوانان تلاشگر دیگری از همان جنس، اما قهرمان در اندیشه و پژوهش هم بود و آنان را شناخت و برای شناساندشان تلاش کرد.
به هر روی سخت دشوار است که درباره بزرگی، توانایی و پشتکارِ پهلوانان پیش گفته سخن گفت پس به احترام همه این قهرمانانِ شگفتی ساز و شگفتی زا کلاه از سر بر می دارم و در برابر توانایی ها و تلاش های ارزشمندشان کرنش می کنم. باشد که جامعه و فرادستان نیز قدر آنان بدانند.
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/75489/%d9%be%d9%87%d9%84%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%a7%d9%86-%d8%b4%da%af%d9%81%d8%aa%e2%80%8c%d8%a7%d9%86%da%af%db%8c%d8%b2
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه آرمان، 18 شهریور ماه 95
( این یاداشت در اصل گفت و گوی من با خبرنگار محترم روزنامه بوده است)
کمبود بودجه آموزشی یکی از معضلات اصلی وزارت آموزش و پرورش و معلمان است. مرکز پژوهش های مجلس می گوید چیزی در حدود ۹۰ درصد بودجه آموزشی برای حقوق معلمان هزینه می شود. اگر همین ۹۰ درصد را در نظر بگیریم تنها ۱۰ درصد برای هزینه های جاری آموزش و پرورش میماند. البته اظهارات دفتر پژوهش ها با آن چیزی که مسئولان آموزش و پرورش عنوان می کنند چندان هم راستا نیست. مسئولان آموزش و پرورش معتقدند چیزی در حدود ۹۸ درصد بودجه آموزش و پرورش صرف حقوق ها می شود و تنها دو درصد می ماند. حالا ما فرض را بر این می گذاریم که ۹۰ درصد درست باشد. به هر حال بودجه کم است و همه بر آن تاکید می کنند، اما اینکه ما اجازه داریم برای جبران کمی بودجه از والدین پول بگیریم بر اساس اصل ۳۰ قانون اساسی این عمل ممنوع است. این اصل تاکید می کند که آموزش رایگان است و هیچ کس نباید از والدین پول بگیرد. نکته ای که در اینجا وجود دارد این است که مسئولان پول نمی دهند و جوری که کسی متوجه نشود اولیا را به بهانه های مختلف ترغیب به پول دادن می کنند.
وابستگی مدارس به پول اولیا
در این شرایط خیلی از والدین نمی توانند اعتراض کنند چون اگر اعتراض کنند فرزندشان با عواقبی روبهرو می شود. این مبلغ هم اینطور نیست که در جایی گرفته شده و در جای دیگر گرفته نشود. برای مثال حتی در روستاها هم من شنیده ام که از افراد پول می گیرند و این مبالغ از ۱۰ هزار تومن تا ۵۰ هزار تومن در طول سال متغیر است و مدارسی در سطح کلانشهرها و پایتخت حتی تا سه میلیون تومان از والدین می گیرند و این رقم تنها متعلق به مدارس دولتی است. این مشکلی است که آموزش و پرورش با آن مواجه است چون کمبود بودجه دارد. مساله بغرنج وابستگی است که در اثر این کمک ها ایجاد شده و مدارس به این کمک ها وابسته شده اند و در حالی که عنوان دلبخواهی به آن داده می شود باید گفت این کمک ها چندان هم دلبخواهی نیستند. والدین نمی توانند از خواست مدیران سرباز بزنند. چون این پول بی حساب و کتاب است دو مشکل مهم ایجاد می کند. در درجه اول باعث می شود هرج و مرج و دریافت های سلیقه ای در مدارس مختلف شایع شود و در درجه دوم فساد اداری را دامن می زند. به بهانه نمره، کلاس تقویتی و هر برنامه دیگری مبالغی از افراد گرفته می شود و این مبالغ در هر مدرسه و مقطع تحصیلی متفاوت است. در اصل این اقدام از پایه غلط بوده و خلاف قانون است.
