محمدرضا نیک نژاد، ص اقتصاد اجتماعی روزنامه تعادل، 30 تیرماه 95
"عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات در مجلس گفت: انتظار مجلس این است که دولت با اقتدار و جسارت در راستای دریافت مالیات از آستان قدس رضوی و دیگر دستگاههای مذکور در قانون اقدام کند. محمود صادقی در گفتوگویی با تاکید بر لزوم اقدام عملی دولت در راستای دریافت مالیات از آستان قدس و نهادها و دستگاههای یادشده در قانون، اعلام کرد: بنابر ماده ۷۸ قانون الحاق برخی مواد به قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت، بهمنظور برقراری عدالت آموزشی و اجرای اصل ۳۰ قانون اساسی و تجهیز کلیه آموزشگاههای آموزش و پرورش با اولویت مناطق محروم و روستاها، آستان قدس رضوی و آن دسته از مؤسسهها و بنگاههای اقتصادی زیرمجموعه نیروهای مسلح و ستاداجرایی فرمان امام(ره) و سایر دستگاههای اجرایی که تا زمان تصویب این قانون مالیات پرداخت نکردهاند، به استثنای مواردی که اذن ولیفقیه وجود دارد، موظف به پرداخت مالیات مستقیم و مالیات بر ارزش افزوده هستند." (خبرگزاری ایلنا)
البته موضوع دریافت مالیات از برخی نهادهای زیر نظر رهبری به این گفت و گو و حتی ماده 78 برنمی گردد. این ماده پیامد تلاش های برگزار کنندگان چند همایش " توسعه و عدالت آموزشی" و رایزنی با مجلس و دولت بود که در سال 93 به شکل قانون در شورای نگهبان به تصویب رسید. اما شوربختانه تاکنون دولت به علت های نامشخص برای اجرای آن این دست آن دست کرده است! در برنامه ششم توسعه آمده است که محل هزینه این مالیات، به سامان کردن گرفتاری های مالی دولت و پیگیری اقتصاد مقاومتی است که بی گمان با هدف نخستینِ این مالیات همراستا نیست و شاید به شکلی پشت پا زدن به گرفتاری های پر شمار آموزش و پرورش به ویژه در استان ها و مناطق نابرخوردار است. هنگامی از گرفتاری های آموزشی سخن به میان می آید برای ما شهرنشینان شهرهای کلان و متوسط تراکم کلاس و ناشاد بودن مدرسه و برخورد نامناسب آموزگار و مدیر و معاون و چانه زنی با مدیر برای کاهش کمک های دلبخواهانه ی اجباری! و نبود ابزارهای کمک آموزشی و آزمایشگاه و کتاب های نامناسب درسی و جایگزینی آنها با کتاب های کمک آموزشی چند ده ها هزار تومانی و آماده نکردن دانش آموزان در هر پایه ای برای کنکور و ... از خاطر می گذرد. گرچه شهرها به ویژه کلان شهرها نیز از گرفتاری های آموزشی دردآوری مانند کودکان کار و بازماندگان از آموزش رنج می برند اما بی گمان کمبودهای آموزشی در شهرها به ویژه مناطق برخوردار با نیازهای آموزشی در مناطق نابرخوردار سنجیدنی نیست. برای نمونه هزار مدرسه خشتی در روستاهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان و ...، فقر شدید اقتصادی که بنیادی ترین ریشه بازماندگی از آموزش در این مناطق است، وجود صدها کلاس کپری یا کانکسی، وجود ده ها مدرسه شبانه روزی که حتی توان یک وعده خوراک به دانش آموزان را ندارند و با امکاناتی نزدیک به صفر به کار خویش ادامه می دهند و اکنون نیز قرار است به خیرین سپرده شوند! سرمایه گذاری صفر برای بالابردن سطح اقتصادی و فرهنگی خانواده ها برای تشویق آنان به ادامه تحصیل دختران در مناطق محروم، فراهم کردن دستمزد درخور برای معلمان مناطق نابرخوردار و تشویق آنان برای ماندن و انجام کار آموزشی بهینه، نزدیک 11 هزار و 500 تومان سرانه دانش آموزی در سال برای هر دانش آموز! که در مناطق حاشیه ای کشور و با توجه به پراکندگی کم جمعیتی، روی هم رفته عدد خیلی ناچیزی برای هر مدرسه را شامل می شود و .... این ها تنها گوشه ای از دشواری های درس دادن و درس خواندن در مناطق محروم کشورند و بی گمان این سیاهه دراز دامن تر است.
اما آموزش و پرورش در کل نیز از فقیر ترین وزاتخانه های دولت است و شوربختانه نگاه حاکمیتی به آن از سوی همه نهادهای حکومت نادرست است. این نگاه خود را در بودجه و البته همین ماده 78 نشان می دهد. به گفته کاربدستان، آموزش و پرورش امسال با 6000 میلیارد تومان کسر بودجه روبروست- این یعنی نزدیک یک – ششم کل بودجه اش، بیش از 30 درصد مدرسه های فرسوده- یعنی 35 هزار از 105 هزار مدرسه، میانگین حقوق فرهنگیان چیزی نزدیک به نصف خط فقر نسبی کشور، نزدیک 4 میلیون کودک بازمانده از آموزش و .... و تازه همه این ها کمترین امکانات برای یک آموزش حداقلی است. بی گمان برای داشتن آموزشی کیفی و به روز و از همه مهمتر پرورش دهنده شهروندانی دانا و توانا این ها به تنهایی نمی توانند زمینه ای درخوری را فراهم کنند.
نکات گفته شده بخش اندکی از گرفتاری های اقتصادی نهاد آموزش است و نشان می دهد که اجرای "ماده ۷۸ قانون الحاق برخی مواد به قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت" می تواند بخشی ناچیز اما موثر از این گرفتاری ها را حل کند. پیگیری این ماده به عهده کاربدستان آموزشی و اجرای آن بر عهده دولت است. امید که این حق به زودی به حقدارش یعنی دانش آموزان مناطق نابرخوردار برسد.
http://www.taadolnewspaper.ir/archive/5/1395/4/30#page=12|item=47546
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه شهروند، 26 تیرماه 95
هنگامی که از نگارنده خواسته شد که درباره سازمان "هلال احمر"، هدف ها و وظیفه هایش و روش آگاهی از آن ها بنویسم، کمی جا خوردم و اعتراف کردم که راستش خودم هم درباره کارکردهای دیگرش چیزی نمی دانم! اصلا به جز امداد رسانی مگر کارکردهای دیگری نیز دارد؟ گفتند بله دارد! گفتم حالا من باید چه کنم؟ گفتند شما به عنوان یک آموزگار چه پیشنهادی برای شناساندن این سازمان به ویژه به نسل جوان دارید؟ با خودم گفتم ای بابا! رطب خورده منع رطب چون کند!؟ من که خودم در این زمینه چیزی نمی دانم! چگونه می توانم درباره اش بنویسم؟ از شما چه پنهان رفتم و دست به دامن گوگل شدم. نخستین تارنمایی که نام و آدرسش آمد، تارنمای خودِ سازمان هلال احمر بود و نخستین صفحه ای را که باز کردم تاریخچه این سازمان بود– که تا اندازه ای همان تاریخچه سازمان صلیب سرخ جهانی است. در بخشی از تاریخچه آمده بود: "کمیته بینالمللی صلیبسرخ (ICRC )، که مقر آن در ژنو قراردارد، سازمانی است بیطرف، بیغرض و مستقل که وظیفه منحصراً بشردوستانه آن عبارت است از: حفاظت از زندگی و کرامت قربانیان جنگ و نیز خشونت داخلی و یاریرسانی به آنها. فعالیتهای کمیته بینالمللی بر پایه مقررات حقوق بشردوستانه استوار است و در موارد سیاسی، دینی و عقیدتی بیطرف است." در ماده 2 اساسنامه ملی نیز آمده بود: " اهداف جمعیت عبارتند از: تلاش برای تسکین آلام بشری، تامین احترام انسانها و کوشش در جهت بر قراری دوستی و تفاهم متقابل و صلح پایدار میان ملت ها و همچنین حمایت از زندگی و سلامت انسانها بدون در نظر گرفتن هیچگونه تبعیض میان آنها." در بخش معرفی نیز اصول هفتگانه ی " بی طرفی، بی غرضی، استقلال، خدمت داوطلبانه، بشر دوستی، یگانگی و جهان شمولی" آورده شده بود.
با گشت و گذار بیشتر می شد نکته های ارزشمندتری درباره جمعیت بیابم، اما بهتر دیدم که به ریشه بی خبری شهروندان از جمله خودم از نهاد ارزنده ای مانند هلال احمر بپردازم و راه های پیشنهادی برای آشنایی بیشتر شهروندان با آن را واکاوی کنم. پیش از هر چیز به گمانم بخش روابط عمومی جمعیت نتوانسته است آن گونه که شایسته و بایسته است کارکردهای گوناگون سازمان را به شهروندان بشناساند و آنان را در زمینه هدف ها، وظیفه ها و کوشش هایی که در بالا به بخش هایی از آن اشاره شد، آگاه سازد. بی گمان این ضعف نه تنها به زیان خود هلال احمر است، بلکه می تواند برای شهروندان نیز آسیب رسان باشد. این نقد از آن جا ناشی می شود که شهروندان، بیشتر با بخش امداد و نجات این سازمان آشنا هستند و تنها در زمان نیاز در این موارد دست به دامن جمعیت هلال احمر می شوند. اما اگر بدانند که این سازمان افزون بر نجات زخمی ها و آسیب دیدگان جنگ و تصادف های جاده ای و افتادن از کوه و گیر کردن در برف و آسیب دیدگان سیل و زلزله و ... در پی" احترام به انسان و برقراری صلح و دوستی و تفاهم و ..." است بیش از اکنون می توانند دستِ نیاز خویش را به سوی حلال احمر دراز کنند. برای نمونه چند سال پیش شماری از بخش آموزش جمعیت به دبیرستان ما آمدند و درباره روش های امداد و نجات و به ویژه پیش از رسیدن ماموران امداد توضیح دادند. نگارنده که با انگیزه ی شخصی در کنار دانش آموزان به آموزش های آنان گوش فرا داده بودم چیزی درباره دیگر کارکردهای هلال احمر نشنیدم و ندیدم! از این رو باید به دنبال راه های تازه گشت و روش های پیشین را بازخوانی نمود.
