جشن انشا و نویسندگی در باغ‌موزه مقدم


محمدرضا نیک‌نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 20 شهریورماه 95

١- زیر تیغ آفتاب یکی از روزهای میانه‌ شهریور، میدان حسن‌آباد و فروشگاه اتکا را عرق‌ریزان پیمودم و پرسان‌پرسان باغ‌موزه مقدم را یافتم. باغ‌موزه در جایی بود که شاید ده‌ها بار از کنارش گذشته بودم و به چشمم نخورده بود. ورودیِ اندکی پرداختم و پس از گذر از دالانی کوتاه، زیبا و خنک وارد تکه‌ای از بهشت شدم. باغچه‌های سرسبز با آب‌نماهای خیره‌کننده، انارهای آویزان و گل‌های رنگارنگ، استخری کوچک و فواره‌هایی زیبا، ساختمانی بازسازی شده و چشم‌نواز از دوره قاجار و... دیوارهای پر از کاشی‌های لاجوردی آکنده از نقش‌های دلپذیرش، خُنکیِ اثربخشش را در رگ‌های جوشانم دمید و تن و جانم را در خلسه‌ای دوست‌داشتنی فرو برد. دکتر مقدم از فرنشینان دوره قاجار و پهلوی بوده که پس از پیمان زناشویی با بانویی اروپایی، جان پرشور و انگیزه‌مندش برای گردآوری اثرهای هنری و باستانی، دوچندان می‌شود و با استادی دانشگاه تهران دانسته‌هایش از تاریخ، هنر و ادبیات، دانش‌بنیادتر شده و اراده‌اش را در ساختن چنین خانه‌ای استوارتر می‌کند. باید رفت و خنکای دلپذیر این خانه‌‌ موزه شده را دید و شنید تا اثرش بیشتر هویدا شود و جانت را روزها شادی بخشد.
٢- پس از گذر از آن دالان کوتاه، زیبا و خنک، سه، چهار هم‌گروه را دیدم که با شور و شیفتگی در کنار دیوارهای پرنقش و نگار موزه عکس می‌گیرند. با این‌که تنها عکس‌ها و گاه یادداشت‌های یکدیگر را در گروه «کانون انشا و نویسندگی» خوانده‌ایم اما چون در پی فراخوان یکی، دو هفته‌ای در گروه به موزه آمده‌ایم زود یکدیگر را یافتیم و وجود مجازیمان رنگ واقعیت به خود گرفت. پیشینه‌ ساعت‌ها گپ و گفت در تلگرام انگار درازای دوستی‌هایمان را به سالیان برده است. اندک‌اندک شمار دوستان مجازی به نزدیک 15 تن رسید. با آمدن هر تازه‌واردی جمله‌های «سلام. خوبید؟ من فلان کسم. اِ منم فلانی هستم. وای خیلی خوشبختم و چقدر دلم می‌خواست شما را ببینم و...» در باغ‌موزه طنین‌انداز می‌شد. در مرکز این گرهمایی پاگرفته در جهان مجازی، جشن انتشار هفتادمین شماره ماهنامه انشا و نویسندگی بود. «در آغاز روزی در جایی گفتم در صدمین شماره‌اش فلان کار را می‌کنم. دوستی گفت مگر قرار است به صدمین شماره‌اش برسی!؟ و... اما امروز دوستان گروه لطف کرده‌اند و انتشار هفتادمین شماره‌اش را جشن گرفته‌اند و امیدوارم جشن صدمین شماره‌اش را پرشورتر و گسترده‌تر بگیریم...» این سخنان حسینی‌نژاد است که با تلاش‌های ارزشمند و بی‌چشمداشت و تنها برای زنده نگهداشتن فرهنگ چندین هزاران‌ساله‌ نویسندگی در کشورِ سعدی، حافظ، بیهقی و صادق هدایت و... می‌کوشد. دبیر ادبیاتی که یک‌تنه و آرام‌آرام چراغ انشا و نویسندگی را در میان دردِ بی‌توجهی‌های دردآور و هجوم بی‌امان نوشته‌های مخدوش و بی‌سامانِ گستره مجازی و نوشته‌های نه‌چندان ارزشمند واقعی، میان علاقه‌مندان نویسندگی روشن نگه می‌دارد. ماهنامه انشا و نویسندگی با بکارگیری تجربه‌های نویسندگی درون و برون کشور، افزون بر آشنایی خوانندگان با سبک‌های نوشتاری گوناگون، آنان را برمی‌انگیزد که بنویسند. یکی از بهترین کارهای انشا و نویسندگی انتشار انشاهای دانش‌آموزان در این ماهنامه با همکاری دبیران آنان است. بی‌گمان این می‌تواند یکی از بهترین روش‌ها برای پرورش نسلی نویسنده در آینده باشد. گرچه حسینی‌نژاد و انشا و نویسندگی‌اش انگشت‌شمارند، اما انگیزه و فرصتی برای نسل دیروز و امروزند. تجربه تاریخی به ما آموخته است که جوینده یابنده است. تاکنون انشا و نویسندگی کار بزرگی انجام داده است و از این پس نیز خواهد کرد، امیدوارم.

 
    http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/74864/%D8%AC%D8%B4%D9%86-%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%A7-%D9%88-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%BA%E2%80%8C%D9%85%D9%88%D8%B2%D9%87-%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد