دوپینگی دیگر به نفع مدارس غیرانتفاعی

آموزش از راه دور و اما و اگرهای آن در گفت‌وگو با کارشناس مسائل آموزشی

گزارش و گفت و گو، روزنامه همدلی،7 مرداد 95
مدیرآموزش از راه دور وزارت آموزش و پرورش ضمن اعلام شرایط و شهریه ثبت نام در مدارس آموزش از راه دور، به اعلام جزئیات ثبت‌نام در مدارس از راه دور پرداخته است.
گودرز شاهمرادی، گفته: مدارس آموزش از راه دو
ر به عنوان یک فرصت طلایی برای آموزش دانش‌آموز بازمانده از تحصیل در دوگروه است؛ گروه اول دانش‌آموزان لازم‌التعلیم در شرایط خاص هستند که امکان دسترسی به دوره اول و دوم آموزشی متوسطه را ندارند و همچنین دانش‌آموزانی که مشکلات جسمی و بیماری‌های خاص دارند، متاهل و یا سرپرست خانوار هستند با تشخیص کمیسیون خاص ادارات آموزش و پرورش منطقه می‌توانند در مدارس آموزش از راه دور مشغول به ادامه تحصیل شوند. گروه دوم دانش‌آموزان بزرگسال و کسانی هستند که بالای 18 سال سن دارند و ممکن است شاغل یا خانه دار باشند و یا به هر دلیلی نتوانسته باشند در مدارس عادی حضور یابند.
مدیرآموزش از راه دور وزارت آموزش و پرورش با بیان اینکه در حال حاضر 1656 مدرسه از راه دور فعال در سطح کشور داریم، به تعداد دانش‌اموزان تحت پوشش این مدارس اشاره کرده و گفته: در ترم گذشته قریب به 200 هزار نفر در این مدارس درس خوانده‌اند. ضمن این‌که به گفته ایم مسئول آموزش و پرورش، در بیش از 600 منطقه آموزشی، مدرسه آموزش از راه دور داریم و هرشخصی قصد ثبت نام در این مدارس را داشته باشد می‌تواند بر اساس فهرست اعلامی، نزدیک‌ترین مدرسه به محل سکونت خود را انتخاب و به آنجا مراجعه کند.
شاهمرادی درباره شهریه مدارس آموزش از راه دور
نیز توضیح داده: مدارس آموزش از راه دور، مدارس غیردولتی هستند اما شهریه آنها بسیار پایین است. شهریه ثابت برای هر نیمسال تحصیلی، 56 هزار تومان است. شهریه ترم تابستانی نیز نیمی از این مبلغ است.
یک دنیا فاصله با واقعیت
خبر ثبت نام مدارس از راه دور، از آن‌جا که نه تنها مردم عادی که فعالان حوزه آموزش و پرورش از ماهیت این مدارس اطلاعات چندانی ندارند، می‌تواند کنجکاوی مخاطب را پیرامون ماهیت و کارکرد این مدارس برانگیزد.
محمدرضا نیک‌نژاد، فعال صنفی، کارشناس مسائل آموزشی و آموزگار، در این زمینه به همدلی می‌گوید: قاعدتا دانش‌آموزانی که در این مدارس ثبت نام می‌کنند، باید مراحل عادی آموزش را طی کنند؛ از این جهت که کلاس حضوری ندارند؛ یک‌سری سرفصل‌ها برایشان مشخص می‌شود و آن سرفصل‌ها را مطالعه می‌کنند و بعد برای امتحان مراجعه می‌کنند؛ فرآیندی که به نظر نمی‌رسد به معنای واقعی آموزش از راه دور باشد.
او در مورد آموزش از راه دور، به شیوه اصولی و صحیح توضیح می‌دهد: یکی از ابزارهای قوی پیشرو در جهان آموزش از راه دور، است؛ در نقاطی از دنیا که مسافت جغرافیایی به شکلی است که نمی‌توانند آموزش رسمی را دنبال کنند، از این راه استفاده می‌کنند؛ فرض کنید در استرالیا، چند دانش‌آموز محل سکونت‌شان وسط جنگل قرارگرفته؛ ابزارهای جدید و امکانات نوین اینترنتی فرصتی را در اختیار این دانش‌آموزان قرار می‌دهد که از راه دور آموزش ببینند؛ این نوعی فرآیند کلاسی محسوب می‌شود اما با فاصله.
آموزش از راه دور آن‌طور که در ذهن این فعال صنفی است، چیزی است که در کشورهای اروپایی و آمریکایی، جاری است. او می‌گوید: با توجه به زمینه‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری که در جهان وجود دارد، بعید است که زیرساخت‌های لازم برای چنین نوع از اموزش، در ایران وجود داشته باشد؛ نهایتا به شکل یک کلاس غیر حضوری درمی‌آید.
درراستای حمایت از مدارس ورشکسته
نکته مهمی که نباید از نظر دور داشت، غیردولتی بودن مدارس از راه دور است؛ نیک‌نژاد با برشمردن این قضیه توضیح می‌دهد که« زیر 10 درصد دانش‌آموزان کشور در مدارس غیر انتفاعی هستند از طرفی این مدارس در کشور ما جواب نداده‌اند به عبارت دیگر با توجه به کیفیت آموزشی، ناموفق عمل کرده‌اند. این کارشناس مسائل آموزشی به سیاست‌های دولت در زمینه مسائل آموزشی و خصوصی‌کردن مدارس اشاره می‌کند و می‌گوید: واگذاری آموزش از راه دو و یا تعریف این قضیه در حیطه وظایف مدارس غیر انتفاعی، در واقع نوعی حمایت از مدارس ورشکسته غبرانتفاعی به شمار رفته و در راستای حمایت‌های دوپینگی از این مدارس به حساب می‌آید. سابقه چنین حمایت‌هایی پیش از این هم در سیستم آموزش و پرورش ما وجود داشته؛ نظیر این واگذاری را می‌توان در بحث واگذاری پیش‌دبستانی‌ها به مدارس غیردولتی جستجو کرد که چند سال پیش‌اتفاق افتاد.
مدارس تهران مشکل دارند چه برسد به نقاط دورافتاده
اما آیا در مدارس از راه دور ایران هم از اینترنت استفاده می‌شود؟ آن‌چه به ذهن می‌رسد این است که لااقل در هیچ‌‌کدام ازمدارس دولتی پایتخت هم آن طور که می‌گویند از اینترنت استفاده نمی‌کنند و ضریب گستردگی اینترنت در حوزه آموزش در کشور ما آن‌طور که در کشورهای دیگر، وجود ندارد.
این کارشناس مسائل آموزشی، می‌گوید: حداقل ابزار برای این کار، یک کامپیوتر است؛ زمانی که این حداقلی در مدارس دولتی شهری مثل تهران از این امکان هم برخوردار نیستند و دست و پا شکستگی‌شان در این زمینه کاملا مشهود است، نمی‌شود تصور کرد در روستایی در مرز سیسستان و بلوچستان که مدرسه‌های کپری دارند، کامپیوتر داشته باشند.
و همچنان بازماندگان از تحصیل
اما روستاها و نقاط کوری در ایران هستند که هنوز هم کودکان آن نمی‌توانند به مدرسه بروند؛ مدارس نقاط صفر مرزی مدارس «خریدخدمتی» هستند؛ همان 900 مدارسی که سر و صدای تشکیل آن در سراسر کشور هم بلند شد؛ این خود سبب ایجادانگیزه برای معلمانی می‌شود که حاضر می‌شوند برای تدریس به آن مراکز بروند. اما بدون شک جاهایی هستند که به دلایل مختلف مدرسه ندارند؛ این مراکز لزومی ندارد که همیشه در نقاط صعب‌العبور باشند؛ گاه چند روستا کنار هم قرار گرفته‌اند و به نوعی روستامرکزی به وجود می‌آید؛ یکی از روستاها مرکز می‌شود؛ طرحی که تنها مدرسه‌رفتن پسران را پوشش می‌دهد؛ به لحاظ فرهنگی خانواده‌ها قبول نمی‌کنند دخترانشان هر روز مسیری را از یک روستا تا روستای دیگر به مدرسه بروند و یا در یک سرویس با پسرها یکجا باشند و خیلی به ندرت اتفاق می‌افتد که دختران در این زمینه مشکلی نداشته باشند.
http://hamdelidaily.ir/?newsid=15597

طرحی برای مقابله با سندرم علوم تجربی

گزارش فانوس از اجرای پر چالش طرح هدایت تحصیلی

سرویس اجتماعی، تارنمای فانوس - موضوع «هدایت تحصیلی» در پایه نهم به چالشی تمام عیار برای دانش‌آموزان و سیستم آموزشی کشور تبدیل شده است و برخی خانواده‌ها با برنتابیدن اجباری که از سوی آموزش و پرورش برای انتخاب رشته تحصیلی به دانش‌آموزان تکلیف می‌شود، این موضوع را گمراهی تحصیلی می‌نامند.

به گزارش گروه اجتماعی فانوس: این روزها هدایت تحصیلی پس از بحث و بررسی‌های فراوان در شورای عالی آموزش و پرورش به تصویب رسیده است. اما طرح جدید آموزش و پرورش به‌ گونه‌ای در حال اجراست که برخی دانش‌آموزان معتقدند در رشته‌ای‌ باید درس بخوانند که علاقه‌ای به آن ندارند.

