تعدیل نیرو و ناکارآمدی آموزش!

محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی، 18 آبان ماه 95

"پنج – شش سال است آموزش و پرورش معلم ورزش نگرفته است. و این درزمانی ست که دانش آموختگانِ زیادی در رشته تربیت بدنی جویای ورود به آموزش و پرورش اند. در بیشتر مدرسه ها به شدت نیاز به حضور یک معلم ورزش متخصص داریم. به ویژه در دوران دبستان و سه سال نخست آموزش رسمی این کمبود بسیار فراگیر است و مدیریت بسیاری از دبستان ها به بهانه نداشتن نیرو از ورزش نوآموزان جلو گیری می کنند و به جایش درس های دیگری آموزش داده می شود...." این بخشی از سخنان یک دبیر ورزش در گپ و گفتی دوستانه و در پاسخ به گلایه ی نگارنده از برگزار نشدن زنگ ورزش در دبستانِ پسرِ کلاس دوم اش بود. پس از آن که هر دو از اهمیت ورزش در دوران دبستان گفتیم او پیشنهاد داد که اگر با مدیریت مدرسه رایزنی کنید و بتوانید آنان و خانواده ها را همراه کنید دانش آموختگان تربیت مدنی فراوانی هستند که به ازای دستمزد کمی می آیند و بچه ها را ورزش می دهند و البته دستمزد آنان را خانواده ها پرداخت خواهند کرد! و ادامه داد این روش در این منطقه انجام می شود و بچه ها نیز ورزش می کنند و دیگر رشد در سطح حسی – حرکتی شان دچار مشکل نخواهد شد! البته سال گذشته یعنی در کلاس اول نیز یکی از مادران خودخواسته و رایگان و به دلیل اهمیت ورزش در این دوران سنی، در زنک ورزش کلاس پسرم می آمد و بچه ها را با مسئولیت خویش، رایگان و رضایت خانواده ها ورزش می داد. این در حالی است که برای بهینه کردن رشد حسی- حرکتی بچه ها پا به پای رشد در دیگر حیطه های یادگیری، ورزش در دوران دبستان و پیش دبستانی یکی از ضروری ترین زنگ های آموزشی است. در همین راستا برخی از کشورهای پیشرو در آموزش نزدیک دو- سوم زمان مدرسه را بیرون از کلاس می گذرانند و برای هماهنگی فکر و اندام های نوآموزان فعالیت هایی مانند بازی و سرگرمی و ورزش و کارگاه و آزمایشگاه و آشپزی و باغبانی و ... انجام می دهند.

اما از ضرورت ورزش در دوران دبستان و پیش از آن که بگذریم. تعدیل نیرو، به معنی کاهش کارمندان رسمی آموزش و پرورش یکی از سیاست های وزیر پیشین آموزش و پرورش بود. از این رو در بیش از سه سال مدیریت ایشان بر نهاد آموزش چیزی نزدیک 110 هزار تن در آموزش و پرورش بازنشسته شدند و تنها و آن هم امسال – پس از سه سال- نزدیک سی هزار تن از دانشجو- معلمان دانشگاه فرهنگیان و پذیرفته شدگان آزمون استخدامی به آموزش و پرورش راه یافتند. وزیر پیشین آموزش و پرورش بر آن بود که نیروهای وزارتخانه اش را در 10 سال، از نزدیک یک میلیون تن به 750 هزار برساند و نام آن را مدیریت منابع انسانی آموزش و پرورش نهاده بود. اما شوربختانه این سیاست دور زدنِ کمبود بودجه آموزش و پرورش بود و بی گمان تاثیرگذار بر کیفیت آموزش و رشد همه جانبه دانش آموزان و البته چندین برابر شدن بار بر دوش آموزگاران در کلاس ها بود. مدیریت آموزشی کشور همواره دم از نیروهای مازاد می زد اما نیروهای ستادی مدرسه ها مانند مدیر و معاون ها و مشاوران و ... را وامی دارد که شش ساعت در هفته سر کلاس بروند، چندین هزار ساعت آموزشی را به نیروهای بازنشسته می دهد، طرح تازه تجمیع یعنی آمیختن کلاس ها در درس های عمومی مانند ادبیات و دینی و عربی و ... را به اجرا می گذارد و بارها از مدرسه های تک دانش آموزه و زیر 5 دانش آموزه سخن می گویند اما نمی گویند که 70 درصد جمعیت کشور در شهرها زندگی می کنند و کمبود نیرو و تراکم کلاسی در شهرها بر دانش آموزان و آموزگاران شان سنگینی می کند و سیاست های تعدیل نیرو سر راست کیفیت آموزشی را نابود می کند و ...

بگذریم! در شرایط پیش رو و با رای اعتماد مجلس به وزیر تازه و شنیده هایی درباره نفوذ او در دولت و ... امید می رود که ایشان با همیاری کسانی مانند دکتر نجفی به عنوان مشاور عالی رییس جمهور و از پشتیبانان سرشناسش، بتوانند بودجه درخوری را برای نهاد آموزش فراهم کند تا مجبور نباشند برای جبران کمبود بودجه، تعدیل نیرو را دنبال کنند و کیفیت آموزشی و کارآمدی ساختار آموزش را فدای مصلحت کنند. امروز بیش از هر زمان دیگری دولت نیازمند بهبود نگاه گلایه آمیز فرهنگیان و خانواده هاست – که گویا رییس جمهور نیز با تغییر وزیر چنین برنامه ای را دنبال کرده است! امید است که تغییرات تازه به فرافکی ها پایان دهد و دست کم گام های نخست بهسازی آموزش در وزارت تازه برداشته شود.

http://hamdelidaily.ir/?newsid=21743       

در آرزوی تعامل دوسویه در کلاس

گاه «فرهیختگان» به روش‌های آموزشی در مدارس کشور

خلاقیت‌پروری در آموزش و پرورش هنوز جایگاه خود را نیافته‌است
گزارش از الهام کاظمی، روزنامه فرهیختگان، 18 آبان ماه 95
امروز در آموزش و پرورش ما «پرورش و خلاقیت» هنوز جایگاه مناسبی نیافته‌است و آموزش هم در بسیاری از موارد مسابقه‌ای است برای رسیدن به صندلی‌های دانشگاه. به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران آموزشی کشور، حافظه‌محوری در بسیاری از مباحث آموزشی کشور جا خوش کرده و جا را برای خلاقیت‌ تا حدود زیادی تنگ کرده‌است. پرورش خلاقیت‌ که امروز در راس برنامه‌های آموزشی بسیاری از کشورهاست نیازمند روش‌های نوین آموزشی است. روش‌هایی که همه‌گیری آن به صرف زمان و هزینه محتاج است. اینها را هم مسئولان وزارت آموزش و پرورش می‌‌دانند، هم معلمان و هم والدین دانش‌آموزان. با این حال روند تغییر بسیار کند است. آموزش و پرورش هم که در چند سال اخیر بیشتر توانسته‌است به تغییر کتاب‌های درسی آن هم در چند مقطع بپردازد و در خیلی دیگر از زمینه‌ها کارهای فراوانی باقی‌مانده است. اگرچه فخرالدین احمدی‌دانش‌آشتیانی وزیر جدید آموزش و پرورش در برنامه‌های خود بر موضوع روش‌های نوین آموزش و پرورش تاکید کرده است، به اعتقاد بسیاری این برنامه‌ها بسیار بلندپروازانه است و به سرانجام رسیدن آن بسیار بعید به نظر می‌رسد. آماری نداریم
 با این حال مهدی نوید‌ادهم، دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش در گفت‌وگو با «فرهیختگان» اوضاع آموزش و پرورش و روش‌های تدریس را آنچنان بد هم نمی‌بیند. «من قبول ندارم که تمام روش‌های آموزشی سنتی و ناکارآمد است، برعکس در بیشتر موارد معلمان از روش‌های کارآمد و فعال استفاده می‌کنند.» با این حال او آماری از اینکه چه میزان آموزش و پرورش از روش‌های نوین استفاده می‌کند، ندارد.
3 تدبیر آموزش و پرورش
 نویدادهم با اشاره به اینکه آموزش و پرورش سازمان بزرگی با بیش از 900هزار نیروی انسانی مشغول به کار است، می‌گوید:‌ «توانمندسازی و به‌روز کردن دانش و مهارت این تعداد از کارکنان اگرچه ضروری است اما پرهزینه و زمانبر است.» البته به گفته او، این وزارتخانه برای این ضرورت مهم تدابیری را اندیشیده است و این‌چنین نیست که بی‌برنامه باشد.
نویدادهم تاسیس دانشگاه فرهنگیان با دو هدف توانمندسازی و مهارت‌آموزی به نیروهای ورودی آموزش و پرورش و توانمند‌سازی نیروهای موجود را یکی از این تدابیر می‌داند. البته به گفته معلمان، دانشگاه فرهنگیان هم در آموزش معلمان آنچنان موفق عمل نمی‌کند و آنها هم برای سپری کردن دروس این دانشگاه شب‌امتحانی هستند. از طرفی برگزاری آموزش‌های ضمن‌خدمت و دوره‌های مختلف آموزشی برای معلمان فعلی هم کیفیت لازم را ندارد و تنها به راهی برای افزایش امتیاز معلمان تبدیل شده است. نویدادهم همچنین به برخی فعالیت‌های جانبی همچون برگزاری جشنواره روش تدریس برتر که معلمان روش‌های خود را عرضه می‌کنند و به بهترین آنها جایزه‌ای اهدا می‌‌شود، اشاره کرد.
بازنگری در برنامه‌ها و کتاب‌های درسی متناسب با روش‌های نوین تدبیر سومی است که ادهم به آن اشاره می‌کند. به گفته او در کتاب‌های تازه‌تالیف بنا بر پژوهش و تفکر دانش‌آموزی گذاشته‌ شده است.
ارزیابی ملی وجود ندارد
 نوید ادهم در پاسخ به این سوال که این سه تدبیر تا چه حد در افزایش خلاقیت دانش‌آموزان موثر بوده است، می‌گوید که مشاهدات ما و نمونه‌های موردی نشان از موفقیت این روش‌ها دارد اما با این حال گزارش ملی در این‌باره وجود ندارد.
تغییر زیرساخت‌های آموزشی
 محمدرضا نیک‌نژاد معلم و عضو شورای صنفی معلمان با بیان اینکه نمی‌توان گفت همه معلمان از روش‌های سنتی استفاده می‌کنند، در گفت‌وگو با «فرهیختگان» می‌گوید: «معلمان سعی می‌کنند از روش‌های تلفیقی استفاده کنند.» او که در سال تحصیلی جدید از تدریس در مقطع متوسطه دوم انصراف داده و به مقطع متوسطه اول ‌رفته ‌است، می‌گوید که کتاب‌های مقطع متوسطه اول تغییرات خوبی داشته است، به‌طوری که بر مفهوم‌سازی تاکید دارد و دیگر مبتنی بر حل سوال یا مساله و حفظیات نیست. با این حال به گفته او، کتاب‌ها در مقطع متوسطه دوم همچنان بر حفظیات تاکید می‌کنند.
به گفته او این تغییر کوچک دردی را از آموزش و پرورش دوا نمی‌کند، چراکه زیرساخت‌های آموزشی ما از ابتدا کج نهاده شده و برای حل مشکلات ‌آموزشی باید از زیرساخت‌ها شروع کنیم. درحال حاضر گام موثر در روش‌های نوین آموزشی تنها در تدوین کتاب‌های درسی آن هم در چند مقطع نمود پیدا کرده است.
به‌هر حال باید گفت ممکن است که امکان انقلاب در زیرساخت‌‌های آموزشی کشور نباشد اما می‌توان آنها را بهسازی کرد؛ می‌توان از تجربه کشورهای پیشگام در این عرصه استفاده کرد.  باید منتظر ماند و دید برنامه‌های وزیر جدید آموزش وپرورش در زمینه نوسازی آموزش کشور چه رهاوردی خواهد داشت.
http://www.farheekhtegan.ir/newspaper/page/2085/10/95834/0

