کمبود بودجه دولتی یا ناتوانی مدیران ارشد آموزشی و پرورش

محمدرضا نیک‌نژاد، روزنامه وقایع اتفاقیه، 25 مهرماه 95
1- در روزهای گذشته خبر بخشنامه برقراری بیمه طلایی فرهنگیان در سال آموزشی 96- 95 منتشر شد. در این بخشنامه سهم هزینه پرداختی از سوی فرهنگیان 18هزار و500 تومان برای هر فرهنگی یا هر عضو از خانواده‌اش است و همین اندازه نیز باید آموزش‌و‌پرورش به ازای هر عضو بیمه‌شده بپردازد، اما گویا در نخستین ماه اجرا، آموزش‌و‌پرورش توان پرداخت سهم خود را ندارد و قرار است این بخش نیز از حقوق این ماه بیمه‌شونده کسر شود.

گرچه از دولت دهم تاکنون نیز به همین شیوه، هر فرهنگی نزدیک 300 هزار تومان از آموزش‌و‌پرورش طلب دارد و از بازگشتش هم خبری نیست! و این جدا از گلایه‌های فراوان فرهنگیان از ناکارآمدی این بیمه در سنجش با بیمه‌های تکمیلی سازمان‌ها و نهادهای دولتی و حاکمیتی دیگر است.
2- در سه، چهار سال گذشته خبرهای وابسته به پرداخت پاداش پایان خدمت فرهنگیان یکی از پر‌شمارترین خبرهای صنفی بوده است. وزیر آموزش‌و‌پرورش در جاهای گوناگون و در این سه،‌ چهار سال بارها قول پرداخت این پول را داده است و شوربختانه پس از این همه مدت نتوانسته به قول خویش
عمل کند.
هنگامی که در دفتر مدرسه‌ها همکار بازنشسته‌ای دیده می‌شود که پس از دو سال بازنشستگی بلکه بیشتر، هنوز به طور کامل پاداش پایان خدمت خود را دریافت نکرده است، انسان از وضع پرسش‌برانگیز این ارزشمندترین فرهنگیان کشور و البته ناتوانی آزار‌دهنده دست‌اندرکاران آموزشی شگفت‌زده می‌شود و باز از زبان معاون پشتیبانی وزیر شنیده می‌شود که «حرکت در مسیر بهبود وضعیت معیشتی فرهنگیان نیاز به پشتکار دارد زیرا همیشه سنگ‌اندازی می‌شود... !»
3- بنا‌بر وعده دست‌اندرکاران آموزشی و سیاسی دولت، قرار بود فاز دوم رتبه‌بندی از مهر آغاز شده و افزون بر آن و گفته‌هایی، نقص آن در نادیده‌گرفتن فرهنگیانِ زیر 6 سال سابقه و بازنشسته برطرف شود. اکنون که نخستین ماه سال آموزشی رو به پایان است هنوز از اجرای آن خبری نیست و حتی فرهنگیانی که در سال 95 به رتبه‌های بالاتر رفته‌اند نیز همچنان چشم به‌راه رسیدن حکم‌های تازه‌ هستند. در‌این‌باره نیز آموزش‌و‌پرورش دست‌کم تاکنون به گفته‌های خویش پایبند نمانده است.
4- بنا به گفته فرادستان در آغاز سال آموزشی از سرِ کمبود نیرو، هزاران ساعت کلاس به شکل حق‌التدریس به فرهنگیان شاغل و بازنشسته واگذار شد. این در زمانی است که هنوز و پس از گذشت بیش از 6 ماه از سال 95 حق‌التدریس‌های این سال پرداخت نشده است.
در این مورد خوشبختانه تاکنون هیچ دست‌اند‌رکاری وعده‌ای نداده است! اما بی‌گمان افزایش هزینه حق‌التدریس امسال بر مقدار سال گذشته، عددی هراس‌انگیز خواهد شد و دور از ذهن است که دولت و به دنبال آن آموزش‌و‌پرورش به آسانی توان پرداخت آن را داشته باشند.
5-بی‌گمان می‌توان به سیاهه گرفتاری‌های مالی آموزش‌و‌پرورش، موردهای دیگری مانند دشواری‌های باور‌نکردنی آموزش در مناطق نابرخوردار، 30 درصد مدرسه‌های فرسوده خطرخیز، گرفتاری‌های فراوان مجتمع‌های شبانه‌روزی، پرداخت‌نشدن چندین ساله سرانه دانش‌آموزی مدرسه‌ها و به دنبالش دادن مجوز برای دریافت پول از خانواده‌ها حتی در نابرخوردار‌ترین شهرها و استان‌های کشور و ... را نیز افزود.
اما یک پرسش و چند نکته! آیا این گرفتاری‌ها پیامد بودجه کم و بی‌توجهی دولت به سامانه آموزشی است یا ناتوانی مدیران ارشد آموزش‌و‌پرورش و ناکارآمدی روش‌های مدیریتی در توزیع منابع مالی و انسانی آنان؟ بسیاری از فرهنگیان به بخش دوم پرسش باور دارند و همه گرفتاری مالی را پیامد به کارگماری مدیران ناکارآمد می‌دانند، اما نگارنده آمیخته‌ای از دو بخش را زمینه‌ساز گرفتاری‌های مالی سامانه آموزشی می‌داند و دم‌دست‌ترین دلیلش نیز ماندگاری دشواری‌های مالی در همه دولت‌ها و آمد‌و‌رفت‌های مدیران ارشد و گوناگون است. از سویی دولت به سامانه آموزشی بی‌توجه است و همچنان آن را نهادی مصرف‌کننده و کم‌اثر می‌داند و از این رو برای آن هزینه نمی‌کند و آموزش را به هیچ می‌انگارد.
از دیگر سو مدیران ارشد در پیشبرد خواسته‌های خود به‌ویژه گرفتن بودجه درخور از مدیران بالادست خویش ناتوان هستند و تا اندازه‌ای در توزیع شندرغاز بودجه آموزشی ناکامیاب. بخش نگران‌کننده داستان آن است که مدیران ارشد آموزشی همواره در پی توجیه این کمبودها و رفتارهای بالادستی‌های خود نیز هستند!
اما سخن و هشدار پایانی اینکه به آرامی به روزهای بودجه‌ریزی سال آینده نزدیک می‌شویم و بی‌گمان اکنون زمان تأثیرگذاری بر آن است. مدیران ارشد بدانند زمانی اندک برای اثبات خود دارند و دولت نیز بداند زمان کمی تا انتخابات باقی مانده است. زمان، زمان کارهای ماندگار و تأثیر‌گذار است و شاید فرصت دیگری برای ماندگارشدن پیش نیاید! این گوی و این میدان.
http://vaghayedaily.ir/fa/News/28125

دمِ این مدیر گرم!