این در حالی است که موضوع هدایت تحصیلی اتفاق جدیدی نبوده و نیست اما چه چیزی  موجب شده تا این موضوع اکنون به یک چالش جدی در زندگی خانواده‌هایی که دانش‌آموز پایه نهم دارند، تبدیل شود؟

امسال انتخاب رشته دانش‌آموزان پس از ۲۳ سال دوباره در پایان پایه نهم انجام می‌شود و دانش‌آموزان از پایه دهم در رشته‌های تخصصی خود مشغول به تحصیل می‌شوند.

انتخاب رشته تحصیلی دانش‌آموزان بر اساس ملاک‌هایی که در آیین‌نامه مربوطه مطرح شده است، در پایان دوره اول متوسطه انجام می‌شود که شامل این موارد است: نمرات درسی با ۳۵ امتیاز و امتیازات مشاوره‌ای با ۶۵ امتیاز که جزییات آن نیز بدین صورت است: نظر والدین با ۵ امتیاز، نظر مشاوران مدارس با ۱۰ امتیاز، نتایج آزمون‌های استعداد سنجی با ۳۰ امتیاز، نمرات تحصیلی دانش‌آموز با ۳۵ امتیاز و نظر معلمان ۱۰ امتیاز و نظر دانش‌آموز ۱۰ امتیاز.

اما مروری بر سیل اعتراضاتی که اکنون در ارتباط با اجرای آئین‌نامه جدید تحصیلی افتاده است، نشان می‌دهد، برخی  دانش‌آموزان با وجود معدل‌های بالا به گونه‌ای برخورد شده که آنها را ملزم به تحصیل در رشته‌هایی  نظیر فنی و حرفه‌ای یا رشته ریاضی شده‌اند.

با این مقدمه اگر در سال‌های گذشته انتخاب رشته تحصیلی از سوی مشاوران به دانش‌آموزان تحمیل می‌شد و دانش‌آموزان مجبور می‌شدند با سکوت این انتخاب را قبول کنند، اما امروز شرایط تغییر کرده است و دانش آموزان آگاه‌تر از سال‌های گذشته نسبت به انتخاب رشته تحصیلی خود اعتراض نشان می‌دهند و صدای خود را از طریق شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها به گوش مسئولان می‌رسانند.

 ادامه تحصیل رشته مورد علاقه با پول!

واقعیت این است که موضوع اصلی برای اجرای این طرح بر سر تعداد علاقمندان رشته تجربی است به طوری که بیش از 63 درصد دانش آموزان را شامل می‌شود. این رشد نامتعادل علاوه بر آسیب‌هایی که دارد، چالشی را برای نظام آموزشی و در آینده اشتغال این دانش‌آموزان ایجاد خواهد کرد.

از سوی دیگر صندلی بسیاری از هنرستان‌ها خالی است و از ظرفیت آنها استفاده نمی‌شود. از این رو مسئولان آموزش و پرورش تصمیم گرفته‌اند، بیش از 54 درصد دانش آموزان را ولو اجباری به سمت هنرستان هدایت کنند تا به این نحو  آموزش و پرورش از فراگیر شدن سندروم گرایش به رشته تجربی جلوگیری کند.

در این میان مسئولان آموزش و پرورش راه حلی را برای آن دسته از علاقمندان رشته تجربی که البته پولدار هم هستند، باز گذاشته‌اند که در صورت ثبت‌نام در مدارس غیرانتفاعی بتوانند در رشته مورد علاقه خود ادامۀ تحصیل بدهند که این تصمیم علاوه بر آن که شکاف بین ندار و دارا را بیشتر می‌کند، با آرمان‌های تربیتی آموزش و پرورش تناقض دارد. اگر آموزش و پرورش به  درست بودن طرح هدایت تحصیلی ایمان دارد، چرا راه حل پولی برای دور زدن آن گذاشته است؟

هدایت تحصیلی اجباری نیست

مسعود شکوهی، مدیر کل امور تربیتی و مشاوره وزارت آموزش و پرورش در این باره  معتقد است: ما قبول داریم که بخشنامه دادیم تا همه دانش‌آموزان در پایه نهم هدایت تحصیلی شوند. اما اجباری در این کار نیست. اگر خانواده‌ای می‌خواهد تا دانش آموزش در رشته‌ای که استعداد ندارد تحصیل کند، می‌تواند در منطقه‌ای دیگر فرزند خود را در آن رشته ثبت‌نام کند. ما با توجه به ظرفیت هر مدرسه دانش آموزان را ثبت‌نام می‌کنیم.

به گفته وی هدایت  تحصیلی دانش‌آموزان با یک کار کارشناسی دقیق انجام شده است و خانواده‌ها نمی‌دانند که چقدر این موضوع به نفع آنها است.

شکوهی  همچنین درباره جزئیات هدایت تحصیلی دانش آموزان می‌گوید: هدایت تحصیلی بر اساس دو فاکتور سوابق‌ تحصیلی دانش‌آموز و بررسی‌های مشاوره‌ای، امتیازبندی و محاسبه شده است.

مشاوران ما طی یک سال چندین ارزشیابی را از دانش آموزان گرفته‌اند، بر اساس این ارزشیابی ۳۵درصد امتیازات به سوابـــــــــــــــــق‌تحصیلی دانش‌آموز تعلق می‌گیرد که شامل نمرات سه سال متوسطه اول می‌شود و ۶۵ درصد دیگر به بررسی‌های مشاوره‌ای که شامل 6 بخش: نظر خود دانش‌آموز10 درصد، نظر اولیای او 5 درصد، نظر دبیران 10 درصد و نظر مشاور10 درصد به علاوه نمرات آزمون‌ سنجش استعداد 15 درصد و آزمون‌ رغبت دانش آموز 15 درصد محاسبه می‌شود.

او با تأکید بر اینکه در برگه هدایت تحصیلی ۱۲ رشته‌ بر اساس اولویت‌بندی مشخص می‌شـــــــــــــــــــــود، می‌گوید: این اولویت‌بندی نشان می‌دهد دانش‌آموز در کدام رشته بالاترین امتیاز و در کدام رشته پایین‌ترین امتیاز را می‌گیرد.

این ۱۲رشته در سه شاخه: نظری (ریاضی‌وفیزیک، علوم‌تجربی، ادبیات‌وعلوم‌انسانی، علوم‌ و معارف‌اسلامی)، فنی‌ و حرفه‌ای (صنعت، خدمات، کشاورزی و هنر) و کار و دانش ‌(صنعت، خدمات، کشاورزی و هنر) تقسم‌بندی می‌شوند.

شکوهی با اشاره به اینکه برای سنجش سوابق تحصیلی به همه دروس (بجز آمادگی دفاعی) ضریب تعلق می‌گیرد، تأکید می‌کند: ما در آموزش و پرورش نمی‌خواهیم کاری انجام دهیم که به ضرر دانش آموز باشد. برخی از دانش آموزان رغبت دارند که مثلاً در رشته علوم تجربی  یا ریاضی درس بخوانند، معدل آنها هم در پایه نهم بالا است اما همین دانش‌آموز با همین معدل وقتی رشته ریاضی را می‌خواند در طول سال تحصیلی با مشکلات بسیاری مواجه می‌شود.

این دانش آموز استعداد رشته ریاضی را ندارد. خانواده‌ها هم متوجه این موضوع نیستند.

وی با اشاره به اینکه تنها 48 درصد دانش آموزان باید در هنرستان کار و دانش تحصیل کنند، می‌گوید: این موضوع اصلاً درست نیست که ما با اجبار دانش آموز را به هنرستان یا کار و دانش می‌فرستیم.

خانواده‌ها بدانند که در طول سال تحصیلی گذشته در پایه نهم 2 آزمون استعداد‌یابی برگزار کردیم و در راستای همین آزمون استعداد‌یابی 16 خرداد آزمون برای دانش آموزان برگزار شد که حدود 700 سؤال داشت.

بر اساس یک کار کارشناسی می‌گوییم که دانش آموزان شما بهتر است کدام رشته ثبت‌نام کنند. هم اکنون رقابت عجیبی بین دانش آموزان است که در رشته تجربی تحصیل کنند اما ظرفیت این رشته  در دانشگاه محدود است.

تضیع حقوق دانش آموزان در طرح هدایت تحصیلی

اظهارات مدیرکل امور تربیتی و مشاوره وزارت آموزش و پرورش در حالی بیان می‌شود که "محمد رضا نیک نژاد"، کارشناس صنفی آموزش و پرورش در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعی فانوس می‌گوید: صرف نظر از دیدگاه خانواده‌های ایرانی، عملکرد یک باره آموزش و پرورش برای انتخاب رشته تحصیلی دانش آموزان و هدایت تحصیلی آنان با اشکالات جدی مواجه است که تضعیع حقوق شهروندی آنان به حساب می‌آید.

او می‌گوید: گرچه سیستم آموزش و پرورش در کشور ما کنکور محور است و از دیرباز به دلیل اهمیت زیادی که به رشته‌های تجربی و ریاضی داده شده است، این تفکر در خانواده‌های ایرانی رسوخ  کرده  که طبیعتا همه باید در دانشگاه رشته پزشکی یا مهندسی بخوانند، اما با این همه  اجبار برای تحصیل در رشته‌های فنی و کاردانش  یا ایجاد محدودیت برای یک رشته خاص چاره حل مشکلات آموزشی کشور ما نیست.