فرسودگی مدارس
با این وجود امورات آموزش و پرورش با این پول ها نمی گذرد و اگر در خوشبینانه ترین حالت آن را صرف بهبود مدرسه کنند، ۹۰ درصد از این پول صرف دریافتی های معلمان است و سایر این مبلغ هم صرف هزینه های جاری مانند، آب، برق و گاز و سایر هزینه های جاری می شود. حالا در این بین حدود ۳۰ هزار مدرسه فرسوده از حدود ۱۲۰ هزار مدرسه در کشور وجود دارد که این هم بخشی از کار است. اتفاقاتی که دائم تکرار می شود و در اثر فرسودگی مدرسه دانشآموزان نابود می شوند، نشان دهنده این است که ما چقدر با آموزش و پرورش نوین فاصله داریم. در نظام آموزشی کشور ما یک دانشآموز چند ساعت سر کلاس درس نشسته و در نهایت امتحانی از او گرفته می شود و این کل تلاشی است که برای آموزش و یادگیری این فرد انجام می شود و در این شرایط نمی توان انتظار داشت این فرد، فرد مفیدی باشد. دولت به پول بی حساب و کتابی که وارد آموزش و پرورش می شود متکی شده و منظورم از دولت آموزش و پرورش هم هست. دولت می گوید والدین دارند پول می دهند و این پول بدون حساب و کتاب و غیر قابل شمارش است که مبلغ هنگفتی می شود. یکی از مسئولان که من با او چندی پیش برخود داشتم عنوان می کرد: «یکی از مشکلات ما فساد در مدرسه است.» البته منظور من این نیست که همه این گونه هستند اما یک مشکلی وجود دارد که مدیر چاره ای جز پول گرفتن ندارد. البته منظور من اینجا این نیست که همه مدیران این پرداختی های غیر مجاز را دارند اما این مشکل در پیکره نظام آموزشی ما به چشم می خورد و اصلی ترین دلیل آن نیز بی بضاعتی و کمبود بودجه آموزش و پرورش است. وقتی مدارس در تامین هزینه های جاری خود باز می مانند حتی بخشی را تحت عنوان تامین سرانه آموزشی دایر می کنند که با تکیه بر کمک های مردمی مدارس را اداره کنند. قانون آموزش و پرورش بر پایه صرفهجویی و هزینه نکردن است. هماکنون والدین این بینش را دارند که در مدارس دولتی نباید هیچ هزینهای شود اما در مدارس غیرانتفاعی تا چند میلیون تومان از والدین دانشآموزان شهریه اخذ میشود و اگر مدرسه مذکور از امکاناتی همچون مدرسه هوشمند و استفاده از معلمان مجرب بهرهمند باشد این امکانات میتواند از سوی مسئولان مدرسه حربهای برای کسب هزینه مضاعف باشد و بالعکس مدارسی که از لحاظ آموزشی چندان زبانزد نیستند، نمیتوانند در اخذ مبلغ مذکور موفق باشند. جالب است بدانید در مدارس دولتی حتی در روستاها نیز والدین موظف هستند هزینههای آب، برق و گاز را پرداخت کنند. این اقدامات کاسبکارانه برای وجهه آموزش و پرورش مطلوب نیست،در سالهای گذشته اخذ شهریه از والدین از سوی نمایندگان مجلس و وزیر با مخالفت همراه بود اما اکنون دیگر انگار قبح آن ریخته و برخی ادارات در مناطقی نیز مدیران را تشویق به اخذ شهریه میکنند.
