گزارش
امید رضایی،رادیو زمانه،26 مرداد 93
«چند روز پیش رفته بودم کافی نت،یه پسر ده، دوازده ساله اومد،یه سیدی خام داد به کافینتی و گفت هزار تومن تحقیق درباره کانیها بریز تو این. صاحب کافینت هم که فکر کنم تحقیق درباره کانیها گذاشته بود کنار، سریع رایت کرد داد دستش. پسره هم یه مشت سکه پنجاه تومنی و صد تومنی ریخت رو میز. یارو شمرد گفت صد تومن کمه. پسره با اعتماد به نفس گفت: اشکال نداره صد تومن از روش کم کن.»
این روایت شخصی در وبلاگی به نام «بچههای افغانستان»، روایتی نه چندان اغراقآمیز از وضعیت تحقیق و پژوهش در میان دانشآموزان ایران است.
پژوهش
پس از صدها سال تجربه، آموزش مبتنی بر پژوهش و تحقیق، بهترین راه برای آموزش و پرورش در دوران ارتباطات است.
هرچند از نیمه اول دهه ۸۰، تحقیق و پژوهش به صورت رسمی وارد مدارس کشور شد و حتی بخشی از نمره را در خیلی از درسها، به خود اختصاص داد، اما هرگز به معنی دقیق کلمه، کار تحقیقی در مدارس ایران انجام نشد.
علی، که حالا دانشجوی مهندسی است، در مورد راه و رسم «تحقیق» در دوران دبیرستان میگوید: «سال دوم یا سوم دبیرستان، قرار شد برای درس “دین و زندگی” به شکل گروهی در مورد یکی از درسها کار تحقیقی ارائه کنیم. ما هم که نه وقت داشتیم و نه حوصله، رفتیم به یک کافینت سه هزار تومان دادیم و او یک پژوهش ۸۰ صفحهای در مورد حجاب برایمان پیدا کرد.
با در نظر گرفتن این که نظام آموزش نوین ایران، بر شانههای آموزش مکتبخانهای =آموزشی در شکل و محتوا، استادمحور، که هیچ نقش فعالی برای دانشآموز قائل نیست)، شکل گرفته است، نمیتوان توقع داشت در حدود یک دهه، رویکرد پژوهشی در سیستم آموزشی جای باز کند.
معلم دینی از نتیجه کار ما خیلی خوشش آمد و تا مدتها به خاطر آن، ما را تحویل میگرفت. در حالی که ما حتی یک بار آن ۸۰ صفحه را نخوانده بودیم.»
مریم، که به تازگی از دانشگاه فارغالتحصیل شده است هم میگوید: «اوایل که اینترنت همهگیر نبود، از روی کتابهای مختلف در مورد موضوعی که معلم گفته بود، یک چیزهایی پیدا میکردم و رونویسی میکردمT اما بعدها مثلاً میرفتم و میگفتم یک مقاله ni صفحهای درباره “فسیلهای حیوانات دوران ژوراسیک” میخواهم. دور صفحههاش هم یک طرح خوشگل بگذارید. بعد از دو روز که میرفتم چند تا مقاله نشانم میداد… یکی را انتخاب میکردم و برایم پرینت میکرد.»
با در نظر گرفتن این که نظام آموزش نوین ایران، بر شانههای آموزش مکتبخانهای =آموزشی در شکل و محتوا، استادمحور، که هیچ نقش فعالی برای دانشآموز قائل نیست)، شکل گرفته است، نمیتوان توقع داشت در حدود یک دهه، رویکرد پژوهشی در سیستم آموزشی جای باز کند.
از حدود ده سال قبل، مسئله تحقیق و پژوهش به طور جدی در مدارس مطرح شد، اما از آنجا که غالب تصمیمهای مهم مربوط به نظام آموزشی، بدون در نظر گرفتن واقعیتهای جاری در مدارس گرفته میشوند، حتی پیشرفتهترین برنامههای آموزشی نیز ممکن است در رهگذر سلسلهمراتب اداری، تنها تبدیل به بخشنامهای بیاثر شوند که روی تابلوی اعلانات مدارس جا خشک میکنند.