اما به باور من بهترین راه شناساندن سازمان هلال احمر ورود به درونمایه های درسی دانش آموزان است. گرچه پیش از این گویا کارهایی در این زمینه انجام گرفته است. برای نمونه در خبری آمده بود که " رئیس جمعیت هلال احمر شهرستان خواف با اشاره به گنجانده شدن درس آشنایی با حوادث و کمکهای اولیه" در کتاب درسی آمادگی دفاعی، از تدریس این سرفصل در مدارس شهرستان خواف با حضور مربیان هلال احمر خبر داد." ( رسانه ها 4/11/ 94)
اما سخن پایانی این که آموزش و پرورش نوین در پی پرورش شهروندان دانا و تونایی ست که در کنار برآوردن نیازهای زیست فردی بتوانند جامعه پذیر نیز باشند و در همراهی و همیاری با شهروندان دیگر به هدف های ارزشمند انسانی – اجتماعی دست یابند. در ساختارهای آموزشی پیشروِ کنونی، ساز و کارهای فراوانی برای پرورش چنین شهروندانی فراهم شده و برنامه های درسی، درونمایه های آموزشی و زمینه های سخت افزاری و نرم افزاری آن پیش بینی شده است. پس از پرورش ذهنی کودکان، مهمترین ابزار برای جامعه پذیری دانش آموزان به کارگیری آنها در تلاش های داوطبانه و گروهی برای رسیدن به یک هدف مشترک است. با توجه به تجربه و هدف های جمعیت هلال احمر در کارهای انسان دوستانه و داوطبانه، تلاش و گسترش چنین کنش هایی میان نوآموزان می تواند بیش از هر زمانی در پرورش شهروندان کنونی و آینده کارگر افتد. البته از این رهگذر نیز شهروندان آینده با کارکردهای نوین جمعیت آشنا خواهند شد. نخستین پله در آموزش و پرورش با رویکرد انسانی و حقوق بشری، فراگیری کار جمعی و پیاده کردن این آموزه ها در گروه است. با کار گروهی است که می توان چشم براه نهادینه شدن پنج جانمایه شهروندی یعنی " راستگویی، احترام، همدردی، پاسخگویی و شجاعت" در نهاد فراگیران بود. این پنج جانمایه همپوشانی بسیاری با هدف های جمعیت هلال احمر داشته و این می تواند زمینه خوبی برای ورود آموزش های انسان دوستانه و داوطلبانه به آموزش های رسمی باشد. از این رو با توجه به تفاهم نامه ای که میان آموزش و پرورش و جمعیت هلال احمر نوشته شده است، امروز بیش از گذشته زمینه برای همکاری این دو نهاد فراهم بوده و امید آن می رود که دست اندرکاران جمعیت بتوانند با توجه به هدف هایشان آموزش های داوطلبانه را بخش مهمی از آموزش های رسمی کنند. پیشنهاد می شود کانون دانش آموزی جمعیت هلال احمر در هر مدرسه راه اندازی شده و پلی شود میان آموزشِ نوآموزان در زمینه های آموزش های شهروندی، رفتارهای انسان دوستانه و کنش های داوطبانه. این کار، هم آشنایی شهروندان کنونی و آینده را با جمعیت افزایش می دهد و هم می تواند زمینه ای شود برای آموزش های پویا و کارآمد در زمینه شهروندسازی و پرورش شهروندان شایسته.
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/69283/-%d8%ac%d9%85%d8%b9%db%8c%d8%aa-%d9%87%d9%84%d8%a7%d9%84%e2%80%8c%d8%a7%d8%ad%d9%85%d8%b1-%d9%88-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4%e2%80%8c%d9%88%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%86%d9%88%db%8c%d9%86
محمدرضا نیک نژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،26 تیرماه 95۱- کفشِ تازه خریده بودم اما به خاطر نوروز، کتانیهای کهنهام را میپوشیدم- که آنها هم داستانی داشتند! مرز میان پاها با زمین را مقوا پر میکرد. انگشت شست پای راستم آفتاب میگرفت. در پاهایم خوب جفتوجور نمیشد. از اینرو آهنگ کِر- کِرش به راه بود. سنگریزه هم میهمان همیشگیاش بود و... زنگ تفریح با هیاهو بدو بدو میکردم که معلم قرآن، خیره به پاهایم به دفتر فراخواندم! کله تراشیدهام عرقی و پیراهنم از شلوار بیرون زده و... با آهنگ موزون کتانیهایم وارد دفتر شدم. مدیر پرسید: «پدرت چه کاره است؟» گفتم: «کارگر.» گفت: «چند بچهاید؟» گفتم: «پنج تا و منم آخریام.» گفت: «درآمدتان چقدر است؟» گفتم: «من و چهار برادرم اگر کار کنیم، بد نیست!» پچ پچی کردند و نامهای با یک آدرس به دستم دادند. نامه را پدرم دید. با چشمغره نامه را سپرد به برادر بزرگم که مجری احکام بود! او هم نامردی نکرد و یکی خواباند زیر گوشم! تا خواست دومی را بنوازد مادرم آمد و مانند همیشه از تهتغاریش دفاع کرد. برادرم به تندی گفت: «مگر ما فقیریم!؟» گفتم: «نه!» گفت: «پس چرا این را قبول کردی؟!» من تا آن زمان در باغ نبودم! این کوپنی بود که به بچههای خانوادههای فقیر میدادند تا پوشاک نوروزشان را رایگان تهیه کنند. فردای آن روز مادرم به مدرسه آمد و کوپن را به مدیر داد و همچنان که چپ چپ نگاهم میکرد، گفت: «از ما سزاوارتر زیاد است!» و رفت. تا آنجا که خبر دارم آن زمان- و حتی پیش از انقلاب- افزون بر موسسههای نیکوکارانه فعال در مدرسهها، آموزشوپرورش نیز بودجهای جداگانه برای کمک به آموزش بچههای خانوادههای نیازمند داشت. چه بسیار دکتر و مهندسهای نامداری که زیر پوشش چنین کمکهایی درس خواندند- حتی برخی از فرادستان کنونی کشور.
۲- بنا به بخشنامه وزارتخانه آموزشوپرورش برای پوشش رسمی و یکسان دانشآموزی با همسر و پسرم به فروشگاهی از پیش تعیینشده رفتیم. بهای پوشاک بنا به پایه متفاوت بود. برای پسرم ٧٨هزارتومان شد. چون کیف سال گذشتهاش هم ناکار شده بود، ٨٠هزارتومان هم اینجا پرداختیم. یکی دوماه پس از سال هم کمکهای۲۰۰-۳۰۰هزارتومانی دلبخواهانه اجباری! باید بپردازیم. افزون بر کتابهای درسی، کتابهای کمک درسی معرفی شده ازسوی معلم نیز حتما نیاز است! هرماه نماینده خانوادهها در کلاس ١٠تومن با عنوان شارژ برای تهیه جایزه یا جشن کلاسی یا... میگیرد. برای برگزاری جشنهای ملی و آیینی در مدرسه، اردوهای تفریحی یا آموزشی، ابزارهای کمک آموزشی، راهاندازی شوفاژ، هزینه آوردن معلم ورزش! عیدی بابای مدرسه، جشن آغاز و پایان سال آموزشی و... باید پول بدهیم. تازه خدا رحم کرده مدرسه دولتی است و اصل ۳۰ قانون اساسی آموزش را رایگان کرده است! وگرنه چه میشد؟ همین چند روز پیش شنیدم که تنها نزدیک ۷درصد دانشجویان کشور دولتی درس میخوانند و بقیه در دانشگاههای رنگارنگ پولی، شهریه میپردازند! خب پس جای شکرش باقی است! گرچه همین فشارهای مالی بر بسیاری از خانوادههاست که سبب شده نزدیک ۴میلیون کودک از آموزش باز بمانند. دستهای آشکار و پنهانی هست که میخواهد آموزشوپرورش را نیز به سرنوشت دانشگاهها دچار کند اما تاکنون همین اصل ۳۰، کامیابی کامل را از آنان ستانده است اما با دریافت پول به بهانههای گوناگون اصل ۳۰ را هم دور میزنند. گمانی نیست که اکنون خانوادههایی مانند خانواده آن زمان ما توانایی تأمین هزینههای آموزشِ پولی شده برای فرزندان خویش را ندارند. حق آموزش از حقوق نخستین انسان است. نباید گذاشت کودکان بیشتری باز بمانند اما: پای ما لنگ است و منزل بس دراز/ دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
http://shahrvand-newspaper.ir/…/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d9%86%db…
محمدرضا نیکنژاد،روزنامه جهان صنعت،26 تیرماه 95
«معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش وپرورش از ورود ۲۸ هزار و ۵۰۰ نیروی جدید به آموزشوپرورش از مهرماه امسال به ایسنا خبر داد. وزیر آموزشوپرورش هم در خبری از ایرنا گفت: «با وجود افزایش 500 هزار دانشآموز 80 هزار نیروی انسانی نیز در طول این سالها بازنشسته شدهاند و حتی یک نیرو استخدام نکردهایم. »
آموزشوپرورش از زمان روی کار آمدن دولت یازدهم هیچگونه استخدام رسمی نداشته و این نخستین بار است که سخن از ورود نیروی تازه به میان میآید اما اگر آمار وزیر یعنی 80 هزار بازنشسته را سنجهای برای ارزیابی بگیریم به ازای 80 هزار بازنشسته تنها 28 هزارو 500 نیرو جایگزین شده است. یعنی 51 هزار و 500 بازنشسته جایگزینی نداشتهاند. اگر این کاهش نیرو را در کنار برنامه اصلی وزیر در ساماندهی نیرو با عنوان تعدیل بگذاریم، پی خواهیم برد که ایشان و تیم وزارتش یک گام به این هدفشان نزدیک شدهاند. تعدیل نیرو از این قرار است که با سنجههای مدیریتی تیم کنونی 250 هزار نیروی آموزشوپرورش زیاد هستند و باید در دورهای 10 ساله به 750 هزار نفر رسانده شوند. این در زمانی است که آمار دانشآموزی کشور رو به افزایش است بنابراین تعدیل نیرو را از دوجنبه میتوان بررسی کرد. یا تیم وزارتی بیش از گذشته چشم به افزایش تراکم کلاسها دوختهاند یا نیروهای جایگزین را به گونهای دیگر تامین میکنند اما ایراد کار در احتمال نخست آنجاست که آموزشوپرورش بر خلاف پژوهشها و تجربههای کامیاب جهانی، به سوی کاهش آموزگاران و افزایش شمار دانشآموزان کلاس پیش میرود که بی گمان زمینه کاهش کیفیت آموزشی را بیش از گذشته فراهم خواهد کرد. اکنون در برخی سامانههای آموزشی کشورهای پیشرو به ویژه در دوره پیش دبستانی و دبستان از دو آموزگار بهره میگیرند. آن هم با تراکمی از 15 تا 25 دانشآموز نه با 30 تا 40 دانشآموز در کلاس.