محمدرضا نیک‌نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 24 مهرماه 95
١- همکاری با گله می‌گفت مدیر دبیرستان امسال پایه‌های درسی مهم را از من گرفته و داده به یک معلم آموزشگاهی. گفتم آموزشگاهی یعنی چه؟ گفت کتاب درسی را با کلی بدگویی به نویسنده‌ها و تهیه‌کنندگانش، کنار گذاشته و یکی از کتاب‌های کمک درسی که آلوده! به نکته کنکوری و تست و آمادگی برای آزمون‌های موسسه‌های آموزشی است را به بچه‌ها معرفی کرده است و با روشی که خواسته مدیر است، درس می‌دهد. پرسیدم با چه توجیهی کنارت گذاشت؟ گفت: روزهای پایانی تابستان پیشش رفتم. با کمی مِن و مِن گفت: خانواده‌ها از شما راضی نبوده‌اند! گفتم چرا؟ گفت: شما به شکلِ گروهی درس می‌دهید و در این روش خودِ بچه‌ها باید درس را بخوانند و مفاهیم درسی را بیرون بکشند. یا در کلاس، بچه‌ها را دایره‌ای می‌نشانید و خودتان هم درکنارشان، درباره درس گفت‌وگو می‌کنید. اصلا تست و نکته کنکوری هم در کلاس‌تان نمی‌گویید. به بچه‌ها سخت هم نمی‌گیرید! خانواده‌ها و من از کارهای شما راضی نیستیم و...
با این گفت‌وگو یادِ هزاران کتاب فلسفه آموزش‌وپرورش و روش‌های نوین آموزشی و نظریه‌هایی مانند مدرسه- جامعه جان دیویی و درس‌پژوهی و اقدام‌پژوهی و بخشنامه‌های پی درپی آموزش‌وپرورش و تأکیدهای فراوان بر روش‌های نوین و... افتادم. این مدیر و مدیران هم‌سطح‌اش و حتی بیشترِ مدیران فرادستش برخلاف یافته‌ها و انگاره‌های آموزشی نوین و هم‌جهت با فرهنگ آموزشی ده‌ها ساله ناکارآمد، درهماهنگی با بیشتر خانواده‌ها کار خویش را می‌کنند و مانند ١٠٠‌سال گذشته تیشه به ریشه توانایی‌ها و استعدادهای آینده‌سازان این کشور می‌زنند و... به این همکار گفتم: اعتراض نکردی؟ گفت: به چه؟ گفتم: به حرف زور و ناحسابی‌اش! گفت: کردم اما چاره‌ای جز ماندن نداشتم. باز یاد چیز دیگری افتادم و با او درمیان گذاشتم. گفتم: درکشورهای پیشرو در زمینه آموزش، نهادهای صنفی توانمندی هست که در هر مدرسه نماینده‌ای دارند تا ازچنین برخوردهایی جلوگیری کنند. استادی می‌گفت، بیشتر اعضای این اتحادیه‌ها کارشناسان کارکشته‌ای در آموزش هستند و مدیر، که چه عرض کنم، وزیر نیز بدون همراه کردن آنان نمی‌تواند آب بخورد! حتی در برخی از کشورها این اتحادیه‌ها با رویکردی آموزشی بر روند دگرگونی‌های سیاسی نیز تأثیر می‌گذارند. گفت: ما که نداریم! گفتم: داریم اما کم‌تجربه‌اند و نه‌چندان توانِ آموزشی درخوری دارند و نه توان سیاسیِ اثرگذاری! اما وضع‌شان دارد بهتر می‌شود و...
٢- زیر عکس تلگرامی نوشته شده بود: «دم این مدیر گرم». عکس را باز کردم. پارچه نوشته‌ای بود با چنین جمله‌هایی «والدین عزیز. درس فرزندان شما به‌ زودی آغاز می‌شود. من می‌دانم که چقدر اضطراب دارید که فرزندان‌تان بتوانند به خوبی از عهده امتحانات برآیند. اما لطفا درنظر داشته باشید که بین این دانش‌آموزان یک هنرمند وجود دارد که نیاز چندانی به دانستن ریاضیات ندارد. یک کارآفرین وجود دارد که نیازی به درک عمیق تاریخ و ادبیات انگلیسی ندارد. یک موزیسین وجود دارد که کسب نمرات بالای شیمی برایش اهمیتی ندارد. یک ورزشکار وجود دارد که آمادگی بدنی و فیزیکی برایش بیش از درس فیزیک اهمیت دارد. اگر فرزندتان نمرات بالایی کسب کرد، عالی است. در غیراین صورت لطفا اعتماد به‌نفس و شخصیتش را از او نگیرید. به آنها بگویید مشکلی نیست این فقط یک امتحان بود و شما برای انجام کارهای بزرگتری در زندگی به دنیا آمده‌اید و... با احترام فراوان، مدیر مدرسه».
با دیدن این عکس بی‌گمان باید به آینده امیدوار بود. گرچه شمار چنین مدیرانی اندک است اما مهم، گام‌هایی است که برداشته شده است. بی‌گمان کار این مدیر در رویارویی با فرهنگ آموزشی نادرست ارزنده و ستودنی است. «دم این مدیر گرم».

http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/77795/-دمِ-این-مدیر-گرم!

معلمان و دوره ای تازه در کنش های صنفی

محمدرضا نیک نژاد،ص اول و ص جامعه روزنامه همدلی،24 مهرماه 95
بیش از 17 سال از پایه گذاری کانون‌ها و انجمن‌های صنفی معلمان ایران می‌گذرد. نامدارترین نهادهای مدنی فرهنگیان با همه افت و خیزهای‌شان دستاوردهای ارزشمندی در گستره صنفی– آموزشی داشته و با همه فشارهای درونی و بیرونی و تحمیل هزینه‌های نه چندان متناسب با نوع و شکل فعالیت کنشگران‌شان، به حرکت خود ادامه داده است. انجمن‌ها و کانون‌های صنفی سراسر کشور با وجود فرهنگ ضد تشکیلاتی ایرانیان و قدرتمندی آن، در 17 سال گذشته متشکل‌ترین نهاد مدنی فرهنگیان، بلکه کشور بوده اند و توانسته‌اند در تلاش های شان به عنوان مستقل‌ترین تشکل در گستره کنش‌های صنفی– آموزشی و در همه دوره‌های سیاسی و با روش‌های گوناگون مدنی، امتیازهای خوبی از دست اندرکاران بگیرند و با گام‌های هرچند کوتاه اما ماندگار خواسته‌های صنفی فرهنگیان را به پیش ببرند. شاید یکی از مهم‌ترین دستاوردهای کانون‌ها در سال‌های گذشته به رسمیت شناخته شدن و اعتبار یافتن نسبی در دو سوی جایگاه خود به عنوان واسطه میان بدنه و قدرت بوده است. امروز با همه کاستی‌های کار مدنی در ایران و در کانون‌ها، از سویی چند ده هزار تن از فرهنگیان کنش‌های صنفی– آموزشی این تشکل‌ها را پی می‌گیرند و به فراخوان‌های آنان پاسخ مثبت می‌دهند و از دیگر سو نهادِ قدرت از هر فرصتی برای دیدار با نمایندگان و یا منتسبان آنان بهره گرفته، سخنان آنان را می‌شنوند و در پی رضایت نسبی آنان است. اما بی گمان راه برای رسیدن به تشکلی توانمند در هر دو گستره آموزش و صنف، بسیار دراز است و دشواری‌ها برای دستیابی به شکل استاندارد چنین تشکل‌هایی فراوان.
 از دشواری‌های بیرونی که یک سرش حاکمیتی است بگذریم، مهم‌ترین گرفتاری کانون‌های سراسر کشور به عنوان تنها نهاد صنفی فرهنگیان، کم توجهی بدنه همکاران به آنان است. گرچه با گذشت زمان این کم توجهی کاهش یافته است، اما بی‌گمان نسبت به شمارِ فرهنگیان این اندازه توجه، بسیار اندک است. اگر به دنبال مقایسه‌ای آگاهی بخش در این زمینه باشیم باید یادآور شد که در پیشروترین کشورها در زمینه آموزش، نهادهای معلمی دارای ریشه‌هایی محکم و سازمان یافته هستند و در بیشتر این کشورها بیش از 90 درصد معلمان عضو اتحادیه‌های معلمی هستند. که از میان آنان می‌توان از فنلاند، فرانسه، آلمان، ژاپن و .... و- در سطحی پایین تر از نظر آموزشی- آمریکا نام برد. نهادهای مدنی معلمی در این کشورها به گونه‌ای هستند که معلمان را در همه دوران کاری در زمینه‌های حرفه‌ای و رفاهی پشتیبانی می‌کنند. توان این نهادها آن چنان است که دست اندرکاران آموزشی و حتی سیاسی در کوچک‌ترین دگرگونی‌های آموزشی از واکنش آنان در هراس‌اند و پیش از اجرای طرح‌ها و برنامه‌های آموزشی به دنبال همراه کردن آنان
 هستند.
اکنون برخی از کانون‌های صنفی معلمان سراسر کشور پس از بیش از ده سال توانسته‌اند مجوز برگزاری مجمع عمومی را از دولت بگیرند و نیز در ماه‌های گذشته در استان‌هایی مانند آذربایجان شرقی، خراسان شمالی، گیلان و خمینی شهر به عنوان شعبه‌ای از استان اصفهان، مجمع و به دنبال آن انتخابات هیات مدیره برگزار شده است و با این کار کانون‌ها به دوره‌ای تازه در توانمندسازی ساختاری و پیگیری خواسته های صنفی– آموزشی پا نهاده‌اند. کانون صنفی معلمان تهران نیز ماه‌ها و هفته‌های گذشته را به زمینه‌سازی برای برگزاری مجمع عمومی در روز سه شنبه 27 مهرماه 95 گذرانده است. در این روز قرار است اساسنامه تازه تصویب و انتخابات هیات مدیره برگزار شود. انتظار می رود که فرهنگیان استان تهران با توجه به نقش کلیدی این استاد در گستره‌های مدنی، از فرصت به دست آمده بهره برده و با حضور خویش- چه به عنوان رای دهنده و چه به عنوان نامزد هیات مدیر و بازرسی- در بالا بردن نقش و جایگاه صنفی و آموزشی و حتی اجتماعی خود کوشا باشند. بی‌گمان با در نظر گرفتن همه بی مهری‌ها به مستقل‌ترین نهاد صنفی فرهنگیان، امروز کنش‌های صنفی– آموزشی معلمان نیازمند هوایی تازه و چشم براه اندیشه‌هایی نو و بالنده و آفریننده است برای دستیابی به یک تشکل استاندارد و توانا. امیدوارم فرهنگیان این فرصت را غنیمت شمرده و آن را همانند کنش‌های صنفیِ پر رنگ در سال‌های گذشته ببینند و درباره‌اش عمل کنند.