او توضیح می‌دهد: متاسفانه اجرای این طرح اگرچه دارای مزیت‌های نسبی برای سیستم آموزش و پرورش و اصلاح برخی ضعف‌های سیستم آموزش و پرورش کشور است، اما اجرای برون مطالعه و شتاب‌زده این طرح همه مزایای آن را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. مانند آنچه که در اجرای طرح نظام آموزشی 6.3.3 شاهد آن بودیم به گونه‌ای که تا 20 سال آینده سیستم آموزش و پرورش کشور باید هزینه کار غیرکارشناسی و عجولانه دولت دهم را بپردازد.

انتقاد از ناکارآمدی آموزش در رشته‌های فنی و مهارتی موضوع دیگری بود که این کارشناس صنفی آموزش و پرورش به آن اشاره می‌کند و می‌گوید: در حال حاضر بر اساس برنامه پنجم توسعه آموزش و پرورش موظف به توزیع متوازن رشته‌های تحصیلی است.

به طوری که باید حداقل 45 درصد جمعیت دانش‌آموزی کشور در مقطع متوسطه و در رشته فنی و حرفه‌ای مشغول تحصیل شوند. اما نبود امکانات ساختاری و نرم افزاری موجب می‌شود تا این برنامه نیز نتواند به اهداف خود دست یابد .

نیک نژاد در ادامه با اشاره به زمان اجرای طرح آموزش مدارس فنی و حرفه‌ای و کار و دانش در زمان ریاست نجفی بر آموزش و پرورش  می‌افزاید: در زمان ریاست وی برای رونق مدارس کار و دانش قدم‌های بسیار خوبی برداشته شد و این مدارس از شارژمالی مناسبی برخوردار بودند، اما در حال حاضر  کسری بودجه 6 هزار میلیاردی آموزش و پرورش موجب شده تا آموزش و پرورش توان لازم  برای تجهیز این مدارس به ابزار و نیروی ماهر را در اختیار نداشته باشد.

او تاکید می‌کند: سیستم آموزش و پرورش نمی‌تواند بدون در نظر گرفتن علاقه دانش‌آموز و البته توانایی‌های زیرساختی خود اقدام به اجرای  طرح و برنامه  اصلاحی کند .   

http://91.98.102.166:8082/Content/Detail/4465/%D8%B7%D8%B1%D8%AD%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B3%D9%86%D8%AF%D8%B1%D9%85-%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%DB%8C

آموزش مسائل جنسی در مدارس؛راهی برای کاهش ایدز ، آموزش ‌و پرورش در کیفیت پرورشی نا کارآمد است.

                        

                                    گفت‌وگو با محمدرضا نیک‌نژاد:

              آساره کیانی،روزنامه الکترونیکی "امید ایرانیان"،3 تیرماه 95

 آموزش مسائل جنسی در مدارس جزو بخش‌هایی است که مورد توجه آموزش و پروش نوین در کشورهای پیشرفته قرارگرفته است؛ در کشور ما اما مسائل آموزشی همواره عقب‌تر از کشورهای پیشرفته بوده، این مسئله هم تحت‌الشعاع بسیاری از زمینه‌های دیگر قرارگرفته است و این‌ها بخشی از مشکلات فرهنگی‌ای هستند که در کشور ما مطرح می‌شوند؛ یکی از جنبه‌های آن به میزان اطلاعات و آگاهی خانواده‌ها برمی‌گردد؛ به نظر می‌رسد چگونگی ورود به این بحث‌ها برای خانواده‌ها یکی از چالش‌های مهم به حساب می‌آید. یکی از معضلات مطرح‌کردن آموزش‌های جنسی برای پدر و مادر، فاصله‌های نسلی میان پدر و مادر و فرزندان است؛ از سوی دیگر خانواده‌ها به شکل تخصصی به این موضوع نمی‌پردازند؛ بسیار کم پیش می‌آید که خانواده‌ای تحقیق کند تا متوجه شود نیازهای آموزشی فرزندش در زمان بلوغ چیست؟ چناچه کسی بخواهد در مورد مسائل جنسی در میان کمبودهای و عدم وجود مشاورهای وجود، به دنبال وسایلی مثل کتاب‌های کمک‌آموزشی بگردید، بدون شک با مشکلاتی مواجه خواهید شد و اگر هم این اتفاق رخ دهد، محتوای کتاب‌ها با فرهنگ ما هم‌خوانی ندارند. محمدرضا نیک‌نژاد، عضو کانون صنفی معلمان ایران، کارشناس مسائل آموزشی و پژوهشگر در زمینه بیماری ایدز که مقالات بسیاری در این زمینه به چاپ رسانده، در گفت‌وگو با «امید ایرانیان»، به بررسی زمینه‌ها بروز بسیاری از آسیب‌های اجتماعی و شخصیتی در دانش‌آموزان در اثر عدم آگاهی آن‌ها از مسائل جنسی می‌پردازد؛ او با تاکید بسیار بر نقش موازی خانواده و آموزش و پرورش راهکارهایی برای از بین بردن آسیب‌های ناشی از نا آگاهی ارائه می‌دهد.

 -چرا در خانواده‌های ایرانی مطرح‌کردن مسائل جنسی و آموزش آن به فرزندان، نوعی تابو محسوب می‌شود و نمی‌توان به راحتی آن را به کودکان آموزش داد؛ مسائلی که مطرح‌نکردن آن حتی تا زمان بزرگسالی هم ادامه پیدا می‌کند. با در نظرگرفتن نقش مدارس، دلیل ادامه‌داشتن این مشکلات چیست؟

در این زمینه باید به فاصله بین نسلی در فرهنگ ما ایرانی‌ها، عوامل دیگری هم اضافه کرد؛ ورود به بحث‌مسائل جنسی، ممنوع‌شده‌هایی هستند که حتی حکم زشتی هم پیدا کرده؛ در فرهنگ اجتماعی ما زمانی‌که می‌خواهند به کسی برچسب بزنند، یا انگ‌های اقتصادی به فرد می‌زنند و یا بحث مسائل جنسی را پیش می‌کشند.

از سوی دیگر در آموزش و پرورش نوین بخشی از مهم‌ترین مسائل، آماده‌کردن کودکان برای ورود به مسئله بلوغشان است و چگونگی برخورد با این مسائل؛ در کنار این آمادگی، خانواده‌ها هم به مدارس فراخوانده می‌شوند تا اگردر این زمینه غیرفعال هستند مورد مشاوره قرار می‌گیرد تا در این زمینه با کودکانشان با افراط و تفریط برخورد نکنند و در نهایت اگر از دست خودشان کاری ساخته نبود به پزشک ارجاع می‌دهند. آموزش و پرورش ما اما به این شکل نیست؛ سیستم آموزشی ما از مشکلات بسیاری رنج می‌برد؛ از همه مهم‌تر مشکلات بودجه است؛ مسئولان آموزش و پرورش ، دغدغه دارند که پولی که برای این سیستم هزینه‌شده به کمترین میزان کاهش پیدا کند و به نوعی دست به صرفه‌جویی بالایی در این زمینه می‌زنند؛ چنین فضایی کیفیت آموزشی را به شدت پایین می‌برد.

-در نظر گرفتن مسائل جنسی به عنوان بخشی مهم برای آموزش به کودکان و والدین تا چه حد اهمیت دارد؛ برای نمونه، آموزش مسائل جنسی از زمان کودکی می‌تواند چشم‌انداز بلند مدتی باشد برای کاهش ایدز دز ایران؛ با توجه با آماری که وزارت بهداشت ارائه کرد؛ آماری که حامی از دوبرابر شدن انتقال ایدز از راه جنسی بود.

ما کیفیت در آموزش و پرورش را در نمره و معدل و کنکور محدود کرده‌ایم در صورتی‌که در بحث کیفیت آموزشی باید به سمت کیفیت پرورشی هم برویم؛ آموزش ‌و پرورش به صورت صد در صد در کیفیت پرورشی ناکارآمد است؛ برای نمونه در مورد بیماری‌ای مثل ایدز - با توجه به آماری که می‌گوید ابتلا از طریق تماس جنسی دوبرابر شده است- هیچ توضیحی در مدارس وجود ندارد و این می‌شود که کشور ما از معدود کشورهایی باشد که هنوز هم رشد ایدز داشته باشد. اگر قرار باشد کتابی یا درسی در این زمینه وارد آموزش‌ و پرورش شود با اما و اگرهای بسیرای مواجه شده و در نهایت هم کتاب اجازه ورود به مدارس را پیدا نمی‌کند.

پرورش در واقع به پرورش شخصیت و جنبه اجتماعی‌شدن دانش‌آموزان بر می‌گردد و پرورش هم به مسائل جسمی و هم جنسی مرتبط است و متاسفانه به هیچ‌یک از این زمینه‌ها پرداخته نمی‌شود.

شاید راهکار آن الگو برداری از آموزش و پرورش کشورهای موفق، بومی‌سازی این آموزش‌ها و استفاده صحیح از آن‌ها باشد.

- این کار موانعی دارد و کار ساده‌ای نیست و به نظر من یکی از موانع اصلی خانواه‌ها هستند؛ به نظر می‌رسد اگر آموزش و پرورش یک‌سری مباحث را خیلی شفاف و البته با درنظرگرفتن حریم‌ها، مطرح کند، به نظر می‌رسد با مخالفت خانواده‌ا مواجه شود و حتی خانواده‌هایی که متوجه این قضیه در مدارس فرزندانشان شوند، ممکن است، مانع از تحصیل فرزندانشان در آن مدارس شوند.