شکل دوم این است که تعدیل نیرو به معنای کاهش نیرو نباشد بلکه به دنبال کاهش نیروهای رسمی و افزایش نیروهای آزاد، حقالتدریس یا خرید خدمت باشد. نیروهای آزاد، حقالتدریس و خرید خدمتی به شکل ساعتی دستمزد میگیرند و رسمی نیستند. این نیروها با تنظیم قراردادی به استخدام درمیآیند و بسیاری از مزایای نیروهای رسمی از جمله و از همه مهمتر امنیت شغلی ندارند. آموزشوپرورش هر زمان که اراده کند، میتواند آنان را اخراج کند. البته این تنها ایراد کار این معلمان نیست. آنان با توجه به سطح بالای بیکاری در کشور با تن دادن به شرایطی ناعادلانه وارد آموزشوپرورش شده و تن به خواستههای بالا دستان خویش و با کمترین مزایا به کار ادامه میدهند. برای نمونه یکی از معلمان خرید خدمتی حمیدرضا گنگوزهی بود که زیر آوار دیوار فرسوده کنار مدرسه در استان سیستان و بلوچستان جان باخت. او برای رفتن به مدرسه محل خدمتش نزدیک به 300 کیلومتر راههای بیابانی را میپیمود و هزینه این سفر و خورد و خوراک و ماندن یک هفتهای در مدرسه را نیز خودش میپرداخت. تا زمان جان باختنش و در حالی که حداقل دستمزد وزارت کار نزدیک 900 هزار تومان بود- نزدیک 7 ماه- حقوق 450 هزار تومانی! خود را نگرفته بود. این معلمان تقریبا روزمزد به شمار میآیند. تابستانها و روزهای تعطیل نوروز یا تعطیلات رسمی از حقوق و بیمه برخوردار نیستند و در این شرایط شاید کمبود نیرو جبران شود اما بیگمان اخلاق حرفهای و حقوق انسانی فرد آسیب دیده و باز هم نخستین قربانی آن کیفیت آموزشی است. در جریان اعتراضهای فرهنگیان در دهه 80 یکی از معاونتهای سازمان برنامه و بودجه در صدا و سیما گفت: «حقوق فرهنگیان با توجه به تعطیلات تابستان و نوروز نسبت به دیگر کارمندان دولت بیشتر است. » این سخن برآمد از یک نگاه اقتصادی صرف به آموزش و آموزگار است و خالی از زمینههای فلسفی و توسعهای به آنان. گمان نکنم اکنون فرادستی به خود اجازه دهد چنین سخنی بگوید، اما گویا نه در سخن که در عمل و دراز مدت فرادستان به دنبال پیاده کردن چنین برنامهای هستند. این حرکت زمینههای اقتصادی صرف داشته و بیگمان به سود آموزش در کشور نیست. آموزش باید اخلاقساز باشد نه خودش ابزاری شود برای بیاخلاقی و ستم چندگانه به دانشآموز و آموزگار. با ادامه این روند در این مسایل این راه ما را به ناکجاآباد آموزشی خواهد برد.
http://jahanesanat.ir/58463-%D8%AA%D8%B9%D8%AF%DB%8C%D9%84-…
سرانه، بیسرانه
نویسنده : مطهره واعظیپور،26 تیرماه 95این داستان تنها یک مدرسه نیست؛ داستان مدارسی است که در گوشه و کنار این کشور وجود دارند و هر سال با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند؛ مدارسی که سرانه ناچیز آموزش و پرورش میتواند حیات تازهای در رگهایشان جاری کند.
دبستان شهید تندگویان در یکی از خیابانهای فرعی نزدیک دانشگاه آزاد اسلامی قیامدشت است؛ جایی که به برکت دانشگاه آزاد اسلامی، شهرداری خیابانشان را آسفالت کرده و بچههای مدرسه مجبور نیستند در خیابانهای خاکی به مدرسه بروند.
ساختمان مدرسه از بقیه خانهها جلوتر و قدیمیتر است. چند پسربچه که با آجر دروازه درست کردهاند جلوی در مدرسه فوتبال باز میکنند. امیرحسین داخل دروازه ایستاده است. دانشآموز دبستان شهید تندگویان است. لگدی به توپ میزند و میگوید: «در مدرسه را باز نمیکنند که ما هم مثل مدارس شهری تابستان در مدرسه بازی کنیم یا کلاسهای تابستانی داشته باشیم.»
آرش همبازی دیگرش که در همان کوچه زندگی میکند با صدای بلند میگوید: «اگر آمدید از مدرسه ما گزارش تهیه کنید این را بدانید که چند روز پیش حکم تخریب آورده بودند.» با دست به ساختمان روبهروی مدرسه اشاره میکند و ادامه میدهد: «خانه ما همینجاست. خودم دیدم که چند نفر با ماشین شهرداری نامهای را به مدیر مدرسه دادند و با دست به دیوار مدرسه زدند و گفتند باید خراب شود.»
با یکی از مسئولان مدرسه در مورد شرایط دبستان شهید تندگویان که صحبت میکنیم، میخواهد اسمش را نبریم. میگوید: «540 دانشآموز در این مدرسه درس میخوانند. به دلیل کوچک بودن مدارس مجبور هستیم 15 کلاس شیفت صبح و 17 کلاس شیفت بعدازظهر داشته باشیم. حالا با این شرایط شهرداری به ما اخطار داده که مدرسه باید عقبنشینی کند، در غیر این صورت اجازه فعالیت نداریم. ما اگر عقبنشینی کنیم علاوهبر اینکه حیاط مدرسه کوچک میشود هشت کلاس درس هم خراب میشود.»
او ادامه میدهد: «در این مدرسه 130 دانشآموز بیبضاعت یا بدبضاعت درس میخوانند. علاوهبر اینها 103 دانشآموز اتباع خارجی هستند که ما با چنگ و دندان برای ادامه تحصیل این دانشآموزان تلاش میکنیم، زیرا هر کدامشان هر لحظه ممکن است به دلیل فقر و اینکه مجبور هستند کار کنند یا به دلیل نداشتن کارت هویتی یا هزینه تحصیل نتوانند درس بخوانند.»
او میگوید: «هنوز بخشنامه ثبتنامه دانشآموزان اتباع خارجی نیامده است. آموزش و پرورش هر سال این بخشنامه را خیلی دیر صادر میکند. بعد از صدور بخشنامه بچهها باید هزینهای را که تا پارسال سالی 200 هزارتومان بود، پرداخت کنند و مراحل ثبتنامشان را انجام دهند. در این بین آموزش و پرورش سهم مدرسه را پرداخت نمیکند، با این وجود ما جلوی تحصیلشان را نمیگیریم.»
گرفتن مبلغی از اولیا، مشکلی است که دبستان شهید تندگویان هم با آن روبهرو است، اما یکی از مسئولان مدرسه میگوید: «وقتی نه سرانه دانشآموزان پرداخت میشود، نه سهم دانشآموزان افغان، ما مجبوریم هزینههای جاری مدرسه مانند آب، برق و گاز را از اولیای برخی دانشآموزان بگیریم.»
سرانه دانشآموزان پرداخت نمیشود
سرانه دانشآموزی تا سال گذشته ردیف بودجهای مشخصی نداشت و امسال برای اولین بار برای سرانه دانشآموزی، ردیف بودجهای مشخص شده است.
محمدرضا نیکنژاد، کارشناس آموزش و پرورش به «فرهیختگان» میگوید: «شاید بتوان گفت تنها اتفاق مثبتی که در بودجه 95 آموزش و پرورش افتاده اختصاص بودجهای جداگانه برای سرانه دانشآموزان است، یعنی امسال آموزش و پرورش باید مبلغ سرانه دانشآموزی را با توجه به بودجهای که دارد پرداخت کند.»
او میافزاید: «درست است که از امسال قرار است 150 میلیارد تومان به سرانه دانشآموزی اختصاص پیدا کند اما این بودجه برای 13 میلیون دانشآموز واقعا مبلغ ناچیزی حدود سالانه 20 هزار تومان برای هر دانشآموز است. البته شاید بتوان به این بودجه بهعنوان یک نقطه امیدوارکننده نگاه کرد؛ اما در اصل باید گفت این مبلغ مشکلی را از نظام آموزشی حل نخواهد کرد.»
نیکنژاد تاکید میکند: «اگر آموزش و پرورش از سالهای گذشته سرانه دانشآموزان را پرداخت میکرد و مدیران مدارس را مجبور نمیکرد دستشان را به سمت خانوادهها و خیرین دراز کنند، قطعا وضعیت مدارس الان بهتر بود.»
به گفته نیکنژاد، آموزش و پرورش تنها اعلام میکند با مدارس متخلفی که شهریه دریافت میکنند برخورد میکنند اما هیچ وقت فکر نکرده که چرا مدارس دست به انجام چنین تخلفی میزنند. آیا غیر از این است که برای جلوگیری از قطع شدن آب، برق و گاز و فراهم کردن امکانات اولیه مدارس مجبور میشوند از اولیا پول بگیرند؟»
چالشهای مالی آموزش و پرورش معضلی است که باعث شده توجه به آموزش نتواند به اولویت نخست مسئولان این وزارتخانه بدل شود و بخش عمده دغدغههای آنها معطوف به تامین حقوق کارکنان ومعلمان وهمچنین نیازهای اولیه این وزارتخانه شود.
محمدرضا نیک نژاد؛ ص مدرسه روزنامه اعتماد، 23 تیرماه 95
استقبال از شجاعت و شفافیت
محمدرضا نیکنژاد ، کارشناس آموزش و پرورش و فعال رسانهای در یادداشتی که سایت جماران آن را منتشر کرده است در واکنش به بخشهایی از سخنان مدیرکل آموزش وپرورش تهران نوشته: این گونه سخنان از سوی کاربدستان آموزشی کممانند یا حتی بیمانند است. از این رو پیش از هر چیز، باید به ایشان و از آن بالاتر به آموزش و پرورش تبریک گفت که برای نخستینبار به گونهای شفاف و شجاعانه، گرفتاریهای ریشهدار ساختار آموزشی را مطرح و زمینه ژرف اندیشی، بررسی ریشهای ناکارآمدیها را فراهم کردهاند. بر کسی پوشیده نیست که تا دردی نباشد، نمیتوان دارو و درمانی برای بیماری یافت. از این رو باید از این سخنان استقبال کرد و زمینه برای گفتن دردهایی اینچنینی را فراهم کرد.
تناقضگویی آقای مدیرکل و ضرورت خروج آمار و اطلاعات از صندوقچه اسرار
نیک نژاد اما در بخش دیگری از یادداشت خود پس از استقبال از شجاعت و شفافیت چهار بند به تناقضی از حرفهای او اشاره میکند و مینویسد: در جایی، ایشان از سر ناچاری از دور زدن خبرنگاران میگوید و در جای دیگر، تاکید میکند که باید از مدیرانی بهره گرفته شود که بر گرفتاریها سرپوش نگذارند! این دو سخن با هم نمیخواند! جناب چهاربند شما دارید بهگونهای عمل میکنید که مدیرانتان، مدیران از سطح مدرسه گرفته تا وزیر باید بازتابدهنده گرفتاریهای آموزشی و پرورشی- نهتنها به بالادستان خویش که به رسانهها- باشند. اینکه دردهای موجود در کالبد آموزشی را نادیده بگیرید یا با مسکن آرام کنید، بیگمان روزی فراخواهد رسید که اندام واره آموزش را زمینگیر میکند. فاش گویی دردها و گرفتاریها، گرچه در کوتاهمدت ممکن است بحران زا باشد، اما در میانمدت و درازمدت راهگشا و سازنده خواهد بود پس بهتر است در گام نخست، آمارهای واقعی از صندوقچه اسرار آموزش و پرورش بیرون آورده شود تا کارشناسان و اندیشمندان آموزشی و اجتماعی با بهرهگیری از آنها، بتوانند واقعیتهای ساختار آموزشی را تحلیل و برای گرفتاریهایش راهکار ارایه دهند. انتظار میرود به عنوان یک مدیر میانی کشور، لاپوشانی نکنید و هم خودتان و هم مدیران زیردست تان، فرصتی فراهم کنید تا خبرنگاران بدون گذر از هفتخوان رستم، به مدرسه بیایند و از واقعیتهای درونی مدرسه و آموزش آگاهی یابند و خبررسانی کنند.
