زمانی که معلمان راضی به مدرسه نمیروند و دانشآموزان پرخاش میکنند
کلاف سردرگمی که امید است با سخنان حسن روحانی باز شود
گزارش ازآساره کیانی،روزنامه همدلی،17 اردیبهشت 94
زمانی که از خواستههای فرهنگیان و به معنای واضح کلمه، معلمان، خواستهها و مطالبات آنها صحبت به میان میآید تمرکز روی این بدنه آموزش و پرورش در شهر تهران است. گفت و گوها و صحبتها هم بیشتر با فعالان و کارشناسان این حوزه در تهران صورت میگیرد. شهرستانها و مسائل و مشکلات مربوط به حرفه کاری آنها – حداقل در حوزه رسانهای- اگر نگوییم بسیار اندک اما کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند؛ نگاهی کوتاه به آنچه در حوزه معلمان در شهرستانها به وقوع پیوسته به راحتی نشان میدهد که آسیبهای حوزه آموزش از حوزه آسیبهای روحی و روانی – چه برای معلمان و چه برای دانشآموزان- پا را فراتر نهادهاند وحالا این جسم و جان افراداست که در معرض آسیبهایی جدی قرار گرفته؛ مرگ معلم بروجردی در ابتدای آذر ماه سال گذشته که توسط یکی از دانشآموزانش با ضربات چاقو کشته شد یکی از این موارد است.
معلمانی که نمیتوانند مایحتاج زندگیشان را تامین کنند ممکن است به راحتی عصبانی شوند
بررسی علل اتفاقات ناگواری که تهدیدکننده روح و جسم نظام آموزش و پرورش است به ریشهیابی و مداقه کارشناسانه با صرف وقت و هزینه کافی دراین امور نیازمند است؛ گفت و گو با معلمان تاییدکننده این مطلب است که رسیدگی به خواستهها و مطالبات معلمان و تامین هزینهها و مایحتاج زندگی آنها باید در حدی باشد که آنها برای تامین هزینههای خود مجبور به انتخاب شغل دوم یا سوم نباشند؛ جدا شدن معلمان از شغل اصلیشان و با فراغت در این حوزه فعالیت کردن میتواند مشکلات عدیده روحی را برای آنها به ارمغان بیاورد؛ معلمی که هزینه تامین معاش خود را ندارد با نگرانیهای بسیاری در کلاس درس حاضر میشود بنابراین سوای پایین آمدن کیفیت کاریاش ممکن است در مقابل برخی رفتارها نتواند جلوی عصبانیت های خود را هم بگیرد.
کلاسهای درس با تعداد دانشآموزان بالاتر از حد طبیعی میتواند منجر به بروز رفتارهای ناهنجار از سوی دانشآموزان شود
اما گاه رفتارهای دانشآموزان هم ممکن است تا حدی آزاردهند باشد که برخورد معلم را هم در پی داشته باشد؛ کلاسهای شلوغ؛ خارج از ظرفیت نرمال آن، محتوای کتابهای آموزشی، عدم تلاش برای مشاوره به دانشآموزان و کمک به رشد فرهنگی آنها همه میتوانند عواملی باشند که فعالان حوزه آموزش در بیان علت پرخاشگری و بروز برخی رفتارهای ناشایست از جانب برخی دانشآموزان دلیل میآورند.
مدارس با کیفیت کماند و والدینی که نمیتوانند پول پرداخت کنند، زیاد
البته نمیتوان از این نکته هم به راحتی گذر کرد که سطح آموزشی و کیفیت مدارسی که برای حضور دانشآموزان پول دریافت میکنند با سطح مدارس دولتی متفاوت است. در کنار معدود بودن مدارس پولی تعداد دانشآموزانی که والدین آنها قادر به ژرداخت پول برای ثبت نام فرزندان خود در مدارس غیردولتی نیستند، بسیار زیاد است؛ این امر باعث تمرکز یکسری ازدانشآموزان با شرایط خاص در اماکن خاص میشود و شاید بتوان بروز برخی رفتارهای ناهنجار از سوی دانشآموزان را هم با آن بیارتباط نداست.
معلم لاهیجانی: صحبتهای وزیر برای ما معلمان کُشنده بود
سهراب امینی معلم دوره متوسطه در شهرستان لاهیجان است. او حدود 20 سال سابقه تدریس دارد. امینی به همدلی میگوید بررسی خواستهها و نیازهای معلمان در سراسر کشور یکسان است و به شهر یا استان خاصی ارتباط ندارد.
اما او صحبتهای وزیرآموزش و پرورش را کشنده میداند زمانی که بارها به بیان مطالبات معلمان میپردازد و علیرغم وعده و دعیدهای مختلف کار خاصی در حوزه معلمان انجام نمیدهد و به طور کلی معلمان را راضی به مدرسه نمیفرستد.
این معلم لاهیجانی میگوید از خرداد سال گذشته هنوز برای برگههایی که تصحیح کرده هیچ پولی دریافت نکرده است. معلوم نیست این پولها کجا میروند! او میگوید شاید این پولها از بالا واریز میشوند اما در میانه راه بلوکه میشوند!
اما در مورد کیفیت آموزشی مدارس شهرستان لاهیجان، امینی میگوید در لاهیجان چند مدرسه خوب به لحاظ کیفیت آموزشی هستند که با دریافت پول سعی در رشد آموزشی دانشآموزان دارند اما مدارس دولتی مثل مدارس سایر نقاط کشور از مشکلات خاص خود مبرا نیستند.
معلم بروجردی: زنان معلم برای بیان خواستههای خود ناچارند به شکستن یک تابو
فریبا ایازی حدود بیست سال است که تدریس میکند؛ او اهل بروجرد است و در مورد مطالبات وخواستههای معلمان این شهرستان میگوید: در طبقهبندی مطالبات معلمان اولویت با معیشت است در صورتیکه علاوه بر معیشت، منزلت و مدارا که کم و بیش دچار ضعف است، مشکلات آموزشی و ترجیح رابطه بر ضابطه از این موارد هستند ضمن اینکه عمدهترین خواستههای معلمان به ویژه بانوان معلم میتوند کمرنگ بودن حضور و نقش زنان باشد.
ایازی میگوید زنان معلم علاوه بر مشکلاتی که سایر معلمان از آن برخوردارند باید تابویی را برای بیان خواستههای خود نیز بشکنند. اوالبته معتقد است که بیان این خواستههای درتهران ممکن است بسیار آسانتر باشد و زمانی که به شهرستان میرسد رنگ و بوی قومیتی به خود میگیرد. او هچنین از برخوردهای سلیقهای درمورد معلمان به ویژه بانوان یاد میکند که میتواند موجب آزار آنها و یا حتی ترک کار شود و دلیل این برخورد غیرحرفهای را در این جستجو میکند که اکثر مدیران و مسوولانی که در حوزه آموزش مسوولیتی رابر عهده دارند متخصص و کارشناس این حوزه نیستند.
ایازی در مورد مدارسی که از دانشآموزان پول دریافت میکنند و در مقابل مدارس دولتی ازکیفیت بهتری برخوردارند معتقد است که این مدارس معلمان را استثمار میکنند و معلمان این مدارس از قدرت کافی برخوردار نیستند.
کلاف سردرگمی که امید به باز شدن آن است
با این اوصاف، مشکلاتی که در حوزه آموزش و پرورش وجود دارد کلاف سردرگمی است که اگر در این زمینه ریشهیابی صحیح و اصولی انجام نگیرد و مسوولین به وعدههای خود برای بهبود کیفیت آموزش عمل نکنند نمیتوان امیدی به باز شدن آن داشت.