حذف سرانه آموزشی چالشی برای خانوادهها
چندین سال است که سرانه آموزشی دانشآموزان از سوی وزارت آموزش و پرورش قطع شده است، در سالهای گذشته بهازای هر دانشآموز، آموزش و پرورش مبلغی را به مدیر مدرسه پرداخت میکرد که این مبلغ در قالب جذب مربی پرورشی، پرداخت فیشهای آب و برق و گاز، ساماندهی بهداشت در مدرسه و تجهیز کلاسها به وسایل گرمایشی و سرمایشی هزینه میشد اما چند سالی است که آموزش و پرورش توانایی پرداخت این هزینه را ندارد و با استفاده از بودجه مردم خودش را تامین میکند و والدین هم با مواجهه با کلاس هوشمند و کلاسهای آموزشی بالطبع هزینهها را پرداخت میکنند. ریشه این نارسایی از سوی مدیران و تصمیمگیران ارشد در این وزارتخانه است نه مدیر مدرسه، گرچه این وضعیت سبب بروز سوءاستفادههایی هم شده است.
http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/163003/آموزش-و-پرورش-و-معضل-کمبود-بودجه
محمدرضا نیکنژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 20 شهریورماه 95
١- زیر تیغ آفتاب یکی از روزهای میانه شهریور، میدان حسنآباد و فروشگاه اتکا را عرقریزان پیمودم و پرسانپرسان باغموزه مقدم را یافتم. باغموزه در جایی بود که شاید دهها بار از کنارش گذشته بودم و به چشمم نخورده بود. ورودیِ اندکی پرداختم و پس از گذر از دالانی کوتاه، زیبا و خنک وارد تکهای از بهشت شدم. باغچههای سرسبز با آبنماهای خیرهکننده، انارهای آویزان و گلهای رنگارنگ، استخری کوچک و فوارههایی زیبا، ساختمانی بازسازی شده و چشمنواز از دوره قاجار و... دیوارهای پر از کاشیهای لاجوردی آکنده از نقشهای دلپذیرش، خُنکیِ اثربخشش را در رگهای جوشانم دمید و تن و جانم را در خلسهای دوستداشتنی فرو برد. دکتر مقدم از فرنشینان دوره قاجار و پهلوی بوده که پس از پیمان زناشویی با بانویی اروپایی، جان پرشور و انگیزهمندش برای گردآوری اثرهای هنری و باستانی، دوچندان میشود و با استادی دانشگاه تهران دانستههایش از تاریخ، هنر و ادبیات، دانشبنیادتر شده و ارادهاش را در ساختن چنین خانهای استوارتر میکند. باید رفت و خنکای دلپذیر این خانه موزه شده را دید و شنید تا اثرش بیشتر هویدا شود و جانت را روزها شادی بخشد.
٢- پس از گذر از آن دالان کوتاه، زیبا و خنک، سه، چهار همگروه را دیدم که با شور و شیفتگی در کنار دیوارهای پرنقش و نگار موزه عکس میگیرند. با اینکه تنها عکسها و گاه یادداشتهای یکدیگر را در گروه «کانون انشا و نویسندگی» خواندهایم اما چون در پی فراخوان یکی، دو هفتهای در گروه به موزه آمدهایم زود یکدیگر را یافتیم و وجود مجازیمان رنگ واقعیت به خود گرفت. پیشینه ساعتها گپ و گفت در تلگرام انگار درازای دوستیهایمان را به سالیان برده است. اندکاندک شمار دوستان مجازی به نزدیک 15 تن رسید. با آمدن هر تازهواردی جملههای «سلام. خوبید؟ من فلان کسم. اِ منم فلانی هستم. وای خیلی خوشبختم و چقدر دلم میخواست شما را ببینم و...» در باغموزه طنینانداز میشد. در مرکز این گرهمایی پاگرفته در جهان مجازی، جشن انتشار هفتادمین شماره ماهنامه انشا و نویسندگی بود. «در آغاز روزی در جایی گفتم در صدمین شمارهاش فلان کار را میکنم. دوستی گفت مگر قرار است به صدمین شمارهاش برسی!؟ و... اما امروز دوستان گروه لطف کردهاند و انتشار هفتادمین شمارهاش را جشن گرفتهاند و امیدوارم جشن صدمین شمارهاش را پرشورتر و گستردهتر بگیریم...» این سخنان حسینینژاد است که با تلاشهای ارزشمند و بیچشمداشت و تنها برای زنده نگهداشتن فرهنگ چندین هزارانساله نویسندگی در کشورِ سعدی، حافظ، بیهقی و صادق هدایت و... میکوشد. دبیر ادبیاتی که یکتنه و آرامآرام چراغ انشا و نویسندگی را در میان دردِ بیتوجهیهای دردآور و هجوم بیامان نوشتههای مخدوش و بیسامانِ گستره مجازی و نوشتههای نهچندان ارزشمند واقعی، میان علاقهمندان نویسندگی روشن نگه میدارد. ماهنامه انشا و نویسندگی با بکارگیری تجربههای نویسندگی درون و برون کشور، افزون بر آشنایی خوانندگان با سبکهای نوشتاری گوناگون، آنان را برمیانگیزد که بنویسند. یکی از بهترین کارهای انشا و نویسندگی انتشار انشاهای دانشآموزان در این ماهنامه با همکاری دبیران آنان است. بیگمان این میتواند یکی از بهترین روشها برای پرورش نسلی نویسنده در آینده باشد. گرچه حسینینژاد و انشا و نویسندگیاش انگشتشمارند، اما انگیزه و فرصتی برای نسل دیروز و امروزند. تجربه تاریخی به ما آموخته است که جوینده یابنده است. تاکنون انشا و نویسندگی کار بزرگی انجام داده است و از این پس نیز خواهد کرد، امیدوارم.
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/74864/%D8%AC%D8%B4%D9%86-%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%A7-%D9%88-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%BA%E2%80%8C%D9%85%D9%88%D8%B2%D9%87-%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85
محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 15 شهریورماه 95
این چشم و آن چشم می کردم، که با کیسه ای پارچه ای به دستش دیدمش. سرش پایین بود و به دنبال جایی برای نشستن خانمِ پا به سن گذاشته ای می گشت. سلام کردم. سرش را بالا آورد و با دیدنم لبخند همیشگی اش پر رنگ تر شد. آرنجم را گرفت و راهنمایی ام کرد به سوی سالن برگزاری مراسم. گفتم کاری اگر هست انجام دهم!؟ گفت نه! فقط بنشین و ببین چه می گذرد. همین! کاغذ نوشته هایی راه رسیدن به جشن رونماییِ کتابِ "در تمنای یادگیری" را نشان می داد. سالنِ شکوهمندی بود. نزدیکی های آغاز مراسم با همان کسیه ی دستی و پارچه ای اش آمد و با همان بی آلایشی همیشگی اش در ردیف نخست و در کنار برخی از وزیران پیشین و مدیران ارشد کنونی آموزش و پرورش نشست. مجری گفت که دکتر خواسته که از او تعریف نشود و تاکید کرده است که مراسم نه بزرگداشت او، که رونمایی از کتاب است. سخنگویان بر خلاف تاکید مجری یکی یکی از ارجمندی اش گفتند. "او نماینده هویت ایرانی ما در حوزه تعلیم و تربیتِ جهانِ جهانی شده است". " ژاپنی ها می گویند او 50 ساله است اما به اندازه سه اندیشمندِ 50 ساله خوانده و نوشته و ترجمه کرده و آموخته و آموزانده است. از این روست که یکی از بخش های کتاب را «یک صد و پنجاه سال زندگی ....» نام نهاده اند". "او محصول توسعه است اما توسعه ای فردی. او کمتر از مدرسه آموخته و مهمترین ویژگی اش خود آموزشی و تلاش بوده است". "من دوست مُثلی او هستم. ما نیازمند نگاه رُسویی در آموزش و پرورش هستیم. رفتن به رسوی آموزش های دوران کودکی و تربیتِ اخلاق محور. او می تواند پرچم دار چنین نگاهی باشد". نوبت به خودش رسید و گفت " نمی خواستم تن به همکاری با مجموعه "اندیشه ورزان" دهم و هیزمش شوم، که شدم! دلیلش هم این است که جایگاهی برای خودم تعریف نکرده ام. کسانی هستند که من باید دست بوسشان باشم. از تبلیغ و تهیج و تعجیل می ترسم. نگاهم به دگرگونی های آموزشی است، اما نه از جنس انقلاب، که دگرگونی های کوچک و گام به گام و همیشگی. آموزش کنشی نظری، عملی و اخلاقی ست. من بچه کویرم. شب ها آسمان کویر آنچنان نزدیک می نمود که دستم را دراز می کردم و در فراخناکی اش برای به دست آوردن ستاره ها به تاریکی اش پنجه می کشیدم! کویر و آسمان شب اش به من جسارت داد. پدرم، خود یادگیری را به من آموخت و مادرم عشق و مهر و ...