سالهاست ما فریاد میزنیم
ولی گوش شنوایی نیست
ایشان در بخش دیگری از یادداشت خود آورده: گمانی نیست که وظیفه بنیادین ساختار آموزشی، پرورشِ شهروندان آینده و جلوگیری از هرز رفتن سرمایههای اجتماعی هر کشور است- که شما هم به درستی نگران آن هستید و به آن پرداختهاید. اما نکتهای که وجود دارد این است که سالهاست کارشناسان اجتماعی– آموزشی فریاد میزنند که آموزش از هدف بنیادین خود- یعنی پرورش شهروندان- دور شده است و شوربختانه، گوش شنوایی نیست! گاهی هم که بر اثر رخدادی تلخ صدایی شنیده میشود، یا صورت مساله پاک میشود یا مرور زمان دوباره همه را به خواب میبرد.
راستی تعریف شما و دوستانتان از «تربیت» چیست؟ آیا دیدگاههای شما همخوان با ذهنیت و خواستههای خانوادههاست؟
این فعال رسانهای و صنفی در ادامه یادداشت خود به یک چالش ریشهایتر در نظام آموزشی کشور اشاره میکند و میآورد: آیا زلزلهای که امروز هشدارش را میدهید کنترلشدنی است؟ آیا همان روشهای سنتی دور از روشها و هدفهای تربیتی خانواده و زندگی واقعی دانشآموزان میتواند جلویش را بگیرد؟ امروز بیشمار دانشآموختگان مدرسه و دانشگاه و فیزیکخوان و شیمیدان و ریاضی بلد داریم که با الفبای زندگی فردی و اجتماعی بیگانهاند! وجود و حضور این پرورشنایافتگان، دلیل خوبی برای اصلاح روشهای ناکارآمد گذشته نیست؟ تا کی باید در گسترههای گوناگون چشم به نارساییها و ناکارآمدیها بست؟ و حتی توجیهاش کرد؟ راستی تعریف شما و دوستانتان از «تربیت» چیست؟ آیا دیدگاههای شما همخوان با ذهنیت و خواستههای خانوادههاست؟ همچنان که میدانید تربیت تنها دستپخت آموزش و پرورش نیست. پرورش پیامد همکاری درست یا نادرست سه ضلع خانواده و مدرسه و جامعه است- که شما به درستی به آموزش خانوادهها اشاره کردهاید. اما ساز و کار و ساز و برگِ همکاری نهاد زیردست شما با آن دو عامل دیگر چیست؟ روشن است که دستکم و با خوشبینی سه ضلع ناهماهنگ هستند. گمانی نیست برای جلوگیری از زلزلهای که آغاز شده است، نیاز به طرح آن به شکل ملی و گفتوگو و هماندیشی درباره آن برای یافتن راهکارهای بهینه هستیم که نخستین شرطش پذیرش مسوولیتهاست. شما با شجاعت گام نخستش را برداشتهاید. امیدوارم این گامها ادامه یابد.
دلنگرانیهای معیشتی- منزلتی فرهنگیان ریشههای چندین دههای دارند
محمدرضا نیکنژاد در بخش دیگری انتقاد تندی را متوجه مدیرکل پایتخت میکند و مینویسد: اما شما فرمودهاید که «در این سه، چهار سال گذشته، کلاه بزرگی بر سر ما گذاشتند و آمدند معیشت معلم را، گفتمان کردند و همه را مشغول کردند و از ماموریت اصلی غافل شدیم.» چه کسی آمد و معیشت معلم را گفتمان این سه، چهار سال کرد؟ جناح مقابل را میفرمایید؟ یا دشمنان داخلی یا خارجی!؟ جناب مدیرکل، دلنگرانیهای معیشتی- منزلتی فرهنگیان ریشههای چندین دههای دارند و خوشبختانه یا شوربختانه، در بسامان کردن دستمزدهای تحقیرآمیز فرهنگیان، هر دو جناح شکست خوردهاند! گویا شما محوریت آموزگار در آموزش را قبول ندارید، که پرداختن به گرفتاریهای آنان را غفلت میخوانید! خب هنگامی که نگاه یک فرادست آموزشی به خواستههای فرهنگیان چنین باشد، آیا انتظاری بیش از این وضع خواهیم داشت؟دوست عزیز بهتر است بروید و هرم مزلو را بخوانید! نیازهای فیزیولوژیکی نخستین مرحله در شکوفایی تواناییهای انسانی است. آیا معلمی که بیش از اینکه معلم باشد، راننده آژانس است، پادوی بنگاه معاملاتی است، یا خریدار و فروشنده ارز است، یا در بهترین حالت آواره آموزشگاهها و خانههای دانشآموزان است، میتواند آموزشدهنده خوبی باشد!؟ جناب مدیرکل زیردستانتان در تهران دستمزدی بهشدت پایینتر از خط فقر در این شهر میگیرند. اگر داستان کلاه باشد، کلاه بر سر فرهنگیانی رفت که از سر انگیزه و علاقه معلم شدند و حال باید فرزندانشان حسرت زندگی همکلاسهای خود را بخورند؛ جناب چهاربند کلاهتان را کمی عقب بدهید تا معلمان زیردستانتان را ببینید.
محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 19 تیرماه 95
یک بلوک سیمانی ورودی مغازه را بسته بود. از فروشنده درباره اش پرسیدم؟ گفت به بهانه سد معبر باید مدتی تحملش کنم! گفتم مگر راه را بند آورده بودی!؟ گفت اصلا این جا راهی هست؟ که من بندش بیاورم! و به تندی ادامه داد" این ها فقط زورشان به ما بدبخت- بیچاره ها می رسد که از خروس خون تا بوق سگ دنبال نونِ بُخور- نمیری جون می کنیم! و ..."
تا یکی– دو سال پیش بزرگراه ستاری یکی از خلوت ترین بزرگراه های تهران بود. اما از زمانی که مجتمع کورش راه اندازی شده است کمتر پیش می آید که چند صد متر نرسیده به کورش، راه بندان آزار دهنده ای را تجربه نکنی. البته راه بندان یعنی هزاران ساعت هدر رفتن زمان و سایش روان و هزاران تن آلودگی هوا و ... تازه هر روز چند ده مامور انتظامات رفت و آمدها را می پایند تا آمد و شد به مجتمع آسیب نبیند. حتی چندین پلیس راهنمایی و رانندگی در همیاری با انتظامات! افزون بر پایش رفت و آمد جلو مجتمع، ورودی حکیم به ستاری را نیز می بندند تا از راه بندان بیشتر جلو گیری کنند. با این همه، باز راه بندان جلوِ کورش سخت و آزار دهنده است. البته از بلوک های سیمانی و جریمه و تعطیلی "واحد تجاری" به خاطر تخلف های پر شمار خبری نیست!
سال پیش کتاب" آن چه با پول نمی توان خرید"- مرزهای اخلاقی بازار- از مایکل سندل با ترجمه حسن افشار را خواندم. در آن با گله از چیرگی منطق بازار نمونه های فراوانی از "مجتمع کورش" ها در آمریکا را آورده و به نقد می کشد. برای نمونه 8 دلار می دهی و از خط ویژه اتوبوس می گذری- مانند طرح ترافیک خودمان که پول می دهی و هم هوا را آلوده می کنی و هم حجم ترافیک را افزایش می دهی! 150 هزار دلار بده و کرگدنِ سیاهِ در حال ورافتادن را شکار کن، به ازای تخلیه هر تُن کربن فقط 13 یورو پرداخت کن، برخی از نام آورترین دانشگاه های آمریکا با دریافت پول، دانشجویان کم مایه از خانواده های ثروتمند را بدون آزمون می پذیرند و دیگر سطح و نام دانشگاه و شرافت دانش مهم نیست! و.... سندل تنها یکی از اندیشمندان موج نوی لیبرال است که در برابر سیاست های نئولیبرال های تندرو برخاسته و با دستمایه اخلاق، جنبش نقد بر اقتصاد بازارِ افسار گسیخته را پیش می برند. او در کتابش می نویسد: "ارزش های بازاری گاهی ارزش های دیگر را، ارزش هایی که باید حفظ کنیم، از میدان به در می کند ... بعضی چیزهای خوبِ زندگیِ ما اگر صورت کالا پیدا کنند فاسد می شوند و ارزش شان را از دست می دهند... باید ببینیم چیزهایی از قبیل بهداشت، آموزش، زندگی خانوادگی، هنر، یا تکالیف مدنی را چگونه ارزش یابی کنیم. این ها مسائل اخلاقی و سیاسی است نه صرفا اقتصادی... ما معتقدیم فروختن این چیزها ارزش غلطی به آن ها می بخشد و نگرش اشتباهی را اشاعه می دهد... اما واقعیت این است که چالش اخلاقی و سیاسی که ما امروزه با آن مواجهیم بسیار دامنه دارتر و در عین حال پیش پا افتاده تر است: بازاندیشی در نقش و نفوذ بازار در امور اجتماعی ما، روابط انسانی، و زندگی روزانه ی ما". از سخنان سندل که بگذریم به راستی ما در کجای سیاست های اقتصاد بازار ایستاده ایم؟ این سیاست ها بر خلاف برخی نمونه های غربی اش، بیش از آن که خدمتی به ما کرده باشند، دارد اخلاق و آموزش و بهداشت و خدمات رفاهی را قربانی می کند. مجتمع کورش و راه بندان ستاری و بلوک سیمانی جلوی آن مغازه کوچک، تنها نمونه ای از له شدن ناتوانان، و تواناتر کردن پولداران در منطق بی اخلاق بازار است. بی گمان نمونه های فراوانی می توان یافت. حتی نیاز به چرخاندن سر هم ندارد!