http://hamdelidaily.ir/?newsid=20207

حاشیه‌نگاری بر عملکرد 9 ساله مدارس هوشمند در ایران


 هوشمندسازی به بهای جدایی معلم و دانش‌آموز
فاطیما فردوس، روزنامه وقایع اتفاقیه،17 مهر 95
مدرسه‌های هوشمند، به زمان ما نرسید؛ نهایت تکنولوژی و استفاده از ابزارهای کمک آموزشی در کنار تخته‌سیاه، تخته‌های وایت‌برد بود و سی‌دی‌های آموزشی و فیلم و کل هفته را به عشق رسیدن به آن کلاس می‌گذراندیم که سر یک کلاس هم شده، معلم کمتر حرف بزند و ما فیلم ببینیم و تفریح کنیم؛ همان موقع هم ابزارهای کمک‌آموزشی ساده، برایمان حکم تفریح را داشت و توجهی به محتوای درس نداشتیم. با هزار زور، امتحان، تست هوش و البته پارتی‌بازی، معلم را راضی می‌کردیم که فلان درس را در اتاق کامپیوتر برگزار کند و ما از فضای جدی و خشک کلاس درس، خارج شویم. از سال 86 بود که اولین طرح راه‌اندازی مدرسه‌های هوشمند در مقاطع ابتدایی، کلید خورد. اگر آن زمان گذرتان به مدرسه‌های غیرانتفاعی و با شهریه‌های بالا خورده باشد، حتما دیده‌اید کلاس‌های مخصوصی را در مدرسه مشخص کرده بودند که بردهای هوشمند بزرگی به جای تخته‌سیاه در آن بود و اسمش را کلاس‌های هوشمند گذاشته بودند. برخورد دانش‌آموزان و حتی معلم‌ها با آن بردها، مثل شیئی بود که انگار تا‌به‌حال ندیده‌اند و تفریح دانش‌آموزان این شده بود که ساعاتی در روز را یواشکی به این کلاس‌ها سر بزنند و ته و توی این شی‌ء عجیب را دربیاورند. در نگاه اول، حضور تکنولوژی و ابزار کمک آموزشی دیجیتال در نظام آموزشی، بسیار مثبت و کارآمد به نظر می‌آمد به‌طوری‌که شیوه‌های متفاوت و جدیدی را برای آموزش در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌داد و طبیعتا روند یادگیری را لذتبخش‌تر می‌کرد. در یک کلاس هوشمند، دانش‌آموز و معلم می‌توانستند در لحظه از اطلاعات علمی استفاده کنند و این مسئله، نقطه امتیازی بود که معلم می‌توانست با طرح یک پرسش، امکان پاسخ‌های متفاوت را به دانش‌آموزان بدهد و در واقع، فضایی برای گفت‌و‌گو و فکر کردن گروهی را به‌وجود آورده بود و از این نظر، ابزار بسیار مهمی بود اما این مسائل و امتیازها در حد همان طرح و کلاس‌هایی با عنوان کلاس‌های هوشمند باقی ماند و به‌کارگیری هوشمندانه از این مدرسه‌ها با توجه به اینکه نیاز به معلم آموزش‌دیده و نظام آموزشی درخوری داشت که رسیدن به این مطالبات، چندان هم آسان نبود و فقط هزینه‌های زیادی برای هوشمندکردن صوری این مدارس، به همراه داشت.
مدارس هوشمند، جایگاهی در آموزش ندارند
مدارس هوشمند، عنوانی کلی بود که از سوی وزیر آموزش‌و‌پرورش در دولت دهم، از سال 86 مطرح شد و هنوز که هنوز است پس از گذشت 9 سال، جایگاه تعریف‌‌پذیری ندارد. محمدرضا نیک‌نژاد، معلم و عضو هیأت‌مدیره کانون صنفی معلمان، با اشاره به اینکه در آن دوران با روش‌های گوناگون از خانواده‌ها پول گرفته می‌شد و در بیشتر موارد، یک رایانه دست‌دوم و یک تابلوی هوشمند و یک کلاس رنگ شده و... در مدرسه تهیه می‌شد و برای این کلاس و مدرسه، نام هوشمند برگزیده می‌شد، می‌گوید: «اکنون و پس از گذشت چند سال از آن دوران، هنوز هم مدرسه‌های هوشمند، چندان جایگاهی در آموزش کشور ندارند و فقط نام پر سر و صدایی را یدک می‌کشند که اسمی بی‌مسماست و حتی در مدرسه‌هایی که کلاس‌هایشان دارای این امکانات هستند نیز چندان بهره‌ای برای آموزش و دانش‌آموزان ندارد.»مدرسه هوشمند، بسته به تعریفی که از آن داریم، می‌تواند متفاوت باشد؛ در بسیاری از مدارس، از ابزارهای کمک‌آموزشی مثل تخته، پوستر، نمودار و عکس استفاده می‌کنند و اسم آن را مدرسه هوشمند می‌گذارند اما در برخی مدارس هم هوشمندسازی در مراتب بالاتری صورت گرفته و معلم و دانش‌آموز از امکانات کامپیوتری و رسانه‌های هوشمند، در لحظه استفاده می‌کنند و اطلاعات علمی و عمومی در دسترس آنها قرار می‌گیرد. در همین میان، حسین دهقان، رئیس سابق انجمن جامعه‌شناسی آموزش‌و‌پرورش، می‌گوید: «اگر هوشمندسازی مدارس، به‌صورت پیشرفته صورت بگیرد و امکان استفاده از تمام وسایل به‌صورت دیجیتال باشد، این طرح بسیار کارآمد خواهد بود اما مدرسه‌ای را با این شرایط سراغ ندارم. حدودا بیشتر از 12 سال پیش، بررسی‌ای انجام دادیم و در آن قرار بود که IT و ICT به آموزش ‌و ‌پرورش وارد شود و در آن پژوهش، عوارض و عواقب اجتماعی ناشی از آن را در تمام ابعاد بررسی کردیم ولی بعدها ایده‌هایی مطرح شد که صرفا برای تغذیه رسانه‌ای بود و عملا آثار کارآمدی در آن ندیدیم.»
تقابل هوشمندسازی با وجود هزاران مدرسه خشتی
ا توجه به اینکه هوشمندسازی در شرایط ایده‌آل می‌تواند بسیار کارآمد باشد و تأثیر مثبتی در یادگیری دانش‌آموز و تعامل با معلم داشته باشد اما پیش‌تر از آن باید زیرساخت‌های لازم برای شکل‌گیری این نوع مدارس را مورد بررسی قرار داد. در واقع، زیرساخت‌های لازم برای شکل‌گیری مدارس هوشمند در ایران نه در زمان شروع این طرح و نه درحال‌حاضر فراهم نیست. در نخستین سال‌های هوشمندکردن مدرسه‌ها، این طرح با یک دوپینگ رسانه‌ای وارد ادبیات آموزشی شد و شتاب‌زده و بدون ردیف‌های بودجه مورد نیاز و زیرساخت‌های درخور و نیازها و امکانات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری به اجرا درآمد. در همین زمینه، نیک‌نژاد تصریح می‌کند: «گرچه درحال‌حاضر و با گذشت زمان، شمار اندکی از مدرسه‌ها به‌ویژه در شهرها به خیال فرادستان، هوشمند شده‌اند اما همچنان امکانات نرم‌افزاری آن همچون آموزش‌دیدگی آموزگاران و نمایه‌های آموزشی متناسب با این طرح با کمبودهای شدیدی همراه بوده و به گره‌ای کور در‌این‌زمینه تبدیل شده است.»به گفته او، هنوز هم که هنوز است، گویا آموزش‌و‌پرورش به‌منظور تهیه زیرساخت‌های درخور برای این طرح برنامه‌ای ندارد و اجرای بهینه آن را به گذشت زمان سپرده است. از این گذشته، چون بیشتر این امکانات با کمک پول‌های دریافتی از خانواده‌ها تهیه شده است در مناطق کمتر توسعه‌یافته و نابرخوردار این فرایند در مدرسه و ساختار آموزشی اصلا جایگاهی ندارد و در بسیاری از شهرهای کوچک و روستاها، هوشمند‌سازی حتی در حد حداقل‌ هم وارد آموزش نشده و آموزگاران و دانش‌آموزان با آن آشنایی ندارند؛ البته این طبیعی است که وقتی 30 درصد مدرسه‌های کشور فرسوده‌اند و بیش از هزار مدرسه خشتی‌ هستند و چندین هزار مدرسه کانکسی داریم، هوشمند‌سازی مانند جوک به نظر می‌رسد. دهقان نیز درباره زیرساخت‌ها معتقد است آموزش‌و‌پرورش در زمینه تبادل اطلاعات بسیار پیشرفت کرده و امکان زیرساخت‌ها کافی است اما اینکه چه چیزی می‌خواهد مبادله شود، اهمیت بالایی دارد. به عبارت دیگر، امکانات بنیادی فراهم است ولی امکانی برای مبادله اطلاعات به صورت هوشمند در این مدارس نداریم.