سرنوشت یکسان آقا جواد و پسر خیالپرداز!


محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 15 ابان ماه 95
1- بیشتر خریدهایمان از سوپر کوچک آقا جواد بود. ته‌لهجه‌ شیرین ترکی، خوش‌خنده، شوخ‌طبع، خوش‌رفتار به‌ویژه با بچه‌ها. چند ماه پیش برای خرید که رفتم داشت مغازه‌اش را جمع می‌کرد. چرایی‌اش را که پرسیدم؛ گفت همین تازگی‌ها و در خیابان خودمان‌ هایپرمارکتی راه‌اندازی شده است و پیش از آن هم‌ هایپراستار باکری و یکی، دو ‌سال هم هست که ‌هایپراستار مجتمع کورش و... برو و بیایی یافته‌اند. فروشگاه‌های زنجیره‌ای با سرمایه‌های کلان، پرکشش و باکلاس‌اند و فروش انبوه دارند. از این‌رو، دستشان برای تخفیف‌های خوب باز است و ارزان‌تر می‌فروشند. انگیزه مردم برای خرید از آنها بیشتر است و سرِ ما خرده‌پاها را خلوت کرده‌اند!... آقا جواد از سر ناچاری و تکاپو برای یک زندگی آبرومند و کم دردسر مالی، مدتی هم ساندویچی راه انداخت، اما آن هم گویا پاسخگوی هزینه‌های زندگی‌اش نبود و اکنون چند هفته‌ای هست که مغازه خالی است و از او خبری نیست.
٢- فرزند یکی از آشنایان که در سال‌های نخست دبیرستان به خیال پولدار شدن، درس و مدرسه را ترک کرده بود برای ادامه درس و نام‌نویسی به یکی از هنرستان‌های بزرگسالان رفته بود. گفته بودند درس‌های شما دو بخش است. تئوری و مهارتی. پدرش می‌گفت هزینه‌های درس‌های تئوری تا اندازه‌ای کم و جورشدنی است اما گذراندن درس‌های مهارتی به این آسانی‌ها نیست! گفته‌اند حتما باید به فلان آموزشگاه بروی و هزینه‌اش که یک‌میلیون و ٢٠٠‌هزار تومان است را بپردازی! آشنایمان می‌گفت اکنون هم که گرفتاری‌های پسرم پس از چند ‌سال حرص و جوش دارد به پایان می‌رسد، هزینه‌ زیادِ درس خواندنش شده قوز بالا قوزِ زندگی ما! این هزینه را ندارم. به احتمال فراوان این آغاز کار است و اگر وارد این داستان شویم باید خیلی بیشتر برایش هزینه کنیم! پرسیدم چرا فرزندت را نمی‌بری هنرستان دولتی؟ گفت این‌که رفته‌ایم دولتی است! اما بیشترشان با آموزشگاه‌های خصوصی، زد و بندی دارند و بچه‌ها را به سوی آن‌جا هدایت می‌کنند و حق و حسابی هم می‌گیرند. با اندوه گفت: نمی‌شود کاری کرد! نالان ادامه داد: اگر برود کار کند، بهتر است!
رشد بی‌تعادل و غیراخلاقیِ اقتصاد و فرمانفرماییِ مهارگسیخته‌ بازار آزاد چه بلاهایی که بر سر شهروندان یک جامعه نمی‌آورد! از سویی همین نگاه و رفتار بازاری، آقا جوادِ مردمدار را از کار و زندگی می‌اندازد و آواره می‌کند. از سوی دیگر پسر نوجوان را به سودای درآمد آنچنانی و آن هم با خیال یک‌شبه و ره صدساله! از درس و مشق و یادگیری می‌رماند. گرچه آینده‌ای بهتر از آقا جواد برای این گل‌پسر پیش‌بینی نمی‌شود، چرا که به باور بسیاری از اندیشمندان سیاسی– اجتماعی، آموزش یکی از راه‌های کامیاب و کمیاب در دگرگونی‌های طبقه‌های اجتماعی - اقتصادی است. در جامعه‌ای که پول، امکانات و سرمایه در دست ٥‌درصد شهروندان متمرکز است، دور از ذهن و خلاف روند جاری است که او بی‌آموزش و حتی با آموزش! گذارِ میان طبقه‌ها را بپیماید و به هدفش برسد. گسترش روزافزون تمرکز منابع و فراهم بودن سرمایه‌گذاری بیشتر برای قدرتمندان اقتصادی، بیش از پیش طبقه‌های فرودست را کم‌توان و ناتوان کرده و به شکاف طبقاتی دامن می‌زند. دور نیست که امروز یا فردا آقا جواد و پسر خیالپرداز، کارگران همین ‌هایپرهای رنگارنگ و فروشگاه‌های زنجیره‌ای پرزرق و برق شوند و در چرخه‌ نوینی از بهره‌کشی گرفتار آیند. شوربختانه روند کلی جامعه زمینه این سرنوشت را برای آنها و خیلی‌های دیگر فراهم کرده است و می‌کند.
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/80836/سرنوشت-یکسان-آقا-جواد-و-پسر-خیالپرداز!