پرفسور از آران و بیدگل برکشید و نوجوانی به جبهه رفت و از دانشگاه های شهید بهشتی و تربیت مدرس آموزش دانشگاهی را آغاز و دکترا و دکترای تخصصی خویش را در دانشگاه ناگویای ژاپن به پایان رساند. از بنیان گذاران و اعضای ارشد انجمن درس پژوهی جهان و رهبر برخی از بزرگ ترین پژوهش های آموزشی در یکی از کامیاب ترین ساختارهای آموزشی جهان- یعنی ژاپن- است. دارای ده ها کتاب و ترجمه در حوزه آموزش و پرورش است و ...
با تشویق بی امانِ حاضران پایین آمد و عکس های یادگاری و امضای پشت جلد و گفت و شنودهای دوستانه و همچنان بی آلایشی و سادگی و قهقه با آشنا و بیگانه و... درست نمی دانم که بی آلایشی دلنشین اش و جان ناآرامش برای آموختن پیامد زاده شدن در کویراست یا زندگی 21 ساله اش در میان ژاپنی های تلاشگر و جامعه ی ساده و اخلاقیشان! هر چه هست پروفسور"محمدرضا سرکار آرانی" مردی برخاسته از کویر و بالنده در فرهنگ پر بار حافظ و سعدی و مولانا و به بار نشسته در فرهنگ جهانی امروز است. بی گمان آرانی برای بزرگ شدن و بزرگ ماندن در آستانه ی شگفتن است. اما ما باید به آرانی ها ببالیم و آنان را بشناسیم و به نسل هایمان بشناسانیم، که هویت، یعنی داشتن انسان های بزرگ در جهانِ جهانی شده امروز.
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/74344/%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d9%85%d9%86%d8%a7%db%8c-%db%8c%d8%a7%d8%af%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c
محمدرضا نیک نژاد،روزنامه وقایع اتفاقیه 14 شهریور 95
روزنامه وقایع اتفاقیه 8 شهریور 95 با چاپ گزارشی با عنوان" دست های پنهان در جیب فرهنگیان" با گفت و گو با دو تن از کنشگران صنفی به بررسی کوتاهی از وضع صندوق ذخیره فرهنگیان پرداخت. در پی چاپ این گزارش، مدیر روابط عمومی و امور بین الملل صندوق، پاسخی به آن گزارش داد و روزنامه در روز 10 شهریور این پاسخ را منتشر کرد. باید پاسخگویی مدیریت کنونی صندوق را به فال نیک گرفت و از آن برای یاری رسانی به شفافیت بیشتر عملکرد این بنگاه اقتصادی بهره گرفت. در این پاسخ به نکته های خوب و امیدوار کننده ای مانند افزایش دارایی های صندوق از نزدیک 3000میلیارد تومان به بیش 10 هزار میلیارد تومان در سه سال گذشته و خرید کامیابانه سهام شرکت های پر سودی مانند پتروشیمی و ماشین سازی و ... اشاره شده است. در ادامه ی پاسخ، مدیر روابط عمومی صندوق، برگزاری نشست با کنشگران صنفی کشور، گشایش دفترهای استانی، ارائه گزارش های پی در پی از میزان سپرده ها و سود فرهنگیان در تارنمای آن و ... را به عنوان عملکرد مثبت در شفاف سازی و پاسخگویی صندوق در نظر گرفته است. گرچه باید از همه این ها استقبال کرد اما در پاسخ 21 بندی صندوق نکاتی یافت می شود که نیازمند بررسی بیشترند.