مکانیزم جایگزین تدریس تعاملی و رودررو نداریم

همان‌طور که اشاره شد، طبیعتا امکاناتی مثل مدارس هوشمند می‌تواند یادگیری را تسهیل و تسریع کند اما به گفته دهقان، متغیرهای بنیادین دیگری وجود دارد که مربوط به یادگیری است و اگر سواد رسانه‌ای برای معلم و دانش‌آموز فراهم نباشد، عملا کارایی نخواهد داشت. به‌عنوان مثال، دانش‌آموزی که می‌خواهد مباحث فیزیک، زیست و... را به‌صورت چندرسانه‌ای متوجه شود، از طریق ابزار دیجیتال یادگیری لذتبخش‌تر خواهد بود اما این موارد تحت‌تأثیر عوامل متعددی است که ایجاد انگیزه و پس‌زمینه طبقاتی از مهم‌ترین موارد آن است. در واقع، مکانیزم جایگزین شیوه تدریس تعاملی و رودررو بین معلم و دانش‌آموز باید وجود داشته باشد که عملا چنین سیستمی به‌عنوان رقیب وجود ندارد.
در تکمیل این وضعیت، محمدرضا نیک‌نژاد ادامه می‌دهد: «پژوهش‌های جهانی و تا اندازه‌ای داخلی نشان می‌دهد که حتی در هوشمندترین مدرسه‌ها، فناوری‌های آموزشی این‌چنینی، تأثیر معناداری در آموزش ندارند. در واپسین کتابی که درباره آرا و اندیشه‌های پروفسور محمدرضا سرکارآرانی به‌عنوان شناخته‌شده‌ترین ایرانی در گستره آموزش‌شناسی جهان، با عنوان «در تمنای یادگیری» منتشر شد به این نکته مهم اشاره شده است که حتی در پیشرفته‌ترین و نامدارترین کشورها در زمینه آموزش، هیچ پژوهشی، کارایی بیشتر در بهره‌گیری از این امکانات را حتی به‌طور نسبی تأیید نمی‌کند. در واقع، ما بیش از آنکه به امکانات این‌چنینی نیاز داشته باشیم به فلسفه آموزشی برآمده از تجربه‌های جهانی و بر پایه آموزه‌های بومی نیاز داریم. خود من نیز به‌عنوان یک معلم که هم در مدرسه‌های هوشمند کار کرده‌ام و می‌کنم و هم مدرسه‌هایی که این فناوری را ندارند، شاهد چنین تفاوتی نبوده‌ام.»
توقع بیجای هوشمندسازی با ساختار آموزشی نادرست
از آنجایی که محوریت «کار در کلاس» مشخصه اصلی آموزشی مدارس هوشمند است، انتظار می‌رود این روند در مدارس هوشمند ایران نیز اجرائی شود اما نیک‌نژاد با رد این مسئله در مدارس می‌گوید: «مشکل ما در این‌باره، روش‌ها نیستند بلکه دیدگاه‌ها هستند. روش‌ها و ابزارهای نوین مورد نیازشان، بر پایه روش‌های خودیادگیری و پرورش فردی و اجتماعی دانش‌آموزان بنا شده است و شاید در‌این‌زمینه کلاس‌های هوشمند تا اندازه‌ای بتواند سرنخ آموزش را به دست دانش‌آموزان بدهد اما هنگامی که ساختار آموزشی ما و درون‌مایه‌های آن به‌شدت سنتی، تست‌محور و کنکورمدار هستند و همه آموزش و دست‌اندرکاران کلاس و مدرسه، مدیر منطقه، وزیر و حتی خانواده‌ها به دنبال مهارت‌یابی دانش‌آموزان در تست و حفظ نکته و آموختن روش‌های کنکوری و در پایان کامیابی در آن هستند، چگونه به بهره‌گیری از این ابزارها در راستای آموزش نوین دلخوش و امیدوار باشیم؟» رئیس سابق انجمن جامعه‌شناسی آموزش‌و‌پرورش نیز معتقد است؛ وقتی مدرسه‌ای هوشمند نباشد، طبیعی است که امکان کار در کلاس از طریق ابزار هوشمند وجود نخواهد داشت و مدرسه هوشمندی را در ایران سراغ ندارم که محور اصلی آن کار در کلاس باشد.

هوشمندسازی، آب در هاون کوبیدن است
با تمام این تفاسیر، می‌توان گفت مدارس هوشمند در صورتی که در مراتب و سطح بالایی فعالیت کنند، کمک خوبی در یادگیری و آموزش است اما نمی‌توانند جایگزین تأثیر معلم، دانش‌آموز و ارتباط رودررو باشند. در این میان، عضو هیأت مدیره کانون صنفی معلمان با اشاره به اینکه تدریس به شیوه هوشمند چقدر توانسته بر روش سنتی تأثیرگذار باشد، می‌گوید: «من به‌عنوان معلم، کمتر آموزگاران و مدرسه‌هایی را دیده و تجربه کرده‌ام که در این مسیر به کامیابی‌هایی دست یافته باشند اما در کل نسبت به سروصدا و بودجه‌هایی که از خانواده‌ها گرفته و در این راه هزینه شده است، می‌توان دستاوردها را صفر ارزیابی کرد. بی‌گمان به گفته دکتر آرانی، مشکل آموزش ما، روش‌ها و ابزارها نیست بلکه فلسفه آموزشی و دیدگاه‌ها و سیاست‌های خرد و کلان دست‌اندرکاران و از همه مهم‌تر فرهنگ آموزشی حاکم بر جامعه است. تا هنگامی که گام‌به‌گام در اندیشه بهسازی روش‌ها و اصلاح بینش‌ها نباشیم، ابزار و امکانات، گره‌ای از کار آموزش ما نمی‌گشایند و چون اندیشه‌ها و بینش‌های آموزشی ما در عین اینکه ابزارهای نوینی دارند اما دارای زیربناهای سنتی هستند و بی‌گمان هوشمندسازی مدرسه‌ها آب در هاون کوفتن است و کاری بیهوده.»

http://www.vaghayedaily.ir/fa/News/27968/%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%8A-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AC%D8%AF%D8%A7%D9%8A%D9%8A-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%E2%80%8C%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2

دهه‌ محرم و "مساله "ای به نام زباله


محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 17 مهرماه 95

این یاداشت با عنوان" دهه ی محرم و تمرین شهروندی" به چاپ رسیده است.

