محمدرضا نیک نژاد، روزنامه جهان صنعت،31 اردیبهشت 94
در گردهمایی های سکوت و اعتراض های چند ماه گذشته ی فرهنگیان، بازنشستگان پای ثابت بودند. آنها نیز از کمی دریافتی و تبعیض گسترده میان آنها و بازنسشتگان دیگر نهادهای دولتی، گله مند و دلخورند. این گله مندی ریشه های گوناگونی دارد.
1 - کارمندان با میزان دریافتی سال های پایانی خدمت، بازنشسته می شوند، بنابراین کارمندانی که دریافتی آنها کم است، دوران بازنشستگی خویش را نیز با درآمدی کمتر آغاز می کنند. این میزان دریافتی سبب می شود که بسیاری از فرهنگیان در دوران بازنشستگی رو به شغل های تازه ای آورده و دوران آرامش بازنشستگی! برایشان چالش های تازه ای به ارمغان می آورد و به دنبالش استرس و نگرانی و فشارهای چندین گانه.
2 - دوران پرداخت پاداشت بازنشستگی در آموزش و پرورش، اعصاب خورد کن ترین دوران برای فرهنگیان بازنشسته است. معلمی که با خرسندی این دوران را آغاز می کند، افزون بر این که چند ماهی قطعی حقوق را باید تاب آورد، گاه تا چند ده ماه نیز پاداش خویش را یا دریافت نمی کند و یا چنان دریافت می کند که در کل، بهره درست و چشم گیری از آن نمی برد. در واپسین پرداخت ها نیز که در هفته معلم رخ داد، فرهنگیانی که از مهر سال گذشته بازنشسته شده بودند پس از 8 ماه و آن هم یک سوم تا نصف پاداشت خویش را دریافت نمودند. اگر این گونه پرداخت پاداش پایان خدمت را با نهادهای دیگر بسنجیم - که بیشترین دوره انتظار برای آنها یک ماه است- پی می بریم که حتی در این دوران هم کاربدستان گذشته و کنونی با رفتاری تبعیض آمیز این عزیزان را می نوازند و با چنین رفتار تحقیر آمیزی زمینه رنجش فراوان آنها فراهم می کنند.
3 - رتبه بندی معلمان که چند ماه است پر آوازه شده است و قرار است از مهر 94، 160 تا 600 هزار تومان به دستمزد فرهنگیان بیفزاید، برای بازنشستگان سودی در پی ندارد. این افزایش تنها معلمان شاغل را در برگرفته و اگر هم گشایشی در دستمزدها پدید آورد، بازنشستگان از آن بی بهره اند. این گونه افزایش برای شاغلان نیز چندان پشتیبان محکمی نیست و ستمی است که دیر یا زود درِ خانه ی هر فرهنگی ای را می کوبد و کاهش ناگهانی بخش مهمی از حقوق، بی گمان ضربه ویرانگری بر سازمان زندگی خانواده های بازنشسته خواهد زد.
4 - بیمه تکمیلی ( طلایی!!) فرهنگیان که در سال های نخست اجرا توانست آرامشی بر تن و جان فرهنگیان ببخشد، هیچگاه درست و حسابی بازنشستگان را در برنگرفت و همچنان با اما و اگرهای فراوانی روبروست. بر کسی پوشیده نیست که هزینه های درمانی برای بازنسشتگان فرهنگی پس از سال ها سر و کله زدن با پر انرژی ترین شهروندان کشور، جان وتن شان را فسرده و ناتوان نموده و آنها را بیش از دیگران سزاوار بیمه های تکمیلی کارآمد می سازد.
بی گمان این گونه برخورد با بازنشستگان، افزون بر این که بخش مهمی از نیروهایی که سال های سال برای پرورش نسل های آینده تلاش کرده اند را تحت فشارهای روحی و روانی قرار می دهد، می تواند انگیزه در فرهنگیان شاغل را هم از میان برده و نابود کند. در اوج اعتراض های فرهنگیان یکی از وزیران پیشین که همسرش فرهنگی است، گفته بود شوربختانه انگیزه برای برگزیدن حرفه معلمی به شدت کاهش پیدا کرده و این حرفه ارزشمند، در رده های پایانی انتخاب شغل قرار دارد. آیا در چنین وضعی انگیزه ای برای ورود به شغل معلمی و ادامه آن باقی می ماند؟ آیا حرفه آموزگاری که در جهان کنونی یکی از پر اهمیت ترین شغل هاست، می تواند چشم براه نیروهای نخبه و پر انگیزه و توانمند باشد؟ آیا آینده کشور با چنین معلمانی بی انگیزه و ستم دیده ای شکوفا و پیشرفته خواهد شد؟ آیا .... بی گماه دیدگاه اخلاقی، حرفه ای و توسعه ای، حکم می کند که بیش از گذشته بازنشستگان را دریابیم. این گرامیان که مهمترین گوهر خویش یعنی عمر و جوانی شان، در کلاس و با نوباوگان این مرز و بوم فرسوده شده است، اینک چشم براه شاگردان گذشته خویش اند تا آنها را دریابند.