درست است؛ به دلیل عدم ارتباط صحیحی که در بیشتر خانواده‌ها وجود دراد، این مسائل بروز داده نمی‌‌شود؛ از سوی دیگر والدین همیشه فکر می‌کند فرزندانشان از هر اشتباهی مبرا هستند یا زود است به یک‌سری مسائل ورود پیدا کنند؛ از سوی دیگر با توجه به آمار 70 درصدی استفاده از ماهواره (آماری که توسط وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مطرح شد) و با توجه به گستردگی استفاده از اینترنت و فضای مجازی میان دانش‌آموزان، آشنایی با بسیاری از مسائل جنسی بسیار زودتر از موقع خود صورت می‌گیرد.

از حدود کلاس پنجم دبستان، دانش‌آموزان نسبت به مسائل جنسی آگاهی پیدا می‌کنند و با افزایش سنشان این آشنایی بیشتر می‌شود؛ با توجه به تابو بودن این مسئله در جامعه و محدودیت‌هایی که به لحاظ فرهنگی و سیاسی در جامعه وجود دارد، تحریک و سرکوب دانش‌آموز بیشتر می‌شود و به این ترتیب آسیب‌های شخصیتی و اجتماعی دانش‌آموزان را تهدید می‌کند.

-خانواده‌ها چگونه می‌توانند آسیب‌هایی که به لحاظ عدم آگاهی جنسی در فرزندانشان به وجود می‌آید را کنترل کنند؟ نقش مدرسه و فعالان مدنی در این زمینه چگونه تعریف می‌شود؟

زمانی که پدر و مادرها به مدرسه‌ها فراخوانده می‌شوند تنها تصورشان درخواست پول برای مدرسه است؛ اما اساس این کار به این‌گونه نیست؛ والدین و مدرسه باید در ارتباطی مداوم باشند؛ و یکی از مهم‌ترین مسائل، مشاوره در زمینه رشد دانش‌آموز از جمله رشد بلوغ او باشد. این مشاوره مختص افراد خاصی نیست و به همه ما مربوط می‌شود. این مراحل را پدر و مادر نمی‌دانند و مدرسه باید به آن‌ها آموزش بدهد؛ این روش می‌تواند مانع استفاده والدین از روش‌های ناصحیح شود.

در حال حاضر، رسانه‌های و فضای مجازی با این که آسیب‌هایی دارند اما از مزایایی هم برخوردارند؛ آن‌ها که در زمینه حقوق کودک کار می‌کنند، نماهنگ‌های خاصی درست کرده‌اند که به کودکان، نوع برخودشان با غریبه‌ها را نشان می‌دهد؛ بنابراین به راحتی هم می‌توان والدین را در جریان این آسیب‌ها قرار داد و روش‌های پیشگیری از آسیب را به آنها نشان داد و از سوی دیگر می‌توان این موارد را به کودکان آموزش داد؛ حساسیت ایجادکردن برای والدین از مسائل بسیار اساسی است.

از سوی دیگر اطلاعاتی که در جمع دوستان رد و بدل می‌شود را هم نباید نادیده گرفت؛ زمانی که کودکان در معرض گفت‌وگوهای مبالغه‌آمیز و ناسالم یکدیگر قرار می‌گیرند، تنها راه باقی‌مانده ورود صحیح خانواده‌ها و ساختار آموزشی است.

http://omidiraniannewspaper.ir/detail/2987

محمدرضا نیک نژاد، روزنامه فرهیختگان، 3 مردادماه 95 

( این یاداشت با نام" مدرسه و معضلی به نام خشونت" به چاپ رسید)

  1. بر کسی پوشیده نیست که خشونت دارای ریشه های اجتماعی و فرهنگی است و از میان برداشتن آن و یا دست کم کاهش اش نیازمند برنامه ریزی های دراز مدت و پیگیرانه آموزشی- فرهنگی است. چرخه خشونت در دوری بی پایان همه را مانند گردابه ای به سوی خویش می کشد. چرخه خشونت شهروندان را روزی در جایگاه خشونت کننده و روز دیگر در جایگاه خشونت پذیر قرار می دهد. کودکی که در نهاد خانواده و از روزهای نخستین زندگی اش با شکل های گوناگون خشونت – فیزیکی یا زبانی- روبرو بوده است اگر روزی دست بالاتر را داشته باشد به احتمال فراوان خشونت خواهد نمود. کسانی که در فرهنگی خشونت گرا زندگی می کنند و در سپهر آن رشد می کنند روزی کوک اند و خشونت می بینند، روز دیگر کارفرما و معلم و پلیس و کاسب و ... می شوند و بر زیر دست خویش خشونت می کنند. از این هم نباید گذشت که فرهنگ آموزشی ما دارای ریشه های توانمندی از خشونت است. از چوب معلم که گل است و هر که نخورد خُل! بگیر تا شعرهایی کهن از بزرگان شعر ایران مانند سعدی که می گوید" استاد معلم چو بود بى آزار/ خرسک بازند کودکان در بازار". هنوز هم خانواده هایی هستند که با این باور فرزندان خویش را به مدرسه و یا به استادکار می سپارند که " گوشت اش برای شما استخوانش برای ما!" به هر روی از میان بردن خشونت و پایان دادن به چرخه آن نیازمند یک کار فرهنگی ریشه دار، گسترده و برنامه ریزی شده است و در رهگذر خشونت ورزی، آموزگار و دانش آموز از خطا بر کنار نیستند.

  2. در انتشار خبرهای وابسته به خشونت در مدرسه با توجه به گستردگی مدرسه ها- چه در شمارش و چه از نظر جغرافیایی- نیازمند آمارهای موشکافانه و تحلیل بردار هستیم. شوربختانه آموزش و پرورش در زمینه انتشار آمارهای درونی بسیار بسته عمل می کند و تا اندازه فراوانی در هیچ زمینه ای آمارهای درست و شفافی در آموزش و پرورش نداریم! آمار از این رو مهم است که ما بدانیم خشونت، آن هم از نوع آموزگار به دانش آموز چند درصد است و اگر بحرانی به نظر می رسد به گونه ای جدی به آن پرداخته شود. گرچه به باور نگارنده حتی یک مورد خشونت هم زیاد است! اما برای تحلیل و بررسی ریشه های آن نیازمند آمارهای شفاف هستیم.

  3. خشونت در مدرسه ها دارای سه شکل است. از آموزگار به دانش آموز، از دانش آموز به دانش آموز و از دانش آموز به آموزگار. آنچه در جامعه به درستی و با حساسیت فراوانی پیگیری می شود، شکل نخست آن است. اما دو شکل دیگر آن با بی توجهی آزار دهنده ای روبروست. بارها در دوران آموزگاری ام شاهد درگیری دانش آموزان با یکدیگر بوده ام که در یک نمونه به کشته شدن یکی از دو سوی درگیری انجامید و پس از دو سال دانش آموز دیگر هم به دار آویخته شد! در همین راستا در دوران کاری ام چندین مورد کتک خوردن معلم را شاهد بوده ام و باز چندین سکته همکار در کلاس به سبب فشار و استرس و شیطنت بیش از اندازه دانش آموزان که در یک مورد همکارِ پا به بازنشستگی در کلاس درگذشت. اگر جامعه به خشونت آموزگار به دانش آموز – باز تاکید می کنم به درستی و به خاطر دست بالای آموزگار در کلاس و مدرسه- حساس است، نباید چشم به دیگر گونه های خشونت در مدرسه ببندد و شمار و ریشه های آن را نادیده بگیرد. بی گمان دو گونه ی دیگر می تواند بخش مهمی از چرخه خشونت در مدرسه و باز تولید آن در جامعه باشد.

  4. یکی از ریشه های خشونت در کلاس و از سوی آموزگار شرایط فیزیکی حاکم بر کلاس و آموزگار و دانش آموز است. از سر تجربه می توان گفت که کلاس های پر تراکم زمینه بیشتری برای بروز خشونت پدید می آورد. دانش آموزان بی انگیزه و شرایط سنی و شیطنت آنها، درونمایه های دور از زندگی واقعی و از دید دانش آموز به درد نخور، بی نتیجه بودن درس و مشق و سواد و مدرک در زندگی آینده دانش آموزان و بی کاری فراوان دانش آموختگان، گرفتاری های صنفی- آموزشی آموزگاران و حس فقر و فرق میان میان آنان، آشنا نبودن دانش آموزان و آموزگاران با حقوق و تکالیف شهروندی و ناکارآمدی آموزش های تربیت معلم، نبود شادی و برخوردهای شدید دست اندرکاران مدرسه با کمترین رفتارهای بیرون از عرف سنتی چه درباره دانش آموز و چه درباره آموزگار  و .... خود به خود زمینه بیرون روی از چارچوب های سنتی کلاس و مدرسه را برای دانش آموزان به ویژه در دوره های متوسطه اول و دوم فراهم کرده و خواه ناخواه فضا را به سوی رویارویی میان آموزگار که وظیفه اش نگهداشت نظم کلاس است با دانش آموزان خسته از محدودیت های فراوان فراهم کرده و احتمال بروز خشونت را بالا می برد. از فیلم های منتشر شده هم چنین بر می آید که بیشتر آنها با برنامه های از پیش تعیین شده بوده و دانش آموزان در آنجا منتظر بروز چنین رفتارهایی از سوی معلم بوده اند.