محمدرضا نیکنژاد، کارشناس مسائل آموزشی در ایران، در مورد عوامل نهادینه نشدن تحقیق و پژوهش در ساختار آموزشی کشور میگوید: «واقعیتهای موجود در مدرسه و کلاس، با ساختارهای آموزشی تحقیقی- پژوهشی بسیار فاصله دارد. در بخش سختافزاری میتوان به فاصله زیاد فضاهای آموزشی ما با روشهای نوین آموزشی، فرسوده بودن این فضاها، پرشماری و تراکم دانشآموزان در کلاس، کمبود بیاندازه ابزارهای آزمایشگاهی- پژوهشی در مدرسه، کمبود شدید بودجه، نارضایتی گسترده فرهنگیان از دستمزدها و در نتیجه بیانگیزگی برای گوش سپردن به فرمانهای بالا دستیها و ناامیدی از ایجاد دگرگونیهای آموزشی در دانشآموزان، کمبودهای فراوان ابزارهای نوین آموزشی مانند رایانه و اینترنت و آنچه در مدرسهها هوشمندسازی نامیده میشود اشاره کرد.»
مسائل فرهنگی و نرمافزاری
ادامه مطلب ...
مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،27 مرداد 93
این روزها،روزهای شادی نیست. این همه جنگ و کشتار که در پیرامون مان رخ می دهد و این همه کودک و آدم بی گناه که کشته می شوند نشانه هایی هستند بر درستی این سخن. تا دل تان بخواهد برای اندوه،درد و گریستن بهانه هست. این روزها،که از زمین و آسمان مرگ می بارد،روزهای زنده شدن خاطره های اندوه بار است. یاد صادق هدایت می افتم که از دردهایی در زندگی سخن می گفت که مانند خوره،جان آدمی را می خورد.
"ده روز" سختی بود. در پایانش،سهم من،گوشه ی شیشه ی یک در بود تا به سختی،جان سپردنم را تماشا کنم. توان ایستادن نداشتم اما نمی توانستم بنشینم،همان گوشه ی شیشه را نیز از دست می دادم. بند- بند وجودم از هم گسسته می شد و دردی جانکاه به نشستن وادارم می کرد. اما نباید می نشستم. ساعتی پیش،کیلومتری را دویده بودم؛ترافیک می خواست آمپول نیم میلیون تومانی را،نوش داروی پس از مرگ بگرداند و من می خواستم که زنده بمانم. "ده روز" زندگی بلندی نیست. اکنون که پا به هستی گذاشته ام،انصاف و داد نیست که چنین شتابان،آن را بگذارم و بروم. بی گمان چشم به در دوخته بودم تا زودتر بیایم،شاید گره ای گشوده شود. اما پزشک،دارو را نگرفت و من،نا امید هم از گوشه ی شیشه می نگریستم و هم برتخت،بیهوش افتاده بودم. نور سرخ رنگ دستگاه،هم از خطری جدی خبر می داد و هم از ادامه ی زندگی. سینه ام را شکافته بودند تا رگ های جابجای قلبم را درست کنند. اما قلب کوچک من،توان این زخم ها را نداشت.
ساعتی گذشت. پزشک به سردی از مرگ سخن گفت و رفت،و ما ماندیم و دنیایی از درد و اشک و اندوه. ما ماندیم و چند عکس یادگاری از یک زندگی ده روزه بر تخت های بیمارستان. ما ماندیم و برگه رسیدی که روی آن نوشته شده : نوزاد"پویان بهلولی"،شماره 49- ردیف 94- قطعه 31. من نامش را "بامداد" پیشنهاد داده بودم اما پسر و همسرم نپذیرفتند. پسرم،نامش را پویان گفت و ما هم پذیرفتیم. پرستاران سی سی یو اما، به او "گردآلو" می گفتند. دوشنبه 8/12/89 پویان ده روزه را به خاک سپردیم. هفت-هشت نفری بودیم. با این که از اکسیژن اضافی خبری نبود "گردآلو" اما،دیگر کبود نبود : سفید سفید. گریه هم نمی کرد،آرام خوابیده بود.