محمدرضا نیک نژاد،ص اول روزنامه همدلی،30 اردیبهشت 94
حقوق اردیبهشت ماه فرهنگیان واریز شد و بر خلاف وعده های کاربدستان آموزش و پرورش، خبری از باز گرداندن مقرری ماه نخست نبود. با گذشت ماه ها از اعتراض و گلایه های ادامه دار فرهنگیان نسبت به کمی دستمزد و فاصله 50 درصدی میانگین آن با خط فقر، برخی تبعیض های باور نکردنی مانند کسر مقرری ماه اول – که در میان کارمندان دولت تنها از فرهنگیان کم می شود! تخلف دولت ها در افزایش نیافتن درصد حقوق فرهنگیان نسبت به درصد تورم سالانه، تخلف دو ساله آموزش و پرورش در افزایش ندادن فوق العاده شغل بنا به مدرک تحصیلی و پرداخت نشدن حق مسکن، حق آمد و شد، حق خوراک، بن های خرید و ... که دهه هاست برای بسیاری از کارمندان دیگر دولت اجرا می شود و برای فرهنگیان نه! می گذرد. پس از اعتراض های گسترده و البته مدنی فرهنگیان، کاربدستان آموزشی و حتی سیاسی پس از سال ها تبعیض های حقوقی و ناروای میان فرهنگیان و دیگر کارمندان دولت را تایید و در رسانه ملی آن را پذیرفتند، که از آن میان می توان به سخنان رییس جمهور روحانی،رییس مجلس، رییس دیوان عدالت اداری، وزیر آموزش و پرورش و معاون پشتیبانی او اشاره کرد. اما از میان همه کاستی های حقوقی و تبعیض ها، مقرری ماه نخست سال، برای فرهنگیان دردآور تر بود. مقرری ماه نخست یعنی کسر میزان افزایش ماه اول سال. برای نمونه اگر یک کارمند بنابر درصد افزایش حقوق، نسبت به سال گذشته 250 هزارتومان در ماه افزایش حقوق داشته باشد، این میزان افزایش در ماه نخست سال به صندوق بازنشستگی واریز می شود. در میانه اعتراض های فرهنگیان، نامه ای در شبکه های مجازی و در گوشی های همراه دست به دست می شد که نشان می داد که نه تنها این برداشت از حقوق غیر قانونی است بلکه برای سال ها تنها از فرهنگیان کم می شود! درز این خبر زمینه ساز گلایه های فراوانی از سوی فرهنگیان شد و آنچنان گسترش پیدا نمود که بطحایی معاون پشتیبانی وزیر آموزش و پرورش در صدا و سیما بر غیر قانونی بودن آن تاکید و وعده داد که دست کم مقرری ماه اول سال 94 را به فرهنگیان برگرداند. گرچه این وعده توانست کمی فضا را آرام کند اما واریز حقوق اردیبهشت ماه نشان داد که دست کم این ماه دولت و آموزش و پرورش به وعده خویش عمل نکرده است. در اعتراض هایی که از میانه های زمستان 93 آغاز شد، دلنگرانی ها و البته هدف فرهنگیان این بود که دیده شوند و به دغدغه های اقتصادی و آموزشی آنها توجه گردد. این هدف تا اندازه ای با تایید و به رسمیت شناخته شدن خواسته های فرهنگیان به وسیله فرادستان سیاسی - آموزشی برآورده شد اما این که تبعیض ها چگونه از میان برداشته شود و دستمزدها کی و چگونه سامان یابد، چیز دیگری است. اکنون فرهنگیان صدای سکوت خویش را به گوش فرادستان رسانده اند و با برنامه و البته اندیشگی درخور جایگاه اجتماعی – فرهنگی خویش، فرصتی را به فرادستان داده اند تا در شرایطی آرام با برنامه ریزی و گام به گام به خواسته های فرهنگیان پاسخ درخوری دهند. شبکه های گسترده مجازی و ارتباط همیشگی فرهنگیان، فضایی را فراهم نموده است که به آسانی می توانند گردهم آیند و خواسته های خویش را با صدای بلندتری فریاد بزنند، اما آنها با درک درست شرایطِ دولت بر این باورند که فرادستان نیاز به زمان دارند تا گام به گام به خواسته ها بپردازند. برگرداندن مقرری ماه اول که از سویی برداشتی غیر قانونی بود و از سوی دیگر فرادستان قول بازگرداندن آن را داده بودند، می توانست گام خوبی برای کوتاه کردن دیوار بی اعتمادی میان فرهنگیان و آموزش و پرورش باشد اما شوربختانه این مهم در اردیبهشت ماه عملی نشد. اکنون توپ در زمین دولت و آموزش و پرورش می باشد، امید است که آموزش و پرورش با یاری و پشتیبانی موثر رییس جمهور روحانی بتواند گام های کارآمدی در راستای برآورده کردن خواسته های به حق فرهنگیان بردارد. اکنون زمان خوبی برای برداشتن این گام هاست نباید فرصت را از دست داد.
گزارش از زهرا سلیمانی،روزنامه آرمان ، 27 اردیبهشت 94
فصل امتحانات برای پایههای مختلف تحصیلی درحال برگزاری است. از دیرباز خانوادهها برای ارتقای نمرات دانشآموزان در این روزها برای آنها معلم خصوصی میگرفتند تا این مقطع تحصیلی را با موفقیت و نمرات بهتر سپری کنند که این امر خود میتواند نشاندهنده ضعف در سیستم آموزشی باشد.
با توجه به رواج استفاده از کتب کمک آموزشی و تدریس خصوصی در آستانه امتحانات، کیفیت پایین آموزش همیشه از مسائل مورد بحث مسئولان امر بوده است. مراجعه دانشآموزان به مراکز خصوصی و آموزشگاههای علمی آزاد در قالب کلاس زبان یا جبرانی و تقویتی در ایام امتحانات و کنکور پدیدهای نوظهور نیست و ریشهای چندین ساله دارد. بخشی از گرایش دانشآموزان به استفاده از کلاسهای تقویتی و جبرانی یا کتب کمک آموزشی به دلیل تبلیغات موجود است بهگونهای که گاهی تحت تاثیر این تبلیغات دانشآموزان را به استفاده از این کتب و کلاسها عادت دادهایم.
ضعف در ساختار
یک کارشناس آموزش و پرورش درباره کم و کیف استفاده از معلم خصوصی در فصل امتحان برای برخی از دانشآموزان به «آرمان» میگوید: استفاده از معلم خصوصی نه اشکال خانوادهها و نه کاستی در سیستم آموزشی کشور محسوب میشود بلکه هماکنون شاهد وجود ضعف در ساختار نمرهگرایی و معدلمحوری در آموزش و پرورش هستیم. محمدرضا نیکنژاد میافزاید: وقتی خانوادهها همه انرژی خود را برای کسب نمره امتحانی مطلوب فرزندانشان قرار میدهند معلم و مدیر مدرسه یک هدف که آن هم کسب نمره بالاتر یا قبولی دانشآموز است را دنبال میکنند. به گفته او در اصل کسب دانش برای نمره و معدل نیست بلکه آموزش باید تحت ارتقای دانایی و افزایش هوش هیجانی دانشآموز باشد اما به دلیل ضعف آموزش فقط روی کسب نمره تاکید میشود و با این وجود طبیعی است که تمام لایههای آموزش روی نمره متمرکز شود البته باید به این نکته توجه داشت که در این فرایند نه والدین، نه معلمان و نه دانشآموز مقصر نیستند بلکه وقتی مسائل درسی هیچ پیوند و ارتباطی با مسائل روز دانشآموز ندارد به نسبت دانشآموز هم در طی ماههای تحصیلی از مدرسه بیزار میشود.
