جز به همدردی نگویم درد خویش!

                

 

                 محمدرضا نیک‌نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 25 اردیبهشت 95

بسیاری از ما اخلاق‌های شگفتی داریم. مثلا بنا به شعر «تو نیکی می‌کنی در دجله انداز...» از یکدیگر می‌خواهیم که بی‌چشمداشت نیکی کنیم، اما کمتر کسی هست که با انجام کارِ نیکی، چشم به راه پاسخش ازسوی دیگران نباشد! اگر پاسخِ نیکی، بهنگام برنگردد، گلایه‌ها و سخن‌چینی‌ها آغاز می‌شود و باید «باقلا‌ها را برای بارزدن آماده کرد!» و... یا گاهی پیش می‌آید که آشنایی از آشنای دیگر دل پری دارد. هر جا می‌نشیند، بد او را می‌گوید و زمین و زمان را به هم می‌بافد تا ثابت کند که او چنین است و چنان و... اما ناگهان طرف از درمی‌آید و می‌بینی گله‌گذار رفتارش وارونه می‌شود و انگار نه انگار که همین چند ثانیه پیش نبش قبر برپا بود و همه رفتگان طرف یکی‌یکی می‌آمدند و نوازش می‌شدند و با تنی لرزان به جایگاه ابدی خویش بازمی‌گشتند. شگفتا که «در این دوران، بدی پایان ندارد/ دلی گر بشکنی تاوان ندارد!/ دورویی و خیانت باب گشته/ دگر صدق و صفا خواهان ندارد» البته از این بدترش هم هست. می‌بینی طرف بسیار آدم آرامی است و چنان آسته می‌آید و آسته می‌رود که گربه بی‌شاخ، شاخ درمی‌آورد! گرچه در دل، خواهانِ دگرگونی در کل جهانِ هستی است اما زمان عمل که می‌رسد، می‌شود بره دوست‌داشتنی و البته ناقلا! اما همین آدم، هنگامی که کسی را می‌بیند که جسارت و توان رویارویی دربرخی گستره‌ها را دارد، مهم‌ترین کنش زندگیش آغاز می‌شود. مدام از بزرگی طرف می‌گوید و درجسارت و شجاعت او می‌بافد و زیاده می‌گوید و بازار مکاره‌ای به راه می‌اندازد که جنس جورش زیر بغل آن آدم جسور است و هندوانه‌های بزرگِ آبدار! طرف را آنچنان برمی‌انگیزد که با سروکله می‌پرد در دهان شیر. بی‌گمان برخی آدم‌ها به دنبال جبران کوچکی و ناتوانی خویش در وجود دیگرانند و موذیانه و بی‌باک از این‌که شاید کسی را به کشتن دهند! از او زیاده می‌گویند بزرگش می‌کنند و... نمی‌دانم نام این را چه می‌شود گذاشت، زبونی، کوچکی، بی‌اخلاقی و زرنگی، آگاهی، زمان دانی و... نمی‌دانم! به گفته سعدی بزرگ «‌ای طبل بلند بانگ در باطن هیچ/ بی‌توشه چه تدبیر کنی وقت بسیچ/ روی طمع از خلق بپیچ ار مردی/ تسبیح ‌هزار دانه بر دست مپیچ». اما نمونه‌ای دیگر. مثلا من با فلان کسک بدم، اما توان یا جسارت رویارویی با او را ندارم. یکی می‌آید و با او درمی‌پیچد و در این درافتادن، اخلاق را زیر پا می‌گذارد. پیش از این هم بسیار از اخلاق گفته‌ام و هنوز هم می‌گویم. با این‌که می‌دانم کار غیراخلاقی رخ داده است اما باز هم زیرکانه! از فرد خطاکار پشتیبانی می‌کنم. هنگامی که از من می‌پرسند که چرا به او ایراد نمی‌گیری؟ می‌گویم خب او دارد دشمن من را می‌زند. من چرا وارد این بازی شوم!؟ می‌گویند این اخلاقی نیست! این‌جا هدف دارد وسیله را توجیه می‌کند! صدتا توجیه می‌آورم تا ثابت کنم این عین اخلاق است و... ربطش را نمی‌دانم! اما یاد شعر دیگری از سعدی افتادم که می‌گوید «تندرستان را نباشد درد ریش/ جز به همدردی نگویم درد خویش/ گفتن از زنبور بی‌حاصل بود/ با یکی در عمر خود ناخورده نیش/ تا تُرا حالی نباشد همچو ما/ حال ما باشد تُرا افسانه پیش/ سوز من با دیگری نسبت مکن/ او نمک بر دست و من بر عضو ریش!»

http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/63838/%d8%ac%d8%b2-%d8%a8%d9%87-%d9%87%d9%85%d8%af%d8%b1%d8%af%db%8c-%d9%86%da%af%d9%88%db%8c%d9%85-%d8%af%d8%b1%d8%af-%d8%ae%d9%88%db%8c%d8%b4!-

پرونده روستای "قره محمد" و چند نکته

                 محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی، 23 اردیبهشت 95

در میانه های هفته ای که به نام آموزگار خوانده می شود "گزارش تکان‌ دهنده از تجاوز معلم به دختر ۹ساله در روستای "قره‌محمد" استان زنجان" منتشر شد. در گزارش آمده بود که آموزگار خطاکار با وثیقه آزاد شده است و حتی برای خانواده دختر شاخ و شانه می کشد و آنها را به رویارویی می خواند! هفته معلم و نام معلم و این جنایت و ... گیج کننده بود. یکی – دو روز گذشت تا خبرهای روشن تری منتشر شد. شکایت خانواده دختر در بهمن ماه 94 انجام شده بود و- بنا به گفته دست اندرکاران آموزش و پرورش زنجان- معلم خطاکار به خاطر نبود دلیل محکم با وثیقه آزاد! اما از کار برکنار شده است. این خبر می بایست خیلی زودتر از این ها منتشر می شد و درست در هفته معلم و با آن ادبیات احساسی با چون و چراهایی همراه بود! اما از این گونه داوری های احساسی که بگذریم چند نکته در این زمینه خودنمایی می کند.