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/68653/%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d9%88-%d9%85%d9%86%d8%b7%d9%82-%d8%a8%db%8c%e2%80%8c%d8%a7%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%82-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d8%a7%d8%b1!-
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه تعادل، ص اقتصاد اجتماعی، 15 تیرماه 95
"عدالت در آموزش یک ویژگی مهم در کشورهای مرفه اسکاندیناوی است. عدالت در آموزش، بیش از فراهم کردن دسترسی به آموزش برای همه است. عدالت در آموزش، اصلی است که هدف آن تضمین آموزش با کیفیت برای همه در مکان ها و شرایط متفاوت است. در فنلاند عدالت به معنای داشتن آموزش و پرورشی است که امکان آموزش را برای همه فراهم کرده، بر مبنای برابری فرصت های آموزشی باشد. .... شکاف پیشرفت تحصیلی آشکاری در بین جوانان در اوایل دهه 1970 همزمان با آغاز به کار مدارس جامع، وجود داشت که به دلیل جهت گیری های آموزشی بسیار متفاوت و پیامدی از سیستم موازی قدیمی بود. این شکاف دانشی با شکاف اجتماعی و اقتصادی درون جامعه فنلاند آن زمان مطابقت داشت... ( اما پس از اصلاحات آموزشی و بر پایه پژوهش ها و البته نتایج آزمون های پیزا در سال 2009) فنلاند در حدود 7 درصد واریانس، بین مدارس در مقیاس خواندن در پیزا داشت در حالی که میانگین واریانس بین مدارس در دیگر کشورهای اروپایی در حدود 42 درصد بود.... به این معنی است که تفاوت باقی مانده احتمالا بیشتر نتیجه تنوع در استعداد طبیعی دانش آموزان است. بر این اساس، تفاوت بین مدارس بیشتر مرتبط با نابرابری اجتماعی است. از آنجا که خاستگاه این نابرابری در فنلاند کم است می توان نتیجه گرفت که مدرسه ها به طور موفقیت آمیزی با نابرابری اجتماعی مواجه شده اند."
بند نخست، بخش هایی از کتاب "درسهای فنلاندی" نوشته پاسی سالبرگ، ترجمه طیبه سهرابی، انتشارات مرآت است. فنلاند یکی از کامیاب ترین کشورها در گستره آموزش به حساب می آید و پس از اصلاحات آموزشی دهه 70 ، توانست با از میان برداشتن بی عدالتی آموزشی در سطح مدرسه های گوناگون و رسیدگی به وضع آموزشی دانش آموزان در درون و بیرون مدرسه، این دگرگونی های شگفتِ آموزشی را به دست آورد. اما بی گمان راه رسیدن به این جایگاه جهانی افزون بر فقر زدایی در گستره های اجتماعی، تمرکز بر فقرزدایی و بهسازی درونمایه های آموزشی، روش های آموزش، فراهم کردن زمینه آموزش های بهینه با پرورش آموزگارانی توانا و انگیزه مند، گسترش فضاهای آموزشی پر کشش و انگیزه بخش، دست بردن در درونمایه های آموزشی و برقراری پیوندی استوار میان خواسته ها و نیازهای نوآموزان با درونمایه ها، کاهش فشار و استرس بر آموزگاران – با کنار گذاشتن بازرسی های رسمی – و دانش آموزان – با کنار گذاشتن آزمون های استاندارد و هماهنگ، به بازی گرفتن دانش آموزان در فرایند آموزش و استقلال آموزگاران در فرآیندهای یادگیری – یاددهی و .... بود که به خوبی از پس آنها برآمد.
هنگامی که از عدالت آموزشی سخن به میان می آید نخستین چیزی که به ذهن می رسد کمبودهای سخت افزاری آموزش مانند مدرسه و کلاس و گچ و تخته و ... است. گرچه بی گمان کمبود امکانات برشمرده شده از شاخصه های زیربنایی عدالت آموزشی است اما عدالتی آموزشی را در چهاردیواری امکانات سخت افزاری زندانی کردن، خود می تواند به بی عدالتی بزرگ تری بینجامد. از این رو در اینجا عدالت آموزشی یا بی عدالتی آموزشی در کشور در دو بخش جداگانه بررسی می شود.
عدالت در سهم بودجه آموزشی
بر کسی پوشیده نیست که منابع مالی آموزش و پرورش دچار کمبودهای فراوانی است و سامانه آموزشی برای کارآمدی نیازمند افزایش بودجه جدی است. بر پایه گزارش مرکز پژوهش های مجلس نزدیک 88 درصد بودجه آموزش و پرورش صرف پرداخت دستمزد کارمندان آموزش و پرورش می شود و این در حالی است که سال هاست که فرهنگیان از کمی دستمزد خود دلخورند- گرچه دست اندرکاران این درصد را به بیش از 98 درصد افزایش می دهند و گویا گفته آنها راست تر باشد. زیرا هر گاه صدای گلایه های فرهنگیان بلند می شود با توجه به محدودیت بودجه، فرادستان دست به هزینه های غیر پرسنلی برده و مشکل را حل می کنند! اما اگر درصد مرکز پژوهش را سنجه بودجه های پرسنلی – دستمزدها – و غیر پرسنلی – خدمات آموزشی – بگیریم، گمانی نیست که 12 درصد کل بودجه آموزش و پرورش چندان زیاد نیست تا ابزاری شود برای از میان برداشتن نابرابری های آموزشی. سال گذشته بودجه سامانه آموزشی نزدیک به 25 هزار میلیارد تومان بود. 12 درصد آن می شود 3 هزار میلیارد تومان. اگر این عدد را به 13 میلیون دانش آموز تقسیم کنیم می شود نزدیک 230 هزار تومان در سال و کمتر از بیست هزار تومان در ماه! حال اگر بودجه ماهانه برای هر دانش آموز را کنار کمبودهای سخت افزاری آموزشی مانند ساختمان مدرسه ها، هزینه های جاری و هزینه های تعمیر و نگهداری آنها، تهیه ابزارهای آموزشی مانند گچ و تخته، تهیه کتاب های درسی، هزینه های مدرسه های شبانه روزی روستایی و .... قرار دهیم، آشکار می شود که نخستین گام در بی عدالتی آموزشی کمبود شدید بودجه است. حال اگر فرض کنیم که بخشی از کمبود بودجه آموزشی در شهرها از راه کمک های دلبخواهانه! از جیب خانواده ها تامین شود و چندان کمبودها و در نتیجه بی عدالتی آموزشی در شهرها خود را نشان ندهد، دشواری های کمبود بودجه را سر راست روستاهای دور افتاده، شهرها و استان های حاشیه ای و نابرخوردار و دانش آموزان آن مناطق خواهند چشید و بی گمان بزرگترین بی عدالتی های آموزشی آنها را در بر خواهد گرفت.
عدالت در درونمایه های آموزشی
این بخش از عدالت آموزشی پیوندی با منطقه جغرافیایی و استانی و دوری و نزدیکی به مرکز و زندگی کردن در تهران یا روستاهای سیستان و بوشهر و هرمزگان و ... ندارد. درونمایه های آموزشی و ساز و کار حاکم بر آموزش و پرورش - چه در روش ها و چه در ساختارها- زمینه ی دلسردی فرهنگیان و دانش آموزان را فراهم کرده است. اکنون در میان دانش آموزان کمتر کسی یافت می شود که درس بخواند برای یادگیری! روش ها و درونمایه ها به شدت گریزان کننده اند و ناکام در پدید آوری پیوندهای ذهنی و واقعی با دانش آموز. بهترین دانش آموزان درس را نه برای آموختن، که برای نمره گرفتن و قبولی با معدل بالا و گذر از سدِ کنکور می خوانند و از بر می کنند. گرچه به تازگی این امید هم چندان برانگیزاننده نیست و با وجود درصد بالای بی کاری در میان دانش آموختگان دانشگاهی، کمتر کسی هست که درس بخواند برای آینده ای بهتر و کامیاب تر! در دوره های متوسطه اول و دوم که دانش آموزان از نظر جسمی و روحی به استقلال می رسند نخستین جایی که می توانند این استقلال را آشکار کنند مدرسه و کلاس است و گریز از درس و مشق تحمیلی. آموزگاران نیز که تلاش های خویش را بی سرانجام می بینند، بی انگیزه شده و چندان دل به آموزش نمی دهند. این دور بی پایانِ ناامید کننده، سبب می شود که بهترین و بالنده ترین دوران زندگی از کف دانش آموزان برود و این می شود بزرگترین بی عدالتی آموزشی و یا شاید انسانی.
گمانی نیست که آموزش فرایندی جدا از جامعه نیست. گرفتاری های اجتماعی – اقتصادی – سیاسی سرراست می توانند بر آموزش کارگر بیفتند و آن را پویایی بخشند و یا ناکارآمد کنند. بنابرای مانند نمونه فنلاند پدید آوری عدالت آموزشی نیازمند عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی و عدالت در روش ها و درونمایه ها و ... است.
http://taadolnewspaper.ir/archive/5/1395/4/15#page=12
محمدرضا نیک نژاد، تارنمای جماران ، 15 تیرماه 95
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران: یادداشت زیر از سوی محمد رضا نیک نژاد کارشناس آموزش و پرورش و فعال رسانه ای به نگارش در آمده است. جماران از ایجاد عرصه ای عمومی برای گفت و گو درباره سیاست های آموزشی کشور استقبال می کند و آمادگی کامل خود را، برای نشر پاسخ های هر شخص و سازمانی که در این زمینه مورد نقد واقع می شود؛ اعلام می دارد.
سخنان شجاعانه ی اسفندیار چهاربند
در تارنمای جماران گزارشی از سخنان اسفندیار چهاربند مدیر کل آموزش و پرورش شهر تهران در نشست با مدیران مناطق با عنوان " در مدارس تهران چه می گذرد؟ " در تاریخ 14 تیرماه منتشر شد. این گونه سخنان از سوی کاربدستان آموزشی کم مانند یا حتی بی مانند است. از این رو پیش از هر چیز، باید به این ایشان و از آن بالاتر به آموزش و پرورش تبریک گفت که برای نخستین بار به گونه ای شفاف و شجاعانه، گرفتاری های ریشه دار ساختار آموزشی را مطرح و زمینه ژرف اندیشی، بررسی ریشه ای ناکارآمدی ها را فراهم کرده اند. بر کسی پوشیده نیست که تا دردی نباشد، نمی توان دارو و درمانی برای بیماری یافت. از این رو باید از این سخنان استقبال کرد و زمینه برای گفتن دردهایی این چنینی را فراهم کرد.
