محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 23 مردادماه 95
"ایران به خاطر بهره گیری 96 درصدی از آب های زیر زمینی در جهان اول است و دومین کشور با اختلاف نزدیک 40 درصدی پس از ما ایستاده است و میزان بهره گیری بدون آسیب 20 درصد است ... با چنین روند آسیب زایی در مدیریت خرد و کلان آب و فرهنگ بهره برداری از آن، دیگر نیازی به دشمن نداریم و ایران و ایرانی بر شاخه نشسته و بن می برد.... معاون سازمان محیط زیست می گوید در استاندارهای اتحادیه اروپا نشستِ 4 میلی متری زمین در سال و در پی بهره گیری از آب های زیر زمینی، وضعیت بحرانی به شمار می آید و این در حالی است که نشست زمین در جنوب تهران 36 سانتی متر یعنی 90 برابر استاندار آنهاست! اما شما یک نماینده مجلس را نمی بینید که یقه وزیر نیرو یا رییس سازمان محیط زیست یا وزیر جهاد کشاورزی را بگیرد و چرایی این بحران را جویا شود، هیچ روشنفکر و هیچ نخبه را ندیدید که به این جنایت آشکار به نسل امروز و نسل فردا اعتراض کند... وزیر کشاورزی پیشین و رییس کنونی کارگروه بازگرداندن زندگی به دریاچه ارومیه می گوید بی تعارف ما در گذشته و اکنون در بهره برداری از آب جنایت کرده ایم و هر چند مهندس و دکتریم اما نادانی مهندس و دکتر نمی شناسد.... کشاور نامدار صادر کننده پسته، در پی گسترش بی برنامه ی کاشت و داشت پسته و بهره گیری نابخردانه آب در گشتزارهایش با افسوسی آمیخته با شجاعت، خود را خائن می خواند.... ریشه بی برنامگیِ پرسش برانگیز کنونی در بهره گیری از آب را باید در دهه ی 30 شمسی و اجرای اصل ترومن و کپی برداری بدون پژوهش و بدون بومی سازی دانش و فن آوری وارداتی دانست ....بام ایران، استانی که ده درصد آب کشور را داراست و سرچشمه مهمترین رودهای کشور یعنی کارون، کرخه، دز و زاینده رود، امروز دست کم بیش از 40 روستایَش در بحران آب به سر می برد ... "
این جمله ها بخش هایی از متن روی فیلم مستند همراه تصویرهای تکان دهنده "مادر کشی" به نویسندگی، پژوهش و کارگردانی" کمیل سوهانی" است. فیلم پنج شنبه گذشته در دفتر دوماهنامه "چشم انداز ایران" با مدیریت مهندس لطف الله میثمی و انگیزه بالا و شخصی ایشان و همکاران شان، با حضور کارگردان جوان و توانای آن پخش شد. سوهانی گفت " ساخت فیلم دو سال به درازا کشیده است و برای پژوهش و ساخت آن دست کم 40 سفر به جاهای گوناگون کشور انجام شده است. فن سالاری- تکنوکراسی- افسار گسیخته با شهوت ساخت و ساز و بوق و کرنای سیاسی و انتخاباتی، مسابقه در ساخت سدهای پر شمار و طرح های آبی بدون پژوهش های دانش بنیاد و زیست بوم مدار و ... ریشه های بحران کنونی آب اند. ایران که در یکی از کم آب ترین مناطق جهان است و دو برابر میانگین جهانی تابش آفتاب دارد و یک سوم میانگین جهانی بارش و سه هزار سال پیشینه درخشان مدیریت آب در ساختار قنات ها، نمی بایست طرح های آبی اش بر پایه دانش های ورودی و متکی بر ترجمه های دست و پا شکسته باشد. این طرح ها نیازمند هماهنگ سازی با فرهنگ ریشه دار آبی کشور و زیست بوم است". فیلم با این جمله ها به پایان می رسد که: آیا سرزمین هزاران ساله ای که در آن زاده شده ایم دیگر بار می تواند ماوایی برای فرزندان مان باشد؟ آیا راهی برای التیام زخم هایی که بر پیکره این مادر مهربان زده ایم باقی مانده است؟ آیا هنوز فرصت بازگشت از راه های اشتباه گذشته باقی مانده است؟ تنها ماییم که می دانیم! فیلم مادر کشی بیننده را با تجربه حسی و دردآلودِ نابودی مادر زمین و آب همراه می کند و حسی فراموش نشدنی و آموزنده ای را در چشم و دل و اندیشه بیننده می نشاند. که باید دید و تجربه اش کرد.
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/71964/%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%da%a9%d8%b4%db%8c!-
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه وقایع اتفاقیه، 23 مردادماه 95
یکی دو هفته پیش یکی از روزنامه نگاران اجتماعی در سفر به مرکز یکی از نابرخوردارترین استان های کشور تماس گرفت و خواست که کانون صنفی معلمان فیش آب و برق قطع شده دبیرستانی در آن شهرستان را بپردازد. دو فیش با مبلغ های بیش از 200 هزار تومان و300 هزار تومان را از راه تلگرام فرستاد. با یاری گرفتن از کانون صنفی پول واریز شد و آب و برق به آن دبیرستان دولتی! بازگشت. چنین هزینه هایی باید از سرانه دانش آموزی پرداخت شود. اما سال هاست که این پول یا پرداخت نشده و یا تنها به برخی مدرسه ها و به شکل قطره چکانی داده شده که گره ای از گرفتاری های مالی بی شمار مدرسه ها نگشوده است. گرچه در بودجه سال 95 برای نخستین بار ردیف بودجه ای جداگانه ای برای سرانه باز شده است و این می تواند جلو هزینه کرد این بودجه در جاهای دیگر را بگیرد اما اندازه این بودجه همچنان با اما و اگرهایی همراه است. سرانه دانش آموزی در بودجه 95، 150 میلیارد تومان است. با یک حساب سر انگشتی برای هر دانش آموز در سال می شود نزدیک 11500 تومان! تاکید می شود که برای یک سال. این پول حتی به اندازه تهیه نیازهای بهداشتی مدرسه ها نیست چه برسد به هزینه های تعمیر و نگهداری، راه اندازی وسایل گرمایی و خنک کننده، هزینه های آب و برق و تلفن و گاز، زیبا سازی و بهسازی فضای مدرسه و کلاس و ... این پول اندک در کنار گرفتاری های فراوان مالی مدرسه ها و تشویق مقام های بالادستی، مدیران را وامی دارد تا دستِ نیاز خویش را به سوی خانواده ها دراز کنند. البته این دست آنچنان مهربانه هم نیست و پول پرداخت شده هم آنچنان دلبخواهانه و مشارکتی! بی گمان این روش تامین نیازهای مدرسه افزون بر ناکارآمدی، سوء استفاده و فساد برخی از مدیران، سبب افت جایگاه اجتماعی آموزش و معلم گردیده است. گرچه امسال کارتی کردن این پرداخت ها با سر و صدای فراوان رسانه ای شد اما بی گمان به خاطر دست بالای مدیر و دستان زیر سنگ خانواده ها، همچنان فضا برای سوء استفاده و ناکارآمدی فراهم است. تنها راه کارآمد و تعریف شده، افزایش بدون شرط بودجه آموزشی در کل است و در ادامه سرانه دانش آموزی و بی نیازی از کمک های پر دردسر خانواده ها. در پایان بد نیست که بخشی از سخنان رییس جمهور روحانی در دوره رقابت های انتخاباتی، در تاریخ 13 خرداد 92 در گفت و گو با تارنمای آفتاب و گله مندی ایشان از مدیریت اجرایی نهاد آموزش را با هم بخوانیم و پس از سه سال این گفته ها را به داوری بنشینیم.
"اقدام عاجلی که باید در زمینه آموزش و پرورش صورت گیرد، اصلاح روندی است که مدارس را به یک نهاد انتفاعی، خودگردان و بنگاه اقتصادی تبدیل کرده است. به این معنا که حتی هزینه ی آب و برق و گاز و کاغذ مصرفی مدارس را اولیا باید تأمین کنند.... این موضوع مخصوصا در شهرهای کوچک و محروم، جلوه غمانگیزی به خود گرفته است. حتی در حاشیههای همین شهر تهران، در شهرستانهای اطراف آن که اتفاقاً جمعیت دانشآموزی نیز بیشتر و تراکم آن بالاتر است، مدیران مدارس وادار میشوند که هزینه را از اولیای دانشآموزان تامین کنند. هر مدیری که بیشتر جذب کمکهای مردمی کند، موفقتر است و پاداش بیشتری میگیرد. آیا اینها مشروعیت نظام آموزشی را زیر سوال نمیبرد؟ گاه حتی از شیوههای نامناسبی برای جذب کمک مردمی استفاده میشود. آموزش در همه دنیا، سرمایهگذاری بلندمدتی است که سودش نصیب خود دستگاه آموزش و پرورش نمیشود. آموزش و پرورش جای هزینه کردن است. سادهترین مسأله این است که اصل سیام قانون اساسی که میگوید «دولت موظف است وسائل آموزش وپرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفائی کشور به طور رایگان گسترش دهد» را محقق نکردهایم. امروز در مدارس دولتی هم از مردم شهریه میگیرند، حالا اسمش را چیزهای مختلف میگذارند. دوم، عدالت در آموزش هم رعایت نشده است...."
آیا امروز و با گذشت سه سال از فرمانفرمایی دولت یازدهم، گونه ای دیگر از مدیریت در آموزش را تجربه کرده ایم؟ گمانی نیست که دگرگونی ها به آرامی رخ می دهند اما در این سه سال گام هایی هر چند کوچک برای جبران خطاهای گذشته برداشته شده است؟ امروز بیش از گذشته آموزش و پرورش در گرفتاری های مالی و پیامدهای 6 هزار میلیارد کسری بودجه دست و پا می زند! آیا چنین زمینه هایی چشم انداز دگرگونی های چشم گیری را در پی دارد؟ گمان نمی کنم.
http://www.vaghayedaily.ir/fa/News/6369/گرفتاریهای-آموزشی-در-سومین-سال-دولت-یازدهم
وقتی واژگان علمی فارسی می شوند
زهرا داستانی، گروه درنگ روزنامه ابتکار، 19 مردادماه 95
آویزه، فروغ آمایی، دگر دشت، فروگشت،
فراگشت، پوشینه و پادپیشابی از جمله واژه هایی تازه فرهنگستان زبان و ادب
فارسی است که آنها را برای استفاده در کتابهای درسی مدارس پیشنهاد کرده
است. واژههایی که اگر چه بخشی از فعالیت های تعریف شده فرهنگستان به شمار
میآیند اما به همان اندازه جنجال آفرین هستند به طوری که حتی در شبکههای
اجتماعی نیز با آنها شوخی می کنند و جوک می سازند.
“من اگه میدونستم
یه روزی ممکنه بگم آویزهام رو در آوردم، خدا شاهده میذاشتم اون آپاندیس
تو شکمم بترکه و عفونت با درد و رنج فراوان جونم بگیره” این تنها یکی از
هزاران طنز و شوخی با واژه جدید مصوب در فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.
البته این تنها باری نیست که واژه های فرهنگستان با موج شوخی و طنز کاربران
ایرانی شبکه های اجتماعی روبرو می شود. «خمیربرگ» به جای لازانیا،
«خمیراک» به جای پاستا، «پی غذا» به جای دسر، «دوگوشی» به جای هدفون،
«دندان آبی» به جای بلوتوث، «رایانک مالشی» به جای تبلت و این اواخر «نان
داغ، شکلات داغ» به جای واژه نوتلا از جمله واژه هایی هستند که پیش از این
نیز با حواشی و جنجال های توییتری همراه بودند. طنزها و واکنش هایی که خود
تا کنون به پر رنگ شدن و ملموس شدن این واژه ها در میان ایرانیان کمک کرده
است. حال گرچه این واژه ها با تمسخر و طنز و نیشخند همراه بوده اما باید
دید که آیا این واژه ها مورد قبول و پذیرش دانش آموزان خواهد بود؟
محمدرضا نیک نژاد، مدرس و کنشگر صنفی در گفت و گو با روزنامه «ابتکار» در
رابطه با استفاده از برگردان فارسی واژه های تخصصی و استفاده از آنها در
کتب درسی گفت: واژه سازی و برگردان یک واژه تخصصی به زبان فارسی قواعدی
دارد. قواعدی که با پیچیدگیهای ادبی همراه است و معلم از آن سر در نمی
آورد. اما با این تفاسیر در کتابهای مدارس واژه هایی بوده که شاید در
ابتدا مضحک به نظر می رسید اما بعدتر به تدریج هم در میان معلمان، دانش
آموزان و استادان آن جا افتادند. به عنوان مثال واژه مومنت در کتاب فیزیک
که در اصل حاصل ضرب جرم شی در سرعت آن در هر لحظه گفته می شود در زبان
فارسی به واژه اندازه حرکت و امروز به تکانه معروف شده است.