گرچه در همه جای جهان چنین رویدادهای آزار دهنده ای رخ می دهد و چندان به شخصیت و حرفه افراد وابسته نیست، اما برخی حرفه ها حساسیت بیشتری دارند. بی گمان آموزگاری یکی از این حرفه هاست. از سویی این شغل بنیادش بر اعتماد خانواده ها استوار است و تا اندازه ای مقدس به شمار می آید. از دیگر سو سر و کار آموزگاران با کودکان به عنوان بی دفاع ترین لایه های اجتماعی در برابر ستم و تعرض، حساسیت این حرفه را دو چندان کرده است. کودکان چه از نظر ذهنی و چه از نظر فیزیکی توان رویارویی با ستم های این چنینی را ندارند و این می تواند زمینه سوء استفاده را در محیط های آموزشی به ویژه دبستان ها فراهم آورد. بنابراین باید بیش از دیگر حرفه ها مورد واکاوی قرار گیرد و پایش موشکافانه نیاز همیشگی این حرفه است.

 گرچه اطلاعات چندانی از این پرونده در دست نیست اما:

  1. بر خبرنگاران و روزنامه هاست- به عنوان رشته های عصبی اجتماع- که موضوع را پیگیری کنند و بی چشم پوشی نتایج آن را در برابر جامعه قرار دهند تا چنین خطاهایی باز تولید نشود.

    2- به باور نگارنده وظیفه ی تشکل های صنفی معلمان و کنشگران آن است که در این گونه پرونده ها وارد شوند و با برخوردی شفاف، پیگیری های دقیق و به دور از جانبداری در باره اش موضع بگیرند. پیگیری چنین رویداهایی از سوی کنشگران صنفی معلمان سبب می شود که حقی از دانش آموزان بی گناه پایمال نشود و البته می تواند اعتماد اجتماعی که بزرگترین سرمایه فرهنگیان است  را نیز از لکه دار شدن برکنار دارد. افزون بر این که باید پیگیر وضع همکار هم بود و اگر خطایی رخ داده آن را محکوم و اگر هم اشتباهی شده است از او حمایت کرد.

  2. باید دست اندرکاران را فراخواند تا یکی از هفت خوان گزینش معلمی را سنجش های روانی و شخصیتی قرار دهند. گرچه آدم ها در مسیر زندگی دچار دگرگونی های مدام می شوند و بررسی وضع روحی روانی در طول زمان نیاز به پایش همیشگی دارد. اما شاید زمینه ای شود برای کاهش چنین رویدادهای تلخی.

  3. بی گمان یکی از کنش های کارآمد در زمینه جلوگیری از سوء استفاده از کودکان در جامعه، آموزش خانواده هاست. در یکی دو سال گذشته در فضای مجازی چنین آموزش هایی با فیلم و انیمیشن و یاداشت و ... گسترش پیدا کرده و بسیار سودمند بوده است. شاید گاه آن باشد که آموزش و پرورش نیز وارد چنین کنش هایی شده و خانواده ها را در این زمینه آگاه نماید تا با واسطه، کودکان نیز در این زمینه آموزش های لازم را ببینند.        

http://hamdelidaily.ir/?newsid=10860

فرهنگیان بازنشسته و ناخشنودی از خدمات

 