به نظر می رسد با تکیه بر صحبتهای حسن روحانی، رییسجمهور در هفته معلم مبنی بر به رسمیت شناختن حق معلمان و بیان خواستههایشان در قالب اصناف و نیروهای اجتماعی مدنی بتوان به بهبود اوضاع آموزش کشور امیدوار بود. باشد که با برآورده شدن خواستههای این قشر از جامعه، آموزش به بهبود آموزش کشور،فرزندان این مرز و بوم و آینده کمک کرد.
http://hamdelidaily.ir
روزنامه جهان صنعت ،بخش جامعه،ص یک، 16 اردیبهشت 94
واکنش برخی فعالان صنفی معلمان به صحبتهای حمید رسایی گروه جامعه- در حالی که فرهنگیان کشور فراخوانی برای تجمع سراسری معلمان روز 17 اردیبهشت دادهاند، روز گذشته حجتالاسلام حمید رسایی، نماینده مجلس شورای اسلامی در صفحه گوگلپلاس خود ضمن نقل یک ماجرای تاریخی که بر اساس آن معلم معترضی را به دستور شاه در قفس شیرهای گرسنه انداختند، از معلمان خواست که مراقب باشند از اعتراض صنفی آنها بهرهبرداری سیاسی نشود. کنشگران صنفی جامعه فرهنگیان اما این سخنان را دلسوزانه ندانسته و معتقدند این نوع برخورد موضعگیری علیه دولت است و به تجمع معلمان مربوط نیست چراکه در روزهای گذشته علاوه بر برگزاری بدون مشکل تجمع کارگران، رییسجمهور نیز به حمایت از معلمان برخاست و گفت: «ما حق اعتراض را برای تمام اقشار و اصناف محفوظ دانسته و به رسمیت میشناسیم» و «نسبت به معلمین نیز حق اعتراض را به رسمیت میشناسیم، ما مشکلات آنان را میدانیم و البته آنان نیز مشکلات ما را میدانند».
اعتراض معلمان ساختارشکنی نیست
مهدی بهلولی، فعال حقوق صنفی معلمان در این رابطه به جهان صنعت میگوید: «اگر رسایی دلسوز معلمان بود، زمانی که محمدعلی نجفی به عنوان وزیر آموزش و پرورش معرفی شده بود، باید از نجفی دفاع میکرد تا از داشتن وزیری بهتر از علیاصغر فانی محروم نمیشدیم.»
او اعتراض معلمان را واقعی و برآمده از اختلاف حقوقی چشمگیر بین معلمان و کارگران دانسته و یادآور میشود: «ما از فضای موجود برای گردهمایی خاموش و اعتراض مدنی که فرمانروایی خرد است، استفاده کردیم. از طرفی برخورد نیروی امنیتی این دولت هم در مقایسه با دولت احمدینژاد بسیار متفاوت بود و در واقع خرد دوسویهای به کار گرفته شد.»
بهلولی با تاکید بر اینکه تجمع روز هفدهم در چارچوب مشخص و مسالمتآمیز برگزار خواهد شد، میگوید: «خوشبختانه در این مسیر برخی اعضای مجلس شورای اسلامی، برخی افراد از بدنه دولت و همچنین روشنفکران نیز به این مساله ورود پیدا کردند.»
او با بیان این مطلب که باید از آقای رسایی پرسید که چرا در زمان احمدینژاد از معلمان حمایتی نکردند، تاکید میکند: «متاسفانه برخی از افراد بدشان نمیآید که این اعتراضات به نوعی به خشونت کشیده شود تا در نهایت به ضرر دولت روحانی تمام شود.»
متوجه تفاوت برخورد دولتها هستیم
در این رابطه محمدرضا نیکنژاد، کنشگر صنفی و عضو کانون صنفی معلمان ایران نیز در گفت و گو با جهان صنعت با اشاره به برخورد دولت روحانی در چند ماهه اخیر میگوید: «اگر به سخنان رییسجمهور به مناسبت روز معلم و برخورد چند ماه اخیر توجه کنیم، میبینیم که تساهل و تسامحی اندیشمندانه نسبت به اعتراضات صورت گرفته است. این در حالی است که در دوره ریاست جمهوری احمدینژاد، در سال 1385 معلمها را کتک زدند، 450 معلم را بازداشت کردند و 30 نفر را در تعطیلات نوروز در بازداشت نگه داشتند.»
اواخر سال 1385 تجمعات پیوستهای صورت گرفت که در نهایت تجمع 23 اسفندماه به خشونت کشیده شد. نیکنژاد با یادآوری این تجمعات میگوید: «خاطرم هست که در تجمعات اول برخی نمایندگان مجلس هم با ما همراه شدند، برای ما بلندگو آوردند و حتی با ما صحبت کردند. در یکی از تجمعات بود که غلامعلی حدادعادل، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی به معترضان اینطور پاسخ داد که مجلس، خانه ملت است و این معترضان به خانه خود آمدهاند. با این همه 23 اسفند معلمان کتک خوردند و هزینه دادند. اگر قرار است از نگاه رسایی ببینیم، باید پرسید رفتار نابخردانه احمدینژاد در برخورد با معلمان نتیجه چیست؟»
او با بیان این مطلب که «محمود فرشیدی؛ وزیر وقت آموزش و پرورش که آن زمان ما را فریبخورده استکبار دانسته و با این بهانه که سران معلمان معترض با اسراییل و آمریکا همدست هستند، مجوز برخورد شدید صادر کرد، امروز چطور مدافع سینهچاک معلمان شده است؟» به این مساله میپردازد که معلمان متوجه تفاوت برخوردها هستند و میگوید: «با این نگاه ما برخورد اشتباه با معلمان در سال 85 را به حاکمیت نسبت نمیدهیم چراکه میدانیم گاه اختلاف سلایقی وجود دارد که موجب این برخورد میشود.»
به گفته نیکنژاد باید بین تفکری که روحانی نمایندگی میکند با تفکری که احمدینژاد نماینده آن است، تفاوت قائل شد. او ادامه میدهد: «ما دیدیم که امسال اعتراض کارگران پس از سالها به رسمیت شناخته شد بنابراین تجمع ما هم بدون مشکل برگزار خواهد شد. معلمان چیزی جز مطالبات صنفی خود نمیخواهند و البته باید جلوی به انحراف کشیده شدن خواستهها هم گرفته شود.»
به گفته کنشگران صنفی این اعتراضات ریشه در مسایل معیشتی آنها داشته و در صورت وجود رویکرد مثبت، اعتراضات به آرامش خواهد انجامید. نیکنژاد تاکید میکند: «ما به این دولت رای دادهایم که تحملمان کنند، رای دادهایم که اعتراضمان را به رسمیت بشناسند و بتوانیم حرفمان را با رئیس جمهور منتخب خود بزنیم. به طور قطع تجمع 17 اردیبهشت فرهنگیان هیچ تقابل جناحی ندارد. فقط فکر میکنیم تبعیض نابجایی درباره معلمان وجود دارد که باید ریشهکن شود و اینطور که میبینیم، دولت قدمهای مثبتی در این باره برداشته است.»