او با
بیان اینکه داریوش آشوری، زبان شناس و نویسنده معاصر ایرانی بسیاری از واژه
های انگلیسی را معادل سازی کرده و اکنون فرهنگستان راه او را دنبال
میکند، گفت: زبان فارسی به سبب چیرگی در جنگهای پی در پی و مواجهه با
اقوام و ملل مختلف همچون یونان، مغول و اعراب با واژههای بسیاری در هم
آمیخته شده است که البته اینگونه بده بستانهای واژگانی بین زبان ها رایج
است. اما تمایل به فارسی نویسی موضوعی است که بسیاری مورد اهمیت است.
این معلم و کنشگر صنفی با بیان اینکه زبان فارسی پتانسیل جایگزین کردن و
فارسی سازی واژه های بیگانه را دارد، گفت: با وجود سابقه تاریخی زبان فارسی
توانسته تا به امروز باقی بماند. اما امروز با توجه به پیشرفت تکنولوژی و
آمدن فضای مجازی هر روز بر شمار واژه های بیگانه در به زبان فارسی افزوده
می شود بنابراین ما ناگزیر به واژه سازی هستیم. اما هر واژه ای را نمیشوند
پذیرفت.
نیک نژاد با اشاره به اینکه فارسی سازی واژه های تخصصی نیاز
به کار دقیق، کارشناسی و هماهنگی زبان شناسان و تطابق آن با فرهنگ عامه
دارد، گفت: برگردان واژه های تخصصی در علوم همچون واژه آویزه در علم زیست
شناسی کاری نو و تازه نیست. پیش از این نیز واژه هایی در چهارچوب درس فیزیک
وارد شده اند که بسیار زیبا بوده و البته جا افتاده اند و بسیاری از
کارشناسان و فارغ التحصیلان این رشته علاقه مند به استفاده از این واژه ها
به جای واژه های انگلیسی آن هستند. کسی که فیزیک خوانده باشد تکانه را درک
می کند. تکانه برای متخصصان علم فیزیک واژه ای مستعمل است. چرا که هم واژه
ای در خور و هم واژه ای زیباست.
او با اشاره به واکنش مردم در زمان
استفاده از واژه بیمارستان به جای شفاخانه گفت: وقتی به جای شفاخانه از
واژه بیمارستان استفاده شد بسیاری به آن خندیدند. امروز نیز اگر بخواهند
واژه آویزه را به جای آپاندیس در جامعه و در بین مردم گسترش دهند همین
واکنش ها را شاهد خواهند بود. نیک نژاد با اشاره به اینکه هنر واژه سازی
این است که با فرهنگ جامعه همخوانی داشته باشد، گفت: جوانان امروز به جای
«باشد» اوکی می گویند و حتی واژه «اوکی» به یک واژه همگانی در رسانه ها نیز
بدل شده است. استفاده از واژه های بیگانه که از طریق فضا مجازی در جامعه
گسترش می یابد به زوال زبان خواهد انجامید. زبانی که بسیار غنی و پر
باراست.
او با اشاره به اینکه داریوش آشوری زبان فارسی را زبان زنده و
پویایی می داند، گفت: زبان فارسی به کسانی چون دکتر حسابی و آشوری ها نیاز
دارد. کسانی که بتوانند واژههایی متناسب و در خور زبان فارسی به آن
بیفزایند.
این مدرس و کنشگر صنفی با بیان اینکه زبان فارسی زبان علمی
نیست، گفت: با توجه به اینکه ما خود سازنده علمی نبوده ایم، واژه ها به شدت
وارداتی هستند. اما حال تغییر واژه هایی چون آویزه به جای واژه آپاندیس که
سال های سال است در فرهنگ ایران و بین مردم باب شده حکایت از بد سلیقگی
سازنده آن دارد. کسی که واژه سازی می کند باید سلیقه ادبی داشته باشد.
او با بیان اینکه بسیاری از واژه های ساخته شده و جایگزین شده در زبان
فارسی، عربی سازی شده اند گفت: به نظر می رسد در واژه سازی بیشتر تعصب روی
واژه های انگلیسی است.
نیک نژاد در رابطه با اینکه آیا این واژه ها می
تواند وارد کتاب های فارسی شود، گفت: گرچه نظیر چنین اتفاقی در علم فیزیک
یا علوم دیگر رخ داده است اما علم زیست شناسی به دلیل اینکه با بهداشت و
سلامت افراد رابطه مستقیم دارد، پذیرش واژه ای چون آویزه به جای آپاندیس
بسیار سخت برای دانش آموزان خواهد بود. قطعا هر اتفاق تازه ای با عکس العمل
و واکنش های مختلفی همراه است اما در صورتی که واژه سازی نیاز زبان فارسی
است باید به ساخت واژه های جایگزین توجه و دقت داشت.
او با بیان اینکه
درس فیزیک و ریاضی درس های سنگینی هستند که قدرت مانور ندارند و کمتر دانش
آموزی پیش از ورود به مدرسه و آشنایی با آن با این واژه ها آشنا شده اند
بنابراین پذیرش برای استفاده از واژه های جایگزین شده بسیار ساده تر است
اما شاید استفاده از این واژه ها سبب ایجاد دغدغه برای معلمان در رشته های
دیگر باشد. تجربه تدریس و آموزش به دانش آموزان نشان داده است که کسانی که
ابتدا به ساکن به کلاس می آیند عکس العملی به چنین واژه هایی ندارند اما
افرادی که با پیش زمینه ذهنی به کلاس درس قدم می گذارند سخت می توان آنها
را با واژه ها مانوس کرد.
نیک نژاد در رابطه با میزان استقبال و پذیرش
واژه هایی چون آویزه از سوی دانش آموزان نسل جدید گفت: بعید می دانم که
واژه آویزه بتواند جایگزین واژه آپاندیس شود مگر اینکه باید برنامه اموزشی
دراز مدتی برای گسترش آن در جامعه وجود داشته باشد.
آموزش از راه دور، آموزش و یادگیری برنامهریزیشدهای است که در آن معمولا یادگیری و آموزش در محیط های جدا از هم صورت می گیرند. به همین دلیل آموزش از راه دور، به تکنولوژهای ارتباطی و نهادی برای طراحی و برنامه ریزی آموزش نیازمند است. آموزش از راه دور با یادگیری از راه دور تفاوت دارد. یادگیری از راه دور فقط روی نیازهای دانشآموز برای ارتباط با آموزگار تمرکز می کند، در حالی که آموزش از راه دور باید شامل دو طرف ارتباط، یعنی معلم و دانشآموز باشد. اینکه در کجای این کره خاکی و با چه امکاناتی زندگی می کنید مهم نیست و دیگر مسائل کلیشهای نمی تواند دلیلی برای بیسوادی یا کم سوادی افراد بازمانده از تحصیل تلقی شود. ششم آذر ۱۳۷۵ شورای عالی انقلاب فرهنگی شکلگیری آموزش از راه دور را مصوب کرد و در نهایت التزام به اجرای آن از سال ۱۳۸۳ اتفاق افتاد. بنابراین مراکز آموزش از راه دور تاسیس و پس از آن به مدرسه تبدیل شدند. در واقع آموزش از راه دور با اولویت پذیرش بازماندگان از تحصیل راهاندازی شده است. تقریبا با آغاز به کار مدارس آموزش از راه دور در سال ۱۳۸۳، سالانه حدود ۲۴۰هزار نفر از خدمات این مدارس استفاده می کنند. در اصل این نوع مدارس یک فرصت طلایی است برای تمام افرادی که تحصیلات ابتدائی دارند. در ضمن این مدارس می تواند برای افراد متقاضی ادامه تحصیل در هر سن و شغلی مناسب باشد.
ثبتنام در مراکز آموزش از راه دور
فراگیران مدارس آموزش از راه دور به دو دسته بزرگسالان (افراد بالای ۱۸ سال) و لازم التعلیم تقسیم میشوند. لازم التعلیمی ها افرادی هستند که شرایط سنی برای تحصیل را دارند، اما به دلیل برخی موارد خاص که کمیسیون خاص آموزش و پرورش تشخیص می دهد، امکان ادامه تحصیل در مدارس عادی و روزانه را ندارند و باید از خدمات مدارس آموزش از راه دور استفاده کنند. برای مثال کودکان متاهل یا معلول جزو افراد لازم التعلیم محسوب میشوند. این دانشآموزان در آموزش از راه دور به شکل کتاب پایه و خدمات دیداری شنیداری از خدمات این مدارس بهره مند میشوند. شکل الکترونیکی هم برای بهره گیری از خدمات، بیشتر برای مدارس خارج از کشور استفاده میشود و باید بتوان از این ظرفیت برای مدارس داخل کشور نیز استفاده کرد. در ضمن محتوای آموزشی تمام مدارس از یک مدل و الگو پیروی میکنند و همان دروسی که در مدارس عادی دولتی تدریس میشود، در این مدارس نیز لحاظ میشود، اما کتاب های این مدارس به نحوی طراحی شده است که فراگیر در ۸۰ درصد موارد به معلم نیازی ندارد. در ضمن عدم محدودیت سنی برای ثبت نام در این مدارس امکان تحصیل را برای همگان مهیا کرده است.
آموزش از راه دور در دیگر کشورها
در بیش از ۶۰ کشور جهان از سیستم آموزش از راه دور استفاده می شود. در اصل انگیزه های مختلفی برای بهره گیری از این شیوه آموزشی وجود دارد. برای مثال در کشورهای فقیر آفریقا به علت فقدان امکانات و زیرساخت های آموزشی همچون کلاس درس و مدرسه، بعضا نبود نیروی متخصص و معلمان آموزش دیده سازمان یونیسف و خیریه های بزرگ دنیا در وهله اول به ساخت مدارس و کلاس درس پرداختند و همزمان با مطرح شدن سیستم آموزش از راه دور به دلیل مقرون به صرفه بودن و سرعت استقرار به ایجاد مدارس آموزش از راه دور روی آوردند. در برخی از کشورهای وسیع با جمعیت پراکنده هم مدارس آموزش از راه دور مورد توجه قرار گرفت. کشورهای استرالیا، اندونزی، هند و آمریکا از جمله این کشورها هستند. در برخی دیگر از کشورها هم موانع فرهنگی همچون جنسیت، نژاد و مذهب مانع دستیابی افراد به حق تحصیل شده است که آموزش از راه دور توانسته این موانع را برطرف کند. برای مثال در برخی دیگر از نقاط دنیا همچون ژاپن با وجود مدارس حضوری، دانشآموزان می توانند به صورت انتخابی درس های خود را به صورت غیرحضوری در خانه، با استفاده از کمک والدین، کتاب های طراحی شده برای آموزش در منزل و استفاده از آموزش های آنلاین فرا گرفته و بعد از آن در سیستم ارزشیابی رسمی نهاد متولی آموزش میزان یادگیری دانشآموز سنجیده می شود و در صورت مطلوب نبودن میزان یادگیری، دانشآموز ملزم به یادگیری مجدد واحد درسی خواهد شد.