بر کسی پوشده نیست که عبارت"غول اقتصادی" در فرهنگ کنونی کشور نه ستایش و تعریف، که کنایه ای از کار اقتصادی رانتی و ناسالم است. چگونه بخش روابط عمومی صندوق این واژه را به عنوان تعریف از خود و صندوق گرفته و آن را به عنوان کامیابی برای خویش به شمار آورده است!؟ به کارگیری این واژه نشان از بی اعتمادی فرهنگیان به صندوقی است که سال ها جریان بی حساب و کتابی از دارایی های فرهنگیان را جذب کرده و بی آن که پاسخگوی کسی باشد به کار اقتصادی پرداخته است.
بخش روابط عمومی صندوق ادعای نظر سنجی تلگرامی در کانال تلگرامی کانون صنفی معلمان را مخدوش می داند و افزون بر ایراد به شمار کم افراد مورد پرسش، شماری از آنان را غیر فرهنگی یا غیر عضو در صندوق می داند و می گوید" کما اینکه عمدتا افرادی در چنین نظرسنجیهایی شرکت میکنند که از زاویهای متفاوت به موضوعات مینگرند و عضو گروهها یا کانالهایی هستند که با هدف خاصی گردهم آمدهاند، بنابراین محتمل است که تعداد منتقدان و افراد ناراضی از فعالیتهای مؤسسه به 500 نفر برسند اما این رقم در برابر جمعیت 900 هزار نفری فرهنگیان عضو مؤسسه اندک است." و به این ترتیب نتیجه نظر سنجی را رد می کند. اما در ادامه به نظر سنجی خودِ صندوق با 7000 شرکت کننده اشاره می کند. به گفته یکی از برگزار کنندگان نظر سنجی تلگرامی، با همان استدلالی که فرادستان صندوق نظر سنجی از 500 تن را مخدوش می دانند با کمی گذشت نظر سنجی از 7000 عضو از م 900 هزار عضو هم مخدوش است و اعتماد برانگیز نخواهد بود. افزون بر این نگارنده به عنوان یک فرهنگی ادعا می کنم که نظر سنجی هایی که در مدرسه و آموزش و پرورش برگزار می شود با توجه به دولتی بودن آن ها به هیچ رو اعتماد آور نیست و با دلایل گوناگون می تواند نشان داد که از نظر سنجی 500 تنی مخدوش تر است. اگر واقعا فرادستان صندوق در پی شفاف سازی هستند پیشنهاد می شود از یک سازمان نظر سنجی بیرون از دولت خواسته شود تا نظرسنجی برگزار کرده و پیش از هر چیز به فرهنگیان شرکت کننده اطمینان دهند که پاسخ هایشان پیامدهای اداری و سیاسی در پی ندارد. گمان کنم در صورت درست برگزار شدن این نظرسنجی بتوان به نتیجه اش اطمینان کافی داشت.
"مؤسسه صندوق ذخیره فرهنگیان مانند هر نهاد اقتصادی دیگری برای اینکه بیشترین بازدهی و کارایی را داشته باشد، از امر نظارت و شفافسازی مستثنا نیست. یکی از راهبردهای اصلی مؤسسه ایجاد سازوکارهای نظارتی در سطوح مختلف بوده و در این راستا برای نخستین بار اقدامات مناسبی صورت گرفته تا سلامت و شفافیت فعالیتهای صندوق ذخیره فرهنگیان تضمین شود." این بخش دیگری از پاسخ صندوق به گزارش روزنامه وقایع اتفاقیه است. اما پرسش این است که ساز و کار این نظارت ها چیست؟ ناظران چه کسانی هستند؟ واقعا در این بیست سال و حتی 3 سال گذشته همه کارهای اقتصادی صندوق درست و پاک و کامیاب بوده اند؟ آیا اصلا چنین چیزی در وضعیت اقتصادی کنونی باور کردنی است؟ آیا فرهنگیان منتقد نمی توانند ادعا کنند که "داور خودش داور می خواد"؟ این چه رسمی است که تصمیم ساز و مجری و ناظر همه در یک سوی جریان باشند؟ و ....