آموزشها به روز نیست
به گفته این کارشناس آموزش و پرورش آموزشهای موجود در مدارس به هیچ عنوان به روز نیستند و این عدم نیازسنجی بین نیاز کودک و نوجوان با محتوای آموزشی بهروز، فاصله و عدم علاقه به علم را در میان دانشآموزان به همراه دارد. نیکنژاد تصریح میکند: تا وقتی که نمرهمحوری و معدلمحوری در جامعه حاکم است، دانشآموزان دانشآموخته محسوب نمیشوند و از لحاظ دانشی و علمی هم تحت آموزشهای اجتماعی قرار نمیگیرد و این طبیعی است که در شب امتحان هم از معلم خصوصی برای افزایش قوای کاذب و به نوعی دوپینگ استفاده شود تا فرد فقط فرد مدر ک قبولی را بگیرد و دیگر هیچ بار علمی را در دانشآموزان نخواهیم دید. مجموع این مسائل سبب شده است تا فقط شاهد کثرت مدرکگرایی در بین افراد باشیم. هماکنون در پایه ابتدایی شاهد حذف نمره و اعمال شیوه ارزشیابی هستیم که نیکنژاد میگوید: در این زمینه مسئولان آموزش و پرروش در پی دو نوع عملکرد هستند؛ یکی ارزیابی توصیفی و دیگری ارزیابی همراه با نمره در صورتی که موانع ساختاری در مقابل ارزشیابی توصیفی فراوان است. برای مثال تعداد دانشآموزان در یک کلاس زیاد است و نمیتوان برای هر دانشآموز یک کاربرگ ارزشیابی توصیفی را مطابق توانایی دانشآموز تکمیل کرد. او تصریح میکند: با توجه به اینکه میانگین دانشآموزان دبستان در یک کلاس رقمی حدود 35 تا 40 نفر است در نتیجه معلم نمیتواند در این شیوه نوین آموزشی کاری از پیش ببرد اما در کل حذف نمره ارزشمند است. به گفته این کارشناس آموزش و پرورش باید توجه داشت که با اعمال این شیوه جدید با کاستیهای فراوان از جمله افزایش تعداد دانش آموزان در کلاس، عدم آشنایی والدین با ساختار ارزشیابی توصیفی، عدم گذراندن دورههای ضمنخدمت برای معلمان برای تفهیم شیوه آموزشی جدید مواجه هستیم که در نهایت معلم مجبور به آسان گرفتن ارزشیابی میشود. به گفته او تکرار پایه در اغلب مدارس با مخالفت مدیر مدرسه همراه است آن هم به این دلیل که این امتیاز منفی برای مدرسه محسوب میشود و با این تصمیمگیری شاهد افزایش بیسوادی در پایههای دیگر خواهیم بود. در اصل اگر ارزشیابی توصیفی در مقاطع راهنمایی ورود پیدا کند بهشدت سطح سواد را در جامعه مورد حمله قرار میدهد و باید در آینده منتظر دانشآموزان بیسواد و کمسواد باشیم.
http://armandaily.ir/?News_Id=114717
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی، 22 اردیبهشت 94
چند ماهی است که از اعتراض های صنفی فرهنگیان به تبعیض های ناروای چندین دهه ای بر آنها می گذرد. این اعتراض ها که با ارائه لایحه بودجه در ماه های پایانی سال 93 آغاز و تا هفدهم اردیبهشت 94 ادامه یافت، گسترده ترین اعتراض های صنفی فرهنگیان به شمار می آید. گرچه سخن درباره آسیب شناسی این اعتراض ها و همچنین دست آوردهای آن فراوان است، اما یاداشت به برخی اشاره ای کوتاه خواهد داشت.
نگارنده به عنوان آموزگاری با بیش از بیست سال پیشینه، خوب می داند که چیزی نزدیک به صد درصد فرهنگیان از جایگاه شغلی - آموزشی خویش نالان و برای ادامه آن در شرایط کنونی بی انگیزه اند. این بی انگیزگی از شرایط را می توان در گفتگوهای آنها در دفتر معلمان دید و شنید. اما پرسش این جاست که با این نارضایتی گسترده چرا تنها بخشی از فرهنگیان حضور موثری در اعتراض ها دارند و بخش بزرگی از آنها همچنان خاموش نسبت به شرایط حرفه ای خویش اند؟ جدای از زمینه های تاریخی برای تشکل گریزی و ناهماهنگی و ناسازی با پدیده های اجتماعی، عدم حضور این همکاران بهانه ای بدست کاربدستان می دهد تا گروه اعتراض کننده را تنها بخشی از فرهنگیان بدانند و بی عملی گروه دیگر را ناشی از رضایت از شرایط حرفه ای ارزیابی کنند. بی گمان کاربدستان نباید خاموشی این گروه را نشانه ای از رضایت بدانند بلکه باید این خاموشی را خطری نهفته در رفتارهای حرفه ای و شغلی آنها به شمار آورده که آسیب هایش بسیار بیش از اعتراض های دیگر فرهنگیان خواهد بود.
آشکاری اعتراض های فرهنگیان آن هم به این گستردگی، نشان از درد شدید ناشی از حس تبعیضی است که دهه ها مانند خوره به جان آنها افتاده و کارد آنچنان به استخوان رسیده است که این گروه حقوق بگیر- که طبقه متوسط به شمار می آیند و جزء محافظه کار ترین گروه های اجتماعی به شمار می آید - را به خیابان کشانده و وادار به فریاد سکوت کرده است. گرچه این درد فروخورده در ماهه های گذشته با گسترش شبکه های اجتماعی و البته همراهی یکی از تشکل های مستقل فرهنگیان شنیده و دیده شده است، اما محدودیت های چندین ساله برای تشکل های مستقل سبب گردیده است که این نهادها چندان گسترش طولی و عرضی نیافته و نفوذ آنها بر فرهنگیان را در بزنگاه های حساس با اما و اگرهایی همراه کند. بنابراین به نظر می رسد دولت باید زمینه ای فراهم کند تا تشکل های مستقل و مورد خواست فرهنگیان گسترش تشکیلاتی یافته و زبان گویایی باشند برای دلنگرانی ها و خواست های گسترده ترین کارمندان کشور.
اما از میان دست آوردهای فراوان اعتراض های چند ماهه فرهنگیان را می توان جاری شدن این خواسته ها بر زبان بالاترین فرادستان کشور دانست. رهبری،رییس جمهور روحانی،معاونان ایشان و وزیر و معاونان او و ... همگی بر حقانیت خواسته ها تاکید کرده و کاربدستان را به حل دشواری های اقتصادی و حرفه ای آنها فراخواندند. سال ها بسیاری از فرادستان خواسته های فرهنگیان را نادیده گرفته و آنها را زیاده خواهی می دانستند! اما اکنون چنین نیست. و این دست آورد کمی به شمار نمی آید.
اعتراض های گذشته شرایطی فراهم کرد تا بیش از 50 درصد فرهنگیان که همواره بخش خاموش به شمار می آمدند به صحنه بیایند و بی گمان جنبش حق طلبانه فرهنگیان را یک گام به جلو برند. حضور بانوان که گاهی بیش از مردان نیز بودند، اعتراض ها را از شکل مردانه به در آورده و به باور نگارنده به مدنی و آرام برگزار شدن این گردهمایی ها یاری رساند. شمار بانوان در اعتراض ها دست کم در 10 – 15 سال گذشته بی سابقه بوده و حضور کمرنگ آنها در سال های گذشته بهانه ای بود برای توجیه زیاده خواهی معترضان. اما این بار زنان با حضور پر رنگ خویش نشان دادند که آنها نیز به عنوان کارمندان دولت خواسته هایی یکسان با مردان دارند و خواستار زندگی ای درخور برای خود و خانواده هایشان هستند. خواندن قطعنامه پایانی گردهمایی تهران در جلو مجلس به وسیله یک بانوی کنشگر صنفی خود نشانه ای از حضور ارزشمند و موثر آنها در حرکت صنفی فرهنگیان است.