شیوههای آموزش از راه دورچندان مشخص نیست
تکنولوژیهای آموزشی هر قدر هم که پیشرفت کرده باشند، اما هیچوقت نمیتوانند جایگزین کلاس درس و محیط مدرسه و حضور معلم باشند. سیستم آموزش حضوری به دلیل کارکرد اجتماعیاش هیچگاه منحل نخواهد داشت. یک کارشناس آموزش و پرورش درباره شیوه های آموزش از راه دور به «آرمان» می گوید: شیوههای آموزش از راه دور در داخل کشور با روش های متداول و مدرن در دیگر کشورها متفاوت است. در کشورهای پیشرفته با استفاده از تکنولوژی روز همچون اینترنت، تلفن همراه، فضای مجازی و... به فراگیران آموزش داده می شود. مسئولان امر نیز با استفاده از ظرفیت مدارس غیر دولتی آموزش مجازی را در اختیار متقاضیان قرار می دهند. در این شیوه فراگیران در دوره مورد نظر ثبت نام کرده و فقط برای امتحان به مدارس مراجعه می کنند. محمدرضا نیک نژاد می افزاید: مسئولان به دلیل عدم رونق در مدارس غیردولتی مسئولیت اجرای آموزش از راه دور را بر عهده این مراکز قرار داده اند. این در حالی است که تاکنون مدارس غیر دولتی بازدهی چندانی نداشته اند، اما باز مسئولان خواستار حمایت از این مراکز هستند. برای مثال در حمایت از این مراکز شاهد خریداری صندلی های خالی در این مدارس و هدایت دانشآموزان از مدارس دولتی به سمت مدارس غیر دولتی هستیم. به گفته او تاکنون جزئیاتی درباره آموزش از راه دور از سوی مسئولان امر بیان نشده است و اطلاعاتمان فقط بر اساس اخبار منتشر شده در این زمینه است. این کارشناس آموزش و پرورش در جواب به این سوال که هنوز در بسیاری از روستاها هیچ گونه امکانات ارتباطی همچون اینترنت وجود ندارد، در این شرایط چگونه می توان انتظار آموزش مناسب را داشت؟ تاکید می کند: در واقع در کشور ما آموزش از راه دور مطابق با استانداردهای روز موجود نیست. برای مثال در کشور استرالیا به دلیل پهنای جغرافیایی و فاصله شهرها و روستاها از یکدیگر دولت مقدماتی را فراهم کرده تا از طریق تلفن همراه و رایانه شخصی دانشآموزان بتوانند با معلم و ساختار اجتماعی در ارتباط باشند. در این شیوه معلمان به شکل روزانه موضوعات درسی را به دانشآموز، آموزش داده و در حین آموزش برای افراد آزمونهای متعدد برگزار می کنند؛ در اصل این شیوه میتواند بازدهی مناسبی در علمآموزی و ارتقای بار علمی دانشآموزان داشته باشد. نیک نژاد درباره آموزشهای غیر حضوری می گوید: در این شیوه افرادی که سن تحصیل آنها گذشته باشد یا به هر دلیل امکان صرف وقت در کلاس ها را ندارند می توانند از آموزش های غیر حضور بهره مند شوند. بر اساس گزارش های منتشر شده از سوی مسئولان آموزشی کشور هم اکنون یک هزار مدرسه خشتی در کشور وجود دارد که تعداد قابل توجهی از آنها در سیستان و بلوچستان و دیگر استانها در شرق کشور است. این کارشناس آموزش و پرورش می افزاید: هنوز در کشور کلاس های حضوری از امکانات ویژه آموزشی برخوردار نیستند، با وجود این چطور می توان به بازدهی دورههای آموزشی امیدوار بود؟ در این شرایط هنوز در نهادهای آموزشی کشور مقوله آموزش از راه دور چندان شفاف مورد بررسی قرار نگرفته است. اکنون آموزش از راه دور در شرایطی لحاظ می شود که هنوز در مدارس کلانشهرهای کشور مقولهای تحت عنوان هوشمندسازی مدارس چندان فراگیر نیست. روند هوشمندسازی مدارس به تازگی آغاز شده است و اگر راهبردها در مسیر هوشمندسازی مورد بررسی قرار گیرد به نسبت می توان گفت که در راستای هوشمندسازی اقدامات گوناگونی انجام شده است. این در حالی است که مساله هوشمندسازی در مدارس کشور محدود به تجهیز برخی کلاسها به وسایل محدود همچون ویدئو پروژکتور و... است. http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/159831/آموختن-از-راه-دور
نویسنده: هنری هیل
برگردان: محمدرضا نیکنژاد
روزنامه شهروند، بخش پرونده، 17 امرداد 95
اکنون مباحثات زیادی درباره سازگاربودن با محیطزیست و دوستی با آن وجود دارد و با تمایل نسل جدید برای کمککردن در زمینه مسائل زیستمحیطی، فرد میتواند راهحلی برای تمامی این مشکلات بیابد. امروزه حتی بچههای کوچک مدرسه نیز چیستی طبیعت، گرمشدن جهان، آلودگی و مانند اینها را درک میکنند. این موضوع نشان میدهد ساختار آموزشی هند در مسیر درستی برای پشتیبانی آموزشوپرورش زیستمحیطی قرار گرفته است. در درس علوم کلاس دوم به بچهها درباره علوم محیطزیستی آموزش داده میشود و این بخش آموزشی، حالا موضوع مهم برنامه درسی شده است، با این حال تنها خواندن کتاب برای آزمونها و نمره خوب گرفتن، هرگز نمیتواند به القای این ارزشها در بچهها یاری برساند. ما [برای رسیدن به توسعه همهجانبه] به آموزش بچهها [در مسیر فهم]، چگونگی اهمیت طبیعت برای ما و همه جانداران نیاز داریم، [آنها باید بدانند ما] چگونه بهعنوان یک انسان برای ماندگاری زمین تعیینکننده هستیم و چگونه بهعنوان یک دانشآموز میتوانیم یک پایه کوچکتر یا به دانشآموز پایه بالا در حفظ محیطزیست کمک کنیم. این نوشتار با پرداختن به نقش ساختار آموزشی، دولت، خانواده و همچنین یک فرد در پی آن است تا [بدانیم] چگونه میتوان دانشآموزی با مهارت دوستی محیطزیست پرورش و کلاسهای درسی با فضایی سازگار با محیطزیست را توسعه داد. بیشتر مردم به خاطر فقدان گسترش مطالعات زیستمحیطی، گرایش به سرزنش دولت و سیاستهای آموزشوپرورش دارند. اما با گذشت زمان، ساختار آموزشوپرورش تکامل یافته است و [در مسیر این تکامل برنامههای مناسبی برای بهبود دانش محیطزیستی دانشآموزان نیز تدارک دیده شده و در آن] به دانشآموزان موضوع «EVS» که اجباری هم هست، آموزش داده میشود. [EVS یا European Voluntary Service خدمات داوطلبانه اروپا. مترجم: پروژه کمیسیون اروپاست که به یک جوان اجازه میدهد برای تبدیلشدن به یک داوطلب، برای یک دوره مشخص بین ٢ تا ١٢ماهه در یک کشور دیگر آموزش ببیند.] نقش EVS این است که ارزشهای مورد نیاز برای احترام به طبیعت و دانستن درباره آن را در حدود کلاسهای کوچک خودشان القا میکند و بچهها در زمینه زمین، ساختن ریشهای طبیعت، گیاهان و جانوران آموزش میدهد. همزمان آنها از آنچه امروز بد [رفتار] کردن با طبیعت است، آگاه میشوند. مفاهیم آلودگی، گرمشدن جهان و جنگلزدایی بهگونهای خلاصه [در این چارچوب] به آنها توضیح داده میشود. این برای گسترش اطلاعات ذهنی بچهها از این رو مهم است که آنها این دانش را درک میکنند و مایل به انجام کارهایی برای کمک به طبیعت میشوند. دوران کودکی سن خلاقیت و نوآوریهاست. از اینرو بچهها باید در یکسری فعالیتهای خانه و مدرسه که آنها را با طبیعت مرتبط میکند، تشویق شوند تا فعالیتهایی سازنده را انجام دهند. در یک کلاس درس تشویق باید وجود داشته باشد تا دانشآموزان به [برداشتن] برخی گامهای ساده و کمک کردن به طبیعت عادت کنند. این گامها عبارتند از: * کاغذ نباید هدر داده شود. آموزگاران میتوانند بچهها را از اهمیت درختان و چگونگی تولید کاغذ آگاه کنند و از آنها بخواهند هدر دادن کاغذ را پایان دهند. * بهوجودآوردن کاغذ دیواری خانگی خودشان و بهرهگیری از آن بهعنوان دکور هنری. [در این زمینه میتوان به بچهها] آموزش داد که [چگونه با رنگآمیزی کاغذهای باطله و] مچاله کردن آن، کاغذ دیواری درست کنند. این کار برای یادگیری و تمرین بچهها آسان و سرگرمکننده است. * درختکاری بهعنوان یک کار سرگرم کننده. درختکاری بهعنوان یک کار تفننی برای بچهها بسیار سازگار با محیطزیست و [البته] سودمند است. همچنین بر پایه پژوهشهای گوناگون روانشناسی کودک، چنانچه بچه با طبیعت بیشتر درگیر شود و سرگرمیهای خوبی مانند درختکاری در پیش بگیرد، موجب بهبود [رابطه او با طبیعت] میشود. * به راه انداختن بازدید [مستمر] از باغوحشها، مناطق حفاظتشده حیاتوحش و پارکهای ملی و همچنین جلوگیری از آشنایی محدود کودکان با طبیعت و حیاتوحش. * باید فعالیتهایی مانند «بهترین استفاده از پسماندها» در مدرسهها سازماندهی شود تا بچهها در آنها مشارکت کنند و یادبگیرند که چگونه از مواد زائد استفاده کنند و آنها را برای ساختن چیزهای تازه به کار بگیرند. * بچهها باید با سه R – Recycle (بازیافت)، Reuse(استفاده دوباره) و Reduce (کاهش مصرف) آشنا شوند. به جز اینها کودکان باید بتوانند برخی متنهای درسی وابسته به طبیعت را در مدرسه تطبیق دهند و در کلاسهای درس درباره آنها گفتوگو کنند. مدرسهها میتوانند برنامههای زیست- بوممحور سازمان دهند و مسابقههایی در مواردی مانند روز جهانی محیطزیست، روز جهانی آب، روز جهانی حیاتوحش و مانند اینها برگزار کنند. همچنین پدر و مادرها میتوانند نقش مهمی در شکلدادن روحیه بچههایشان بهعنوان شهروندان مسئول آینده بازی کنند. خانوادهها با گسترش سرگرمیهای تفننی [در زمینه محیطزیست]، تشویق آنها به خاطر کار به سود طبیعت و صرفهجویی انرژی در خانه و مدرسه، ارزشهای مهمی را در بچهها القا خواهند کرد. همچنین نمونه گامهایی که میتواند به وسیله دانشآموز با همراهی مسئولان مدرسه برای ساختن محیط کلاس سازگارتر با محیطزیست و مصرف انرژی کارآمدتر برداشته شود به شرح زیر هستند: - بچهها باید بهخاطر صرفهجویی در انرژی الکتریکی، برای خاموشکردن همه کلیدهای برق، زمانی که استفادهای ندارند، آموزش داده شوند. - بچهها باید برای صرفهجویی در مصرف آب آموزش داده شوند و پیش از بستن شیرهای باز، دستشوییها را ترک نکنند. - کودکان باید برای به حداقل رساندن اتلاف کاغذ تشویق شوند و از کاغذهای بازیافتی استفاده کنند. - باید نمودارها و صنایع دستی مربوط به محیطزیست برای دکور کلاس بهکار برده شود. - در [مناسبتهای خاص مانند] تولد و روزهای آموزشی ویژه، بچهها باید برای کاشت درختها و نگهداری از آنها تشویق شوند. - بهخاطر کاهش مصرف انرژی الکتریکی در کلاسهای درس، لامپهای حبابی باید با لامپهای کم مصرف جایگزین شوند و بچهها در این زمینه آگاه شوند. - مدرسهها باید نیروگاه خورشیدی داشته باشند و دانشآموزانشان را هم در سطح عملی و هم نظری درباره آنها آموزش دهند. - جمعآوری آب و اینکه دانشآموزان چگونه میتوانند در آن سهیم شوند، مهم است و این نیازمند آن است که برای دانشآموزان توضیح داده شود. - اهمیت فضای سبز و پاکیزگی باید توضیح داده شود. - کمپینهای صرفهجویی در آب، «نجات زمین» در مدرسه برگزار شود و دانشآموزان همه پایهها تشویق شوند در این کمپنها مشارکت کنند. - یک حراج «بهترین استفاده از مواد پسماند» میتواند در مدرسه سازمان داده شود. این کار بچهها را برای علاقهمند کردن و تولید خلاقانه استفاده از پسماند تشویق خواهد کرد. گامهای اشاره شده بالا اگر از سوی پدر و مادرها، مسئولان مدرسه و بچهها برداشته شود آن وقت است که بسیاری چیزها میتواند تغییر کند. دانشآموزی که در محیطی رشد میکند که در آن احترام به طبیعت و مراقبت از آن وجود دارد، بهعنوان یک انسان مسئول و دلسوز رشد خواهد کرد. او همواره چگونگی یافتن بهترین استفاده از پسماند و سود استفاده درست از منابع محدود را خواهد فهمید. دانشآموز با افزایش سن و بلوغ و همچنین ارایه دانش بیشتر، دلالتهای آموزش محیطزیستی برای سطحی عمیق و استفاده از آن در زندگی شخصی را درک خواهد کرد. بسیاری از مشکلات مانند گرمشدن جهان میتوانند حل شوند به شرط آنکه مردم از عاملهای موثر بر آنها آگاه شوند و این آگاهیها واجب است. آموزش مدرسهای سطح بنیادینی است که موجب آگاهی ذهنی بچهها میشود. در نتیجه این آموزش حیاتی است. بنابراین توسعه آموزش محیطزیستی درگیرکردن دانشآموزان در بحثهای مربوط به محیطزیست و آگاهسازی آنها از زندگی سبز و عادتکردن به زندگی سازگار با محیطزیست است. [اگر چنین کنیم] میتوانیم [تربیت] یک نسل مسئول و حافظ محیطزیست را تضمین کنیم.