تجمعات فرهنگیان معترض از دیماه سال گذشته آغاز شد؛ 10 اسفند گستردهترین اجتماع معلمان شکل گرفت به طوری که معلمان در روستاهای کوچک در جلوی مدارس در شهرستانها، جلوی ادارات در استانها و مقابل ادارات کل تجمع سکوت برگزار کردند. بعد از سال 1385 که گستردهترین تجمعات معلمان شکل میگرفت، فرهنگیان دیگر اجازه برگزاری هیچ تجمعی را نداشتند اما در ماههای اخیر نیز بسیاری از معلمان با اطلاعرسانی از طریق شبکههای اجتماعی اجتماعاتی را برگزار کردهاند. با این همه معلمان معترض معتقدند هنوز پاسخ مثبتی مبنی بر رسیدگی به مطالباتشان از مسوولان دریافت نکردهاند.
p://jahanesanat.ir/?newsid=13692
محمد رضا نیک نژاد، روزنامه همدلی،16 اردیبهشت 94
امسال هفته معلم با چهره ای تازه خود را به رخ کشید. سال های سال بود که در این هفته، رسانه های رسمی از جایگاه و بزرگی معلم می گفتند و او را با پیامبران می سنجیدند. سال های سال بود که در این هفته، معلم بر اوج آسمان نشانده می شد و شغلش مقدس می شد و خودش مقدس تر. اما پیش و پس از این هفته، معلم بود و همه ناکارآمدی آموزشی، همه کمبودهای ساختاری، معلم بود و کلاس های پر شمار، معلم بود و بی انگیزگی فراگیر دانش آموزان و معلم بود و گرفتاری های گسترده و کمرشکن اقتصادی و ... اما هفته معلم امسال در حالی آغاز شد که چندین ماه فریاد اعتراض فرهنگیان برای دیدن آنها و حرفه یشان، کمبودهای فزاینده ساختاری و اقتصادی کار و زندگی یشان و به شمار آوردنشان به عنوان کارمندانی ساخته شده از گوشت و پوست که مانند دیگران می خورند و می خوابند و شاد می شوند و غمگین می شوند و ... شنیده شد. پیامد فریاد سکوت فرهنگیان در ماه های پایانی سال 93 و فروردین 94، اعتراف فرادستان آموزشی به گرفتاری های اقتصادی – ساختاری سامانه آموزشی بود و بر زبان راندن همه کمبودهایی که فرهنگیان، سال های سال است چه در کنج اتاق آموزگاران و چه در بیانیه های تشکل های مستقل و چه در گردهمایی های اعتراضی آنها در جای جای کشور، گفته می شد و گوش شنوایی برای آنها یافت نمی شد و شاید هم نمی باید یافت می شد. اما امسال معاون پشتیبانی وزیر آموزش و پرورش در تلوزیون، همه آنچه را که دغدغه ی فرهنگیان است در برنامه ای ویژه گفت. همچنین وزیر در روز معلم در تلوزیون به همه تبعیض هایی که فرهنگیان را آزرده است اشاره کرد و دست کم خویش را پیگیر حل دشواری های آموزش و پرورش نشان داد. گرچه در سخنان اش زمینه دل آزردگی بیشتر فرهنگیان را فراهم ساخت. اما بی گمان مهمترین بخش درمان یک بیماری، تشخیص آن است. اکنون فرهنگیان با همه داشته های خویش درد را به به گوش فرادستان رساندند.
اما نکته. نخست آن که امروز توپ اعتراض های صنفی فرهنگیان در زمین وزارت آموزش و پرورش و دولت است. فرهنگیان انتظار دارند که فرادستان وزارتخانه با دستی پر از نیازهای آموزش و پرورش در هیات دولت به چانه زنی بپردازند و سهم سامانه آموزشی از بودجه و امکانات حاکمیتی را به اندازه درخور برسانند. گرچه امید چندانی در این باره هویدا نیست اما بی گمان دولت باید در اندیشه بدست آوردن دلِ آزرده فرهنگیان باشد تا از این رهگذر دچار دشواری تازه ای نگردد. دوم این که فرهنگیان با بهره گیری بهینه از گسترش شبکه های اجتماعی و فن آوری های ارتباطی نوین توانستند به یک همبستگی ارزشمند و گسترده دست یابند و بی گمان این دستاورد ناچیزی نیست. گویا امروز گاهِ آن باشد که این پیوستگی مجازی به یک نهاد واقعی تبدیل شده و فرهنگیان را بیش از این پیرامون خواسته های به حق صنفی – آموزشی گرد آورد و میوه های شیرین آن را گام به گام و در دراز مدت بچیند. پس نباید نا امید شد و همچنان باید پیگیر خواسته های مدنی باشند. در این گام ها نقش کنشگران صنفی مستقل و تشکل های صنفی، پر رنگ می شود و اگر آنها می خواهند همچنان در جنبش فراگیر و پیشرونده فرهنگیان باقی بمانند و جایگاهی داشته باشند باید در اندیشه متشکل کردن نیروهای پیگیر، توانمند و فرهیخته باشند. اما سخنی با دولت تدبیر و امید و رییس جمهور روحانی. یکی از شعارهای این دولت آزادی های مدنی بود. گویا فن آوری های تازه برای همبستگی فرهنگیان فرصتی پدید آورده است که آنها اندیشه ها و درد ها و خواسته هایشان را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. چه بهتر که دولت خود، زمینه بالندگی نهادهای صنفی مستقلی را پدید آورد تا آنها بتوانند در بستری تعریف شده و قانونی خواسته های خویش و فرهنگیان را پیگری نمایند.
گفتگو با خبرگزاری آنا،15 ادیبهشت ماه 94
یک عضو کانون صنفی معلمان ایران معتقد است با رشد شبکههای مجازی جدید و همچنین افزایش تجمعهای صنفی خودجوش، بهتر است دولت برای ایجاد فعالیت آسانتر تشکلهای صنفی مستقل اقدام کند تا فعالیتهای صنفی در فضایی شفاف ادامه یابد.
محمدرضا نیک نژاد، عضو کانون صنفی معلمان ایران در پاسخ به پرسش خبرنگار اجتماعی آنا درباره علت افزایش اعتراضها در میان معلمان گفت: اعتراضات معلمان زیاد نشده است. ما گردهماییهای اعتراضی معلمان را از سال 80 و 81 داشتهایم چه در دوره اصلاحات، چه در دوره اصولگرایان و چه حالا در دوره اعتدال این وضعیت وجود داشته است. منتها متاسفانه در دوره 4 ساله دوم دوره احمدی نژاد بحث امنیتی خیلی پررنگتر شد و ما هم مانند سایر جنبشها در پیگیری مطالباتمان در فضای امنیتی به خاطر اینکه سوءتفاهمی برای حاکمیت پیش نیاید کمتحرکتر بودیم.
وی تاکید کرد: البته در همان زمان هم کانون صنفی برقرار بود و بیانیه صادر میکردیم اما امکان برگزاری گردهمایی نبود. در دوره جدید با توجه به آزاد شدن فضای سیاسی کشور و البته رایی که دادیم و انتظار ما هم این بود که دولت جدید همین تساهل و تسامح را به کار ببرد یعنی در واقع امان بدهد تا ما بتوانیم حرفمان را بزنیم و خوشبختانه در حال حاضر هم خیلی خوب و مدیریت شده با خواسته صنفی ما برخورد میشود.
او ادامه داد: ما سال گذشته در سه ماه پایانی اعتراضات سراسری هم داشتیم. وقتی بحث بودجه هم شروع شد و معلوم شد دولت تدبیر و امید آن طور که باید و شاید به مساله بودجه آموزش و پرورش نپرداخته است زمزمههای دلخوری و اعتراض به راه افتاد و وقتی مشخص شد بحث تبعیضها نسبت به معلمان هنوز پابرجاست ، با توجه به گسترش شبکههای مجازی در دوره جدید اعتراضات به شکل خودجوش شکل گرفت.
به گفته وی در اواخر بهمن و اوایل اسفند چند تجمع صنفی سراسری برگزار شد که تشکلهای صنفی در شکلگیری آنها نقشی نداشتند. با توجه به افزایش این اعتراضها و امکان روی دادن اتفاقاتی به شکل خودجوش درون آنها، کانون صنفی برای روز 10 اسفند فراخوان اعتراض سراسری داد که این تجمع به گستردهترین اعتراض تا پیش از این تاریخ تبدیل شد. در این تجمع که مقابل مجلس شورای اسلامی برگزار شد تقریبا 2500 معلم جلوی مجلس شرکت کردند. در همین روز معلمان در سراسر کشور در مقابل ادارات کل آموزش و پرورش نیز تشکیل شد که میشود گفت بزرگترین اعتراض مدنی پس از تشکیل دولت تدبیر و امید بود.