آن روز راننده ی آمبولانس گفت : " امروز 14 کودک فوتی داریم. سقط جنین در تهران 50 درصد افزایش داشته است،همه اش از آب و هوای آلوده است." چند ماه بعد پزشک فوق تخصصی هم گفت : " بیماری های عجیب و غریب،مانند همین جابجایی عروق قلبی کودک شما،روز به روز دارد زیاد می شود و به احتمال زیاد به آلودگی هوا و یا پارازیت ها برمی گردد." دیگرانی هم گفتند از دل نگرانی و پریشانی و دل واپسی است. نمی دانم،اما هرچه بود،اندوه و درد پویان،سخت جانکاه است و شکننده و فراموش نشدنی.
http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=27&pageno=20
محمدرضا نیکنژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،25 مرداد 93
وارد کلاس شدم. کف کلاس بیش از همیشه آلوده به تکههای کاغذ، پوست میوه، خودکار شکسته و... بود و سطل زباله پاکیزهتر از همیشه! جلو کلاس ایستادم و از این سخن گفتم که پاکیزگی یا انداختن زباله برآوردی از فرهنگ شهروندان است و بیگمان زیبایی و زشتی آن دامنگیر همه. پیشنهاد دادم هر جلسه به خاطر پاکیزگی کلاس، نمرهای گروهی به همه دانشآموزان خواهم داد. همان دم جمعآوری زبالههای جلو کلاس را آغاز کردم و بچهها هم به احترام و پیروی از من، زیر میزها و میان نیمکتها را پاکیزه نمودند. کلاس پاک و دلچسب شد. جلسه دیگر حجم زباله بسیار کم شده بود و با وارد شدنم، یکی – دوتا از بچهها آنها را نیز جمع کردند. من هم نمرهای به همه دانشآموزان دادم. این روند چند هفتهای ادامه یافت. در آن روزها توجهم بیش از گذشته، به رفتارِ شهروندان بود. پرت کردن تهسیگار و کاغذمچاله در جوی آب و پیادهروها، رها کردن پسماندههای گردشهای خانوادگی در پارکها و تفریحگاهها، انباشتگی بطری پلاستیکی، نایلون و ظرفهای یکبار مصرف در پیچ رودخانهها و لابهلای کشتزارها و جنگلها و... ناامیدی کشندهای را در جانم فرو میبرد و میاندیشیدم که راهِ چاره چیست؟ بسیاری از اندیشمندان، یگانه چاره را آموزش و دگرگونی در اندیشهها از راه نهادینه کردن رفتارهای شهروندی در افراد جامعه میدانند. اما بیگمان راه، سختتر از آن است که میپنداریم! پدر و مادرها، سالها پیش، بیآنکه آموزشهای درخوری دیده باشند، سامانه آموزشی را ترک گفته و بسیاری از آنها در نازیبا کردن شهرها کوشا هستند! فرزندان، زیرِ دستِ این پدر و مادرها پرورش یافته و خود بخشی از مشکل میشوند. بزرگ میشوند و بچهدار میشوند و پرورش میدهند و... این چرخه زشت میچرخد و بیفرهنگی میافزاید و... به کلاس برگردیم. در آن روزها هر جلسه بگومگوهایی میان دانشآموزان کلاسم درمیگرفت. یکی – دوتا از آنها میگفتند: «ما کلاس را پاکیزه میکنیم و دیگران، افزون بر اینکه کاری نمیکنند، کثیفکاری و کارشکنی هم میکنند! نمیپذیریم که ما تلاش کنیم و آنها نیز از نمرهاش بهرهمند شوند.» چارهای نداشتم، برای کاهش تنش از نمره گروهی چشم پوشیدم. جلسه بعد به کلاس وارد شدم. چشمتان روز بد نبیند! از دیدن این همه کثیفی، نزدیک بود سرم را به دیوار بکوبم. آن همه گفتوگو، چانهزنی، راهحل، نمره و... همه به باد هوا رفته بود! گرچه هیچگاه به اصل و ذاتِ خوب و بد باور نداشتهام و رفتار را پیامد آموزش دانستهام، اما نمیدانم چرا آن لحظه این شعر از خاطرم گذشت «اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است/ تربیت نااهل را چون گِردِکان بر گنبد است.»
http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=25&pageno=20
ایلنا : وزارت آموزش و پرورش میخواهد از طرفی پیش دبستانی را اجباری و پولی کند و از طرف دیگر، سیاست گذاری برای این دوره آموزشی را بر عهده داشته باشد.
یک فعال صنفی معلمان با انتقاد از طرح وزارت آموزش و پرورش برای اجباری و پولی کردن پیش دبستانیها گفت این وزارتخانه به جای ایجاد فضای شاد و آموزش زندگی مسالمت آمیز، کارهای گروهی و دوست داشتن یکدیگر در پیش دبستانیها به مسائل فرعی همانند تفکیک جنسیتی گیر میدهد.