آموزش و پرورش و گزینه پیشنهادی وزارت

                              

                محمدرضا نیک نژاد، ص اول و 14 روزنامه جهان صنعت، 11 آبان 95

چند روز پس از آن که دولت به شکل ناگهانی سه وزیر خود و از آن میان وزیر آموزش و پرورش را کنار گذاشت، گفت و گوها و گمانه زنی ها درباره جانشینان آنان فضای رسانه ای کشور را در نوردید. در گستره رسانه ها و شبکه های اجتماعیِ فرهنگیان نیز تا هنگام انتشارِ نامِ سه گزینه پیشنهادی، "محمدعلی نجفی" بر پیشانی خبرها و گمانه زنی ها برای وزارت آموزش و پرورش قرار داشت و برای بسیاری از فرهنگیان دوران نوستالژیک وزات او و همچنین دلگیری و گلایه ها از مجلس پیشین به خاطر جلوگیری از راه یابی او به ساختمان سپهبد قرنی یادآوری شد. اما پس از معرفی "فخرالدین دانش آشتیانی" به عنوان گزینه پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش، فضا از هیجان های احساسی دور شد و نگاه ها به پیشینه و تجربه های مدیریتی او چرخید. گرچه در سیاهه ی تجربه ها و شغل های 37 ساله گزینه پیشنهادی به فراوانی می توان مدیریت های میانی در وزارت علوم را دید اما در آن هیچ نشانی از آموزگاری و مدیریت های خرد و کلان در آموزش و پرورش یافت نمی شود. نداشتن پیشینه در آموزش و پرورش، کنشگران صنفی و تشکل های آنان را در ارزیابی صنفی– آموزشی دانش آشتیانی دست به عصا کرده و نقد درست عملکرد گذشته، کنونی و پیش بینی رفتار آینده او را با اما و اگرهای فراوانی روبرو کرده است. گرچه گنشگران سیاسیِ فرهنگیان و تشکل های سیاسی و سیاسی- صنفی آنان در روزهای گذشته پشتیبانی خویش از ایشان را اعلام کرده و در گردهماییِ حمایت از او شرکت کردند اما به خاطرِ نبود اطلاعات درخور از عملکرد آموزشی دانش آشتیانی، کنشگران صنفی- آموزشی و کانون های صنفی معلمان نتوانسته اند دلیل کافی برای حمایت از او را به دست آورند و خود را در جرگه ی پشتیبانان او قرار دهند.

اما در این میان برای نگارنده به عنوان یک کنشگران صنفی- آموزشی چند نکته بیش از هیجان ها و رفتارهای سیاسی- احساسی خود نمایی می کند. چرا دولت ها برای وزارت آموزش و پرورش وادار به برگزیدن گزینه هایی بیرون از بدنه آموزش و پرورش می شوند؟ چرا گزینه های وزارت چه از بیرون و چه از درونِ ساختار آموزشی چندان کامیاب نبوده و نیستند؟ و ...

شوربختانه آموزش و پرورش در بیش از سه دهه گذشته دچار دورِ مدیریتی شده است و چنبره ای از مدیران، درون و پیرامون آن شکل گرفته اند. این چنبره راهِ ورود نیروهای جوان، نوآور، اندیشمند، پر انرژی و انگیزه مند را بسته و حتی در برابر نوآوری ها و دگرگونی های اثر گذار، جبهه گرفته و کار شکنی می کنند. وزیران برگزیده از درون آموزش و پرورش ناچارند که گرایش های درونی را راضی کنند و به ساز آنان مدیریت کنند. از دیگر سو وزیران بیرون از چنبره مدیریت موجود نیز چون نمی توانند پیوندهای کارآمدی با بدنه اصلی آموزش و پرورش برقرار کنند، یا وادار می شوند که به سوی یکی از گرایش های موجود در آموزش و پرورش روند و در آنان حل شوند و یا مجبور به ترک آموزش و پرورش می شوند. این چنبره سختِ مدیریتی اجازه ورود نیروهای تازه و آشنا با آموزش های نوین را نمی دهد و دولت ها را به سوی گزینش های درونیِ ناکارآمد و یا مدیران توانمند، اما ناآشنا با آموزش و بنیادن های آن می برد. که در هر دو مورد چیزی جز ناکامی های نسبی انتظارشان را نمی کشد.

 از دیگر سو گرفتاری های آموزش و پرورش در شرایط کنون آن چنان ریشه ای و گسترده است که آمدن و رفتن یک وزیر- حتی به فرض توانایی- نمی تواند گره ای از گرفتاری های پر شمار آن باز کند. بنابراین برای وزیران به جز گام های کوچک و کوتاه مدت مانند افزایش بودجه، کاهش گام به گام شکاف میانِ دستمزد فرهنگیان با خط فقر، کارآمد کردن بیمه طلایی، اجرای کامل رتبه بندی در راستای بهینه کردن دریافت ها و کیفیت بخشی به آموزش و ... نمی توان انجام کار دیگری را انتظار کشید! به باور نگارنده اگر واقعا دولت دلنگران آموزش است افزون بر اصلاح نگاه خود نسبت به آموزش و پرورش، وزیری را برگزیند که با یاری کابینه بتواند رویکرد و نگاه جامعه، شهروندان، اندیشمندان و نهادهای حاکمیتی را نسبت به نهاد آموزش دگرگون کند و زمینه برنامه های درازمدت و کارآمد در آموزش و پرورش و همخوان کردن برنامه های آن با هدف های نوین آموزشی را فراهم کند. اگر دولت در این راه گام برندارد بی گمان در بر پاشنه پیشن می چرخد و با آمدن و رفتن وزیران همچنان گره های کور آموزش پرورش نه تنها باز نمی شوند که افزایش نیز خواهند یافت.  

 http://www.jahanesanat.ir/69530-آموزش‌وپرورش-و-گزینه-پیشنهادی-وزارت.html

نکته هایی درباره تنبیه بدنی در مدرسه ها

محمدرضا نیک نژاد، شمار 682 هفته نامه 40 چراغ

در روزهای گذشته تنبیه بدنی دانش آموزان باز هم خبرساز شد. برخورد مسئولان مدرسه با چند دانش آموز در استان کرمان بر سر نپرداختن سهم کمک های مردمی دلبخواهانه! برخورد خشن یکی از مسئولان مدرسه با چند دانش آموز به خاطر دیر رسیدن به مدرسه در استان گیلان و راهی بیمارستان شدن یک دانش آموز در سیستان و بلوچستان به علت ضربه های پیاپی آموزگارش، دوباره گفت و گو درباره خشونت در مدرسه و ریشه های آن را بر سر زبان ها انداخت. گرچه تنبیه بدنی دانش آموز در کرمان به سرعت رد شد و ساختگی خوانده شد. این که خبر رسانی چنین رخدادهای تلخی تا چه اندازه می تواند جلو رویدادهایی از این گونه را بگیرد مورد واکاوی و بررسی قرار نگرفته است اما بی گمان فاش گویی در این زمینه و پیگیری های سرنوشت دو سوی چنین خشونت هایی، می تواند بخشی از این گرفتاری را حل کند و دست کم فضا برای شکافتن ریشه های آن، نسخه نویسی بر آن و در پایان بیرون رفتن از چرخه خشونت در مدرسه را فراهم کند. پس بر روزنامه ها و خبرنگاران است که خشونت در سه ضلع آموزش یعنی آموزگار، دانش آموز و فرادستان را خبری کنند و با این کار با فرهنگ خشونت در کل جامعه و از آن میان مدرسه به رویارویی برخیزند. امیدوارم. اما این یادآوری هم ضروری است که با کمتر از یک میلیون فرهنگی و بیش از 13 میلیون دانش آموز آن هم با این گستردگی جغرافیایی می توان به این نتیجه رسید که بیشترِ فرهنگیان در وظیفه حرفه ای خویش به چهارچوب های حرفه ای و اخلاقی باور دارند و چنین رفتارهای خشنی را بر نمی تابند. گرچه یک مورد تنبیه بدنی و خشونت هم زیاد است و باید برای جلوگیری از آن تلاش کرد.

اما بر کسانی که با تاریخ آموزش و پرورش آشنایی کم و بیشی دارند آشکار است که ریشه های فرهنگی و تاریخی تنبیه در آموزش و تربیت به تاریخ آغاز آن در کشور ما برمی گردد. برای نمونه سعدی که دستی در اخلاق و تربیت داشت می سراید"استاد و معلم چو بود بی آزار/ خرسک بازند کودکان در بازار" و با این شیوه استاد و معلم را تشویق به تنبیه و کنترل کلاس می کند. از سوی دیگر مدرسه به عنوان ادامه و البته کامل کننده تربیت در خانواده نمی تواند از آموزه ها و روش های آن پیروی نکند. هنگامی که هنوز در بیشتر خانواده های کشور مهم ترین ابزار پرورش زور و تهدید و تنبیه است نمی تواند انتظار داشت که مدرسه راهی جدا از خانواده و جامعه بپیماید. تنبیه در مدرسه هست چون در خانواده هم هست، در جامعه هم هست و در نهادهای لشگری و کشوری هم هست و از همه مهمتر در اندیشه های بیشتر شهروندان نیز هست. تا اندیشه ها تنبیه زدایی و خشونت زدایی نشوند در روابط با دیگران به ویژه زیردستان و ناتوانان و ... هم آشکار خواهد شد.

اما اگر کمی از ریشه ها فاصله بگیریم و کمی به سطح نزدیک شویم بی گمان به عامل های پرشماری بر می خوریم. یکی از این عامل ها نا آگاهی شهروندان با حقوق و وظایف نوین خویش است. اگر بخواهیم از بخش تاثیر گذارتر آغاز کنیم باید به آموزش نیافتگی آموزگاران در زمینه حقوق خود و دانش آموزش اشاره شود. آموزگاران از جمله نگارنده در دوران آموزش در دانشگاه و پس از آن در دوره های نه چندان سودمند ضمن خدمت هیچ گونه آموزشی در زمینه برخورد با دانش آموزان نمی بینند و شوربختانه اخلاق و منش آنان بر آموزه های خانوادگی و اجتماعی و تا اندازه ای غریزی بنا شده است. به باور نگارنده از سویی آموزگاران رفتارهای خویش را نه بر پایه جایگاه آموزگاری و حرفه ای خویش بلکه به عنوان یک انسان معمولی طرح ریزی می کنند و از سوی دیگر دانش آموز را زیر دست و فرمانبردار می داند و با کوچک ترین بیرون روی دانش آموز از چارچوب های رفتاری، بر می آشوبند و گاه چنین رخدادهای تلخی را پدید می آورند. بی گمان هر فرد داوطلب آموزگاری نیاز به آموزش های ویژه برای برخورد با دانش آموزان، آشنایی با حقوق آنان و کنترل هیجانات خویش دارد که شوربختانه جای این گونه آموزش ها در دانشگاه های تربیت معلم خالی است.