این عضو کانون صنفی معلمان افزود: یک تجمع خودجوش دیگر که از دل همین فضاهای مجازی شکل گرفت در تاریخ 27 فروردین برگزار شد که آن هم تجمعهای گستردهای بود و توانست صدای فرهنگیان را به گوش مسئولان برساند. هرچند در عمل واکنشی برای رسیدگی به این مطالبات از سوی مسئولان ندیدیم اما به هر صورت اگر چنین اتفاقی شکل گرفته شاید آن را نباید تک عاملی دید. دلایل اینها یکی اعتراضات فروخوردهای بوده که سالهای سال در بین معلمان وجود دارد و این تبعیضهایی است که آنها حس میکنند و تفاوتی که در پرداختها وجود دارد.
وی تاکید کرد: دلیل دیگر قضیه هم این است که با وجودی که رئیس جمهوری در بسیاری موارد طبق شعارهایش عمل کرده اما درباره این مطالبات کار خاصی انجام نشده است.
این فعال صنفی فرهنگیان درباره ارتباط فعالیت صنفی و روند توسعه کشور نیز گفت: درباره نگاه همه جانبه به توسعه تجربههای تاریخی درسهای خوبی دارند. در خود ایران دولت سازندگی به توسعه اقتصادی پرداخت اما توسعه سیاسی را در نظر نگرفت. برعکس در دوره اصلاحات به توسعه سیاسی پرداختند و ابعاد دیگر را کمتر در نظر گرفتند، چون اگر بخواهیم چند عاملی به قضیه نگاه کنیم و به دنبال توسعه باشیم توسعه باید همه جانبه باشد.
وی تاکید کرد: ما از دولت آقای روحانی با وجود تجربه دولتهای هاشمی رفسنجانی و خاتمی و البته دوران سنگین احمدی نژاد که خدا می داند چه بر ما گذشت انتظار داشتیم که همه جنبهها را مدنظر قرار بدهد. این الفبای توسعه است که توسعه باید همه جانبه باشد وجود نهادها، اعتراضها و امکان رساندن صدای اعتراض به مسئولان مربوطه خود بخشی از این توسعه است.
او اضافه کرد: به خصوص امروز ضرورت وجود نهادها و تشکلها شاید بیش از گذشته حس میشود و تجربه معلمان این را نشان میدهد چون گستره شبکههای اجتماعی امکان بسته شدن ندارد و تکنولوژی جدید راهش را از جای دیگری باز میکند و وارد زندگی تک تک ما شده است. گسترش این تکنولوژی یک پیوستگی بین گروههای مختلف مخاطب خود به وجود آورده است. در حال حاضر معلمان که دسترسی به دانش و تکنولوژی بیشتری دارند این پیوستگی سراسری را تجربه میکنند.
به گفته وی اکنون وقتی اعلام میشود در یک تاریخی کار خاصی انجام شود، عدهای آن کار را انجام میدهند. گرچه گستردگی معلمان مثلا در جایی مثل تهران خیلی بیشتر است و انتظار حضور جمعیت بیشتری وجود دارد مثلا همین راهپیمایی 100 و چند نفره هفته گذشته ما با پاکسازی محیط اطراف پارک پردیسان از زباله، در شهری مثل همدان با جمعیتی 1000 نفری از معلمان برگزار میشود. یا مثلا شهری مثل مریوان که 2200 تا 2500 معلم دارد در اعتراض روز 10 اسفند تقریبا 1800 معلم شرکتکننده در اعتراض داشت. این شبکهها یک پیوستگی سراسری ایجاد کرده است که به نظر من عقلانیت حکم میکند که بیاییم برای آنها تشکلسازی کنیم. دلیل آن هم این است که وقتی حرکتی بدون شناسنامه باشد ممکن است کارهایی صورت گیرد که خارج از محدوده باشد. این خودجوش بودن شاید یک پیوستگی سراسری به وجود آورد اما در عین حال یک مسائلی هم شاید از آن درآید که شاید نه دولت و نه تشکلهای صنفی از آن راضی باشند.
وی در توصیهای به دولت تاکید کرد: توصیه من برای دولت این است که دولت اجازه بدهد تشکلهای موجود و به ویژه تشکلهای مستقل فعالیت کنند. اینکه میگویم تشکلهای مستقل دلیلش این است که مثل بسیاری از حزبها و گروهها در میان تشکلهای معلمی هم بسیاریشان دولتساخته هستند، یعنی وقتی دولت مورد نظر خودشان سر کار است سکوت میکنند و چشم بر نابسامانیهای حقوقی، صنفی و ساختاری آموزش و پرورش میبندند اما وقتی دولت مخالف سرکار میآید با توجه به گرایشهای خودشان اقدام به مخالفتهایی میکنند.
نیکنژاد اضافه کرد: بدنه معلمان کشور این مساله را فهمیده است. الان تنها تشکلی که توانسته خود را نزدیکتر به بدنه معلمان نشان دهد کانون صنفی معلمان است. کانون صنفی معلمان همه چیز را بینابینی انجام میدهد. گرچه رویکرد کانون طرفداری دولت تدبیر و امید است اما از طرف دیگر چشمش را روی مشکلات بدنه معلمان نبسته است چون اگر میخواهد استقلال خودش را حفظ کند و بین بدنه معلمان محبوبیت داشته باشد باید این خط را ادامه دهد که خط تعادلی است. به همین دلایل من فکر میکنم ضروت وجود تشکلهای صنفی از هر زمان دیگری بیشتر است و به نظر من وزارت کشور میتواند فضایی ایجاد کند که تشکلهای شناسنامهدار مجوزشان تمدید شود. مثل خود کانون صنفی معلمان که مجوزش سالهاست در وزارت کشور تمدید نشده است و متاسفانه دولت تدبیر و امید هم در این باره مرتب پشت گوش اندازی میکند تا کانون نه غیرقانونی باشد و نه اینکه مجوز داشته باشد.
این فعال صنفی معلمان ادامه داد: از طرفی چون کف خواستههای فرهنگیان خواستههای معیشتی است و معیشت به جان و زندگی آدمها وابسته است آنها حاضرند به خاطرش هزینه بدهند و ما میبینیم که یک معلم میآید از اتاق مدرسهاش عکس میگیرد که به شکل متحصن نشسته و کار نمیکند و این عکس را در شبکههای اجتماعی منتشر میکند. اینجا جایی است که دولتمردان باید یک مقداری به خودشان بیایند و به فکر نهادسازی باشند که برای همه مفید است.
http://www.ana.ir/news/27154
محمد رضا نیک نژاد،روزنامه شهروند،14 اردیبهشت 94
در روز و هفته معلم،نهادهای رسمی،از جایگاه و نقش معلم در پرورش جان و اندیشه ی جوانان و نوجوانان می گویند و کنش های آموزشی و حرفه ای او را همتراز با پیامبران می خوانند و او را بر کجاوه ای ساخته شده از ورجاوند بر فراز قله ارزش ها می نشانند. در این بزرگداشت های هر ساله،آنچه که از قلم می افتد و کمتر به گوش می رسد و به چشم می آید،پرداختن به دشواری های حرفه ای معلم،وارسی تقش کلیدی و بنیادین او در آموزش و پرورش شهروندان آینده و پیگیری دغدغه های واقعی این شغل است. هر شغلی "حقوق" و "مسئولیت"های ویژه ی خویش را دار که به شدت درهم تنیده و به یکدیگر وابسته اند. نا ترازمندی میان این دو،سبب ناتوانی یا کم توانی شغل مورد نظر،در برآوردن هدف های پیش بینی شده ی سازمانی می گردد. از سوی دیگر،هر حرفه ای برای رسیدن به هدف هاییش و بهروری بهینه از امکانات و شرایط،نیازمند زمینه هایی مادی و غیر مادی است. نبود یا نارسایی زمینه ها و ناهمخوانی آنها با دوگانه حقوق – مسئولیت،هر حرفه ای را به سوی ناکارآمدی و سستی می برد و از آن تنها پوسته ای خوش آب و رنگ پیرامون درونی تهی از هدف های ارزشمند و واقعی می سازد. زمینه های حرفه ی معلمی،سال هاست که زیر سایه سنگین حقوق- مسئولیت،خویش را در هر بزنگاهی و روزنی با واژه های آشنا و به هم پیوسته ی "معیشت" و" منزلت" آشکار می گرداند.