«مهدی بهلولی» در واکنش به «محمد دیمهور»، معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش که روز گذشته (شنبه ۴ تیر) از اجباری شدن پیش دبستانیها تا چند سال آینده خبر داد بود، به ایلنا گفت: پیش دبستانی در حال حاضر بر اساس برنامه درسی ملی «۲ ساله» و «اختیاری» در نظر گرفته شده است اما اینان میخواهند این دوره آموزشی را «اجباری» و «پولی» کنند.
وی با اشاره به گفته دیمهور مبنی بر برگزاری رایگان پیش دبستانی در روستاهای محروم، افزود: رایگان شدن پیش دبستانی در روستاهای محروم بدان معناست که این دوره آموزشی در سایر نقاط کشور پولی برگزار خواهد شد. این در حالی است که جمعیت قابل توجهی از شهرنشینان نه تنها پولدار و مرفه نیستند بلکه از طبقات ضعیف جامعه به شمار میآیند، بنابراین اجباری کردن پیش دبستانی آن هم با انداختن هزینههای گزاف بر دوش خانوادهها اجحاف در حق این قشر است.
بهلولی با انتقاد از ناهمخوانی آموزشهای پیش دبستانیهای ایران در قیاس با سنت این دوره آموزشی در کشورهای توسعه یافته، تصریح کرد: ادامه مطلب ...
محمدرضا نیکنژاد،روزنامه شهروند، ص آخر، 4 مرداد 93
علی را از بچگی میشناختم. پسری پرجنب و جوش، با اندامی ورزیده، باهوش و کمی بازیگوش. در مهمانیها، محور شادی و خنده بود و هواخواهِ بسیار داشت. در ۱٤-۱٥سالگی کمپیدا شد و سراغش را که میگرفتیم، مادرش با بهانهای از پاسخ سر باز میزد و البته ما هم پیگیر نمیشدیم! از اعتیادِ علی بو برده بودیم. یکی،دو بار با پافشاری مادرش با علی به گفتوگو نشستم، رنگی پریده با پوست به استخوان چسبیده و مو و ریشی ژولیده و شرمی در چهره. داستان علی تا ٧-٨سال ادامه یافت تا اینکه شنیدم با شکایت مادرش بازداشت و پس از چند روز به یکی از کمپهای ترک اعتیاد برده شده است. پس از چند ماه علی را دیدم، باورش سخت بود. اندامش مانند گذشته، تنپوشی آراسته و برخوردی سامانیافته. از کمپ خاطرات خوبی نداشت و از رفتار غیرانسانی با معتادان سخت دلچرکین بود. با این حال آن را تجربهای سودمند برای رهایی از اعتیاد میدانست. علی از شرکت در گردهماییهای N-A میگفت و از آموزشهای گروهی و همیاری برای زیستی بیاعتیاد. سخنانش آمیختهای از پختگی و شور و جملههایی حکیمانه بود. آدم دیگری شده بود. از او خواستم که اگر ممکن باشد، در نشست N-A شرکت کنم و رفتم. گروهی ٦٠–٧٠ نفره گرد هم آمده بودند. از نجاتیافته چندروزه، تا ١٠ساله را میشد در آنها دید. هر یک به نوبت سخن میگفتند. نوبت به علی رسید. «من علی، معتاد! همگی با هم: سلام علی. سه ماه و ١٧ روز و ١٠ ساعت است که مواد مصرف نکردهام. دیروز یکی از دوستان معتادم را دیدم. به یاد گذشته افتادم و میل شدیدی به مصرف دوباره در من پدیدار شد. دلم لرزید، اما مادرم را به یاد آوردم که به خاطرم چه حقارتها و سرکوفتهایی را تاب آورد. زندگی چندینساله با موش و سوسک و توهمات وحشتزا و نفرتانگیز با زندگان و مردگان، تنم را لرزاند. نیاز شدید و بیمرزی را به ذهنم آورد که وادارم میکرد عزیزترین کسانم و ارزشمندترین داشتههایم را در برابر مصرف فدا کنم. بوی ناخوشایندِ تنم را، که پس از ماهها دوری از آب، خودم را هم آزار میداد. دلدردهای کشنده و سر فرو بردن درون سطل زباله، بیپولی و ترجیح خرید مواد، به چندین روز گرسنگی، بیاعتمادی و بیاعتنایی مردم و نگاه تحقیرآمیز آنها - حتی برادران و خواهرانم - پشیمانی پس از هر بار مصرف و بیچارگیام در برابر وسوسه قدرتمند آن، که به آرامی جانم را میگرفت و باز تن به آن میدادم و... مرا از رفتن بازداشت و تا امروز پاکم.» همگی ٦٠–٧٠ تن با هم فریاد زدند «ماشالله علی». چند روز پیش به خانه علی رفته بودم. برای دیدن «آریسا» دختر چندروزهاش. او نزدیک سهسال است که پاک است. و من در برابر این اراده و توان او و علیهای دیگر خود را کوچک میبینم. آنها بزرگاند و جامعه نیز باید این بزرگی را ببیند. امیدوارم جامعه برای پاک شدن و پاک ماندن علیهایمان بیش از اینها تلاش کند.