مهدی بهلولی، ص آخر روزنامه شهروند،21 اردیبهشت 94
اینبار، یعنی هفدهم اردیبهشت، برخی از بزرگان هم آمده بودند. آمده بودند روبهروی مجلس، خانه مردم، در میان ۳-۴هزار آموزگار معترض عدالتخواه. از آن میان پیری پُرآوازه بود که زیر آفتاب تند و تیز نشسته بود. آمده بود میان آموزگاران معترض؛ آمده بود میان جنبش مدنی، خشونت پرهیز و عدالتخواهانه آنان. چندان حرفی نزد، اصلا برای حرف زدن نیامده بود. چندان هم نباید حرفی میزدیم. قرار گذاشته بودیم کسی حرفی نمیزند و گردهماییمان، خاموش است. تنها آمده بود که بگوید تنها نیستید و «من» هم در کنار شما هستم، همین. اما نمیدانم چرا به نزد من، این «من» یک تن نبود و او را یک جمع میدیدم. گویی با خودش همه عدالتخواهان و آزادیخواهان تاریخ معاصر ایران را هم آورده بود. نمیدانم چرا فکر میکردم تنها نیامده و بیگمان با مصدق آمده است و هی چشم چشم میکردم تا مصدق را هم ببینم و هی در میان جمع، نام برخی از بزرگان و خوشنامان تاریخ ایران از ذهنم میگذشت و نگاه میکردم تا آنان را هم ببینم. شاید دلیلش این بود که چند روز پیش، در ۱۲ اردیبهشت، به همراه شماری از دوستان _ ٥٠-٦٠ تنی بودیم البته- رفته بودیم ابن بابویه، بر مزار ابوالحسن خانعلی، شهدای سی تیر، تختی و غلامحسین صدیقی... و کاش دهخدا و خیلی دیگر را هم میرفتیم؛ اما نرفتیم، یعنی نشد. البته به میان ما، بزرگان دیگری هم آمدند. در ذهنم به دنبال وجه اشتراک آمدِگان میگشتم. گفتم باید چیزی باشد پیرامون کتاب «گفتمان و حقیقت، تبارشناسی حقیقتگویی و آزادیبیان در تمدن غرب» نوشته میشل فوکو. کتاب، تاریخ فاشگویی در برابر قدرت است و مجموعهای از سخنرانیهای فوکو. علی فردوسی هم بسیار زیبا و دلنشین، آن را به فارسی برگردانده است. فردوسی البته در درآمدش سخنانی از عینالقضات آورده: «اگر گویم نشاید. و اگر خاموش گردم هم نشاید. و اگر این واگویم نشاید. و اگر وانگویم هم نشاید. و اگر خاموش شوم هم نشاید.» خب، ما آموزگاران و کارگران و پرستاران هم که گردهمایی برگزار میکنیم داریم از بیعدالتی سخن میگوییم. وجه اشتراکی از همگی ما، شاید همین باشد.
باری، ۴ ماه اعتراض، بیفایده نبود. اینکه چیزی به حقوقمان افزوده شده باشد، دستکم تاکنون که نشده اما بیگمان به اعتبارمان افزوده شده. از روزهای پایانی دی ماه گذشته تاکنون، چندین بار گردهماییهای سراسری و پراکنده داشتهایم اما خوشبختانه با کمترین تنش همراه بوده. فرهنگیان، دلیری، همبستگی و فرهیختگیشان را نشان دادند و دولت یازدهم هم «تدبیر» و هوشمندی و شکیباییاش را. شعارها البته تنها گرد تبعیض و حقوق و دستمزد پایین آموزگاران برنمیگردد. به خصوصیسازی آموزش، شرکتی کردن آموزش و کالاییسازی آموزش هم اشاره میشود و از اینکه ۶۵درصد مدرسههای کشور یا ناایمناند و باید نوسازی شوند یا از ایمنی کامل برخوردار نیستند و باید مقاومسازی شوند و اینکه چرا برای جلوگیری از رخ دادن آتشسوزیهای دردآور و جانگداز سفیلان و شینآباد کاری نمیشود؟ مگر خود فرادستان نمیگویند برای ایمنسازی سیستم گرمایشی مدرسههای کشور، ۳۰۰ تا ۵۰۰میلیارد تومان نیاز است، آیا برای کشور ثروتمند ایران، به راستی این پول زیادی است؟ چگونه است که بابک زنجانی، آن هم بدون وثیقه درست و حسابی و تنها با چک شخصی خود، میتواند برود از فلان بانک، که بانک آموزش و پرورش است ۳۰۰میلیارد تومان وام بگیرد و پس ندهد، اما خود آموزش و پرورش نمیتواند همین پول را خرج استاندارد کردن سیستم گرمایشی مدرسهها کند تا از این به بعد، دیگر کلاس درسی آتش نگیرد، دست و صورت دانشآموزی نسوزد و جان دانشآموزی از دست نرود؟
محمدرضا نیک نژاد، بخش طرح نو روزنامه شهروند،20 اردیبهشت 94
ناگهان دل درد شدیدی به سراغ مدیر مدرسه می آید و شبانه او را راهی بیمارستان می کند. پس از سردرگمی و بی سامانی در بیمارستان های دولتی، فرزندانش از سر بی تابی و به پیشنهاد یک پرستار، او را به یکی از نام آورترین بیمارستان های خصوصی می برند. به سرعت پرستاران دور و بر مدیر را می گیرند و دکتر کیشیک با تشخیص انسداد روده، دکتر متخصص را فرا می خواند. پزشک متخصص تشخیص را تایید و اتاق عمل برای یک جراحی سنگین آماده می شود. همه چیز فراهم می شود و بیمار با دردی کشنده در آستانه ورود به اتاق عمل قرار می گیرد. دکتر فرزند ارشدش را فرا می خواند و پس از گوشزد خطرهای عمل، درخواست 3 میلیون تومان!!! دستمزد می کند. فرزند سر در گم و هیجان زده، بر تخفیف پای می فشارد و دکتر نمی پذیرد و در آخر هم با واژه "خود می دانید!" به اصرارهای پسر هراسان پایان می دهد. پسر پیشنهادِ پزشک را با خانواده در میان می گذارد و در پایان از سر ناچاری و هراسِ از دست دادن پدر، پیشنهاد را می پذیرند. خانواده در گیر و دار فشارهای عصبی عمل، درگیر چگونگی تهیه دستمزد پزشک هستند و ناچار ...