چندین سال است که فرهنگیان به زمینه های درخور حرفه ای و شغلی خویش باور ندارند. آنها با روی آوری به شغل های دوم و سوم و یا کار در آموزشگاه ها و تدریس خصوصی،به دنبال دست یابی به جایگاه اقتصادی- اجتماعی در خور یک شهروندند. از این رو حرفه آموزش و دغدغه های وابسته به آن،در اولویت های نخستین زندگی آنها قرار ندارد و بنابراین چندان هم از آن اتنظار گشایش گره های معیشتی- منزلتی خویش را ندارند. حقوق ثابت و ناکافی،سامانه ارزشیابی شغلی نا کارآمد،احساس بیهودگی تلاش در آموزش نوآموزان،دوری از کانون های تصمیم سازی و تصمیم گیری،به بازی گرفته نشدن در سلسله مراتب سازمانی،اجرای برنامه های خرد و کلانی که نشان از نا آشنایی مدیران میانی و فرادست سامانه آموزشی با چم و خم های حرفه آموزگار دارد،ساختاری نتیجه گرا و نمره مدار که همه تلاش های معلم را در کارنامه پایانی دانش آموزان می بیند،دریافت نشانه هایی از نبود درک مشترک و همدردی آموزش و پرورش،جامعه و خانواده ها در دشواری و حساسیت آموزش نسل های آینده ی کشور و ... همگی در خود پیامی از فراهم نبودن زمینه هایی دارد که می تواند معلم و در نتیجه سامانه ی آموزشی را به ساختاری پویا،به روز و زاینده راهبر باشد.
گذشته از فشارهای مادی و غیر مادی پیش گفته، معلمی بعنوان یک حرفه با گونه ای دیگر از دشواری ها دست و پنجه نرم می کند. ساختار آموزشی،سامانه ای کرخت،لخت و پر هزینه بوده که چندان دگرگونی های ریشه ای را بر نمی تابد. در این نهاد فراگیر اجتماعی،زمینه های نرافزاری و سخت افزاری درخور برای آموزش بهینه فراهم نیست. فشار این آشفتگی و کمبودها سر راست بر نیروهای ستادی و آموزشی مدرسه ها وارد می شود و خود بر هم زننده زمینه ها و بنیان های آموزش اند. نبود درون مایه های درسی درخور،به روز و در پیوند نبودن آن با زندگی روزمره دانش آموزان،کلاس های رنگ و رو رفته،خسته کننده و بیماری زا،فضاهای آموزشی دور از استاندارهای ملی و جهانی،برنامه درسی فشرده و آزمون مدار،کلاس های پر شمار و مدیریتی بسته،از بالا به پایین و بر پایه زور و هراس و ... از نوجوانان و جوانان،شاگردانی گریزان از آموزش و بی انگیزه پدید آورده است که از کوچکترین فرصت برای فرار از درس و مشق بهره می گیرند و آموزگار،هم شاگردی،کلاس و مدرسه را به بازی می گیرند. فشارهای ناشی از این بازیگوشی ها، تن وجان آموزگار را می آزارد و زمینه ساز بیماری های تن آزار و روان فرسا خواهد شد.
در شرایطی که بسیاری از زمینه های مادی و غیر مادی حرفه آموزشگری فراهم نبوده و بخش فراوانی از حقوق مادی و غیر مادی معلم برآورده نمی شود،سخن از مسئولیت و پاسخ گویی حرفه ای او چندان جایگاه اندیشگی ندارد. سال هاست فرهنگیان به دنبال کمینه ای از دوگانه معیشت- منزلت،خود را به هر دری می زنند و در پایان با دستان خالی بر می گردند. سر و کله زدن با کمبودهای ساختاری و سخت افزاری از سویی و رنجش همیشگی از سستی پایه های نرافزاری، معلم را از انجام کار بیهوده، خسته و درمانده کرده است. آیا در این چنین شرایطی،انتظار رفتارهای پیامبر گونه،انتظاری بی جا نیست؟ گویا گاه آن رسیده باشد که در آستانه هفته معلم،حرفه ی او را از اوج آسمان! فرود آوریم و جستجو گرانه و از سر درد،به برآوردن خواسته های فرهنگیان و دردسرهای سامانه آموزشی بپردازیم. فرادستان باید بدانند تا گره کور اقتصاد معلم- این کهنه درد- باز نشود سخن از معلم و جایگاه او گفتن، آب در هاون کوفتن و زیره به کرمان بردن است.
http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=30513
محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه شهروند،13 اردیبهشت 94
بهترین بهانه برای معلمی ام دانش آموزان بودند. سر زندگی آنها، سر زندگی ام بود، شادی آنها شادی ام و تندرستی آنها تندرستی ام. سال های نخست کارم که فرزندی در میان نبود و نیاز اقتصادی در میان نبود و نیرو و شوریدگی و احساس جوانی در کار بود، چنین بود. وقتم یا با دانش آموزانم می گذشت و یا به پای توانمند سازی ام در راه تدریس. صبح ها در دبیرستان بودم و عصرها هم باز در دبیرستان و البته با بچه هایی که مهمترین آرزویشان، آسایش از کارِ سخت کشاورزی و دام پروری. آن هم از راهِ درس و به جایی رسیدن. با گذر زمان از سویی خواسته ها و نیازهای مالی در زندگی ام سر برآورد و از دیگر سو پا به سن گذاشتم و کم حوصله تر و البته زمینه درس نخواندن بچه ها هم فراهم تر و تن به آموزش سپردن و گوش به آموزگار دادن کم فروغ تر. سال های نخستین کار، ابزار آموزشی ام "زمزمه محبت" بود و اکنون شده است "چوب تر!" گرچه هنوز هم چالش های اخلاقی، به محترم شمردن حق انسانی و چارچوب های آموزش وادارم می کند اما "مستمع" کم است و "سر ذوق" آمدنم کمتر. نا کارآمدی آموزش، ناشاد بودن فرآیند آن، فشار سرسام آور خانواده و ساختار و فرهنگ آموزشی، بر جان و تن نحیف کودکان و نوجوانان، شکنجه ی ده – دوازده ساله دانش آموز برای چهار ساعت کنکورِ استرس زا و تهو آور، بی پیوندی آموخته ها با زندگی و .... از مدرسه زندان و از کلاس سلول و از آموزگار زندانبانی ساخته که وظیفه اش شکنجه 4 – 5 ساعته نوآموز و ابزارش شده کتاب و دفتر و آزمون و نمره و معدل و ... امروز پس از دو دهه آموزگاری در دو گانه آموزش و آزار دست و پا می زنم و به ناچار می آزرام و به ناچار آزرده می شوم. سال های نخست کارم، غم ها و شادی های دانش آموزانم دغدغه ام بود اما امروز بی خبر از غم ها و شادی هایشان صبح به مدرسه می روم و برای جبران کسری بودجه! عصر به آموزشگاه و غروب به کلاس خصوصی و ... این دورِ تکرار شونده ی تهو آورِ بی انجام، روز و هفته و ماه و سالم را می بلعد! اما تلاشم این است که از سنگینی ناکارآمدی ساختار و عقب ماندگی روش ها و بیهودگی آموزش ها بر دوش خودم و دانش آموزانم اندکی بکاهم. با این همه معلمی را دوست دارم. هنگامی که دانش آموزان گذشته ام زنگ می زنند و برای عروسی یشان دعوتم می کنند - گرچه نمی روم - اما حس این که پس از سال ها به یادم بوده اند، شادم می کند. هنگامی که کسی با ریش و یال و کوپال می آید و خود را معرفی می کند و مرا به یاد پسرک نازک اندام و بازی گوش سال های گذشته می اندازد جانم تازگی جوانی می یابد. هنگامی که پسرک کم روی سال اولی، خودش را به من می رساند و هدیه اش را به زور به دستم می دهد و روز معلمم را تبریک می گوید، شادی تا چند روز تن و جانم را نوازش می دهد و می اندیشم که شاید از معلمی گذشته ام باز چیزکی مانده باشد! هنگامی که پدر دانش آموز بد قلق، پس از چند سال دوری از درس، زنگ می زند و می گوید به خاطر علاقه به شما به درس بازگشت و به دانشگاه رفت و اکنون مهندس است، جانم به آسمان پر می کشد و روزها پرواز می کند و... بی گمان معلمی امروزم فرسنگ ها با معلمی گذشته ام فاصله گرفته است اما باز هم معلمم. معلمی کار سختی است که تا کسی در آن قرار نگیرد دشواری آن را درنمی یابد، اما با همه سختی هایش، سال هاست که از معلمی توبه می کنم و باز توبه می شکنم ... باز معلمم و باز غمگین و باز شاد و باز معلمم!