                     محمدرضا نیک نژاد، شماره یازدهم هفته نامه دولت و ملت، اردیبهشت ماه 95

هنگامی که از فرهنگیان بازنشسته سخن به میان می آید سال ها از خودگذشتگی در راه آموزش نوباوگان این کشور از خاطر می گذرد. این در حالی ست که بسیاری از این عزیزان در درازای آموزشگری در سخت ترین شرایط کاری بوده اند و بسیاری از آنان در آموزشگاه هایی با کمترین امکانات و شرایط آموزشی، در دورترین بخش های نابرخوردار کشور روزگار معلمی خویش را سپری کرده اند. این آموزگاران بهترین سال های عمر خویش را در راه آموزش نسل های گوناگون ای مرز و بوم هزینه کرده اند و دستکم در پایان خدمت خواهان " قدر دیدن و در صدر نشستن" هستند. اما شوربختانه سال هاست که آنان حال و روز خوبی ندارند. بر کسی پوشیده نیست که دستمزد فرهنگیان در سنجش با دیگر کارمندان دولت کم است – مرکز پژوهش های مجلس در گزارش سالانه خویش درباره بودجه 94 تاکید می کند که معلمان، مانند دیگر کارمندان دولت مزایا ندارند (فقط حقوق دارند). نداشتن مزایا سبب می شود که میانگین دریافتی آنان نسبت به کارمندان دیگر کمتر شود و زمینه ساز دریافتی کمتر از خط فقر نسبی در کشور می گردد. کمیِ دستمزد در دوران اشتغال سبب می شود که در هنگام بازنشستگی و با کسر بخش هایی از فیش حقوقی، دریافتی، هم نسبت به دوران کار کمتر شود وهم نسبت به کارمندان دیگر به شدت تفاوت آشکار و معنی داری داشته باشد. این تفاوت دریافتی در دوران کار نه تنها بر میزان دریافتی در هنگام بازنشستگی، کارگر است بلکه در میزان پاداش پایان خدمت نیز موثر بوده و آن را در سنجش با بازنشستگان دیگر سازمان ها و نهادهای دولتی به شکل چندش آوری کاهش می دهد. برای نمونه هنگامی که یک کارمند غیر فرهنگی با حقوق و مزایایی نزدیکِ دو برابر حقوق یک فرهنگی بازنشسته می شود، حقوق دوران بازنشستگی و پاداش پایان خدمت او نیز نزدیک دو برابر و حتی چند برابر یک بازنشسته فرهنگی خواهد شد. این شرایط سبب شده است که بیشتر فرهنگیان بازنشسته - حتی پیش از آغاز دوران بازنشستگی- به این می اندیشند که کاری دست و پا کنند تا بتوانند هزینه های زندگی در دوران بازنشستگی را تامین کنند. آن هم در دورانی که باید حاصل یک عمر تلاش و کوشش را ببینند و در کنار بچه ها و نوه های خویش و در آرامش زندگی بگذرانند. اما داستان پر درد فرهنگیان بازنشسته دامنه دار تر این هاست. همان پاداش پایان خدمت نیز که دیگر کارمندان دولت در یکی – دو ماه پس از بازنشستگی دریافت می کنند و البته چندین برابر یک فرهنگی، یکی – دو سال به درازا می کشد و می شود قوز بالا قوز زندگی یک فرهنگی باز نشسته. اکنون دولت و آموزش و پرورش هنوز همه یا بخش زیادی از پاداش پایان خدمت بازنشستگاه سال 93 و 94 را پرداخت نکرده است و این در حالی است که هر چند هفته یک بار دست اندرکاران آموزش و پرورش وعده پرداخت آن را می دهند! از اسفند 94 تا روزهای نزدیک هفته آموزگار امسال – 95- از وزیر گرفته تا معاون هایش بارها به فرهنگیان بازنشسته قول پرداخت داده اند و بارها پیمان شکسته اند! و باز این در حالی است که ارزش پول از آن زمان تاکنون بسیار کمتر شده است. تنها خبر خوش در این زمینه آن است که در بودجه 95 ردیف جدایی برای پرداخت پاداش بازنشستگی پیش بینی شده است و از این پس آموزش و پرورش نمی تواند این بخش از بودجه سالانه خویش را در بخش های دیگر هزینه نماید و شاید از این پس دیگر شاهد چنین برخوردهای شرم آور و تحقیر آمیزی نباشیم. از سوی دیگر خدمات درمانی – رفاهی فرهنگیان بازنشسته باز در سنجش با بازنشستگان سازمان ها و نهادهای دولتی دیگر بسیار نا کارآمد است. برای نمونه بیمه خدمات درمانی نمی تواند نیازهای پزشکی آنان را برآورده نماید. بیمه طلایی – که اکنونی ناکارآمدتر از گذشته شده است – همچنان برای بازنشستگان اجرا نشده است و گویا دست اندرکاران وزارتخانه به تازگی از زیر بار آن شانه خالی کرده و می گویند مسئول بیمه تکمیلی بازنشستگان، سازمان بازنشستگی کشور است! و این برخلاف سخنان چندین ساله کاربدستان است. باز هم اگر وضعیت خدمات درمانی بازنشستگان سازمان ها و نهادهای دولت دیگر – مانند نهادهای نظامی، وزات نفت، وزارت علوم و ... – در سنجش با بازنشستگان فرهنگی قرار دهیم خواهیم دید که بسیاری از این نهادها دارای بیمارستان های عادی و تخصصی بوده و بسیاری از نیازهای درمانی شاغلان و بازنشستگانی خود را به عهده دارند – و این جدا از بیمه های تکمیلی کارمندان این نهادها و سازمان هاست. اما از آموزش و پرورشی که به گفته وزیرش سال آینده 6000 هزار میلیارد تومان کسری بودجه دارد! نمی توان چشم براه گشایشی در کار شاغلان و بازنشستگان اش بود. شورختانه چنین برخوردی با نهاد آموزش نه تنها اخلاقی نیست بلکه بی گمان و سر راست بر کارآمدی آموزگاران شاغل نیز تاثیرگذار است و انگیزه های آنان را به شدت کاهش می دهد. آموزگاری که آینده خویش را مانند بازنشستگانی می بیند که روزها و هفته ها برای گرفتن حق نداده اش جلو مجلس اعتراض می کند و چیزی به دست نمی آورد، راهی جز این ندارد که در این آشفته بازار کلایی شدن هر چیز، کلاه خود را بچسبد. اما بی گمان شاید فرهنگیان شاغل و بازنشسته در این شرایط به سختی زندگی کنند و رزوگار بگذرانند! اما نهاد آموزش و سرنوشت میلیون ها دانش آموز را با آشفتگی های مالی و پرداختی گره زدن، آینده روشن را برای آموزش کشور نشان نمی دهد.         