آسیب های اجتماعی مهمترین معضل مدارس تهران
اما این یاداشت، نه می خواهد و نه می تواند به بررسی کلی این سخنان بپردازد. بنابراین بخشی هایی از آن را بررسی می کند. برای ورود به موضوع، گزیده ای از گزارش را با هم می خوانیم. "اخبارخوبی از مدارس به گوش نمی رسد. ما با خبرنگاران که صحبت می کنیم، یک جوری بالاخره آن ها را دور می زنیم. در آمارها سعی می کنیم تعریف هایمان را عوض کنیم. مثلا به من می گویند شما چند دانش آموز معتاد دارید؟ من می گویم تا ببینیم تعریف شما از معتاد چیست؟ ... اولین اولویت و شعار ما در سال آینده این است که بزرگ ترین تهدید بعد از زلزله، تربیت است. در تربیت هم مشکل فیزیک، شیمی و ریاضی نداریم و وضع تهران در سطح کشور خوب است. مراد ما تربیتی است که معطوف به کم کردن آسیب های اجتماعی است. آسیب های اجتماعی که کاهنده و تهدید کننده سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی است. این مطالبه را که یک رویکرد است، در تمام سازمان هایمان عوض بکنیم.... مهم ترین آن، انتخاب مدیری است که اعتقاد داشته باشد و بفهمد که برای چه به مدرسه می رود؟ بفهمد که اولویت هایش کجا است؟ بتواند جریان های فرهنگی و اجتماعی را که در مدرسه اش شکل می گیرد، تحلیل کند و توانایی داشته باشد که این ها را ببیند و تشخیص بدهد. بی تفاوت نباشد و روی این ها سر پوش نگذارد.... چقدر آموزش های خانواده ما در راستای هوشیاری و آگاهی و افزایش توانمندی خانواده ها برای مقابله با آسیب های اجتماعی است؟ ما در تهران هستیم و به اندازه تهدیدها، فرصت ها و امکاناتی هم داریم ..."
آمارهای واقعی ارائه شود
در جایی، ایشان از سر ناچاری از دور زدن خبرنگاران می گوید و در جای دیگر، تاکید می کند که باید از مدیرانی بهره گرفته شود که بر گرفتاری ها سرپوش نگذارند! این دو سخن با هم نمی خواند! جناب چهاربند شما دارید به گونه ای عمل می کنید که مدیرانتان! مدیران از سطح مدرسه گرفته تا وزیر باید بازتاب دهنده گرفتاری های آموزشی و پرورشی- نه تنها به بالادستان خویش که به رسانه ها- باشند. این که دردهای موجود در کالبد آموزشی را نادیده بگیرید و یا با مسکن آرام کنید، بی گمان روزی فراخواهد رسید که اندام واره آموزش را زمینگیر می کند. فاش گویی دردها و گرفتاری ها، گرچه در کوتاه مدت ممکن است بحران زا باشد، اما در میان مدت و دراز مدت راهگشا و سازنده خواهد بود.
پس بهتر است در گام نخست، آمارهای واقعی از صندوق چه ی اسرار آموزش و پرورش بیرون آورده شود تا کارشناسان و اندیشمندان آموزشی و اجتماعی با بهره گیری از آن ها، بتوانند واقعیت های ساختار آموزشی را تحلیل و برای گرفتاری هایش راهکار ارائه دهند. انتظار می رود به عنوان یک مدیر میانی کشور، لاپوشانی نکنید و هم خودتان و هم مدیران زیردست تان، فرصتی فراهم کنید تا خبرنگاران بدون گذر از هفت خوان رستم، به مدرسه بیایند و از واقعیت های درونی مدرسه و آموزش آگاهی یابند و خبر رسانی کنند.
تربیت شهروند خوب
گمانی نیست که وظیفه بنیادین ساختار آموزشی، پرورشِ شهروندان آینده و جلو گیری از هرز رفتن سرمایه های اجتماعی هر کشور است- که شما هم به درستی نگران آن هستید و به آن پرداخته اید. اما نکته ای که وجود دارد این است که سال هاست کارشناسان اجتماعی– آموزشی فریاد می زنند که آموزش از هدف بنیادین خود- یعنی پرورش شهروندان- دور شده است و شوربختانه، گوش شنوایی نیست! گاهی هم که بر اثر رخدادی تلخ صدایی شنیده می شود، یا صورت مسئله پاک می شود و یا مرور زمان دوباره همه را به خواب می برد.
ابزار کنترل آسیب های اجتماعی چیست؟
آیا زلزله ای که امروز هشدارش را می دهید کنترل شدنی است؟ آیا همان روش های سنتیِ دور از روش ها و هدف های تربیتی خانواده و زندگی واقعی دانش آموزان می تواند جلوش را بگیرد؟ امروز بی شمار دانش آموختگان مدرسه و دانشگاه و فیزیک خوان و شیمیدان و ریاضی بلد داریم که با الف بای زندگی فردی و اجتماعی بیگانه اند! وجود و حضور این پرورش نایافتگان، دلیل خوبی برای اصلاح روش های ناکارآمد گذشته نیست؟ تا کی باید در گستره های گوناگون چشم به نارسایی ها و ناکارآمدی ها بست؟ و حتی توجیه اش کرد؟ راستی تعریف شما و دوستانتان از "تربیت" چیست؟ آیا دیدگاه های شما هم خوان با ذهنیت و خواسته های خانواده هاست؟ همچنان که می دانید تربیت تنها دست پخت آموزش و پرورش نیست. پرورش پیامد همکاری درست یا نادرست سه ضلع خانواده و مدرسه و جامعه است- که شما به درستی به آموزش خانواده ها اشاره کرده اید. اما ساز و کار و ساز و برگِ همکاری نهاد زیردست شما با آن دو عامل دیگر چیست؟ روشن است که دست کم و با خوشبینی سه ضلع ناهماهنگ هستند. گمانی نیست برای جلوگیری از زلزله ای که آغاز شده است، نیاز به طرح آن به شکل ملی و گفت و گو و هم اندیشی درباره آن برای یافتن راهکارهای بهینه هستیم که نخستین شرطش پذیرش مسئولیت هاست. شما با شجاعت گام نخستش را برداشته اید. امیدوارم این گام ها ادامه یابد.
اما شما فرموده اید "در این سه چهار سال گذشته، کلاه بزرگی بر سر ما گذاشتند و آمدند معیشت معلم را، گفتمان کردند و همه را مشغول کردند و از ماموریت اصلی غافل شدیم" چه کسی آمد و معیشت معلم را گفتمان این سه چهار سال کرد؟ جناح مقابل را می فرمایید؟ یا دشمنان داخلی یا خارجی!؟ جناب مدیر کل، دلنگرانی های معیشتی– منزلتی فرهنگیان ریشه های چندین دهه ای دارند و خوشبختانه و یا شوربختانه، در بسامان کردن دستمزدهای تحقیرآمیز فرهنگیان، هر دو جناح شکست خورده اند! گویا شما محوریت آموزگار در آموزش را قبول ندارید، که پرداختن به گرفتاری های آنان را غفلت می خوانید! خب هنگامی که نگاه یک فرادست آموزشی به خواسته های فرهنگیان چنین باشد، آیا انتظاری بیش از این وضع خواهیم داشت؟
هرم مزلو
دوست عزیز بهتر است بروید و هرم مزلو را بخوانید! نیازهای فیزولوژیکی نخستین مرحله در شکوفایی توانایی های انسانی است. آیا معلمی که بیش از این که معلم باشد، راننده آژانس است، پادوی بنگاه معاملاتی است، یا خریدار و فروشنده ارز است، یا در بهترین حالت آواره آموزشگاه ها و خانه های دانش آموزان است، می تواند آموزش دهنده خوبی باشد!؟ جناب مدیر کل زیردستان تان در تهران دستمزدی به شدت پایین تر از خط فقر در این شهر می گیرند. اگر داستان کلاه باشد، کلاه بر سر فرهنگیانی رفت که از سر انگیزه و علاقه معلم شدند و حال باید فرزندانشان حسرت زندگی همکلاس های کم کار و کم ... پدرشان را بخورند که امروز.... بگذریم. جناب چهاربند کلاه تان را کمی عقب بدهید تا معلمان زیر دستان تان را ببیند!
گزارش تارنمای جماران از سخنان مدیر کل آموزش و پرورش شهر تهران
اسفندیار چهار بند، ضمن بیان اولویت های کاری آموزش و پرورش شهر تهران در سال تحصیلی جدید، به مهم ترین چالش های پیش روی مدارس شهر تهران پرداخت.
وضعیت تربیت در شهر تهران خوب نیست/وضعیت بحرانی آسیب های اجتماعی
به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، اسفندیار چهاربند، مدیر کل آموش و پروش شهر تهران، در جمع مدیران مناطق تهران که در خانه ی معلم منطقه 3 گرد آمده بودند، ضمن بیان اولویت های کاری آموزش و پرورش شهر تهران، گفت: « وضعیت بهداشت و بلوارها و بوستان ها و خیابان های تهران به حمدلله، از خیلی از استان های کشور بهتر است. وضعیت رستوران ها و امکانات تفریحیمان نسبت به تمامی استان ها بهتر است. اما وضعیت تربیتمان بهتر نیست.»
خبرنگاران را دور می زنم!/اخبار خوبی از مدارس به گوش نمی رسد
وی افزود: «وضعیت آسیب های اجتماعیمان بهتر از شهرهای دیگر نیست. تهران به شدت آسیب پذیر است. اخبارخوبی از مدارس به گوش نمی رسد. ما با خبرنگاران که صحبت می کنیم، فرار می کنیم. یک جوری بالاخره آن ها را دور می زنیم. یک جوری در آمارها سعی می کنیم تعریف هایمان را عوض کنیم. مثلا به من می گویند شما چند دانش آموز معتاد دارید؟ من می گویم تا ببینیم تعریف شما از معتاد چیست؟»
در مدارس تهران چه خبر است؟
چهار بند به وضعیت مدارس شهر تهران اشاره کرد و اظهار داشت: «خودم می دانم دارم با این خبرنگار و پرسش او چه می کنم؟ خودم هم می دانم که در مدارسم چه خبر است؟ شما هم می دانید.»
بزرگ ترین تهدید بعد از زلزله تربیت است
وی ادامه داد: « اولین اولویت و شعار ما در سال آینده، این است که بزرگ ترین تهدید بعد از زلزله، تربیت است. در تربیت هم، مشکل فیزیک، شیمی وریاضی نداریم و وضع تهران در سطح کشور در این دروس خوب است.»
تهران در صدر المپیادی های کشور/وضعمان در ریاضی و فیزیک خوب است
چهاربند به پیشتازی دانش آموزان شهر تهران در المیپادهای کشور اشاره کرد و ابراز داشت:« 46 درصد برگزیدگان مرحله ی استانی و کشوری المپیادها، برای تهران هستند. استان دوم که بعد از ما است، با ما 6 درصد فاصله دارد. در تهران ما اصلا مشکل ریاضی و فیزیک و شیمی نداریم. وقتی می گوییم بزرگ ترین تهدید بعد از زلزله تربیت است، یک موقع فکرتان اصلا و ابدا سمت این درس ها نرود.»
رفع آسیب های اجتماعی اولویت اول شهر تهران
وی با اشاره به منظورش از تربیت گفت: « مراد ما تربیتی است که معطوف به کم کردن آسیب های اجتماعی است. آسیب های اجتماعی که کاهنده و تهدید کننده ی سرمایه اجتماعی و سرمایه ی فرهنگی است. این مطالبه را که یک رویکرد است، در تمام سازمان هایمان عوض کنیم.»