اما سوی دیگر ماجرا دانش آموزانند. امروزه ساختار آموزشی ما بیش از آموزش اخلاق و رفتار و پرورش شهروندان دانا و دلسوز و آگاه و راستگو و ... به دنبال ماشین هایی با خروجی های نمره و معدل و رتبه های کنکوری و ... است. در ساختار آموزشی ما آموزشِ حقوق و تکالیف کمترین سهم را در درونمایه های آموزشی دارند و از این رو خروجی های آن برخوردار از کمترین آموزه های اخلاقی و رفتاری و شهروندی اند- دست کم از رهگذر آموزش و پرورش. نو آموزان بی انگیزه به درونمایه هایی که کمترین پیوند را با زندگی کنونی و آینده اش دارد و به فریاد آمده از فشارهای خانوادگی و فرهنگی معدل مدار و کنکور محور، زندانی در چارچوب های اجتماعی استوار بر سلیقه های شخصی و گروهی، گریزان از جامعه ناشاد و به دنبال فرصت برای برون ریزی هیجانات فروخورده و فروکوفته و ... کلاس و مدرسه و جمع همسالان را بهترین فرصت برای تخلیه می داند و نا آگاه از حق و تکلیف خویش بر روان آموزگار می تازد و او را به واکنش وا می دارد و ... می شود آن چه که نباید!

اما سوی سوم این داستان فرادستان آموزش و پرورش و سیاست گذران کلان در این زمینه هستند. بیش از دو دهه است که فرهنگیان از شرایط کاری خویش ناخشنودند. کاربدستان در بسیاری از گستره های آموزشی معلمان را نمی بینند و بیش از آن که به دنبال رضایت آنان باشند در پی رضایت رفیقان و رقیبان سیاسی خویش اند. در حالی که نزدیک 70 درصد جمعیت کشور در شهرها زندگی می کنند و میانگین تراکم کلاس ها در بیشتر شهرها بالای 30 دانش آموز است! فرادستان با بهانه وجود مدرسه های تک و یا چند دانش آموزه بر طبل کاهش نیروی آموزش و پرورش می کوبند و در دو سه سال گذشته و با وجود افزایش شمار دانش آموزان کشور نیروهای آموزشی را بیش از 50 هزار تن کاهش داده اند! این کاهش خود را در افزایش دانش آموزان کلاس و در ادامه کاهش کیفیت و بالا رفتن تنش میان دانش آموزان و معلم و بروز خشونت نشان می دهد. نگارنده در دوران آموزگاری خویش شاهد سکته چند همکار و درگذشت دو تن از آنها در مدرسه و بر اثر استرس ناشی از فشارهای روانی در کلاس بوده است. کاهش نیروهای آموزش و پرورش سبب فشار بیشتر به آموزگار و دانش آموز می شود و بی گمان گونه ای از تنبیه روانی و خشونت نسبت به هر دو گروه خواهد بود.

معلمان: از «نظام معلمی»، آبی برای فرهنگیان گرم نمی‌شود

وزیر پیشنهادی آموزش‌وپرورش در پی ایجاد سازمان نظام معلمی است 

فاطیما فردوس،روزنامه وقایع اتفاقیه،ص اول ،9 آبان 95

این دیدگاه آمده‌ام که با کمک شما فرهنگیان و تشکل‌ها یک دگرگونی و دگردیسی در آموزش‌وپرورش به وجود آوریم. در همین میان، معلم باید در ابتدا یک پژوهشگر باشد. هرچند این بینش در سند تحول هم وجود دارد ولی مشکل این است که باید زیرساخت‌ها را فراهم کرده تا اهداف سند را پیاده کنیم. برنامه من، برنامه درازمدتی است و امیدوارم بتوانیم سازمان نظام معلمی را ایجاد کنیم.» اینها وعده‌های جدید وزیر پیشنهادی دولت یازدهم برای آموزش‌وپرورش است؛ وعده‌های دانش‌آشتیانی برای ایجاد «سازمان نظام معلمی»؛ نهادی که در سندهای بالادستی آموزش‌وپرورش هم سفارش شده و وزیر سابق هم گاهی به آن اشاره‌ای کرده و پیگیر اجرای آن بوده است؛ اما «سازمان نظام معلمی» چیست؟ و چگونه است که وزیران هر از چندگاهی برای به‌دست‌آوردن دل فرهنگیان آن را مطرح و سپس فراموش می‌کنند؟ در چند سال گذشته، برخی از تشکل‌های سیاسی فرهنگیان و شماری از مسئولان آموزشی برای پیوندزدن و آشتی‌دادن بدنه آموزشی کشور با دست‌اندرکاران آموزشی، راهکاری به نام «سازمان نظام معلمی» را پیشنهاد داده و روند اجرای آن را تا حدودی پیگیری کرده‌اند. سازمانی که از نگاه آنها می‌تواند همه فرهنگیان را زیر یک چتر بیاورد و مطالباتشان را برآورده کند اما تاکنون نه دانش‌آشتیانی و نه دیگر وزیران از جزئیات آن حرفی نزده‌اند و صرفا به وعده ایجاد چنین سازمانی بسنده کرده‌اند اما با همسانی نام و کارکرد آن با برخی نهادهای دیگر که اعضای کانون صنفی معلمان از آن حرف می‌زنند، می‌توان گمانه‌هایی درباره آن زد و بررسی کرد که تأمین معیشت معلمان در قالب این سازمان تا چه حد می‌تواند کارآمد باشد؟

چالش‌های آموزش‌وپرورش با بخشنامه‌ها حل نمی‌شود

فخرالدین احمدی‌دانش‌آشتیانی که در روزهای اخیر در همایش همدلی شورای هماهنگی تشکل‌های فرهنگیان حضور داشته، شأن و شئونات مقام معلم را به‌عنوان دغدغه اصلی خود برشمرده و از آن به‌عنوان الگویی برای همه مردم کشور یاد کرده است. او با بیان اینکه در کشور ما، جریان‌های سیاسی مختلف با تفکرات مختلف وجود دارند اما فکر نمی‌کنم جناحی بوده که قبول نداشته نگاه به آموزش‌وپرورش، باید نگاه سرمایه‌ای باشد، گفته است: «باید این فکر را داشته باشیم که مسئله آموزش‌وپرورش، مسئله ملی و اولویت اول کشور است. این مسئله از برجام اهمیت بیشتری دارد، معتقدم اگر به آموزش‌وپرورش با این نگاه برخورد شود، ما اصلا نیازی نداشتیم که برجام را به وجود بیاوریم.» دانش‌آشتیانی در ادامه با اشاره به اینکه در سیستم آموزشی ما خیلی‌ها معتقدند که ما باید بین دانش‌آموزان رقابت به وجود بیاوریم تا درس بخوانند، اظهار کرده است: «در حالی‌که اصل مسئله باید با روانسازی و کوچک‌سازی آموزش‌وپرورش و واگذاری اختیارات به حوزه‌های پایین‌تر و مدرسه حل شود، تصور نکنیم که می‌شود آموزش را از طریق بخشنامه حل کرد.»
وزیر پیشنهادی آموزش‌وپرورش با اشاره به اینکه دیدگاه بنده این است که آموزش‌وپرورش را به‌عنوان یک پروژه ملی مطرح کنیم که چگونه باید حمایت و پشتیبانی شود، گفته است: «ازسوی‌دیگر، ستاد آموزش‌وپرورش را باید به یک اتاق فکر تبدیل کرد که هم فکر تولید و هم سیاست‌گذاری کند. اگر معلم دغدغه معیشت داشته باشد، نمی‌تواند در کلاس درس آن نوآوری‌ها را برای طرح درس دنبال کند. معتقدیم معلم ما باید در ابتدا یک پژوهشگر باشد.» در همین میان، برای تکمیل حرف‌هایش گفته است: «خوشبختانه در سند تحول، این بینش وجود دارد اما مشکل این است که باید زیرساخت‌ها را فراهم کرده تا اهداف سند را پیاده کنیم. برنامه من، برنامه درازمدتی است و امیدوارم بتوانیم سازمان نظام معلمی را ایجاد کنیم.» سازمان نظام معلمی که آشتیانی از آن نام می‌برد، در راستای پیشبرد و بهبود وضعیت معلمان و رفاه آنهاست؛ تا جایی که ایجاد سازمان نظام معلمی را از سوی دانش‌آشتیانی نسخه‌ای برای تأمین معیشت معلمان می‌دانند.
نیاز جامعه فرهنگیان به فعالان مستقل
تاکنون درباره لزوم تشکیل «سازمان نظام معلمی»، بسیار گفته شده و از طرفی، تجربه‌های مختلف نشان داده که در کشور ضعف‌های جدی در زمینه اجرا و نظارت وجود دارد. با وجود آنکه در نظام‌های پیشرفته تعلیم و تربیت، طراحی این ساختار از دیرباز مورد توجه قرار گرفت اما وعده‌‌های ایجاد «سازمان نظام معلمی» و تأمین معیشت معلمان برای اولین‌بار در آموزش‌وپرورش ایران مطرح و تجربه می‌شود. از آنجایی که به نظر می‌رسد الگوی آموزش‌وپرورش ایران از یک الگوی حرفه‌ای تبعیت نمی‌کند، ممکن است بسیاری از معلمان این تشکیلات را جدی نگیرند اما طراحی درست و منطقی این سازوکار می‌تواند در ارتقای معیشت و منزلت آنان نقش مهم و راهبردی داشته باشد.
در همین میان، محمدرضا نیک‌نژاد، عضو کانون صنفی معلمان تهران، با اشاره به اینکه بر کسی پوشیده نیست که آموزش‌و‌پرورش بیش از آنکه نیازمند سازوکاری اداری برای سروسامان دادن به خواسته‌های پرشمار و فشرده‌شده فرهنگیان باشد، نیازمند مشارکت کنشگرانه آنان در فرایند یادگیری و یاددهی است، می‌گوید: «فرهنگیان حتی بیش از افزایش دستمزدهایشان، نیازمند دیده‌شدن در برنامه‌ها و سیاست‌گذاری‌های خرد و کلان‌ هستند. این گروه پرشمار از کارمندان دولت برای رسیدن به خواسته‌های صنفی - آموزشی‌شان به نهادهایی مستقل از دولت و درعین‌حال، دارای ابزارهای فشار مدنی بر نهاد آموزش‌وپرورش و دولت نیازمند هستند تا خواسته‌هایشان را از آنان بخواهند و آموزش را بهبود بخشند.» او مهم‌ترین ویژگی نهادهایی مانند «سازمان نظام معلمی» را دولت‌ساخته‌بودن و وابستگی به دولت و نهاد آموزشی می‌داند و ادامه می‌دهد: «نمونه آن، سازمان نظام مهندسی است. تجربه این سازمان‌ها نشان می‌دهد که در چالش‌های میان بدنه و کارفرما- دولت- بر سر خواسته‌ها، این بدنه و خواسته‌هایش است که نادیده گرفته شده یا کمترین سود را می‌برد. گرچه تا ساختار و سازوکارهای نظام معلمی روشن نشود، نمی‌توان درباره آن موشکافانه به تحلیل نشست اما در وابستگی و دولتی‌بودن آن گمانی نیست.»