فرادستان صندوق ادعا می کنند که در سه سال گذشته سرمایه های آن سه برابر و درآمدهای آن 8 برابر شده است! خب پیش از این سه سال هم مدیران گذشته همین ادعا را داشته و همیشه روند حاکم بر صندوق را کامیاب ارزیابی می کردند. اما امروز مدیران تازه آنها را ناکارآمد می دانند و حتی متهم به خلاف کاری در شرکت های زیرمجموعه مثلا بانک سرمایه می کنند. چه تضمینی هست که فردا با جابجایی مدیران کنونی کسانی بیایند آنها را ناکارآمد و یا حتی متهم نکنند؟ آیا مسئولان صندوق به فرهنگیان منتقد که شمارشان کم هم نیست حق می دهند که نگران باشند؟ بی گمان فرهنگیانی که امروز پیگیر دارایی های خرد خود در جاهای گوناگون از جمله صندوق هستند کم است و این ایرادی جدی به ما فرهنگیان است، اما این نمی تواند زمینه ای شود برای به بازی گرفت آنها و سرمایه های خردی که دست کم ورودی ماهیانه 18 میلیاردی برای صندوق به ارمغان می آورد و بی گمان سرمایه ای برانگیزاننده و رویایی برای سرمایه گذران است. چنین ورودی هنگفتی، کمتر می تواند ناکارآمدی مدیران ارشد یک بنگاه اقتصادی را آشکار کند. پس مدیران کنونی هم خیلی به خود نبالند!
نگارنده به عنوان یکی از افرادی که در نشست کنشگران صنفی با مدیر عامل صندوق شرکت کردم می پذیرم که رویکرد تازه مدیران کنونی پاسخگویی به فرهنگیان و نزدیک شدن به آنهاست. اما تا هنگامی که نمایندگانِ فرهنگیان اجازه ورود به چنبره بسته مدیریت صندوق را نیابند همین آش و همین کاسه است و بی اعتمادی به صندوق و مدیریت اش در میان فرهنگیان فراوان تر خواهد شد. همچنان که هیات امنا می تواند با اکثریتش، رای به تغییرات جزئی در اساسنامه دهد، می شود سازو کاری مانند برگزاری انتخابات نمایندگان معلمان در مدرسه ها پیش بینی کرد و نمایندگان فرهنگیان را با انتخاب های دوره ای به ساختار مدیریتی صندوق وارد کرد. تا گره این بی اعتمادی یک بار برای همیشه باز شود.
در بند 16 پاسخ می خوانیم که " علاوه بر شرکتهای تابعه، مدیران مؤسسه نیز گزارش سالانه خود را به مجمع عمومی ارائه داده و در مقابل فعالیتهای انجامشده، پاسخگو هستند. " واژه مجمع عمومی در این بند نشانه چیست؟ نگارنده در این 17 – 18 سالی که عضو صندوق هستم ندیده ام که این نهاد اقتصادی مجمع عمومی برگزار کند! بد نیست که دست اندرکاران صندوق در این زمینه نیز توضیح دهند.
در هفته های گذشته در فضای مجازی خبرهایی از تخلف در صندوق و نهادها و شرکت های زیرمجموعه اش منتشر شد. در پی انتشار این خبرها بود که مدیر عامل صندوق آنها را درباره خود رد کرد. اما همچنان ابهام هایی درباره افراد نزدیک به ایشان و برخی از مدیران بانک سرمایه و .... وجود دارد که مدیر عامل در گفت و گویش به آن ها اشاره ای ندارد. بد نیست که ایشان یا روابط عمومی صندوق درباره این موضوع- که برخی از نمایندگان مجلس نیز به آن پرداخته اند- اشاره ای داشته باشند که بی گمان می تواند به اعتمادزایی بیشتر میان فرهنگیان یاری رساند.
http://www.vaghayedaily.ir/fa/newspaper/221