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/71323/%c2%ab%d8%b7%d8%a8%db%8c%d8%b9%d8%aa%c2%bb%d8%8c-%d9%85%d8%b9%d9%84%d9%85%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d8%a7%d8%ad%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d9%85-%d8%a8%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86%e2%80%8c%d9%87%d8%a7
محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 16 امرداد 95
از ماشین پیاده اش کردم. نمی توانست سه طبقه بالا بیاید. کولش کردم. وزنی نداشت شاید 40 – 50 کیلو. مسیر مهمانی تا خانه بر کولش، خود را به خواب زده بودم و او می دانست! نفس نفس زنان کنار تخت آرام به زمینش گذاشتم. نمی توانست درست بایستد. گفت تو کی هستی؟ گفتم محمد. گفت پیر شی، "پدر گیر کسی نمی آید". به آرامی پتو را رویم کشید و با بوسه ای گونه های ته تغاریش را نواخت. در تاریکی شب در دالان کابوس آفرین محله قدیمی مان، رضا– قلدر محله- جلویم را گرفته بود و می خواست کتکم بزند! با فریادهای بابا-بابای خودم و دست های نوازشگرش از خواب پریدم و با بوسه ها و صدای مهربانه اش خوابیدم. هنوز چشمانم گرم نشده بود که با تکرار صدای خواهشناکِ نامم به سختی بیدار شدم. بالای سرش رفتم. برای جبران کم شنوایی و کم بینایی اش با صدای بلند گفتم: بفرما حاجی؟ گفت اینجایی محمد؟ گفتم بله. گفت همین که اینجایی خوب است! برو بخواب. آرام گرفت و خوابید. انگشت کوچک دستش را گرفته بودم و به اتکایش جهان کودکی زیر پاهایم پیموده می شد. از پایین اندام استوارش را می پاییدم. گفت من هم در بچگی همین انگشت پدرم را می گرفتم. دنیاست دیگر! از این دست که بدهی از آن دست پس می گیری! بازوی تکیده اش را گرفته بودم و از بالا، اندام پوست– استخوانی و خمیده اش را می پاییدم و به سوی دست شویی می بردمش. گفت "پدر گیر کسی نمی آید" و ادامه داد: از این دست که بدهی از آن دست پس می گیری. در دستشویی تمیزش می کردم. از چهره بی گناهش شرم هویدا بود. آن هم برای کسی که همواره از به ثمر رساندن 5 فرزند در میان سر و همسر سرافراز بود. نمی دانم در کودکی چند بار به دستشویی برده ام! اما بی گمان من شرمگین آن نبودم، او نیز. چند ماهی است کنکور داده ام. دلشوره دارم و با دستان لرزان و کمی زیر و رو کردن روزنامه، نامم را می یابم. تا محل کارش یک نفس دویدم. نامم را که دید گریه کنان گفت سرافرازم کردی! خستگی سال ها جان کندنم را در آوردی! به تو افتخار می کنم. آرام روی تخت نشاندمش. گفت ببخشید! اذیتت می کنم. به خاطر همه رنج ها و تلاش ها و غرور گذشته اش بغض کردم. گفتم همواره تو برایم الگوی پاک دستی و معصومیت و سلامت روح بودی و هستی. چرا و که را ببخشم؟ به تو افتخار می کنم و بغضم ترکید. او در پاسخ گفت پیر شی." پدر گیر کسی نمی آید". هر جمله ای که می گوید برای تاکید و تاییدش، شعری همراهش می کند. هر کس برای نخستین بار او را می بیند از حافظه اش شگفت زده می شود. دو دقیقه نیست که نامم را پرسیده. باز می گوید تو که هستی؟ باز می گویم محمد. با فشار و مکس فراوان، شعری را می خواند که آویزه گوش و خط مشی زندگی اش بوده است" دل زیر دستان نباید شکست/ مبادا که روزی شوی زیر دست/غم زیر دستان بخور زینهار/ بترس از زبر دستی روزگار" و من پیشانی اش را می بوسم. چادر به دندان و دمپایی بر پا و سراسیمه در کوچه پس کوچه های محله و دکان های بازار و دفتر مدرسه ها پیگیر پسرانش بود. آن هم نه یکی، نه دوتا که 5 تا. گفتم مادر، من دیگر زن و بچه دارم چرا این اندازه نگرانی و گریه می کنی؟ نیمه شب با کمک هم، او را به دستشویی می بردیم. گریه کنان گفت به یاد زحمت های دوران گذشته اش می افتم. برای بزرگ کردنتان زجر و سختی بسیاری کشیدیم. گفت پیر شی" پدر گیر کسی نمی آید". گفتم "پدر و مادر گیر کسی نمی آیند. این دو گنجیه هایی تکرار ناشدنی اند".
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/71241/%d9%be%db%8c%d8%b1-%d8%b4%db%8c%d8%8c-%d9%be%d8%af%d8%b1-%da%af%db%8c%d8%b1-%da%a9%d8%b3%db%8c-%d9%86%d9%85%db%8c%e2%80%8c%d8%a2%db%8c%d8%af!-
کانون صنفی معلمان، مجمع عمومی و دشواری های پیش رو
روزنامه همدلی، 16 مردادماه 95
(برخی دیدگاه ها به خاطر کمبود جا در روزنامه کوتاه شده اند)
محمدرضا نیک نژاد: به تازگی و پس از نزدیک یک دهه مجوز برگزاری مجمع عمومی کانون های صنفی معلمان در 16 استان داده شده است. کانون ها و انجمن های صنفی معلمان در دوران پر افت و خیز خود کامیابی ها و ناکامی های فراوانی را تجربه کرده اند اما برآیند همه آنها رویکرد نسبتا مثبت فرهنگیان به کنش های صنفی این نهادهای مدنی است. در آستانه برگزاری مجمع عمومی این تشکل های صنفی – مدنی به سراغ چند فرهنگی و فعال رسانه ای – صنفی رفته و از آنان درباره عملکرد گذشته کانون ها پرسیده ایم. همچنین از این فرهنگیان پرسیدیم که برای برگزاری خوب و پر شور مجمع عمومی چه توصیه ها و راهکارهایی دارند تا نهاد مدنی – صنفی شان در ادمه راه خویش کامیاب تر باشد. در زیر بخشی از پاسخ ها را با هم می خوانیم.
نرگس ملک زاده، معلم و کنشگر صنفی – رسانه ای
کانون صنفی معلمان با توجه به تعریف آن در اساسنامه، انجمنی است با رویکرد صنفی و تخصصی که در اهداف بیان شده آن می توان ایجاد وحدت و همبستگی، ارتقاء جایگاه معلم در دو بعد مادی و معنوی و کمک به ایفای نقش اساسی معلم در توسعه اجتماعی فرهنگی..... را نام برد. بالاترین و در عین حال توانمند ترین مرجع تصمیم گیری در کانونها مجمع عمومی است که به صورت عادی و فوق العاده برای پیشبرد تصمیمات کلان و شاید جزیی تر هیات مدیره تشکیل می شود.از آنجا که وظایف مجمع عمومی با تعیین خط مشی کانون رابطه مستقیم دارد و نظارت هیات مدیره و بازرسان نیز از وظایف محوله به این مجمع می باشد باید درتشویق بدنه و سوق دادن همکاران به سمت عضویت و حضور پرشور در انتخابات مجمع عمومی تلاشی مضاعف نمود. تا مدتی پیش یکی از مطالبات فراگیر فرهنگیان مجوز برگزاری مجمع عمومی از وزارت کشور بود حال که این مهم تحقق یافته است این نقش فعالین صنفی با تجربه و کاربلدی است که با گشودن راهی، توان و پتانسیل معلمان را در برگزاری مجمع به کار بگیرند. انتظار می رفت که پس از رفع یک سری مشکلات امنیتی، کانونها به صورتی حرفه ای تر وارد فاز مطالبات واقعی جامعه فرهنگی شوند. اما متاسفانه انفعال بزرگان و سرد شدن آتش خواسته ها دامن بدنه را هم گرفت و شور قبل را در همکاران به کمتر از نصف رساند و این درست نقطه ای است که بدنه را هر روز دورتر از کانون می کند و این تصور در ذهن ها شروع به بارور شدن می کند که بدنه فقط زمانی به کار می آید که خواسته ای حمایتی در میان باشد. این نکته خود می تواند بی اعتمادی و عدم حمایت بدنه اصلی از کانونها را در عضو گیری و تشکیل مجمع عمومی پر شور بی رمق سازد. اگر این روزها کانونها نتوانند برنامه ای منسجم به همراه دور نمایی از فعالیت های خود را به همکاران معرفی نمایند، این رخوت در بدنه و کانون ها گریبان فعالیت های صنفی را رها نمی کند. در این صورت راهی که در این سالها قدم قدم پبش رفته و در یک سال و نیم گذشته (به لطف فضای مجازی) گامهای بلندی نیز برداشته در نیمه راه بدون رسیدن به خواسته های به حق متوقف خواهد شد.
علی بهشتی نیا، معلم و فعال رسانه ای
کانون صنفی معلمان راهی پر فراز و نشیب طی نموده و در این راه هزینه های بسیاری را متحمل شده تا به نقطه امروزی خود رسیده. بدون شک در این سال ها معلمان سراسر کشور با ساختار کانون صنفی معلمان بیشتر آشنا شده و ضمن تبعیت از تصمیم های کانون به بدنه ی کانون بیشتر نزدیک شده اند. نشانه ی این تغییر و نزدیک شدن، هم در شبکه های اجتماعی و هم در انگیزه معلمان برای تشکیل کانون در شهرهای بزرگ و کوچک کشور نمود پیدا کرده است.
اما اگر بخواهیم به نقاط ضعف و یا قابل نقد کانون صنفی معلمان بپردازیم به نکات زیر می توان پرداخت.
- عدم آشنایی معلمان با فعالیت های صنفی و تشکیلاتی و نتایج حاصل از این نوع فعالیت. هنوز برخی از معلمان فعالیت های کانون را برابر با افزایش نسبی حقوق می دانند در صورتی فعالیت کانون بسیار فراتر است.
- پس از گذشت سال ها نمودار سازمانی و تشکیلاتی کانون صنفی برای معلمان مشخص نیست و یا برای آنها ناشناخته است.
- نبود مرکز اطلاع رسانی رسمی از جمله سایت و عدم دسترسی معلمان به اعضای ارشد کانون، منابع اطلاعاتی و مرکز پاسخگویی و در نهایت موازی کاری در انتشار بیانیه ها و اطلاعیه ها.
- برجسسته نشدن عملکرد کانون صنفی معلمان به ویژه در سال های اخیر. بدون شک کانون در سال های اخیر دستاورد قابل توجه و درخوری داشته است.
- امنیتی شدن و یا امنیتی کردن فعالیت های کانون از سوی برخی مخالفان تغییر و توسعه در نظام آموزش و پرورش.