«دیشب نزدیکی‌های ساعت ١٢ از هفت‌تیر می‌گذشتم اطراف یکی از این ایستگاه‌های صلواتی پر بود از لیوان‌های یک‌بار مصرف! چندتا از کارگرهای شهرداری هم درگیر جمع‌آوری این لیوان‌ها بودند. دلم براشون خیلی سوخت! این لیوان‌ها سبک‌اند و با بیل یا... نمی‌شه جمع‌شون کرد و باید برای هر یکی، دو لیوان خم شد و... خیلی کار سخت و توان‌فرسایی هست و...» اینها را یکی از همکاران در دفتر دبیران می‌گفت. با شنیدن این سخنان یاد پیامی در تلگرام با این درونمایه افتادم که «پدر من یک رفتگر است و کمردرد دارد. شب‌ها در خواب از درد می‌نالد، اما در روزها و شب‌های محرم به خاطر ظرف‌های یک‌بارمصرف اصلا خواب ندارد! و...»
در همین روزها و در برخی محله‌ها یا شهرها پویش (کمپین)های تازه‌ای به راه افتاده با عنوان «کمپین جمع‌آوری پسماندهای نذری» که در آن کنشگران محیط زیستی شب‌ها و گاه روزهای محرم در راستای پاک کردن خیابان‌ها و کوچه‌ها از زشتی ظرف‌های یک‌بار‌مصرف تلاش می‌کنند. گرچه کار ارزشمندی است، اما بی‌گمان گستردگی پسماندها آنچنان است که باز هم رفتگران باید در تلاشی آزاردهنده زباله‌ها را از چهره‌ محله و شهر بزدایند.
اما گیرِ ریشه‌ای در این زمینه، آموزش‌نیافتگی بسیاری از مردم و نهادینه نشدن رفتارهای شهروندی در آنان است. کسی که در روزهای عادی سیگارِ به ته رسیده، پوست میوه و کاغذهای زباله و... را از خودرو یا پنجره خانه یا دکانش به بیرون پرتاب می‌کند، آیا می‌تواند در شب‌های محرم لیوان چای یا ظرف خوراک خود را در کیسه‌های زباله بیندازد؟ آیا کسی که آموزه «شهر ما، خانه‌ ما» در درونش نهادینه نیست و آموزش‌های اخلاقی، شهروندی و انسانی را تنها در کتاب‌ها و درس‌های مدرسه می‌بیند و بنابراین باید آنها را شب امتحان بخواند و نمره بگیرد و معدل بالا آورد! می‌تواند به این بیندیشد که بهره‌گیری از ظرف‌های یک‌بارمصرف، چه آسیب‌های برگشت‌ناپذیری به زیست‌بوم وارد می‌کند؟ آیا بچه‌ای که پدر و مادرش رعایت هیچ یک از رفتارهای شهروندی را نمی‌کنند، می‌تواند شهروندی پاسخگو و خوش‌رفتار باشد؟... بی‌گمان رفتارهای شهروندی برای بسیاری از مردم ما «مسأله» نیست. برای «مسأله» کردن یک رفتار فردی و اجتماعی، نیاز به برنامه و نقشه راه و تلاش است و نهادهای آموزشی و رسانه‌های گروهی در این زمینه نقش نخست را دارند، اما شوربختانه از آغاز آموزش‌های نوین در ایران، «مسأله» آموزش، نه پرورش شهروندانِ پاسخگو و انسان‌های اخلاقی که پرورش ماشین‌های نمره‌آور و درس‌خوان! بوده است. ساختار آموزشی معدل‌محور و کنکورمدار ما نمی‌تواند شهروند دانا، توانا و پاسخگو پرورش دهد. آیا بهتر نیست به جای این همه درس‌های رنگارنگ و پرشماری ساعت‌های خسته‌کننده آموزشی، بر پرورش شهروندان نوین تمرکز کرده و با «مسأله» کردن همین رفتارهای کوچک و خرد در اندیشه پرورش انسان‌هایی بزرگ باشیم؟ در پایان گمان کنم اگر شهرداری‌ها به‌عنوان متولی اصلی برپایی ایستگاه‌های صلواتی، درخواست‌کنندگان را وادار کنند که زباله‌ها را پس از پایان هر شب جمع کنند یا هنگام دادن چای یا خوراک، تنها با گفتن یک جمله، کیسه زباله‌ کنار ایستگاه را به مصرف‌کنندگان یادآوری کنند یا مداحان پیش و پس از عزاداری‌ها چنین یادآوری‌هایی داشته باشند، شاید گره کوچکی از گرفتاری‌های زباله در این شب‌ها باز شود، اما بی‌گمان و همچنان آموزش و پرورش در جایگاه نخست چنین آموزش‌هایی خواهد بود.

http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/77422/%d8%af%d9%87%d9%87%e2%80%8c-%d9%85%d8%ad%d8%b1%d9%85-%d9%88-%d8%aa%d9%85%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%b4%d9%87%d8%b1%d9%88%d9%86%d8%af%db%8c

روز جهانی معلم و جایگاه آنان در ایران


محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی، 14 مهرماه 95
5 اکتبر برابر 13 یا 14 مهر، روز تصویبِ سفارش نامه پیشنهادی یونسکو و سازمان جهانی کار درباره جایگاه معلم و نکوداشت نقش او به عنوان محوری‌ترین پایه آموزش در سال 1966 در شهر ژنو است که هر سال به عنوان روز جهانی معلم در بسیاری از کشورهای جهان جشن گرفته می‌شود. هر سال در این روز سازمان‌های جهانی و از آن میان یونسکو و آموزشِ جهانی (ei) پیام و بیانیه می‌دهند و دولت‌ها را به توجه شایسته‌تر به نقش آموزگاران در آموزش توجه می‌دهند. پیام امسال روز جهانی آموزگار «ارج نهادن به آموزگاران ، بهبود جایگاه‌شان» است و در این زمینه یونسکو بیانیه‌ای نیز منتشر کرده است.
اما در نخستین سفر رئیس جمهور روحانی به نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل، شانزده نهاد مدنی فعال در گستره آموزش بیانیه‌ای نوشته و به دست سران کشورهای جهان رساندند. این بیانیه که ده بند داشت و با عنوان «حق برخورداری انسان از آموزش و پرورش در برنامه ی توسعه پس از 2015 » منتشر شد، به حق برخورداری از آموزش برای همه انسان‌ها تاکید شده بود. در بند هفتم این بیانیه که با عنوان «معلمان در کانون آموزش و پرورش کیفی اند» آغاز می شود درباره نقش و جایگاه معلم در آموزش می‌خوانیم: «برنامه توسعه جهانی برای آموزش و پرورش باید معلمان را در کانون تلاش‌ها برای دستیابی به کیفیت آموزشی قرار دهد. این کار، اولویت دادن به تربیت معلم و پرورش حرفه‌ای آنان در همه سطوح آموزش - مانند آموزش و سوادآموزی بزرگسالان، کاهش شمار دانش‌آموزان کلاس، فراهم نمودن منابع یاددهی- یادگیری، و بهبود دست مزدها و شرایط عمومی کار را شامل می‌شود. حقوق معلمان هم به عنوان یک اصل و هم به عنوان شرطی برای برآوردن حق برخورداری از آموزش فراگیرِ انسان باید تحقق یابد. به معلمان باید در همه سطوح آموزش به‌عنوان حرفه ای‌های با کیفیت و برخوردار از دانشِ تخصصی و خود- رهبر نگریسته شود و به ایشان آزادی آکادمیک داده شود. معلمان را باید کنشگرانه با نقشی پیشرو در فرایندِ معناسازیِ با کیفیت آموزشی، در گیر گفت‌وگو، تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری‌ها کرد. به عنوان آخرین و نه کم ارزش‌ترین(راهکار)، ارزشیابی معلم باید در فضایی سازنده و یادگیری- محور و با دخالت موثر آن‌ها، انجام پذیرد. هرگز نباید ارزشیابی معلم با ارزیابی عملکردِ آموزشی دانش آموزنشان، برای تنبیه یا پاداش معلمان و با معیار قرار دادن پول بیشتر یا شکل‌های دیگر امتیاز، مورد استفاده قرار گیرد. این کار رقابت بازیگران آموزشی- که باید همکار و همیار هم باشند- را تحریک می‌کند.»
اما در کشور ما تا چه اندازه به سفارش‌های این بیانیه و بیانیه‌هایی از این دست، گوش داده شده و یا می‌شود؟ همچنان که می‌دانیم سال‌هاست که فرهنگیان از کمی دستمزد و فاصله آزار دهند آن با خط فقر می‌نالند و معترض‌اند و به دنبال حق واقعی خویش در این زمینه‌اند. بی گمان ناخرسندی از دستمزدها و شرایط کار، سر راست بر حق برخورداری دانش‌آموزان از آموزش، کارگر افتاده و از این رو نمی توان چشم به‌راه آموزشی کیفی برای آینده‌سازان این مرز و بوم بود.
 از دیگر سو هیچ‌گاه در کشور به آموزگاران به‌عنوان «حرفه ای‌های با کیفیت» نگریسته نشده و حتی در این راستا گامی برداشته نشده است. آموزگاران در ایران اجرا کننده بی کم و کاست سیاست‌های آموزشی کسانی هستند که کمترین تجربه‌های حسی با دانش‌آموزان – دست کم با گوناگونی فضای آموزشی- جغرافیایی کشور- را دارند و از این رو با دشواری‌های راستین چنین حرفه‌ای ناآشنا هستند. مهم‌ترین ناخرسندی فرهنگیان در ایران دیده‌نشدن جایگاه ایشان در توسعه، و بی‌توجهی به نقش آنان در آموزش است!
اما دشواری دیگر حرفه آموزگاری در کشور رویکرد سنتی به ارزشیابی حرفه‌ای اوست- بر خلاف سفارش نامه بالا و حتی ساختارهای آموزشی پیشرویی مانند فنلاند و کشورهای اسکاندیناوی و ...! بی‌گمان یافته‌های نوین در زمینه آموزش شناسی، این حرفه و فضای حاکم بر آموزش را فضایی رفاقتی، همدلانه، همیاری محور و همکاری برای رسیدن به هدف‌های آموزشی مشترک می‌داند. شوربختانه ساختار ارزشیابی تازه با عنوان طرح «رتبه بندی» و تاکید بر اجرای آن، فضای آموزش را مانند گذشته «رقابت محور» و ناکارآمد خواهد کرد. گرچه در اجرای گام نخست آن، دست‌اندرکاران آموزشی دولت یازدهم با گذشتن از برخی بندهای رقابتی، در اجرای آن تنها رویکرد افزایش دستمزد اعمال شد و اندکی توانست رضایت فرهنگیان را با خود داشته باشد. اما باید این رویکرد در گام دوم نیز ادامه یابد و امید است گام دوم نیز با همین رویکرد به دنبال پر کردن شکاف ناتوانی‌های اقتصادی معلمان باشد. به هر روی امید است که نکوداشت مقام آموزگار در روز جهانی او با توجهِ بیشتر به نقش و جایگاه او در آموزش همراه شود. بی‌گمان رسیدن به آموزش کیفی بدون توجه به آموزگاران ناممکن خواهد بود.
http://hamdelidaily.ir/?newsid=19839