آسیب شناسی خصوصی سازی آموزش و پرورش در ایران

انجمن اسلامی دانشکده روانشناسی وعلوم تربیتی دانشگاه تهران برگزارمی کند:  

آسیب شناسی خصوصی سازی اموزش و پرورش ایران                             

                   

 زمان : چهارشنبه ،ساعت 14  

                     

 مکان : دانشکده روانشناسی (پل گیشا)

"ما می نویسیم، پس هستیم"

                                  

                  محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 18 اردیبهشت ماه 95

  1. دکارت گفت "من می اندیشم پس هستم". این جمله بندی به گونه های دیگری نیز گفته شده است. " من سخن می گویم پس هستم" ، " من می ترسم پس هست"، "من شک می کنم پس هستم" و .... هر کدام از جمله ها از هویتی برآمده از یک اندیشه، یا رفتار مایه می گیرد که می خواهد جایگاه آن اندیشه یا رفتار را در گستره ای انسانی یا اجتماعی یا اندیشگی برجسته کند. دکارت اندیشه را نشان از هستی و اندیشیدن را نشان از بودن می داند و اصالت را به اندیشه می دهد. دیگری بر شک  و دیگری بر ترس و ...  هر کدام از جمله ها بر آن است که این پیام را برساند که زندگی چیزی جزاندیشه، سخن گفتن، شک کردن و .... نیست.

  2. واپسین روز از هفته بزرگداشت مقام آموزگار است. روز آموزگار با کشته شدن دکتر" ابوالحسن خانعلی" دبیر دبیرستان جامی تهران به دست سرگرد شهرستانی در گردهمایی اعتراضی آموزگاران در سال 1340 بر سر زبان ها افتاد و با ترور آیت الله "مرتضی مطهری" به دست گروه تروریستی فرقان در سال 1358 به جایگاه امروزش رسید. از آن زمان هر سال در این هفته گردهمایی هایی رسمی و غیر رسمی برگزار می شود و از آموزگار و آموزگاری سخن گفته می شود. جدای از مراسم رسمی که تا اندازه ای وابسته به وضع سیاسی – اجتماعی با افت و خیزهایی همراه است، جامعه آموزشی و به ویژه آموزگاران، در یک فرایند پیشرونده هر سال بیش از سال پیش از روز و هفته آموزگار بهره گرفته و دلنگرانی های صنفی–آموزشی خویش را به گوش جامعه می رسانند. ابزار این کار نیز چیزی جز رسانه نیست. چندین سال است که انحصار رسانه ای در جهان شکسته شده و هر فرد و یا گروه اجتماعی می تواند به آسانی رسانه داشته باشد و حتی خود رسانه ای باشد برای رساندن صدایش به افراد و گروه های دیگر اجتماعی. بی گمان یکی از کامیاب ترین گروه های اجتماعی در این گستره فرهنگیانند و بهترین ابزار آن نیز فضای مجازی به ویژه تلگرام. هفته معلم امسال در حالی برگزار شد که بیش از 40 فرهنگی یاداشت های خویش را در دو روز نخست هفته پیش در نامدارترین روزنامه های کشور منتشر کردند و خواسته های صنفی– آموزشی خویش را به گوش جامعه رسانند – و این 40 یاداشت جدای از یاداشت های هفتگی و همیشگی در روزنامه ها بود.  از دیگر سو رسانه های مجازی مانند وبلاگ، اینستگرام، تلگرام و ... در همه روزهای هفته معلم، گستره جولان فرهنگیان بود تا- دست کم - صدای یکدیگر را بشنوند و درد و دل های مشترک خویش را همرسانی و درمیان گذاری کنند. از این رو فرهنگیان از فضای رسانه ای تازه، بهترین بهره را برده و می برند.

امروزه در گستره ی فراخ رسانه ای، فرد یا گروهی می تواند زیست اجتماعی نیرومندی داشته باشد که  دارای رسانه باشد و از آن بهره بگیرد. فرهنگیان با توجه به جایگاه اجتماعی، دانشگاهی، گستردگی و پراکندگی جمعیتی و.... توانسته اند گام نخست خویش را به خوبی بردارند. اما راه پیموده شده کوتاه است و راه برای رفتن دراز. گرچه همین هم آغازگاه درخشانی بوده است. آموزگاران نسبت به دیگر گروه های اجتماعی توانسته اند جای خویش را در گستره رسانه ای باز کنند اما بی گمان نیاز بیشتری به باز کردن جای خویش در دل شهروندان دارند و باید تلاش کنند تا این واقعیت را به شهروندان بنمایانند که خواسته فرهنگیان -یعنی بهتر شدن حال آموزش کشور- پیامدی جز درخشش کنونی و آینده نوباوگان این سرزمین ندارد. از این ها که بگذریم فرهنگیان نشان دادند که توانایی چیرگی بر رسانه را دارند از این رو می شود بعنوان بخشی از هویت و اصالت آموزگاری- نه همه آن- از گزاره ارزشمند دکارت یاری گرفت و گفت "ما آموزگاران می نویسیم پس هستیم".

 http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/63172/%d9%85%d8%a7-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%db%8c%d9%85%d8%8c-%d9%be%d8%b3-%d9%87%d8%b3%d8%aa%db%8c%d9%85

مالیات بنگاه های اقتصادی و عدالت آموزشی

                   محمدرضا نیک نژاد، روزنامه اعتماد، 18 اردیبهشت ماه 95

"سید محمد بطحایی معاون توسعه پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش خواستار تخصیص عواید ناشی از مالیات برخی بنگاه‌های اقتصادی به منظور توسعه عدالت در مناطق محروم شد.... ماده 78 بودجه 94، برخی دستگاه ها را موظف به پرداخت مالیات بر ارزش افزوده و مستقیم نموده است... این مالیات در راستای برقراری عدالت آموزشی با اولویت مناطق محروم است و باید صرفاً ‌ در این راستا هزینه شود."