نظام مهندسی، الگوی مناسبی برای فرهنگیان نیست

علاوه‌براین مهدی بهلولی، یکی دیگر از اعضای کانون صنفی معلمان تهران، با اشاره به اینکه یکی از مهم‌ترین انتقادها به برخی از طرح‌های آموزش‌وپرورش این است که ریشه در جایی به‌جز آموزش دارند، می‌گوید: برای مثال، می‌توان به گسترش شیوه مدیریت کارخانه‌ای به آموزش‌وپرورش اشاره کرد. استیو دنینگ، نویسنده چندین کتاب درزمینه مدیریت، به همین نکته اشاره می‌کند که بزرگ‌ترین مشکل مدیریتی آموزش‌وپرورش آمریکا، الگوبرداری از مدیریت کارخانه‌ای است که می‌خواهد با پاداش و تنبیه، مدرسه‌ها را اداره کند و داستان «سازمان نظام معلمی» ما هم چیزی در همین مایه‌هاست. از سال‌ها پیش و از زمان ریاست مرتضی حاجی بر وزارتخانه آموزش‌وپرورش، بحث سازمان نظام معلمی مطرح بوده است. به گفته او، دانش‌آشتیانی که این روزها و پس از استعفای علی‌اصغر فانی به‌عنوان وزیر پیشنهادی دولت یازدهم برای آموزش‌وپرورش معرفی شده است نیز بر راه‌اندازی سازمان نظام معلمی تأکید کرده است. اگرچه هنوز از جزئیات دقیق این سازمان، چیزی روشن نشده اما از گذشته، رسم هواداران راه‌اندازی این سازمان، این بوده که برای دفاع از این پیشنهاد، خود به سازمان نظام‌های دیگری همچون سازمان نظام مهندسی استناد می‌کنند و ضرورت ایجاد این سازمان را هم در آموزش‌وپرورش نتیجه می‌گیرند. درحالی‌که سنجش آموزش‌وپرورش و آنچه در آن می‌گذرد با مهندسان و وضعیت و شرایط کاری آموزگاران با مهندسان، سنجش درستی به نظر نمی‌رسد.
وانمندسازی نهادهای مستقل فرهنگیان در اولویت باشد
شکل‌گیری «سازمان نظام معلمی» یک فرصت مهم برای بازسازی و بازشناسی حرفه معلمی در جامعه علمی و در افکار عمومی است اما نکته مهم آن است که نبودن تئوری منسجم و نیز طراحی علمی برای این ساختار می‌تواند تشکیل سازمان نظام معلمی را با چالش مواجه کند و درنهایت در کنار ده‌ها ساختار و تشکیلات نمایشی یا فرمایشی وزارت آموزش‌وپرورش قرار گیرد. نیک‌نژاد با اشاره به اینکه شعار پایه‌ای دولت در بیش از سه سال گذشته، رفتن به سوی کوچک‌کردن دولت و تمرکززدایی بوده است، می‌گوید: ازسوی‌دیگر، آنهایی که با ساختار آموزشی کشور آشنایی دارند، می‌دانند یکی از گرفتاری‌های بنیادین آن، تمرکزگرایی آن است. سازمان نظام معلمی به‌عنوان نهادی دولت‌ساخته با این شعار همخوان نیست و بی‌گمان به تمرکز بیشتر مدیریت در نهادهای فرادستی خواهد انجامید.
دست‌کم وزیر پیشنهادی باید بداند کامیابی‌های آموزشی، برخی کشورهای جهان در ساختارهایی رخ داده که بیشترین اختیار در دست مدرسه‌ها و آموزگاران بوده است.» به گفته نیک‌نژاد در گستره عمل اما آموزش‌وپرورش آن‌چنان دچار گرفتاری‌های پرشماری است که تشکیل «سازمان نظام معلمی» بی‌گمان در اولویت‌های آن نیست. کمبود شدید بودجه، ناکارآمدی آموزش، مدرسه‌های فرسوده، کودکان بازمانده و گریزان از آموزش، نارضایتی فزاینده، دورماندن آموزش از هدف‌های نوین آموزشی مانند پرورش شهروندان دانا و توانا و... از دشواری‌هایی است که اگر هر وزیر آموزش‌وپرورشی فقط یکی از آنها را در دوره کوتاه مدیریتش حل کند، کاری کرده کارستان. نیک‌نژاد معتقد است، در راستای تجربه‌های آزموده‌شده کشورهای پیشرو در آموزش، وزیر پیشنهادی باید به‌دنبال توانمندسازی تشکل‌ها و نهادهای مستقل فرهنگیان باشد که بی‌گمان از سازمان نظام معلمی، آبی برای ایشان و فرهنگیان گرم نمی‌شود.

سازمان نظام معلمی یا اتحادیه‌های آموزگاری؟

بهلولی در ادامه با اشاره به اینکه آموزش‌وپرورش ما ساختاری متمرکز دارد که از دوره‌های پرورش آموزگار (همان تربیت معلم) بگیرید تا استخدام آموزگاران و میزان دستمزد دریافتی و بررسی مسائل حقوقی آموزگاران در این ساختار متمرکز تعریف شده است، می‌گوید: درحالی‌که چنین سیستم گسترده‌ای در نظام مهندسی ما وجود ندارد، همچنین حساسیت ویژه‌ای که حاکمیت از برخی لحاظ بر آموزش‌وپرورش دارد، مختص خود نظام آموزشی است و به‌همین‌دلیل، بحث حراست‌ها و بخش‌های کنترلی ویژه‌ای در این نهاد در نظر گرفته شده است.
در این‌ شرایط آموزشی، راه‌اندازی سازمان نظام معلمی، به احتمال زیاد، چیزی بیش از سازمانی با نقشی صوری نخواهد بود. اگر سازمان نظام مهندسی کامیاب بوده است- که هم‌اکنون درستی یا نادرستی این سخن بر نگارنده روشن نیست- هیچ لزومی ندارد در آموزش‌وپرورش هم که به کلی در شرایطی متفاوت به‌سر می‌برد، کامیاب باشد. او با اشاره به اینکه به احتمال زیاد راه‌اندازی سازمان نظام معلمی، دم و دستگاهی صوری، بی‌فایده و بدون کارویژه‌ای مهم و مشخص می‌شود و بر بزرگی وزارتخانه آموزش‌وپرورش خواهد افزود، تصریح می‌کند: در ادبیات برخی هواداران سازمان نظام معلمی، اشاره به نمونه‌های کامیاب این سازمان در کشورهای پیشروی آموزش‌وپرورش می‌شود که این نگارنده از این نمونه‌های کامیاب، آگاهی چندانی ندارد.
شایسته است که برای روشن‌شدن ذهن فرهنگیان، به این نمونه‌ها به‌طور دقیق اشاره شود تا چند و چون آن مورد بررسی قرار گیرد. درهمین‌میان از آنجایی که اتحادیه‌های آموزگاری، نهادهایی مستقل از دولت هستند، با تمرکز بر موضوع‌های صنفی و آموزشی و به کمک روش‌هایی همچون چانه‌زنی‌های گروهی و آگاهی‌بخشی به بدنه آموزگاران، پیگیر حقوق آموزگاران و بهسازی آموزش‌وپرورش خواهند‌بود.
http://vaghayedaily.ir/fa/News/28633

دبستان و ناکارآمدی آموزش در آن!