محمدرضا نیک نژاد،روزنامه فرهیختگان،13 اردیبهشت 94
نخستین اعتراض های معلمان هم زمان است با سال های نخست برپایی آموزش و پرورش در ایران و به دوران نخست وزیری قوام السلطنه در سال 1300 بر می گردد که به خاطر تاخیر شش ماهه ی پرداختِ دستمزد انجام گرفت. و پایانی ترین آنها 27 فروردین 94 در اعتراضی خود جوش و سراسری به نادیده گرفتن خواسته های صنفی و به ویژه دستمزدها بود. دست بر قضا روز و هفته ملی معلم نیز پیشینه ای صنفی – حقوقی داشته که از سال 1340 و با شهید شدن ابوالحسن خانعلی در 12 اردیبهشت آن سال آغاز و افزون بر تغییر دولت وقت، روز معلم را بنا نهاد. اما آنچه که مایه درد است آن که در گذر نود و اندی سال، هنوز معلم باید برای دستمزدش فریاد بزند. پس از انقلاب و جنگ و برآمدن دولت تعدیل با این که شرایط اقتصادی رو به بهبود نسبی نهاد، اصلاحات اقتصادی، زندگی فرهنگیان را بیش از پیش به چالش کشید و آنها را تحت فشارهای اقتصادی سیاست تعدیل قرار داد. با روی کار آمدن دولت اصلاحات باز هم رویکرد سیاسی دولت چندان دردی از اقتصاد فرهنگیان دوا نکرد و یکی از بزرگترین اعتراض های صنفی در دولت اصلاحات شکل گرفت. با روی کار آمدن دولت اصولگرا، امیدی که به شعارهای عوام گرایانه رییس دولت بسته شده بود به سرعت رنگ باخت و دولت چهره واقعی خویش را در گردهمایی های سال 85 نشان داد و گرچه لایحه خدمات کشوری با فشار فرهنگیان قانون شد، اما با استثنا نمودن بسیاری از وزارتخانه ها از آن باز معلم ماند و گرفتاری های روز افزون اقتصادی و کمبودهای ساختاری و آموزشی. در دولت دوم اصولگراها نیز با شرایط امنیتی حاکم بر کل جامعه تک صداهای تشکل های مستقل فرهنگیان هم شنیده نمی شد و در آن فضا، وزیر برگزیده نیز فرصت را غنیمت شمرده و بر ساختار آموزشی، دگرگونی های بیهوده ای را تحمیل کرد که سال ها باید پیامدهایش را از سامانه آموزشی زدود. اما پس از روی کار آمدن دولت تدبیر و شعارهای پیش از انتخابش، در میان فرهنگیان برای بسامانی آموزش و پرورش امید تازه جرقه زد و همه چشم به راه دگرگونی های ریشه ای در سامانه آموزشی بودند. سال نخست که بودجه تحت تاثیر دولت پیشین بود، گذشت و کسی انتظاری از دولت تازه نداشت. اما در بودجه دوم، فرهنگیان بر این باور بودند که دولت می تواند با سیاست های گام به گام وضع معیشت فرهنگیان را بهبود بخشد. اما هنگامی که بندهای لایحه بودجه به آهستگی منتشر می شد، آشکار گردید که بودجه آموزشی از نزدیک 21 هزار میلیارد تومان به نزدیک 24 هزار میلیارد تومان افزایش یافته است و این در حالی بود که این وزاتخانه تنها 5 هزار میلیارد تومان کسری بودجه دارد! این یعنی آموزش و پرورش پیش از آغاز سال با دوهزار میلیارد تومان کسری، کار خویش را آغاز می کند! از آن گذشته بیمه نیم بندی که وزیر دولت پیش، بنایش را نهاده بود، در دولت تدبیر به سرعت رو به ناکارآمدی گذاشت و هر روز از خدمات آن کاسته و به سهم پرداختی بیمه شونده افزوده شد. از سوی دیگر بودجه در نظر گرفته شده به خوبی نشان می داد که نباید منتظر معجره بود! از این بابت که میانگین دریافتی فرهنگیان یک میلیون دویست هزار تومان بود و خط فقر دست کم 2 میلیون و چهار صد هزار، این افزایش بودجه، بی گمان نمی توانست این شکاف فراخ را پر نماید. این رخدادها از راه رسانه ها و به ویژه شبکه های مجازی نوین در تلفن های همراه به سرعت گسترش می یافت و زمینه ساز پیوستگی این گروه اجتماعی پیرامون کمی دستمزد و تبعیض ناراوی میان آنها با دیگر حقوق بگیران دولت می گردید و به آرامی فضای آماده به اعتراض آموزش و پرورش را ملتهب تر می کرد. در این میانه بروز برخی رویدادها فضا را آشفته تر نمود. کاربدستان آموزشی از جمله وزیر با مطرح کردن رتبه بندی و تکرار آن در گفتگوهای خویش بر آتش زیر خاکستر اعتراض ها نفت می ریختند. همه می دانند که رتبه بندی معلمان پتانسیل پر کردن شکاف دستمزد – خط فقر را ندارد . تاکید فراوان بر آن، دهن کنجی به خواسته فرهنگیان بود و هست. فاش شدن این که مقرری ماه نخست سال، تنها!! از معلمان کاسته می شود نیز نمکی بود بر زخم کهنه فرهنگیان. و در پایان نیز طرح چهار گانه بیمه تکمیلی نیز قوز بالا قوز شد و اعتراض های فرهنگیان را گسترش بی مانندی داد. اکنون نیز در یک رفتار تحقیر آمیز حق التدریس نزدیک 5 ماهه فرهنگیان و برخی مطالبات سال های گذشته از ضرب العجل وزیر که تا پایان اسفند ماه بود تا 19 اردیبهشت به درازا کشیده شده است و همچنان تاکنون که سیزده اردیبهشت است، از آن خبری نیست! چنین رفتارهایی از سوی فرادستان، زمینه ساز اعتراض های دنباله دار فرهنگیان در دی ماه و بهمن ماه و روزهای سوم و دهم اسفند ماه 93،27 فروردین و 17 اردیبهشت 94 گردیده است و همچنان ادامه خواهد داشت. با همه این ها آیا دولت تدبیر و امید می خواهد برنامه ای برای پایان دادن به این تبعیض تاریخی ارائه دهد!؟ پایان این گرفتاری ها، کاری می خواهد کارستان، آیا دولت از پس این کار بر می آید!؟ امیدوارم.