مدیر عمل می شود و رو به بهبود نسبی، اما پس از چند هفته دوباره دل درد و بیمارستان و تشخیص و اتاق عمل و رضایتنامه و .... پیشنهاد پزشک متخصص دوم. اما این بار 19 میلیون تومان!!! پسر می گوید دکتر پدر من یک معلم است که حقوقش در یک سال نوزده میلیون تومان نمی شود. دکتر می گوید عمل پیشین درست انجام نگرفته و سبب عفونت شدید گردیده است و حتما باید عمل شود، مدیر در آستانه خطر است. پسر می اندیشد اتومبیل و خانه و ... بدون پدر ارزشی ندارد و با همه گرفتاری های مالی می پذیرد و پدر وارد اتاق عمل می شود. هزینه های بیمارستان و دارو با بیمه ی نه چندان تکمیلی آموزش و پرورش تحمل کردنی است! اما هیچ بیمه ای زیر بار دستمزد غیر قانونی اما جا افتاده! دکترها نمی رود و مدیر در آستانه بهبود به این می اندیشد که چرا باید در چند هفته، دست رنج یک عمر تلاش از کف رود و در آستانه بازنشستگی به خانه نخست زندگی بازگردد!؟
بی گمان در جامعه پولی شده ما بسیاری از ارزش ها از پنجره سود نگریسته می شوند. اخلاق خود را با سود هم راستا می کند و خواسته یا ناخواسته بسیاری کسان در هر کنشی نخست به ارزیابی میزان پولی که به دست می آورند و یا پولی که از دست می دهند، رابطه خویش را با دیگران پی می ریزند و سامان می دهند. شاید تا اینجا هیچ مشکلی نباشد. اما پولی شدن برخی افراد یا حرفه ها، اخلاق را به گونه ای سهمگین به چالش می کشند و بر باد می دهند. بی گمان پزشک و پزشکی از آن افراد و از آن حرفه هاست. جان انسان ارزشمندترین گوهر زندگانی اوست و از دست دادنش بزرگ ترین زیان. گاهی خانواده ها با این که می دانند عزیزشان حتی با پرداخت هزینه از دست می رود، همه کاری می کنند و تنها به زندگی او می اندیشند. حال در این موقعیت حساس، کسی از جایگاه یا شغل اش بهره های غیر اخلاقی ببرد، واقعا نوبر است. بی گمان در هر حرفه ای، خوب بسیار و بد هم قابل شمارش. اما یک بد هم برای حرفه پزشکی بسیار زیاد است. برای از میان برداشتن بد اخلاقی، یکی از راه هایش فاش گویی و بیان درد است. گرچه بسیاری از بخش های "در حاشیه" را ندیدم اما بی گمان مهران مدیری با توجه به داشته و نداشته های جامعه و فرهنگ ما، بخشی از واقعیتِ زشتِ فرهنگ پول محور را به رخ تک تکمان کشید. او درد را عریان تر از آن چه بود به ما چشاند، آیا هنر به نمایشِ زیبایی ها و زشتی ها به توان چند نیست!؟
http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=31031
محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند،19 اردیبهشت 94
در فشردگی جمعیت چندین بار به مسافران پیرامون چسبانده می شوی و راه را برای او و همکارانش باز می کنی و البته وادار به شنیدن غر زدن های برخی مسافران می گردی. هر چند ثانیه یکی رد می شود و داد می زند " آدامس تری دن، خوش بو کننده دهان... ژیلت سه تیغ، دو تومن و پنج تیغ 4 تومن ... نخ دندان دو تومن ... لواشک بسته ای هزار تومن ... هنس فری نخر 30 تومن، با تضمین! بخر 5 تومن .... مسواک "اورال بی" فقط دو تومن ...." آمدن و رفتن و فریادهایشان، قطار شهری را به بازار مکاره ای همانند می کند که تنها تفاوتش این است که در آنجا، فروشندگان نشسته اند و خریداران رهگذر، اما در این جا خریداران نشسته اند و فروشندگان در حال گذر! گاهی دیده ام که برخی مسافران بدترین توهین ها را به آنها می کنند و چون این فروشنگان دستشان زیر سنگ است، با سکوت رد می شوند. در خط 4، به آزادی که می رسی بیشتر مسافران پیاده می شوند و جا برای نشستن فراوان. برخی از این دست فروشان، مسافران همیشگی یک خط مترو هستند و چهره هایشان آشنا. چند روز پیش جوانک نوزده – بیست ساله ی تنومندی که تا پیش از این آدامس می فروخت را با یک اسباب بازی با نمک دیدم. اسباب بازی، آمیخته ای از عینکی کوچک، بینی ای دُرشت و یک سوتک بود که با فوت کردن در آن، هم زمان با صدا، دو زائده سیبیل مانند از دو سویش تا ده – بیست سانتی متر به سرعت باز می شد و با قطع صدا به سرعت بر می گشت. کارش با خنده برخی مسافران همراه بود. دوری زند و کنارم نشسیند و پول هایش را از جیب بیرون آورد و شمرد. کم به نظر نمی رسید. می خواستم سر گفتگو را باز کنم. گفتم خسته نباشی! پاسخ داد : مانده نباشی! گفتم فروش چه طور بود؟ گفت بد نیست. از گویشش هویداست که از استان های غربی کشور است. می گویم با این تیپ خوب و اندام ورزیده، چرا کار دیگری نمی کنی؟ می گوید کار کجاست!؟ تو هم دلت خوش است حاجی ها! می پرسم چرا؟ می گوید در روستا کشاورزی داریم اما با کلی زحمت، چیزی دستمان را نمی گیرد. پدر و مادر پیرم با برادران و خواهران کوچکم در روستا مانده اند و من کار می کنم و بخشی از درآمدم را برای آنها می فرستم. اگر کار نکنم هفت هشت آدم گرسنه می مانند. گفتم کار دیگری نمی توانی انجام دهی؟ گفت تنها کارگری ساختمان است که آن هم یا گیر نمی آید و یا یکی دو روز هست و ده بیست روز نیست. حاج آقا! اگر کار باشد یک لحظه هم نمی خواهم دست فروشی کنم. این کار برایم مانند گدایی است! ولی از سر ناچاری و بی کاری و بی پولی ست به خدا! گفتم ماموران گیر نمی دهند؟ گفت : پیش از این خیلی گیر می دادند و چند بار جنس هایم را گرفتند اما پس از آن که یکی از دست فروشان خود را جلو قطار انداخت، کمتر گیر می دهند. گفتم اگر روزی نگذارند در این جا کار کنی چه؟ گفت یا باید بروم دزدی یا خودم رو جلو قطار بیندازم تا راحت شوم. بلند شد و رفت. مسافر روبرویی ام گفت ببین نیروهای کارِ جوان و پر انرژی چگونه به شغل های کاذب رو آورده اند و بزرگترین سرمایه کشور که همان نیروی انسانی است، چنین هدر می روند. همچنان که جوان تنومند دور می شد و سوت می زد، می اندیشیدم که اگر به جای او بودم، آیا راهی جز دست فروشی داشتم ؟ پدرم همواره می گفت" قدر عافیت کسی داند، که به مصیبتی گرفتار آید". آیا راه دیگری مانده است؟ آیا .....
http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=31002
هفتهای که برای معلمها خوب نبود
گزارش از مطهره واعظیپور، روزنامه فرهیختگان،19 اردیبهشت 94
معلمهای کشور برای چهارمین بار در یک سال گذشته در اعتراض به آنچه وضعیت نامساعد معیشتی، صنفی، منزلتی و آموزشیشان عنوان میکنند، دست به اعتراض زدند تا شاید صدایشان به گوش مسئولان برسد.
شاید بتوان به جرات گفت هفته معلم امسال خبرهای خوبی برای معلمهای کشور نداشت؛ اول طرح رتبهبندی بود که با وجود مخالفت معلمها با اجرای آن، اجرا شد و دوم اینکه خبر انتقال معلمها به سایر دستگاهها نشان داد که معلمها حاضرند در هر سازمان دیگری به جز آموزش و پرورش کار کنند و این یعنی وزارت آموزش و پرورش معلمها را ناامید کرده است.
اما مشکل معلمها از روزی تشدید شد که دولت لایحه بودجه را به مجلس ارائه داد و از همان روزهای اول مشخص شد که آموزش و پرورش با کسری بودجه مواجه است، همین امر دلیلی شد که معلمها دست به اعتراض بزنند، زیرا با دوهزار میلیارد تومان کسری بودجه قطعا نمیتوان مشکلات معیشتی معلمها را حل کرد.
محمدرضا نیکنژاد، کارشناس آموزش و پرورش دراین باره به فرهیختگان میگوید: «معلمهای کشور با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند اما بهنظر میرسد کمتر کسی میخواهد مشکل معلمها را حل کند و طرحی مانند رتبهبندی معلمها نمیتواند اعتراض آنها را خاموش کند؛ زیرا این اعتراضها ریشه در گذشته دارد و با طرحهای اینچنینی حل نخواهد شد، معلمی که در فقر و تبعیض زندگی میکند چطور میتواند با خیال راحت تدریس کند.»
او میافزاید: «اعتراض پنجشنبه معلمهای کشور به صورت سراسری در 30شهر کشور انجام شد و معلمها در این اعتراض به وضعیت معیشتی خود و همچنین وضعیت مدارس کشور اعتراض کردهاند؛ زیرا در حال حاضر 65 درصد مدارس کشور ناایمن هستند و چهارمیلیون دانشآموز در معرض خطر ریزش آوار قرار دارند؛ اما متاسفانه به این موضوع هم توجه نمیشود.
نیکنژاد عنوان میکند: «خوشبختانه در دولت تدبیر و امید تجمع معلمها به رسمیت شناخته میشود و برعکس دولتهای نهم و دهم که بهشدت با تجمع برخورد میکردند، در دولت آقای روحانی حداقل با تجمعکننده برخورد نمیشود و این تجمعها بدون هرگونه برخوردی انجام میشود.»
تجمع سکوت
معلمهای سراسر کشور به صورت فراگیر روبهروی سازمان آموزش و پرورش شهر خود اعتراض کردند تا بتوانند مشکلات خود را به گوش مسئولان برسانند.
الهام شریفی، معلم مقطع دبیرستان در شیراز به فرهیختگان میگوید: «پنجشنبه گذشته بیش از هزار و 500 معلم در اعتراض به شرایط سخت کاریشان دست به اعتراض زدند تا شاید بتوانند شوق تدریس را به آموزش و پرورش بازگردانند.»
او میافزاید: «بیانگیزگی به دلیل وضعیت بد معیشتی، شلوغی کلاسهای درس و حجم بالای کتابهایی که غیراستاندارد هستند ازجمله مشکلاتی است که معلمها به آن اعتراض داشتند، البته تبعیضی که از لحاظ حقوقی و شرایط استخدامی بین معلمها و سایر سازمانها نیز وجود دارد از دیگر مشکلات آموزش و پرورش است. براساس کدام قانون برای اینکه معلمی افزایش حقوق داشته باشد باید مقاله، کتاب و... چاپ کند یا اینکه کدام سازمان و دستگاهی برای افزایش حقوق کارمندانش چنین شروطی را دارد که آموزش و پرورش برای معلمها گذاشته است.»
شریفی در مورد اجرای طرح رتبهبندی معلمها عنوان میکند: «اگر اصلاحاتی در این طرح انجام شود میتوان گفت که طرح خوبی است، اما با شرایط کنونی دردی را دوا نمیکند.»
وزارت آموزشوپرورش روزهای سختی را میگذراند، بودجهاش مشکلات معیشتی معلمان را حل نمیکند، مدیریت منابع انسانی به سختی صورت میگیرد، نیروهای مازاد حاصل اشتباهات دولت قبل تبدیل به معضل شدهاند، مدیران آموزش و پرورش تصمیمات اشتباهی همچون طرح رتبهبندی را به اجرا میگذارند و معلمان هر روز به جای اینکه فکر و ذهنشان به آموزش و تربیت دانشآموزان مشغول باشد، از یکسو به شغل دوم و سومشان مشغول هستند و از سوی دیگر به برگزاری تجمع و اعتراض صنفی.
نویسنده : دایانا هیندز
برگردان: محمدرضا نیکنژاد
بخش طرح نو روزنامه شهروند، 17 اردیبهشت 94
مقدمه مترجم
در جهان امروز یکی از هدفهای مهم آموزش بهویژه در مدرسه، پرورش شهروندانی دانا، توانا، اخلاقمدار، پاسخگو و ... است. در ساختار آموزشی بسیاری از کشورهای توسعهیافته و از آن میان کشور ما، یا چنین آموزههایی دیده و پیگیری نمیشوند یا آنچنان دست و پا شکسته اجرا میشوند که بروندادی کارا و ارزشمند در پی ندارند. بیگمان آسیبهای ناشی از بیعملی در این زمینه، در رفتارهای اجتماعی و اخلاقی، جامعه را ناکارآمد یا زمینگیر میکند. گرچه جستار شهروندی و آموزشهای پایه برای گسترش و ژرفا دادن به آن، گاه گداری بر زبان برخی از کاربدستان سیاسی – آموزشی رانده میشود اما تاکنون چنین کنشهایی بهطور رسمی و برنامهریزی شده در ساختار آموزشی دیده نشده است. باید یادآور شد که ساختار آموزشی ما آنچنان درگیر نیازهای پایه برای آموزشهای حداقلی است که حتی اگر فرادستی بخواهد در زمینه آموزش و گسترش شهروندی گامی بردارد، پس از اندک زمانی دچار دلسردی شده و این هدف ارزشمند را رها میکند. به هر روی پس از برآمدن دولت یازدهم، از زبان رئیسجمهوری و برخی از کاربدستان آموزشی شنیده شد که دولت میخواهد در راستای آموزشهای شهروندی گام بردارد و از این رو قرار است زنگهای گفتوگو، انشاء و کتابخوانی در برنامههای درسی گنجانده شود اما شوربختانه تاکنون حتی در گفتار فرادستان خبری از این کار ارزشمند نیست! این یادداشت به برخی از کنشهای آموزشی در مدرسه میپردازد که در آن تمرکز بر پرورش «شهروندان شایسته» است و بنابراین میتواند آغازگاهی باشد برای آموزشهای شهروندی در هر مدرسهای. پیش از ورود به جستار اصلی باید اشاره کرد که نام افراد و مکانها که به جستار اصلی یاری نمیرساندند، حذف شده است. همچنین تا آنجا که جا داشته یادداشت به گونهای چکیده و موثر ارایه شده. امید است گامی کوچک باشد برای کاری بزرگ در گستره آموزش کشور.
دیباچه
اگر یک دبستان بخواهد دانشآموزانش را به شهروندانی کنشگر و شایسته تبدیل کند، کار را بایستی از کجا آغاز کند؟ آن هم هنگامی که پیش از این، احتمالا، بسیاری از شاگردان، هرگز حتی واژه شهروند را نشنیدهاند. اگر این پرسش ذهن شما را آشفته میسازد، نگران نباشید زیرا شهروندی، فقط واژه دیگری است برای بسیاری از تلاشهایی که همواره دبستانهای خوب، در راستای پرورش احساس اخلاقی در شاگردانشان انجام دادهاند، تا آنها را به پاسخگویی در برابر اعمال و رفتار احترامآمیز نسبت به دیگران، برانگیزانند.