به هر روی این که خشونت در مدرسه هست و بسیاری از آنها رسانه ای نمی شود، گمانی نیست اما پرداختن به آن نیازمند برخوردی ریشه ای و هدفمند و دور از احساس دارد و این وظیفه دولت و نهادهای مدنی و رسانه هاست تا در فضایی آرام راه های از میان بردن آن را به بررسی بنشینند.    

http://www.farheekhtegan.ir/newspaper/page/1999/13/83809/0            

راپورت های شبانه دکتر مصدق

                محدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 2 مردادماه 95

بخشی از صحنه روشن و پیرمردی عصا زنان و لنگان لنگان در آن به پیش آمد. صدای گزارشگری در تالار پیچد. صدا از فرار دکتر مصدق و خیانت او بر میهن و شاه گفت. هر بار که واژه خیانت شنیده شد، پیرمرد ایستاد، برگشت و گوش تیز کرد و دوباره سر در گریبان و لنگان لنگان پیش آمد. به کمترین فاصله که رسید گفت"من محمد مصدق، متولد 1261 تهران ...." مو بر تنم سیخ شده بود. دکتر مصدق! شگفتا که واژه های تاثیر گذار مصدق از دهان کسی بیرون می آمد که بارها با طنزش ریسه رفته بودم. "فرهاد آییش" چنان در نقش دکتر مصدق جا افتاده و تاثیر گذار بود که انگار نه انگار یکی از توانمندترین کمدین های کنونی ایران است. بازی به یاد ماندنی آییش در کنار هنرِ ذاتی "ایرج راد" – که او و نقش هایش را از کودکی دوست داشته ام- نمایش "راپورت های شبانه دکتر مصدق" را یکی از دیدنی ترین نمایش های کنونی کرده است. ایرج راد با وقارِ همیشگی اش، نقش کرمیت روزولت- مامور سازمان سیای آمریکا و گرداننده کوتای 28 مرداد علیه دولت ملی دکتر مصدق- را باز آفرینی می کند. به لطف دوستی ارجمند در اجرای افتخاری این نمایش برای روزنامه نگاران و عکاسان خبری به دیدن این تئاتر رفته بودم. تماشاگر حرفه ای فیلم و تئاتر نیستم و بیشتر با نگاهی حسی به تماشای آنها می نشینم با این رو نمی توان از بازی زبردستانه ی "نرگس محمدی" در نقش خانم رییس، "خسرو احمدی" در نقش "گنده لات"، بازی احساس برانگیز "رویا میرعلمی" در نقش خدیجه دختر دکتر مصدق و چهره پیشکسوت هنرهای نمایشی"منوچهر علیپور" در نقش رییس دادگاه نظامی چشم پوشید. اگر بخواهم از توانایی گروه بازیگران و بازیگردانان بگویم بی گمان جا برای نوشتن بسیار اندک است. اما افزون بر موضوعِ پر کشش نمایش- که گذری تند بر سرگذشتِ پر افت و خیز نخست وزیر ملی ایران یعنی دکتر مصدق است- نمی توان بر کارگردانی خوب و بازی یکدست و گیرای گروه نمایشی و تلاش تاثیر گذار آنان آفرین نگفت. نمایش راپورت های شبانه دکتر مصدق دارای نکته های ظریف تاریخی و سیاسی فراوانی است که باید رفت و دید. اما "اصغر خلیلی" نویسنده و کارگردان نمایش درباره کارش به خبرگزاری مهر می گوید:" در حقیقت ساختاری که در پیرنگ نمایشنامه جاری است همان زندگینامه دکتر مصدق از بعد از ملی شدن صنعت نفت تا مرگ وی را در بر می گیرد اما زاویه دید من به زندگی مصدق به شکل نمایش صرف بیوگرافی وی نیست بلکه بیشتر عوامل رخ دادن کودتای ۲۸ مرداد و مرگ مصدق را از زاویه دید رسانه ها و افکار عمومی مورد بررسی قرار داده ام." با همه این ها شنیدن و خواندن درباره مصدق، کمتر برایم جایگزینی داشته است اما این که خود را در دادگاه او ببینم و سخنان، رفتار و کنش های او و مخالفانش را حس کنم بی گمان حسی کمیاب است. پیش از اجرای سکانس دادگاه نخست وزیر ملی، چندین آینه بزرگ به روی صحنه آورده شد. حضور آینه ها اندیشه ام را در گیر کرد! تا این که خود و انبوه تماشاچیان را در آن ها دیدم. راستی در دادگاه تاریخی این مرد بزرگ و شاید دیگر بزرگمردان، تماشاگرانِ ناچارِ همیشگی بوده ایم. چند روزی است که حضور آینه ها آزارم می دهد. نمی دانم چرا به یاد شعرِ "بیا ز سنگ بپرسیم" فریدون مشیری می افتم که در بخشی از آن آمده : درون آینه ها درپی چه می گردی؟ / بیا ز سنگ بپرسیم/ که از حکایت فرجام ما چه می داند/ بیا ز سنگ بپرسیم / زانکه غیر از سنگ/ کسی حکایت فرجام را نمی داند/ همیشه از همه  نزدیک تر به ما سنگ است / نگاه کن/ نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ ...

http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/70080/%d8%b1%d8%a7%d9%be%d9%88%d8%b1%d8%aa%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d8%a8%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%af%da%a9%d8%aa%d8%b1-%d9%85%d8%b5%d8%af%d9%82

اجرای ماده 78 قانون مالیات در راستای عدالت آموزشی

محمدرضا نیک نژاد، ص اقتصاد اجتماعی روزنامه تعادل، 30 تیرماه 95

"عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات در مجلس گفت: انتظار مجلس این است که دولت با اقتدار و جسارت در راستای دریافت مالیات از آستان قدس رضوی و دیگر دستگاه‌های مذکور در قانون اقدام کند. محمود صادقی در گفت‌وگویی با تاکید بر لزوم اقدام عملی دولت در راستای دریافت مالیات از آستان قدس و نهادها و دستگاه‌های یادشده در قانون، اعلام کرد: بنابر ماده ۷۸ قانون الحاق برخی مواد به قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت، به‌منظور برقراری عدالت آموزشی و اجرای اصل ۳۰ قانون اساسی و تجهیز کلیه آموزشگاه‌های آموزش و پرورش با اولویت مناطق محروم و روستا‌ها، آستان قدس رضوی و آن دسته از مؤسسه‌ها و بنگاه‌های اقتصادی زیرمجموعه نیروهای مسلح و ستاداجرایی فرمان امام(ره) و سایر دستگاه‌های اجرایی که تا زمان تصویب این قانون مالیات پرداخت نکرده‌اند، به استثنای مواردی که اذن ولی‌فقیه وجود دارد، موظف به پرداخت مالیات مستقیم و مالیات بر ارزش افزوده هستند." (خبرگزاری ایلنا)

 البته موضوع دریافت مالیات از برخی نهادهای زیر نظر رهبری به این گفت و گو و حتی ماده 78 برنمی گردد. این ماده پیامد تلاش های برگزار کنندگان چند همایش " توسعه و عدالت آموزشی" و رایزنی با مجلس و دولت بود که در سال 93 به شکل قانون در شورای نگهبان به تصویب رسید. اما شوربختانه تاکنون دولت به علت های نامشخص برای اجرای آن این دست آن دست کرده است! در برنامه ششم توسعه آمده است که محل هزینه این مالیات، به سامان کردن گرفتاری های مالی دولت و پیگیری اقتصاد مقاومتی است که بی گمان با هدف نخستینِ این مالیات همراستا نیست و شاید به شکلی پشت پا زدن به گرفتاری های پر شمار آموزش و پرورش به ویژه در استان ها و مناطق نابرخوردار است. هنگامی از گرفتاری های آموزشی سخن به میان می آید برای ما شهرنشینان شهرهای کلان و متوسط تراکم کلاس و ناشاد بودن مدرسه و برخورد نامناسب آموزگار و مدیر و معاون و چانه زنی با مدیر برای کاهش کمک های دلبخواهانه ی اجباری! و نبود ابزارهای کمک آموزشی و آزمایشگاه و کتاب های نامناسب درسی و جایگزینی آنها با کتاب های کمک آموزشی چند ده ها هزار تومانی و آماده نکردن دانش آموزان در هر پایه ای برای کنکور و ... از خاطر می گذرد. گرچه شهرها به ویژه کلان شهرها نیز از گرفتاری های آموزشی دردآوری مانند کودکان کار و بازماندگان از آموزش رنج می برند اما بی گمان کمبودهای آموزشی در شهرها به ویژه مناطق برخوردار با نیازهای آموزشی در مناطق نابرخوردار سنجیدنی نیست. برای نمونه هزار مدرسه خشتی در روستاهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان و ...، فقر شدید اقتصادی که بنیادی ترین ریشه بازماندگی از آموزش در این مناطق است، وجود صدها کلاس کپری یا کانکسی، وجود ده ها مدرسه شبانه روزی که حتی توان یک وعده خوراک به دانش آموزان را ندارند و با امکاناتی نزدیک به صفر به کار خویش ادامه می دهند و اکنون نیز قرار است به خیرین سپرده شوند! سرمایه گذاری صفر برای بالابردن سطح اقتصادی و فرهنگی خانواده ها برای تشویق آنان به ادامه تحصیل دختران در مناطق محروم، فراهم کردن دستمزد درخور برای معلمان مناطق نابرخوردار و تشویق آنان برای ماندن و انجام کار آموزشی بهینه، نزدیک 11 هزار و 500 تومان سرانه دانش آموزی در سال برای هر دانش آموز! که در مناطق حاشیه ای کشور و با توجه به پراکندگی کم جمعیتی، روی هم رفته عدد خیلی ناچیزی برای هر مدرسه را شامل می شود و .... این ها تنها گوشه ای از دشواری های درس دادن و درس خواندن در مناطق محروم کشورند و بی گمان این سیاهه دراز دامن تر است.