جایگاه معلمان در روز جهانی آموزگار


محمدرضا نیک نژاد، روزنامه جهان صنعت، 14 مهر ماه 95
«آموزگاران نه تنها بنیاد حق برخورداری از آموزش‌وپرورش بلکه کلید دستیابی به هدف‌های بیان شده تازه هم هستند. نقشه راه این برنامه تازه: «آموزش و پرورش 2030 چارچوبی برای عمل» این حقیقت را برجسته می‌کند که آموزگاران در آموزش‌و‌پرورش عادلانه و کیفی، نقشی بنیادین دارند، پس به معنای دقیق کلمه باید «در چارچوب سامانه‌های آموزشی که به خوبی تامین مالی شده‌اند و کارآمد و ثمربخش مدیریت می‌شوند به اندازه کافی آموزش ببینند، استخدام شوند، دستمزد بگیرند و تشویق و پشتیبانی شوند.» اما برای دستیابی به این هدف، نه تنها افزایش چشمگیر تدارک آموزگاران آموزش دیده، ضروری است بلکه انگیزه بخشیدن به آنان با ارج نهادن به کارشان، بایسته است. تا سال 2030 و در سطح جهان، سه میلیون و 200 هزار آموزگار بیشتر برای دستیابی به آموزش ابتدایی و پنج میلیون و یک صد هزار آموزگار دیگر برای متوسطه اول مورد نیاز است.»
متن بالا بخشی از پیام یونسکو به فراخور روز جهانی آموزگار یعنی پنجم اکتبر برابر 14 مهرماه است. شعار روز جهانی آموزگار امسال «ارج نهادن به آموزگاران، بهبود جایگاه‌شان» است که در آن تاکید می‌شود، احترام به آموزگاران به بهبود جایگاه‌شان خواهد انجامید. اما شرایط کنونی حرفه‌ای- آموزشی آموزگاری در ایران بی‌گمان به بهبود جایگاه آنان نمی‌انجامد. بلکه ریشه‌های این ناکامی آنقدر زیاد است که در ادامه به برخی از مهم‌ترین‌های آنان از دیدگاه نگارنده اشاره خواهد شد. 1- نخستین دست‌انداز در بهبود جایگاه آموزگاران در کشور برکنار بودن آنان از سیاستگذاری‌های آموزشی و به ویژه بی‌توجه به دیدگاه‌های حرفه‌ای آنان در آموزش است. امروزه آموزگاران کمترین سهم در سیاستگذاری‌های کلان و تصمیم‌سازی آموزشی کشور را دارند. این سهم کم تا آنجاست که معلم حتی در کلاس و روش آموزشی‌اش نیز دست و پا بسته و وادار به اجرای سیاست‌های مدیران کلان تا مدیر و معاون مدرسه است.
2- دومین سد در برابر بهبود جایگاه آموزگاران، شکاف فراخ دستمزدهای آنان با میانگین خط فقر کشوری است. اکنون خط فقر در کشور برای یک خانواده چهار نفره- به ویژه در کلانشهرها و شهرهای متوسط- چیزی نزدیک به 5/3 میلیون تومان است که با میانگین دریافتی فرهنگیان یعنی کمتر از دو میلیون تومان بسیار فاصله دارد. اما آزار‌دهنده‌تر اینکه بخش زیادی از حقوق‌بگیران دولت گرچه دریافتی‌هایی نزدیک به فرهنگیان دارند اما مزایایی دارند که گاه بیش از حقوق‌شان است. برای نمونه کمک هزینه‌هایی مانند مسکن، هزینه آمد‌و‌شد، بن‌های خرید، بهره‌گیری از فضاهای تفریحی و ورزشی رایگان یا با کمترین بها، پاداش‌های گاه و بیگاه و به فراخور روزهای آیینی و ملی و... که در شعارهای اعتراضی فرهنگیان همواره خود را به شکل گلایه از «فرق» نشان می‌دهد. ناگفته نماند که کمبود بوجه آموزشی یا مدیریت نامناسب منابع سبب شده است که پرداخت حق‌الزحمه‌های کلاس‌های حق‌التدریس- که می‌تواند کمی از بار دشواری‌های اقتصادی فرهنگیان بکاهد- گاه از چند ماه تا بیش از یک سال عقب می‌افتد. در همین زمینه حق‌الزحمه‌های باقیمانده از سال گذشته آموزشی با گذشت هفت ماه هنوز پرداخت نشده است.
3- دست‌انداز سوم شاید سیاست‌های آموزشی دولت‌های گوناگون باشد. خصوصی‌سازی و به دنبال آن برون‌سپاری و کاهش نیرو در آموزش‌وپرورش آنچنان جدی است که در برنامه پنج ساله ششم- به‌عنوان محوری‌ترین برنامه‌های راهبردی کشور- خود را تنها در یک بند و آن هم مربوط به اقتصاد آموزش‌وپرورش بازتاب داده است. این برخورد بی‌گمان خبر از فاصله گرفتن رییس‌جمهور روحانی از برنامه‌ها و شعارهای دوران انتخاب شان دارد! از دیگر سو برای کسانی که تجربه آموزش در کلاس را از سر گذرانده‌اند، نیک آشکار است که کاهش نیرو افزون بر کاهش کیفیت آموزشی در کلاس، سرچشمه ی بسیاری از چالش‌های میان دانش‌آموزان، آموزگاران و دیگر محورهای آموزش بوده و ریشه بسیاری از خبرهای ناگوار خشونت در مدارس است و بر افت شدید جایگاه آموزگاران به عنوان یکی از محوری‌ترین عامل‌های آموزش کارگر است. در این زمینه در سه سال گذشته نزدیک 120 هزار تن از فرهنگیان بازنشسته شده‌اند که تنها 35 هزار تن جای آنان را گرفته‌اند!
نگاه کارخانه‌ای و کالایی به آموزش و ساختار نمره‌مدار و نتیجه‌گرا به آن سبب شده است که آموزش به شدت با هدف‌های آموزشی نوین فاصله داشته باشد. این دیدگاه فشار چندین برابری بر آموزگار و به دنبال آن دانش‌آموز وارد کرده و به ویژه معلمانی که به دنبال روش‌های نوین آموزشی هستند را به لحاظ حرفه‌ای می‌آزار و جایگاه آموزشی شان را فرو می‌کاهد. از این زاویه است که می‌توان رتبه‌بندی آموزگاران با رویکردی رقابتی را به نقد کشید و آن را در راستای نگاه کارخانه‌ای به آموزش در سیاست‌های فرادستان دولتی و آموزشی ارزیابی کرد.