- خلط فعالیت های کانون صنفی معلمان با حقوق و مسائل اتحادیه های کارگری.(البته این نفی حقوق کارگران محترم نیست و منظور ما مرزبندی با فعالیت های کارگری است.)
- از آنجایی که بخشی از اهداف کانون مربوط به حقوق ضایع شده دانش آموزان است جای خالی دانش آموزان و در اساسنامه محسوس است.
راهکارها
• درایت اعضای ارشد کانون صنفی معلمان در تصمیم گیری های کلان و جلوگیری از به چالش کشیدن مطالبات صنفی.
• ایجاد چارت و نمودار تشکیلاتی کانون صنفی معلمان.
• ایجاد مرکز اطلاع رسانی و پاسخگویی به اعضا و معلمانی که خواهان همکاری با کانون هستند.
• برجسته کردن دستاورد های کانون از ابتدا تاکنون در قالب متن و فایل و رسانه و انتشار آن میان معلمان.
• آشنا کردن معلمان با فلسفه کانون صنفی معلمان با استفاده از معلمانی که در زمینه هایی چون تبلیغات و تولید محتوای چند رسانه ای تخصص دارند.
• همراه کردن دانش آموزان و گنجاندن حضور دانش آموزان در فعالیت های کانون صنفی معلمان.
با این تفاسیر استقبال معلمان از کانون صنفی و عضویت آنان در سال های اخیر قابل قبول و با آگاهی بیشتری بوده است و باید این رشد آرام اما مدام را به فال نیک گرفت. در این میان نباید از تاثیر چشم گیر و ویژه مطبوعات بر روی حرکت های صنفی و مدنی معلمان غافل بود.
ابوالفضل جلیلوند، دبیر زبان و کنشگر صنفی – رسانه ای
کانون نهادی مردمی است. به این مفهوم که این نهاد، مستقل از هر شخص یا نهاد حقوقی، قدرت و مشروعیتش را از مجمع عمومی خود می گیرد. به لحاظ همین صفت مردمی، کانون محبوبیت خوبی در بین بدنه آموزش و پرورش دارد و نهادی شناخته می شود که شجاعانه و صادقانه به طرح مشکلات آموزش و پرورش می پردازد. در مقابل اما دیدگاه فرادستان به این نهاد دیدگاهی شبه اپوزیسیونی است. اما اینک و پس از یک دهه مسئولان در اثر سماجت کانون ها در طرح مطالبات به شکل های گوناگون و از جمله اعتراض های میدانی مجوز برگزاری صادر شده است. اما از سال گذشته با ورود معلم ها و کانون ها به شبکه های اجتماعی و قرار گرفتن این دو عنصر در کنار هم شرایط مناسبی برای گسترش کانون به وجود آمده است. پرهیز از به وجود آوردن شرایطی که مجددا سبب برخوردهایی با بدنه فعال شود و تلاش برای استفاده بیشتر از کنش هایی مانند حضور در عرصه افکار عمومی از طریق نشریات و شبکه های اجتماعی، که نیاز به مجوز ندارند، ارتباط مستمر با نهادهای مختلف حکومت برای بیان خواسته ها، می تواند زمینه را برای پیوستن معلم ها به کانون مساعدتر کند.
برگزاری مرتب مجامع عمومی و رجوع به نظرات مجمع در انتخاب کنش ها، پرهیز از رفتارهای پدرسالارانه و مالکانه نسبت به کانون و همچنین دوری کردن از تک روی ها در نزد هیات مدیره و اعضای شناخته شده، عدم ورود به عرصه های سیاسی و اقتصادی، ارتباط شفاف با بدنه و پاسخگویی در تمام زمینه ها، پرداخت حق عضویت توسط اعضاء و متقابلا برخوردار شدن از حقوق متقابل بین اعضاء و کانون، آموزش مستمر سندیکایی اعضاء، از جمله عواملی هستند که می توانند سبب تقویت این نهاد مردمی شوند.
مهدی فتحی، دبیر ریاضی و کنشگر صنفی – رسانه ای
کانون های صنفی در طول سال ها فعالیت خود نتوانسته اند آنطور که باید و شاید دستاورد قابل ملاحظه ای برای فرهنگیان کسب کرده و با این کار تا حدودی اعتماد فرهنگیان را که غالبا اهل هزینه فایده هستند جلب نمایند. لذا فرهنگیان در این خصوص تمایل کمتری به جذب در این کانون ها نشان داده و معمولا حضور در چنین تشکل هایی را بی فایده و اتلاف وقت می دانند. آنچه مسلم است برخی گردانندگان کانون های صنفی با اشتباهات خود و دخالت دادن مسائل غیر از مسائل صنفی در فعالیت ها تا حدودی دست اندرکاران را که کمترین تمایل برای فعالیت تشکل های مستقل دارد، حساس کرده و حتی گاها هم برای خود و هم برای تشکل هزینه تراشی کرده و باعث دردسرهایی برای خود و تشکل شده اند.
همچنین با حضور مداوم و مستمر خود در هسته مرکزی کانون ها و اصرار بر بودن و مخالفت با فعالین نوظهور و در پاره ای مواقع به کوچک شماری حرف ها و فعالیت ها و پیشنهادات و انتقادات آنها، سعی در نشان دادن چهره ای برتر و کاریزما از خود بوده و آگاهی بخشی به معلمان و حرکت به سمت مدار کاملا صنفی را بعنوان حلقه مفقوده فعالیت های صنفی در کارنامه خود داشته اند. مع الوصف ایجاد فضایی دوستانه و دادن آموزش های لازم و آگاهی بخشی در خصوص حق و حقوقات قانونی معلمان و دانش آموزان و همچنین باز کردن فضای فعالیت برای معلمان جوان و پر انرژی و آپدیت شده، و بها دادن به این دسته از فعالین صنفی باید در دستور کار کانون های صنفی قرار گرفته و از حاشیه رفتن پرهیز کنند.
شهرام جمالی، دبیر فنی و کنشگر صنفی – رسانه ای
در حال حاضر شاید بتوان دلایل زیادی را در بررسی عدم گرایش فرهنگیان به تشکل یابی ذکر کرد؛ بدون تردید این عدم استقبال تا حد زیادی متاثر از شرایط بیرونی و فزونی یافتن «عوامل بازدارنده» بر «عوامل ترغیب کننده» است.
شاید بتوان گفت یکی از مهمترین عوامل بازدارنده ، ابهام در مساله « عضویت » اعضاء است که تا حد زیادی ناشی از عدم نهاد یافتگی بدنه تشکل است. یعنی اگر از اعضای تشکل بپرسیم که چه مسئولیتهایی بر عهده دارند و در مقابل از چه حقوقی برخوردار، به احتمال زیاد پاسخ هایی دریافت خواهیم کرد که حاکی از ابهام بسیار در تعریف این دو عنصر است. بنابراین یکی از عوامل مهم در رفع این ابهام، تلاش برای تبیین موضوع عضویت از طریق آموزشهایی است که توسط کانون ها به بدنه معلمان ارائه می شود و البته فضای مجازی- در صورت تحلیلی واقع بینانه از امکانات و آسیب های آن - می تواند بستر مناسبی برای انجام این کار باشد.
در مورد کانون صنفی معلمان باید دید که ساختار فعلی آن تا چه اندازه با اهداف میان مدت این تشکل منطبق است و آیا این ساختار در شرایط فعلی متناسب با نوع و نظامِ نقشِ اعضایش عمل می کند؟ اگر برآورد کلی کارشناسان و تحلیلگران صنفی اینست که ساختار فعلی، کارآیی لازم را ندارد، باید ساختار جدیدی اندیشیده و طراحی شود. البته شایسته است که این مهم از منظر اعضای تشکل هم نگریسته و توسطِ آنان اظهار نظر شود و سرانجام با در نظر گرفتنِ برآیند نظر عمومیِ اعضاء، تصمیم مناسب اتّخاذ گردد.
تحسین مصطفی، دبیر و کنشگر صنفی – رسانه ای
در قانون - ماده 131 قانون کار ایران - قانون گذار، ضرورت وجود تشکل صنفی را صراحتاً بیان نموده و ایین نامه خواسته شده در این ماده به تصویب هیئت وزیران رسیده است. ماده بیست و یکم این ایین نامه اختیارات و وظائف انجمن را در 11 بند آورده است. بند یک این ماده به شرح زیر است: "کوشش در جهت استیفای حقوق و خواست های مشروع و قانونی اعضای صنف".
با توجه به اینکه تلاش فعالان فرهنگی با همکاری دولت تدبیر و امید امروز به نقطه ای تاریخی رسیده است. لازم است این فرصت غنیمت شمرده شود و از آن به نحو احسن استفاده شود. متاسفانه امروز وضعیت فعالیت صنفی فرهنگیان در بخش محدودی تمرکز یافته و از آن بدتر در این بخش کوچک به پایین ترین حد خود تقلیل یافته است.
اولین پشتوانه فکری تشکل عزت آفرینی برای انسانهای شاغل دریک صنف است نه چیز دیگر. اما متاسفانه آن چیزی که امروز ما شاهدش هستیم چیزی غیر این است. هدف از تشکیل تشکل ساختارمند کردن صنف است برای جلوگیری از توده ای عمل کردن و پیشگیری از هرج و مرج لازم مراجعه و خواسته. لازم به ذکر است دادن امتیاز تشکل مستقل در پی حمایت از قانون کار و شاغلین یک صنف است تا بتوانند به صورت جمعی از نیروی جمع بهره گرفته و از موضع قدرت با کارفرما یا هرکس دیگر مذاکره کنند و دست آورد بیشتری داشته باشند.
زمانی بزرگی گفته بود: ایده را روشنفکران و رهبران خلق می کنند و توده با حمایت از آنها ایده را به نتیجه می رسانند. اکنون به دلیل وضعیتی که برای انجمن های معلمی پیش آمده حمایت بدنه از انجمن ها کاهش یافته و لازم است فرهنگیان در مرحله اول به عنوان عضو در این کانون ها ثبت نام و از آنها حمایت نمایند. تا این تشکل صنفی ابتدا ساختار خود را بازسازی و با قدرت هر چه تمام تر جلو تغییر تعریف ها را بگیرند. زیرا هر نوع تبعیضی در حق هر صنفی از تغییر تعریف ها آغاز می شود. برای نمونه انچه که امروز به شدت مورد انتقاد انجمن های صنفی معلمان و قاطبه فرهنگیان است تجاری سازی آموزش، تبعیض در اجرای نظام هماهنگ پرداخت، بیمه طلایی فرهنگیان و صندوق ذخیره فرهنگیان، تاخیر در پرداخت حقوق و کسر کردن های غیر قانون همه از تغییر تعریف ها شروع شد.
با فعالیت در فضای مجازی و حرکت انفرادی خارج از برنامه سازمان یافته ی تشکلی نه تنها دستاورد مثبتی عاید فرهنگیان نخواهد شد بلکه بحث خواسته فرهنگیان تقلیل یافته و به تنزل عزت فرهنگیان و فروپاشی کامل تشکل های صنفی مستقل فرهنگیان خواهد انجامید .
فریبا ایازی دبیر و فعال رسانه ای
آغاز فعالیت تشکل های معلمی تاریخ مشخصی ندارد؛ تا با استناد به آن تاریخ فراز و فرود فعالیت تشکل ها بررسی شود. گاهی و در برهه ای خاص تشکل هایی با اهدافی از پیش تعیین شده جهت رسیدگی به خواسته های معلمان شکل می گرفت اما هرگز منتج به نتیجه نمی شد. اغلب تشکل ها جنبه ی تشریفاتی دارند و فاقد توان اجرایی هستند. این عامل کافی است تا فرهنگیان از عضویت در تشکل ها صرف نظر کنند. بطور حتم علت اصلی تشکل گریزی فرهنگیان را باید در نوع کنشگری برخی تشکل ها جستجو کرد. هرچند بحث تشکل گریزی معلمان بحث تازه ای نیست اما تا حدودی باید این حق را به فرهنگیان داد که تمایلی به فعالیت های گروهی نداشته باشند. به همین منظور تلاش شد تا ضمن واکاوی این معضل، فعالیت تشکل ها نیز در دهه ی اخیر نقد شود.