http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=10&pageno=20
مهدی بهلولی،عضو انجمن کارشناسان آموزش و پرورش
روزنامه شهروند، 4 مرداد 93
روزنامه شهروند در تاریخ 31 تیرماه،گفت وگویی با مهرزاد حمیدی،معاون سلامت و تربیت بدنی وزیر آموزش و پرورش منتشر نمود با عنوان " آموزش مستقیم راه های انتقال ایدز ممکن نیست" که البته بخش دوم آن هم دو روز بعد انتشار داد. این یادداشت کوتاه،در پیوند با همین گفت و گوی بلند است. اما پیش از هر چیز- به عنوان آموزگاری که از نزدیک با محیط آموزشی کنونی و کمابیش با آنچه که در این گفت و گو آمده درگیرم- بر خود بایسته می بینم که مراتب سپاس خود را از کارگزاران روزنامه شهروند و به ویژه خبرنگار محترم بیان نمایم. بی گمان،یکی از نخستین گام های برخورد با بیماری ها و ناهنجاری هایی همچون ایدز و اعتیاد،آگاهی رسانی شفاف درباره ی آنهاست؛همان که شوربختانه،فرادستان آموزشی از گذشته تاکنون،چندان تمایلی به آن نشان نداده و نمی دهند.
اما اگر بخواهم برداشت خودم از این گفت و گو و کاری که آموزش و پرورش می تواند در برابر گسترش ایدز و اعتیاد در جامعه و به ویژه در میان جوانان انجام دهد را در یک جمله بیان کنم متآسفانه باید بگویم که در شرایط کنونی- آنگونه که حمیدی توصیف نموده- تقریبا نمی توان کاری کرد. آموزش و پرورش به گفته ی حمیدی،از یک سو "بیش از 98 درصد بودجه اش،حقوق کارکنانش است" پس نمی تواند پولی صرف کاهش شمار دانش آموزان کلاس،افزایش محیط و امکانات آموزشی،گیرا نمودن فضاهای آموزشی،استخدام مشاوران کارآزموده و ... نماید و از سوی دیگر،به دلیل های گوناگون فرهنگی و اجتماعی،نمی تواند مستقیم و درست و حسابی وارد آموزش پیشگیری از این بیماری ها شود؛از این رو چندان نقشی هم برای خود در نظر نگرفته و نمی گیرد. ادامه مطلب ...
دولت به بهانه اینکه تشکلهای فرهنگیان دچار تخلف شدند از تمدید پروانه آنان خودداری میکند، آن هم بدون آنکه تخلف این نهادها را گزارش کند/ تعامل و مشارکت با تشکلهای معلمی از رئوس برنامه های وزیر آموزش و پروش بوده است.
ایلنا : عضو کانون فرهنگیان شیراز گفت: دولت به بهانه اینکه تشکلهای فرهنگیان دچار تخلف شدند از تمدید پروانه آنان خودداری میکند، آن هم بدون آنکه تخلف این نهادها را گزارش کند.
«محمدتقی سبزواری» در این باره به ایلنا گفت: فرهنگیان از ابتدای دهه ۸۰ جهت دستیابی به حقوق خود و مشارکت در سیاستهای آموزشی و پرورشی به تأسیس تشکلهای صنفی و تخصصی رو آوردند.