اما آموزش و پرورش در کل نیز از فقیر ترین وزاتخانه های دولت است و شوربختانه نگاه حاکمیتی به آن از سوی همه نهادهای حکومت نادرست است. این نگاه خود را در بودجه و البته همین ماده 78 نشان می دهد. به گفته کاربدستان، آموزش و پرورش امسال با 6000 میلیارد تومان کسر بودجه روبروست- این یعنی نزدیک یک – ششم کل بودجه اش، بیش از 30 درصد مدرسه های فرسوده- یعنی 35 هزار از 105 هزار مدرسه، میانگین حقوق فرهنگیان چیزی نزدیک به نصف خط فقر نسبی کشور، نزدیک 4 میلیون کودک بازمانده از آموزش و .... و تازه همه این ها کمترین امکانات برای یک آموزش حداقلی است. بی گمان برای داشتن آموزشی کیفی و به روز و از همه مهمتر پرورش دهنده شهروندانی دانا و توانا این ها به تنهایی نمی توانند زمینه ای درخوری را فراهم کنند.

نکات گفته شده بخش اندکی از گرفتاری های اقتصادی نهاد آموزش است و نشان می دهد که اجرای "ماده ۷۸ قانون الحاق برخی مواد به قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت" می تواند بخشی ناچیز اما موثر از این گرفتاری ها را حل کند. پیگیری این ماده به عهده کاربدستان آموزشی و اجرای آن بر عهده دولت است. امید که این حق به زودی به حقدارش یعنی دانش آموزان مناطق نابرخوردار برسد.   

 http://www.taadolnewspaper.ir/archive/5/1395/4/30#page=12|item=47546  

جمعیت هلال احمر و آموزش و پرورش نوین

محمدرضا نیک نژاد، روزنامه شهروند، 26 تیرماه 95

هنگامی که از نگارنده خواسته شد که درباره سازمان "هلال احمر"، هدف ها و وظیفه هایش و روش آگاهی از آن ها بنویسم، کمی جا خوردم و اعتراف کردم که راستش خودم هم درباره کارکردهای دیگرش چیزی نمی دانم! اصلا به جز امداد رسانی مگر کارکردهای دیگری نیز دارد؟ گفتند بله دارد! گفتم حالا من باید چه کنم؟ گفتند شما به عنوان یک آموزگار چه پیشنهادی برای شناساندن این سازمان به ویژه به نسل جوان دارید؟ با خودم گفتم ای بابا! رطب خورده منع رطب چون کند!؟ من که خودم در این زمینه چیزی نمی دانم! چگونه می توانم درباره اش بنویسم؟ از شما چه پنهان رفتم و دست به دامن گوگل شدم. نخستین تارنمایی که نام و آدرسش آمد، تارنمای خودِ سازمان هلال احمر بود و نخستین صفحه ای را که باز کردم تاریخچه این سازمان بود– که تا اندازه ای همان تاریخچه سازمان صلیب سرخ جهانی است. در بخشی از تاریخچه آمده بود: "کمیته بین‌المللی صلیب‌سرخ (ICRC )، که مقر آن در ژنو  قراردارد، سازمانی است بی‌طرف، بی‌غرض و مستقل که وظیفه منحصراً‌ بشردوستانه آن عبارت است از: حفاظت از زندگی و کرامت قربانیان جنگ و نیز خشونت داخلی و یاری‌رسانی به آنها. فعالیت‌های کمیته بین‌المللی بر پایه مقررات حقوق بشردوستانه استوار است و در موارد سیاسی، دینی و عقیدتی بی‌طرف است." در ماده 2 اساسنامه ملی نیز آمده بود: " اهداف جمعیت عبارتند از: تلاش برای تسکین آلام بشری، تامین احترام انسانها و کوشش در جهت بر قراری دوستی و تفاهم متقابل و صلح پایدار میان ملت ها و همچنین حمایت از زندگی و سلامت انسانها بدون در نظر گرفتن هیچگونه تبعیض میان آنها." در بخش معرفی نیز اصول هفتگانه ی " بی طرفی، بی غرضی، استقلال، خدمت داوطلبانه، بشر دوستی، یگانگی و جهان شمولی" آورده شده بود.

 با گشت و گذار بیشتر می شد نکته های ارزشمندتری درباره جمعیت بیابم، اما بهتر دیدم که به ریشه بی خبری شهروندان از جمله خودم از نهاد ارزنده ای مانند هلال احمر بپردازم و راه های پیشنهادی برای آشنایی بیشتر شهروندان با آن را واکاوی کنم. پیش از هر چیز به گمانم بخش روابط عمومی جمعیت نتوانسته است آن گونه که شایسته و بایسته است کارکردهای گوناگون سازمان را به شهروندان بشناساند و آنان را در زمینه هدف ها، وظیفه ها و کوشش هایی که در بالا به بخش هایی از آن اشاره شد، آگاه سازد. بی گمان این ضعف نه تنها به زیان خود هلال احمر است، بلکه می تواند برای شهروندان نیز آسیب رسان باشد. این نقد از آن جا ناشی می شود که شهروندان، بیشتر با بخش امداد و نجات این سازمان آشنا هستند و تنها در زمان نیاز در این موارد دست به دامن جمعیت هلال احمر می شوند. اما اگر بدانند که این سازمان افزون بر نجات زخمی ها و آسیب دیدگان جنگ و تصادف های جاده ای  و افتادن از کوه و گیر کردن در برف و آسیب دیدگان سیل و زلزله و ... در پی" احترام به انسان و برقراری صلح و دوستی و تفاهم و ..." است بیش از اکنون می توانند دستِ نیاز خویش را به سوی حلال احمر دراز کنند. برای نمونه چند سال پیش شماری از بخش آموزش جمعیت به دبیرستان ما آمدند و درباره روش های امداد و نجات و به ویژه پیش از رسیدن ماموران امداد توضیح دادند. نگارنده که با انگیزه ی شخصی در کنار دانش آموزان به آموزش های آنان گوش فرا داده بودم چیزی درباره دیگر کارکردهای هلال احمر نشنیدم و ندیدم! از این رو باید به دنبال راه های تازه گشت و روش های پیشین را بازخوانی نمود.

اما به باور من بهترین راه شناساندن سازمان هلال احمر ورود به درونمایه های درسی دانش آموزان است. گرچه پیش از این گویا کارهایی در این زمینه انجام گرفته است. برای نمونه در خبری آمده بود که " رئیس جمعیت هلال احمر شهرستان خواف با اشاره به گنجانده شدن درس آشنایی با حوادث و کمکهای اولیه" در کتاب درسی آمادگی دفاعی، از تدریس این سرفصل در مدارس شهرستان خواف با حضور مربیان هلال احمر خبر داد." ( رسانه ها 4/11/ 94)

اما سخن پایانی این که آموزش و پرورش نوین در پی پرورش شهروندان دانا و تونایی ست که در کنار برآوردن نیازهای زیست فردی بتوانند جامعه پذیر نیز باشند و در همراهی و همیاری با شهروندان دیگر به هدف های ارزشمند انسانی – اجتماعی دست یابند. در ساختارهای آموزشی پیشروِ کنونی، ساز و کارهای فراوانی برای پرورش چنین شهروندانی فراهم شده و برنامه های درسی، درونمایه های آموزشی و زمینه های سخت افزاری و نرم افزاری آن پیش بینی شده است. پس از پرورش ذهنی کودکان، مهمترین ابزار برای جامعه پذیری دانش آموزان به کارگیری آنها در تلاش های داوطبانه و گروهی برای رسیدن به یک هدف مشترک است. با توجه به تجربه و هدف های جمعیت هلال احمر در کارهای انسان دوستانه و داوطبانه، تلاش و گسترش چنین کنش هایی میان نوآموزان می تواند بیش از هر زمانی در پرورش شهروندان کنونی و آینده کارگر افتد. البته از این رهگذر نیز شهروندان آینده با کارکردهای نوین جمعیت آشنا خواهند شد. نخستین پله در آموزش و پرورش با رویکرد انسانی و حقوق بشری، فراگیری کار جمعی و پیاده کردن این آموزه ها در گروه است. با کار گروهی است که می توان چشم براه نهادینه شدن پنج جانمایه شهروندی یعنی " راستگویی، احترام، همدردی، پاسخگویی و شجاعت" در نهاد فراگیران بود. این پنج جانمایه همپوشانی بسیاری با هدف های جمعیت هلال احمر داشته و این می تواند زمینه خوبی برای ورود آموزش های انسان دوستانه و داوطلبانه به آموزش های رسمی باشد. از این رو با توجه به تفاهم نامه ای که میان آموزش و پرورش و جمعیت هلال احمر نوشته شده است، امروز بیش از گذشته زمینه برای همکاری این دو نهاد فراهم بوده و امید آن می رود که دست اندرکاران جمعیت بتوانند با توجه به هدف هایشان آموزش های داوطلبانه را بخش مهمی از آموزش های رسمی کنند. پیشنهاد می شود کانون دانش آموزی جمعیت هلال احمر در هر مدرسه راه اندازی شده و پلی شود میان آموزشِ نوآموزان در زمینه های آموزش های شهروندی، رفتارهای انسان دوستانه و کنش های داوطبانه. این کار، هم آشنایی شهروندان کنونی و آینده را با جمعیت افزایش می دهد و هم می تواند زمینه ای شود برای آموزش های پویا و کارآمد در زمینه شهروندسازی و پرورش شهروندان شایسته.  

 http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/69283/-%d8%ac%d9%85%d8%b9%db%8c%d8%aa-%d9%87%d9%84%d8%a7%d9%84%e2%80%8c%d8%a7%d8%ad%d9%85%d8%b1-%d9%88-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4%e2%80%8c%d9%88%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%b1%d8%b4-%d9%86%d9%88%db%8c%d9%86

کتانی‌های کهنه و بازماندگی از آموزش!