انتخاب مدیران معتقد و مدیرانی که بر آسیب های احتماعی سرپوش نگذارند
چهاربند با اشاره به اهمیت مدیران در بحث آسیب های اجتماعی ابراز داشت:« مهم ترین آن، انتخاب مدیری است که اعتقاد داشته باشد و بفهمد که برای چه به مدرسه می رود؟ بفهمد که اولویت هایش کجا است؟ بتواند جریان های فرهنگی و اجتماعی را که در مدرسه اش شکل می گیرد، تحلیل کند و توانایی داشته باشد که این ها را ببیند و تشخیص بدهد. بی تفاوت نباشد و روی این ها سر پوش نگذارد.»
سر و صدای خیلی ها در آمده است!
وی ادامه داد: «هم در اداره کل شهر تهران و هم در ادرات مناطق، اولویت اولمان آسیب های اجتماعی است. سر و صدای خیلی ها در آمده است! انگشت اتهام هم درست یا غلط، به سمت آموزش و پرورش است. اما ما می دانیم که بخشی از این آسیب ها، ریشه در تربیت دارد. ما 750 یا 760 هزار خانوار در تهران برای یک میلیون و صد هزار دانش آموز تحت پوشش داریم. چطور نمی توانیم روی این ها تاثیر بگذاریم؟»
آموزش خانواده و آسیب های اجتماعی
چهاربند به وضعیت آموزش خانواده ها در آموش و پرورش اشاره کرد و گفت: «چقدر آموزش های خانواده ما در راستای هوشیاری و آگاهی و افزایش توانمندی خانواده ها برای مقابله با آسیب های اجتماعی است؟ ما در تهران هستیم و به اندازه ی تهدیدها، فرصت ها و امکاناتی هم داریم. ممکن است که این امکانات در حد مطلوب نباشد ولی نسبت به بقیه ی کشور، قبول کنیم که تهران برخوردار تر است.»
گفتمان معیشت محور، کلاهی که بر سر آموزش و پرورش رفت!
وی با اشاره به مشکلات معیشتی معلمان اظهار کرد:« در این سه چهار سال گذشته، کلاه بزرگی بر سر ما گذاشتند و آمدند معیشت معلم را، گفتمان کردند و همه را مشغول کردند و از ماموریت اصلی غافل شدیم.»
وی اظهار کرد:« بله، ما در معیشت معلمان مشکل داریم و آن هم البته در این بحث تربیت موثر است، اما راه برون رفتش این نیست که همه آن را تکرار کنیم و از جاهای دیگر غفلت کنیم. اگر از این دو سرمایه غفلت بکنیم، وضعیت معیشت معلم در آینده بهتر که نخواهد شد هیچ، بدتر می شود؛ چون اقتصاد ما آسیب پذیر تر می شود.»
علت تاخیر پرداخت حقوق معلمان چه بود؟
چهاربند اضافه کرد: « وقتی اقتصاد ما آسیب پذیرتر شود، به جای این که 31 خرداد حقوق بدهیم، دوم تیر ماه حقوق دادیم. اگر ماه های عادی را 30 روز حساب کنیم، الان با سه روز تاخیر حقوق پرداخت شده است. این اصلا نشانه ی خوبی نیست. چرا؟ چون ما در بحث اقتصادی مشکل داریم.»
برای تقویت اقتصاد باید از فرهنگ شروع کرد
چهاربند بر اولویت مسئله فرهنگ بر اقتصاد اشاره کرد و خاطر نشان کرد: «اگر می خواهیم اقتصاد درست شود، فکر نکنید اقتصاد وظیفه صنعتگران است، خیر! باید از فرهنگ شروع بکنیم تا آن اقتصاد درست شود. چقدر دیگر باید ما نفت بفروشیم؟ چقدر باید گاز بفروشیم تا بتوانیم این اقتصاد را برای 75 میلیون جمعیت و این همه عائله ای که دولت دارد بچرخانیم؟»
اگر برنامه ششم توسعه محقق شود، می توانیم سی و یکم حقوق دهیم!
وی ابراز داشت: «در حالت خوش بینانه، اگر اهداف برنامه ششم که پیش بینی شده است، در طول 5 سال آینده، محقق بشود، شاید بتوانیم به جای سوم تیر، 31 خرداد حقوق بدهیم. لذا باید سراغ آن دو سرمایه اول برویم و جلوی آسیب های اجتماعی را بگیریم.»
کسانی که دروس ریاضی و فیزیک را به جای دروس انسانی می نشانند، خائن اند
چهاربند با اشاره به مدارسی که به جای زنگ مصوب دروس انسانی، درس هایی مانند ریاضی و فیزیک را قرار می دهند، گفت: « صیانت ازبرنامه ی درسی، اگر به معنای پیش گیری از آسیب های اجتماعی باشد، خوب است. آن دسته از مدارسی که از دروس انسانی، مانند مطالعات اجتماعی، تاریخ، ادبیات و بینش دینی کم می کنند و به ریاضی و فیزیک اضافه می کنند، خائن اند.»
لزوم توجه به مهارت های شهروندی
وی ادامه داد: « این ها مستحق مجازات های سنگین اند. این ها دارند به آن سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی صدمه می زنند. ما که در این حوزه ریاضی و فیزیک، کم و کسری نداریم که بخواهیم از این طرف مایه بگذاریم؛ بر عکس، ما الان مشکلمان آسیب های اجتماعی است. نگاه ما به این دروس علوم انسانی، باید یک نگاه اجتماعی و فرهنگی و در راستای کاهش آسیب های اجتماعی باشد. اعتنا به مهارت های شهروندی و زندگی باشد. نه این که آن ها را حذف کنیم و ساعاتش را به یک کار دیگربدهیم.»
یک بر یک شدیم!
چهاربند در باره ی لزوم صیانت از برنامه ی درسی و برخی مشکلات پیش رو، بدون اسم آوردن از کسی ابراز داشت: «صیانت از برنامه درسی مهم است و ما تجربه هم داریم. یک هماوردی هم داشتیم و یک دسته و پنجه ای هم نرم کردیم و فعلا یک یک شدیم! نزدیک بود 2 بر هیچ شویم ولی فعلا یک بر یک شدیم! می خواستند یک پیام به من و شما بدهند که آقا! ما دممان یک محدوده ای دارد، با امتحان های هماهنگ پا بر روی دم ما نگذارید!»
با امتحانات نهایی پا بر دم ما مگذارید!/مدیری که سوالات امتحان را به دانش آموزان داد
وی اضافه کرد:« این یک نیشتری بود که بر این دُمَل زده شد، صدای عده ای درآمد و گفتند خبر ندارید! امتحانات داخلی را بیایید ببیند چه خبر است؟»
معلمی که سوالات را در اختیار دانش آموزان می گذاشت
چهاربند به سخنان یکی از اعضای شورای عالی آموزش و پروش درباره ی لو رفتن سوالات امتحانات اشاره کرد و گفت: « با بزرگانی در شورای عالی آموزش پرورش، درباره ی سوالات امتحان آمادگی دفاعی صحبت می کردم، گفت بهترین مدرسه مذهبی در منطقه [...] را برایتان نام می برم و به شما می گویم که کدام معلم آن مدرسه، سوالات را از مدیر گرفته و با جواب به دانش آموزان داده است...»
دروسی که مدیران به آن ها اهمیت نمی دهند
وی افزود: « درس روان شناسی و جامعه شناسی در برخی مدارس جدی گرفته نمی شود، چون در کنکور نمی آید و ضریب ندارد یا المپیاد ندارد.»
تخلف در مدارس غیر دولتی
چهاربند با اشاره به لو رفتن سوالات آمادگی دفاعی در یکی از مدارس غیر دولتی گفت: «در بهترین مدرسه غیر انتفاعی،که الان سراغش بروی 15 میلیون می گیرد، این اتفاق افتاده است. این تازه خوب شان هست؛ این چه جوری دین و فرهنگ را فهمیده است؟ ما چه جوری به این ها مجوز مجوز داده ایم؟
در حالت خوش بینانه 30 درصد امتحانات داخلی سلامت هستند!
چهاربند به عدم صحت و اعتبار اکثر امتحانات داخلی در مدارس تهران اشاره کرد و ابراز داشت: «خدمت دکتر فانی عرض کردم که من شاید خوش بینانه، 30 درصد سلامت امتحانات داخلی را ضمانت بکنم؛ چون نتوانستیم در سنجش ها و امتحانات داخلی موثر عمل بکنیم برنامه درسی هم به شدت آسیب پذیر شده است.»
کوتاه کردن ساعات درسی در برخی مدارس
وی اضافه کرد: «دسته ای دیگر از مدارس هم هستند که این دروس را حذق نمی کنند، اما به دلایل مختلف اجرای موثری هم ندارند. در برخی مدارس ساعات 50 دقیقه ای تا مرز 35 دقیقه کوتاه می شود و دو زنگ را به هم می چسبانند و فقط 70 دقیقه کلاس تشکیل می شود.»
صیانت از برنامه درسی
مدیر کل آموزش و پرورش شهر تهران، بعد از آسیب های اجتماعی، اولویت دوم را صیانت از برنامه درسی دانست و خاطر نشان کرد:« اولویت دوم ما صیانت از برنامه درسی است که شامل رعایت زمان، توزیع متوازن دروس در طول هفته، توانمندی و صلاحیت معلم، برگزاری آزمون ها و نیز همه شرایطی که برای برگزاری برخی از دروس که نیاز به لوازم آزمایشگاهی و کارگاهی دارند، می شود.»
سبک مدرسه داری ما معیوب است
چهاربند با انتقاد از سبک مدرسه داری، به اولویت سوم کاری آموزش و پرورش شهر تهران پرداخت و گفت: «اولویت سوم ما، تغییر سبک مدرسه داری یا مدیریت آموزشگاهی است. سبک مدرسه داری ما خیلی معیوب و آسیب پذیر و آسیب زا شده است. سبک مدرسه داری، خودش یکی از منابع آسیب های اجتماعی شده است.»
مدیریت آموزش گاهی یکی از منشاء های آسیب های اجتماعی
وی ادامه داد:« یک سری از منشاء های آسیب های اجتماعی، بیرونی است؛ یعنی در محیط است، یک سری در خانواده است و یک سری هم مربوط به سبک مدرسه داری ما می شود. اگر بخواهیم سراغ آسیب های اجتماعی به عنوان اولویت اول برویم، اول باید سراغ برنامه درسی و سراغ سبک مدرسه داری مطلوب برویم. مسائل انضباطی، مسائل اخلاقی، تشویق ها و تنبیه ها، آموزش های خانواده، مناسبت ها و برنامه های فرهنگی مدرسه در سبک مدرسه داری ما تقریبا کم رنگ شده اند. باید طوری سبک مدرسه داری را باز بینی کنیم که این ها، برجسته و پررنگ شوند و به کمک اولویت اول، یعنی آسیب های اجتماعی بیایند.»