اختیار شاگرد
تمرینهای مناسب برای آموزشِ شهروندی، میتواند دربرگیرنده کارهایی از این دست باشد که به کودکان فرصتهایی داده شود تا در تعیین مقررات کلاس خویش یا ارایه هر چیز دیگری در شورای مدرسه کمک کنند، با همکاری بچههای دیگر به گسترش یک سیاست زیست- محیطی در مدرسه یاری رسانند و اجازه یابند که در نگهداری زمینها و ساختمانهای مدرسه کمک کنند، پدرومادران به گفتوگو درباره نقش خویش در گستره جامعه فراخوانده شوند، کودکان همچنین با اعضای انجمن محلی یا نمایندگان نهادهای منطقهای و ملی دیدار کنند. این کنشها از آن روست که به بچهها، درکی از وظیفه خویش داده شود.
اندیشمندی آموزشی، آموزش شهروندی را در سه خط اصلی چنین تعریف میکند: پاسخگویی اجتماعی و اخلاقی، دانش سیاسی و نقش اجتماعی.
آموزگاران دبستان احتمالا با پاسخگویی اجتماعی و اخلاقی، احساس راحتی خواهند کرد. سومین مورد یعنی نقش اجتماعی، میتواند بالقوه سخت به نظر آید اما باید دانست که برای کودکان دبستان، کارِ بسیار ارزنده در این زمینه میتواند در فضای اجتماعی مدرسه انجام گیرد و نه بیرون از آن اما دومین مورد یعنی دانش سیاسی، بهطور دلهرهآوری مبهم مینماید و مثلا ممکن است آموزگاران را قدری درگیر مطالعه روی روشها و ساختارهای انجمنهای محلیشان کند.
برنامه آموزشی
در تجربههای نخست، برای وارسی میزان دقت و چگونگی قرار گرفتن درس شهروندی در جدول زمانیِ آموزش، بایستی اندک کنترلی متمرکز از سوی دولت اعمال شود. برخی ممکن است ارایه موضوع را در ساعتهای هفتگی خویش برگزینند اما بسیاری از جنبههای کار، با محتوای زنگِ خواندن و نوشتن یا جغرافیا، تاریخ، آموزشهای دینی و ... پوشش داده خواهد شد. همچنین بخشهای بزرگی از شهروندی بهطور طبیعی در پیوند با زندگی و عادتهای کل مدرسه ساخته میشوند، مثلا در گردهماییها و نشستهای انجمن مدرسه.
خطری وجود دارد که آموزش شهروندی، تنها بهعنوان بارِ بزرگ دیگری، بر دوشِ مدرسهها دانسته شود اما اگر برنامهریزی شود و برای نظارت بر آنچه که هماکنون انجام میشود، رسیدگی درستی به کار گرفته شود، کم و بیش، میتواند دلگرمکننده باشد. شهروندی همچنین، بر بسیاری از موضوعهایی تمرکز میکند که آموزگاران از کنار گذاشتنِ آنها از برنامه درسی ملی، دلگیر بودهاند: این رهنمودها به آموزگاران اجازه میدهد تا برای این موضوعها وقت بگذارند و با رشد فردی شاگردانشان درگیر شوند.
منابع جدید
بخشهای مستقل شهروندی، در برنامهریزی آزمون و طرح مطالب تازه، به منظور کمک به آموزگاران دبستان، پرتلاش بودهاند. برای نمونه، یکی از این نهادها، کتاب منبع آموزگار، برای پایه اول دبستان را منتشر کرده است و برای پایه دوم نیز در دست چاپ دارد. این کتابها بهطور اثرگذاری، موضوعهای بنیادینی چون کمک کردن، به حسابآوردن یا نیاوردن دیگران، نگهداری از زیستبوم، تبیین فرهنگهای گوناگون، مناظره و رأی دادن و... را با طرحِ پرسشهایی شرح داده و فعالیتهایی را برای آن پیشنهاد دادهاند. برای آغاز و برانگیختن بحث در کلاس، تصویرهای بزرگی از درگیری بچهها در اینگونه کنشها در نظر گرفته شده است، آموزگارانی که پیش از این، تصویرها را بهکار گرفتهاند، آنها را سودمند ارزیابی میکنند.
گفتوگو (مناظره)، برای شکل دادن بخش عمدهای از آموزشِ شهروندی، روش مناسبی است. شاید به همین دلیل جلسههای «زنگ دایرهای(نشستن)» در آموزش گنجانده شده، که اکنون ویژگی بسیاری از دبستانهاست اما باید دانست که کیفیت طرح پرسشهای آموزگار، در این جلسهها، نقشی حیاتی دارند؛ در هنگام گفتوگو، پرسشها طرح میشوند تا به اندیشیدن کودکان ژرفا بخشند. اگر آموزگاران از آنچه که به «تئوری گام به گام اخلاقی» شناخته میشود، درک بهتری داشته باشند، میتوانند در طرح پرسشهای خویش، اثرگذارتر باشند. این تئوری، مدلی رشدیابنده است که در آن اغلب، مرحله اخلاقی خودمحوری و تنبیهمداری کودکان، با راهنماییهای بعدی، به درکی همدلانه و انتزاعیتر تبدیل میشود تا آنجا که با دستورهای اخلاقی، بهطور کاملتری درونی شود. کمک به کودک برای حرکت به سوی این فهم پختهتر به میزان زیادی میتواند رفتارِ خودمحور یا تهاجمی او نسبت به دیگران را کاهش دهد. هنگامی که آموزگاران درکی از این تئوری دارند، به آنها معیاری از پرسشها، برای طرح میدهد، برای نمونه - پرسشهای مربوط به - درک دیگران، مانند«شما چگونه پی میبرید که چهکسی رنجیده است؟ »
همچنین برای پایههای اول و دوم، بسته آموزشی با عنوان معرفی شهروندی، تولید شده است تا مدرسه آنها را به کار ببرد. این بسته آموزشی، فیلمهای گفتوگوهای کلاسی که در کتاب به آنها اشاره شده است و همچنین روش تشکیل شورای مدرسه در عمل و پیشنهادهایی درباره چگونگی راهاندازی آن را در بر میگیرد.
شورای برنامهریزی
شوراهای مدرسه برای بسیاری از دبستانها مفهوم کم و بیش تازهای است اما مدرسههایی که در راستای آموزش شهروندی درحال توسعه هستند، هم اکنون پی بردهاند که شاگردان دبستان به خوبی به این چالشها پاسخ میدهند.
برای نمونه، در مدرسهای هیأت امنایی، شورای مدرسه از معلم -محوری به دانش آموز- محوری توسعه یافته است و اکنون روزبهروز رو به کامیابی بیشتر است. شورا، سالنِ گردهماییهای مدرسه را راهاندازی کرده که شاگردان مسئول موزیک و پاکیزهکردن آن هستند، با راه انداختن یک بختآزمایی برای خریدتیوپ صابون به جای قالبهای آن و برگزاری جشنی شبانه به منظور گردآوری پول برای یک آسایشگاه و .... هیأت امنای مدرسه نیز بهطور مرتب موضوعها را برای گفتوگو به شورای مدرسه و میان بچههای عضو میبرد.