محمدرضا نیک نژاد، روزنامه شهروند، 9 آبان ماه 95

کودک دوم دبستان است. زودتر از همیشه از خواب برمی خیزد و گرمکن های ورزشی اش را می پوشد و آماده دمِ در می ایستد. چرا که هفته نخست دبستان هست و امروز نخستین زنگ ورزش را تجربه خواهد کرد. شورانگیز و انگیزه مند با پوشاک و کفش ورزشی پیشاپیش مادر می دود. اما هنگامی که زنگ ورزش فرا می رسد خانم آموزگار توضیح می دهد که دبستان مربی ورزش ندارد و او هم توانش را! به جایش در این زنگ قرآن کار می کنیم و کمی روخوانی! بچه با بغض تن به خواسته نادرست مدرسه و آموزگار از سویی و ساختار ناکارآمد و انگیزه کش آموزشی می دهد. اما کی و کجا این بغض فروخورده خود را آشکار می کند!؟ باید از آن هراسید و برایش اندیشید.    

پژوهشگران، دوره پرورشِ بسیاری از مهارت‌ها مانند توانایی ها و هماهنگی های اندامی و حسی- حرکتی، ارتباط با همسالان، شمارش، مهارت‌های زبانی، ادراک، بینایی، شنوایی، روش‌های عادتی پاسخگویی و ... را از آغاز زادن تا سن پیش دبستانی و دبستان می‌دانند و پس از آن پیشرفتِ بسیاری از این مهارت‌ها به ناگاه کاهش می‌یابد و حتی به صفر می رسد. از این روست که نهادهای آموزشی جهانی و بسیاری از کشورهای پیشرو در آموزش و پرورش نوین، بر آموزش‌های پیش‌دبستانی و دبستانی تاکید بسیار و برای آن سرمایه گذاری های هنگفتی می کنند.

اما گذری به آموزش و پرورش ایران به ویژه در دوره دبستان نشان می دهد که رویکردهای دانش بنیاد و پژوهش محور و تجربه مداری که در یکی – دو دهه ی گذشته بر آموزش جهانی رنگ و بویی از کارآمدی و اثر بخشی داده است، همچنان در آموزش و پرورش ما بی فروغ و یا خوشبینانه، کم فروغ است. ریشه های ژرفناک فرهنگِ آموزشیِ مدرک گرا، که کامیابی دانش آموز و ساختار آموزشی را در کامیابی در آزمون های هفتگی و ماهانه و سالانه و .... در پایان هم پذیرش در کنکور می داند، بی گمان اجازه رشد طبیعی و بهینه ی نوآموزان یعنی شهروندان آینده را نمی دهد و شوربختانه با توجه به گسترش این بیماری فرهنگی در اندیشه دست اندرکاران و فرادستان آموزشی چندان امیدی به تغییر بینش و روش و کنش در این زمینه ها نیست و چیرگی این فرهنگِ آموزشی بی گمان در همچنان بر پاشنه پیشین خواهد چرخید.

اما مهمترین و آسیب رسان ترین پیامدِ این فرهنگ آموزشی، گریزاندن دانش آموزان از درس و مشق و مدرسه و یادگیری های رسمی است. چیرگی این فرهنگ، خود را در فشار بر دانش آموزان برای خواندن کتاب های کمک آموزشی، رفتن به کلاس های آموزشگاهی بیرون از دبستان، پر شماری تکلیف های درسی و پر رنگ شدن درس خواندن و درس پس دادن و سایه انداختن آن بر همه گستره های زندگی نوآموزان و خانواده های آنان است. این فرآیند انگیزه کش کودکان را از لذت یادگیری محروم می کند و آنان را به رویارویی با آموزش های رسمی وا می دارد. گرچه آسیب های این رویارویی در دوره دبستان نهفته می ماند اما در دوره های بالاتر و با رشد تن و جان و ذهن دانش آموزان خود را بیشتر نشان داده و آموزش و یادگیری را به حاشیه های زندگی آنان رانده و گاه حتی از چارچوب های آن دور انداخته می شود!

اما برای این گرفتاری ها چاره ای هست و اگر اراده و خواستی باشد راهکارهای درخور یافت خواهد شد. یکی از راهکارهایی که در کشورهای پیشرو در آموزش به ویژه کشورهای اسکاندیناوی به کار گرفته شده و کامیابی هایی نیز به دنبال داشته است. کاهش زمان حضور در چهار دیواری کلاس، آمیختگی آموزش با سرگرمی ها و جنب و جوش های کودکانه، فراهم کردن زمینه های آموزشی شاد و شادی زا، کاهش تکلیف در مدرسه و در خانه، به کارگیری مدیران ارشد و میانه ای که اندیشه های نو آموزشی را پی می گیرند و پایندی و دلبستگی کمتری به فرهنگ آموزشی کنونی دارند، آموزش خانواده ها و آشنایی آنان با هدف های نوین آموزش، کوتاه کردن دست آموزشگاه های درسی و ناشران کتاب های کمک درسی و پربار کردن کتاب های آموزش رسمی و به کار گیری تجربه های کامیاب آموزشی جهانی و هماهنک کردن آنها با ریشه های چندین هزار ساله آموزش در کشور و ...

در پایان بد نیست که با هم ویژگی های ساختار آموزشی فنلاند به عنوان یکی از کامیاب ترین کشورها در گستره آموزش مرور کنیم. ساختار آموزشی عدالت محور و رایگان برای همه، کمترین زمان آموزش رسمی نسبت به دیگر کشورهای اروپایی، آموزش های عملی و آزمایش مدار و تجربه محور در مدرسه، آموزشی بازی محور و شاد، بچه ها تشویق می شوند در مدرسه کارهای شخصی خویش را خود انجام دهند و حتی در ناهار خوری هیچ خدمت گذاری وجود ندارد، تاکید در آموزشِ بیشترِ بر موسیقی، ورزش و هنر، میانگین تکلیف 30 دقیقه در روز و آن هم در مدرسه و نبردن کتاب و دفتر و ... به خانه، ثابت بودن آموزگار در شش سال آموزش دبستانی، چینش فعالیت ها در دبستان به گونه ای که ادامه فعالیت های خانه است، آموزگاران با گزینش های سفت و سخت به تربیت معلم وارد و با آموزش هایی کارآمد و تجربه های ارزنده و با مدرک کارشناسی ارشد به مدرسه می روند، آموزگاران در اجرای برنامه های آموزشی خود کاملا آزادند و ... شگفت آور این که این فعالیت ها در همه مدرسه های دولتی پیگیری می شود و شگفت آورتر آن که نتایج آموزشی در همه مدرسه ها نزدیک به هم است و ....  

http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/79231/دبستان-و-ناکارآمدی-آموزش-در-آن!

آموزش و پرورش و دگرگونی مدیریتی تازه

محمدرضا نیک نژاد، خبرگزاری ایرنا، 8 آبان ماه 95
(توضیح نگارنده: بخش هایی از این یاداشت حذف و به شکل گفت و گو در خبرگزاری منتشر شده است)

بی توجهی باور نکردنی جامعه، اندیشمندان و همه نهادهای حاکمیتی، در طول دهه ها، گرفتاری های ریشه ای و گسترده ای را در آموزش و پرورش پدید آورده اند که جز با همدلی و همیاری همه بخش های جامعه و در درازمدت، حل شدنی نیست و نیازمند انقلابی در نهاد آموزش است. لختی و ناکارآمدی نهاد آموزش به جایی رسیده است که دیگر حتی از عهده وظیفه های سنتی خویش نیز بر نمی آید چه برسد به هدف های نوین آموزشی. از این رو نخستین چیزی که با مرور برنامه های دانش آشتیانی- گزینه پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش- به ذهن می آید عدم تناسب برنامه های اعلام شده با زمان کمتر از 9 ماهه ی وزارت احتمالی ایشان است!  برنامه های وزیر پیشنهادی بی گمان کوتاه مدت و حتی میان مدت نیستند و برای اجرای آن ها نیاز به تلاش هایی دست کم یکی – دو دهه ای دارند.