برخی از تشکل ها از ابتدای تشکیل، سمت و سوی سیاسی برای فعالیت های خود تعریف کردند. و با وجود آن که در مرامنامه های خود توجه به ارتقا و جایگاه معلمی و توجه به آموزش های نوین جهانی را گنجانده بودند اما در طول سالها فعالیت، اتفاق چشم گیری در این بخش ازفعالیت آنان مشاهده نشد و آنچه بیشتر به چشم می خورد فعالیت سیاسی تشکل در دوران انتخابات بود. اگر جناح همسو با تشکل پیروز می شد با تمام توان به دنبال سهم خواهی و تصاحب میزهای مدیریتی بود و در صورت شکست در انتخابات، کرکره فعالیت تشکل پایین می آمد و تا انتخابات آتی از دایره ی فعالیت صنفی خارج می شد.
فضای مجازی به سرعت در میان فرهنگیان حکم رسانه ای را یافت که آخرین اخبار مربوط به معلمان را در چند ثانیه به سرعت منتقل می کرد. این فرصت خوبی بود تا گروه های فرهنگیان که هرکدام مطالبات خاص خود را داشتند گردهم جمع شوند. این فرصت می توانست به بهترین شکل ممکن سازماندهی شود اما اقدامات شتاب زده برخی از اعضای اصلی تشکل ها زمینه ی اختلافات درونی را فراهم ساخت و به دنبال آن بدبینی فرهنگیانی که به تازگی با این قسم فعالیت آشنا می شدند؛ آنان را در لاک محافظه کاری فروبرد. قدم های آغازین این حرکت می توانست به فرصت تبدل شود اما این اتفاق نیفناد و فرصت به دست آمده به تهدید بدل شد.هزینه برخی اقدامات نسنجیده، تکروی های سلیقه ای منجر به عقب نشینی مجدد معلمان از پیوستن به تشکلی واحد شد که می توانست در راستای مطالبات به حق معلمان حرکت کند. شاید بزرگترین عامل بدبینی معلمان را بتوان بی توجهی مسئولان امر نسبت به فعالیت هایی از این دست دانست. بخصوص با علم بر این که فعالیت های آنان را هیچ مرجع ذی صلاحی تأیید نمی کرد. و ممکن بود بابت خواسته ای صرفا صنفی بهایی گزاف بپردازند. برهمگان واضح است ؛اعتماد سازی در لوای کار گروهی ممکن نیست مگر آن که تشکل با هر مرام و مسلکی، قبل از شکل گیری از مراجعه قانونی مهر تأیید بگیرد و مجوز فعالیت داشته باشد؛ تا بسیاری از بدبینی ها در سایه اعتماد سازی مرتفع گردد. بنابراین در قدم اول مهمترین مطالبه کار صنفی درخواست فعالیت قانونی از مراجع ذی صلاح است. در مراحل بعدی برگزاری انتخابات با حضور حداکثری فرهنگیان است که این مهم درصورتی امکان پذیر خواهد بود که تأسیس "سازمان معلمی " در دستور کار دولت و مجلس قرار گیرد و به دور از انتظارات جناحی و سهم خواهی ها فعالیت خود را آغاز کند. هرچند دور نمای فردای آموزش و پرورش همزمان با شیب تند سهم خواهی های جناحی دستیابی به چنین سازمانی را بعید می داند.
مرتضی قره باغی ، کنشگر صنفی – رسانه ای
معلمان مانند تمام صنوف به دنبال کسب امتیازات عادلانه شغلی هستند. تجمع و اعتراض های صنفی فرهنگیان در طول چندین دهه متمادی گواه روشن این مدعاست. برمبنای همین خواسته های صنفی، تشکل های معلمان در استان های مختلف کشور تاسیس گردید. ولی تشکل صنفی به عنوان بخش مهمی از جامعه مدنی چه مشخصاتی دارد؟ به دلیل پاره ای نگرانی های معقول بیشتر کنشگران صنفی روی مشخصات خاصی تاکید می کنند مانند مستقل بودن، غیر سیاسی بودن و... ولی باید دقیق تر این مشخصات را برشمرد تا جنس تقلبی به جای اصل قرار نگیرد. برخی ازاین مشخصات عبارتند از :
اصل جلب حمایت دولت وشهروندان: تشکل صنفی را باید به عنوان سازمانی فعال در عرصه اجتماعی شناخت. بر این اساس به هیچ عنوان نباید میدان فعالیت خود را به حوزه سیاست انتقال دهد و به دنبال قدرت سیاسی باشد. این رویکرد بر خلاف تصور نه تنها موجب محدودیت نمی گردد بلکه جامعه مدنی را صاحب پشتوانه عظیم مردمی می کند زیرا منشا قدرت مردم هستند. در این سالها متاسفانه تشکل های صنفی کمتر از این امکانات بهره برده اند و به افکار عمومی چندان توجهی نکرده اند و بیشتر مخاطب شان دولت بوده است. یکی از خواسته های مهم معلمان برقراری آموزش رایگان، با کیفیت و عادلانه است. این خواسته دقیقا خواسته اکثریت شهروندان است. تبیین این خواسته در افکار عمومی آن را به یک مطالبه ملی تبدیل می کند. حرکت در این مسیر موجب می شود حاکمیت تحت تاثیر افکار عمومی از تشکل های صنفی حمایت بیشتری کند و آزادی سندیکایی آنان را به رسمیت بشناسد.
اصل انتخابات آزاد و عادلانه. هیئت مدیره از سوی مجمع عمومی انتخاب می گردد. مدیران انتخابی نمایندگان اعضا هستند و نه حاکمان ایشان. مدیران باید مستقیما در مجمع عمومی از سوی اعضا انتخاب شوند. آن هم برای یک زمان موقت مثلا 4 یا 5 سال. شرایط رای دادن و کاندیدا شدن باید برای همه برابر باشد. البته باید مجمع عمومی به صورت منظم حداقل سالی یک بار تشکیل گردد و تضعیف جایگاه مجمع عمومی به هر صورتی با اصل آزادی سندیکایی در تضاد است. مجمع عمومی با حضور اکثریت اعضا رسمیت می یابد و در واقع مقر فرماندهی است و باید تصمیم های مهم در آنجا اتخاذ شود. تضعیف مجمع عمومی به هر صورتی و به هر نیتی قابل پذیریش نیست. تشکل صنفی بدون مجمع عمومی منظم و فراگیر یعنی آغاز تبدیل دموکراسی صنفی به دیکتاتوری!
اصل کمینه سازی هزینه ها. مدیریت یک سازمان صنفی نباید به نحوی تداوم یابد که تمام زحمات و هزینه های مادی و معنوی بر دوش اقلیتی بیفتد. یا اهداف تشکل به گونه ای غیرواقع بینانه تنظیم شود که هزینه بیش از فایده باشد. انسان امروزی چنین امری را بر نمی تابد. برای جلوگیری از این وضعیت باید سازوکاری اندیشید تا تمام فرهنگیان درسراسر کشور در یک فرایند شفاف حق عضویت معقولی پرداخت نمایند تا اصل کمینه سازی هزینه ها رعایت گردد تا وقتی سازوکاری برای حق عضویت پیش بینی نگردد، تشکلی سراسری و کارآمد جامه عمل نخواهد پوشید .
http://hamdelidaily.ir/?newsid=16035
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه شهروند، 12 امرداد 95
24 تیرماه در صفحه جامعه روزنامه شهروند آمده بود: "انتقال ایدز از طریق روابط جنسی در سالهای گذشته دوبرابر شده است."این را معاون بهداشتی وزیر بهداشت اعلام کرد و گفت: «آمارها نشان میدهد که انتقال جنسی ایدز از ١٥درصد به ٣٠درصد در سالهای گذشته افزایش یافته است.» علیاکبر سیاری که در نشست معاون مدیرکل سازمان بهداشت جهانی با معاونین آموزشی و بهداشتی وزارت بهداشت، صحبت میکرد، با بیان اینکه یکی از مشکلات ما در زمینه ایدز، انتقال آن از طریق تماس جنسی است، گفت:"افزایش انتقال جنسی ایدز، بر ضرورت اطلاعرسانی عمومی در این حوزه تأکید میکند، چراکه باید در این زمینه کار شود".
در خبر تاکید شده است که گسترش کنونی بیماری در ایران پیامد موج سوم آن یعنی تماس جنسی است. نگرانی آن جاست که افزون بر دو برابر شدن انتقال بیماری از راه تماس جنسی، چند سالی است که میانگین گسترش ایدز در جهان رو به کاهش است و تا اندازه زیادی کنترل شده است اما شوربختانه در ایران رو به افزایش!
چند دهه مبارزه جهانی با ایدز و تجربه های برآمده از آن نشان می دهد که یگانه راه مهار و کنترل این بیماری آموزش است. آمارهای جهانی نشان می دهد که نزدیک 50 درصد از بیماران در بازه سنی 25 تا 35 سال اند و با به حساب آوردن 5 تا 10 سال دوره نهفته بیماری، اهمیت پیشگیری با آموزش و آگاه سازی نوجوانان دو چندان می شود. شمار فراوان این گروه سنی، آسیب پذیری بیشتر، نیاز فراوان به یاری رسانی پس از بیماری، آرمان گرایی و خوش بینی، آشنایی تازه با ویژگی های فیزیولوژیک بدن و از همه مهم تر پاکی نسبی از بیماری در گروه سنی 5 تا 14 سال، آنها را برای آموزش از هر گروه دیگری سزاوارتر می کند. آموزش این گروه سنی در دو نهاد، خانواده و مدرسه انجام پذیر است. اما بیشتر خانواده ها با این بیماری چندان آشنا نیستند و از سویی آغاز گفتگو درباره راه های انتقال بیماری، پدر و مادرها را به لکنت زبان می اندازد. در بیشتر کشورهای پیشرفته، وظیفه آشناسازی نوجوانان با رفتارهای آمیزشی خطرناک بر عهده آموزش و پرورش است. پیمان نامه های جهانی نیز کشورها را به آموزش راه های پیشگیری از ایدز فرا می خواند. برای نمونه، در برنامه گسترده آگاه سازی عمومی سازمان ملل UNAIDS در سال 1999 می خوانیم "وزارت آموزش و پرورش کشورها باید با همکاری انجمن های خانه-مدرسه و همیاری دانش آموزان، اطلاعات اجتماعی مربوطه، بهداشت جنسی و اطلاعات مربوط به ایدز را در برنامه های آموزشی خود بگنجانند. کودکان و نوجوانانی نیز که به مدرسه نمی روند باید به این اطلاعات و آموزش ها دسترسی داشته باشند."
یکی از دردسرهای سامانه آموزشی ما، تابوهایی است که درباره مسائل جنسی وجود دارد. گفتگو درباره رشد جسمی-جنسی همواره چه برای برنامه ریزان و چه برای آموزگاران دشوار بوده است. این دشواری ها، سن نوآموزان، چگونگی طرح رفتارهای بلوغ در کلاس و هراس از آشنایی زودهنگام آنها را در بر می گیرد. بخشی از این ترس به واکنش پدر مادرها بر می گردد. دولت و نهادهای آن وظیفه امنیت جانی شهروندان را برعهده دارند. از این رو برای تندرستی جامعه و شهروندانش باید با بسترسازی درخور، زمینه گفتگو درباره این تابو را فراهم کرده و از برنامه درستی که پیش می برد، نهراسد. برای جلوگیری از واکنش پدر ومادرها می توان کلاس هایی برای گفتگو با آنها فراهم و آنها را بر اهمیت این برنامه ها آگاه نمود. دشواری دیگر بودجه است. آموزش و پرورش از پس هزینه های اجرای این برنامه برنمی آید. دولت باید بخشی از هزینه های پیشگیری در وزارت بهداشت را به نهاد آموزشی بدهد تا آنها را برای دستیابی به هدفی یکسان توانا سازد.
آموزش و پرورش باید روش های آشنایی با رشد جسمی-جنسی و پیشگیری ایدز را در برنامه های درسی خود گنجانده و برای آن کتاب و زنگ ویژه ای پیش بینی کند. کلاس های آشنایی آموزگاران با این بیماری و چگونگی آموزش درونمایه کتاب را بیاموزاند. همچنین دانش آموزانی را آموزش داده تا آنها بتوانند این درونمایه را به روش های گوناگون مانند سخنرانی، نمایش، بازی و ...آموزش دهند. همچنین گسترش طرح های سازمانی و ساختاری- مانند یک معاونت برای پیشگیری از این بیماری. فراهم کردن زمینه مورد نیاز برای آموزش پدرومادرها با رشد روحی و جسمی فرزندان خود و آگاه سازی از روش های پیشگیری و برخورد با بیماران ایدزی. درگیر کردن دانش آموزان با راه های کامجویی دیگر مانند ورزش و هنرهایی مانند موسیقی و نمایش و...