یک آموزگار رابط شهروندی میگوید: در شیوههای آموزش شهروندی، بچهها حس میکنند که به حساب میآیند. ما به آنها مسئولیت میدهیم و اجازه میدهیم اختیار داشته باشند – همان اندازه که نیاز است – نه دقیقا آن اندازه که میخواهند. ما بهعنوان یک مدرسه باید مسائل را ارزیابی کنیم تا با رفتار و مسئولیت هماهنگ باشد؛ ما شمار اندکی شاگرد با اعتماد به نفس بسیار پایین داریم که نمیدانند چگونه در جهان سازگار باشند. آموزش شهروندی آنها را وامیدارد تا پرداختن به کارهایی را آغاز کنند که پیش از این انجام نداده بودند و آموزش شهروندی اعتماد بهنفس آنها را میسازد.
http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=30769
محمدرضا نیک نژاد،روزنامه آرمان، 17 اردیبهشت 94
(این یاداشت با حذف بخش هایی از آن به چاپ رسید)
بسیاری از پدر و مادرها بر این باورند که کم کاری معلمان و بی توجهی و عدم سخت گیریِ آنها، مهمترین عاملِ افت آموزشی فرزندانشان است. پرسش اینجاست که تا چه اندازه این داوری درباره آموزشگران می تواند درست باشد؟
ساختار آموزشی کشور دچار گرفتاری های نرم افزاری و سخت افزای فراوانی است. از کمبود فزاینده بودجه، درونمایه های آموزشی بی پیوند با زندگی روزمره، فراوانی درونمایه های آموزشی - چه در شمار کتاب ها و چه در گستردگی بیهوده آنها، روش های آموزشی سنتی، برنامه های آموزشی فشرده و پی ریزی شده بر پایه تست و نکته و معدل، و البته فشارهای روانی برآمده از آنها، روش های کنترل بیرونی و تحکمی بر دانش آموزان و آموزگاران و .... گرفته، تا کمبود فضای های آموزشی استاندار، شمار بیش از اندازه دانش آموزان در هر کلاس، نبود امکانات آموزشی نوین مانند آزمایشگاه و کارگاه و کلاس های هوشمند، کمبود فضاهای ورزشی، فضاهای آموزشی به شدت کسالت آور و یکنواخت، وجود بیش از 60 درصد مدرسه های فرسوده و صدها هزار کلاس غیر استاندارد و.... همه و همه زمینه ساز گریز دانش آموزان و البته آموزگاران شان از درس و کلاس و مدرسه و در کل آموزش گردیده است. اگر دشواری های بالا را گرفتاری های درون سازمانی بدانیم، بی گمان نمی توان بر گرفتاری های برون سازمانی چشم پوشید. گرچه نمی شود به درستی خطی جدا کننده میان این دو کشید اما به هر روی شاید عامل های بیرونی نقش پر رنگ تری در دشواری های آموزشی کشور دارند. برای نمونه کمبود بودجه که دهه هاست مانند بختک بر سامانه ی آموزشی سایه افکنده است، پیامد بی توجهی فرادستان سیاسی و حاکمیتی به مهمترین نهاد توسعه انسانی جهان نوین، یعنی آموزش است که عاملی برون سازمانی به شمار می آید. یا پدیده فراگیر بیکاری و درصد بالای آن به ویژه در دانش آموختگان دانشگاهی، پیامدی است که از بیرون، دانش آموزان را تشویق به درس نخواندن می کند و بی گمان یکی از عامل های بی انگیزگی دانش آموزان به ویژه در دبیرستان ها است و ...
آموزگار عاملی درون سازمانی و یکی از کاراترین های آنهاست. چه در روش های سنتی آموزش که آموزگار را دانایِ توانایِ همه چیز دان به شمار می آورد و چه به عنوان راهنما و یاری دهنده ی دانش آموز در فرایند آموزش، نمی توان بر نقش و فرادستی او در این فرایند چشم پوشید. اما این مهمترین ضلع آموزش، سال هاست که دیده نمی شود و در برزخ میان دشواری های درون سازمانی و برون سازمانی دست و پا می زند و شوربختانه چندان امیدی به رهایی از این برزخ بدشگون پیش بینی نمی شود. سال ها بلکه دهه هاست که فرهنگیان بر کمی حقوق خویش معترض اند و آن را در شان و جایگاه خویش نمی دانند. سال هاست که تبعیض ناروا میان آنها و دیگر کارمندان بر ایشان روا داشته شده و می شود و این تبعیض برایشان جهنمی ساخته است از حس آزار دهنده ی دیده نشدن و به حساب نیامدن. سال هاست که برای سرخ نگهداشتن چهره خویش شغل های دوم و سوم را بر می گزینند تا شرمنده همسر و فرزند نباشند و همچنان مرجعیت خویش را در خانواده و فامیل و جامعه به رخ بکشند. اما چه سود که سوی دیگر این جریان، معلمی را شغلی پاره وقت با تعطیلی های فراوان تابستانی و نوروزی و گاه و بی گاه می داند که همین شندرقاز نیز بیش از کار اوست. آیا آموزگاری که تا نیم روز در مدرسه است، زنگ نخورده سازِ کار یا کلاس های عصرانه می کند، می تواند نقش آموزشی خویش را به درستی به انجام رساند؟ با این همه، بسیار آموزگانی که با برنامه ریزی های آموزشی، زمینه یادگیری دانش آموزان خویش را فراهم می کنند. اما بی گمان این تلاش ها پیامد شایسته ای به همراه نخواهد داشت. زیرا "یک دست صدا ندارد"! هنگامی که دیگر عامل های موثر بر آموزش می لنگند، هنگامی که ساختار به دلیل شمار دانش آموزان کلاس، از مهمترین ابزار آموزش – یعنی معلم - به عنوان مبصر بهره می گیرند. هنگامی که کاربدستان آموزش او را تنها ابزاری برای پر کردن لیست های قبولی می پندارند. هنگامی که دانش آموزانِ گریزان از درونمایه های خسته کننده و کلاس های رنگ و رو رفته و چارچوب های تحکمی، او را به ریشخند می گیرند تا دمی از این فضای نخوت بار بیاسایند و آرامش جان یابند و .... از او چه کاری بر می آید!؟ آیا می تواند یک تنه به جنگ هزاران عامل ناکارآمدی دیگر برود؟ گمانی نیست که ساختار آموزشی کشور دچار گرفتاری های بی شمار است اما اگر تصمیمی برای به سامان نمودن این پیکره بیمار پدید آمده است، نخستین گامش از میان برداشتن دلنگرانی های معیشتی – منزلتی فرهنگیان بوده که بی گمان بی همراهی و همدلی معلم به عنوان مهمترین عامل آموزش، هر کاری "آب در هاون کوفتن است"!
http://armandaily.ir/?News_Id=113767