محمدرضا نیک نژاد،روزنامه قانون،13 اردبیهشت 94
در بیانیه ای که شانزده نهاد مدنی- آموزشی جهان در ده بند و به بهانه گردهمایی سران کشورها در مجمع عمومی سازمان ملل در مهرماه 92 و خطاب به سران نوشتند، آمده است:" معلمان در کانون آموزش کیفی اند. برنامه توسعه جهانی برای آموزش، باید معلمان را در کانون تلاش ها برای دستیابی به کیفیت آموزشی قرار دهد. این کار، اولویت دادن به تربیت معلم به هدف پرورش حرفه ای در همه سطوح آموزش و پرورش مانند آموزش و سوادآموزی بزرگسالان، کاهش شمار دانش آموزان کلاس، فراهم نمودن منابع یاددهی- یادگیری، بهبود دستمزدها و شرایط عمومی کار را در بر می گیرد. حقوق معلم باید تحقق یابد، هم به عنوان یک اصل و هم به عنوان شرطی برای برآوردن حق برخورداری از آموزش کودکان، نوجوانان، جوانان و بزرگسالان. افزون بر این به معلمان در همه سطوح آموزش باید در رفتار آموزشی شان به عنوان حرفه ای های با کیفیت و برخوردار از دانشِ تخصصی، اختیار و آزادی آکادمیک داده شود. معلمان را باید کنشگرانه با نقشی پیشرو در فرایند معناسازی در پیوند با کیفیت آموزشی، در گیر گفتگو و تصمیم گیری و سیاست گذاری نمود. و به عنوان واپسین و ارجمند ترین راهکار، ارزشیابی معلم باید در فضایی سازنده و یادگیری- محور و با دخالت موثر آنها، انجام پذیرد. هرگز نباید ارزشیابی معلم با وارسی عملکردِ آموزشی دانش آموزنشان یا برای تنبیه یا پاداش آنها بر پایه معیار قرار دادن پول بیشتر یا شکل های دیگر امتیاز دادن، مورد استفاده قرار گیرد. این کار رقابت بازیگران آموزشی را که روابط شان پیش شرط همکاری برای دستیابی به حق آموزش است را تحریک می کند".
در این بخش از سفارش نامه، به فراهم نمودن زمینه های اقتصادی معلمان سر راست اشاره شده است. گرفتاری های اقتصادی و پیامدهای آن همواره گلوی آموزش و پرورش کشور را فشرده و گویا نمی خواهد دست از سر بنیادی ترین نهاد توسعه ای کشور بردارد. از سال های نخست زادن این نهاد در ایران، فرهنگیان گرفتارهای اقتصادی خویش را فریاد زده اند و شوربختانه این فریادها گوش شنوایی نیافته است. در زمان صدارت قوام السلطنه، معلمان مدارس دولتی که شش ماه حقوقِ شان پرداخت نشده بود، بیانیهای در اعتراض به این امر منتشر کردند و در دی ماه 1300 وارد اعتصاب شدند. دومین کنش گروهی فرهنگیان در فروردین 1331 با عنوان "نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران ایران" زیر فشارهای اداری فراوان در تهران برگزار گردید. اوج این اعتراض ها 12 اردیبهشت 1340 بود که در آن "دکتر ابوالحسن خانعلی" دبیر فلسفه به شهادت رسید و سنگ بنای روز گرامیداشت معلم گردید. پس از آن هم بارها شاهد اعتراض های گسترده فرهنگیان در کشور بوده ایم. اما دو چیز در همه این اعتراض ها همواره ثابت مانده است، یکی دل نگرانی های اقتصادی معلمان و دیگری نادیده گرفتن ریشه های اعتراض های صنفی! که شوربختانه همچنان نیز پا بر جاست و اعتراض های اخیر هم ریشه در این گرفتاری تاریخی دارد.
اما در ماه های گذشته که اعتراض های صنفی باز هم گسترش اجتماعی فراوانی به خود گرفته است، کاربدستان آموزشی افزون بر این که نتوانسته اند راهکار درخوری برای آن ارائه دهند، گاهی زمینه رنجشش بیشتر فرهنگیان را فراهم نموده اند. یکی از آنها عَلَم کردن "رتبه بندی" فرهنگیان است. این طرح افزون بر این که پتانسیل درخور برای پر کردن شکاف دو برابری میانگین دریافت فرهنگیان با خط فقر را ندارد، می تواند زمینه گرفتاری های دیگری را برای سامانه آموزشی فراهم نماید. برای نمونه در فراز پایانی بیانیه بر بهینه سازی سامانه ارزشیابی آموزگاران تاکید شده است. بی گمان رتبه بندی، همه موردهایی را که بیانیه ساختارهای آموزشی را از آنها بر حذر داشته، در بر می گیرد. این طرح که با شتاب پرسش برانگیزی از سوی معاون اول رییس جمهور ابلاغ شد، زمینه ساز رقابت های بیهوده میان فرهنگیان می شود و فضایی که می بایست در آن همکاری و همدلی برای رسیدن به هدف های آموزشی برقرار باشد را می آلاید. از سوی دیگر شنیده می شود بخشی از ارزشیابی معلمان به درصد قبولی آنها وابسته است که در بیانیه به شدت با آن مخالفت شده است و بی گمان می تواند بر واقعی نبودن نمرات اعلام شده دانش آموزان اثر گذار باشد.
بی گمان نخستین گم برای بسامان نمودن وضع کنونی آموزش و پرورش، هزینه کردن برای آموزشی به روز و جهانی است که در آن آموزگار کلیدی ترین نقش را بازی می کند. اما آیا با چنین هزینه ها و طرح هایی می توان نخستین گام را استوار برداشت!؟
محمدرضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،10 اردیبهشت 94
خسته از کار روزانه چای می نوشیدم و با همسر و کودک پیش دبستانی ام درباره رخدادهای روز گفتگو می کردم. همسرم گفت می دانی که به مربیان پیش دبستانی فرزندمان ماهیانه چقدر می دهند؟ و ادامه داد در ماه 400 هزار تومان! تازه نوروز که تعطیل بوده اند نیز تنها 100 هزار تومان به آنها پرداخت شده است! گفتم خیلی نامردی است، تنها 400 هزار تومان. ما که با یک میلیون حقوق و کلی کلاس اضافه و آموزشگاه و ... همیشه هشتمان گرو نُه مان است، ببین آنها چه می کشند! گفت تازه هر سه مربی کارشناسی ارشد دارند. گفتم از سر بی کاری و ناچاری تن به این شرایط می دهند و حتی نمی توانند دم برآورند!
به یاد خاطره ای دور افتادم که در آن مدیر دبیرستانمان هنگام سازمان دهی نیروهایش، بیشترین معلمانش را از میان حق التدریس ها بر می گزید. پس از مدتی دریافتم که او با گرفتن این نیروها - که چشم به راه گزینش و رسمی شدن بودند - به آسانی حکم می راند. این نیروها همواره دستشان زیر ساتور مدیر بود و با کمترین زاویه با او، کارشان را از دست می دادند و در دم همه تلاش هایشان به باد می رفت و استخدام بی استخدام.
نیروهای پیش دبستانی نیز چنین شرایط پر سوزی دارند. در دولت پیشین و با نفوذ وزیر آموزش و پرورش اش، بسیاری از پیش دبستانی ها از زیر نظر سازمان بهزیستی بیرون آمدند و همه در حوزه نفوذ آموزش و پرورش قرار گرفتند. برای یکی دو سال بسیاری از آنها به دبستان ها آمدند و امید رسمی شدن در آنها زنده شد. اما هنگامی که حاجی بابایی تصمیم به دگرگونی های ساختاری گرفت، بسیاری از مربیان پیش دبستانی به مراکز نیمه دولتی و غیر دولتی کوچانده شدند و شرایط برایشان بیش از همیشه غیر انسانی گشت. با این که بسیاری از نیروهای پیش دبستانی با سال ها تجربه می توانستند در اولویت استخدام قرار گیرند، حتی هنگام استخدام غیر قانونی 116 هزار نیروی آموزشی در آن دولت، دستشان از رسمی شدن کوتاه ماند و دولت تدبیر نیز با توجیهِ پیش خور شدن ردیف استخدامی برای چند سال، این آموزگاران را همچنان در برابر نابرابری های ناروا، ناتوان کرد.