http://www.jahanesanat.ir/67068-جایگاه-معلمان-در-روز-جهانی-آموزگار.html

روز جهانی معلم، ریشه ها و پیامدها


محمدرضا نیک نژاد، تارنمای فانوس، 12 مهرماه 95
پاگرفتن ساختاری که کارکرد ویژه اش آموزش کودکان، نوجونان و جوانان است، آغازی بر دوره ی نوینی از آموزش در جهان بود. به دلیل نقش آموزگار در این ساختار نوین، گرامیداشت او و جایگاهش، به شکل بایسته ای خودنمایی می کرد. 
 در کشورهای گوناگون گرامیداشت معلم به روش ها و در زمان های گوناگون برگزار می گردد. اما نخستین گام های جهانی شدن این روز، در سال1944 به وسیله آموزگاری در آمریکا  به نام خانم "متی ویت" برداشته شد. وی در پی آن بود که دولتمردان را راضی کند، روزی را به عنوان روز معلم تعیین کنند. در این راه بسیار تلاش کرد تا این که بعد از نُه سال - یعنی در سال 1953- کنگره آمریکا  نخستین روزِ ماه می را  به عنوان روز معلم و هفته  نخست آن را بعنوان هفته معلم نام گذاری کرد.
 در سال 1947 نیز- یعنی 3 سال پس از نخستین تلاش های خانم ویت - نماینده چین در نخستین جلسه کنفرانس جهانی یونسکو با طرح امتیازاتی برای معلمان جهان، و با ارائه پیش نویسی خواستار فراهم شدن شرایط بهتر مادی ومعنوی برای معلمان شد. در سال های آینده از دل این پیش نویس سفارش نامه ای در سیزده فصل و 146 بند بیرون آمد، که سازمان جهانی یونسکو با همکاری سازمان جهانی کار، برای دفاع از حقوق معلمان جهان تهیه کرد. 5 اکتبر 1966 در شهر ژنو این سفارش نامه در نشست مجمع عمومی به تصویب رسید. در سال 1994 در چهل و چهار و مین نشست وزرای آموزش و پرورش کشورها و به پیشنهاد رییس وقت سازمان جهانی یونسکو، روز تصویب این سفارش نامه به عنوان روز جهانی معلم به رای گذاشته شد. در آن روز پیشنهاد به تصویب نمایندگان  کشورهای جهان، از جمله ایران رسید. از آن تاریخ تاکنون هر سال، یونسکو با برگزاری مراسم گوناگون، تهیه پوستر و طرح شعارهایی، مقام معلم را گرامی می دارد و روز جهانی معلم مورد پذیرش جهانیان قرار گرفت. گرچه سالها بود که این روز از سوی وزارت آموزش وپرورش ایران مورد بی مهری قرار گرفته و می گیرد! و این روز در تقویم رسمی آموزشی هیچ جایگاهی ندارد. گرچه دو سال است وزیر آموزش و پرورش دولت یازدهم با صدور پیامی این روز را یادآوری کرده و گرامی می دارد. که به جای خود پسندیده و ارزشمند است. اما بی گمان باید تلاش بیشتری در این زمینه انجام گیرد.
اما بنا به اهداف تعیین شده برای سامانه آموزشی در هر زمان، شیوه های آموزش دگرگون می  شود. برای مثال در عصر صنعتی که تولید انبوه هدف محسوب می شد، همگانی و اجباری کردن آموزش، و پرورش کارگر ماهر در اولویت بود. اما در عصر فراصنعتی که هدف آموزش، پرورش شهروندانی دانا و توانا و با نگرشی جهانی است، آموزش نوین بر پایه ی دگرگونی در بینش نوآموزان سامان داده شده است. هدف ها هر چه باشد، نیازمند معلمانی آشنا با آنها و روش های آموزش است. از این روست که نقش معلم در جهان کنونی نقشی بی همتاست. اهمیت بیش از پیش معلم در رشد اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی شهرندان بر هیچ کس پوشیده نیست. جهان امروز بیش از هر زمان دیگری به معلمانی دانا و توانا نیازمند است، زیرا نخستین جرقه های اندیشه، دانایی و پیشرفت و توسعه پایدار و همه سویه در مدرسه ها زده می شود. در این جهان، گرامیداشت معلم یکی از ضرورت ها به نظر می رسد. اما این نکوداشت باید از سطح شعار بالاتر رفته و نگاه ویژه ی خویش را به زندگی مادی و معنوی معلمان متمرکز کند. معلمِ درگیر در پیش پا افتاده ترین نیازهایش توان و انگیزه  درخور برای هدایت نوآموزان به سوی اهداف آموزشی را ندارد. امروزه گرفتاری های جهانی مانند آلودگی هوا، بالا رفتن دمای کره زمین و آب شدن یخ های قطبی، بیماری های جهانی مانند ایدز، سرطان، جنگ های خشونت بار منطقه ای و فرامنطقه ای، به میدان آمدن تندروهایی مانند داعش و القاعده و ... و هزاران گرفتاری دیگر نقش آموزش را بیش از گذشته به رخ انسان می کشد و بی گمان معلم در این آشفته بازار آلودگی و بیماری و خون و  خشونت می تواند مانند پیامبری همه مردم جهان را به سوی آرامش و آسایش رهبری کند. در پایان با آرزوی روزهایی بهتر برای انسان ها در سراسر جهان، پنجم اکتبر را به همه معلمان جهان شادباش گفته و جملاتی از سفارش نامه یونسکو- که روز تصویب آن را روز جهانی معلم نام نهاده اند- را باهم می خوانیم:
"با توجه به  نقش اساسی معلمان در پیشرفت آموزش و در نهایت  به منظور توسعه جامعه بشری و پیشرفته، پشتیبانی از معلمان اهمیت می یابد.
این سفارش نامه در نظر دارد ضمانت لازم را برای بهره مندی معلمان از جایگاه متناسب با نقش پویای خویش در جامعه، فراهم کند.
می بایست تاکید نمود که پیشرفت در آموزش و پرورش بستگی بسیار زیادی به کیفیت و توانایی کسانی دارد که آموزش می دهند. پرورش و چگونگی انجام آن ویژه ی معلمان است. همه مراحل استخدام و تدارکات برای معلمان، باید از هرگونه تبعیض نژادی، رنگ،جنس، مذهب، عقیده سیاسی، خاستگاه ملی یا اجتماعی و یا وضعیت اقتصادی مبری باشد.
 بر اساس اهمیت نقش معلم، مسئولین آموزشی باید انگیزه های مناسب برای تدریس فراهم نمایند. همچنین با استفاده از موازین حقوقی مکان های لازم برای تدریس در نظر گرفته شود." *
* مقام و منزلت معلم از دیدگاه یونسکو،ترجمه محمد تقی سبزواری، انتشارات مرسل