بی گمان این پیشنهادها می تواند بخشی از راه حل ها در کنترل و پیشگیری ایدز در سامانه آموزشی باشد اما مهمتر از آن گوش سپردن و عملی سازی پیشنهادهای کارشناسان در راستای کاهش بیماری و کنترل آن است. که شوربختانه تاکنون ناکام مانده است.
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/71060/%d9%86%d8%a7%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a2%d9%85%d8%af%db%8c-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d9%88-%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%88-%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1%d8%b4-%d8%a7%db%8c%d8%af%d8%b2
گفت و گو با محمدرضا نیک نژاد، کنشگر صنفی معلمان
زهرا داستانی، تارنمای ایسکانیوز، 11 امرداد 95
فرقی ندارد در چه زمانی باشد، دیروز یا امروز، جبر حرف اول انتخاب رشته در ایران را می زدند. جبری که حکایت از این دارد که هدایت تحصیلی در ایران دچار نقصان است. انتخاب رشته و هدایت تحصیلی چه آن زمان که آموزش و پرورش دچار تحول نبود راه و رسم درستی را نداشت و چه امروز که آموزش و پرورش نوین این کار خطیر را برای آینده کشور و آینده سازانش برعهده گرفته است.
همه خوب به یاد داریم و آن را تجربه کرده ایم که تا چند سال پیش نمره و معدل شرط اول انتخاب رشته را برای دانش آموزان بود. هر کسی معدل پایین تری داشت مسلما از تحصیل در رشته های علوم تجربی و ریاضی کنار گذاشته می شد و کسی که نمره معدل خوبی داشت بدون هیچ تاملی رفتنش به رشته علوم انسانی با تباهی زندگی برابر می شد. تفکری که نارضایتی بسیاری را به همراه داشت اما دیگر همه به آن عادت کرده بودند و کمتر کسی با آن مبارزه می کرد. اما امروز شیوه جدید هدایت تحصیلی گرچه با هدف تغییرات مثبت و ایجاد تحولی عمیق آغاز به کار کرده است اما در همین ابتدای راه شکسته خورده است.
از ساختار 6-3-3 تا ساختار نوین تحصیلی
محمدرضا نیک نژاد، آموزگار و کنشگر صنفی در گفت و گو با ایسکانیوز به بررسی ریشه ها و پیامدهای طرح هدایت تحصیلی در کشور پرداخته و می گوید: در ساختار آموزشی 6-3-3 دانش آموزان به جای سال اول دبیرستان می باید در پایه نهم، رشته درسی خویش را برگزینند. شیوه تازه انتخاب رشته و گلایه ها و اعتراض های برآمده از آن دردسر تازه دست اندرکاران آموزشی کشور شده است. فرادستان مدعی اند که شیوه تازه هدایت تحصیلی در راستای هدف های سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است که در همین راستا دبیر شورای عالی آموزش و پرورش سنجه های هدایت تحصیلی تازه را چهار شاخصه استعداد فردی، علاقه، نیاز کشور و ظرفیت آموزش و پرورش کشور می دادند.
او ادامه می دهد: به گفته مدیرکل امور تربیتی و مشاور وزارت آموزشوپرورش، در چند سال گذشته گرایش دانش آموزان به رشته تجربی بیشتر شده است و آموزش و پرورش ظرفیت 500 هزار دانش آموز رشته تجربی را ندارد! باید " توزیع متوازن" باشد. اما گویا روشِ دست اندرکاران برای " توزیع متوزان" زور کردن خانواده ها و دانش آموزان برای رفتن به رشته هایی است که سامانه آموزشی توان پاسخگویی به آنها را دارد!
مدارس غیر دولتی راهی برای انتخاب رشته مورد علاقه
نیک نژاد با بیان اینکه آموزش و پرورش رفتن به مدرسه های غیر دولتی را راهی برای انتخاب رشته مورد علاقه خانواده ها و دانش آموز می داند، می گوید: از سوی دیگر معاون پرورشی وزیر خبر از همراهی با خانواده هایی می دهد که به این روش اعتراض دارند و سفارش به نرمش در برابر آنها می کند. موضوع که گفت و گو درباره هدایت تحصیلی در رسانه ها را داغ تر می کنند و دست اندرکاران نیز با پاسخگویی با واژه درخور "توجیه" درماندگی ساختار آموزشی در هدایت تحصیلی را بیشتر می کنند.
این آموزگار و کنشگر صنفی اجرای پایلوت طرح هدایت تحصیلی را یکی از بهترین راه ها برای تغییرات در سیستم آموزشی کشور می داند و می گوید: برای بررسی موشکافانه یک دشواری و حل آن باید به ریشه های پدید آورنده آن دشواری پرداخت. و البته از آنها درس گرفت. در اجرای طرح های گسترده و حساس، روشی شناخته شده هست که آن را اجرای "پایلوت" یا آزمایشی می نامند.
او ادامه می دهد: در این شیوه طرح در بخشی از گستره مورد مطالعه اجرا می شود و در میان مدت پیامدهای مثبت و منفی اش واکاوی و پس از کاهش پیامده های منفی برای اجرای گسترده در اختیار مجری قرار می گیرد. این روش به ویژه در طرح های آموزشی و بهداشتی – پزشکی بسیار کاربرد دارد.
تحولی که همه چیز را خراب کرد
نیک نژاد به ماه های نخستین اجرای ساختار آموزشی 6- 3- 3 برمی گردد و می گوید: حاجی بابایی وزیر آن زمان آموزش و پرورش با فشار بر نهادهای سیاست گذار و نظارتی آموزش و پرورش و با نادیده گرفتن نقدهای فراوان افزون بر تصویب شتابزده سند تحول بنیادین – که البته با سند اولیه نیز بسیار تفاوت داشت- دست به دگرگون کردن ساختار آموزشی ای زد که نزدیک 50 سال اجرا شده بود و همه امکانات سخت افزاری و نرم افزاری در خدمت خود داشت. ساختار 50 ساله در یک سال تغییر کرد و در همان زمان نیز آشفتگی بی مانندی بر نهاد آموزش سایه افکند و همه چیز در فاصله دو سه ماهه به هم ریخت.
او با بیان اینکه تغییر ساختار باید از نخستین پایه های آموزشی آغاز و به آرامی و با گذشت سال ها به بالاترین پایه برسد، می گوید: در حالی که حاجی بابایی، وزیر آموزش و پرورش آن دوران دگرگونی ساختار را از پایه ششم آغاز کرد و به دیگر پایه ها گستراند. این دگرگونی های ناگهانی سبب کمبود شدید نیروی ماهر در دوره دبستان و افزایش بی رویه نیروهای مازاد در دوره راهنمایی شد. افزون بر این فضای فیزیکی دبستان ها نیز آمادگی شش کلاسه شدن را نداشت و بسیاری از مدیران وادار به ساخت و ساز و یا بهره گرفتن از کانکس و دیوار پیش ساخته و تراکم بیش از اندازه کلاس ها و ... شدند. از این مهمتر طرحی به این اهمیت و گستردگی، باید به شکل پایلوت به اجرا در می آمد که وزیر با فشار جلو آن را گرفت. اما برتری اجرای پایلوت ساختار تازه، امروز خود را بیش از پیش نشان می دهد.
این آموزگار ادامه می دهد: اگر آن روز دست کم حاجی بابایی کمی حوصله می کرد و طرح را آزمایشی اجرا می کرد. امروز به جای این که همه دانش آموزان پایه نهم به گرفتاری هدایت تحصیلی دچار شوند، بخش کوچکی از جمعیت دانش آموزی و خانواده ها و سامانه آموزشی درگیر می شد و به آسانی می شد آن را کنترل کرد و پیامدهای منفی آن را به کمترین میزان رساند. گرچه گناه شورای عالی آموزش و پرورش، اعضای وقت و همچنین دبیر، اعضا و رییس پیشین و کنونی کمیسیون آموزش مجلس نیز در همراهی با این برنامه ها کمتر از حاجی بابایی نیست!
آشفتگی امروز پیامد شتابزدگی دست اندرکاران دیروز
او بیان می کند: امروز می بینیم که آموزش و پرورش، مدیران، خانواده ها و دانش آموزان و حتی مشاوران در اجرای طرح هدایت تحصیلی دچار آشفتگی و سردرگمی هستند. بی گمان آشفتگی امروز پیامد شتابزدگی دست اندرکاران دیروز است. گرچه از این زاویه که تیم امروز هم به خاطر عدم پیش بینی چنین بحرانی سزاوار سرزنش هست.
این آموزگار و کنشگر صنفی به نکته دیگر اشاره می کند و می گوید: این که سیاست کلی آموزش و پرورش دیروز و امروز، فرستادن دانش آموزان به رشته های کار و دانش و فنی و حرفه ای است، شاید این در دراز مدت سیاست درستی باشد – به ویژه با توجه به شمار فراوان دانش آموختگان رشته های نظری و مهندسی و ... و بی کاری فزاینده آنها- اما بی گمان بدون فرهنگ سازی میان فرهنگیان، خانواده ها، دانش آموزان و حتی فرادستان و فراهم کردن بستر درخور برای اجرای چنین طرح هایی، افزون بر بازی با سرنوشت شهروندان آینده و پایمال شدن حق انسانی آنها در ادامه تحصیل در رشته مورد علاقه شان باید شاهد آشفته بازاری مانند اکنون باشیم. امید است که دست اندرکاران بتوانند آسیب های شتابزدگی های گذشته و کنونی را به کمترین میزان برسانند.
http://www.iscanews.ir/News/666364
دایان راویچ، وال استریت ژورنال، مارس 2010
برگردان : محمدرضا نیک نژاد، دو ماهنامه "چشم انداز ایران"،تیر و مرداد 95، شماره 98
آزمون هایی که دولت فدرال برگزار می کند آموزش را ناتوان کرده اند. مدرسه های منشوری در وفادار ماندن به پیمان هایشان شکست خورده اند.
مترجم : در جهان نوین دسترسی آسان به داده ها و دستیابی به دانش انسانشناسی و روانشناسی و پداگوژی (آموزش شناسی) و .. اصلاح آموزشی فرآیندی ناگزیر بلکه ضروری به نظر می رسد. ساختارهای آموزشی نوین برای به روز بودن و کارایی بیشتر نیازمند دگرگونی های نرم افزاری و سخت افزاری همیشگی است. گرچه دست اندرکاران آموزشی برای بهسازی آموزش باید به دستاوردهای انسانی و جهانی توجه داشته باشند اما این توجه نباید به تقلید و کپی برداری صرف محدود شود. در یکی دو سال گذشته برنامه های پیشنهادی و اجرایی در سامانه آموزشی کشور و همانندی فراوان آن با اصلاحات آموزشی در برخی کشورها به ویژه آمریکا، این گمان را پدید آورده است که کاربدستان آموزشی چشم بسته در پی اجرای برنامه هایی هستند که حتی امتحان خویش را در کشورهایشان پس نداده اند و همچنان مورد نقد کارشناسان و آموزش شناسان آن کشورها هستند. یکی از این موردها واگذاری مدرسه ها به بخش خصوصی است که در آمریکا به آنها مدرسه های منشوری (charter schools) می گویند و در ایران خرید خدمات. یا برای نمونه ای دیگر سیاست خصوصی سازی و کالایی شدن آموزش که در دولت یازدهم به شدت دنبال می شود همانندی پرسش انگیزی با این سیاست در آمریکا دارد. اما پرسش آزار دهند این است که چرا آمریکا- به عنوان کشوری که در کارایی آموزش در سطح کشورهای متوسط است - برای الگوبرداری برگزیده شده است؟ و مثلا چرا کشورهای اسکاندیناوی که در قله کارآمدی جهان آموزشند دیده و بررسی نمی شوند!؟ آمریکا کشوری لیبرال است که فشار نهادهای قدرتمند بازار، دست آزادی اقتصادی را در عمومی ترین خدمات، دراز کرده و کمتر گستره ای از این دست درازی در امان مانده است. اما آموزش در کشورهای اسکاندیناوی عموما رایگان است و دانش آموزان افزون بر نوشت افزارهای رایگان، سرویس های آمد و شد رایگان، پرداخت یارانه های آموزشی به خانواده های نیازمند، صبحانه و ناهار رایگان نیز دریافت می کنند. به هر روی آزمون گیری به عنوان یک شاخصه آموزشی ناکارآمد، امروزه به آرامی از گستره آموزش نوین کنار زده می شود. اما در یگ روند وارونه در کشورهایی مانند آمریکا و ایران هنوز هم به شدت پیگیری، تقویت و اجرا می شود. یاداشت زیر به بزرگترین دشواری آزمون گیری و نمره مداری در ساختار آموزشی آمریکا می پردازد که شوربختانه در ایران هم گرچه به شکل ظاهری از دوره ی دبستان کنار گذاشته شده است اما فرهنگ آن به ویژه در دوره های متوسطه اول و دوم همچنان جولان می دهد و دانش آموزان، آموزگاران و خانواده ها را آزار می دهد و آموزش را ناکارآمدتر از همیشه می کند. اما همچنان فرادستان آموزشی بر آتش آن می دمند و دست کم در عمل مدرسه ها را وادار به گزارش های نادرست به ادارات می کند. با هم این یاداشت از آموزش شناس منتقد آمریکایی دایان راویچ در نقد آزمون گیری و رویکرد مدرسه های منشوری را می خوانیم.