برای آگاهی از "ماده 78 قانون بودجه سال 94" باید کمی به عقب برگردیم. در گرماگرم برگزاری نخستین گردهمایی "توسعه و عدالت آموزشی" در دانشگاه شریف، برگزار کنندگان توانستند پیشنهاد دریافت مالیات از برخی بنگاه های اقتصادی را به شکل طرح به مجلس ببرند و تصویب کنند به گونه ای که یکی از خبرهای خوش روز پایانی گردهمایی شد. بی گمان این خبر برای کسانی که در روزهای برگزاری، عکس ها و فیلم ها و سخنان دست اندرکاران و خیرین و ... درباره مناطق محروم را دیده و شنیده بودند پیروزمندانه بود. ماده 78 می گوید که" به‌ منظور برقراری عدالت آموزشی و اجرای اصل30 قانون اساسی و تجهیز کلیه آموزشگاههای آموزش و پرورش با اولویت مناطق محروم و روستاها، آستان قدس رضوی و آن دسته از مؤسسات و بنگاههای اقتصادی زیرمجموعه نیروهای مسلح و ستاد اجرائی فرمان امام و سایر دستگاههای اجرائی که تا زمان تصویب این قانون مالیات پرداخت نکرده‌اند، به استثنای مواردی که اذن ولی‌فقیه وجود دارد،موظف به پرداخت مالیات مستقیم و مالیات بر ارزش افزوده می‌باشند، منابع حاصله صرفاً ‌جهت توسعه عدالت آموزشی در اختیار وزارت آموزش و پرورش قرار می‌گیرد تا براساس آیین‌نامه‌ای که به این منظور تهیه و به تصویب هیأت وزیران می‌رسد، هزینه نماید."  

اما نگرانی آنجاست که یا بنگاه های اقتصادی تن به این قانون ندهند و یا دست اندرکاران در پیگیری این امتیاز ارزشمند کوتاهی کنند و فرصت بسوزانند! از این رو پیشنهاد می شود که دبیرخانه دائمی" توسعه و عدالت آموزشی" با همراهی شماری از نمایندگان مجلس و اعضای دولت و ... کمیته ای تشکیل دهند و در دیدار با مقام ها، با شرح کامل داستان غمبار مناطق محروم آنها را برای پرداخت این مالیات و هزینه آن در مناطق محروم تشویق کنند. با توجه به محل هزینه این مالیات- برقراری عدالت آموزشی - اولویت با آموزش و پرورش است تا تلاش کند در فرایندی کارآمد مالیات را دریافت و در مناطق نیازمند هزینه کند. بی گمان چنین کاری در دراز مدت می تواند کودکان این سرزمین از سیستان و بلوچستان گرفته تا بوشهر و کردستان و ... را گام به گام از سایه شوم فقر آموزشی رهایی بخشد. 

http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=424&pageno=13

دو حس آسیب زا در فرهنگیان!

              

                  محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی، 12 اردیبهشت ماه 95

بی گمان دو حس در فرهنگیان، ریشه ی بزرگ ترین گرفتاری های امروز آموزش و پرورش است. حسِ تبعیض و حسِ به حساب نیامدن. سال هاست که گفته می شود که فرهنگیان همانند دیگر کارمندان دولت دستمزد می گیرند اما از مزایایی آنان بی بهره اند. حتی در همراهی با فرهنگیان مرکز پژوهش های مجلس نیز بر دوگانگی دستمزدهای فرهنگیان با دیگر حقوق بگیران تاکید دارد. اما همچنان، در روی همان پاشنه می چرخد و صداها و گلایه های فرهنگیان درست و ریشه ای شنیده نمی شود. این دوگانگی زمینه ساز حس دهه ها تبعیض و پیامدهای حرفه ای و آموزشی آن بر فرهنگ و فرهنگیان است. اما حس دیگر ریشه در ساختار اداری دارد. ساختار از بالا به پایین و دستوری سبب شده است که بسیاری از برنامه های بهسازی آموزشی و تصمیم گیری ها در نهادهای بالا دستی ای تهیه شوند که پیوند تعریف شده ای با بدنه ندارند و هیچگاه نتوانستته اند بازتاب دهنده دیدگاه های آموزشی – صنفی معلمان باشند. فرهنگیان دهه هاست که صدای شان در رده های بالای ساختار آموزشی شنیده نمی شود و گلایه هایشان نادیده گرفته می شود. این نادیده گرفته شدن زمینه ساز بی اعتمادی میان بدنه فرهنگیان و دست اندرکاران شده است. تا این حس در بدنه کاهش نیابد و یا از میان برداشته نشود گرفتاری های آموزشی در بهترین حالت همچنان پا بر جا و موثر خواهند بود.    

 http://hamdelidaily.ir/?newsid=10113

روز معلم و دوگانه "حقوق و مسئولیت"

                         