وی ادامه داد: تا سال ۸۴ این مسئله با استقبال وزارت کشور همراه بود و تعدادی از شهرستانها توانستند مجوز تأسیس و پروانه فعالیت دریافت کنند اما پس از سال ۸۶، دولت از صدور مجوز و تمدید پروانه فعالیت هر تشکل معلمی خودداری کرده و این در حالی است که سایر صنوف برای گرفتن مجوز و تمدید پروانه مشکلی ندارند.
این فعال صنفی معلمان افزود: با گذشت یک سال از روی کارآمدن دولت تدبیر و امید هنوز مشکل فرهنگیان حل نشده است. دولت به بهانه اینکه تشکلهای فرهنگیان دچار تخلف شدند از تمدید پروانه آنان خودداری میکند، آن هم بدون آنکه تخلف این نهادها را گزارش کند.
عضو کانون فرهنگیان شیراز تصریح کرد: یکی از رئوس برنامههای آقای فانی به عنوان وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش، تعامل و مشارکت با تشکلهای معلمی بوده و مسلماً این برنامه مورد قبول رئیس جمهور است. مخالفت نهادهای مربوطه با صدور مجوز برای تشکلهای نوپا و تمدید پروانه تشکلهای سابقه دار نشاندهنده عدم انسجام در سیاستهای دولت است.
به گفته سبزواری، نگرانی وزارت کشور از نهادهای مدنی، بیجا و بیدلیل است چراکه نهادینه کردن رفتارهای عقلانی که توسط تشکلهای مردمی صورت میگیرد، بهترین حافظ امنیت اجتماعی است.
وی در ادامه بیان کرد: عملکرد اشتباه وزارت کشور باعث میشود تا فعالان صنفی بر خلاف میل باطنی خود و بطور کاملاً غیر ارادی به سمت موضع گیریهای سیاسی و جناحی کشیده شوند. با این اوصاف علاوه بر مسئولان آموزش و پرورش، وزارت کشور نیز سهم زیادی در سیاسی شدن فضای آموزش و پرورش دارند.
سبزواری گفت: ما از آقای فانی گله مندیم. وی عضو کابینه است. رئیس جمهور نیز رئیس کابینه و تائید کننده برنامههای وی است. آقای فانی میبایست تحقق وعدههای رئیس جمهور را از شخص وی بخواهد.
عضو کانون فرهنگیان شیراز در پایان اظهار کرد: ما علاقه مندیم که خواستههایمان را در قالب نهادهای صنفی مطرح کنیم، چرا که اعتقاد داریم حضور احزاب در آموزش و پرورش به ضرر تعلیم و تربیت تمام میشود. آقایان هرگز اعلام نکردهاند که تشکلهای معلمی فاقد پروانه فعالیت هستند چرا که از بازخورد آن واهمه دارند. معلم که به جز با قلم ابزاری دیگر برای انتقاد ندارد.
پایان پیام
http://ilna.ir/news/news.cfm?id=189042
محمد تقی فلاحی،تارنمای کانون صنفی معلمان ایران
بی تردید اکثر ما بارها درباره ی موظف بودن ( تکلیف داشتن ) دولت برای فراهم ساختن وسایل آموزش و پرورش رایگان برای همه ی ملت تا پایان دوره ی متوسطه و . . . (1صل سی ام قانون اساسی) شنیده و یا خوانده ایم. اما شاید کمتر به بندهایی از اصل سوم قانون اساسی توجه کرده ایم، به ویژه بند سه آن که تأکید بر آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان دارد و مهمتر بند 9 آن که «رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه های مادی و معنوی»را جزء وظایف دولت ( حکومت ) جمهوری اسلامی می داند.
درهرصورت اما، هنگامی که چشم از نوشته های کتاب قانون برمی داریم و به روندهای جاری در پیرامون مان می نگریم، شکافی عمیق و تعارضاتی جدی میان آن چه هست و آن چه می باید باشد، مشاهده می کنیم. از شهریه های ده ها میلیونی برخی مدرسه های غیر دولتی می شنویم و از سرگردانی والدین و فهرست طولانی در نوبت ماندگان، برای ثبت نام فرزندانشان در مدارس دولتی که شاید نسبت به سایر مدارس دولتی از اندک امکانات و کیفیت بالاتری برخوردار باشند. که این خود البته ماراتنی است که برخی شکست خوردگان را به ناچار راهی مدارس غیر دولتی می نماید.
ادامه مطلب ...