اعتبار بخشی به امتحانات داخلی مدارس
عضو شورای عالی آموزش و پروش به بیان اولویت چهارم پرداخت و اظهار کرد: «اولویت چهارم، اعتبار بخشی به امتحان های داخلی است. قرار شده است که در اداره ی کل آموزش و پرورش شهر تهران، یکی دو اتاق فکر راه بیندازیم و تا مرداد ماه، تکلیف ساز و کار امتحان داخلی را روشن کنیم.»
وضعیت آشفته ی امتحانات در مدارس
وی افزود: «در همین ایام امتحانات، بازرسانی را به مدارس فرستادیم و فهمیدیم که روز برگزاری امتحانات داخلی، مدیر در مدرسه نیست. سوالات امتحانی دست کیست؟ چه کسی آن ها تکثیر می کند؟ چه کسی نظارت می کند؟ چه کسی تایید می کند؟ مدیر، مسئول برگزاری امتحانات داخلی است؛ اما اصلا در برخی مدارس، در روز برگزاری امتحان، مدیر غایب بوده است.»
ضوابط و مقررات فعلی جواب نمی دهد
چهاربند ادامه داد: «امتحان، امتحان است؛ چه هماهنگ و نهایی باشد و چه داخلی. بده بستان ها و فسادهایی که در امتحانات داخلی شکل می گیرد،بر آن دو اولویت اول تاثیر می گذارد. امتحانات داخلی ما، به شدت آسیب پذیر شده است. باید فکری درباره ی آن بکنیم. ساز و کارهای داخل مدرسه با این ضوابط و مقررات، جواب نمی دهد. در داخل شهر خودمان، که بیش از همه در معرض تهدید هستیم، باید فکری جدی بکنیم.»
در کف مدارس چه می گذرد؟
وی اضافه کرد:«با این چالش هایی که درخرداد ماه داشتیم، در کنار آسیب ها، یک سری دستاوردهایی هم داشته است. اطلاعات خوبی را جمع کردیم که نشان داد کفِ مدارس ما چه چیزی دارد می گذرد؟ اولویتِ چهارم، اعتبار بخشیِ امتحانات داخلی است. این ها چهار اولویتی است که باید روی آن ها کار بکنیم و برای سال تحصیلی که می خواهد شروع شود، در طول سال تابستان، مقدمه چینی بکنیم.»
انتصاب مدیران چگونه است؟
چهاربند به مسئله انتصاب مدیران مدارس اشاره کرد و گفت: «چند کار پرتلاطم و پر حجم داریم، که باید طوری آن ها را انجام دهیم که بتوانیم در مهر ماه، به آن ها برسیم. اولین آن، انتصاب مدیران است. اگر اولویت ما آسیب های اجتماعی است، انتصاب مدیران در تابستان باید طوری انجام شود که این ساز و کار بتواند آن ماموریت را انجام دهد.»
انتصاب مدیران کاری پر دردسر است
چهاربند با اشاره به نحوه ی انتخاب مدیران اظهار کرد: « این که بگوییم فلانی هم صنف من، فامیل من و هم جناح من است، نباشد. شما را به خدا، مدیرانی بگذارید که قدرت، تحمل و غیرت این کار را داشته باشند که از اهداف تربیت اسلامی در مدارس صیانت کنند؛ خودشان را به حزب و گروه و آدم نفروشند. مسئولیت ها دو روزه اند! می آیند و می روند! دو سال، سه سال، چهار سال و نهایت دوره ی ریاست جمهوری 8 سال است. چه چیزی در این مدت باقی می ماند؟ رویکردهایی که ما به عنوان یک کارگزار نظام اسلامی حاکم می کنیم.»
قحط الرجال نیست
وی ادامه داد: « اگر می خواهید آن چهار اولویت خوب محقق شود، 90 درصد آن به مدیری که منصوب می کنید، ربط پیدا می کند؛ مدیری که می فهمد و اعتقاد و غیرت و تعصب و شایستگی دارد. انتصاب مدیران، کار پر دردسری است. بی تفاوت نگذریم. در جامعه ی 70 هزار نفری فرهنگیان تهران، افراد علاقه مند و با انگیزه و سالم که البته شناخته شده نیستند،پیدا می شوند. قحط الرجال نیست.»
مدرسه دولتی ای که دو میلیون تومان شهریه می گیرد!
چهاربند به بحث ثبت نام ها در مدارس پرداخت و گفت:« ثبت نام ها، کار پر حجم و پر دردسری است. به شدت با مردم در ارتباط هستید. خبری به ما رسید که درست بود و آن این که یک مدرسه ابتدایی دولتی عادی، دو میلیون تومان برای ثبت نام می گیرد؛ این اتفاق در حالی می افتد که در منطقه، معاون آموزشی، حراست، ارزیابی و عملکرد و رییس منطقه هم داریم.»
شهر خیلی شلوغ شده است!
وی افزود: «خیلی دیگر باید شهر شلوغ شده باشد که این اتفاق می افتد. با مدیر هم که صحبت می کنیم، استدلالش این است که اگر این دانش آموزان، به غیر انتفاعی بروند، 10 میلیون باید بپردازند، پس من 2 میلیون می گیرم! معلوم می شود که نرخ غیر انتقاعی ها را مدارس دولتی بالا می برند! چون هر چه شهریه در دولتی ها بالاتر برود، غیر دولتی ها از دولتی بیشتر می گیرند.»
اطلاع رسانی به اولیای دانش آموزان از طریق پست پیشتاز
چهاربند خطاب به مدیران مناطق شهر تهران گفت: «خواهش می کنم که در ثبت نام مدارس دولتی دقت کنید. بدون تعارف ارزیابی ها را شروع کردیم و در جلسه نظارت گفتیم که آرایی که صادر می شود، مناطق موظف اند که این آراء را، با پست پیشتاز، علاوه بر موسس و مدیر مدرسه مدارس غیر دولتی، به اولیای آن مدارس هم ابلاغ کنند تا تبدیل به یک سند حقوقی شود. در آن صد ولی دانش آموز، ده تا آدم پیگیر هم پیدا شود، کار را درست می کنند. در مدارس دولتی هم همین طور. با اولیا صحبت بکنید و آن ها را دعوت کنید. و نظراتشان را بخواهید»
سوء استفاده گرانی که به پیش می روند
وی افزود: « تعارف نداریم! هر چه ما عقب تر می رویم، این جماعتی که دنبال سو استفاده هستند، جلوتر می روند و آن چیزی که در نهایت باقی می ماند، بدهکاری من و شما به جامعه و افکار عمومی است، که با امضاء من و شما دارد این کار انجام می گیرد.»
سرنوشت پایه دهم و هدایت تحصیلی
چهاربند به استقرار پایه دهم و هدایت تحصیلی دانش آموزان پایه نهم اشاره کرد و گفت: «بحث پایه دهم را خوب پیش رفته اید. سامانه هدایت تحصیلی، سامانه اش کم کم آماده می شود. تا کنون کار منظم بوده و بازتاب منفی نداشته ایم. همکاری کنید که پایه دهم خوب مستقر شود. برای آموزش معلمان دروس جدید هم،در حال برنامه ریزی هستند. بحث هدایت تحصیلی قرار بود پنجم تیرماه اتفاق بیفتد که اشکالی در نرم افزار آن به وجود آمد و از هشتم تیر، قابل دسترسی است، تا هدایت تحصیلی دانش آموزان پایه نهم، به مدارس دولتی انجام شود. سایر مدارس هم، از طریق آزمون ها،تکلیفشان معلوم و روشن است.»
اوقات فراغت دانش آموزان و تاخیر در ارسال بخش نامه/متولی اصلی کیست؟/دیوار کوتاه آموزش و پرورش!
مدیر کل آموزش و پرورش تهران، در ادامه، به بحث اوقات فراغت دانش آموزان در تابستان اشاره کرد و گفت: «بحث اوقات فراغت تابستان، خیلی مهم است. این هم دارد به عنوان یک گفتمان در رسانه، مجلات و افکار عمومی و دستگاه های نظارتی مطرح می شود. از لحاظ قانونی، سازمان ورزش و جوانان، متولی اوقات فراغت است؛ اما از آن جا که هر جا باری بر زمین مانده باشد، اول باید آموزش و پرورشی ها وارد شوند؛ چون امکاناتی مانند معلم، مدرسه و مربی داریم، ما هم به بحث اوقات فراغت وارد شده ایم. دستور العمل آن ابلاغ شده است. البته دوستان تذکر دادند که دستور العمل را دیر فرستادیده اید؛ علت آن این بود که می خواستیم بخش اوقات فراغت و پایگاه های تابستانی و دروس جبرانی طی یک بخش نامه باشد و همین امر، کار را مقداری طولانی و البته کار شما را سخت تر کرد و من بابت این تاخیر، عذرخواهی می کنم.»
وی ادامه داد: « به هر شکل که می توانید، اطلاع رسانی کنید تا این پایگاه ها را راه بیندازید و بچه ها را بیاورد تا بخشی از برنامه هایشان را با امور فرهنگی پر بکنید.»
ساماندهی نیروها/نقل و انتقالات/ تکریم معلمان
چهاربند به مسئله ی ساماندهی نیروها در تابستان اشاره کرد و گفت: «مسئله مهم دیگر، که البته مشکل زا هم هست، بحث ساماندهی نیرو در مقطع ابتدایی است. خواهشم این است که دراین ساماندهی، به گونه ای عمل بکنید که منزلت و جایگاه معلم صدمه نخورد. می دانم که محدودیت دارید، معلمان می آیند و مراجعه و مطالبه می کنند و بخش قابل ملاحظه ای از آن هم، قابل انجام شدن نیست؛ اما همه این ها را می شود در یک ادبیات دوستانه تر و همراه با تکریم بیان کرد.»
معلمان آسیب نبینند
وی اضافه کرد:« معلمان پیش شما هم خواهند آمد، حتما یک روز در هفته تان را برای ملاقات عمومی با معلمان خالی کنید. مراقب معلمان باشید که زیر دست اداره و مدیران، آسیب نبینند. باید در تابسنان معلم را نوعی شارژ کرد و سعی کرد از فاصله ی خرداد تا مهر، که معلمان به مدرسه وارد می شوند، به معلمان آسیب وارد نشود. در نقل انتقالات متوجه شان کنید که ما محدودیت و مشکلات داریم و این کار باید کریمانه باشد»
محتویات برنامه ی سال 95
چهاربند ادامه داد: «بحث بعد بحث برنامه سال 95 است. چارچوب برنامه سال 95 آماده شده و محتویات آن نیز در حال آماده شدن است. با توجه به تجربه ی گذشته، از پایین، یعنی از مدرسه، داریم می چیینیم به بالا می آییم. البته این امر برای مدرسه ای که خودش دست به برنامه ریزی زده است، مشکل زا نخواهد بود. برنامه طوری است که هم برنامه های اداره کل و هم برنامه مناطق و هم برنامه ی مدارس در آن قابل پیش بینی خواهد بود. البته شما باید ابتدا نقد و ارزیابی هایتان را درباره ی برنامه 94 ارائه بدهید.» http://jamaran.ir/fa/n135330/