دومین نکته ای که درباره نامزد پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش به چشم می خورد پیشینه ایشان در نهاد آموزش است. به جز مدیریت مجموعه آموزشی "مفید" که این روزها به عنوان کارنامه ای کامیاب برای دانش آشتیانی در گستره آموزش گفته و منتشر می شود، هیچ پیشینه  و نشانه ی دیگری یافت نمی شود که نشان دهد او آموزش را می شناسد و گرفتاری های گسترده ترین وزارتخانه کشور، دلنگرانی اش بوده و برایشان دل می سوزانده و می سوزاند. گرچه این گفته به آن معنا نیست که پیشینیان ایشان چنین نگاه و دلنگرانی ای داشته اند بلکه به باور نگارنده به عنوان یک کنشگر صنفی، افزون بر پیشینه مدیریت در آموزش و پرورش و شناخت آموزش، پیگیری و دلسوزی برای آن و گرفتاری های روز افزون اش می تواند سنجه ای باشد برای ارزیابی هر مدیر ارشد آموزشی. در قانون های درون سازمانی آموزش و پرورش یکی از شرط های مدیر مدرسه شدن، افزون بر معلم بودن گذراندن یک دوره چند ساله ی معاون مدرسه است. این شرط نشان می دهد که مدیریت آموزشی نیاز به شناخت و تجربه آموزشی دارد که مدیریت مدرسه های مفید- به فرض کامیابی- نمی تواند استدلال خوبی برای به دست گرفتن سکان رهبری آموزش و پرورش باشد.

اما اگر از ریشه های سیاسی استعفای فانی و پیشنهاد وزارت دانش آشتیانی بگذریم نمی توان نادیده گرفت که رییس جمهور روحانی به دنبال به دست آوردن دل فرهنگیان ناامید از برنامه آموزشی دولت یازدهم است. در این راستا بهتر است وزیر پیشنهادی با توجه به کوتاهی دوره وزارت اش، بر روی برنامه هایی کوتاه مدت و زود بازده متمرکز شود و در مجلس از آن دفاع کند و به شرط وزیر شدن آنها را پیش ببرد.

یکی از گرفتاری های سختِ آموزش و پرورش کمی بودجه است. کمبود فزایده بودجه افزون بر نارضایتی چندیدن دهه ای فرهنگیان از دستمزدهای شان، کارآمدی آموزش و پرورش در وظیفه های سنتی و پایه ای اش را سخت به پرسش گرفته است. بالا بردن کیفیت آموزشی، ساماندهی به مدرسه های خطر خیز فرسوده، آموزش های بهینه و کارآمد آموزگاران، بی سامانی چندیدن ساله سرانه دانش آموزشی و دست کردن در جیب خانواده های برای هزینه های جاری مدرسه، بی عدالتی آزار دهنده آموزشی برای دانش آموزان در گستره کشوری، کمبود دردآور امکانات برای روش های نوین آموزشی و ده ها گرفتاری دیگر، نیازمند بودجه ای درخور برای نهاد آموزش از سویی و مدیریت منابع مالی آن از دیگر سو است. با توجه به پیشینه وزیر پیشنهادی و رابطه نزدیک او با دولت و البته رویکرد ساختار اجرایی برای به دست آوردن دل فرهنگیان، شاید زمان خوبی باشد تا گام های موثری در پیوند با متناسب کردن بودجه ی آموزش و پرورش برداشته شود و این می تواند نخستین خواسته فرهنگیان و جامعه از وزیر پیشنهادی باشد.

دوم این که گرچه ایشان از بدنه آموزش و پرورش نیستند و دست کم نگارنده از دلنگرانی های آموزشی او بی خبر است اما دانش آشتیانی می تواند با برگزیدن تیم آموزشی خوب و خوش نام در چنبره مدیریت خویش به فرهنگیان و جامعه این پیام را برساند که با یاری گرفتن از این تیم آموزشی اش در پی برنامه های کوتاه مدت و زمینه سازی برداشتن گام های موثر برای بهینه کردن ساختار آموزش و پرورش است. گرچه شوربختانه ساختار بسته آموزش و پرورش اجازه برآمدن مدیران دادآشنا و توانا را نداده است و همچنان آموزش و پرورشی ها باید برای به کارگیری مدیرانی کارساز چشم به بیرون داشته باشند. که بی گمان این مدیران دچار دشواری نا آشنایی با آموزش هستند که خود یکی از گرفتاری های ریشه ای است.

اما در کل دگرگونی های مدیریتی در هر نهادی به شکل مطلق نه خوب است نه بد! به ویژه در آموزش و پرورش با گرفتاری های ریشه ای و نارضایتی چندین ساله و گسترده در بدنه و خانواده ها، باید دید این جابجایی تا چه اندازه می تواند شرایط را حتی یک گام به پیش ببرد. به هر روی فرهنگیانی که چندان نقشی در دگرگونی های آموزشی- مدیریتی نهاد خویش ندارند کم و بیش امیدوارند که دگرگونی های تازه دولت، زمینه ساز بهتر شدن هر چند اندک شرایط صنفی– آموزشی آنان گردد. امیدوارم چنین شود.    

 http://www.irna.ir/fa/News/82285268/

      

هر تن کاغذ برابر مرگ ١٧ درخت!

محمدرضا نیک‌نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 8 آبان ماه 95
سال گذشته نزدیک ١٥٦‌میلیون کتاب درسی به چاپ رسید. نمی‌دانیم که ١٥٦‌میلیون کتاب درسی، چند تُن می‌شود! اما باید بدانیم که برای تهیه هر تُن کاغذ باید ١٧ درخت تنومند از درختان ارزشمندِ روی زمین کاسته شود! و این جدای از کاغذهای به کار رفته، درکتاب‌های کمک درسی با شمارگان چند ١٠هزاری و درکل چند ١٠میلیونی، دفترهای دانش‌آموزان و ورقه‌های آزمون و دفترهای اداری در مدرسه‌ها و اداره‌ها و وزارتخانه و... است. برای پی بردن به ژرفای بحران باید بدانیم که تنها ٢٥‌درصد بهره‌گیری از کاغذهای بازیافتی درکشور یک‌میلیون و٧٠٠‌هزار درخت را از مرگ می‌رهاند و از هدررفت ٤٠‌درصد انرژی و ٦٠‌درصد آب مصرفی می‌کاهد و...
بی‌گمان پس از خانواده، نهاد آموزش و مدرسه باید جایی باشد که شهروندان آینده در آن می‌آموزند با یکدیگر، زیست‌بوم و زمین مهربان‌تر باشند، اما شوربختانه همین نهادها از پرمصرف‌ترین و هدردهنده‌ترین جاها درمصرف کاغذ هستند. چند سالی است که نهادهای جهانی و حتی ملی درپی کاهش مصرف کاغذ و بازیافت آن و درنتیجه جلوگیری از بریدن بی‌رویه درختانند، اما بازتاب چنین تلاش‌هایی درمدیریت و آموزش فرهنگ مصرف دیده نمی‌شود. درونمایه‌ها و برنامه درسی درکل، خالی از مفاهیم پاسداشت زیست‌بوم و نگهداشت آن است. از ناکارآمدی کنونی ساختار آموزشی در زمینه‌های محیط‌زیستی که بگذریم، به پرسش «چه باید کرد؟» می‌رسیم.
برای گام نخست می‌توان از تجربه‌ای کامیاب در تهیه کتاب‌های درسی بهره گرفت. این تجربه از آنِ مدرسه‌های بین‌المللی زیرنظر سازمان ملل است. این مدرسه‌ها که دربسیاری از کشورها و از آن میان ایران برپایند، کتاب‌های درسی را با کیفیت خوب و مقاوم تهیه کرده و به‌عنوان امانت در هر‌سال به دانش‌آموزان می‌دهند و درپایان نیز آنها را پس می‌گیرند. از این‌رو کمترین هدررفت کاغذ را دارند. این روش می‌تواند دست‌کم درکشور از اتلاف بخش بزرگی از کاغذهای مصرفی درفضاهای آموزشی و در نتیجه نابودی درختان و جنگل‌ها حتی بودجه و پول خانواده‌ها جلوگیری کند. همچنین در این زمینه آموزش‌وپرورش می‌تواند بخشی از نیازهای خود را از کاغذهای بازیافتی برآورده کند. افزون براین و با توجه به گسترش ابزارهایی مانند تبلت و گوشی‌های همراه و... می‌توان بخشی از درونمایه‌های نوشتاری را در این ابزارها جا داد تا از هدررفتِ بیشتر کاغذ جلوگیری کرد. دومین گام بی‌گمان گنجاندن فرهنگ مصرف و بازیافت در درونمایه‌های آموزشی است. برای نمونه باید به بچه‌ها آموخت که کاغذ نباید هدر داده شود. آموزگاران می‌توانند بچه‌ها را از اهمیت درختان و چگونگی تولید کاغذ آگاه کنند و از آنان بخواهند هدردادنِ کاغذ را پایان دهند. به‌ وجود آوردن کاغذدیواری خانگی در اتاق‌هایشان و بهره‌گیری از آن به‌عنوان دکور هنری نیز راه دیگری است. در این زمینه می‌توان به بچه‌ها آموزش داد که چگونه با رنگ‌آمیزی کاغذهای باطله و مچاله‌کردن آن، کاغذدیواری درست کنند... کودکان باید برای به حداقل رساندن اتلاف کاغذ تشویق شوند و از کاغذهای بازیافتی استفاده کنند...
بازیافت به‌ویژه در فرهنگ‌سازی درمصرف بهینه کاغذ و مدیریت آن می‌تواند بسیار کارآمد و مهم باشد که البته تجربه‌های جهانی نیز از آن پشتیبانی می‌کند، اما بی‌گمان راهکارهای ملی و بومی نیز می‌تواند بخش مهمی از کار باشد. امید است که دست‌اندرکاران آموزشی و فرهنگی، با برنامه‌ریزی‌های کوتاه، میان و بلندمدت با تجربه‌های بومی و تجربه‌های بومی‌شده جهانی در این راه گام برداشته و از کوتاه‌ترین و کارآمدترین روش که همانا آموزش نوباوگان به‌عنوان شهروندان آینده است، بهره‌های ارزشمند ببرند.
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/79262/هر-تن-کاغذ-برابر-مرگ-17-درخت!