                         محمدرضا نیک نژاد، روزنامه روزان، 13 اردیبهشت ماه 95

در روز و هفته معلم، نهادهای رسمی، از جایگاه و نقش معلم در پرورش جان و اندیشه ی جوانان و نوجوانان می گویند و کنش های آموزشی و حرفه ای او را همتراز با پیامبران می خوانند و او را بر کجاوه ای ساخته شده از ورجاوند بر فراز قله ارزش ها می نشانند. در این بزرگداشت های هر ساله، آنچه که از قلم می افتد و کمتر به گوش می رسد و به چشم می آید، پرداختن به دشواری های حرفه ای معلم، وارسی نقش بنیادین او در آموزش و پرورش شهروندان آینده و پیگیری دغدغه های واقعی این شغل است. هر شغلی "حقوق" و "مسئولیت"هایی دارد. این حقوق و مسئولیت ها به شدت درهم تنیده اند. نا ترازمندی میان این دو، سبب ناتوانی یا کم توانی آن شغل در برآوردن هدف های پیش بینی شده خرد و کلان سازمانی می شود. از دیگر سو، هر حرفه ای برای رسیدن به همان هدف های خرد و کلانش و بهره گیری بهینه از امکانات و شرایط، نیازمند زمینه هایی مادی و غیر مادی است. نبود یا نیم بند بودن این زمینه ها و ناهماهنگی و ناهمخوانی آنها با دوگانه حقوق– مسئولیت، هر حرفه ای را به سوی ناکارآمدی و سستی می برد و از آن پوسته ای خوش آب و رنگ پیرامون درونی تهی از هدف های ارزشمند و واقعی می سازد.

شوربختانه سال هاست که حقوق فرهنگیان تنها از دریچه دستمزد دیده می شود و به جنبه های دیگر آن بی توجهی می شود. و البته دستمزدها نیز همیشه و در پی گلایه ها و اعتراض ها به گونه ای قطره چکانی و در حد مُسکن افزایش می یابد و هیچگاه نتوانسته است شکاف میان خواسته فرهنگیان و عمل دست اندرکاران را کاهش دهد. البته پیامد بودجه ناکافی تنها دستمزدهای ناچیز نیست. رفتن به سوی کلایی کردن آموزش، گسترش و افزایش مدرسه های غیر دولتی و آموزشگاه های آزاد، رشد سرطان گونه بازار کتاب های آموزشی – کنکوری و کلاس های آن و رویارویی گریزناپذیر نقش معلم و چنین کلاس هایی، کاهش نیرو برای کم کردن هزینه ها، پیامد آزار دهنده تعدیل و از آن میان افزایش تراکم دانش آموزان، خیریه ای کردن آموزش از خیرین مدرسه ساز گرفته تا خیرینی که قرار است هزینه مدرسه های شبانه روزی و آمد و شد دانش آموزان روستایی را بپردازند، طرح اجاره مدرسه ها به نهادهای خصوصی و تعاونی و بهره کشی نوین از آموزگاران خرید خدمت در آنها به ویژه در مناطق نابرخوردار، لختی و نا کارآمدی بخش ستادی به ویژه بخش پژوهشی که به شدت بله قربان گویان وزیران وقت اند و بی عدالتی های آموزشی فراگیر و ژرف در استان های نابرخوردار و پیامدهای گسترده ترش بر فقر و بزه و ...... نیز تنها برخی از این پیامدها هستند که بی گمان سامان یافتن این گونه نابسامانی ها در گستره آموزش حقی است که فرهنگیان و دانش آموزان بر گردن دولتمردان دارند. پیامد آشکار این نابسامانی ها و حقوق برآورده نشده، بر زمین ماندن مسئولیت آموزگاران در وظیفه آموزش است. دوگانه "حقوق و مسئولیت" و جدا ناپذیری آنها سبب می شود که با لنگ ماندن یک بخش، بخش دیگر نیز کارایی درخور را نداشته باشد. از این رو در شرایطی که بسیاری از زمینه های مادی و غیر مادی حرفه ی آموزگاری فراهم نیست و بخش فراوانی از حقوق مادی و غیر مادی معلم برآورده نمی شود،سخن از مسئولیت و پاسخ گویی حرفه ای او چندان جایگاهی  ندارد. امیدواریم که دست اندرکاران بیش از آن که در زبان از جایگاه معلم بگوید در اندیشه بالندگی این دوگانه کارآمد باشند.      

http://www.roozannews.ir/detail/News/35224

جایگاه آموزگار در ساختار آموزشی

                       

                محمدرضا نیک نژاد، روزنامه تعادل، 12 اردیبهشت ماه 95

آموزش نیروی انسانی در جهان امروز محور توسعه به شمار می آید و آموزگار محور آموزش. اما چه آموزگاری می تواند محور آموزش و به دنبال آن ستون توسعه باشد؟ پیش از پاسخ به این پرسش بد نیست که چند خط از کتاب "درس های فنلاندی" نوشته "پسی سالبرگ" و ترجمه علیرضا مقدم و طیبه سرابی، در بخشی از این کتاب با عنوان "معلمان، نقطه قوت فنلاند" را مرور کنیم. " معلمان از احترام زیاد و اعتماد بلامنازعی در فنلاند برخوردار بودند.... امروزه فنلاند در جشن بزرگ دستاوردهای آموزشی خود، ارزش معلم را آشکارا ارج می نهد و به طور ضمنی به نظرات و تصمیمات آنها در رابطه با آموزش اعتماد دارد....معلمان بر طبق اعتقاداتشان، بازیگران مهمی در ساختن جامعه مرفه فنلاندی هستند....همانند دیگر کشورهای سراسر جهان، معلمان فنلاند منتقل کننده اصلی فرهنگ هستند.... به طور شگفت انگیزی، معلمی یکی از محبوب ترین مشاغل، حتی فراتر از پزشکی، معماری، و وکالت رتبه بندی می شود ... آموزش با ارزش های هسته ای جامعه فنلاند سازگار است، این ارزش ها شامل عدالت اجتماعی، مراقبت از دیگران و خوشبختی است..... همچنین تدریس، حرفه ای با استقلال بالاست که از احترام و تحسین برخوردار است .... حقوق سالانه معلمان در متوسطه اول بعد از 15 سال تجربه در حدود 41000 دلار است... این حقوق در آمریکا به طور متوسط 44000 و در کانادا 55000 دلار است ... حقوق آنها بر اساس شایستگی نیست.... نقش اتحادیه های صنف معلمان فنلاند مذاکره در مورد قرارداد کار معلمان و آموزش و پرورش بود و اتحادیه، معلمان همه معلمان و مدرسان دانشگاه ها و مربی مهد کودک و مدیران را نمایندگی می کند و بیش از 95 درصد از معلمان در فنلاند عضو اتحادیه هستند ....جوانان فنلاندی مجذوب معلمی هستند زیرا آن را به عنوان یک حرفه مستقل، قابل احترام و برنگیزاننده می دانند که  تحقق آرزوهایشان را در بر دارد...."