                  


محمدرضا نیک ‌نژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،26 تیرماه 95۱- کفشِ تازه خریده بودم اما به خاطر نوروز، کتانی‌های کهنه‌ام را می‌پوشیدم- که آنها هم داستانی داشتند! مرز میان پا‌ها با زمین را مقوا پر می‌کرد. انگشت شست پای راستم آفتاب می‌گرفت. در پا‌هایم خوب جفت‌وجور نمی‌شد. از این‌رو آهنگ کِر- کِرش به راه بود. سنگریزه هم میهمان همیشگی‌اش بود و... زنگ تفریح با هیاهو بدو بدو می‌کردم که معلم قرآن، خیره به پا‌هایم به دفتر فراخواندم! کله تراشیده‌ام عرقی و پیراهنم از شلوار بیرون زده و... با آهنگ موزون کتانی‌هایم وارد دفتر شدم. مدیر پرسید: «پدرت چه کاره است؟» گفتم: «کارگر.» گفت: «چند بچه‌اید؟» گفتم: «پنج تا و منم آخری‌ام.» گفت: «درآمدتان چقدر است؟» گفتم: «من و چهار برادرم اگر کار کنیم، بد نیست!» پچ پچی کردند و نامه‌ای با یک آدرس به دستم دادند. نامه را پدرم دید. با چشم‌غره نامه را سپرد به برادر بزرگم که مجری احکام بود! او هم نامردی نکرد و یکی خواباند زیر گوشم! تا خواست دومی را بنوازد مادرم آمد و مانند همیشه از ته‌تغاریش دفاع کرد. برادرم به تندی گفت: «مگر ما فقیریم!؟» گفتم: «نه!» گفت: «پس چرا این را قبول کردی؟!» من تا آن زمان در باغ نبودم! این کوپنی بود که به بچه‌های خانواده‌های فقیر می‌دادند تا پوشاک نوروزشان را رایگان تهیه کنند. فردای آن روز مادرم به مدرسه آمد و کوپن را به مدیر داد و همچنان که چپ چپ نگاهم می‌کرد، گفت: «از ما سزاوار‌تر زیاد است!» و رفت. تا آن‌جا که خبر دارم آن زمان- و حتی پیش از انقلاب- افزون بر موسسه‌های نیکوکارانه فعال در مدرسه‌ها، آموزش‌وپرورش نیز بودجه‌ای جداگانه برای کمک به آموزش بچه‌های خانواده‌های نیازمند داشت. چه بسیار دکتر و مهندس‌های نامداری که زیر پوشش چنین کمک‌هایی درس خواندند- حتی برخی از فرادستان کنونی کشور.
۲- بنا به بخشنامه وزارتخانه آموزش‌وپرورش برای پوشش رسمی و یکسان دانش‌آموزی با همسر و پسرم به فروشگاهی از پیش تعیین‌شده رفتیم. بهای پوشاک بنا به پایه متفاوت بود. برای پسرم ٧٨‌هزارتومان شد. چون کیف‌ سال گذشته‌اش هم ناکار شده بود، ٨٠‌هزارتومان هم این‌جا پرداختیم. یکی دوماه پس از ‌سال هم کمک‌های۲۰۰-۳۰۰هزارتومانی دلبخواهانه اجباری! باید بپردازیم. افزون بر کتاب‌های درسی، کتاب‌های کمک درسی معرفی شده ازسوی معلم نیز حتما نیاز است! هرماه نماینده خانواده‌ها در کلاس ١٠تومن با عنوان شارژ برای تهیه جایزه یا جشن کلاسی یا... می‌گیرد. برای برگزاری جشن‌های ملی و آیینی در مدرسه، اردوهای تفریحی یا آموزشی، ابزارهای کمک آموزشی، راه‌اندازی شوفاژ، هزینه آوردن معلم ورزش! عیدی بابای مدرسه، جشن آغاز و پایان سال آموزشی و... باید پول بدهیم. تازه خدا رحم کرده مدرسه دولتی است و اصل ۳۰ قانون اساسی آموزش را رایگان کرده است! وگرنه چه می‌شد؟ همین چند روز پیش شنیدم که تنها نزدیک ۷‌درصد دانشجویان کشور دولتی درس می‌خوانند و بقیه در دانشگاه‌های رنگارنگ پولی، شهریه می‌پردازند! خب پس جای شکرش باقی است! گرچه همین فشارهای مالی بر بسیاری از خانواده‌هاست که سبب شده نزدیک ۴‌میلیون کودک از آموزش باز بمانند. دست‌های آشکار و پنهانی هست که می‌خواهد آموزش‌وپرورش را نیز به سرنوشت دانشگاه‌ها دچار کند اما تاکنون همین اصل ۳۰، کامیابی کامل را از آنان ستانده است اما با دریافت پول به بهانه‌های گوناگون اصل ۳۰ را هم دور می‌زنند. گمانی نیست که اکنون خانواده‌هایی مانند خانواده آن زمان ما توانایی تأمین هزینه‌های آموزشِ پولی شده برای فرزندان خویش را ندارند. حق آموزش از حقوق نخستین انسان است. نباید گذاشت کودکان بیشتری باز بمانند اما: پای ما لنگ است و منزل بس دراز/ دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.

http://shahrvand-newspaper.ir/…/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d9%86%db…

تعدیل نیرو؛ناکجاآباد آموزشی


 محمدرضا نیک‌نژاد‌،روزنامه جهان صنعت،26 تیرماه 95
«معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش وپرورش از ورود ۲۸ هزار و ۵۰۰ نیروی جدید به آموزش‌و‌پرورش از مهرماه امسال به ایسنا خبر داد. وزیر آموزش‌و‌پرورش هم در خبری از ایرنا گفت: «با وجود افزایش 500 هزار دانش‌آموز 80 هزار نیروی انسانی نیز در طول این سال‌ها بازنشسته شده‌اند و حتی یک نیرو استخدام نکرده‌ایم. »
آموزش‌و‌پرورش از زمان روی کار آمدن دولت یازدهم هیچ‌گونه استخدام رسمی نداشته و این نخستین بار است که سخن از ورود نیروی تازه به میان می‌آید‌ اما اگر آمار وزیر یعنی 80 هزار بازنشسته را سنجه‌ای برای ارزیابی بگیریم به ازای 80 هزار بازنشسته تنها 28 هزارو 500 نیرو جایگزین شده است. یعنی 51 هزار و 500 بازنشسته جایگزینی نداشته‌اند. اگر این کاهش نیرو را در کنار برنامه اصلی وزیر در ساماندهی نیرو با عنوان تعدیل بگذاریم، پی خواهیم برد که ایشان و تیم وزارتش یک گام به این هدفشان نزدیک شده‌اند. تعدیل نیرو از این قرار است که با سنجه‌های مدیریتی تیم کنونی 250 هزار نیروی آموزش‌و‌پرورش زیاد هستند و باید در دوره‌ای 10 ساله به 750 هزار نفر رسانده شوند. این در زمانی است که آمار دانش‌آموزی کشور رو به افزایش است‌ بنابراین تعدیل نیرو را از دو‌جنبه می‌توان بررسی کرد. یا تیم وزارتی بیش از گذشته چشم به افزایش تراکم کلاس‌ها دوخته‌اند یا نیروهای جایگزین را به گونه‌ای دیگر تامین می‌کنند‌ اما ایراد کار در احتمال نخست آنجاست که آموزش‌و‌پرورش بر خلاف پژوهش‌ها و تجربه‌های کامیاب جهانی، به سوی کاهش آموزگاران و افزایش شمار دانش‌آموزان کلاس پیش می‌رود که بی گمان زمینه کاهش کیفیت آموزشی را بیش از گذشته فراهم خواهد کرد. اکنون در برخی سامانه‌های آموزشی کشورهای پیشرو به ویژه در دوره پیش دبستانی و دبستان از دو آموزگار بهره می‌گیرند. آن هم با تراکمی از 15 تا 25 دانش‌آموز نه با 30 تا 40 دانش‌آموز در کلاس.
شکل دوم این است که تعدیل نیرو به معنای کاهش نیرو نباشد بلکه به دنبال کاهش نیروهای رسمی و افزایش نیروهای آزاد، حق‌التدریس یا خرید خدمت باشد. نیروهای آزاد، حق‌التدریس و خرید خدمتی به شکل ساعتی دستمزد می‌گیرند و رسمی نیستند. این نیروها با تنظیم قراردادی به استخدام درمی‌آیند و بسیاری از مزایای نیروهای رسمی از جمله و از همه مهم‌تر امنیت شغلی ندارند. آموزش‌و‌پرورش هر زمان که اراده کند، می‌تواند آنان را اخراج کند. البته این تنها ایراد کار این معلمان نیست. آنان با توجه به سطح بالای بیکاری در کشور با تن دادن به شرایطی ناعادلانه وارد آموزش‌و‌پرورش شده و تن به خواسته‌های بالا دستان خویش و با کمترین مزایا به کار ادامه می‌دهند. برای نمونه یکی از معلمان خرید خدمتی ‌حمیدرضا گنگوزهی‌ بود که زیر آوار دیوار فرسوده کنار مدرسه در استان سیستان و بلوچستان جان باخت. او برای رفتن به مدرسه محل خدمتش نزدیک به 300 کیلومتر راه‌های بیابانی را می‌پیمود و هزینه این سفر و خورد و خوراک و ماندن یک هفته‌ای در مدرسه را نیز خودش می‌پرداخت. تا زمان جان باختنش و در حالی که حداقل دستمزد وزارت کار نزدیک 900 هزار تومان بود- نزدیک 7 ماه- حقوق 450 هزار تومانی! خود را نگرفته بود. این معلمان تقریبا روزمزد به شمار می‌آیند. تابستان‌ها و روزهای تعطیل نوروز یا تعطیلات رسمی از حقوق و بیمه برخوردار نیستند و در این شرایط شاید کمبود نیرو جبران شود‌ اما بی‌گمان اخلاق حرفه‌ای و حقوق انسانی فرد آسیب دیده و باز هم نخستین قربانی آن کیفیت آموزشی است. در جریان اعتراض‌های فرهنگیان در دهه 80 یکی از معاونت‌های سازمان برنامه و بودجه در صدا و سیما گفت: «حقوق فرهنگیان با توجه به تعطیلات تابستان و نوروز نسبت به دیگر کارمندان دولت بیشتر است. » این سخن برآمد از یک نگاه اقتصادی صرف به آموزش و آموزگار است و خالی از زمینه‌های فلسفی و توسعه‌ای به آنان. گمان نکنم اکنون فرادستی به خود اجازه دهد چنین سخنی بگوید، اما گویا نه در سخن که در عمل و دراز مدت فرادستان به دنبال پیاده کردن چنین برنامه‌ای هستند. این حرکت زمینه‌های اقتصادی صرف داشته و بی‌گمان به سود آموزش در کشور نیست. آموزش باید اخلاق‌ساز باشد نه خودش ابزاری شود برای بی‌اخلاقی و ستم چندگانه به دانش‌آموز و آموزگار. با ادامه این روند در این مسایل این راه ما را به ناکجا‌آباد آموزشی خواهد برد.