ساختار آموزشی باعث ترویج حل‌المسائل‌هاست


محمدرضا نیک نژاد،روزنامه آرمان، 5 آبان ماه 95
(این یاداشت در اصل گفت و گویی است با خبرنگار محترم روزنامه آرمان)
کتاب‌های کمک درسی و حل‌المسائل، خیلی از فرهنگ آموزشی ما دور نیست و به نوعی با آن گره خورده است. هدف و ملاک فرهنگ آموزشی ما، براساس نمره، معدل و کنکور است و به تبع همین مساله کتاب‌های کمک آموزشی‌ زاده شده و رشد یافته‌اند. امروزه به مرحله ای رسیده ایم که این کتاب‌ها، اهمیت بیشتری از کتاب‌های درسی یافته است. معلمان بسیاری هستند که با اعتماد به نفس خاصی می‌گویند کتاب‌های درسی مناسب نیستند و دانش‌آموزان را مجاب به تهیه کتاب‌های کمک درسی می‌کنند. این کتاب‌ها توسط معلمانی از این دست نوشته می‌شوند یا از طرف موسسه ای سفارش شده اند. روندی که کتاب‌های کمک آموزشی در پیش می‌گیرند، کار کردن مضاعف و تمرین‌های بسیار روی نمونه سوالات امتحانی است و آموزشی در آنها وجود ندارد. معلمانی هم هستند که چنین کتاب‌هایی را معرفی نمی‌کنند اما به دلیل غلط جا افتادن فرهنگ آموزشی در کشور، از طرف مدرسه و خانواده‌ها تحت فشار قرار می‌گیرند. نویسندگان کتاب‌های درسی، متخصصان این امر هستند و بنابر نیازهای آموزشی هر پایه به تالیف آنها پرداخته اند. متاسفانه، ساختار آموزشی ما که باید تمام هم و غم و هدفش، آموزش کارآمد باشد، مردم را به استفاده از کتب کمک آموزشی را ترغیب می‌کند. کتاب‌های درسی جدید حداقل در شاخه فیزیک که تخصص من است، کارآمدتر شده اند، یعنی بر فرایندهای آموزشی و تقویت حیطه‌های‌ آموزشی تاکید دارند و در راستای درک و فهم و کشف مفاهیم درسی کمک کننده هستند اما باید به این نکته توجه داشت که قبل از توزیع این کتاب ارزشمند، کتاب‌های کمک درسی آن بیرون می‌آیند. منتشر کنندگان این کتاب‌ها با ساختار آموزشی و فرادستان آموزش ارتباط دارند و از این راه عنوان‌های درسی به دست موسسات انتشار کتب کمک درسی می‌رسد و قبل از اینکه کتاب درسی به دست دانش‌آموز برسد، کتاب‌های کمک درسی در بازار است. همان‌طور که از گذشته تا به امروز گفته می‌شود، مخرب ترین مساله برای آموزش تالیف کتاب‌های کمک درسی و حل‌المسائل است. در این زمینه باید گفته شود که معلمان، هم قربانی و هم ابزار می‌شوند. ساختار آموزشی ما با ساختارهای نوین آموزشی فاصله دارد، چون آنها به سمت پرورش اجتماعی دانش‌آموزان می‌روند اما ما هنوز در بند این هستیم که معدل دانش‌آموز ما چقدر است. تاثیر نمره و معدل روی خانواده‌ها باعث می‌شود که ده‌ها کتاب کمک درسی را به خورد دانش‌آموزان بدهند که این امر با دلزدگی آنها همراه خواهد بود. ساختار آموزشی ما با همدستی نامبارک خانواده‌ها و فرادستان امر آموزش، زنجیره ای تشکیل داده اند که باعث رواج کتاب‌های کمک درسی و حل‌المسائل به عنوان سم مهلک آموزش شده است.
کتاب‌های کمک درسی قدرت فکر کردن را می‌گیرد
کتاب‌های درسی با پیش‌‌فرض درست بودن روند آموزشی تالیف می‌شوند و مطالبی در آنها وجود دارد که دانش‌آموز را وادار به فکر کردن می‌کند. کتاب‌های درسی با قصد سوق دادن دانش‌آموز به روند تفکر تالیف شده اند اما کتاب‌های کمک درسی که جواب تمرین‌ها و فعالیت‌های کتاب درسی را در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌دهد، هدف تالیف کتب درسی را بر باد می‌دهد. کودکی را فرض کنید که از ابتدای زندگی، حق راه رفتن ندارد. آیا گذشت زمان باعث یادگیری راه رفتن برای او خواهد شد؟ کتاب‌های درسی همین کار را در مورد قدرت تفکر دانش‌آموزان انجام می‌دهند. از طرف دیگر به این دلیل که کتاب‌های کمک درسی با هدف کسب سود نوشته می‌شود، با اهداف آموزشی بسیار فاصله دارد و نظارتی در مورد استاندارد بودن آنها وجود ندارد.
ترس از کنکور و کتب کمک درسی
دانش‌آموزان در مقاطع بالاتر باید برای ورود به دانشگاه از سد کنکور بگذرند و ترس از کنکور، یکی از دلایل ترویج کتاب‌های کمک درسی شده است. در حال حاضر ۹۳ درصد دانشگاه‌های ما پولی شده اند، از طرفی خانواده‌ها و دانش‌آموزان نسبت به این مساله آگاهی ندارند که رقابت کنکور برای هفت درصد از دانشگاه‌ها است. دانش‌آموزانی هستند که چندین جلد از کتاب‌های کمک درسی موسسات گوناگون را خریداری می‌کنند و دست آخر تعداد کمی را می‌خوانند. هراس از کنکور و عدم شناخت درست مساله از سوی خانواده‌ها، معلمان و مسئولان آموزش و پرورش باعث شده تا جیب سودجویان در این زمینه پر شود. اگر دانش‌آموزان بدانند که ۹۳ درصد دانشگاه‌ها نیاز به مطالعه و هراس ندارد، از خرید این کتاب‌‌ها خودداری می‌کنند.
کتاب‌های کمک درسی کتابخوانی را ریشه‌کن کرده خرید و فروش کتب کمک درسی، بخش بزرگی از بازار کتاب در کشور را اشغال کرده و این مساله باعث ضربه خوردن فرهنگ کتابخوانی در کشور می‌شود. کتاب‌های کمک آموزشی و حل‌المسائل، کتابخوانی را در کشور ریشه کن کرده است. دانش‌آموزان باید مشغولیت درسی کمی داشته باشند تا بتوانند در کنار تمرین‌ها و فعالیت‌های درسی، کتاب‌های غیر درسی بخوانند. ساختار آموزشی ما به گونه‌ای پیش می‌رود که با وجود کتب درسی، کتاب‌های کمک درسی نیز در انتظار دانش‌آموزان است و این مساله باعث گریزان شدن دانش‌آموزان از کتاب می‌شود. این روند باعث لطمه دیدن فرهنگ کتابخوانی در جامعه می‌شود و نتایج ناگواری برای جامعه در پی خواهد داشت.
نقش معلمان در ترویج حل‌المسائل‌ها
به طور کلی معلمان برای استفاده از کتب کمک درسی تمایل ندارند، چون حجم کارشان افزایش می‌یابد. البته برخی معلمان هم هستند که نسبت به تاثیرات مخرب این کتاب‌ها آگاهی ندارند. فرهنگ آموزشی ما به سمتی رفته که استفاده از این کتاب‌ها به یک ارزش تبدیل شده است و استفاده نکردن از این کتاب‌ها باعث زیر سوال رفتن وجهه یک معلم از سوی مدیر مدرسه و خانواده‌ها می‌شود. تا زمانی‌که شاخصه موفقیت در جامعه قبولی در کنکور باشد، این روند ادامه پیدا می‌کند. مبنای موفقیت یا عدم موفقیت یک مدرسه تعداد قبول شدگان آن در کنکور است و به تبع این موضوع، کتب کمک آموزشی، کلاس‌های خصوصی و... رشد می‌کنند. نتیجه این امر، قرارداد رسمی مدارس با موسسات منتشر کننده این کتب است و ممنوعیت استفاده از کتب کمک درسی در عمل منتفی می‌شود.

http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/167463/%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B9%D8%AB-%D8%AA%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AC-%D8%AD%D9%84%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%A6%D9%84%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%D8%B3%D8%AA