اکنون خوب است به جایگاه اجتماعی، حرفه ای و اقتصادی آموزگار در کشور خودمان نگاهی بیفکنیم. نخست آن که این حرفه برای جوانان جویای شغل، بیش از آن که حرفه ای با تکیه بر انگیزه های معنوی و مادی باشد، برای گریز از بی کاری فراگیر در کشور است. گمانی نیست که با این رویکرد جوانان از خانواده های کم درآمد و در مرز متوسط  به آن رو می آورند. گرچه این اشکالی ندارد اما پیامد گرفتاری های اقتصادی در این دو طبقه سرراست بر کارآمدی چنین معلمانی در آینده کارگر خواهد بود. اگر با دانشجویان دانشگاه فرهنگیان سخن بگویید خواهید دید که آنان با تاکید بر کمی درآمد معلمی و دردسرهای حرفه ای اش، از هم اکنون به دنبال شغل دوم یا سوم می گردند! و از این رو در آینده نمی توان چشم براه توانمندی حرفه ای و انگیزه های کاری در آنان بود. از سوی دیگر با آن که آموزگاری در فرهنگ ملی ما همواره ستوده شده است اما کمتر دوره ای پس از آغاز آموزش رسمی در کشور را سراغ داریم که این شغل دارای جایگاه اجتماعی و اقتصادی درخور بوده باشد. از این رو حتی با داشتن زمینه های فرهنگی توانمند، این حرفه سال به سال دچار افت جایگاه اجتماعی شده و حتی پیش از بی انگیزه گی های اقتصادی، عامل گریز جوانان از این حرفه است. اما با نگاهی به جایگاه اقتصادی آموزگاران- حتی با تکیه بر سخنان دست اندرکاران آموزشی- می توان به نامناسب بودن آن پی برد. هم اکنون و پس از اجرای رتبه بندی میانگین حقوق فرهنگیان نزدیک به دو میلیون و صد هزار تومان است – که البته دریافتی ماهانه معلمان دست کم 300 ، 400 هزارتومان کمتر از این این رقم است- بنابر گزارش مرکز پژوهش های مجلس هم اکنون میانگین خط فقر کشوری بیش از دو میلیون و 500 هزار تومان و در کلان شهرها بیش از 3 میلیون تومان می باشد. شاید سنجشی سرسری میان میزان دریافتی و خط فقر، گواهی باشد بر گلایه مندی دراز مدت فرهنگیان از دستمزدهای خویش. در پایان بد نیست که در سنجش با کشور فنلاند نگاهی گذرا داشته باشیم بر استقلال حرفه ای آموزگاران. بنا بر رسم دیرینه در ساختار آموزشی ما، فرهنگیان کمترین سهم را در دگرگونی های آموزشی و بهسازی آن دارند. فرهنگیان تقریبا برابر با سن آموزش و پرورش نوین در ایران اجرا کننده دستورهای بالا دستیان بوده اند و هیچگاه دیدگاه های آموزشی و حرفه ای شان از سوی دست اندرکاران دیده نشده و به حساب نیامده است. این ارتباطِ از بالا به پایین زمینه ای را فراهم کرده که در آن بخشنامه ها تنها تابلوها را پر می کند و هیچ آثار آموزشی و پرورشی ای بر آموزگار و دانش آموزان در  بر ندارند. فرهنگیان دستورهای فرادستان را دور از واقعیت کلاس و مدرسه و دانش آموزان می دانند و این بی اعتمادی، بزرگ ترین سد در برابر بهسازی های آموزشی است. به هر روی در سنجشی گذرا در دو ساختار آموزشی فنلاند و ایران در می یابیم که فاصله بسیار زیاد است اما این به آن معنی نیست و نخواهد بود که راه ها همه بسته اند و نا امیدی تنها راه ممکن. بی گمان سارختار آموزشی و بدنه آن دارای چنان پتانسیلی ست که توانایی به روز و کارامد شدن را داشته باشد. بی گمان چنین هدفی نیاز به اندیشه، برنامه ریزی های دانش بنیاد و امکانات سخت افزاری و نرم افزاری توانمند دارد و در این میان اعتماد دو سویه سنگ بنای آن خواهد بود. امید که چنین شود.    

 http://www.taadolnewspaper.ir/archive/5/1395/2/12#page=12           

نگاهی گذرا به آموزش و پرورش در دو دولت

                محمدرضا نیک نژاد، روزنامه ایران، 12 اردیبهشت ماه 95

                                (این یاداشت با تغییر نام و تغییراتی در متن در روزنامه به چاپ رسید)