http://jahanesanat.ir/58463-%D8%AA%D8%B9%D8%AF%DB%8C%D9%84-

گزارش روزنامه «فرهیختگان» از مدرسه‌ای که به خاطر نداشتن سرانه در معرض تخریب است


 سرانه، بی‌سرانه
نویسنده : مطهره واعظی‌پور،26 تیرماه 95
این داستان تنها یک مدرسه نیست؛ داستان مدارسی است که در گوشه و کنار این کشور وجود دارند و هر سال با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کنند؛ مدارسی که سرانه ناچیز آموزش و پرورش می‌تواند حیات تازه‌ای در رگ‌هایشان جاری کند.
دبستان شهید تندگویان در یکی از خیابان‌های فرعی نزدیک دانشگاه آزاد اسلامی قیامدشت است؛ جایی که به برکت دانشگاه آزاد اسلامی، شهرداری خیابان‌شان را آسفالت کرده و بچه‌های مدرسه مجبور نیستند در خیابان‌های خاکی به مدرسه بروند.
ساختمان مدرسه از بقیه خانه‌ها جلوتر و قدیمی‌تر است. چند پسربچه که با آجر دروازه درست کرده‌اند جلوی در مدرسه فوتبال باز می‌کنند. امیرحسین داخل دروازه ایستاده است. دانش‌آموز دبستان شهید تندگویان است. لگدی به توپ می‌زند و می‌گوید: «در مدرسه را باز نمی‌کنند که ما هم مثل مدارس شهری تابستان در مدرسه بازی کنیم یا کلاس‌های تابستانی داشته باشیم.»
آرش همبازی دیگرش که در همان کوچه زندگی می‌کند با صدای بلند می‌گوید: «اگر آمدید از مدرسه ما گزارش تهیه کنید این را بدانید که چند روز پیش حکم تخریب آورده بودند.» با دست به ساختمان روبه‌روی مدرسه اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «خانه ما همین‌جاست. خودم دیدم که چند نفر با ماشین شهرداری نامه‌ای را به مدیر مدرسه دادند و با دست به دیوار مدرسه زدند و گفتند باید خراب شود.»
با یکی از مسئولان مدرسه در مورد شرایط دبستان شهید تندگویان که صحبت می‌کنیم، می‌خواهد اسمش را نبریم. می‌گوید: «540 دانش‌آموز در این مدرسه درس می‌خوانند. به دلیل کوچک بودن مدارس مجبور هستیم 15 کلاس شیفت صبح و 17 کلاس شیفت بعد‌از‌ظهر داشته باشیم. حالا با این شرایط شهرداری به ما اخطار داده که مدرسه باید عقب‌نشینی کند، در غیر این صورت اجازه فعالیت نداریم. ما اگر عقب‌نشینی کنیم علاوه‌بر اینکه حیاط مدرسه کوچک می‌شود هشت کلاس درس هم خراب می‌شود.»
او ادامه می‌دهد: «در این مدرسه 130 دانش‌آموز بی‌بضاعت یا بدبضاعت درس می‌خوانند. علاوه‌بر اینها 103 دانش‌آموز اتباع خارجی هستند که ما با چنگ و دندان برای ادامه تحصیل این دانش‌آموزان تلاش می‌کنیم، زیرا هر کدام‌شان هر لحظه ممکن است به دلیل فقر و اینکه مجبور هستند کار کنند یا به دلیل نداشتن کارت هویتی یا هزینه تحصیل نتوانند درس بخوانند.»
او می‌گوید: «هنوز بخشنامه ثبت‌نامه دانش‌آموزان اتباع خارجی نیامده است. آموزش و پرورش هر سال این بخشنامه را خیلی دیر صادر می‌کند. بعد از صدور بخشنامه بچه‌ها باید هزینه‌ای را که تا پارسال سالی 200 هزارتومان بود، پرداخت کنند و مراحل ثبت‌نام‌شان را انجام دهند. در این بین آموزش و پرورش سهم مدرسه را پرداخت نمی‌کند، با این وجود ما جلوی تحصیل‌شان را نمی‌گیریم.»
گرفتن مبلغی از اولیا، مشکلی است که دبستان شهید تندگویان هم با آن روبه‌رو است، اما یکی از مسئولان مدرسه می‌گوید: «وقتی نه سرانه دانش‌آموزان پرداخت می‌شود، نه سهم دانش‌آموزان افغان، ما مجبوریم هزینه‌های جاری مدرسه مانند آب، برق و گاز را از اولیای برخی دانش‌آموزان بگیریم.»

سرانه دانش‌آموزان پرداخت نمی‌شود
سرانه دانش‌آموزی تا سال گذشته ردیف بودجه‌ای مشخصی نداشت و امسال برای اولین بار برای سرانه دانش‌آموزی، ردیف بودجه‌ای مشخص شده است.
محمدرضا نیک‌نژاد، کارشناس آموزش و پرورش به «فرهیختگان» می‌گوید: «شاید بتوان گفت تنها اتفاق مثبتی که در بودجه 95 آموزش و پرورش افتاده اختصاص بودجه‌ای جداگانه برای سرانه دانش‌آموزان است، یعنی امسال آموزش و پرورش باید مبلغ سرانه دانش‌آموزی را با توجه به بودجه‌ای که دارد پرداخت کند.»
او می‌افزاید: «درست است که از امسال قرار است 150 میلیارد تومان به سرانه دانش‌آموزی اختصاص پیدا کند اما این بودجه برای 13 میلیون دانش‌آموز واقعا مبلغ ناچیزی حدود سالانه 20 هزار تومان برای هر دانش‌آموز است. البته شاید بتوان به این بودجه به‌عنوان یک نقطه امیدوار‌کننده نگاه کرد؛ اما در اصل باید گفت این مبلغ مشکلی را از نظام آموزشی حل نخواهد کرد.»
نیک‌نژاد تاکید می‌کند: «‌اگر آموزش و پرورش از سال‌های گذشته سرانه دانش‌آموزان را پرداخت می‌کرد و مدیران مدارس را مجبور نمی‌کرد دست‌شان را به سمت خانواده‌ها و خیرین دراز کنند، قطعا وضعیت مدارس الان بهتر بود.»
به گفته نیک‌نژاد، آموزش و پرورش تنها اعلام می‌کند با مدارس متخلفی که شهریه دریافت می‌کنند برخورد می‌کنند اما هیچ وقت فکر نکرده که چرا مدارس دست به انجام چنین تخلفی می‌زنند. آیا غیر از این است که برای جلوگیری از قطع شدن آب، برق و گاز و فراهم کردن امکانات اولیه مدارس مجبور می‌شوند از اولیا پول بگیرند؟»
چالش‌های مالی آموزش و پرورش معضلی است که باعث شده توجه به آموزش نتواند به اولویت نخست مسئولان این وزارتخانه بدل شود و بخش عمده دغدغه‌های آنها معطوف به تامین حقوق کارکنان ومعلمان وهمچنین نیازهای اولیه این وزارتخانه شود.