اما جدای از برخوردهای غیر اخلاقی و غیر انسانی با این نیروها، نقش آنها در بسیاری کشورهای پیشرو بسیار برجسته است و جایگاه برترشان شرایطی برتر نسبت به دیگر آموزش دهندگان فراهم نموده است. کارشناسان و پژوهشگران، دوره پرورش مهارت هایی مانند ارتباط با همسالان، شمارش، مهارت های زبانی، ادراک، بینایی، شنوایی، روش های عادتی پاسخ گویی و ... را پیش از 5 سالگی می دانند و پس از این سن رشد بسیاری از این مهارت ها به ناگاه کاهش می یابد. از این روست که نهادهای آموزشی جهانی بر آموزش های دوران پیش دبستانی بسیار تاکید می کنند. با این توضیح، آیا چنین برخوردی با مربیان پیش دبستانی به عنوان پیش قراولان آموزش به صلاح کشور است؟ آیا زمینه کار و تلاش این ستون های آموزش و یادگیری باید چنان باشد که همواره در فشار و استرس ناشی از استخدام و رسمی شدن باشند؟ و اگر چنین باشد، که هست! چگونه باید چشم به راه آموزش نوباوگانی باشیم که در آینده رهبری کشور را بدست می گیرند؟ ستم های ناروایی که بر این آموزشگران کارآمد می شود، امیدی برای پرورش شهروندانی دانا و توانا باقی می گذارد؟ و ....
امید است آموزش و پرورش امسال با باز کردن ردیف های تازه استخدام شرایطی را فراهم نماید که این همکاران به ترتیب اولویت به استخدام آموزش و پرورش درآیند و با فراهم کردن شرایطی عادلانه و برانگیزاننده، افزون بر این که وظیفه انسانی خویش را انجام می دهد، زمینه ای برای اثر بخشی بهترِ مهمترین آموزگاران کشور فراهم نماید. تا در آینده پیامدهای مثبت این کار نصیب جامعه و فرزندان مان گردد. در سالهای اخیر مسئولان و کارشناسان حوزه کودک همواره بر این مساله تاکید کردهاند که آموزش در دوران کودکی اهمیت زیادی بر آینده شهروندان دارد. این مساله اما هنوز عملی نشده و بسترهای لازم برای این آموزش فراهم نشده است. سن آموزش رسمی در سند تحول بنیادین پنجسالگی است هر چند، مشخص نیست وقتی ما مربیانی را که میتوانند در دوران پیشدبستانی به کودکان آموزش بدهند راضی نکنیم چطور قرار است این سند اجرایی شود؟
http://armandaily.ir/?News_Id=113134
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی،10 اردیبهشت 94
امسال روز معلم،تعطیلی رسمی است و چه خوب شد که مدرسه و دانش آموز و جشنی درکار نیست! شاید باورش سخت باشد که این روز برای بسیاری از ما معلمان – به ویژه در دبیرستان های پسرانه – روز خوبی نیست! سر و صداهای پی درپی و بی پایان،کف زدن های بی سامان،گاهی هجوم برف شادی بی امان، سخنان جسورانه دانش آموزان و ....
آموزش های خسته کننده و بریده از زندگی روزمره، روش های سنتی و بی پیوند با پیشرفت های دانش- بنیاد، کمبود ابزارهای آموزشی نوین، فراوانی دانش آموزان- گاه تا40 تن- در یک اتاق،کلاس های رنگ و رو رفته و غیر استاندار،محیط های تحکم محور و بی چون و چرا،درونمایه های درسی القایی که چرا و چگونه را بر نمی تابند و .... دانش آموزان را به شیطنت و دست انداختن معلم فرا می خوانند. دانش آموز برای گریز از این محیط کسل کننده به هر چیزی چنگ می زند و آن را دست مایه ای می کند برای فرار از یکنواختی کلاس و درس و مدرسه. از سوی دیگر معلم که با گروهی جوان پر انرژی و خلاق روبروست،خود گرفتاری های بی شماری دارد. فشارهای اقتصادی کمر شکن،دست و پنجه نرم کردن با اضافه تدریس های پر شمارِ فرساینده و یا شغل هایی مانند رانندگی تاکسی و آژانس،کار در بنگاه های مسکن،فروشندگی،و یا در بهترین حالت معلم خصوصی شدن و از این خانه به آن خانه رفتن،یا تن به شرایط یک سویه بسیاری از آموزشگاه های آزاد و کنکور دادن،از معلم فردی ساخته که با کوچک ترین همهمه و شیطنت،بردباری از کف داده و وادار به اداره کلاس با ترساندن از منفی دادن،کاهش نمره سالانه،اخراج از کلاس و فراخوانی پدر و مادر به مدرسه و گاه تنبیه بدنی می شود! روز معلم اوج این صف آرایی در مدرسه است. در یک سوی میدان جوانان گریزان از چارچوب های رسمی و غیر رسمی و در سوی دیگر معلمانی خسته با تکیه بر قدرت برآمده از نهاد رسمی آموزش. زیستن در این دوگانه سرسام آور بسیار سخت و آزار دهنده است. از سویی باید بخاطر فشارهای بیهوده وارد بر این جوانان نالید و دل سوزاند،از دیگر سو می بایست راهی برای ادامه زندگی خود و خانواده و جلوگیری از سکته ناگهانی یافت. این دوگانه سرگیجه آور، گاه از معلم انسانی دم دمی مزاج و هرهری رفتار می سازد و این مایه سرگرمی بیشترِ بچه ها را فراهم می آورد. اما چاره چیست؟ بسیاری از کارشناسان آموزشی نیز بر این باورند که آموزش در ایران ناکارآمد و کم مایه است. تمرکز بیش از اندازه بر نمره و معدل و آموزش های کنکور محور،آموزش را از کارکردهای نوین و ذاتی اش دور کرده و آن را بیش از اندازه کسالت آور نموده است. امروزه یکی از کارکردهای آموزش،پرورش شهروند برای زیست اجتماعی و فرآوری هوش اجتماعی (EQ) آنان است. این کار با کاهش شمار عنوان ها و درونمایه های درسی، گنجاندن کنش های گروهی در همیاری و همکاری برای رسیدن به هدفی مشترک،کاهش شمار دانش آموزان در کلاس،قرار دادن واحدهای درسی ای مانند یاری رسانی به افراد ناتوان و سالمند،وارد نمودن دانش آموز در کارهای خیریه و آشنا نمودنشان با کنش های اجتماعی و سیاسی و ... امکان پذیر خواهد بود. این رویه آموزش را از دور باطل کنونی اش بیرون آورده و سرزندگی و تلاش را جایگزین خمودگی و خستگی خواهد نمود. از دیگر سو معلم محور آموزش است. بی گمان بخشی از ناکارآمدی آموزش به آموزش دهنده ها باز می گردد. معلمان کنونی دغدغه های اقتصادی فراوانی دارند و گِره کور اقتصاد،معلم را زمین گیر کرده و او را در فرایند روزمرگی گرفتار نموده است. به گونه ای که آنها خود بخشی از مشکل اند. بی گمان نخستین گام در بهسازی آموزش،سر و سامان دادن به گرفتاری های معلم و سپس آموزش او خواهد بود. باشد که در آینده، معلمان به عشق در کنار دانش آموز بودن به مدرسه بروند و در محیطی شاد و فرح بخش آموزش را به دور اصلی خویش یعنی پرورش شهروندانی دانا و توانا باز گردانند.