 حاجی بابایی سکان وزارت آموزش و پرورش در دولت دهم را زمانی به دست گرفت که وزیر پیشین از تحقیر و به گریه افتادنش در زمان بودجه ریزی خبر داد! حاجی بابایی در آموزش و پرورش نام آشنایی بود و برگزیدنش برای به دست آوردن دل فرهنگیان کارساز بود. در دوران نمایندگی در گردهمایی های اعتراضی جلو مجلس حضور می یافت و با کنشگران صنفی ارتباط خوبی داشت و...  برگزیدنش با استقبال احتیاط آمیز فرهنگیان روبرو شد. یکی از مهمترین کارهای او در گستره معیشت فرهنگیان راه اندازی بیمه طلایی بود. این بیمه توانست گره چندین ساله درمان فرهنگیان را تا اندازه بگشاید و در میان آنان اثر مثبتی بگذارد. از کارهای دیگر او افزایش حق الزحمه امتحانات بود. برای بیش از یک دهه حق الزحمه برگزاری آزمون های نهایی، تصحیح برگه ها و ... دچار تغییر چشم گیری نشده بود و فرهنگیان هیچ انگیزه ای برای شرکت و برگزاری این آزمون ها نداشتند. همچنین او خانه های معلم سراسر کشور را وادار کرد که یک وعده رایگان به فرهنگیان مسافر بدهند و ... این کارها در یکی دو سال نخستِ وزارت ایشان بود. و نباید فراموش کرد که دوران او درآمدهای نفتی در اوج بود و این نتوانست تغییر چشمگیری در سبد خرید فرهنگیان پدید آورد و حقوق ها روند افزایش قطره چکانی همیشگی را پیمود و تورم لگام گسیخته هر روز بیش از گذشته قدرت اقتصادی معلم را کاهش داد. او پس از در دست گرفتن وزارت ارتباط خویش با کنشگران صنفی و خواسته های صنفی – آموزشی آنان را قطع کرد.  اما بزرگترین آسیب او در آموزش و پرورش اجرای برنامه های آموزشی شتاب زده و بی بنیاد بود. او با اجرای این برنامه ها آموزش و پرورش را وارد دگرگونی های گستره ساختاری بی سود و فلج کننده ای کرد که بی گمان دهه ها پیامدهایش گریبان گیر خواهد بود. اجرای گزینشی و شتاب زده برخی بندهای سند تحول بنیادین، دگرگونی بی مطالعه و شتاب زده ساختار از 5-3-4 به 6-3-3 بدون توجه به امکانات سخت افزاری و نرم افزاری، تعطیلی پنجشنبه ها بدون هماهنگ سازی برنامه درسی با آن و ... این کارها برای سال های مدیریت او کارنامه ای مثبت به جای نمی گذارد. در آشفته بازار دولت دهم در آموزش و پرورش، دولت یازدهم سکان مدیریت آموزشی را را با افت و خیزهایی به دست فانی سپرد. نخستین کار فانی آرام کردن فضای آموزش و پرورش از شتاب زدگی ها بود- گرچه پیامدهایش همچنان باقی است. از کارهای مثبت دیگر برهم کنش او با کنشگران صنفی و به رسمیت شناختن آنها در حوزه های صنفی – آموزشی و حتی برنامه ریزی بود. او یا مدیران زیر دست اش با برگزاری نشست های ثابت با تشکل ها صنفی سخنان آنان را شنید و این آغازگاه خوبی به شمار می رود. گرچه دو سوی ماجرا چندان بهره ای نبرده و تنها در حد دیدار باقی ماند. اما شوربختانه در دوران وزارت ایشان بیمه طلایی به شدت کارآمدی خویش را از دست داد. پرداخت حقوق و حق الزحمه های آموزشی و پاداش پایان خدمت بازنشستگان و ...  به گونه ای بی سابقه با تاخیر همراه شد و هنوز و پس از گذشت هفت ماه و نیم حق الزحمه ها پرداخت نشده است! فانی نتوانسته یا نخواسته برخی از مدیران پیشین آموزش و پرورش را در حوزه مدیریت اش تغییر دهد و این زمینه نارضایتی برخی فرهنگیان را پدید آورده است. با توجه به کاهش چشم گیر درآمدهای نفتی و رویکرد اقتصادی دولت در راستای کاهش هزینه ها و خصوصی سازی وزیر آموزش و پرورش دولت یازدهم بیش از این که دلنگران کیفیت بخشی آموزش و پیشبرد برنامه های ساختاری و بنیادین باشد دلنگران بودجه ناچیز است و ناکارآمدی در این بخش کاملا هویداست. بزرگترین کار فانی در حوزه معیشت اجرای طرح رتبه بندی معلمان بود که از سویی، اندکی توانست تبعیض میان آنان و دیگر کارمندان را کاهش دهد و از دیگر سو شکاف ژرف دستمزدها و خط فقر را کمی بهبود بخشد. اما کنار گذاشتن آموزگاران زیر شش سال سابقه از طرح و همچنین متوقف کردن آن در همین حد، نمی تواند گره گشای وضعیت معیشتی معلمان باشد. افزون بر این که خواسته های فرهنگیان گردآیه ای از مطالبات صنفی و آموزشی است و محدود کردن آن به معیشت، می تواند آموزش را به گونه ای جدی تهدید کند. به هر روی وزیر و وزارت خانه اش تابعی از شرایط حاکم بر دولت و حاکمیت است. بی گمان تا نگاه دولت و حاکمیت به آموزش دگرگون نشود نمی توان چشم براه دگرگونی های راه گشا بود. امید است که دولت به این بخش آموزش توجه بیشتری نشان دهد.      

 http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6202/4/128099/0