حرکت شتابزده قطار تغییر ساختار آموزشی/ توقف در ایستگاه دهم


تهران - ایرنا - وزارت آموزش و پرورش سال تحصیلی 96 - 95 را با 13 میلیون و 500 هزار دانش آموز در مقاطع مختلف آغاز کرد، سالی که در ادامه حرکت شتابزده قطار تغییرات ساختار آموزشی 3 - 3- 6 به ایستگاه دهم رسیده است.
گزارش از مریم جلوداران، خبرگزاری ایرنا
 این قطار بی برنامه که از دولت دهم به راه افتاد، اینک دانش آموزان را در دوره متوسطه دوم به پایه دهم رسانده و دانش آموزان آن اولین تجربه دستگاه تعلیم و تربیت در ساختار جدید هستند.
این قطار شتاب زده که بدون فراهم کردن زمینه ها و برنامه ریزی مناسب به راه افتاد و برغم تمامی کمبودهای نرم افزاری و سخت افزاری با دانش آموزان همراه شد، ایستگاه های ساختار آموزشی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و اکنون در ایستگاه دهم توقفی کوتاه دارد و خود را برای حرکت به سمت ایستگاه بعدی آماده می کند.
شاید بتوان نقطه اوج تنگناهای ساختار آموزشی جدید در مسیر حرکت را مساله هدایت تحصیلی دانست، طرحی که برنامه ریزی بلندمدت، کار کارشناسی دقیق و فراهم کردن بستر جامعه برای پذیرش این امر را می طلبید؛ اما به یک باره موجی از نارضایتی والدین و دانش آموزان را با خود همراه کرد، طرحی که نتوانست در همان مرحله اول موفق عمل کند.
این بحران به دلیل گذر دانش آموزان از دوره متوسطه اول و انتخاب رشته تحصیلی بیشتر خودنمایی کرد و از آنجا که جامعه شرایط پذیرش طرح هدایت تحصیلی را نداشت، باعث شد تا وزارت آموزش و پرورش نتواند در راه توسعه آموزش های مهارتی و تشویق دانش آموزان به تحصیل در هنرستان ها گام های بلندی بر دارد.
عضو کانون صنفی معلمان روز شنبه در گفت و گو با خبرنگار حوزه آموزش ایرنا در تشریح نابسامانی های ساختار آموزشی جدید اظهار می دارد: بی برنامگی و فراهم نبودن زمینه های لازم یکی پس از دیگری ایستگاه های ساختار آموزشی را پیمود و با نارسایی های فراوان، خود را بر سامانه آموزشی نه چندان پویا و کارآمد تحمیل کرد.
محمدرضا نیک نژاد می گوید: نمونه ای از این کمبودها و بی برنامگی ها، یکی از واپسین دردسرهای ساختار آموزشی در تابستان گذشته یعنی بحران هدایت تحصیلی دانش آموزان ورودی به دوره متوسطه دوم بود، رویدادی که افزون بر پدیدآوری تنش های ذهنی برای دانش آموزان و خانواده ها، چندین هفته، کل ساختار آموزشی نه چندان برنامه مدار را با خود درگیر کرد.
وی ادامه می دهد: بی گمان اگر وزیر دولت دهم دگرگونی ها را مانند بسیاری از ساختارهای آموزشی پیشرو، به شکل - پایلوت اجرای پیشینی یک برنامه فراگیر در محدوده ای کوچک تر و قابل سنجش تر - آغاز و اجرا می کرد و به برنامه ریزان و مجریان اجازه می داد تا در محدوده برگزیده شده، دگرگونی های تازه را گام به گام و با آرامش اجرا کنند و در هر گام با نگاه به کارهای گذشته و برنامه ریزی های اندیشیده تر برای آینده، به بررسی طرح بنشینند، کمتر شاهد چنین بحران هایی بودیم.
وی با بیان اینکه گرچه در این میان نمی توان بر دست اندرکاران کنونی نیز خرده نگرفت، یادآور می شود: در دولت یازدهم کمترین دگرگونی در مدیران میانی را شاهد بودیم و از این رو بسیاری از کسانی که امروز در جمع مدیران حضور دارند، همان مدیران پیش اند و خود در پخت چنین آشی سهیم بوده اند.
این کارشناس مسایل آموزش و پرورش می گوید: هر چند زمان درستی برای اجرای ساختار جدید آموزشی انتخاب نشد اما به هر شکل وظیفه مدیریت کنونی، پیش بینی و برنامه ریزی برای گام های بعدی برنامه هاست که این مدیران در این آزمون نیز نمره خوبی نمی گیرند.
نیک نژاد با اشاره به اینکه بدون شک ساختار تازه، پیامدهای ناگوار آموزشی دیگری را نیز در پی خواهد داشت و امروز زمان پیش بینی دشواری های آینده است، ادامه می دهد: پس از چهار سال از آغاز تغییر ساختار آموزشی هنوز هم چرایی این تغییرات پاسخ درست و در خوری نیافته است.
وی می افزاید: برخلاف ادعای وزیر دولت دهم، تغییر ساختار در سند تحول در اولویت های پایانی قرار دارد و از سوی دیگر از بندهای وابسته به تغییرات ساختار، بازگشت به ساختارهای 60 - 50 سال پیش بیرون نمی آید.
عضو کانون صنفی فرهنگیان با طرح این سوال که در اجرای چنین برنامه های حساس آموزشی، جایگاه نهادهای نظارتی مانند مجلس و نهادهای کارشناسی مانند سازمان پژوهش های آموزش و پرورش کجاست؟، می گوید: چه باید رخ دهد تا نهاد بالا دستی مانند شورای عالی آموزش و پرورش در مسایل وارد شده و از جایگاه برتر خود در اجرای بهینه برنامه های آموزشی بهره گیرد و از تصمیم های خودسرانه جلو گیری کند؟

http://www.irna.ir/fa/News/82250635/

سازه‌های تاریخی، نیازمند نگاهی از سر مهر


محمدرضا نیک‌نژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،10 مهر 95
١- راسته‌های به هم‌پیوسته‌ بازار را پشت سر می‌گذارم. ریخت‌شان نسبت به دوران کودکی‌ام دچار دگرگونی‌هایی شده است اما همچنان رنگ و بویِ دل‌انگیزِ گذشته را به جانم می‌نشاند. بازار زرگرها، مسگرها، بزازها، نجارها، چلنگرها، حلبی‌سازها- که سال‌های نوجوانی و جوانی‌ام را در آن به شاگردی گذرانده‌ام- گیوه‌دوزها و... حسرتِ گذشتِ روزهای زندگی را به دل می‌نشاند. آهسته راه می‌روم تا هم، بیشتر ببینم و هم، دکان‌داران را ورانداز کنم و درتلاشی نه‌چندان کامیاب! آنها را به یاد آورم. این کارِ هرباره‌ام در مسافرت به زادگاهم بروجرد است. تلاش می‌کنم پیاده راه بیفتم و یادگارهایی از گذشته را ببینم و جان و دل را شست‌وشویی دوباره دهم. با هربار گذار از بازار یک چیز دلم را چرکین می‌کند و آه بر آن می‌نشاند. گرمابه‌ بازار بروجرد که در گویش محلی به آن حمامِ «راسا» می‌گفتند، چند سالی است که دیگر نیست. گرمابه- و البته بازار و مسجد امام یا شاه که برادر دوقلوی مسجد بازار تهران است- از سازه‌های دوره قاجار بود و تا همین ١٠-٢٠‌سال پیش، محلی بود برای پاکیزگی بازاریان و مردم دور و برش. درپی اختلاف میان مالک و دست‌اندرکاران شهری، شبانه با خاک یکسان شد و اکنون پاساژی بی‌ریخت و ناساز با سازه‌های پیرامون، جایش را گرفته است. نبودش برای من که در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی در آن تنی به آب زده‌ام، دردآور و آزاردهنده است و نشان از بی‌توجهی به فرهنگ و هنر و آثار باستانی به‌عنوان هویت تاریخی، فرهنگی و اجتماعی یک قوم و یک شهر و یک ملت دارد و باز نشان از چیرگی سود و بهره‌ اقتصادی بر هرچیز، حتی هویت ملی- تاریخی.
٢- چند ماهی است که دور و برِ میدان بهارستان و خیابان‌های جمهوری و مصطفی خمینی- سرچشمه- و... در دستِ بازسازی و زیباسازی است. نکته دوست‌داشتنی این کار، آن است که- برخلاف رویه‌ چند دهه گذشته- نماسازی‌ها به شکل سنتی انجام می‌گیرد و گویا دست‌اندرکاران می‌خواهند جلوی ویرانی و دگرگونیِ بیشترِ ارگ قدیم تهران را بگیرند- دست‌کم امیدوارم چنین باشد! از کسی شنیدم که سر رشته این کار در دست «مسجد جامعی» عضو شورای شهر تهران است و البته پیش از این هم خبرهایی از بازسازی گرمابه‌های قدیمی تهران با پیگیری ایشان را شنیده بودم. به هر روی و به دست هرکس که انجام می‌شود، بی‌گمان کاری پسندیده و ارزشمند است و امیدوارم ادامه یابد. برای من که تا اندازه‌ای تاریخ مشروطه و کودتای ٢٨ مرداد و انقلاب ٥٧ و... را خوانده‌ام، گذر از کنار سازه‌های نامدار آن دوران و خیابان‌هایی که رخدادهای تاریخی را از سر گذرانده‌اند، شیرین و دلچسب و ویرانی یا دگرگونی شکلی آنها دردآور و زننده است.
تلاش‌ها برای نگهداشت و پاسداشتِ سازه‌های تاریخی- فرهنگی که در تهران و چند شهر نامدار دیگر مانند همدان و اصفهان و شیراز و کرمان و یزد و... می‌شود، ستودنی است اما تنها این شهرها نیستند که دارای بافت‌ها و ساختمان‌های تاریخی و فرهنگی هستند! برای نمونه درهمین بروجرد ما، دبیرستان امام- پهلوی پیشین- به‌عنوان یکی از نخستین دبیرستان‌های غرب کشور، گرمابه‌ها یا حمام‌های آخوند، بهارستان، مهر صفا و نزدیک ٢٠٠٠ خانه تاریخی و... همگی رو به ویرانی‌اند و نیازمند نگهداری و پاسداشت و بی‌گمان به‌عنوان بخشی از هویت قومی- ملی سزاوار توجه و هزینه‌های بیشتر. اینها ریشه‌های فرهنگی ما درجهانِ پرطوفان همسان‌ساز و پرهجوم به شاخصه‌های فرهنگی- قومی ملت‌هاست. برای ماندن دراین جهان نیاز به ریشه‌های توانمند فرهنگی- تاریخی داریم. پس ریشه‌ها را دریابیم.

http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/76714/%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae%db%8c%d8%8c-%d9%86%db%8c%d8%a7%d8%b2%d9%85%d9%86%d8%af-%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d8%b1-%d9%85%d9%87%d8%b1