از سال 1975 و هنگامی که دکترایم را از دانشگاه کلمبیا گرفتم، مورخ آموزش و پرورش آمریکا بوده ام. درباره تاریخ آموزش و پرورش نوشته ام و به فراوانی در پیوند با بایسته های بهبود درس های تاریخ، ادبیات، جغرافی، علوم، تعلیمات اجتماعی و زبان های خارجی دانش آموزان قلم فرسایی کرده ام. همچنین در 1991 دستیارِ وزیر آموزش و پرورش در دولت جرج دابلیو بوش پذیرفتم، به این امید که امکان ارتقای داوطلبانه استاندارهای ایالتی و ملی در موضوع های برشمرده شده را خواهم داشت.
در ژانویه 1993 در حالی خدمت دولتی را ترک کردم که نه تنها مدافع استانداردها بودم بلکه مدافع گزینش مدرسه هم بودم. من به این خاطر بسوی این باور رفتم که استانداردها و گزینش مدرسه می توانند همزیستی داشته باشند- همان گونه که در بخش خصوصی این همزیستی را دارند. با همراهی دوستانم کتاب ها و نوشتارهایی که می توانست این وضع را برای مدرسه های منشوری و پاسخگو پدید آورد، نوشتم و ویرایش کردم.
من عضوی از هیات موسس بنیاد توماس بی فوردهام و عضو هیات موسس گروه ضربت کورت در موسسه ی هاور شدم. هر دو این بنیادها طرفدار پرشور انتخاب [ خانواده ها می توانند مدرسه ی فرزندان خویش را خود انتخاب کنند ] و پاسخگویی [به این معنی که مدرسه ها برای عملکردشان(نمره های بچه ها) باید پاسخگوی مقامات آموزشی و خانواده ها کشور باشند] هستند. گروه کورت شامل برخی از شناخته شده ترین و محافظه کارترین متخصصان در انتخاب از جمله جان چاب، تری مو، کارولین هوگسبی و پل پیترسون در سطح ملی است.
برنامه "هیچ بچه ای جا نماند" ( (NCLBدر دوران جرج دبلیو بوش حکم مسئولیت مدرسه های ملی را بر عهده گرفت و بیش از پیش مدرسه های منشوری راه اندازی شد و من پیشگامِ پشتیبانی از آن ها بودم. اما پس از مدتی از این راهکارها که به نظر امیدوار کننده می رسید، سرخورده شدم. به این باور رسیدم که آنچنان که ما امید داشتیم هیچ کدام از این رویکردها، اندک بهبودی در آموزش و پرورش آمریکا پدید نمی آورد.
هنگامی که NCLB با امضای رییس جمهور بوش قانونی شد به شکل چشمگیری از سوی دو حزب پذیرفته شد و از آن حمایت گردید. این قانون مستلزم این بود که مدرسه ها از همه دانش آموزان در پایه های سوم تا هشتم آزمون بگیرند و نمره هایشان را جداگانه و با توجه به نژاد، قومیت، میزان درآمد خانواده، سطح معلولیت، میزان مهارت در محدوده زبان انگلیسی گزارش کنند. NCLB دستور داد که باید تا سال 2014 ، صد درصد دانش آموزان به مهارت خواندن و ریاضی دست یابند و این کار با آزمون گرفتن از آنها در هر ایالت انجام می شد.
گرچه این هدف در کل به عنوان یک ایده آل به رسمیت شناخته شد، اما اگر هر گروه از مدرسه ها پیشرفت درخوری نمی داشتند با مجازات های سختی روبرو می شدند – که سخت ترین مجازات برای آنها بسته شدن مدرسه یا خصوصی سازی آن بود. تا سال 2008، 35 درصد مدرسه های دولتی به عنوان " مدرسه های شکست خورده" برچسب خوردند و هر سال به شماری از آنها که به نظر به رشد نزدیک شده بودند مهلت کوتاهی داده می شد.
قانون NCLB به هر ایالت اجازه داد " مهارت " را به عنوان یک گزینه در نظر بگیرد،از این رو بسیاری از ایالت ها دستاوردهای خود را اعلام کردند. اما ادعای ایالت ها از بهبودهای جهشی شان [ در شاخصه هایی] که به وسیله دولت مرکزی در" ارزیابی ملی پیشرفت آموزشی" ( NAEP ) پیشنهاد شده بود، متناقض بود. دانش آموزان پایه هشتم حتی با این که به وسیله ایالت هایشان در سال های 2003،2004،2005،2006 و 2007 آزموده شده بودند به هیچ رو در آزمونِ سواد خواندن، بهبود نیافته بودند.
گزارش های ایالت ها به NAEP [ارزیابی ملی پیشرفت آموزشی] به گونه ای بود که با پایین آوردن سطح استانداردهایشان، مدعی می شدند که در حال رشدند. برخی ایالت ها اعلام کردند که دانش آموزانشان بین 80 تا 90 درصد مهارت دارند، اما در آزمون های فدرال فقط در یک سومِ پایین بودند. از آن جا که قانون تنها در سواد خواندن و ریاضی خواستار پیشرفت بود، مدرسه ها برای نشان دادن دستاوردهایشان تنها در این دو درس انگیزه مند بودند.
صدها میلیون دلار برای آماده سازی زمینه این آزمونها هزینه شده بود و هیچ انگیزه ای برای یادگیری هنر، علوم، تاریخ، ادبیات، جغرافیا، علوم اجتماعی، زبان های خارجی یا تربیت بدنی وجود نداشت.
خلاصه آن که پاسخگویی به کابوسی برای مدرسه های آمریکا تبدیل شد. دانش آموختگانی پرورش یافتند که به شکلی سامان یافته در مهارت های پایه آموزش داده شده بودند اما اغلب شان کم وبیش درباره هر چیزی نا آگاه بودند. کالج ها گلایه هایشان را درباره ضعف آمادگی دانشجویان ورودی ادامه دادند چرا که این دانشجویان نه تنها دانشی از جهان نداشتند بلکه حتی نیازمند توانمندسازی در مهارت های پایه نیز بودند و این تصور من از آموزش و پرورش خوب نبود.
هنگامی که مدرسه های منشوری در اوایل سال 1990 آغاز به کار کردند، حامیانشان وعده دادند که دوره ی تازه ای از نوآوری و اثرگذاری را آغاز خواهند کرد. اکنون نزدیک 5000 مدرسه منشوری وجود دارد، که به 3 درصد دانش آموزان کشور خدمات می دهند و دولت اوباما برای گسترش بیش از پیش آنها فشار می آورد.
اما این وعده ها برآورده نشده است. مطالعه بیشتر بر مدرسه های منشوری تایید می کند که به شکل گسترده ای در کیفیت متفاوتند. تنها ارزیابی عمده ی ملی از مدرسه های منشوری، به وسیله اقتصاد دان دانشگاه استنفورد یعنی مارگارت ریموند و موسسات طرفدار این مدرسه ها انجام گرفت. گروه او پی برد که در مقایسه با مدرسه های دولتی معمولی، 17 درصدِ مدرسه های منشوری نمره های آزمون بالاتر داشتند، 46 درصد برابر ، و 37 درصد به گونه ای چشمگیر بد بودند.
اغلب در ارزشیابی های مدرسه های منشوری توجه می شد که با مدرسه های عمومیِ همسایه مقایسه شوند. منشوری ها بخش های کوچکی از دانش آموزان با مهارت انگلیسی محدود و دانش آموزان معلول را نام نویسی می کنند. دانش آموزان که آموزش شان سخت است به مدرسه های دولتی معمولی سپرده می شوند؛ کاری که مقایسه میان این دو بخش را ناعادلانه می سازد. نرخ بالاتر فارغ التحصیلان که [ از سوی منشوری ها] گزارش می شود اغلب بازتاب دهنده این واقعیت است که آنها توانایی دارند که دانش آموزان با پایین ترین عملکرد را " با مشاوره، توصیه به ترکِ" [مدرسه] کنند؛ بسیاری از منشوری ها نرخ بالای ریزش دارند (نزدیک به 50 تا 60 درصد از آنها که شروع به افت [تحصیلی] می کنند). دانش آموزانی که جان سالم بدر می برند تنها دانش آموزان خوب هستند، اما این مدل برای آموزش و پرورش عمومی مدل خوبی نیست، جایی که در آن باید همه بچه ها آموزش ببینند.
NAEP مدرسه های منشوری را با مدرسه های دولتی معمولی در سال های 2003،2005 ، 2007، و 2009 مقایسه کرد. گهگاه یکی بر دیگری برتری کوچکی داشت اما در کل، تفاوت عملکرد میان آنها خیلی اندک بود.
با توجه به وزن پژوهش ها، ارزیابی ها و اطلاعات آزمون های فدرال، من نتیجه گرفتم که حذف نظارت دولت و اداره خصوصی مدرسه های منشوری پاسخی برای گرفتاری های ریشه دار آموزش و پرورش آمریکا نیست. گرچه آنها نشان دادند که برای بهسازی نظام آموزشی می کوشند و بر زندگی شمار اندکی از دانش آموزان اثر گذاشتند اما هیچ کاری در اصلاح ساختاری که 97 درصد دانش آموزان را در بر می گرفت، نکردند.
پافشاری کنونی بر پاسخگویی در مدرسه ها فضایی تنبیهی پدید آورده است. به نظر می رسد دولت اوباما گمان می کند اگر ما معلمان را بیرون اندازیم و درِ مدرسه ها را ببندیم، مدرسه ها بهبود خواهند یافت. آنان این را تشخیص نمی دهند که اغلب، مدرسه ها لنگرگاه جامعه هایشان هستند، ارزش ها، آرمان ها و سنت هایشان را نمایندگی می کنند و در طول دهه ها پایدار نگه می دارند. آنها همچنین ناکام اند در تشخیص این که بهترین پیشگویی کننده ی عملکرد علمی پایین، فقر است – نه معلمان بد.
آنچه که ما نیاز داریم یک بازار نیست، بلکه یک برنامه درسی به هم مرتبط است که همه دانش آموزان را آماده سازد. دولت ما باید این آماده سازی را به یک مدرسه خوب در هر محله در کشور بسپارد، درست آن گونه که تلاش می کنیم که یک ایستگاه آتش نشانی خوب در هر جامعه ای ارائه دهیم.
در دوره کنونی، ما دچار گسیختگی اجتماعی هستیم، پایین آوردن سطح مدرسه ها یمان، دادن گزارش نادرست از پیشرفت دانش آموزان و ساختن بخشِ خصوصی ای که زیرپای آموزش عمومی را بدون پیشرفت، خالی خواهد کرد. ما آشکارا داریم نسلی از دانش آموزان پرورش می دهیم که آگاه تر و آماده تر برای مسئولیت های شهروندی نیستند. این است علت این که من ذهنم درباره جهت کنونی اصلاحات مدرسه را تغییر دادم.